ما باید به هنگام خواندن سوره حمد قصد قرائت قرآن داشته باشیم و نمىتوانیم آن را به عنوان دعا بخوانیم. در اینكه مىتوان در ضمن قصد قرائت، قصد دعا نیز داشت، فقها اختلاف نظر دارند؛ اما بر ما پوشیده نیست كه در آن سوره پس از ذكر برخى صفات خداوند و ارتباط با معبود، به انسان تعلیم داده شده كه در نماز خود از خداوند مهم ترین نیازش را كه هدایت است، درخواست كند و او دست كم روزانه ده مرتبه از خداوند هدایت را بخواهد. بنابراین، از دیدگاه قرآن مهم ترین و ضرورى ترین نیاز انسان، هدایت است كه در صورت تحقق آن، سایر نعمت هایى كه خدا در اختیار انسان نهاده در مسیر صحیح و سعادت وى به كار گرفته مىشوند؛ اما اگر انسان به هدایت نرسید، نعمت هاى الهى را در مسیر باطل به كار مىگیرد و نفعى از آنها عایدش نمىشود و مصداق كلام خداوند قرار مىگیرد كه فرمود: «أَلَمْتر إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَةَ اللهِ كُفْراً وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ؛1آیا به كسانى كه [سپاس] نعمت خدا را به كفر [ناسپاسى] تبدیل كردند و قوم خود را به سراى هلاكت در آوردند ننگریستى؟
با توجه به جایگاه و اهمیت هدایت، جا دارد كه درباره مفهوم و حقیقت آن بیشتر بیندیشیم و تلاش كنیم كه شرایط و زمینه هاى تحصیل آن را فراهم آوریم.
1. ابراهیم (14)، 28.
درباره مفهوم هدایت گفته شده كه عبارت است از تعیین كمال مناسب یك شىء و راه رسیدن به آن؛ از این رو هر موجودى كه كمال او عین ذاتش نیست، نیازمند هدایت است و در كسب كمال مناسب خویش، به مكمل نیاز دارد.1مفهوم هدایت در نگاه اول واضح به نظر مىرسد؛ اما با دقت و عنایت بیشتر در حقیقت آن، پرسش هایى براى انسان رخ مىنمایاند؛ به خصوص در باب هدایت خدا كه در قرآن و از جمله در سوره حمد ذكر شده است؛ به همین دلیل براى روشن شدن ماهیت هدایت خدا در سوره حمد، لازم است كه به برخى از تقسیمات هدایت اشاره كنیم:
هدایت عامه، عبارت است از دلالت به سوى كمال وجودى خاصّى كه لیاقت آن را دارد و در پرتو همین هدایت الهى، كشش درونى براى رسیدن به آن كمال وجودى در نهادش تعبیه شده است. این هدایت از طریق خلق قوا، استعدادها و فراهم ساختن زمینه ها براى رسیدن هر موجودى به كمالى كه لایق اوست، صورت مىپذیرد. این هدایت عام است و همه موجودات ـ چه جاندار و چه بى جان و در میان جانداران، چه مختار و چه غیر مختار ـ را شامل مىشود. به تعبیر دیگر، خداوند هر موجودى را كه آفریده، به سوى مقصد و كمال وجودى خاص خودش هدایت كرده؛ چنان كه قرآن مىفرماید: «قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَى كُلَّ شَیْء خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى؛2 گفت: پروردگار ما كسى است كه هر چیزى را خلقتى در خور او داده، پس آن را هدایت فرموده است».
1. صدر المتألهین شیرازى، الحكمة المتعالیة، ج 6، ص 334.
2. طه (20)، 50.
سراسر جهان حتى جمادات، از هدایت الهى برخوردارند. هدایت موجودات حیوانى ـ از جمله انسان در خصوص قوا و نیازهاى حیوانى ـ از طریق غرایز انجام مىپذیرد و غرایزْ حیوان را به كمال خاص خود رهنمون مىسازند.
