گفته شد كه منظور از هدایت در آیه «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»، ایصال به مطلوب است كه موجب دستیابى به سعادت ابدى مىباشد. در آیه مزبور، متعلَّق هدایت، صراط مستقیم است كه طبعاً مقصد هدایت نیست، بلكه مقدمه و طریق وصول به مقصد است؛ اما در آیه 175 سوره نساء به روشنى «خداوند» به عنوان مقصد نهایى هدایت انسان ذكر شده است: «فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا بِاللهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَة مِنْهُ وَ فَضْل وَ یَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِراطاً مُسْتَقِیماً؛ و اما كسانى كه به خدا گرویدند و به او تمسك جستند، به زودى [خدا] آنان را در رحمت و فضلى از جانب خویش در آورد و ایشان را به راهى راست به سوى خود هدایت كند».
شكى نیست كه حقیقت صراط مستقیم كه انسان را به قرب و جوار حضرت حق رهنمون مىكند، بندگى خداست و كمال انسان كه قرب الهى است، راهى جز بندگى و اطاعت خدا ندارد؛ از این رو خداوند فرمود: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاِْنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ؛1 و جن و انس را نیافریدیم جز براى آنكه مرا بپرستند».
انسان و جن براى عبادت خدا خلق شدهاند زیرا تنها بندگى خدا انسان را به كمال مىرساند؛ از این رو خداوند در نكوهش كسانى كه به جاى بندگى خدا و انتخاب صراط مستقیم، به اطاعت و بندگى شیطان روى آوردند مىفرماید:
1. ذاریات (51)، 56.
«أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْكُمْ یا بَنِى آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونِى هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ؛1اى فرزندان آدم، مگر با شما عهد نكرده بودم كه شیطان را مپرستید، زیرا وى دشمن آشكار شماست؟ و اینكه مرا بپرستید، این است راه راست»! در جاى دیگر از قول حضرت عیسى(علیه السلام) مىفرماید: «إِنَّ اللهَ هُوَ رَبِّى وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ؛2 در حقیقت، خداست كه خود پروردگار من و پروردگار شماست. پس او را بپرستید، این است راه راست».
در آیاتى كه ذكر كردیم عبادت و بندگى خدا به عنوان صراط مستقیم و تنها راه دستیابى به كمال و قرب خداوند ذكر شده؛ اما در برخى از آیات به مصداق هاى عبادت و نمودهاى عینى راه خداوند اشاره شده است؛ از جمله در برخى از آیات اطاعت از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مصداق بارز بندگى خدا و صراط مستقیم به حساب آمده؛ از جمله مىفرماید: «وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ؛3 و از من پیروى كنید، این است راه راست».
همچنین خداوند در طلیعه سوره یس با تأكید بر اینكه پیروى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)و سایر فرستادگان خدا مصداق روشن عبادت و صراط مستقیم است مىفرماید: «یس * وَ الْقُرْآنِ الْحَكِیمِ * إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ * عَلى صِراط مُسْتَقِیم؛ یس، سوگند به قرآن حكمت آموز، كه قطعاً تو از [جمله] پیامبرانى، بر راهى راست».
در آیه مزبور، تعبیر «على صراط مستقیم» به كار رفته. استعمال «على» كه نشانه سیطره و تسلط است این حقیقت را آشكار مىسازد كه صراط مستقیم
1. یس (36)، 60ـ61.
2. زخرف (43)، 64.
3. زخرف (43)، 64.
الهى تحت تسلط و در اختیار رسول خدا(صلى الله علیه وآله) است و اوج صراط مستقیم و عبادت و بندگى خدا همان پیروى از پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) مىباشد و اگر كسى بخواهد خداوند را بپرستد، باید از پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله)پیروى كند و به شیوه ها و روش هایى كه او براى عبادت خدا معرفى كرده، عمل كند؛ و الا اگر هر كسى از پیش خود راهى را براى عبادت خدا برگزیند كه با سنّت و روش خدا بیگانه است، به مقصد نمىرسد.
پیروى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله)همان طریقى است كه خداوند براى بندگى خود برگزیده و خداوند جز این راه، طریق دیگرى را براى عبادت خویش نمىپذیرد؛ چنان كه امام صادق(علیه السلام) فرمودند: وقتى خداوند به شیطان فرمان داد كه بر آدم سجده كند، شیطان گفت: پروردگارا، به عزتت سوگند اگر مرا از سجده بر آدم معاف دارى، تو را آنگونه عبادت خواهم كرد كه تاكنون كسى تو را آن سان عبادت نكرده باشد. خداوند در پاسخ او فرمود: «إِنّى أُحِبُّ أَنْ أُطاعَ مِنْ حَیْثُ أُرِیدُ؛1 من دوست دارم همانگونه كه خود مىخواهم عبادت شوم».
