یَا اِبْنَ جُنْدَب، صِلْ مَنْ قَطَعَكَ وَ اعْطِ مَنْ حَرَمَكَ و اَحْسِنْ اِلى مَنْ اَساءَ اِلَیْكَ و سَلِّمْ على مَن سَبَّكَ و اَنْصِفْ مَن خاصَمَكَ وَ اعْفُ عَمّنْ ظَلَمَكَ كما اَنَّكَ تُحِبُّ اَنْ یُعفى عَنْكَ فَاعْتَبِرْ بعَفْوِ اللّهِ عَنْكَ اَلا تَرى اَنَّ شَمْسَهُ اَشْرَقَتْ عَلَى الأَبْرارِ و الفُجّارِ و اَنَّ مَطَرَهُ یَنْزِلُ عَلَى الصّالحینَ و الخاطِئینَ.
عكسالعمل انسان در مقابل رفتار ناشایست دیگران، از چند حالت خارج نیست: یا رفتارى بدتر نسبت به آنها انجام مىدهد؛ یا مشابه خود آنها رفتار مىكند؛ یا چشمپوشى مىكند؛ یا نه تنها آن رفتار بد را نادیده مىگیرد، بلكه حتى كار بهترى هم در رابطه با آنها انجام مىدهد.
بدیهى است در نظام اخلاقى و ارزشى اسلام، حالت اول ارزش منفى دارد؛ یعنى ظلم به دیگران به طور قطع و یقین مذموم است. رفتار دوم، یعنى مقابله به مثل، در مواردى مجاز شمرده شده است. و اما چشمپوشى از رفتار ناشایست دیگران و یا انجام رفتارى بهتر نسبت به آنها از ارزش بسیار بالایى برخوردار است. در قرآن نیز دستورى كلى در ارتباط با كسانى كه رفتار نامناسب دارند، بیان شده است: اِدْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ؛(1) رفتار بد دیگران را به وسیله كار بهتر دفع كن. این آیه در دو جاى قرآن آمده است، كه در یك جا در ادامه آن مىفرماید: فَإِذَا الَّذِی بَیْنَك و بَیْنَه عَداوَة كَأَنَّه وَلِیٌّ حَمِیمٌ؛(2) تا همان كسى كه با تو بر سرِ دشمنى است، گویى دوست و خویش تو گردد.
خوشرفتارى در مقابل رفتار بد دیگران، علاوه بر اینكه اوج ارزش اخلاقى است، انگیزهاى را هم در طرف مقابل براى كسب این ارزش اخلاقى ایجاد مىكند. در دستگاه ارزشى
1. مؤمنون (23)، 96.
2. فصّلت (41)، 34.
اسلام، رفتارهاى انسان از نظر ارزشى داراى مراتب و درجات مختلفى است. این ارزش، گاهى در حد خنثى است و گاهى در حد مثبت، آن هم با درجات متفاوت. مثلا، در مورد رفتار بد دیگران، گاهى اگر انسان مشابه همان كار را نسبت به آنها انجام دهد، از نظر ارزشگذارى خنثى و در حد صفر است؛ یعنى نه ارزش منفى دارد و نه ارزش مثبت. اما عمل كسى كه در مقابل رفتار بد دیگران نه تنها مقابله به مثل نمىكند، بلكه رفتار بهترى هم نسبت به آنها انجام مىدهد، داراى ارزش مثبت است.
در بحث فلسفه اخلاق، عدهاى اعتقاد دارند كه به طور كلى، یك رفتار یا خوب است و یا بد؛ اگر عملى به شكل خاصى انجام شود خوب است، در غیر این صورت بد. كانت، فیلسوف اخلاقى معروف، در اینباره مىگوید: كار خوب شرایطى دارد كه در صورت تحقق آنها مىتوان آن كار را خوب دانست، از جمله این شرایط این است كه انسان كار را به دلیل اطاعت از حكم عقل یا وجدان انجام دهد نه از روى عواطف و یا انگیزه دیگرى. براساس دیدگاه كانت، عملِ مادرى كه نیمههاى شب از خواب شیرین برمىخیزد و از طفلش پرستارى مىكند، فاقد ارزش اخلاقى است؛ چرا كه مادر براى ارضاى عاطفه خود دست به این كار زده است!
