یَا ابْنَ جندب مَنْ سَرَّهُ أَنْ یُزَوِّجَهُ اللّهُ الْحورَ الْعین و یُتَوِّجُهُ بالنّور فَلْیُدْخِلْ عَلى اَخیهِ الْمُؤمِنِ السُّرورَ.
این مضمون كه شاد كردن برادر مؤمن، یكى از عبادات بزرگ است به صورتهاى گوناگون در روایات بسیارى وارد شده و ابوابى از مجموعههاى روایى مثل كافى، وافى، وسائل الشیعه و... را به خود اختصاص داده است. در اینجا به چند نمونه از این روایات و توضیح آنها اشاره مىكنیم.
مضمون بعضى از این روایات این است كه بهترین و یا محبوبترین عبادات نزد خداى متعال این است كه انسان دل برادر مؤمن خود را شاد نماید و یا به تعبیر معروف، در قلب مؤمن «ادخال سرور» كند. در اینباره مرحوم كلینى روایتى را از امام باقر(علیه السلام) در كافى آورده است: ما عُبِدَ اللّهُ بِشَىْء أَحَبَّ اِلَى اللّهِ مِنْ اِدْخالِ السُّرورِ عَلَى المؤمن؛(1) یعنى خداى متعال عبادت نشده به چیزى كه محبوبتر باشد نزد او از آنكه سرورى در قلب مؤمن وارد كنند. این روایت بیانگر این حقیقت است كه شاد كردن مؤمن محبوبترین عبادتها نزد خداى متعال است. در اصول كافى نظیر همین مضمون از خود پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نیز نقل شده است: اِنَّ اَحَبَّ الاَْعْمالِ اِلَى اللّهِ تعالى اِدْخالُ السُّرورِ عَلَى الْمُؤْمنین؛(2) محبوبترین اعمال نزد خدا، شاد كردن مؤمنین است. در بعضى از روایات براى تشویق مردم به شاد كردن برادران ایمانىشان، چنین آمده است: كسى كه مؤمنى را شاد كند تنها یك شخص را شاد نكرده بلكه ما اهل بیت(علیه السلام) را نیز شاد كرده است و كسى كه ما را شاد كند، پیغمبر خدا(صلى الله علیه وآله) را شاد كرده است.(3) در روایت دیگرى
1. اصول كافى، ج 2، ص 188.
2. همان، ص 189.
3. بحار الانوار، ج 74، باب 30، روایت 27.
آمده است: كسى كه مؤمنى را شاد كند، رسول الله(صلى الله علیه وآله) را شاد كرده است.(1) اینگونه مضامین در روایات ما مكرر نقل شده است. از جمله در كافى آمده است: عن الصادق(علیه السلام) قال لا یُرى اَحَدُكُمْ اذا اَدْخَلَ عَلى مُؤمن سُروراً اَنَّه علیه اَدْخَلَه فقط بل و اللّهِ علینا بل و اللّه على رسول اللّه(صلى الله علیه وآله)؛(2) یعنى اگر یكى از شما برادر ایمانى خود را شاد كرد، فكر نكند كه فقط او را شاد كرده، به خدا قسم ما را شاد كرده است، به خدا قسم این شادى را در دل رسول الله(صلى الله علیه وآله) وارد كرده است. روایتى هم از پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) وارد شده كه مىفرماید: مَنْ سَرَّ مؤمناً فَقَدْ سَرَّنى و مَنْ سَرَّنى فَقَد سَرّ اللّهَ؛(3)كسى كه مؤمنى را شاد كند، مرا شاد كرده و كسى كه مرا شاد كند خدا را شاد كرده است.