حاصل آنكه عبادت و بندگى خدا تنها راه رسیدن به كمال و قرب خداوند است و خداوند اطاعت و پیروى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را مصداق كامل عبادت و صراط مستقیم قرار داده؛ چنان كه اطاعت از امامان معصوم(علیهم السلام) نیز، مصداق عبادت و بندگى خداست و از این رو در برخى از روایات «صراط مستقیم» به امیرالمؤمنین(علیه السلام)تفسیر شده و اطاعت از ایشان مكمل اطاعت از پیامبر(صلى الله علیه وآله)معرفى شده است.2
1. محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 2، باب 32، حدیث 4، ص 262.
2. تفسیر عیاشى، ج 1، ص 38.
خداوند درباره جایگاه كسانى كه صراط مستقیم خدا را كه همان اطاعت از خدا و رسول اوست، بر مىگزینند مىفرماید: «وَ مَنْ یُطِعِ اللهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِیقاً؛1 و كسانى كه از خدا و پیامبر اطاعت كنند، در زمره كسانى خواهند بود كه خدا ایشان را مورد اِنعام قرار داده [یعنى] با پیامبران و راستان و شهیدان و شایستگان [خواهند بود] و آنان چه نیكو همدمانند».
آن گاه در آیه 66 همین سوره ضمن اشاره به جریان بنى اسرائیل و مخالفت آنان با فرمان حضرت موسى(علیه السلام) و پرستش گوساله سامرى در غیاب آن حضرت و كیفرى كه خداوند براى آنان در نظر گرفت، پند گرفتن از سخنان خدا و به كار بستن آنها را موجب ثبات و پایدارى در عبودیت خدا در گفتار، رفتار و پندار معرفى مىكند: «وَ لَوْ أَنّا كَتَبْنا عَلَیْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِیارِكُمْ ما فَعَلُوهُ إِلاّ قَلِیلٌ مِنْهُمْ وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما یُوعَظُونَ بِهِ لَكانَ خَیْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبِیتاً؛ و اگر بر آنان مقرر مىكردیم كه تن به كشتن همدیگر دهند و یا از خانه هاى خود به در آیند، جز اندكى از ایشان آن را به كار نمىبستند، و اگر آنان آنچه را بدان پند داده مىشدند به كار مىبستند، قطعا بر ایشان بهتر و در ثبات قدم ایشان موثرتر بود».
درباره فرمان قتل در جمله «أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ» تفسیرهاى مختلفى بیان شده كه مشهورتر از همه آن است كه خداوند به بنى اسرائیل دستور داد كه همدیگر را بكشند. بر اساس این تفسیر، حضرت موسى(علیه السلام) پس از برگشتن از
1. نساء (4)، 69.
كوه طور كه مدتى در آنجا مشغول عبادت خدا شده بود، مشاهده كرد كه بنى اسرائیل به پرستش گوساله سامرى مشغول هستند. حضرت به نكوهش و برخورد با آنان پرداخت. مردم وقتى متوجه انحراف و گناه خود شدند، تصمیم گرفتند كه توبه كنند. خداوند فرمود در صورتى توبه آنان پذیرفته مىشود كه با سلاح به صحرا بروید و همدیگر را بكشید. همچنین براى اینكه عواطف و وابستگى هاى فامیلى مانع اجراى حكم خدا نشود، دستور داده شد كه صورت هاى خود را بپوشانند تا یكدیگر را نشناسند. پس از آنكه به كیفر ارتداد آن قوم تعدادى كشته شدند، خداوند توبه آنان را پذیرفت و فرمود: «ثُمَّ عَفَوْنا عَنْكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛1 پس از آن شما را بخشیدیم، باشد كه شكرگزارى كنید».
نكته اصلى در این آیه، توصیه به فرمان بردن از خدا و توجه به خواست، امر و نتیجهاى است كه عمل به این توصیه مهم در پى دارد. شكى نیست كه ما بنده خدا هستیم و او خالق و مالك ما است. انتظار خدا از ما این است كه نعمت هایى را كه در اختیار ما نهاده، در جهت خواست او به كار ببندیم. خداوند از ما مىخواهد كه در آنچه مورد رضایت و خشنودى اوست؛ از چشم، گوش و سایر اعضاى بدنمان استفاده كنیم. بر اساس حق مالكیت و ربوبیتى كه خدا بر ما دارد، ما باید كاملا تسلیم خواست و نظر خدا باشیم؛ حتى اگر به ما دستور جهاد و جنگ داد و خواست كه خود را آماده شهادت كنیم، باید با طیب خاطر و رضایت كامل تسلیم امر او شویم كه در این صورت به وظیفه بندگى خود در قبال خداوند عمل كرده ایم؛ چنان كه وقتى خداوند به حضرت ابراهیم(علیه السلام)
1. بقره (2)، 52.
