در این جلسه كه انشاءالله آخرین جلسه از سلسله مباحث ما با عنوان «حقوق در اسلام» خواهد بود ابتدا یك جمعبندى بسیار اجمالى و سریع از كل مباحثى كه از ابتداى این سلسله مباحث تاكنون داشتهایم ارایه مىكنیم و در ادامه با بحثى درباره آزادى بیان و مطبوعات از دیدگاه اسلام به بحثهاى این دوره خاتمه مىدهیم.
ما پس از ذكر موارد استعمال واژه «حق» در قرآن كریم، مفهوم متداول آن در حقوق و علوم سیاسى را طرح كردیم و پرسشهایى را پیرامون آن مطرح ساختیم. در این میان مهمترین پرسش مربوط به «خاستگاه و منشأ حقوق» بود كه در این باره نسبتاً به تفصیل بحث كردیم. پس از آن به این بحث پرداختیم كه آیا آنچنان كه برخى از حقوقدانان و فلاسفه حقوق مىپندارند، براى انسان حقوقى مافوق قانون وجود دارد یا خیر. منظور از «حقوق مافوق قانون» حقوقى بود كه قبل از وجود قانونگذار و تدوین قانون خود به خود براى بشر ثابت است و در هر نظام حقوقى معتبر مىباشد. تمام انسانها از هر نژاد، دین، قوم و مسلكى كه باشند، باید این حقوق را رعایت كنند و به آنها احترام بگذارند و هیچ قانونگذارى حق ندارد قوانینى وضع كند كه مخالف و مزاحم این حقوق باشد. از این حقوق با تعابیرى همچون: حقوق طبیعى و حقوق فطرى و برخى تعابیر دیگر یاد مىشود. اشاره كردیم كه ادعا مىشود این حقوق همانهایى هستند كه در اعلامیه جهانى حقوق بشر گردآورى و تنظیم شده است. به همین مناسبت و نیز به دلیل آن كه با تبلیغات فراوان، اینگونه به افكار عمومى القا كردهاند كه این اعلامیه وحى مُنزل است و آن را تا حد تقدس بالا بردهاند، لازم شد درباره برخى از مواد و حقوق مطروحه در این اعلامیه بحثهایى داشته باشیم. مهمترین این حقوق را مىتوان حق حیات، حق حرمت و كرامت انسان و حق آزادى دانست. ما درباره هر یك از این حقوق
مباحثى را طرح كردیم و دیدگاه اسلام را درباره آنها بیان داشتیم. حاصل همه آن بحثها این شد كه اگر منظور از اعتبار این حقوق این باشد كه هر انسانى مطلقاً و با هر شرایط و اوصافى، گرچه مرتكب هزاران جنایت شده باشد از این حقوق بهرهمند است، باید بگوییم كه این امرى نامعقول است. گفتیم كه اصولا چنین چیزى كه حقوق و آزادىها مطلق باشند و هیچ حد و مرز و قید و شرطى نداشته باشند در هیچ كجاى دنیا پذیرفته شده و قابل اجرا نیست. كسى كه صدها نفر را عمداً و بدون هیچ جرم و گناهى به قتل رسانده، آیا مىتوان گفت حق حیات او محترم است و نمىتوان به این حق او تجاوز نمود و او را اعدام كرد؟ البته امروزه در دنیا هستند كشورهایى كه مجازات اعدام را به كلى ملغا و ممنوع كردهاند و گروههایى درصددند كه به نام طرفدارى از حقوق بشر آن را در سایر كشورها نیز ممنوع كنند. اما علىرغم آن، هنوز در پیشرفتهترین و دموكراتترین كشورها همچنان مجازات اعدام در مقابل ارتكاب برخى جرایم وجود دارد و اِعمال مىشود و درست هم همین است كه وجود داشته باشد. اسلام نیز در قوانین كیفرى خود براى برخى جرایم مجازات اعدام را در نظر گرفته است كه از جمله آنها قصاص است؛ یعنى اگر كسى عمداً انسانى را در حالى كه هیچ فساد و جنایتى مرتكب نشده به قتل برساند مجازاتش این است كه به قصاص او اعدام شود. قرآن كریم در این باره مىفرماید: وَ لَكُمْ فِى الْقِصَاصِ حَیَوةٌ یَا أُوْلِى الاَْلْبَاب(1)؛ و اى خردمندان شما را در قصاص زندگانى است. از نظر قرآن، حیات اجتماعى در گرو آن است كه قصاص وجود داشته باشد و اگر این قانون ملغا شود حیات انسانها در مخاطره قرار خواهد گرفت.
