قِفْ عِنْدَ كُلِّ اَمْر حَتّى تَعْرِفَ مَدْخَلَهُ مِنْ مَخْرَجِهِ قَبْلَ اَنْ تَقَعَ فیهِ فَتَنْدَمَ وَاجْعَلْ قَلْبَكَ قریباً تُشارِكُهُ و اجْعَلْ عِلْمَكَ والداً تَتَّبِعُهُ و اجْعَلْ نَفْسَكَ عَدُوّاً تُجاهِدُهُ و عارِیةً تَرُدُّها فَاِنَّكَ قَدْ جُعِلْتَ طَبیبَ نَفْسِكَ و عُرِّفْتَ آیةَ الصِّحَّةِ و بُیِّنَ لكَ الدّاءُ و دُلِلْتَ عَلَى الدَّواءِ فَانْظُرْ قیامَكَ على نَفْسِكَ و اِنْ كانَتْ لَكَ یَدٌ عِنْدَ اِنسان فلاتُفْسِدْها بِكَثْرَةِ المِنَنِ و الذِّكْرِ لها و لكِنِ اتَّبِعْها بِاَفْضَلَ منها فَاِنَّ ذلِكَ اَجْمَلُ بِكَ فى أخلاقِكَ و اَوْجَبُ لِلثّوابِ فى آخِرَتِكَ و علیكَ بالصَّمْتِ تُعَدَّ حلیماً جاهلا كُنْتَ اَوْ عالِماً فَاِنَّ الصَّمْتَ زَیْنٌ لَكَ عَندَ العُلماءِ و السَّتْرُ لَكَ عِنْدَ الْجُهّالِ.
ما انسانها معمولا از محاسبه نفس خود و رسیدگى به انگیزهها، نیتها و حیلههایى كه در درونمان مىگذرد غافلیم. انسانها بر اساس یك سرى عوامل طبیعى، روانى و اجتماعى، رفتارهاى خاصى را از خود بروز مىدهند؛ اینكه مثلا، چه بخورند، چه بگویند، چه عكسالعملى از خود نشان بدهند و ... بستگى به عوامل مزبور دارد. به همین دلیل است كه ما در بسیارى از موارد اشتباه مىكنیم؛ كارى نسنجیده و غیرعاقلانه انجام مىدهیم و بعد هم از كارمان پشیمان مىشویم، سخنى ناپخته را بر زبان جارى مىسازیم و موجب رنجش دیگرى مىشویم و ... .كسى كه مىخواهد رفتارش واقعاً عاقلانه باشد، باید اولا سود و زیان انجام هر كارى را محاسبه نماید، ثانیاً در مورد كیفیت و چگونگى انجام آن كار، خوب بیندیشید و شكل مطلوب آن را بیابد. امام صادق(علیه السلام)به دوستان و اصحابشان سفارش مىفرمایند كه هیچگاه به
صورت شتابزده و باعجله دست به كارى نزنید؛ مقدارى تأمل كنید تا هم مطمئن شوید كه نفع آن از ضررشبیشتر است، و هم ببینید كه چگونه باید آن كار را انجام دهید تا به نتیجه مطلوب برسید. این یك سفارش كلى است كه هم در امور دنیا جارى است و هم در امور آخرت. انسان مؤمن فقط نفع و ضرر مادى و دنیوى را نمىسنجد، بلكه اهداف اخروى را هم در نظر مىگیرد. از اینرو، هیچ وقت به سمت گناه نمىرود؛ زیرا مىداند كه براى یك لذت آنى چه بسا باید هزاران سال عذاب جهنم را تحمل نماید. دستزدن به گناه در واقع به دلیل این است كه ما نفع و ضرر كار را درستنمىسنجیم؛ یعنى برخورد عاقلانهاى با كارها نداریم. از این گذشته، براى انجام هر كارى، راه ورود و خروج آن را به دقت محاسبه نمىكنیم. مثلا، براى انجام فریضه امر به معروف و نهى از منكر فكر مىكنیم همین كه به شخص گناهكارى بگوییم فلان معصیت را مرتكب نشو، دیگر تكلیف از ما ساقط شده است، حال آنكه اگر از روى دلسوزى واقعى بخواهیم شخصى را كه در حال غرقشدن در منجلاب گناه است نجات دهیم، باید به گونهاى با او سخن بگوییم كه از ما بپذیرد نه اینكه با لجاجت آن گناه را تكرار كند.
