فهرست مطالب

اثبات معاد

 

درس چهل و چهارم

 

اثبات معاد

 

ـ مقدمه

شامل: برهان حكمت

ـ برهان عدالت

 

مقدّمه

چنانكه در آغاز این كتاب، اشاره كردیم اعتقاد به معاد و زنده شدن هر فرد انسان در عالم آخرت، یكى از اصلى ترین اعتقادات در همه ادیان آسمانى است و انبیاى الهى تأكید فراوانى بر این اصل داشته‌اند و براى تثبیت این عقیده در دلهاى مردم، رنجهاى بسیارى برده اند. و در قرآن كریم، اعتقاد به معاد، عِدْل و همسنگ اعتقاد به خداى یگانه، دانسته شده و در بیست و چند آیه، كلمات «اللّه» و «الیوم الآخر» با هم بكار رفته است (علاوه بر مطالبى كه در حول و حوش عالم آخرت در بیش از دو هزار آیه آمده است.)

در آغاز این بخش، اهمیت تحقیق درباره فرجام‌شناسى را بیان كردیم و نیز توضیح دادیم كه تصوّر صحیح معاد، مبتنى بر پذیرفتن روحى است كه ملاك هویّت هر انسانى باشد و بعد از مرگ، باقى بماند تا بتوان گفت: همان شخصى كه از دنیا رفته است بار دیگر در عالم آخرت، زنده مى‌شود. سپس به اثبات چنین روحى از راه عقل و وحى پرداختیم تا زمینه بحث هاى اصلى پیرامون زندگى ابدى انسان، فراهم شود. اینك نوبت آن رسیده است كه به اثبات این اصل مهم اعتقادى بپردازیم.

همانگونه كه مسأله روح از دو راه (عقل و نقل) اثبات مى‌شد این مسأله هم از دو راه، قابل اثبات است و ما در این درس، دو دلیل عقلى بر ضرورت معاد را بیان مى‌كنیم و بعداً به ذكر بخشى از بیانات قرآنى در زمینه امكان و ضرورت معاد مى‌پردازیم.

برهان حكمت

در بخش خداشناسى توضیح دادیم كه آفرینش الهى بیهوده و بى هدف نیست بلكه محبت به خیر و كمال كه عین ذات الهى است بالاصاله به خود ذات و بالتَّبَع به آثار آن‌كه داراى مراتبى از خیر و كمال هستند تعلّق گرفته، و از اینرو، جهان را به گونه‌اى آفریده است كه بیشترین خیر و كمال ممكن، بر آن مترتّب شود. و بدین ترتیب صفت حكمت را اثبات كردیم كه مقتضاى آن این است كه مخلوقات را به غایت و كمال لایق به خودشان برساند. ولى از آنجا كه جهان مادّى، دار تزاحمات است و خیرات و كمالات بیشترى بر آنها طورى تنظیم كند كه مجموعاً خیرات و كمالات موجودات مادّى با یكدیگر تعارض پیدا مى‌كند مقتضاى تدبیر حكیمانه الهى این است كه به صورتى آنها را تنظیم كند كه مجموعاً خیرات و كمالات بیشترى بر آنها مترتّب شود، و به دیگر سخن: جهان، داراى نظام احسن باشد. و به همین جهت است كه انواع عناصر و كمیّت و كیفیّت و فعل و انفعالات و حركات آنها طورى تنظیم شده كه زمینه آفرینش گیاهان و جانوران، و در نهایت، زمینه آفرینش انسان كه كاملترین موجودات این جهانى است فراهم شود. و اگر جهان مادّى طورى آفریده شده بود كه پیدایش و رشد موجودات زنده را ناممكن مى‌ساخت خلاف حكمت مى‌بود.

اكنون مى‌افزاییم: با توجه این‌كه انسان، داراى روح قابل بقاء است و مى‌تواند واجد كمالات ابدى و جاودانى گردد آن هم كمالاتى كه از نظر مرتبه و ارزش وجودى، قابل مقایسه با كمالات مادّى نیست، اگر حیات او منحصر به همین حیات دنیوى محدود باشد با حكمت الهى، سازگار نخواهد بود. مخصوصاً با توجه به اینكه حیات دنیوى، توأم با رنجها و سختیها و ناگواریهاى فراوان است و غالباً تحصیل یك لذّت بدون تحمل رنج و زحمت، فراهم نمى‌شود بطورى كه حسابگران را به این نتیجه مى‌رساند كه تحمل این همه رنج و ناخوشى براى دستیابى به لذایذ محدود نمى‌ارزد. و از همین محاسبات است كه گرایش به پوچى و بیهودگى پدید مى‌آید و حتى كسانى را با وجود علاقه شدید فطرى به زندگى، به سوى خودكشى مى‌كشاند.

راستى، اگر زندگى انسان جز این نمى‌بود كه پیوسته زحمت بكشد و با مشكلات طبیعى و اجتماعى، دست و پنجه نرم كند تا لحظاتى را با شادى و لذّت بگذراند و آنگاه از فرط خستگى

به خواب رود تا هنگامى كه بدنش آمادگى فعالیت جدید را پیدا كند و مجدداً «روز از نو روزى از نو» همى تلاش كند تا مثلاً لقمه نانى بدست آورد و لحظه‌اى از خوردن آن، لذّت ببرد و دیگر هیچ! چنین تسلسل زیان بار و ملال آورى را عقل نمى‌پسندید و به گزینش آن، فتوى نمى‌داد. مَثَل چنین حیاتى در بهترین شكل آن این است كه راننده‌اى تلاش كند اتومبیل خود را به پمپ بنزین برساند و ظرف بنزینش را پر كند آنگاه با مصرف كردن بنزین موجود، اتومبیل خود را به پمپ بنزین دیگرى برساند و این سیر را همچنان ادامه دهد تا هنگامى كه اتومبیلش فرسوده شود و از كار بیفتد یا در اثر برخورد با مانع دیگرى متلاشى شود!