همچنین در مورد حق حرمت و كرامت انسان گفتیم كه اسلام براى انسان ارزش خاصى قایل شده و او را برترین مخلوقات دانسته است، اما در عین حال از انسانهایى یاد مىكند كه از هر حیوانى پستتر هستند. اسلام براى چنین انسانهایى هیچ حرمت و كرامتى قایل نیست. انسان آنگاه حرمت و كرامت دارد كه فطرت انسانى و الهى خود را حفظ كند؛ اما اگر ارزشهاى انسانى را زیر پا گذاشت و به فساد و جنایت روى آورد، خود به دست خویش حرمت و كرامت خود را شكسته و از بین برده است. انسانهایى هستند كه مرتكب اعمال و جنایاتى مىشوند كه هیچ حیوانى به آن پستى و قساوت یافت نمىشود. امروزه به چشم خود مشاهده مىكنیم انسانهایى را كه در برخى نقاط دنیا بر سر مردم محروم مسلط شدهاند و خون
1. بقره (2)، 179.
آنها را به ناحق مىریزند و در این راه از هیچ جنایتى فروگذار نمىكنند. جنایاتى كه در سالهاى اخیر در بوسنى اتفاق افتاد یا جنایاتى كه رژیم غاصب صهیونیستى بر علیه مردم مظلوم و ستمدیده فلسطین مرتكب مىشود، روى همه حیوانات را سفید كرده است. اینان حتى به كودكان و اطفال شیرخوار رحم نمىكنند و فرزند شیرخوار را در دامان مادر مورد اصابت گلوله قرار مىدهند. زهى وقاحت و حیوانیت! چنین انسانهایى نه تنها كرامتى ندارند، كه از سگان درنده نیز پستتر و بىحرمتترند. در هر حال حرمت و كرامت انسان نیز مانند حق حیات او مطلق نیست بلكه مشروط به شرایط و محدود به رعایت حدود و ضوابطى است.
در مورد «حق آزادى» نیز به تفصیل بحث كردیم. گفتیم آزادى نیز به صورت مطلق نمىتواند معقول باشد و هیچ كجاى دنیا چنین نیست و حداقل این است كه مىگویند آزادى هر فرد محدود به آزادى دیگران است؛ یعنى هر فرد تا آنجا آزاد است كه مزاحم آزادىها و حقوق دیگران نشود. اصلا خود وضع قانون و تدوین نظام حقوقى به معناى قرار دادن حد و مرز براى رفتار افراد است. همچنین اشاره كردیم حق آزادى فروعاتى نظیر آزادى تجارت، آزادى انتخاب شغل، آزادى عقیده، آزادى بیان و آزادى مطبوعات دارد كه در اعلامیه حقوق بشر نیز به آنها اشاره شده است. نوع این آزادىها را معمولا همه قبول دارند كه نمىشود مطلق و بىقید و شرط باشد؛ مثلا هیچ كشور و دولتى اجازه نمىدهد به بهانه حق آزادى تجارت، مواد مخدر و مواد غذایى و داروهاى مضر و خطرناك آزادانه در جامعه خرید و فروش شود و دست به دست بگردد. مثالهایى را نیز در این رابطه ذكر كردیم كه نمونه خیلى زنده و به روز آن مسأله شیوع بیمارى جنون گاوى در بین گاوهاى كشور انگلستان بود كه به تبع آن واردات گوشت گاو از این كشور در تمام دنیا ممنوع شد و هیچ كس هم به ذهنش نیامد كه این برخلاف آزادى تجارت است. سایر آزادىهاى سیاسى و اجتماعى را نیز تقریباً همه قبول دارند كه در محدودهاى است كه به مصالح جامعه لطمهاى وارد نشود و منافع اجتماعى در مخاطره نیفتد.
یكى از آزادىهایى كه موضوع آن بیشتر در عصر مدرنیته پیدا شده و این روزها نیز زیاد بر آن تأكید مىشود. مسأله «آزادى بیان» و «آزادى مطبوعات» است. قبل از رنسانس و دوران
مدرنیته امكانات چاپ و نشر وجود نداشت و وسایل ارتباط جمعى نظیر رادیو و تلویزیون پیدا نشده بود. انتشار مطبوعات و روزنامهها مربوط به همین دو، سه قرن اخیر است. در هر حال صنعت ارتباطات روز به روز پیشرفتهتر مىشود و امروز با امكاناتى نظیر رایانه، ماهواره و اینترنت مىتوان هر مطلبى را با سرعتى بسیار بالا و در زمانى بسیار كوتاه در همه جهان نشر داد.