بنابراین شخص مؤمن باید عاقل و دوراندیش باشد، نفع و ضرر كارها و نیز راه ورود و خروج آنها را به خوبى بشناسد تا پس از انجام كارى نادم نگردد: قِفْ عِنْدَ كُلِّ اَمْر حتّى تَعْرِفَ مَدْخَلَهُ مِنْ مَخْرَجِهِ قَبْلَ اَنْ تَقَعَ فیه فَتَنْدَمَ.
در قرآن كریم سه مفهوم قلب، عقل و نفس به انسان نسبت داده شده است. معمولا وقتى به طور مطلق از «نفس» یاد مىشود بار منفى آن مدنظر مىباشد: إِنَّ النَّفْسَ لاََمّارَةٌ بِالسُّوءِ.(1) البته گاهى هم نفس اوصافى دارد كه آن را به صورت مطلوب درمىآورد و به او خطاب مىشود كه: یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ.(2) در هر حال، باید توجه داشت كه این مفاهیم در اخلاق و فرهنگ اسلامى ما اولا از جایگاهى خاص برخوردارند و ثانیاً در معانى مختلف به كار مىروند. امام صادق(علیه السلام)در این روایت خطاب به عبدالله بن جندب و همه شیعیان خود مىفرمایند: قلبت را نزدیك و خویشاوند خود قرار بده به گونهاى كه با آن مشاركت مىورزى و عقلت را به منزله پدرى قرار
1. یوسف (12)، 53.
2. فجر (89)، 27.
بده كه دستت را در دست او مىگذارى و دنبال او به راه مىافتى، اما نفس خود را به منزله دشمنى بدان كه باید با او درگیر شوى و پیكار نمایى.
بسیارى از انسانها درست خلاف این دستور عمل مىكنند؛ یعنى به جاى عقل، نفس را پیشواى خود قرار مىدهند. آموزههاى اسلامى به ما القا مىكند كه در زندگى از عقل پیروى نماییم نه از نفسى كه ما را به هوسها، شهوتها و تمایلات فرا مىخواند. از سوى دیگر، ما انسانها معمولا به بیرون از خودمان توجه مىكنیم و از پرداختن به درونمان غفلت مىورزیم. به ندرت اتفاق مىافتد كه به كاوش درون خود بپردازیم و دلیل انجام و یا ترك برخى از كارها را بررسى كنیم. مثلا كسى كه به ظاهر براى نصیحت دیگرى، سخنى بر زبان جارى مىسازد، باید ببیند از این كار چه انگیزهاى داشته است؛ آیا واقعاً به انگیزه خیرخواهى بوده است و یا به رخ كشیدن خود و بزرگ جلوه دادن عیوب طرف مقابل؟ گاهى انسان لحنى خیرخواهانه دارد، اما انگیزه واقعىاش خیرخواهى طرف مقابل نیست، بلكه مىخواهد به او بگوید كه من مىدانم تو این عیبها را دارى و من چون فاقد آن عیوب هستم، به خود حق مىدهم تو را نصیحت نمایم.
یكى از توصیههایى كه علماى اخلاق به انسانها مىكنند و بر این مطلب نیز بسیار تأكید مىورزند این است كه وقتى مىخواهید كارى انجام دهید، خوب دلتان را بكاوید تا ببینید انگیزه و قصدتان از انجام این كار چیست. اگر انسان این مطلب را در نظر بگیرد از بسیارى خطرها مصون خواهد ماند. انسان همانطور كه مراقب است ـ كه مثلا ـ شریكش سر او كلاه نگذارد، باید مراقب باشد كه دلش نیز شیطانى نشود و وسوسهها و انگیزههاى شیطانى او را به راه خطا نكشاند.
باید توجه داشت كه عقل و نفس در معارف و علوم اسلامى، از جمله فلسفه، معانى متعددى دارند. این اشتراك لفظى موجب مىشود كه بسیارى از افراد اشتباه كنند و یكى را به جاى دیگرى بگیرند. اصطلاحى كه در اینجا از «عقل» و «نفس» به كار مىرود، اصطلاحى اخلاقى است و براساس آن، عقل آن است كه انسان را به راه صحیح هدایت مىكند و نفس آن است كه او را به ورطه سقوط مىكشاند. البته تشخیص اینكه چه چیزى موجب صعود و تكامل است و چه چیزى موجب سقوط و انحطاط، هم با عقل است و هم با دستورات شرع و موازینى كه باید رعایت شود.