با توجه به برخوردارى همه موجودات از هدایت الهى و تعابیرى كه در قرآن به كار رفته است، مىتوان ادعا كرد كه حتى جمادات و حیوانات از شعور باطنى برخوردارند. ماهیت و شعاع هدایت تكوینى موجودات و نیز درك باطنى آنها براى ما ناشناخته است؛ اما قرآن بر وجود نوعى شعور باطنى در آنها اشاره دارد؛ و از جمله، همه موجودات عالم را تسبیح كننده خود معرفى مىكند و مىفرماید: «یُسَبِّحُ للهِِ مَا فِی السَّمَوَاتِ وَمَا فِی الاَْرْضِ؛1 آن چه در آسمان ها و زمین است خداوند را مىستاید».
در جاى دیگر مىفرماید: «أَلَمْتر أَنَّ اللهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَوَاتِ وَالاَْرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّات كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاَتَهُ وَتَسْبِیحَهُ وَاللهُ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ؛2 آیا ندانستهاى كه هر كه [و هر چه] در آسمان ها و زمین است، براى خدا تسبیح مىگویند، و پرندگان [نیز] در حالى كه در آسمان پر گشودهاند [تسبیح او مىگویند]؟ همه ستایش و نیایش خود را مىدانند، و خدا به آنچه مىكنند داناست».
گفتیم كه همه موجودات ـ اعم از جماد، گیاه و حیوان ـ در گستره طبیعت از نوعى هدایت تكوینى و طبیعى بهره مندند. همچنین حیوانات از هدایت هاى
1. جمعه (62)، 1.
2. نور (24)، 41.
غریزى كه توأم با نوعى درك و شعور است برخوردار مىباشند. انسان از هر دو نوع این هدایت ها برخوردار است؛ اما به دلیل جایگاه ویژهاى كه در عرصه خلقت دارد و به جهت شرافت ذاتى و رتبه وجودى اش، خداوند براى او هدایت ویژهاى در نظر گرفته است. به تعبیر دیگر، انسان در مرحله تكوین؛ از قوا، استعدادها و ظرفیت هاى بیشترى برخوردار است و غایت او متعالىتر از مقصد سایر موجودات است و رسالت و مأموریت او عظیمتر مىباشد؛ از این رو نیازمند هدایتى پیچیدهتر و متناسب با ظرفیت هاى وجودىاش مىباشد.
در مسیر هدایت خاصه، خداوند انسان را از فطرت برخوردار ساخت تا در پرتو آن به سوى حق و پیروى از آن دعوت شود و نیاز خود و سایر موجودات را به موجودى كه از هر نقصى مبرّاست و سلسله موجودات به او منتهى مىشود، درك كند. لازمه این حس و درك درونى، پرستش و خضوع و احساس وابستگى و نیاز به مبدأ هستى و پیروى از حق مطلق است.
از سوى دیگر، خداى متعال انسان را با نیروى عقل مجهّز فرموده تا به وسیله مفاهیم ذهنى از حقایق نظرى و عملى آگاه شود و هم بتواند حقایق هستى مخصوصاً چیزهایى كه از دسترس حسّ خارج است به كمك عقل بشناسد و هم بتواند خوبى ها و بدى ها و باید و نبایدهاى مربوط به رفتارهاى اختیارى را تشخیص دهد.
همچنین خداوند به وسیله وحى نیز انسان ها را هدایت مىكند. زیرا عقل انسان ناقص و از ارائه همه برنامه ها و قواعد زندگى فردى و اجتماعى ناتوان است و نمىتواند همه راه هاى منتهى به سعادت را به انسان بنمایاند؛ به همین دلیل سنّت قطعى الهى بر این جارى شده كه كاستى عقل در هدایت بشر را به وسیله وحى جبران كند؛ از این رو خداوند مستقیما وحى را در اختیار پیامبران
مى گذارد تا آنان آیات الهى را به بندگان خدا تعلیم دهند و ایشان را به سوى خداوند هدایت كنند. البته ممكن است پیام دعوت انبیا به شمارى از انسان ها نرسد و آنان از هدایت به وسیله وحى محروم بمانند؛ اما این استثنا خللى در قاعده كلى وارد نمىسازد؛ همان طور كه سنّت الهى در آفرینش انسان، برخوردار ساختن او از چشم و گوش است و عواملى باعث مىشود كه عدهاى از این دو نعمت الهى محروم بمانند؛ برخى نیز از عقل محروم مىگردند و تكلیفى متوجه آنان نمىشود.