از آنجا كه بسیارى بر این تصورند كه این آزادى نسبت به سایر آزادىها متفاوت است و تقریباً این تلقّى عمومى وجود دارد كه مىخواهند هیچ حد و حصرى براى آن قایل نشوند و آن را كاملا آزاد و بىقید و شرط بدانند، لازم است درباره این موضوع بحثى داشته باشیم. مسأله دیگرى كه بحث پیرامون این موضوع را ضرورى مىكند این است كه برخى مىپندارند چون این موضوع از مسایلى است كه جدیداً پیدا شده و قبلا نبوده است، از این روى اسلام نیز درباره آن سخنى نگفته و نظر خاصى ندارد؛ بنابر این براى روشن شدن بحث آزادى رسانهها و مطبوعات باید به افكار عمومى مراجعه نمود. بحثى كه در ادامه طرح خواهیم كرد صحت و سقم این ادعا را روشن خواهد كرد.
قبل از آن كه وارد اصل این بحث شویم نكتهاى كه باید ابتدا به آن توجه كنیم این است كه گاهى ما در این مورد صرفاً مىخواهیم بحث نظرى و علمى داشته باشیم و كارى به واقعیت خارجى و آنچه در دنیا مىگذرد، نداریم؛ و گاهى بحث ما در این باره ناظر به واقعیت خارجى است. بین این دو نوع بحث تفاوت وجود دارد. نمونه شبیه این مورد، بحث دموكراسى است كه در مقام سخنرانى و تئورىپردازى و روى كاغذ خیلى حرفها مطرح است و شعارهاى زیادى داده مىشود، ولى در واقعیت خارجى اثرى از آنها یافت نمىشود. شما امروز در هیچ كجاى دنیا دموكراسى به معناى واقعى كلمه و آنچنان كه روى كاغذها نوشته و در سخنرانىها گفتهاند، مشاهده نمىكنید. در مورد آزادى بیان و مطبوعات نیز در غرب شعارهاى زیادى داده مىشود كه به آنها عمل نمىشود. در مقام حرف، چنین وانمود مىكنند كه در غرب و كشورهاى پیشرفته دنیا مطبوعات كاملا آزادند و نویسندگان هر چه بخواهند، مىتوانند بىهیچ محدودیت و مشكلى بنویسند. همچنین رسانههاى خبرى مىتوانند آزادانه هر خبرى را منتشر كنند و هیچ محدودیت و سانسورى بر رادیو، تلویزیون و اینترنت اِعمال نمىشود. امّا اگر شما اندكى مطالعه و تحقیق كنید، درمىیابید كه واقعیت غیر از این است، كه در یكى از جلسات
قبل نیز نمونههایى از آن را ذكر كردیم. در هر حال در این جا نمىخواهیم به سراغ نمونههاى عینى و واقعیت خارجى برویم و فقط منظور این است كه متذكر این نكته باشیم كه ما فعلا صرف نظر از این كه واقعیت خارجى چیست، مىخواهیم در مقام بحث علمى ببینیم آیا اولا رسانهها باید كاملا آزاد باشند و هیچ حد و مرز و شرط و قیدى در مورد فعالیت آنها نباید وجود داشته باشد؟ و ثانیاً آیا واقعاً اسلام در این باره هیچ نظرى ندارد و چون از مسایلى است كه تازه پیدا شده و در زمان ظهور اسلام نبوده، هیچ حكمى در مورد آن داده نشده و ما باید در این باره به عرف و افكار عمومى مراجعه كنیم؟ یا این كه مىتوان از اصول و قواعد فقه و معارف اسلام حكم این مسأله را استخراج نمود؟
اما در مورد سؤال اول باید بگوییم این بحث كه آیا مطبوعات و رسانههاى جمعى «باید» آزادباشند یا «نباید» آزاد باشند از گروه قضایاى «باید و نباید» و از سنخ قضایاى ارزشى است. بنابر این بحث از این مسأله بازمىگردد به یك بحث اساسى دیگر در مورد ملاك و منشأ تعیین ارزشها كه قبلا به تفصیل درباره آن بحث كردهایم. كسانى معتقدند ارزشها تابع خواست و سلیقه مردم هر جامعه هستند و به همین دلیل نمىتوان از «باید و نبایدها» و «ارزش»هاى كلى و ثابت و هر زمانى و هر مكانى سخن گفت. طبیعى است كه بر چنین مبنایى باید تعیین كنیم در چه زمانى و در چه جامعهاى قرار داریم تا ببینیم بر اساس خواست و سلیقه مردم آن زمان و آن جامعه چه باید بگوییم. اما همچنان كه قبلا اشاره كردیم این مبنا از نظر ما مردود است و ما معتقدیم كه همه ارزشهاى اجتماعى را نمىتوان با نظرسنجى و مراجعه به خواست عمومى تعیین كرد؛ بلكه بسیارى از ارزشها بر اساس مصالح واقعى انسانها تعریف مىشود. علاوه بر آن كه همه ارزشهاى اجتماعى یك جامعه نیز بالاخره باید مبنایى عقلانى داشته باشند و از یك نظام منسجم و منطقى برخوردار باشند. بر این اساس، در مورد سؤال دوم نیز طبعاً به این نتیجه خواهیم رسید كه باید و نبایدهایى كه ما در زمینه آزادى مطبوعات مطرح مىكنیم تابع نظام ارزشى اسلام خواهد بود؛ همانگونه كه این مسأله در هر نظام ارزشى دیگرى هم مطرح شود تابع همان نظام ارزشى خواهد بود.
