یا ابْنَ جُنْدَب اِنْ اَحْبَبْتَ اَنْ تُجاوِرَ الجَلیلَ فى دارِهِ و تُسْكِنَ الفِردَوسَ فى جِوارِهِ فَلْتَهِنْ عَلَیْكَ الدُّنیا وَ اجْعَلِ المَوتَ نَصْبَ عَیْنِكَ و لاتَدَّخِرْ شیئاً لِغَد وَ اعْلَمْ اَنَّ لَكَ ما قَدَّمْتَ و عَلَیْكَ ما اَخَّرْتَ.
مىدانیم كه ایمان مراتبى دارد، معرفت افراد نسبت به حقایق دین متفاوت است و همّت افراد نیز ذاتاً با یكدیگر تفاوت دارد. اگر انسان هدفى عالى و بلند در سر دارد كه به دنبال رسیدن به آن است، باید اولا، آن هدف را درست بشناسد و به وجود آن ایمان داشته باشد و ثانیاً، تلاش لازم براى رسیدن به آن هدف بلند را نیز انجام دهد. افرادى كه معرفت و ایمانشان ضعیف است، در صورت تقویت معرفت خود، این آمادگى و همّت را پیدا خواهند كرد كه با تلاش بیشتر به اهداف بلند خود نایل آیند. اما كسانى كه همّتشان ضعیف است و حتى در امور دنیایى هم همّت بلندى ندارند ـ صرف نظر از اینكه امور دنیا نسبت به آخرت چه موقعیتى دارد ـ هر قدر هم كه زمینه معرفت و ایمان برایشان فراهم باشد، هیچگونه ترقى و پیشرفتى نخواهند داشت. به این افراد باید هشدار داد تا با تقویت همّت خود، براى رسیدن به اهداف عالیه، راه صحیح را انتخاب كنند. البته مؤمنان، هم از نظر مرتبه ایمان و هم ازنظر همّت، با یكدیگر تفاوتهایى دارند.
در این بخش از روایت، امام صادق(علیه السلام) در مقام یك مربى مىخواهند با ایجاد انگیزه در شیعیان، همّت مؤمنان را تعالى بخشند؛ یعنى آنها را متوجه این مسأله نمایند كه فقط به فكر رهایى از عذاب جهنم نباشند، بلكه همّتشان بیش از این باشد. كسانى كه به معاد ایمان دارند متوجه این نكته هستند كه انجام بعضى از كارها موجب عذاب ابدى مىگردد، لذا سعى مىكنند آن گناهان را مرتكب نشوند تا ایمانشان محفوظ بماند. این افراد اگر عذابهایى هم در عالم
برزخ داشته باشند، نهایتاً به واسطه شفاعت هم كه شده نجات پیدا مىكنند. این پایینترین مرتبه ایمان است. اما كسانى كه از همّت بالاترى برخوردارند سعى مىكنند در این دنیا به گونهاى عمل نمایند كه هم در موقع جان كندن، هم در شب اول قبر و هم در عالم برزخ مبتلا به عذاب نشوند. كسانى هم هستند كه همّتشان از این هم بالاتر است؛ آنان تنها به رهایى از عذاب و نجات از جهنم اكتفا نمىكنند، بلكه دلشان مىخواهد از مقاماتى عالىتر و درجاتى بلندتر در بهشت و نیز از نعمتهایى بیشتر در آخرت بهرهمند شوند. درجات بهشت بسیار زیاد است بهگونهاى كهقابلشمارشنیست. دربرخى از روایات، تعداد درجات بهشت برابر با تعداد آیات قرآن ذكر شده است؛ یعنى بیش از شش هزار درجه. البته اینكه فاصله درجات را چقدر حساب كنیم خود بحثى دیگر است. از اینرو، مؤمنان بهشتى هم، از نظر مقام و مرتبه تفاوت زیادى با یكدیگر دارند.