بنابراین، انسان در اصل برخوردارى از نیروهاى ادراكى و عقل اختیارى ندارد، همچنین در ارسال اصل وحى نقش و اختیارى ندارد و او چه بخواهد و چه نخواهد، وحى در اختیارش نهاده شده است. چنان كه پیامبران نیز اختیارى در پیامبر شدن و مخاطب وحى قرار گرفتن نداشتند و خداوند آنان را لایق پیامبرى دانست و به آنها وحى كرد: «اللهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ؛1 خدا بهتر مىداند رسالتش را كجا قرار دهد».
البته به جز معناى اصطلاحى وحى كه همان وحى رسالى است، مىتوان معناى وحى را توسعه داد تا «تحدیث» و «الهام» را نیز شامل شود؛ چنان كه در قرآن در مفهوم وحى توسعه داده شده و در برخى آیات بر الهام اطلاق گردیده است؛ نظیر آیه: «وَ إِذْ أَوْحَیْتُ إِلَى الْحَوَارِیِّینَ أَنْ آمِنُوا بِى وَ بِرَسُولِى قَالُوا آمَنَّا وَ اشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ؛2 و [یاد كن] هنگامى را كه به حواریّون وحى كردم كه به من و فرستادهام ایمان آورید. گفتند: ایمان آوردیم، و گواه باش كه ما مسلمانیم».
1. انعام (6)، 124.
2. مائده (5)، 111.
در آیهاى دیگر خداوند مىفرماید: «وَ أَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَ لاَ تَخَافِی وَ لاَ تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْكِ وَ جَاعِلُوهُ مِنْ الْمُرْسَلِینَ؛1 و به مادر موسى وحى كردیم كه: او را شیر ده و چون بر او بیمناك شدى او را در نیل بینداز و مترس و اندوه مدار كه ما او را به تو بازمى گردانیم و از [زمره] پیمبرانش قرار مىدهیم».
دانستیم كه جهت گیرى حركت هاى طبیعى و نیز جهت دادن به حركت هاى نیمه آگاهانه یا آگاهانه همه موجودات جاندار و ذى شعور كه در سایه نوعى شعور و ادراك و به وسیله ابزارها و وسایل مختلف انجام مىگیرد مستند به هدایت تكوینى الهى است؛ امّا دركهاى عقلانى یا وحیانى مربوط به رفتارهاى اختیارى و باید و نبایدها مستند به هدایت تشریعى الهى مىباشد. بنابراین هدایت تشریعى، عبارت است از آموزه هاى عقل، فطرت و قانون سعادت بخشى كه خداوند به وسیله وحى در اختیار انسان مىنهد و با امر به فضایل و خوبى ها و نهى از رذایل و بدى ها او را آگاه مىكند كه با انتخاب خویش راهى را برگزیند كه به سعادت وى منتهى مىگردد. خداوند انسان را آفرید تا در این عالم به اختیار خویش سرنوشت خود را رقم زند و با اراده وى مسیر تكاملاش را برگزیند؛ از این روى راه سعادت و شقاوت را به وى نشان داد و او را از ظرفیت ها، زمینه ها و عوامل لازم براى پیمودن مسیر سعادت برخوردار ساخت. از آن پس، این انسان است كه با انتخاب خویش یا راهى را بر مىگزیند كه به سعادت او منتهى مىشود و یا راهى را انتخاب مىكند كه به شقاوت او ختم مىگردد.
1. قصص (28)، 7.
وقتى در نماز جمله «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» را مىگوییم، منظورمان درخواست دادن عقل و فرستادن وحى و نصوص دینى نیست؛ چون خداوند ما را از نیروى عقل، نصوص دینى و هدایت به وسیله پیامبر خویش برخوردار ساخته است؛ گرچه درخواست هدایت را مىتوان به معناى درخواستِ بقا و تداوم این نعمت هاى الهى دانست. توضیح اینكه خداوند لحظه به لحظه نعمت هاى خود را افاضه مىكند و اگر ما را از نیروى عقل برخوردار ساخته، تداوم آن به عنایت، فضل و لطف بى كرانش بستگى دارد. او مىتواند این نعمت را از ما دریغ دارد و قوه عقل را از ما بستاند؛ چه اینكه ممكن است برخى را از نعمت چشم و گوش محروم كند. همچنین ممكن است پس از آنكه وحى را در اختیار ما نهاد، توان درك آن را از انسان بگیرد تا دیگر نتواند از این سرچشمه فزاینده هدایت بهره گیرد. پس درخواست هدایت به اصل عقل و وحى، هم مىتواند به معناى درخواست تداوم و بقاى آنها باشد، و هم مىتواند به معناى افزایش قدرت فهم، درك و مراتب عقلانى و بهره برى بیشتر از وحى؛ از این رو در برخى از دعاها آمده است: «اللّهُمَّ ارْزُقْنی عَقْلا كاملا؛1 خدایا، عقل كامل روزى من كن».