اما در دستگاه ارزشى اسلام، ارزشهاى مثبت داراى مراتباند؛ یعنى امر آنها بین نفى و اثبات نیست. ممكن است عملى از یك درجه تا بىنهایت ارزش داشته باشد. مراتب عبودیت و خلوص، همگى داراى ارزشاند، منتها با درجات متفاوت. آن خلوص كاملى كه مد نظر اسلام است، خلوصى است كه حضرت على(علیه السلام)داشتند. آن حضرت مىفرمایند: ما عَبَدْتُكَ خَوْفَاً مِنْ نارِكَ و لا طَمَعاً فى جَنَّتِك لكن وَجَدْتُكَ اَهْلا لِلعِبادةِ فَعَبَدْتُكَ.(1)
بنابراین، دستگاه ارزشى اسلام، ارزشها را در شكل «همه یا هیچ» در نظر نمىگیرد، بلكه اعمال خوب مراتب و درجات فراوانى دارند. البته ارزش بسیارى از كارها به نیت انسان بستگى دارد؛ هر قدر اخلاص انسان در كارى بیشتر باشد، به همان میزان ارزش آن كار بالاتر است. اخلاص هم تنها با گفتن لفظ «قربةً الى اللّه» به دست نمىآید؛ كار باید واقعاً و از صمیم دل براى خدا باشد.
انسان به یكباره نمىتواند مراتب بالاى تكامل را كسب كند؛ زیرا این مهم با تربیت نفس و به
1. بحارالانوار، ج 70، باب 52، روایت 1.
تدریج امكانپذیر مىشود. تربیت انسانها نیز در دستگاه تربیتى اسلام، متناسب با میزان معرفت و درك و فهم آنها مىباشد. در واقع تفاوت مراتب ارزش كارها به تفاوت معرفت و تربیت افراد بازمىگردد، و بسته به معرفت آنها تربیت افراد هم متفاوت مىباشد. مثلا همه ما مىدانیم كه شرط صحت نماز این است كه به نیت قربت انجام شود و اگر نماز براى اغراض مادى و یا ریا خوانده شود، اشكال دارد. اما آیا همه مسلمانها مىتوانند واقعاً با خلوص كامل نماز را به جا بیاورند؟ واقعیت این است كه انسانها نمىتوانند در همه مراحل و شرایط زندگى، آن خلوص كامل را در اعمالشان داشته باشند؛ زیرا مردم از نظر معرفت و شناخت در یك سطح قرار ندارند. مثلا، از دختربچه نه سالهاى كه تازه به سن تكلیف رسیده است نمىتوان توقع داشت كه نمازها و سایر عباداتش را با خلوص كامل به جا آورد.
انسان باید براى تشویق كودك به خواندن نماز، حتى جلوى دیگران از او تعریف و تمجید نماید. درست است كه اینگونه انگیزهها در نیت كودك اثر مىگذارد و از خلوص آن مىكاهد، اما براى نمازخوان كردن او چارهاى جز این نیست. شناخت كودك در حدى نیست كه اینگونه مسایل را درك كند؛ همین كه نمازش را به موقع بخواند كافى است. ولى به تدریج با بیشتر شدن عقل و معرفتش مىتواند نیت خود را خالصتر كند تا به مراحل بالاى تكامل نایل گردد.
اگر ما بخواهیم اعمالمان را طبق دستگاه اخلاقى كانت (كه مىگوید فعل اخلاقى تنها در صورتى است كه به انگیزه تبعیت از حكم عقل یا وجدان انجام شده باشد) انجام دهیم، شاید در بین میلیونها انسان و افعال آنها یك مصداق هم نیابیم كه صرفاً به انگیزه تبعیت از حكم عقل انجام گرفته باشد. اما همانطور كه اشاره كردیم، دستگاه تربیتى اسلام با توجه به انگیزههاى مختلف افراد به تربیت انسانها مبادرت مىورزد.