دسته آخر كسانى هستند كه نه تنها به دنیا، بلكه به لذایذ و نعمتهاى بهشت هم پشتپا مىزنند. آنها تنها دل به خدا مىدهند و رضایت او را مىطلبند؛ آنچنان محبت خدا در دلشان جاى گرفته است كه جز رضایت او به چیزى نمىاندیشند. البته هیچ كس از عذاب خوشش نمىآید، نیز همه مردم نعمتهاى بهشت را دوست دارند، ولى آنها آنقدر معرفتشان بلند است كه در مقابل لذت لقاى الهى و رضوان او هیچ چیز دیگرى برایشان ارزش ندارد. تمام همّ آنها این است كه بیشتر به خدا نزدیك شوند. تعبیرى هم كه همسر فرعون در دعاى خود به كار مىبرد و در قرآن نیز آمده است، اشاره به همین مطلب دارد. وقتى فرعون او را تهدید كرد كه اگر دست از ایمان به حضرت موسى(علیه السلام) بر ندارد كشته خواهد شد، خطاب به خداوند عرض مىكند: رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَكَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ؛(1) پروردگارا براى من خانهاى در نزد خودت در بهشت قرار بده. او انواع شكنجهها و سختىها را به جان خرید براى اینكه ایمانش محفوظ بماند. او نجات از عذاب جهنم و یا بهرهمندى از نعمتهاى بهشت را از خداوند درخواست نمىكند، بلكه به خدا مىگوید مىخواهم در مقام «عِنْدَك: جوار تو» باشم؛ این همان مقام قُرب است. البته خدا جسم نیست كه ـ العیاذ بالله ـ یك خانه جسمانى داشته باشد، ولى رابطه معنوى بنده عاشق با خدا مىتواند آن قدر زیاد باشد كه مثل دو همسایه به یكدیگر نزدیك باشند.
همه انسانها چنین همّتى ندارند كه از همه چیز چشم بپوشند و در دعا بگویند خدایا من
1. تحریم (66)، 11.
تنها قرب تو را مىخواهم و دوست دارم در جوار تو باشم. البته در جوار خدا بودن یعنى داشتن همه چیز، ولى توجه بنده عاشق اصلا به آنها نیست، بلكه فقط مىخواهد فاصلهاى با خدا نداشته باشد؛ مثل عاشقى كه براى رسیدن به محبوبش همه مشكلات و سختىها را تحمل مىكند تا همیشه در كنار او باشد، او اصلا متوجه نیست كه در آنجا چه به او مىگذرد، همین كه به محبوبش نزدیك باشد، همه چیز برایش فراهم است. البته براى رسیدن به این مقام، همّتى بلند لازم است تا آدمى به جاى اینكه تمام توجهش معطوف به رهایى از عذاب الهى و آتش جهنم و رسیدن به نعمتهاى بهشتى از قبیل حورالعین و قصرهاى مجلل و غذاهاى لذیذ و مانند آن باشد، توجهش را فقط به این معطوف دارد كه آیا به خدا نزدیك است یا خیر.
راه اینكه توجه انسان تنها به قرب خدا باشد این است كه آنچنان معرفت خدا و محبت او در دل ریشه بدواند كه انسان رضوان او را بر هر چیزى مقدم بدارد. لازمه رسیدن به چنین مقامى، فراهم نمودن مقدمات آن در همین دنیا است؛ زیرا وقتى انسان از این دنیا رفت دیگر نمىتواند كارى انجام دهد كه به خدا نزدیك شود. به دیگر سخن، همانگونه كه باید براى نجات از عذاب جهنم و بهرهمندى از نعمتهاى بهشتى، در همین دنیا تلاش كرد، كسى هم كه جوار خدا را مىخواهد باید مقدماتش را در همین دنیا فراهم كند. جاذبههاى دنیا، هوا و هوسها و غرایز انسانى ممكن است ما را از آن هدف اصلى دور سازد و موجب شود تا براى رسیدن به آن آرمان بلند كمتر تلاش كنیم. ما بسیارى از اوقات فراموش مىكنیم كه دنبال چه هستیم و غافل مىشویم كه باید به كجا و به چه مقامى برسیم. اما كسانى نیز داراى همتى بلند هستند به وجود چنین مقامى آگاهند و پیوسته دلشان مىخواهد به آن مقام برسند، اما نمىدانند در این راه چگونه باید با مشكلات مقابله كنند و موانع را از سر راه بردارند. مشكل آنها این است كه نمىدانند چه كارهایى باید انجام دهند تا بهتر و زودتر به این مقام دست یابند.