امّا مسلّم است كه به صِرف برخوردار شدن از عقل و وحى، بار ما به منزل نمىرسد و بسیارى از كسانى كه خداوند آنان را به وسیله عقل و وحى هدایت كرد، راه سرپیچى از منطق عقل و وحى را پیش گرفتند و به گمراهى گرفتار شدند؛ چنان كه خداوند درباره قوم ثمود مىفرماید: «وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا كَانُوا
1. محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 102، باب 8، حدیث 6، ص 172.
یَكْسِبُونَ؛1 و اما ثمودیان: پس آنان را راهبرى كردیم و [لى] كوردلى را بر هدایت ترجیح دادند، پس به [كیفر] آنچه مرتكب مىشدند صاعقه عذابِ خفت آور آنان را فرا گرفت».
بسیار جالب توجه است كه خداوند در آیه فوق، واژه «استحبّوا» را به كار برده كه به معناى ترجیح دادن از روى میل و رغبت است؛ چنان كه درباره دنیا پرستان مىفرماید: «الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَى الاْخِرَةِ وَیَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللهِ وَیَبْغُونَهَا عِوَجاً أُوْلَئِكَ فِى ضَلاَل بَعِید؛2 همانان كه زندگى دنیا را بر آخرت ترجیح مىدهند و مانع راه خدا مىشوند و آن را كج مىشمارند. آنانند كه در گمراهى دور و درازى هستند».
خداوند مىفرماید: پس از آنكه قوم ثمود را هدایت كردیم و وسایل هدایت را در اختیارشان نهادیم، آنان كورى و گمراهى را بر هدایت ترجیح دادند و روى از هدایت برتافتند؛ گویا كه سخن حق را نمىشنیدند و از درك و شناخت مسیر هدایت محروم بودند. البته برخى از اقوام پیامبران دیگر نیز، در این سرنوشت نكبت بار با قوم ثمود هم داستان بودند و نه تنها نخواستند از هدایت الهى استفاده كنند، بلكه پیامبران و بشارت دهندگان به هدایت را تبعید و زندانى كردند و یا آنان را به قتل رساندند. برخى از آنها وقتى پیامبر خدا با آنان سخن مىگفت، انگشت در گوش خود فرو مىبردند تا سخنان وى را نشنوند؛ مانند قوم حضرت نوح(علیه السلام) كه خداوند درباره آنان مىفرماید: «وَإِنِّی كُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِیَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبَاراً؛3 و من هر بار كه آنان را دعوت كردم تا ایشان را
1. فصلت (41)، 17.
2. ابراهیم (14)، 3.
3. نوح (71)، 7.
بیامرزى، انگشتانشان را در گوشهایشان كردند و رداى خویشتن بر سر كشیدند و اصرار ورزیدند و هر چه بیشتر بر كبر خود افزودند».
پس برخوردار شدن از هدایت عقل و وحى، شرط لازم رسیدن به سعادت است و تا انسان عقل نداشته باشد، نمىتواند بفهمد تا ایمان بیاورد و بر اساس ایمان خود عمل كند. نیز تا از قوانین سعادت بخش وحى برخوردار نشود، نمىتواند راه سعادت را بپیماید؛ اما این دو عنصر ارزشمند به تنهایى كافى نیستند و ممكن است انسان در عین برخوردار بودن از آنها، به سعادت نرسد و مستحق عذاب الهى شود. بنابراین، هدایت به عقل و اصل وحى نمىتواند هدف اساسى در زندگى انسان باشد تا آنجا كه لازم باشد همه روزه ده بار در نمازهایمان آن را از خداوند درخواست كنیم.