براى مثال، یكى از وظایف مسلمانها جهاد است و چون یك عبادت به حساب مىآید، باید قربةً الىاللّه انجام شود. اما از آنجا كه همه مردم از نظر اخلاص در مرتبه بالایى قرار ندارند، اسلام براى جهاد، به انگیزههاى مختلف افراد توجه مىكند. انگیزه برخى افراد براى شركت در جهاد، بیشتر مادى است. براى انگیزش چنین افرادى قرآن مىفرماید: وَعَدَكُمُ اللّهُ مَغانِمَ كَثِیرَةً تَأْخُذُونَها؛(1) خدا به شما وعده گرفتن غنیمتهاى بسیار داده است. این كار، نوعى ایجاد انگیزه كردن است؛ درست مانند اینكه ما از فرزندمان بخواهیم نماز بخواند تا فلان
1. فتح (48)، 20.
اسباببازى را برایش تهیه كنیم. در جامعه هم افرادى زندگى مىكنند كه حكم كودك را دارند؛ یعنى باید با دادن وعده و وعید، آنها را به سمت كارهاى خوب سوق داد. البته اسلام به این حد اكتفا نمىكند و مثلا براى انجام جهاد، ارزشهاى بالاترى را نیز معرفى مىنماید؛ از جمله، ارزش پیروزى بر دشمنى كه بر مسلمانها ظلم و ستم روا داشته، یا ارزش نیل به بهشت و نعمتهاى جاویدان الهى، و یا ارزش كسب رضایت خداوند.
البته قرآن در ادامه، كسانى را كه به دلیل انگیزههاى مادى در جهاد شركت جستهاند، مورد سرزنش قرار داده و مىفرماید: تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللّهُ یُرِیدُ الْآخِرَةَ؛(1) شما متاع فانى ناچیز دنیا را مىخواهید و خدا براى شما آخرت را. به فكر آخرت بودن، انگیزه بالاترى است كه خود نیز داراى مراتب فراوانى همچون: نجات از عذاب، اجر و پاداش دایمى، مراتب عالیه بهشت و جنات عدن مىباشد. انگیزه و همت برخى افراد از این هم بالاتر است؛ چرا كه فقط خشنودى خدا را مىخواهند. اگرچه تعداد اینگونه افراد كم است، اما اسلام مىخواهد سایر انسانها را هم به تدریج به سمت این انگیزه رهنمون سازد. در هر صورت، اینها انگیزههایى است كه اسلام به واسطه آنها مىخواهد توجه انسانها را از اهداف مادى و دنیوى به اهداف معنوى و اخروى جلب نماید.
بنابراین روش تربیتى اسلام در تحقق بخشیدن به ارزشها، متناسب با مراتب معرفت انسانها است. خداوند تربیتش را منحصر به امثال سلمان و ابوذر نكرده است، دیگران هم باید متناسب با فهم و معرفتشان تحت تأثیر تربیت اسلام و قرآن قرار گیرند. اما چون همت افراد متفاوت است، برخى را كه داراى همت پایین مىباشند، ابتدا با ایجاد انگیزههاى مادى تربیت مىكند و آنگاه كه همتشان بلندتر شد، با معارف دیگر آشنا مىسازد. در این مرحله است كه انسان محبت خدا پیدا مىكند و وقتى محبت خدا آمد، بسیارى از مشكلات انسان حل مىشود.
نحوه معاشرت با كسانى كه در جامعه رفتارهاى نامناسب دارند (مثلا، بدزبانند، بىادبند، ظلم مىكنند، حقوق دیگران را رعایت نمىكنند و...) نیز داراى مراتب مختلفى مىباشد. بهترین رفتار در مقابل اینگونه افراد، مقابله به احسن مىباشد. با این كار، در درجه اول، مشكلات
1. انفال (8)، 67.
دنیوى ما حل مىشود؛ زیرا خوشرفتارى با كسى كه در صدد آزار و اذیت ما است، اولا موجب در امان ماندن از شر او مىگردد و ثانیاً، فرد دشمن را تبدیل به دوست مىكند: فَإِذَا الَّذِی بَیْنَكَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ.(1) همچنین این كار موجب مىشود تا انسان به تدریج كارهایش را فقط به خاطر كسب رضایت الهى، كه از مراتب عالیه ارزشها است، انجام دهد. انسان نمىتواند هیچ انگیزهاى را بالاتر از كسب رضایت خدا تصور كند و اسلام و امامان معصوم(علیهم السلام) مىخواهند انسان را طورى تربیت كنند كه به این حد از معرفت و كمال دست یابد.