مخاطبان حضرت در این بخش از روایت، افرادىاند كه همّتشان ضعیف است و یا در صورت داشتن همت بلند، راه رسیدن به هدف را نمىدانند. حضرت به عبدالله بن جندب مىفرمایند: اگر مىخواهى با خداى صاحب جلالت مجاورت و همسایگى داشته باشى؛ یعنى آنقدر اوج بگیرى كه در میان مخلوقات، نسبتت به خدا از همه بیشتر باشد و از مراتب پست
حیوانى و شیطانى دور شوى و در میان مؤمنان هم ترقى و تعالى پیدا كنى و در مقامى قرار بگیرى كه بعد از آن دیگر مقام مخلوقات نیست بلكه مقام خدا است، باید كارى كنى كه دنیا در نظرت خوار باشد: یا بن جُنْدَبِ اِنْ اَحْبَبْتَ اَنْ تُجاوِرَ الجلیلَ فى دارِهِ و تُسْكِنَ الفِردَوسَ فى جوارِهِ فَلْتَهُنْ عَلَیْكَ الدُّنیا؛ حضرت در این فراز از سخنان خود، با بیان یك توصیه كلى اخلاقى مىفرمایند، آنچه موجب مىشود كه نتوانى این راه را طى كنى این است كه دنیا در نظرت بزرگ است. وقتى توجهت به دنیا جلب مىشود و دل به آن مىسپارى، دیگر دلت سراغ خدا نمىرود و نمىتوانى آن هدف را در دل خودت زنده نگاهدارى. هر چه زرق و برق دنیا بیشتر در چشم تو جلوه كند، از آن مقام دورتر مىشوى؛ زیرا توجهت معطوف به آن مىشود. توجه انسان به هر چیزى كه معطوف شد، براى همان كار مىكند و به مسایل دیگر توجه نمىكند. جاذبههاى دنیا مانع از تلاش ما براى رسیدن به مقامات عالى ایمان مىشود؛ چون چشم و گوش ما را به دنبال خود مىكشاند و وقتى دل به سراغ دنیا رفت، دیگر جایى براى محبت خدا در آن باقى نمىماند.
شاید كمتر خطبهاى از نهج البلاغه را بتوان یافت كه در آن اشارهاى به پستى دنیا نشده باشد، اما در بعضى موارد، امیرالمؤمنین(علیه السلام) تعبیراتى بسیار كوبنده نسبت به دنیا دارد كه براى شنوندگان و دوستان حضرت بسیار ارزنده است. امیرالمؤمنین(علیه السلام)در یكى از خطبههاى خود، بىمقدارى و زودگذرى دنیا را به رطوبتِ باقى مانده از ظرف آبى تشبیه مىكنند كه آب آن را خالى كرده باشند.(1) در چنین ظرفى مگر چقدر آب مىماند كه انسان براى رفع تشنگى خود به آن توجه كند؟! همه آنچه در دنیا است در مقایسه با آخرت و نعمتهاى آن، از این مقدار نیز كمتر است. حضرت در جایى دیگر، درباره پستى و بىارزشى دنیا مىفرمایند: دنیا در نظر من از آب بینى بز زكامى هم كم اهمیتتر است.(2) از این تعبیر رساتر، كلامى است كه در خطبهاى دیگر بیان فرمودهاند: دنیا مثل استخوان پوسیده خوك مرده است كه در دست شخص مبتلا به مرض جذام باشد.(3) اشخاصى كه مبتلا به این مرض مىگردند آن قدر زشت مىشوند كه كسى
1. ر. ك: نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 42.
2. همان، خطبه 3.
3. همان، كلمات قصار، ش 228.
رغبت نمىكند به آنها نگاه كند. حالا تصور كنید اگر در دست چنین فردى با آن قیافه وحشتناك ـ كه انسان حتى رغبت نمىكند یك شاخه گل هم از او بگیرد ـ استخوان پوسیده خوك مردهاى ـ كه زنده آن هم زشت و پلید است و گوشتش نیز حرام و نجس ـ باشد، آیا انسان رغبت مىكند براى گرفتن آن به سراغ او برود؟ دنیا باید در نظر مؤمن اینگونه باشد؛ یعنى باید آنقدر معرفت داشته باشد كه بداند دلبستگى به دنیا او را از هدفش دور مىكند. البته این سخن بدین معنا نیست كه انسان از فعالیتها و انجام وظایف فردى و اجتماعى كه در دنیا دارد صرف نظر كند. انجام تكلیف بحثى دیگر است، بحث در نوع بینش و نگرش انسان نسبت به دنیا است. گاهى بر انسان واجب مىشود كه استخوان خوكى را هم بردارد، اما سخن در این است كه انسان باید دنیا را در مقام مقایسه با آخرت، مقامات معنوى و قرب خدا چگونه ببیند. براى اینكه زیبایىهاى دنیا و به طور كلى غرایز ما موجب بىتوجهى به آخرت و مقامات معنوى نگردد، همیشه باید به یاد مرگ باشیم. یاد مرگ ارزش دنیا را در نظر انسان كم مىكند و او را از فریبهاى شیطانى و زرق و برقهاى دنیا محفوظ نگاه مىدارد.