انسانى كه خیر خودش را مىخواهد، طبیعى است باید از كسى پیروى كند كه او را به راه
خیر دعوت مىنماید. ما همواره باید عقل خودمان را پیشوا قرار دهیم و به مانند فرزندى كه از پدر پیروى مىكند، دستمان را در دست او بگذاریم تا از خطرها رهایى یابیم. از آن طرف، نفس را كه مانع از رسیدن ما به ارزشهاى متعالى و كمالات انسانى و الهى است، به مثابه دشمنى تصور نماییم كه باید با او پیكار كنیم: وَ اجْعَلْ عَقْلَكَ والِداً تَتَّبِعُهُ وَ اجْعَلْ نَفْسُكَ عَدُوّاً تُجاهِدُهُ.
تمایلات نفسانى به هر حال موجد لذتهایى براى انسان است، اما انسان باید توجه كند كه این لذتها بسیار زودگذر، بىدوام و بىارزش هستند. ارزش لذتهاى دنیوى با خوابهاى شیرین و لذتبخش تفاوت چندانى ندارد؛ همانطور كه از خواب چیزى عاید انسان نمىشود، بهترین و عمیقترین لذتهاى دنیا نیز بسیار گذرا هستند و پس از مدتى اثرى از آنها باقى نخواهد ماند. اما لذتهاى اخروى و معنوى اینگونه نیستند و براى همیشه ماندگارند؛ رابطه با خدا زوالناپذیر است: ما عِنْدَكُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باق؛(1) آنچه نزد شما است نابود خواهد شد و آنچه نزد خدا است[ تا ابد] باقى است.
اگر ما طورى رفتار نماییم كه دستآورد آن ارتباط بیشتر با خدا باشد، این ارتباط فانىشدنى نیست. انس با خدا، معرفت خدا و اولیاى الهى چیزهایى است كه همیشه ماندنى و لذتآفرین خواهد بود، اما آنچه مربوط به هوسهاى مادى و زودگذر دنیا است، هر چند ما آنها را واقعیت بپنداریم، روزى در عالمى دیگر ـ كه حقایق بر ما روشن مىشود ـ خواهیم دید كه خواب و خیالى بیش نبوده است. قرآن كریم از زبان انسانهایى كه به فكر آخرت خود نبودهاند و در روز قیامت زبان به سخن مىگشایند، مىفرماید:
یَقُولُ یا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیاتِی؛(2) و [با حسرت] گوید اى كاش در دنیا براى زندگانى [ابدى]ام [چیزى] پیش فرستاده بودم.
آنجا است كه انسان مىفهمد آنچه را مرگ مىپنداشت، عین زندگى بوده است، و زندگى دنیا در واقع مرگ و بازیچه و سرگرمى: وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ؛(3) این زندگانى چند روزه دنیا فسوس و بازیچهاى بیش نیست و زندگانى اگر مردم بدانند به حقیقت دار آخرت است.
1. نحل (16)، 69.
2. فجر (89)، 24.
3. عنكبوت (29)، 64.
بنابراین، باید بدانیم كه آنچه نفس ما را به آن دعوت مىكند چیزى عاریهاى است كه لحظاتى نزد ما است و بعد هم آن را پس مىدهیم: و عاریةً تَرُدُّها. چیزى براى انسان باقى مىماند كه در پرتو عقل و در سایه ارتباط قلبى با خدا به دست آمده باشد.
حضرت در ادامه مىفرمایند: تو مانند كسى هستى كه باید خودت، طبیب خودت باشى، هم درد را به تو شناساندهاند و هم درمان را؛ این تویى كه باید یكى از آن دو را انتخاب كنى. انسان عاقل هیچگاه درد را انتخاب نمىكند، به دنبال نشانههاى صحت و سلامتى كه در اختیار او گذاشته شده است، مىرود تا با تدبیر خود آن را بیابد: فَاِنَّكَ قَدْ جُعِلْتَ طَبیبَ نَفْسِكَ و عُرِّفْتَ آیةَ الصِّحَةِ و بُیِّنَ لك الدّاءُ و دُلِلْتَ عَلَى الدَّواءِ فَانْظُر قیامَك على نَفْسِكَ.
در اعمالى كه ما انجام مىدهیم ـ چه واجب و چه مستحب ـ برخى شرایط مربوط به صحت عملند و برخى شرایط مربوط به مقبولیت آن؛ مثلا، نمازى كه مىخوانیم و روزهاى كه مىگیریم، شرایط صحتى دارد كه اگر واجد این شرایط نباشد باطل است و باید مجدداً آن را به جا بیاوریم، شرایطى هم دارد كه در قبول عمل مؤثر است؛ به این معنا كه انجام یك عمل به فرض صحت آن، الزاماً موجب ثواب اخروى نخواهد شد، بلكه براى قبولشدن به شرایطى بیش از شرایط صحت نیاز دارد.