موارد یاد شده، نمونههایى از روایات متعددى است كه در این باره وارد شده است. بنابراین جاى هیچگونه شكى نیست كه از نظر اهل بیت(علیهم السلام) شاد كردن مؤمنان كارى بسیار پسندیده و بلكه بالاترین عبادات است. اما در باره این مطلب سؤالاتى مطرح مىشود و ابهاماتى براى انسان پیش مىآید. گاهى هم اشتباهاتى واقع شده و برداشتها و نتیجههاى نادرستى گرفته شده است. بعضى از این سؤالات را با مضامینى كه در سایر روایات وارد شده و یا از طریق قراین قطعى، به راحتى مىتوان پاسخ داد. یكى از این سؤالات این است كه آیا انسان هر كسى را، از هر راهى كه شاد كند، چنین عملى عبادتى بزرگ محسوب مىشود؟ پاسخ این سؤال تقریباً روشن است. هر كس كه آشنایى مختصرى با نظام ارزشى اسلام، مكتب اهل بیت(علیهم السلام) و معارف اسلامى داشته باشد، جواب این سؤال را مىداند. منظور این نیست كه كسى از راه گناه، دیگرى را شاد كند؛ یعنى گناهى مرتكب شود تا دیگرى شاد شود. مسلّماً این كار نه تنها ثوابى ندارد، بلكه گناهش هم محفوظ است. در بعضى از روایات به این نكته، كه نباید شاد كردن مؤمن همراه با گناه باشد، تأكید شده است. بعضى از بزرگان مىگویند شاد كردن مؤمن، حتى به صورتى كه مستلزم كارهاى لغو و مبتذل باشد، مطلوب نیست. ممكن است افراد غیر متقى و كسانى كه در گفتار و رفتارشان چندان مقیّد نیستند، بعضى بذلهگویىها و مسخرهبازىهایى كه در شأن مؤمن نیست، انجام دهند و تصور كنند كه چون با این كارها دیگران را شاد كردهاند، بالاترین عبادات را انجام دادهاند. هر چند فرض كنیم كه اینگونه كارها حرام نباشد، اما دست كم جزو كارهاى نامطلوب و احیاناً مذموم (مكروه یا مشتبه) به
1. بحارالانوار، ج 74، باب 20، روایت 70.
2. اصول كافى، ج 2، ص 189.
3. همان، ص 188.
شمار مىآید. البته ممكن است در این مورد استثنائاتى باشد. فرض كنید فردى در اثر گرفتارى و مشكلات زندگى دچار افسردگى شدید شده و یك حالت بیمارگونهاى پیدا كرده باشد به گونهاى كه اگر بخواهند او را از این حالت خارج كرده و شاد كنند راهى جز بذلهگویى یا انجام رفتارهایى كه در شرایط عادى مطلوب نیست وجود ندارد. این كار ممكن است نوعى معالجه باشد. این حالت استثنا است و نمىتوان گفت كه هر كس براى شاد كردن دیگران، به هر شكل رفتار كند، بالاترین عبادت را انجام داده است. مسلّماً نمىتوان از طریق گناه و حتى از راه امور مكروه، مشتبه و یا لغو، چنین عملى را انجام داد. كارهاى لغوى وجود دارد كه فى حدّ نفسه مطلوب نیست: وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُون؛(1) از صفات مؤمنان این است كه مرتكب كارهاى بیهوده نمىشوند. بنابراین مىتوان گفت كه به طور مطلق، شاد كردن هر كسى بالاترین عبادات نیست بلكه تنها شاد كردن مؤمنان از مجارى شرعیه و راههایى كه شرعاً مجاز است مطلوب و پسندیده و بالاترین عبادات محسوب مىشود.
سؤالهاى دیگرى نیز، كه بسیار عمیقتر و پیچیدهتر و جزو مسایل اصولى و بنیادى است، در این زمینه مطرح مىشود. مهمترین این سؤالها این است كه اصولا مگر «شاد بودن» در زندگى مطلوبیتى دارد كه اسلام براى شاد كردن دیگران این همه سفارش كرده و براى آن ثواب در نظر گرفته است؟ به عبارت دیگر، آیا از دیدگاه اسلام وضع مطلوب این است كه انسان بسیار شاد و مسرور باشد یا به عكس، محزون؟
با توجه به روایاتى كه در مدح حُزن وارد شده است، از جمله روایتى به این مضمون كه اگر در جمعى شخص محزونى باشد، خدا همه آن جمع را به واسطه آن شخص محزون مورد رحمت قرار مىدهد، این سؤال مطرح مىشود كه چگونه مىتوان بین این دو گروه روایات جمع كرد؟ آیا «شاد بودن» از نظر اسلام امرى مطلوب است؟ اگر «شاد بودن» انسان مطلوبیت زیادى ندارد، پس چطور «شاد كردن» دیگران ثواب دارد، بلكه بالاترین عبادات تلقى مىشود؟ این سؤالى است كه جواب آن چندان آسان نیست. براى پاسخ به این سؤال، باید مقدماتى را بیان كرد.
1. مؤمنون (23)، 3.