فرمان داد كه فرزندش، حضرت اسماعیل(علیه السلام)، را قربانى كند، بى درنگ و با رضایت كامل در صدد اجراى فرمان خدا بر آمد. حضرت اسماعیل(علیه السلام)نیز، تسلیم فرمان خدا شد.
بى تردید ـ چنان كه خداوند در همین آیه فرموده است ـ پند گرفتن از سخنان و موعظه هاى الهى و تسلیم شدن در برابر خواست خدا، به خیر و صلاح انسان است و باعث استوارى و ثبات قدم در دین و عدم انحراف از مسیر حق مىگردد كه نتیجه آن، برخوردارى از پاداش عظیم الهى و هدایت به صراط مستقیم (حقیقت بندگى) است؛ چنان كه خداوند در آیات بعد مىفرماید: «وَ إِذاً لاَتَیْناهُمْ مِنْ لَدُنّا أَجْراً عَظِیماً وَ لَهَدَیْناهُمْ صِراطاً مُسْتَقِیماً؛1 و در آن صورت، [ما هم] از نزد خویش پاداشى بزرگ به آنان مىدادیم. و قطعاً آنان را به راهى راست هدایت مىكردیم».
اگر انسان تسلیم خدا شد و ارادهاش تابع اراده خداوند گردید، به مرحلهاى از هدایت نایل مىشود كه سخنان، حركات و مجموعه رفتار او با الهام الهى انجام مىپذیرد؛ مسألهاى كه فهم و درك آن براى ما دشوار است؛ اما در آیات و روایات بر آن تأكید شده؛ از جمله رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نقل مىكنند كه خداوند فرمود: «وَ ما تَقَرَّبَ إِلَیَّ عَبْدٌ بِشَیْء أَحَبُّ إِلَیَّ مِمّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَیَتَقَرُّبُ إِلَىَّ بِالنافِلَةِ حَتّى أُحِبَّهُ فَإِذا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الّذی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسانَهُ الَّذی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتی یَبْطِشُ بِها إِنْ دَعانی أَجَبْتُهُ و إِنْ سَأَلَنی أَعْطَیْتُهُ؛2 هیچ بندهاى به چیزى محبوبتر از آنچه بر او واجب كردهام به من تقرب نمىجوید و همانا او به وسیله انجام دادن
1. نساء (4)، 67.
2. محمد بن یعقوب كلینى، اصول كافى، ج 2، ص 352.
نافله (و مستحبات) به من تقرب مىجوید و در این صورت او محبوب من مىشود و وقتى من او را دوست داشتم، گوش او خواهم بود كه با آن مىشنود و زبان او خواهم بود كه با آن سخن مىگوید و دست او خواهم بود كه با آن برمى گیرد. اگر مرا بخواند، پاسخش گویم و اگر از من درخواست كند، به او عطا كنم».
انسانى كه به مقام بندگى خدا بار یافته و با همه وجود عظمت پروردگار و خالق هستى را درك كرده است، تدبیر امور و حتى اختیار خویش را به خداوند وامى گذارد و چشم و گوش و دل او مجراى خواست، مشیّت و اراده خدا مىگردند و قلب او ظرف اراده و مشیّت خدا مىشود. سرآمد بندگان شایسته در اتصاف به این ویژگى ممتاز، پیامبر(صلى الله علیه وآله)و اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام)هستند؛ امام رضا(علیه السلام) در این باره فرمودند: «قُلُوبُنا أَوْعِیَةٌ لِمَشیَّةِ الله فَإِذا شاءَ شِئْنا؛1 دل هاى ما ظرف مشیّت و خواست خداست؛ هر چیزى را كه خداوند بخواهد ما مىخواهیم».
با توجه به آنچه گفتیم، جمله «فعلوا ما یوعظون به» به انجام واجبات اختصاص ندارد، بلكه عمل به همه موعظه ها، نصایح و پندهاى خداوند را شامل مىشود؛ خواه در زمینه واجبات باشند و خواه مستحبات. منظور این است كه توجه انسان به خدا، توجه عاشق به معشوق باشد كه هر چه را معشوق دوست داشته باشد، دوست بدارد و هر چه را او اراده كند، وى نیز بخواهد و خداوند را متكفل و متولى امور خویش بداند و با همه وجود درك كند كه ولایت حقیقى بر او، به عهده خداوند است. با درك این حقیقت و با رسیدن به این مقام عالى، به یك باره تاریكى هاى خودخواهى، هواپرستى و دنیا
1. محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 25، باب 9، حدیث 16، ص 336.