هدایتى كه ما در نماز از خداوند مىخواهیم، هدایت خاصى است كه مىتواند هدف زندگى ما باشد و در پرتو آن، به سعادت ابدى نایل شویم. صاحب نظران، هدایت را داراى دو گونه دانستهاند:
گونه اول، هدایت به معناى «ارائه طریق» و به تعبیر دیگر «راهنمایى» است؛ هدایتى كه خداوند درباره همه بندگان خود اعمال مىكند و راه سعادت و شقاوت را به آنها مىنمایاند تا آنان با اراده و اختیار خود یا راه سعادت را بپویند و یا راه شقاوت را برگزینند. برخى از آیات ناظر به این قسم از هدایت هستند؛ از جمله:
ـ «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً؛1 و ما راه را به او نشان دادیم، یا سپاس گزارخواهد بود و یا ناسپاس»؛
ـ «وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ؛2 و هر دو راه [خیر و شر] را بدو نشان دادیم»؛
1. انسان (76)، 3.
2. بلد (90)، 10.
ـ «وَنَفْس وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا؛1 سوگند به نفس و آن كس كه آن را درست كرد پس پلید كارى و پرهیزگارىاش را به آن الهام كرد».
گونه دوم، هدایت به معناى «ایصال الى المطلوب» و به تعبیر دیگر «راهبرى» است. این هدایت تكوینى مىباشد و در برابر ضلالت تكوینى قرار مىگیرد. در پرتو چنین هدایتى علاوه بر اینكه راه را به انسان نشان مىدهند، دست او را مىگیرند و قدم به قدم به پیش مىبرند تا به سر منزل مقصود برسد، فرجام این هدایت، رسیدن به هدف و سعادت است.
بى تردید هدایتى كه در سوره حمد ذكر شده، هدایت به معناى رسیدن به مطلوب است كه همه بندگان خدا از آن برخوردار نیستند و تنها بندگان مؤمن خدا كه در صدد اطاعت و عمل به تكالیف و وظایف خویش بر آمدهاند، بدان نایل مىشوند. خداوند بسیارى از مردم را از قدرت عقل، شناخت و درك برخوردار ساخت و وحى، مقررات و قوانین خویش را به آنها عنایت كرد و حتى برخى از آنان عمرى را در مطالعه و تحقیق در آیات و روایات سپرى كردند و به اجتهاد در فهم و درك آنها نیز نایل شدند؛ اما گمراه گردیدند و به انحراف و سقوط كشیده شدند. خداوند درباره این دسته مىفرماید: «أَفَرَأَیْتَ مَنْ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللهُ عَلَى عِلْم وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللهِ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ؛2 پس آیا دیدى كسى را كه هوس خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانیده و بر گوش او و دلش مهر زده و بر دیدهاش پرده نهانده است؟ آیا پس از خدا چه كسى او را هدایت خواهد كرد؟ آیا پند نمىگیرید»؟
1. شمس (91)، 7 و 8.
2. جاثیه (45)، 23.
از این آیه استفاده مىشود كه برخى افراد به مسیر حق و سعادت آگاهى یافتهاند؛ اما به دلیل نافرمانى خدا و پیروى هواى نفس، خداوند آنان را از هدایت به مقصود نهایى محروم كرده است ؛ چنان كه برخى از آیات دیگر نیز به محروم شدن برخى از افراد از هدایت ـ به معناى ایصال به مطلوب ـ اشاره دارند. آیات ذیل بیان مىكنند كه خداوند هر كه را بخواهد، هدایت مىكند و ستمگران و فاسقان را از هدایت خویش محروم مىنماید:
ـ «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُول إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللهُ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِى مَنْ یَشَاءُ؛1 و ما هیچ پیامبرى را جز به زبان قومش نفرستادیم، تا [حقایق را] براى آنان بیان كند، پس خدا هر كه را بخواهد گمراه كند و هر كه را بخواهد هدایت كند»؛
ـ «إِنَّ اللهَ لاَ یَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ؛2 البته خدا قوم ستمگر را هدایت نمىكند»؛
ـ «وَاللهُ لاَ یَهْدِى الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ؛3 و خدا قوم فاسق را هدایت نمىكند».