بدون شك اصل مسرور بودن و شاد بودن یك مطلوب فطرى است. از نعمتهایى كه خداى متعال وعده اعطاى آن را به انسان در روز قیامت داده است، این است كه مؤمن در بهشت غمگین نمىشود و شاد خواهد بود: وُجُوهٌ یَوْمَئِذ ناعِمَة؛(1) چهرههاى مؤمنان در بهشت بسیار شاداب و خرّم است. در جاى دیگرى مىفرماید: یَنْقَلِبُ إِلى أَهْلِهِ مَسْرُوراً؛(2) مؤمن پس از محاسبه، نزد اهل و عیالش، در حالى كه بسیار شاد و خندان است، بازمىگردد. بىشك انسان فطرتاً طالب خوشى، شادى و سرور است. مفاهیمى از قبیل خوشبختى، خوشوقتى، خوشحالى و... همگى از خوشى گرفته شده است؛ یعنى انسان، خود به خود، طالب خوشى است و این اشكالى ندارد. مؤمنان وقتى در روز قیامت وارد بهشت مىشوند مىگویند: الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ؛(3) خدا را ستایش مىكنند كه حزن و اندوه را از آنان برداشت؛ یعنى دوران حزن و غمى كه در دنیا داشتند سپرى شد و زمانى كه وارد بهشت مىشوند، دیگر از حزن و اندوه خبرى نیست. پس شاد بودن و محزون نبودن فطرتاً مطلوب است و این پاداش مؤمنان در بهشت است. برعكس، اهل جهنم، همیشه غمگین و افسرده هستند. قیافههاى درهم كشیده (عَبُوساً قَمْطَرِیرا)(4) و چهرههاى چروكیده و سیاه (وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّة)(5) از حالات دوزخیان است. قرآن آنگاه كه مىخواهد از شهدا تعریف كند و غیر مستقیم دیگران را تشویق نماید كه به خیل شهدا بپیوندند، مىفرماید: فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ؛(6) آنها به سبب نعمتهایى كه خداوند به آنها داده است در شادى و سرور هستند. بنابراین، داشتن شادى و سرور، یك امر مطلوب فطرى است، كه هم در برزخ و هم در آخرت، قطعاً جزو نعمتهاى بزرگ الهى مىباشد. همه ما باید طالب چنین نعمتى باشیم.
انسان فطرتاً طالب خوشى است. در دنیا خوشىها و ناخوشىها، به طور طبیعى و تكوینى، براى همه وجود دارد؛ هیچ كس در دنیا نیست كه در همه عمر خود شاد و یا در سراسر این مدت غمگین باشد. هر كسى كمابیش غمها و شادىهایى دارد. انسان به طور طبیعى مىخواهد
1. غاشیه (88)، 8.
2. انشقاق (84)، 9.
3. فاطر (25)، 34.
4. انسان (76)، 10.
5. زمر (39)، 60.
6. آل عمران (3)، 17.
در دنیا شاد باشد، و این شادىها از راههاى مختلفى پیدا مىشود. گاهى یك شادى، غمهاى طولانى را در پى دارد، مانند شادىهایى كه از یك گناه موقتى پیدا مىشود. هر چند انسان ممكن است با انجام یك گناه به طور موقت شاد شود، اما گرفتارىهاى بعدى را به دنبال خواهد داشت. كسانى هم كه از راههاى غیرمشروع مانند استعمال مواد مخدر، مسكرات و... خود را شاد مىكنند، شادى آنان موقتى است و پس از آن، ساعتها بلكه عمرى را بدبخت خواهند شد. این نوع شادى، مطلوبیتى ندارد و عقل هم هیچ وقت چنین شادیى را تجویز نمىكند كه انسان لحظهاى از مواد مخدر استفاده كند، شادى كاذبى پیدا كند و بعد عمرى معتاد شده، خود، خانواده و جامعهاش را بدبخت كند.