اجمالا درباره نظام ارزشى اسلام بارها اشاره شد كه نظامى است هرمى شكل كه یك نقطه
مركزى در بالا دارد و سطوح پایین آن به ترتیب طورى روى هم چیده مىشوند كه از كنار هم قرار گرفتن و روى هم قرار گرفتن آنها به آن نقطه رأس هرم برسیم. آن نقطه نهایى ارزشها كه در رأس هرم قرار دارد همان چیزى است كه ما از آن با تعبیر «قرب الى الله» یاد مىكنیم. به تعبیر فلسفى، ما «كمال نهایى» انسان را «قرب الى الله» مىدانیم. همه ارزشها در اسلام به گونهاى طراحى و تنظیم مىشوند كه در جهت نیل به كمال نهایى انسان، یعنى قرب الى الله مؤثر باشند. به این ترتیب ملاك و معیار ارزشها نیز مشخص مىشود. با قبول این مبنا، هر چیزى كه نقشى در رسیدن به آن كمال داشته باشد ارزش مثبت پیدا مىكند و هر چه كه مانع رسیدن به آن كمال باشد ضد ارزش محسوب مىگردد. هر چیزى كه انسان را به سمت خداگونه شدن ببرد امرى است «خوب» و مطلوب و هر آنچه كه انسان را از خدا بازدارد و وى را به سمت مادیت و حیوانیت سوق دهد «بد» و داراى ارزش منفى خواهد بود. حكومت و دولت اسلامى نیز موظف است در جهت حفظ و تقویت ارزشها و نفى و ممانعت از رشد و گسترش ضد ارزشها تلاش نماید.
پس یگانه ملاك براى تعیین «باید و نباید»، «خوب و بد»، «ارزش و ضد ارزش» و به تعبیر فلسفى، «حسن و قبح» عبارت از این است كه آیا در مسیر كمال نهایى انسان و قرب الى الله قرار دارد یا خیر. آزادى مطبوعات و رسانهها نیز با همین ضابطه مورد ارزیابى قرار مىگیرد.
اگر مطبوعات و رسانهها در جهت تكامل و نزدیكى انسان به خدا مؤثر باشند امرى مطلوب و داراى ارزش مثبت خواهد بود و اگر موجب دورى انسان از خدا و بازماندن از پیمودن راه كمال او شوند ضد ارزش تلقى خواهند شد و در مواردى بر حكومت لازم است كه جلوى آنها را بگیرد؛ همانگونه كه براى حفظ سلامت و بهداشت جسمانى افراد، از توزیع گوشت آلوده و مواد غذایى یا دارویى مسموم و خطرناك جلوگیرى مىكند.
اگر از دیدگاه فلسفى به مسأله نظر كنیم، بیان و گفتار از جمله رفتارهاى انسان هستند. گر چه در عرف عام و فرهنگ عمومى ممكن است گاهى رفتار را در مقابل گفتار به كار بریم، اما از نظر فلسفى گفتار هم در واقع نوعى رفتار است. رفتار از دیدگاه فلسفى یعنى هر حركتى كه انسان با اراده و اختیار خود انجام دهد. به عبارت خلاصه: رفتار = حركت اختیارى. با چنین نگاهى، رفتار گاهى با دست انجام مىشود گاهى با زبان گاهى با مغز و گاهى با سایر اندامها صورت مىپذیرد. اكنون آن ضابطه كلى كه در مورد ارزشها گفتیم، در این جا تطبیق مىشود؛
یعنى رفتارهاى انسان اعم از فردى و اجتماعى، باید در چارچوب نظام ارزشى اسلام قرار گیرد و با حركت انسان به سوى رأس هرم (قرب الى الله) تنافى نداشته باشد.