از همین رو است كه امام صادق(علیه السلام) در این فراز از كلام خود خطاب به عبداللّه بن جندب مىفرمایند: پیوند خود را با فامیل و دوستان و همسایگانى كه با تو قطع رابطه كردهاند محكمتر نما و با ایشان به مانند خودشان رفتار مكن. همچنین اگر به كمك و یارى كسى نیاز داشتى، اما او از این كار دریغ ورزید، به هنگام احتیاج وى محرومش منما. رفتار بد دیگران را با خوشرفتارى پاسخ بده، حتى اگر به تو دشنام داد، تو به او احترام بگذار، در مقابلِ ناجوانمردى دیگران، مردانگى به خرج بده و ظلم دیگران را نادیده بگیر: صِلْ مَنْ قَطَعَكَ وَاعْطِ مَنْ حَرَمَكَ وَ اَحْسِنْ اِلى مَنْ اَساءَ اِلَیْكَ و سَلِّمْ عَلى مَنْ سَبَّكَ وَ اَنْصِفْ مَنْ خاصَمَكَ وَ اعْفُ عَمَّنْ ظَّلَمَكَ. سپس حضرت براى ایجاد انگیزه در شیعیانشان، بر این نكته تأكید مىكنند و مىفرمایند: آیا هیچ یك از شما هستید كه انتظار نداشته باشید خداوند از گناهانتان درگذرد؟ كَما اَنَّكَ تُحِبُّ اَنْ یُعْفى عَنْكَ. به جز حضرات معصومان(علیهم السلام)كسى نیست كه از عفو خدا بىنیاز باشد. البته آنها هم در مقامى كه قرار دارند براى خودشان گناهانى قایلند كه بسیار بیش از ما از خدا ترس دارند و طلب عفو مىكنند. حال چگونه ما كه انتظار عفو خدا را داریم، حاضر نیستیم از اشتباه دیگران درگذریم؟! قرآن در اینباره مىفرماید: وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللّهُ لَكُمْ؛(2) و باید عفو كنند و گذشت نمایند. مگر دوست ندارید كه خدا بر شما ببخشاید؟
در روایات هم آمده است، كسانى كه نسبت به دیگران گذشت مىكنند، روز قیامت از گناهانشان گذشت مىشود. براى مثال، كسانى كه در معامله بسیار آسان مىگیرند و گذشت مىكنند، خداوند هم در روز قیامت در محاسبه اعمالشان سخت نمىگیرد. اما آنهایى كه در
1. فصّلت (41)، 34.
2. نور (24)، 22.
معامله سختگیرى مىنمایند كه مبادا یك ریال كمتر سود كنند، روز قیامت خداوند هم بر آنها سخت مىگیرد.
بنابراین اگر ما مىخواهیم خدا از ما بگذرد، باید سعى كنیم نسبت به دیگران خوشرفتارى كنیم و از اشتباهات آنها درگذریم. در اینباره انشاءاللّه در جلسه بعد بیشتر صحبت خواهیم كرد.
یكى از بزرگترین فضایل اخلاقى كه در قرآن كریم و روایات مورد تأكید فراوان قرار گرفته، مسأله عفو و گذشت است. قرآن كریم در یكى از آیات درباره عفو مىفرماید:
الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ وَ الْكاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النّاسِ؛(1) كسانى كه از مال خود به فقرا در حال وسعت و تنگدستى انفاق مىكنند و خشم و غضب فرو مىنشانند و از بدى مردم در مىگذرند.
ما اگر بخواهیم خداوند از گناهانمان درگذرد، باید نسبت به دیگران عفو و گذشت داشته باشیم: وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللّهُ لَكُمْ؛(2) و باید عفو كنند و گذشت نمایند. مگر دوست ندارید كه خدا بر شما ببخشاید؟
سؤالى كه ممكن است در اینجا مطرح شود، این است كه آیا این فضیلت اخلاقى ارزش مطلق دارد یا نسبى؟ به دیگر سخن، آیا انسان در همه جا و تحت هر شرایطى باید از دیگران عفو كند یا خیر؟
گذشته از بحث نسبیت كه در فلسفه اخلاق مطرح است و براساس آن ارزشها كلا تابع موضوعاتشان قلمداد مىشوند، باید گفت، گاهى یك كار، مصداق چند عنوان واقع مىشود. براى مثال، اگر در زمان طاغوت، از ما در مورد شخص مظلومى كه از دست مأموران ساواك گریخته و به ما پناه آورده سؤال مىشد كه آیا او را دیدهایم یا نه، باید چه مىگفتیم؟ آیا مىبایست از آن جهت كه دروغ گفتن خوب نیست، مخفىگاه آن شخص را نشان مىدادیم، یا اینكه براى نجات جان آن فرد مظلوم مىباید اظهار بىاطلاعى مىكردیم و در پاسخ مىگفتیم: «نمىدانم»؟ اگر مىگفتیم «نمىدانم»، گرچه این پاسخ ما عنوان دروغگویى داشت، اما عنوان
1. آل عمران (3)، 134.