طبق نظام ارزشى اسلام، مطلوبیت واقعى هر چیزى زمانى است كه در مسیر مطلوبیت نهایى و سعادت ابدى انسان باشد. اگر شادىهاى دنیایى انسان در راستاى كمك به شادى آخرت او باشد، بسیار پسندیده و مطلوب است. آیا اساساً چنین شادىهایى وجود دارد؟ پاسخ مثبت است. انسانى كه افسردگى مطلق داشته باشد، به دنبال هیچ كارى نمىرود، عبادت هم نمىكند. چنین كسى نه كار دنیا را مىتواند درست انجام دهد نه كار آخرت را. كسى كه نشاط ندارد، تنها مىخواهد گوشهاى بنشیند، نه حرفى بزند، نه حرفى بشنود و نه كارى انجام دهد. چنین فردى نه به درد دنیا و آخرت خودش مىخورد و نه دنیا و آخرت دیگران. حُزن و اندوهى كه انسان را از كار و زندگى باز دارد و باعث شود كه فرد نه به كار دنیا برسد و نه به كار آخرت، در واقع نوعى بیمارى است و هیچگونه مطلوبیتى ندارد. این كار حتى ممكن است به كفر نیز منتهى شود. گاهى هم موجب مىشود كسانى كه ایمان ندارند یا داراى ایمانى ضعیف هستند، دست به خودكشى بزنند. چنین حُزنهایى هیچ وقت مطلوب نیست. برعكس، آن حالت نشاطى كه انسان را وادار كند به اینكه هم كارهاى دنیایى و هم كارهاى آخرتى خود را درست انجام دهد، مثلا موجب شود كه درسش را بهتر بخواند و عبادتش را بهتر انجام دهد، امرى مطلوب است. از این روى، استفاده از وسیلهاى كه سعادت اخروى انسان را به دنبال داشته باشد مطلوب خواهد بود.
بنابراین مىتوان گفت، اینطور نیست كه هر سرور و فرحى در دنیا مطلوب است، به خصوص اگر حالت افراطى پیدا كند. در قرآن غالباً از فرح مربوط به دنیا با لحنى نكوهشآمیز یاد شده است؛ مانند: إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ؛(1) او [انسان] شادمان و فخرفروش است. یا: لا تَفْرَحْ إِنَّ اللّهَ لا
1. هود (11)، 10.
یُحِبُّ الْفَرِحِینَ.(1) این آیه درباره قارون است كه به واسطه نعمتهاى دنیایى، به خود مىبالید و بسیار مغرور بود. بنىاسرائیل براى نصحیت او به نزدش آمدند و گفتند: لا تَفْرَحْ إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ؛ خیلى سرمستى نكن، خدا فرحین را دوست نمىدارد. معمولا در ادبیات فارسى تعبیر «سرمستى» براى اینگونه سرورها و فرحهاى افراطى به كار مىرود. اینگونه شادىها مسلّماً نامطلوب است؛ زیرا نه تنها كمكى به حركت تكاملى انسان نمىكند، بلكه انسان را در دام شیطان مىاندازد، او را غافل و مغرور ساخته از وظایف و تكالیفش باز مىدارد و موجب مىشود كه به دیگران فخر بفروشد. در بعضى از آیات قرآنى هم اشاره شده است كه كسانى كه در دنیا خیلى سرور داشتند، وضعشان در آخرت خیلى خوب نیست: إِنَّهُ كانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُوراً؛(2)در وصف جهنمیان مىفرماید، آنها كسانى هستند كه در دنیا خوشگذرانى كرده و زندگى را به شادى و سرمستى مىگذراندند.
در مقابل، حزنى كه انسان را متوجه خدا، آخرت و مسؤولیتهاى شرعى و اجتماعىاش كند، حزنى مطلوب است؛ حزن از اینكه چرا در انجام تكالیف كوتاهى كردهایم. انسان عاقلى كه مرتكب گناهى شده، اگر متوجه شود این عمل موجب شده كه سعادت آخرت را از دست بدهد، در حالى كه مىتوانست با انجام دادن كار دیگرى سعادت دنیا و آخرت را كسب كند، محزون مىشود. اینگونه حزنها اگر به حد افراط نرسد، مطلوب است، اما اگر به حدى برسد كه انسان را از كار و زندگى باز دارد و باعث شود كه فرد تكالیف شرعى خود را نتواند انجام دهد، هیچ فایدهاى ندارد. غم و غصهاى كه موجب شود انسان در زندگى نتواند درس بخواند، عبادت كند، جهاد برود، به اجتماع خدمت كند و سایر فعالیتهاى مطلوب دینى را انجام دهد، چه فایدهاى دارد؟ بنابراین مرتبهاى از حزن هم مىتواند مطلوب باشد؛ و آن زمانى است كه انسان را وادار به جبران گذشته نماید و تكالیف و كارهاى خیرى كه باعث سعادت آخرت او مىشوند انجام دهد.