پرستى از فضاى دل وى برچیده مىشود و كانون دل او با نور خداپرستى و بندگىِ سرچشمه همه خوبى ها و نیكى ها روشن مىشود: «اللهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ؛1 خداوند ولى و سرور كسانى است كه ایمان آوردهاند و آنان را از تاریكى ها به سوى روشنایى مىبرد».
مرتبه عالى ایمان، با تقواى كامل و راه یابى به صراط مستقیم در پرتو تسلیم محض در برابر پروردگار و نداشتن خواست و ارادهاى جز خواست و اراده خداوند حاصل مىشود. در این صورت است كه بنده تدبیر و اختیار خدا را بر اختیار و تدبیر خود ترجیح مىدهد و از خدا مىخواهد كه خود اداره وتدبیر امور او را به عهده گیرد؛ چنان كه سیدالشهداء(علیه السلام)در دعاى عرفه عرض مىكند: «إِلهی، أَغْنِنی بِتَدْبیرِكَ لی عَنْ تَدْبیری و بِاخْتیارِكَ عَنْ إِخْتِیاری؛ خداى من، با تدبیر و اختیار خود مرا از تدبیر و اختیار خودم بى نیاز گردان».
تفاوت اساسى انسان با حیوان در این است كه او با فكر و اندیشه، اراده و اختیار خود به تدبیر امورش مىپردازد؛ اما امام حسین(علیه السلام) از خداوند مىخواهد كه تدبیر و اختیار وى را به عهده گیرد؛ یعنى وسایل، ابزار، فكر و تصمیمى كه منجر به عملى شدن خواست خدا مىشود از سوى خداوند در اختیار ایشان قرار گیرد و خداوند گزینش برتر و آنچه را به خیر، صلاح و مطابق رضاى خویش است، به ایشان الهام كند تا اگر كارى از سوى ایشان انجام مىپذیرد، همان كارى باشد كه خدا مىخواهد، و اگر تصمیم و ارادهاى از ایشان صادر مىشود، همان اراده و خواست خدا باشد.
1. بقره (2)، 275.
این عالى ترین درخواستى است كه اولیاى خدا داشتند. آنان از خدا رفاه زندگى و تأمین نیازهاى مادى را طلب نمىكردند، بلكه از خدا مىخواستند كه به آنان توفیق دهد كه تابع خواست خود نباشند، بلكه آنچه خدا اختیار كرده به آنان الهام كند؛ یعنى از خدا مىخواستند كه آنان را به عالى ترین مرتبه عبودیّت و تسلیم در برابر خویش متصف كند كه در پرتو آن، خواست آنان خواست خدا و راهشان راه خدا باشد.
چنان كه گفتیم عبودیت و تسلیم در برابر خدا و حقیقت صراط مستقیم، در پرتو اطاعت از خدا و پیروى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اطاعت از جانشینان ایشان كه سرآمدشان على(علیه السلام) است، حاصل مىشود؛ از این رو، در روایتى كه گذشت، آن حضرت صراط مستقیم معرفى شدهاند. البته سایر امامان معصوم(علیهم السلام) نیز صراط مستقیم خدا هستند و آنان در همه فضایل و كمالات مشترك مىباشند. روایاتى نیز دلالت دارند كه معصومان(علیهم السلام) نور واحد هستند.1
درباره درخواست هدایت به صراط مستقیم سخن گفتیم؛ اما جا دارد به سؤالى كه در این باره مطرح مىشود پاسخ گوییم. سؤال این است كه انسان مؤمن در پرتو هدایت الهى، به ایمان به خدا، اطاعت از خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله) و بندگى و عبادت خدا و از جمله اداى نماز رهنمون مىشود. پس با توجه به اینكه هدایت براى او حاصل شده، چرا در آیه «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» به او تعلیم داده شده كه از خداوند درخواست هدایت كند؟ در برابر این پرسش ما به تفكیك سه پاسخ را ارائه مىدهیم:
1. محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 25، باب اوّل.