البته همانطور كه تا به حال چندین بار در طول این سلسله مباحث تكرار كردهایم، همه ارزشها مربوط به «حقوق» به معناى خاص آن نمىشود و یك سلسله ارزشها را اصطلاحاً «ارزشهاى اخلاقى» مىنامند كه خارج از حوزه حقوق است. به ارزشهاى اخلاقى گاه «ارزشهاى دینى» نیز گفته مىشود؛ گرچه در یك اصطلاح نیز ارزشهاى دینى خود به دو گروه ارزشهاى حقوقى و ارزشهاى اخلاقى تقسیم مىشوند. تفاوت مهم اخلاق و حقوق را نیز گفتیم در این است كه اخلاق مربوط به حوزه زندگى شخصى، خصوصى و فردى انسانها است و قوانین حقوقى در زمینه رفتار اجتماعى انسانها وضع مىشوند و مسؤولیت تنظیم روابط اجتماعى را برعهده دارند. بنابراین ارزشهاى اخلاقى، یعنى ارزشهاى فردى و ارزشهاى حقوقى، یعنى ارزشهاى اجتماعى. به عبارت دیگر تا مادامى كه یك رفتار (با تعریف فلسفى آن كه اخیراً ذكر كردیم) كاملا در حوزه شخصى و خصوصى فرد انجام شود و هیچ اثر اجتماعى بر آن مترتب نگردد مشمول قوانین حقوقى نیست و دولت و حكومت (كه ضامن اجراى قوانین حقوقى است) به آن كارى ندارد. اما به محض این كه یك رفتار جنبه اجتماعى پیدا كند و به نحوى ارتباطى با دیگران پیدا نماید قوانین حقوقى بر آن سایه خواهند افكند و نظام سیاسى و دولت به عنوان ضامن اجراى قوانین حقوقى به آن نظر خواهد داشت. پیش از این یك بار دیگر نیز اشاره كردیم كه مثلا «آزادى اندیشه» و «آزادى عقیده» اصلا تابع قوانین حقوقى نیست؛ چرا كه عقیده و فكر امرى كاملا درونى و قلبى و شخصى است. بلى، اگر عقیده و اندیشه بخواهد بر زبان بیاید یا در روزنامه و مجله و كتاب نگاشته شود این دیگر آزادى عقیده نیست بلكه وارد حوزه آزادى بیان مىشود كه بحث فعلى ما است.
و اما در مورد آزادى بیان و مطبوعات باید بگوییم بدیهى است كه مشمول قوانین حقوقى هستند؛ چرا كه گفتن و نوشتن دو رفتارى هستند كه فقط مربوط به خود شخص نمىشوند و مىتوانند به سایر افراد جامعه نیز ارتباط پیدا كنند، كه در چنین فرضى رفتارهاى اجتماعى هستند و مشمول قوانین حقوقى مىگردند. مگر این كه فرض كنیم كسى مطلبى را فقط براى خودش مىنویسد یا براى خودش سخنرانى مىكند، كه البته روشن است منظور بحث و به اصطلاح محل نزاع در آزادى بیان و آزادى مطبوعات هیچ گاه چنین فرضهایى نیستند.
گفتار و نوشتار نه تنها در جامعه تأثیر دارند و از این جهت رفتار اجتماعى محسوب مىشوند، بلكه باید گفت گاهى گفتار و نوشتار از چنان تأثیر اجتماعى برخوردارند كه هیچ رفتار دیگرى آن تأثیر را ندارد. بزرگترین تحولات اجتماعى، چه در بعد مثبت و چه در بعد منفى، نتیجه تأثیر همین دو رفتار بوده است. پیامبرانى كه در طول تاریخ بزرگترین تحولآفرینان در عرصه زندگى اجتماعى بشر بودهاند مهمترین ابزارشان بیان و گفتار بوده است. بسیارى از هرج و مرجها و اخلالهاى سیاسى و اجتماعى نیز در نتیجه تأثیر گفتار و نوشتار ایجاد مىشوند. امروزه نقش روزنامهها و مطبوعات در عرصههاى مختلف جوامع انسانى قابل انكار نیست. بنابراین شكى نیست كه گفتار و نوشتار را باید دو رفتار اجتماعى مهم به حساب آورد كه دولت و حكومت حق دارد در مجموعه قوانین حقوقى، مقررات خاصى را براى آنها در نظر بگیرد. به همین دلیل كه گفتار یك رفتار بسیار مهم و اثرگذار است و به هیچ وجه رفتارى ساده نیست، اسلام نیز براى گفتار حساب خاصى باز كرده و احكام و تعالیم زیادى درباره زبان و سخن گفتن بیان داشته است.