نكته سومى كه باید در نظر داشت این است كه سرور و شادى براى هر كسى وقتى حاصل
1. قصص (28)، 76.
2. انشقاق (84)، 13.
مىشود كه خواستهاش تأمین شود. اما خواستههاى افراد یكسان نیست و شادى افراد با یكدیگر تفاوت دارد؛ براى مثال، وقتى شما مىخواهید كودك خردسالتان را شاد كنید ممكن است زمانى این كار را با دادن خوراكى و یا اسباببازى انجام دهید، و وقتى كودك مقدارى بزرگتر شد، برایش قصه و داستان تعریف كنید. اینها انواع شادى كودكانه است كه با خوردن، بازى كردن، شنیدن داستانهاى خندهدار و نظایر آنها حاصل مىشود. اما در سنین جوانى، كسانى كه رشد طبیعى و معقولى دارند و ابعاد روانى آنان رشد پیدا كرده است، دیگر به این چیزها چندان شاد نمىشوند. انسان در جوانى خواستههاى دیگرى دارد؛ به جز خواستههایى كه مربوط به جهات بدنى مىشود، از نظر روانى هم خواستههایى دارد. جـوان دلش مىخواهد شخصیت و احترام داشته باشد. از دوره نوجوانى این خواست در فرد شكوفا مىشود و البته گاهى هم حالت بسیار افراطى پیدا مىكند؛ مثلا گاهى پرخاشگرى جوان براى این است كه مىخواهد شخصیت خودش را نشان دهد. انسان در هر سنى به طور طبیعى خواستههایى دارد كه اگر تأمین گردد شاد مىشود. البته برخى خواستههایى هم وجود دارد كه در طول زندگى ادامه دارد؛ مانند نیازهایى كه انسان به خوراك، مسكن و... دارد.
اكنون با توجه به نكتههایى كه بیان گردید، باید ببینیم كه آیا شادى از نظر اسلام امرى مطلوب است یا نامطلوب؟ در پاسخ باید بگوییم هر نوع شادى كه در جهت كمال معنوى باشد مطلوب است. اگر شما بخواهید كسى را كه آنقدر روحش تعالى پیدا كرده كه جز با مناجات خدا و سرساییدن به آستان الهى شاد نمىشود شاد كنید، مسلّماً باید زمینهاى را فراهم كنید كه او بتواند به عبادتش بپردازد. امام سجاد(علیه السلام)در یكى از مناجاتهایش عرض مىكند: وَ اسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِّ لَذَّة بِغَیْرِ اُنْسِك؛(1) از هر لذتى كه از غیر اُنس با تو بردم استغفار مىكنم، هر سرورى كه جز از لقاى تو حاصل شود، براى من گناه است، از چنین شادمانى به تو پناه مىبرم. كسانى آنچنان اوج پیدا مىكنند كه جز در اثر اُنس با خدا و مناجات با او و نهایتاً لقاى الهى به چیزى شاد نمىشوند، اگر انسان بخواهد چنین كسانى را شاد نماید، باید كارى كند كه مزاحمتها و موانع راهشان برداشته شود و آنها در این مسیر پیشرفت كنند. چنین شادیى است كه ارزش
1. مفاتیحالجنان، مناجات خمس عشرة، مناجات الذاكرین.
مطلق دارد؛ زیرا شاد كردن چنین مؤمنى براى رسیدن به مقصد خود، هیچ قید و شرطى ندارد. چون اینها جز از راه مشروع شاد نمىشوند، شادیشان هم به عبادت خدا و انس با خدا است و همیشه این شادى مطلوب است. اما شادىهاى دیگر، ممكن است شادى دنیوى باشد، اما كمك كند به اینكه انسان در جهت تكامل معنوى پیشرفت كند یا لااقل مبتلا به گناه نشود، مثل شادى دنیوى كه دو همسر در محیط خانواده با یكدیگر دارند. این نوع شادى مستقیماً ارتباط با خدا و قیامت ندارد، التذاذى است كه دو همسر در محیط خانواده از یكدیگر مىبرند، اما اگر با قصد قربت انجام شود، مىتواند عبادت باشد. اگر هم قصد قربت در كار نباشد، دست كم مانع از ابتلاى به معصیت است. البته این هم مرتبهاى از عبادت است؛ زیرا براى جلوگیرى از ابتلاى به معصیت صورت گرفته است.