بنابراین معناى این كلام كه ما برخى را گمراه مىكنیم و آنان را از هدایت خود محروم مىنماییم، این نیست كه عقل، قدرت تشخیص و آموزه هاى وحیانى را از دسترس آنان خارج مىكند و هدایت عمومى خویش را از آنان دریغ مىدارد، بلكه منظور آن است كه به دلیل نافرمانى و پیروى آنان از هواى نفس، دستیابى به سعادت ابدى و هدایت ـ به معناى ایصال به مطلوب ـ را از آنان دریغ مىدارد. البته چون سنت ها و كارهاى خداوند بدون دلیل و حساب نیست، بى جهت كسانى را گمراه نمىكند؛ بلكه پس از آنكه آنان با اختیار خود
1. ابراهیم (14)، 4.
2. احقاق (46)، 10.
3. مائده (5)، 108.
به كارهاى ناشایست دست زدند و استحقاق گمراهى را یافتند، خداوند نیز آنها را گمراه و از هدایت خویش محروم مىكند؛ از این رو خداوند مىفرماید: «فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللهُ قُلُوبَهُمْ وَاللهُ لاَ یَهْدِى الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ؛1 پس چون [از حق]برگشتند، خدا دلهایشان را بر گردانید، و خدا قوم فاسق و نافرمان را هدایت نمىكند».
خداوند بندگان خویش را از هدایت عمومى به وسیله عقل و انبیاى خود برخوردار مىسازد و به جز افرادى كه یا عقل ندارند و یا پیام انبیا به آنها نرسیده، بقیه انسان ها ـ اعم از مؤمن، فاسق و كافر ـ به سوى حق راهنمایى مىكند؛ اما عدهاى به جاى انتخاب مسیر حق، راه باطل را بر مىگزینند و على رغم تذكرات، راهنمایى هاى رهبران الهى و تنبیه هاى مقطعى خداوند، بر انحراف و گمراهى خویش اصرار مىورزند و در نتیجه، خداوند حكیم آنان را به بدترین عقوبت ها كه محروم شدن از سعادت و رضوان حق است، گرفتار مىكند. به سبب خوى سرپیچى و طغیان در برابر خداست كه پروردگار عالم قدرت فهم و درك صحیح و بصیرت را از آنان مىستاند تا با دلى بى بهره از بصیرت و دانایى، درجات هلاكت و گمراهى را یكى پس از دیگرى پشت سر نهند و در نهایت به دوزخ و آتش قهر و كیفر خدا گرفتار آیند.
روشن شد هدایتى كه مىتواند مقصود آدمى باشد و باید بزرگ ترین آرمان انسان شود ـ و به جهت اصالت و اهمیتى كه دارد خداوند در سوره حمد بدان
1. صف (61)، 5.
اشاره كرده ـ هدایتى است فراتر از هدایت از طریق عقل، فطرت، وحى و سخنان پیامبران و اولیاى الهى است. این هدایت، همان ایصال به مطلوب است كه انسان با استفاده از راهنمایى هاى خداوند و پیامبران الهى و پیشه كردن تقوا و بندگى خدا لایق آن مىگردد. این هدایت، به قدرى مهم است كه تنها به دست خداست. با اینكه پیامبر(صلى الله علیه وآله) گل سرسبد وجود، عصاره ارزش ها و فضایل، عزیزترین و شریف ترین بندگان خدا و حبیب خداست و خدا او را واسطه بین خود و جهان قرار داده، خداوند چنین هدایتى را به وى نسپرده و مىفرماید: «إِنَّكَ لا تَهْدِى مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللهَ یَهْدِى مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ؛ تو هر كه را دوست دارى نمىتوانى راهنمایى كنى، لیكن خداست كه هر كه را بخواهد راهنمایى مىكند و او به راه یافتگان داناتر است».