مطلبى كه باید به آن توجه داشت این است كه كتاب، مطبوعات، رسانهها، فیلم، اینترنت و خلاصه هر چیزى كه به نحوى كار انتقال پیام را انجام مىدهد، همه در واقع انواع مختلفى از بیان و گفتار هستند. انسان براى آن كه افكار، عقاید، تمایلات و آنچه را كه در ذهن و قلب او مىگذرد به دیگران انتقال دهد از زبان و گفتار و از نوشته استفاده مىكند. همانگونه كه گاهى نیز براى انتقال پیام خود به دیگران از سایر اعضاى بدن مانند چشم، ابرو، پا و دست خود استفاده مىكند. گاه نیز این كار را به وسیله نقاشى و رسم تصاویر انجام مىدهد. همه اینها ابزارهایى هستند كه براى انجام یك كار واحد، یعنى انتقال پیام فرد به دیگران به كار رفتهاند. با چنین نگاهى به روشنى معلوم است كه روزنامه، مجله، كتاب، تئاتر، فیلم، كاریكاتور، رادیو، تلویزیون، اینترنت و... همگى در واقع «گونههاى مختلف بیان» هستند و هر حكم حقوقى كه بیان و گفتار داشته باشد مىتوان به آنها نیز سرایت داد. بنابراین مثلا اگر اسلام گفته، تهمت زدن یا ریختن آبروى دیگران یا بیان اسرار زندگى شخصى و خصوصى افراد از طریق زبان و گفتار جایز نیست و در مواردى قابل منع و تعقیب است و مجازات حقوقى دارد، انجام این
اعمال از طریق فیلم، روزنامه، كتاب و كاریكاتور نیز همین حكم را دارد و فرقى نمىكند. چه تفاوتى مىكند كه كسى با زبان به دیگران تهمت بزند و آبروى آنها را بریزد یا با نوشتن در كتاب و روزنامه این كار را انجام دهد؟ برخى فكر مىكنند كاغذ روزنامه قداست دارد، كه با زبان نمىشود بىدلیل نسبت ناروایى به كسى داد اما بدون سند و مدرك و فقط بر اساس این كه «گفته مىشود» یا «شنیده شده» مىتوان یك صفحه كامل روزنامه را پر از تهمتهاى ناروا بر علیه یك فرد كرد!
شما گاهى از نزدیك و رودررو با كسى صحبت مىكنید و به او اظهار محبت و ارادت مىنمایید و گاهى نیز همان اظهار محبت و علاقه و ارادت را در نامه مىنویسید و براى آن شخص مىفرستید. مگر اینها با هم فرق دارند و آنكه رودررو بوده اظهار محبت است و آنكه در كاغذ نوشتهاید اظهار نفرت؟! وقتى مطلب یكى است، چه با زبان گفته شود و چه با قلم بر روى كاغذ نوشته شود هیچ تفاوتى نمىكند. بلى این فرق را دارد كه شما وقتى آن را در كتاب و روزنامه مىنویسید و منتشر مىكنید اثرش دهها و صدها و هزارها برابر مىشود. اگر فحش و ناسزا گفتن و تهمت زدن با زبان و رویاروى به كسى بد است، نوشتن آن در نامه یا بیان آن به وسیله فیلم و نمایشنامه هم بد و ناپسند است و هیچ تفاوتى ندارد. اگر در حضور چند نفر و با زبان آبروى كسى را بردن بد است، بردن آبروى او نزد هزاران و میلیونها نفر از طریق چاپ یك مطلب در كتاب و روزنامه به مراتب بدتر است، نه این كه به یك باره حكم عوض شود و چون روزنامه شده نه تنها بد نباشد بلكه بسیار هم مقدس تلقى شود!
بنابراین، رسانهها در اسلام حكمى جداى از بیان گفتارى ندارند. اگر جایى «گفتارى» اخلاقاً مذموم دانسته شده، بیان آن از طریق رسانههاى دیگر نیز اخلاقاً مذموم است. اگر جایى گفتارى حرام شده، بیان آن از هر طریق دیگر نیز حرام است. اگر جایى براى گفتارى، قانونى حقوقى بیان گردیده و قابل منع و پىگرد دانسته شده و مجازاتى براى آن تعیین گردیده، حكم بیان آن از طریق سایر رسانهها نیز همان است. اگر هم به عكس، در جایى گفتن یك مطلب و عكسالعمل گفتارى واجب دانسته شده، در صورت داشتن امكانات، بیان آن به وسیله رسانههاى ارتباطى دیگر نیز واجب است.