شادىهاى دنیوى كه مؤمنان در زندگى خودشان دارند به این منظور است كه براى انجام عبادات و وظایفشان نشاطى داشته باشند. مزاح مخصوصاً در سفر در حدى كه افراط نشود و موجب لغو و اتلاف وقت نگردد و همچنین تمسخر، توهین و اذیت دیگران را به دنبال نداشته باشد مطلوب است، تا جایى كه از مستحبات بوده و در اسلام بر آن تأكید شده است. این یك شادى دنیوى است كه موجب جلوگیرى از ملال، افسردگى و خستگى است و به علاوه، از چیزهایى است كه مانع از انجام وظایف بعدى نمىشود. فراهم كردن وسایل چنین شادى براى دیگران و نیز شاد شدن خود انسان هم در این حد عیبى ندارد و مطلوب است.
به هر حال، ملاكْ شاد كردن مؤمن است و مؤمن از آن جهتى كه مؤمن است هیچگاه به گناه شاد نمىشود؛ شادى او یا مستقیماً در ارتباط با خدا است و یا براى تكامل معنوى و انجام وظایف و یا دست كم براى جلوگیرى از گناه مىباشد. البته با توجه به نكته آخر، كه گفتیم مراتب ایمان افراد با یكدیگر فرق مىكند، طبیعتاً شاد كردن افراد هم فرق مىكند و این مسأله منحصر به افراد بالغ نمىباشد بلكه شامل بچهها هم مىشود. شاد كردن مؤمنى هم كه هنوز در سن طفولیت است و تازه به تكلیف رسیده ثواب دارد. شادكردن او در همان حدى است كه او مىفهمد. اگر شما بخواهید وسایل شادى را در حد كسانى كه در اوج معرفت هستند براى یك كودك فراهم كنید، او اصلا درك نمىكند و هیچ وقت با آنها شاد نمىشود. در هر حال، بیرون آوردن این مؤمن از افسردگى مطلوب است؛ زیرا افسردگى برایش ضرر دارد. البته از بین بردن حزنى كه براى خدا است و باعث این مىشود كه فرد در جهت انجام وظایفش موفقتر باشد،
مطلوب نیست؛ مثلا ما نباید كسى را كه در مجلس عزاى سیدالشهدا(علیه السلام) مشغول گریه است، براى اینكه شاد بشود به خنده بیندازیم؛ زیرا این مجلس اصلا براى گریه كردن و براى غمگین بودن است. اینجا جاى شاد كردن نیست، اینجا جایى است كه گریه كردن و غمگین بودن مطلوب است. یا اگر كسى را كه در نیمه شب با خدا راز و نیاز مىكند و اشكش جارى شده و در حالت حزن قرار دارد، بخندانیم، آیا كار خوبى انجام دادهایم؟! قطعاً این شادىها مطلوب نیست و متقابلا آن حزنهایى هم كه انسان را از حركت طبیعى به سوى سعادت دنیوى و اخروى باز دارد نامطلوب است.
البته باید توجه داشته باشیم كه برخى ممكن است به اتكاى اطلاق اینگونه روایات، خواستههاى نفسانى خود را ارضا كنند. انسانهایى كه مىخواهند خوشگذرانى و بذلهگویى كنند، بخندند و بخندانند و...، استدلال مىكنند به اینكه ادخال سرور به مؤمن ثواب دارد! حال آن كه هر ادخال سرورى ثواب ندارد. اگر ادخال سرور در جهت تكامل باشد و لااقل موجب شود كه موانع عبادت و تكامل شخص برطرف گردد و در راه انجام وظایفش نشاطى پیدا كند، مىتواند مطلوب باشد، چه خود انسان وسایل آن را فراهم كند، چه دیگران به این شادى كمك كنند.
به هر حال، واقعنگرى و واقعبینى انسان را متوجه این امر مىكند كه در این دنیا گرفتارىهاى زیادى براى همه انسانها پیش مىآید و فقط نوع، شكل و زمان آن با یكدیگر فرق مىكند؛ گاهى بیمارى، فقر و گرفتارى است، گاهى از دست دادن عزیزى است، گاهى هم بلاهاى اجتماعى مانند زلزله، سیل و طوفان است. مسلّماً كمك كردن به چنین كسانى كه مبتلا به چنین غم و اندوههایى شدهاند و از انجام وظایف خود بازماندهاند و در نهایت، شاد كردن آنها از بهترین عبادات است. البته باید توجه داشته باشیم كه شرط هر عبادتى قصد قربت است.