با اینكه پیامبر(صلى الله علیه وآله) مظهر اتمّ رحمت الهى است، بدون اراده و اذن خداوند نمىتواند كسى را هدایت كند و تا خداوند نخواهد كسى به وسیله او هدایت نمىشود. البته اگر خداوند بخواهد، این امكان فراهم مىگردد كه هدایت ـ به معناى ایصال به مطلوب ـ به وسیله رسول خدا(صلى الله علیه وآله) انجام پذیرد و آن حضرت وسیله رسیدن به مقصود و رضوان الهى شود؛ چه اینكه اعتقاد ما این است كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) وسیله و طریق رسیدن به خداوند و سعادت ابدى هستند و تنها از مجراى محبت و اطاعت ایشان است كه انسان ها به هدایت و رضوان خداوند نایل مىشوند؛ از این رو در زیارت مىخوانیم: «فَما مِنْ شَىْء إِلاّ وَ أَنْتُمْ لَهُ السَّبَبُ وَ إِلَیْهِ السَّبیلُ،1 هیچ چیز نیست، مگر آنكه شما وسیله و طریق رسیدن به آن هستید». اما آنان تابع اراده و خواست خدا هستند و هر گاه خداوند اراده كند، وسیله هدایت دیگران مىشوند.
1. محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 94، باب 28، حدیث 23، ص 37.
گفتیم كه خداوند وسایل و عوامل هدایت را در اختیار همه انسان ها قرار داده و آنان را از عقل، قرآن و سخنان پیامبران الهى برخوردار ساخته است؛ اما برخى از مردم، از این وسایل براى رسیدن به هدایت استفاده نمىكنند و با اینكه از نعمت عقل و تفكر برخوردارند، از آن براى رسیدن به بینش صحیح بهره نمىبرند و پا روى عقل مىنهند و تسلیم هوس ها و خواسته هاى نفسانى و شیطانى مىشوند؛ در نتیجه خداوند آنان را گرفتار جهنم مىكند كه فرجام همه تبه كاران و كوردلان است: «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِیراً مِنْ الْجِنِّ وَالاِْنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالاَْنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمْ الْغَافِلُونَ؛1 و در حقیقت بسیارى از جنّیان و آدمیان را براى دوزخ آفریدهایم [چرا كه]دل هایى دارند كه با آن [حقایق را] دریافت نمىكنند، و چشمانى دارند كه با آنها نمىبینند، و گوش هایى دارند كه با آنها نمىشنوند. آنان همانند چهارپایان، بلكه گمراه ترند. [آرى]آنها همان غافل ماندگانند».
پس مهمتر از برخوردارى از ابزار هدایت، توفیق و مدد الهى براى دستیابى به هدایت است، پس از آنكه خداوند ما را از عقل، وحى و هدایت پیامبران و اولیاى خویش برخوردار ساخت، مهم ترین نیاز ما توفیق الهى براى وصول به هدایت مىباشد؛ توفیقى كه در پرتو آن، انسان به سعادت و هدایت اصلى و نهایى دست مىیابد. هستند كسانى كه از عقل و شناخت معارف الهى برخوردارند و سالیانى را صرف اندوختن معارف دینى كردهاند و در زمینه علوم
1. اعراف (7)، 179.
عقلى و نقلى تلاش گستردهاى از خود نشان دادهاند؛ اما چون از توفیق هدایت الهى محروم ماندهاند، نه فقط از اندوخته هاى خود براى رسیدن به كمال و سعادت سودى نبردهاند، بلكه علم آنان به ابزارى براى گمراهى خود و ضلالت جامعهاى تبدیل شده كه درآن زندگى مىكنند. روزى خواهد رسید كه اینان انگشت حسرت به دهان بگزند كه چرا از دانش خود براى هدایت و سعادت جامعه بهره نگرفتند و نه فقط نفعى عاید جامعه نكردند، بلكه با وسوسه ها و شبهاتى كه در بین جوانان و مردم گستراندند، زمینه انحراف دیگران از عقاید اصیل اسلامى را فراهم آوردند.
پس از آنكه انسان عقل خود را به كار گرفت و از راهنمایى و معارف كافى براى رسیدن به كمال و سعادت بهرهمند شد، مهم آن است كه به اندوخته هاى خویش عمل كند. او نیازمند لطف و عنایت الهى در پیمودن مسیر هدایت است؛ این همان مرحله است كه در آیه: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» جلوه گر شده. هنگامى كه شخصى از عقل و شناخت كافى به احكام و عقاید دینى برخوردار شد، باید نگران بازماندن از مقصد اصلى باشد و در این اندیشه باشد كه بتواند با لطف و توفیق الهى براى رسیدن به خدا و لقاى او تلاش كند. با توجه به مراتب گوناگونى كه شناخت احكام و حقایق دینى دارند، انسان باید بكوشد و از خدا بخواهد كه به عمیق ترین معارف دست یابد و فراموش نكند كه عمیق ترین و مؤثرترین معارف، معرفتى است كه انسان را به مقصد و مطلوب برساند. اگر انسان حتى از علوم اولین و آخرین نیز برخوردار شود، اما به مطلوب دست نیابد، كارش به سامان نمىرسد و فرجام او جهنم است.