بدیهى است نتیجه منطقىِ چنین نگرشى به زندگى انسان، جز پوچ گرایى نخواهد بود. از سوى دیگر، یكى از غرایز اصیل انسان، حبّ به بقاء و جاودانگى است كه دست آفرینش الهى در فطرت او به ودیعت نهاده است و حكم نیروى محرّك فزاینده‌اى را دارد كه او را بسوى ابدیّت، سوق مى‌دهد و همواره بر شتاب حركتش مى‌افزاید. اكنون اگر فرض شود كه سرنوشت چنین متحرّكى جز این نیست كه در اوج شتاب حركت، به صخره‌اى برخورد كند و متلاشى شود آیا ایجاد آن نیروى فزاینده با چنین غایت و سرنوشتى متناسب خواهد بود؟!پس وجود چنین میل فطرى، هنگامى با حكمت الهى سازگار است كه زندگى دیگرى جز این زندگى محكوم به فنا و مرگ، در انتظار او باشد.

حاصل آنكه: با ضمیمه كردن این دو مقدّمه یعنى حكمت الهى، و امكان زندگى ابدى براى انسان به این نتیجه مى‌رسیم كه مى‌باید زندگى دیگرى براى انسان، وراى این زندگى محدود دنیوى، وجود داشته باشد تا مخالف حكمت الهى نباشد.

و مى‌توان میل فطرى به جاودانگى را مقدّمه دیگرى قرار داد و به ضمیمه حكمت الهى، آن را برهان دیگرى به حساب آورد.

ضمناً روشن شد كه زندگى ابدى انسان باید داراى نظام دیگرى باشد كه مانند زندگى دنیا مستلزم رنجهاى مضاعف نباشد. و گرنه، ادامه همین زندگى دنیوى حتى اگر تا ابد هم ممكن مى‌بود با حكمت الهى، سازگار نمى‌بود.

برهان عدالت

در این جهان، انسانها در انتخاب و انجام كارهاى خوب و بد، آزادند: از یك سو، كسانى یافت مى‌شوند كه تمام عمر خود را صرف عبادت خدا و خدمت به بندگان او مى‌كنند. و از سوى دیگر، تبهكارانى دیده مى‌شوند كه براى رسیدن به هوسهاى شیطانى خودشان، بدترین ستمها و زشت ترین گناهان را مرتكب مى‌گردند. و اساساً هدف از آفرینش انسان در این جهان و مجهّز ساختن او به گرایشهاى متضادّ و به نیروى اراده و انتخاب، و به انواع شناختهاى عقلى و نقلى، و فراهم كردن زمینه براى رفتارهاى گوناگون و قرار دادن وى بر سر دو راهیهاى حقیقت و باطل و خیر و شرّ این است كه در معرض آزمایشهاى بى شمار، واقع شود و مسیر تكامل خود را با اراده و اختیار برگزنیند تا به نتایج اعمال اختیارى و پاداش و كیفر آنها برسد. و در حقیقت، سراسر زندگى دنیا براى انسان، آزمایش و ساختن و پرداختن هویّت انسانى خویش است و حتّى در آخرین لحظات زندگى هم معاف از آزمایش و تكلیف و انجام وظیفه نیست.

اما مى‌بینیم كه در این جهان، نیكوكاران و تبهكاران، به پاداش و كیفرى كه در خورِ اعمالشان باشد نمى‌رسند و چه بسا تبهكارانى كه از نعمتهاى بیشترى برخوردار بوده و هستند. و اساساً زندگى دنیا ظرفیّت پاداش و كیفر بسیارى از كارها را ندارد. مثلاً كسى كه هزاران شخص بى گناه را به قتل رسانیده است نمى‌توان او را جز یكبار، قصاص كرد و قطعاً سایر جنایاتش بى كیفر مى‌ماند در صورتى كه مقتضاى عدل الهى این است كه هر كس كوچكترین كار خوب یا بدى انجام دهد به نتیجه آن برسد.

پس همچنان كه این جهان، سراى آزمایش و تكلیف است باید جهان دیگرى باشد كه سراى پاداش و كیفر و ظهور نتایج اعمال باشد و هر فردى به آنچه شایسته آن است نایل گردد تا عدالت الهى، تحقق عینى یابد!

ضمناً از همین بیان، روشن مى‌شود كه جهان آخرت، جاى انتخاب راه و انجام تكالیف نیست و در آینده، بحث بیشترى در این باره خواهد آمد.

 

 

پرسش

1- حكمت الهى و رابطه آن با نظام احسن را شرح دهید.

2- برهان حكمت را با دو تقریر، بیان كنید.

3- از این برهان، چه نكته دیگرى غیر از اثبات اصل معاد، استفاده مى‌شود؟

4- هدف از آفرینش انسان در این جهان را توضیح دهید.

5- برهان عدالت را مشروحاً بیان كنید.

6- چه نكته خاصّى از این برهان بدست مى‌آید؟