2. فصّلت 041)، 34.
دیگرى هم داشت و آن، «نجات یك شخص بىگناه» است. در اینجا، باید دید ارزش كدامیك بیشتر است؛ ارزش راست گفتن یا ارزش نجات دادن یك انسان بىگناه از دست فردى ظالم؟
مسأله عفو از دیگران نیز داراى چنین حكمى است؛ یعنى ممكن است با مطرح شدن چند عنوان دیگر، ارزش آن تغییر كند. اگر عفو از كسى، موجب تضییع حقوق فرد یا افراد دیگرى شود، حكم متفاوتى پیدا مىكند. مثلا، اگر فردى با دیگرى در مالى شریك است و شخصى در آن مال خیانت كرده، در اینجا اگر بخواهد او را مورد عفو و بخشش قرار دهد، به شریك خود ظلم كرده است؛ چرا كه ممكن است وى از این اقدام راضى نباشد. در اینجا، گذشتن از حق خود، موجب تضییع حق دیگرى مىشود كه از نظر شرع و اخلاق پسندیده نیست.
همچنین گاهى عفو یك گناهكار، موجب گستاخى وى مىگردد؛ یعنى موجب مىشود كه آن شخص، كار زشت و ناپسند خود را تكرار نماید. فلسفه عفو و گذشت این است كه انسان خاطى متنبّه شده، خود را اصلاح نماید و دشمنى او به دوستى تبدیل گردد: فَإِذَا الَّذِی بَیْنَكَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ.(1) بنابراین اگر عفو موجب جرىتر شدن فرد گناهكار گردد، نباید از او گذشت نمود.
به طور كلى، انسان در این كار باید همواره مصالح خود و جامعه را در نظر داشته باشد. بر این اساس، همیشه معلوم نیست كه عفو بهترین راه باشد؛ مثلا ممكن است تنبیه و مجازات فردى كه حقوق دیگران را پایمال نموده است، موجب جلوگیرى از تكرار آن كار بد شود. اصولا یكى از فلسفههاى احكام مجازات در اسلام، همین نكته است كه فرد و جامعه ـ هر دو ـ اصلاح شوند. اینكه اسلام در برخى از موارد دستور داده حدّ فرد گناهكار در ملأ عام جارى شود، براى این است كه دیگران هم عبرت بگیرند و مرتكب چنین كارى نشوند.
در اوایل انقلاب، وقتى جنایتكاران را مجازات مىكردند، برخى مىگفتند: این كار با عفو و رأفت اسلامى منافات دارد. در روایت هم داریم وقتى حضرت مهدى(علیه السلام) ظهور مىكنند، شمار گناهكاران و ستمگرانى كه مجازات مىكنند آنقدر زیاد است كه عدهاى مىگویند: اگر این شخص از اولاد فاطمه(علیها السلام) بود، این چنین خون مردم را نمىریخت؛ یعنى این كار را خلاف رحمت و عطوفت اسلامى مىبینند. حال آنكه باید دید اگر چنین كسانى مجازات نشوند،
1. فصّلت (41)، 34.
نتیجهاش چه خواهد شد؟ قرآن كریم در اینباره مىفرماید: وَ لَكُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ؛(1) و قصاص براى حفظ حیات شما است اى خردمندان.
اجراى حدود الهى موجب رحمت و حیات جامعه مىشود. قرآن هم بر این مسأله تأكید مىنماید: وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ؛(2) آنان كه از احكام خدا سرپیچى مىكنند، آنها به حقیقت ستمكارانند. البته در مواردى كه مصالح اسلام و جامعه اسلامى اقتضا كند، حاكم شرع (ولىّفقیه) حق دارد حدود را ببخشد.