حال اگر عباداتمان را آنگونه كه در روایات بیان شده، با تمامى شرایط صحت و قبول انجام دهیم آیا دیگر باید خیالمان راحت باشد كه هم از نظر فقهى تكلیفمان را انجام دادهایم و هم از نظر معنوى عبادتمان داراى شرایط قبولى بوده و ثواب اخروى براى ما منظور شده است و لذا هیچ مشكلى در قیامت نخواهیم داشت؟ مطلب مهم همینجا است؛ چراكه حتى اگر عملى با شرایط صحت و مقبولیت هم انجام گرفته باشد، از خطر مصون نیست. چه بسا ممكن است پس از انجام عمل باز هم امورى اتفاق بیفتد كه آثار معنوى عمل قبلى را از بین ببرد. اعمال بد آینده مىتواند اعمال خوب گذشته را از بین ببرد، همانطور كه كارهاى خیر و یا توبه مىتواند برخى از گناهان را جبران نماید. انسانى كه با زحمت فراوان سعى مىكند اعمال خود را مطابق شرایط فقهى انجام دهد، و شرایط قبولى آن را هم رعایت مىكند كه مثلا با اخلاص باشد، توأم با ریا و غرور نباشد و ... پس از مدتى ممكن است عملى انجام دهد كه كارهاى نیك
گذشته را از بین ببرد. حتى گاهى برخى از مسایل، مانند ارتداد، كلیه اعمال گذشته انسان را از بین مىبرد. در هر حال باید توجه داشت كه ممكن است كارهایى از انسان سر بزند كه عمل یا اعمال گذشته او را فاسد كند. قرآن در سوره حجرات مىفرماید:
لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللّهِ وَ رَسُولِه؛(1) در [هیچ كار] بر خدا و رسول پیشى مجویید؛ لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ؛(2) صداهایتان را فوق صوت پیغمبر بلند مكنید.
این بىاحترامىها موجب مىشود كه اعمال گذشته انسان ـ كه با شرایط صحت و قبولى هم انجام شده است ـ از بین برود.
ممكن است كسى براى انجام وظیفه و از روى اخلاص، به انسان نیازمندى كمك مالى نماید، اما پس از مدتى این عمل خود را به رخ او بكشد و با این كار عمل نیك گذشتهاش را زایل گرداند. قرآن كریم در اینباره مىفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى؛(3) اى اهل ایمان صدقات خود را به سبب منت و آزار تباه نسازید.
در جاى دیگرى مىفرماید: قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِنْ صَدَقَة یَتْبَعُها أَذىً؛(4) رد كردن فقیر با زبان خوش و دعاكردن در حق او بهتر است از صدقهاى كه در پى آن آزار دهند. اگر انسان با زبان خوش، فرد نیازمندى را كه به او مراجعه كرده است، رد نماید بهتر از آن است كه به او كمك كند، اما بعد بر او منت بگذارد. این منت گذاشتن، اصل عمل را باطل مىكند. امام صادق(علیه السلام) در این روایت شریف به همین موضوع اشاره كرده و مىفرمایند:
اِنْ كانَتْ لَكَ یَدٌ عِنْدَ انسان فلاَ تُفْسِدْها بِكَثْرةِ المِنَنِ وَ الذِّكْرِ لها و لكِنِ اتَّبِعْها بِأَفْضَلَ منها فَاِنَّ ذلِكَ اَجْمَلُ بك فى أخلاقِكَ و اَوْجَبُ للثَّوابِ فى آخِرَتِكَ؛ اگر دستى پیش كسى دارى (كنایه از این كه اگر خدمت و احسانى به كسى كردهاى)، با منتگذاشتن بر او، آن را از بین نبر، بلكه سعى كن خدمت بهترى را براى او انجام دهى، كه این كار هم اخلاقت را زیباتر مىسازد و هم ثواب اخرویت را بیشتر مىكند.
1. حجرات (49)، 1.
2. همان، 2.
3. بقره (2)، 264.
4. بقره (2)، 263.
امام صادق(علیه السلام) در ادامه وصایاى خود به عبدالله بن جندب مىفرمایند: وَ عَلَیْكَ بالصَّمْتِ تُعَدَّ حلیماً جاهلا كُنْتَ اَوْ عالِماً فَاِنَّ الصَّمْتَ زَیْنٌ لك عندالعلماءِ و السَّتْرُ لك عِنْدَ الجُهّالِ.