1. چنان كه مكرر بیان كردیم، همه بندگان خدا و از جمله مؤمنان، از هدایت عمومى خدا برخوردار گشتهاند و هدایت به معناى ارائه طریق براى آنان حاصل شده است؛ اما این هدایت، تنها راه را به انسان مىنمایاند و باعث رسیدن به مقصد نمىگردد. هدایتى انسان را به مقصد مىرساند و با سعادت نهایى انسان پیوند مىخورد كه در پرتو اطاعت از خدا و پیمودن طریق بندگى او، از سوى خدا به انسان افاضه مىشود. این هدایت كه به معناى «ایصال به مطلوب» است، تنها در اختیار بندگان مؤمن و نیك فرجام خدا قرار مىگیرد؛ در سوره حمد چنین هدایتى منظور شده است.
2. چنان كه در برخى از آیات1 نیز بیان شده، هدایت داراى مراتب و قابل افزودن و كاستن است و هر كسى كه هر مرتبهاى از آن را داراست، باید مرتبه عالى ترش را درخواست كند؛ از این رو درخواست هدایت به معناى درخواست افزودن بر هدایت مىباشد.
3. پاسخ سوم كه نسبت به همه بندگان خدا و از جمله پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و اولیاى خدا نیز صادق مىباشد، این است كه انسان همواره نیازمند دستگیرى خداست. در زمینه هدایت نیز، انسان در هر مقطعى، بلكه در هر لحظهاى به هدایت خدا نیاز دارد و پیوسته خداوند هدایت خویش را براى انسان تجدید مىكند. همان طور كه ما در حیات و زندگى خود و دیگر نیازمندى هاى مادى پیوسته نیازمند افاضه الهى هستیم، در زمینه هدایت و مقامات معنوى نیز، به تداوم افاضه الهى نیاز داریم و اگر خداوند ما را از افاضه هدایت خویش محروم كند؛ هدایت، ایمان و قدرت تشخیص حق از باطل، از ما سلب مىشود.
1. از جمله خداوند در آیه 17 از سوره محمد(صلى الله علیه وآله) مىفرماید: «وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ؛ و آنان كه به هدایت گراییدند [خدا] آنان را هر چه بیشتر هدایت بخشید و [توفیق [پرهیزگارى نشان داد».
نكته پایانى این است كه «صراط»، به معناى راه است. این واژه وقتى به صفت «مستقیم» متصف مىشود، منظور طریق یگانهاى است كه انسان را به سعادت و كمالى كه فطرتاً طالب آن است مىرساند و او تنها با گزینش این راه مىتواند به مقصد نهایى خود نایل گردد. در قرآن گاهى صراط مستقیم به خداوند نسبت داده شده؛ نظیر آیه: «الر كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْكَ لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى صِراطِ اللهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ؛1 الف، لام، راء. كتابى است كه آن را به سوى تو فرود آوردیم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاریكى ها به سوى روشنایى بیرون آورى: به سوى راه آن شكست ناپذیر ستوده»؛ اما در برخى از آیات صراط مستقیم به غیر خدا نسبت داده مىشود؛ مثلاً به پیامبر(صلى الله علیه وآله) و كسانى كه خداوند نعمتش را بر آنان تمام كرده، نسبت داده مىشود؛ نظیر آیه: «صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ؛ و آیات: إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ عَلى صِراط مُسْتَقِیم؛2 قطعاً تو از [جمله] پیامبرانى، بر راهى راست».
در مقابل، صراط مستقیم كه به خداوند منتهى مىگردد، در برخى از آیات متعلق صراط جهنم ذكر شده است؛ یعنى راه انحطاط و باطلى كه به جهنم منتهى مىشود: «احْشُرُوا الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما كانُوا یَعْبُدُونَ. مِنْ دُونِ اللهِ فَاهْدُوهُمْ إِلى صِراطِ الْجَحِیمِ؛3 كسانى را كه ستم كردهاند با همه دنیایشان و آنچه غیر از خدا مىپرستیدند، گرد آورید و به سوى راه جهنم رهبرى شان كنید».
1. ابراهیم (14)، 1.
2. یس (36)، 3 و 4.
3. صافات (37)، 22 و 23.
«صراط» بزرگ راهى است بدون پیچ و خم كه انسان با اختیار و با آگاهى آن را بر مىگزیند، و آن راه به روشنى مقصد را به انسان مىنمایاند. اگر آن راه، راهى باشد كه به كمال نهایى و قرب الهى منتهى گردد، گزینش آن باعث مىشود كه انسان به كمال مطلوب خویش كه همان قرب الهى است دست یابد، و اگر آن راه به سوى قطب مخالف حق باشد، فرجامى جز تیره روزى، شقاوت و بدبختى و عذاب جهنّم نخواهد داشت.