بنابراین فلسفه اجراى حدود، دیات و قصاص این است كه از شیوع فساد در جامعه جلوگیرى گردد. در روایات آمده است كه بركت اجراى یك حدّ از حدود الهى در جامعه، از باران وسیعى كه بر زمین ببارد و همه جا را سرسبز و خرم نماید، بیشتر است. مسؤولان نظام اسلامى باید این نكته را در نظر داشته باشند كه عفو و گذشت از كسانى كه به بیتالمال خیانت كردهاند، چه بسا در برخى موارد، خود خیانتى بزرگ به جامعه و مردم مىباشد. قرآن كریم در مورد كسانى كه مرتكب عمل منافى عفت شدهاند و چهار نفر شاهد عادل هم درباره كار زشت آنها شهادت دادهاند، مىفرماید: آنها را جلوى مردم تازیانه بزنید، مبادا تحت تأثیر عواطف خود قرار بگیرید و از اجراى حدّ چشمپوشى نمایید: وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللّهِ؛(3) و در دین خدا نسبت به آن دو دلسوزى مكنید.
رعایت مصالح جامعه از حفظ آبروى دو نفر كه اعمال منافى عفت انجام دادهاند، بسیار مهمتر است؛ چه بسا فواید اجراى حدود الهى از عفو و بخشش برخى گناهكاران بسیار بیشتر باشد.
حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) در این فراز از سخنان خود مىفرمایند: وَ اعْفُ عَمَّنْ ظَلَمَكَ كما اَنَّكَ تُحِبُّ اَنْ یُعْفى عَنْكَ؛ از كسى كه به شما ستم كرده است گذشت كنید، همانطور كه دوست دارید دیگران از شما گذشت كنند. البته همانگونه كه پیشتر اشاره شد، باید به این نكته توجه داشته باشیم كه ما حق نداریم كسانى را كه در بیتالمال خیانت كردهاند مورد عفو و بخشش قرار دهیم؛ ما فقط مىتوانیم از حق خود بگذریم.
1. بقره (2)، 179.
2. همان، 229.
3. نور (24)، 2.
نكته دیگر، مسأله «حق اللّه» و «حق الناس» است. اگر كسى نسبت به دیگرى مرتكب جنایتى شده و حتى مورد بخشش آن شخص هم قرار گرفته باشد، الزاماً مورد بخشش خداوند قرار نمىگیرد. به دیگر سخن، با گذشت صاحب حق، حق خدا بخشیده نمىشود. حق خدا با توبه و پذیرش آن از سوى پروردگار، بخشیده مىشود. بنابراین، در این موارد علاوه بر اینكه باید رضایت مردم را جلب نماییم، باید از درگاه خداوند نیز طلب عفو و بخشش نماییم تا خالق هستى هم از گناه ما درگذرد.
حضرت در ادامه به درس گرفتن از عفو و كرم الهى توصیه كرده، مىفرمایند: فَاعْتَبِرْ بِعفوِ اللّهِ... . یكى از صفات خداى متعال این است كه بد و خوب ـ هر دو ـ را مورد رحمت خود قرار مىدهد. ما انسانها هم باید سعى كنیم مظهر صفات خدا باشیم؛ یعنى در مواردى كه حكمت و مصلحت اقتضا مىكند، با همه مردم، اعم از انسانهاى خوب و بد، رفتارى توأم با مهر و عطوفت داشته باشیم. این هم انگیزه بالاترى است كه انسانها كوشش نمایند صفت رحمانیت الهى را در خود تقویت كنند؛ زیرا خداوند كه كمال مطلق است، گناهكاران را از رحمت خود محروم نمىسازد: اَلا تَرى اَنَّ شَمْسَهُ اَشْرَقَتْ عَلَى الأبْرارِ و الفُجّارِ و اَنَّ مَطَرَهُ یَنْزِلُ على الصّالحینَ و الخاطِئینَ؛ آیا نمىبینى كه خورشید خدا بر خوبان و بدان یكسان مىتابد و باران خدا هم بر نیكوكاران و خطاكاران ـ هر دو ـ مىبارد؟