یكى از انگیزههایى كه به طور طبیعى در انسانها وجود دارد این است كه مىخواهند خودشان را مطرح كنند. این حالت در بچهها بیشتر به چشم مىخورد؛ مثلا، وقتى كودكى چیزى را مىداند دلش مىخواهد آن را اظهار نماید تا به دیگران بگوید كه از این چیزها سردرمىآورد. این حالت در حد یك خردسال و یا یك انسان بزرگسال كه هنوز تربیت معنوى پیدا نكرده كاملا طبیعى است و عیبى هم ندارد. اما كسى كه به تكلیف رسیده و مىخواهد متخلّق به اخلاق اسلامى گردد، باید به تدریج سعى كند این انگیزههاى غیرالهى را تضعیف نماید و به جاى آن انگیزههاى الهى را در خود تقویت كند. البته در مورد بچهها باید توجه داشت كه اگر انسان از همان ابتدا بخواهد فرزندش را با اخلاص كامل بار بیاورد به گونهاى كه هیچ ریا و خودنمایى در اعمال او وجود نداشته باشد، آن كودك هیچ گاه فرد مؤمن و نمازخوانى نخواهد شد؛ چرا كه بچه براى انجام دادن كارهاى خیر نیاز بهتشویق دارد كه یكى از راههاى آن، تعریف و تمجید او نزد دیگران است و این مستلزم اظهار آموختهها توسط كودك مىباشد.
بنابراین، این عوامل طبیعى را مادامى كه هنوز پاى تكلیف به میان نیامده، باید رعایت كرد، ولى از ابتداى تكلیف باید احكام شرعى و واجب و حرام را به او شناساند و مثلا، به او فهماند كه اگر نماز براى غیرخدا و به منظور خودنمایى باشد باطل است. برخى افراد شاید تا سن شصت، هفتاد سالگى هم هنوز از نظر عقلانى رشد نكرده و حالتهاى قبل از بلوغ را داشته باشند؛ یعنى دلشان بخواهد چیزى را كه مىدانند نزد دیگران مطرح كنند و بدینوسیله خودشان را نشان بدهند. یكى از راههاى رهایى از این آفت، این است كه انسان خودش را به كم حرفزدن عادت دهد. كسانى كه زبانشان آزاد است و در اختیار خودشان نیست، در مقام سخن گفتن انگیزهها و نیّات خالص شرعى را در نظر نمىگیرند. بزرگان ما همواره سعى مىكردند براى محفوظماندن از این آفت كمتر حرف بزنند. گاهى عالمى مدتها در یك شهرى زندگى مىكرده است، اما حتى بعضى نزدیكانش میزان علم او را نمىدانستهاند، حال آنكه عالمى برجسته، مجتهدى بزرگ و صاحب تألیفاتى متعدد بوده است.
كم حرفزدن آثار مطلوب دیگرى هم دارد؛ از جمله اینكه جلوى سوء استفاده جاهلان و نیز استهزاى معاندان را مىگیرد. كسى كه كم حرف مىزند، هم از شرّ جهال مصون است و هم نزد علما محترم و موقّر.
همچنین یكى از آفتهاى زبان، تندگویى و سخن نابهجا گفتن است. انسان كم حرف اگر سخن نابهجایى از كسى بشنود، چون زود در مقام پاسخ برنمىآید، مىتواند خشم خود را فرو ببرد و عكسالعملى نشان ندهد. بسیارى از سخنان ناروا و كلمات زشت، هنگام عصبانیت بر زبان جارى مىشوند، اما اگر انسان ـ چه عالم و چه جاهل ـ بردبار باشد، مىتواند از بسیارى آسیبهاى زبان در امان بماند.
از اینرو است كه امام صادق(علیه السلام) به عبدالله بن جندب مىفرمایند:
وَ عَلَیْكَ بالصَّمْتِ تُعَدَّ حلیماً جاهلا كُنْتَ اَوْ عالِماً فَاِنَّ الصَّمْتَ زَیْنٌ لَكَ عِندَ العُلماءِ وَ السَّتْرُ لك عند الجُهّالِ؛ و بر تو باد به رعایت خاموشى، كه باعث مىشود بردبار شمرده شوى؛ حال چه در واقع سبب سكوتت جهل باشد و چه با آن كه عالِم هستى سكوت كردهاى. همانا خاموشى مایه زینت تو در نزد دانایان و پوشش تو نزد نادانان است.