مسلماً علم شیطان بیش از دیگران است. شیطان علاوه بر علومى كه قبل از خلق انسان داشته، پس از خلق وى تاكنون بر دانشش افزوده شده؛ چرا كه در
طول تاریخ حیات انسان ها با آنان محشور بوده و از تجارب بى شمارى بهرهمند شده است. اگر شیطان ها علم نداشتند، نمىتوانستند شیطنت كنند و انسان ها و حتى افراد برجسته و فرهیخته را به انحراف بكشانند؛ از این رو خداوند درباره آنها مىفرماید: «یُوحِى بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْض زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً؛1 بعضى از آنها [شیاطین جن و انس]به بعضى دیگر، براى فریب [یكدیگر] سخنان آراسته القا مىكنند».
مگر مفاسدى كه در جوامع انسانى رخ داده ـ به خصوص انحرافات فكرى و عقیدتى ـ به وسیله كسانى كه عالم بودند انجام نپذیرفته است؟ از این رو در درجه اول باید از خدا بخواهیم كه بر عقل ما بیفزاید و قدرت استفاده از نیروى فكر را به ما عنایت كند تا در زمینه علوم عقلى و علومى كه زندگى ما را سامان مىدهد، پیشرفت كنیم و به خصوص در كسب علوم نقلى و الهى كه به وسیله انبیا و اولیاى خدا در اختیار ما نهاده شده بكوشیم؛ چون اگر از نیروى عقل و تفكر خود استفاده نكنیم، یكى از بزرگ ترین نعمت هاى خدا را راكد گذاشته ایم. پس در درجه اول كسب علم و اندوختن معارف قرآنى و روایى اهمّیت شایانى دارد و پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) با اینكه از علوم اولین و آخرین بهرهمند شد، خداوند به او فرمود: «وَقُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً؛2 و بگو: پروردگارا بر دانشم بیفزاى».
در درجه دوم باید از خداوند بخواهیم كه به ما توفیق دهد دانش خود را در جهت هدایت و سعادت خویش به كار بریم؛ چون علم، شرط لازم براى رشد و تعالى است؛ اما شرط كافى نیست؛ چرا كه علم از یك سو مىتواند انسان را به اوج كمال و سعادت برساند و درجات تعالى، عزت و عظمت را براى انسان رقم
1. انعام (6)، 112.
2. طه (20)، 114.
زند، و از سوى دیگر مىتواند انسان را به قعر جهنم گرفتار كند. اینجاست كه با همه وجود و با نهایت تضرع و التماس باید از خداوند بخواهیم كه ما را به عالى ترین مرتبه هدایت كه انسان در پرتو آن به مقصود و مطلوب مىرسد، نایل كند.
باید از خداوند بخواهیم كه احساس نیاز به چنین هدایتى را به ما عنایت فرماید. در این صورت در مىیابیم كه چنین احساسى بسیار فراتر و شدیدتر از احساس گرسنگى و تشنگى كسى است كه از شدّت تشنگى و گرسنگى در آستانه مرگ قرار گرفته. اگر كسى چنین احساسى از هدایت داشته باشد و با همه وجود نیاز حیاتى خویش به هدایت الهى را درك كند، وقتى در مقام پرستش خداوند «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» مىگوید، مىداند كه چه نعمت ارزنده و با عظمتى را از خداوند درخواست مىكند. سوز و گداز و حالت تضرع و التماس چنین شخصى در درگاه خداوند، نظیر كسى است كه بین زمین و آسمان معلق ماند و یا در حال سقوط به جهنم است و مىداند كه فقط خداوند مىتواند او را از هلاكت نجات دهد؛ از این رو با تضرع و خشوع دست نیاز به سوى خداوند مهربان دراز مىكند و از خداوند مىخواهد كه او را مشمول لطف و عنایت خویش سازد و به ساحل امن سعادت و سلامت رهنمون سازد.