البته تصور نشود كه اسلام به مقوله بیان (چه گفتارى و چه رسانهاى) فقط دیدگاه منع و حصر
دارد. چنین تصورى كاملا باطل است. بسیارى از بیانها (چه گفتارى و چه رسانهاى) از دیدگاه اسلام «جایز» شمرده مىشوند و منعى ندارند. بسیارى از بیانها نیز نه تنها جایز بلكه «واجب» هستند؛ و نه تنها واجبند، كه از «واجبترین واجبها» هستند. آن جا كه ارشاد یك جامعه و نجات آنان از گمراهى كفر و شرك و بىدینى در گرو استفاده از زبان، قلم، فیلم و هر رسانه دیگرى باشد واجب است انسان در صورت قدرت از همه آنها براى بیان حق و ابطال باطل استفاده كند. گاهى این مسأله آن قدر مهم مىشود كه تقیه در مورد آن حرام است و به تعبیر مرحوم امام خمینى(رحمه الله) «اقدام واجب است ولو بلغ ما بلغ». نهضت خود امام خمینى(رحمه الله)، این بزرگترین حركت سیاسى اجتماعى قرن بیستم، با قلم و بیان شروع شد. امام كار خود را با دادن اعلامیهها و ایراد سخنرانى آغاز كردند. ایشان آن سخن گفتن و «بیان» را بر خودش از هر واجب دیگرى واجبتر مىدانست و نه تنها جایز بود و «حق» داشت كه از «بیان» استفاده كند، بلكه «تكلیف» داشت و «موظف» بود كه این كار را انجام دهد. در مواردى نظر ایشان در مورد این «تكلیف» آن بود كه مىفرمودند، اگر داد نزند و فریاد برنیاورد گناه كبیره انجام داده است. در قرآن كریم نیز در همین رابطه مىفرماید: إِنَّ الَّذینَ یَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِى الْكِتَابِ أُوْلَئِكَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُون(1)؛ كسانى كه نشانههاى روشن و رهنمودى را كه فرو فرستادهایم، بعد از آن كه آن را براى مردم در كتاب توضیح دادهایم، نهفته مىدارند، آنان را خدا لعنت مىكند و لعنتكنندگان لعنتشان مىكنند. آن عالمانى كه حقایق دینى را كه ما بیان كردهایم براى مردم بازگو نمىكنند و با بدعتها مبارزه نمىكنند و به جهت مصالح شخصى خودشان سكوت اختیار مىكنند، آنان مورد لعن خدا و لعن ملایكه و همه لعنتكنندگان هستند. در چنین مواردى به نص قرآن كریم، بیان از واجبترین واجبات است و ترك آن مستوجب لعن همه لعنتكنندگان مىگردد. مقصود از این بیان نیز فقط گفتار نیست، بلكه اعم از نوشتار، رادیو، تلویزیون و هر رسانهاى است كه ممكن است براى آن بتوان در جهت نشر حقایق و نجات انسانها از گمراهى و جهالت و بىدینى استفاده كرد. در این گونه موارد، بیان نه تنها «حق» بلكه «تكلیف» است، كه امر به معروف و نهى از منكر از جمله مهمترین آنها است. البته در تكلیف آن نیز مراتبى وجود دارد. یك مرتبه از «تكلیف بیانى» مربوط به عموم مردم است و یك مرتبه تكلیف بیانى هم براى اشخاصى است كه از امكانات و
1. بقره (2)، 159.
قدرتها و توانایىهاى ویژهاى برخوردارند. در این زمینه، بالاترین مرتبه تكلیف بر عهده دولت و حكومت اسلامى است كه از بیشترین قدرت و امكانات در این زمینه برخوردار است.
اصولا ملاك كلى اثبات تكلیف براى حكومت نیز همان ضابطه كلى است كه براى ارزشها بیان كردیم؛ یعنى آنچه كه مربوط به «مصالح جامعه» و در جهت سیر كلى جامعه به سوى «قرب الى الله» است، بر حكومت لازم است كه آنها را در حد توان و مقدورات خود تأمین كند، و آنچه را كه موجب ضرر براى مصالح جامعه، اعم از مادى و معنوى، و مانع تحقق كمال انسانى است وظیفه دارد برطرف نماید؛ از جمله اگر بیان مطلبى (چه از طریق گفتار یا از هر طریق دیگرى) براى مصالح جامعه مضر است باید از نشر آن جلوگیرى كند؛ همانگونه كه از توزیع مواد غذایى یا دارویى مسموم و فاسد و خطرناك در جامعه ممانعت به عمل مىآورد.