امام صادق(علیه السلام) در سفارش خود به عبداللّه بن جندب مىفرمایند:
وَاجْعَلِ الْمَوتَ نَصْبَ عَیْنِكَ؛ همیشه به یاد مرگ باش، طورى كه همیشه مرگ جلوى چشمت باشد.
بینش ما نسبت به دنیا باید به گونهاى باشد كه توجه بیشترى به مرگ و عالمآخرت داشته باشیم. ما تنها در صورتى مىتوانیم خود را از چنگال دنیا نجات دهیم كه آرزوهایمان را نسبت به آینده كم كنیم و به فكر لذتهاى دنیایى نباشیم؛ تنها به فكر رفع نیاز امروزمان آن هم از راه مشروع باشیم وبراى فردایمان كه نمىدانیم زنده هستیم یا نه و نسبت به آن تكلیفى نداریم، بىجهت فكر خود را مشغول نكنیم. ما اگر تكلیفى نسبت به آینده داشته باشیم، مربوط به آخرت است و آخرتخواهى مسأله دیگرى است. حرص نسبت به دنیا و ذخیره كردن براى آیندهاى كه معلوم نیست آن را درك كنیم، موجب مىشود كه ما بیشتر دنیازده شویم. انسان باید با این گرایش مبارزه كند و سعى نماید چیزى را براى فردایش نگه ندارد، اگر هم چیزى از زندگىاش زیاد آمد آن را انفاق كند. البته كسانى هستند كه از این مقام گذشتهاند و امروز وفرداى دنیا برایشان تفاوتى نمىكند. اما براى كسانى كه در ابتداى راه هستند، مبارزه با دنیازدگى باید جزو برنامههاى زندگى آنها باشد؛ مثلا ما باید تمرین كنیم كه اگر پولى از
زندگىمان زیاد آمد براى سال آینده و سالهاىبعد نگه نداریم، بلكه سعى كنیم آن را در همان سال مصرف كنیم و اگرنیازى نداریم، در راه خدا انفاق نماییم.
البته ممكن است براى كسانى كه از مراتب ایمان و معرفت بالایى برخوردارند راحتتر این باشد كه مایحتاج سال خود را یكجا تهیه و ذخیره نمایند. حضرت سلمان(رضی الله عنه)جزو آن دسته افرادى بود كه امروز و فرداى دنیا برایش تفاوتى نمىكرد. او اگر مایحتاج یك سال خود را یكجا تهیه مىكند نه براى حرص بر دنیا است. ایمانى كه سلمان(رضی الله عنه)داشت با ایمان ما قابل مقایسه نیست و حتماً انگیزههاى الهى برترى از این كار داشته است. اما ما كه مىخواهیم دلبسته نبودن به دنیا را تمرین كنیم، بهتر است كه به فكر ذخیره براى آینده نباشیم و این روحیه را از خود دور كنیم. به عكس، ما باید این روحیه را در خودمان تقویت كنیم كه اگر چیزى از زندگىمان زیاد آمد، آن را در راه خدا مصرف نماییم. بر خلاف نظر برخى كه فكر مىكنند بذل و بخشش و انفاق موجب از بین رفتن مال و سرمایه مىشود و فقط آنچه ذخیره شود حفظ مىگردد، حضرت مىفرمایند: آنچه در دنیا بماند براى تو نفعى ندارد، بلكه مال تو چیزى است كه براى آخرت خود ذخیره مىكنى: و لاتَدَّخِرْ شیئاً لِغَد و اعْلَمْ اَنَّ لَكَ ما قَدَّمْتَ و عَلَیْكَ ما اَخَّرْتَ. اموالى كه انسان ذخیره مىكند و آن را بعد از مرگش در این جهان باقى مىگذارد، نه تنها سودى برایش نخواهد داشت، بلكه اگر آنها از حقوق مردم باشد، گناهش براى او باقى مىماند.
از خداى متعال مىخواهیم ایمان و معرفت ما را كامل و توفیق عمل به دستورات اهلبیت(علیهم السلام) رابه همه ماعنایت فرماید.