مسألهاى كه باقى مىماند این است كه گاهى غرض كسى از بیان یك مطلب، ترویج و تبلیغ آن نیست، بلكه طرح سؤال مىكند؛ یعنى به عنوان یك بحث و مطلب علمى مىخواهد این مسأله برایش روشن شود. حكم این مسأله از نظر اسلام چیست؟
در این مورد باید بگوییم، اسلام براى طرح سؤال و بحث علمى، گرچه در مورد ضرورىترین اصول و معارف اساسى اسلام باشد، جایگاه و ارزشى خاص قایل است. اسلام هیچگاه جلوى سؤال كردن را نمىگیرد و مانع آن نمىشود. نه تنها مانع پرسش نمىشود، كه براى پاسخ به سؤال و رفع شبهه تا آن حد اهمیت قایل شده كه حتى اگر كسى از دشمنان اسلام در میان معركه جنگ و آتش و خون گفت، من در مورد حقانیت و حقیقت دین شما سؤال دارم، اسلام دستور داده شرایطى براى او فراهم آورید كه بتواند بیاید و پاسخش را بگیرد: وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِینَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ كَلَمَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قُوْمٌ لاَ یَعْلَمُون(1)؛ و اگر یكى از مشركان از تو پناه خواست پس پناهش ده تا كلام خدا را بشنود؛ سپس او را به مكان امنش برسان، چرا كه آنان قومى نادانند.
اما نكتهاى كه باید در این رابطه به آن توجه داشت این است كه «هر سخن جایى و هر نكته مقامى دارد». سؤال و پرسش محترم است؛ اما باید در چارچوب همان نظام ارزشى كلى اسلام
1. توبه (9)، 6.
قرار گیرد؛ یعنى نحوه و شرایط طرح سؤال به گونهاى نباشد كه موجب ضرر به دیگران و بازداشتن آنان از كمال نهایى و انحراف از مسیر كمال باشد. سؤال و شبهه علمىِ دینى باید در محل خودش طرح شود، نه این كه مثلا در جمع بچههاى مدرسه یا هر جمع دیگرى كه با مبانى اسلام و بحثهاى فلسفى و كلامى آشنا نیستند طرح شبهه شود. اگر كسى سؤال دارد، سؤالش را در محافل علمى و در جمع متخصصان مربوط، در حوزه علمیه و مجامع علمى نظیر آن طرح كند و هیچ مشكلى هم ندارد. طرح سؤال، درست نظیر ترتیب دادن مسابقه كشتى بین دو پهلوان است. مسابقه كشتى و زورآزمایى بدنى اشكال ندارد اما به شرط این كه در شرایط مساوى باشد. اگر یك نوجوان سبكوزن را كه تازه پا به عرصه كشتى گذاشته با پهلوان و قهرمان اول كشتى در سنگین وزن رودرروى هم قرار دهند نتیجه كشتى از قبل معلوم است! كشتى و مبارزه علمى و دست و پنجه نرم كردن در مباحث دینى نیز هیچ اشكالى ندارد، اما به شرط این كه با رعایت شرایط و ضوابط خاص خودش باشد؛ اگر اینگونه شد، نه تنها ضرر ندارد كه زمینه رشد و استحكام مبانى و معارف دینى را نیز فراهم مىكند. اما اگر كسى شرایط و ضوابط را رعایت نكرد و پرسش را بهگونهاى طرح نمود كه موجب فساد عقیده و گمراهى دیگران مىشود، باید جلوى او را گرفت؛ همانگونه كه جلوى توزیع هر كالاى مضر دیگرى گرفته مىشود. آیا در مسایل پزشكى به بهانه اینكه آزادى است، مىشود هر میكروبى را در سطح كوچه و خیابان پخش كرد؟! در حالى كه آوردن همین میكروب در آزمایشگاه و نزد متخصصان، براى مطالعه و تحقیق روى آن هیچ مشكل و محذورى ندارد. نه تنها مشكلى ندارد، كه بسیار هم مفید است؛ چون متخصصان با مطالعه بر روى آن مىتوانند راههاى پیشگیرى از ابتلاى به آن و نیز مبارزه با آن و درمان مبتلایان به آن را كشف كنند و جان هزاران و میلیونها انسان را نجات دهند. شبهات فكرى و دینى نیز دقیقاً همینگونه است كه انتشار آن در سطح افكار عمومى جامعه نتیجهاى جز زیانهاى سنگین و گاه غیر قابل جبران و فاجعه بار ندارد؛ اما طرح آن در مجامع علمى و تخصصى مربوط، به رشد و شكوفایى و بالندگى هر چه بیشتر اندیشه و معرفت و دین منجر مىگردد.