بسم الله الرّحمن الرّحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1391/07/19 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
محور بحث امسال ما این بود که از دیدگاه اسلام تکامل و تنزل انسان بر روی محوری با دو جهت مثبت و منفی قرار میگیرد که شبیه به محور Y در محور مختصات است. در این محور ابتدا انسان در نقطه O واقع شده که نه کمالی دارد و نه نقصی، اما هر قدر بر ایمانش افزوده شود به سوی کمال بالاتر میرود و هر قدر کفر و آثار کفر در او پدید آید تنزل مینماید. بنابراین ما باید برای کسب کمال و تقرب بیشتر به خداوند، ایمان و کفر را شناخته، در راستای تقویت ایمان و دوری از کفر تلاش کنیم.
پیشتر گفتیم: با توجه به اینکه ایمان دو رکن اساسی دارد که عبارتاند از: شناخت و اراده، برای تکامل ایمان در درجه اول باید معرفت و شناخت را تقویت کرد. اما معمولا هنگامیکه سخن از علم به میان میآید ذهن به سوی علومی توجه مییابد که از طریق مفاهیم کسب میشوند. البته طبیعی است که برای افزایش معرفت نسبت به خدای متعال باید علوم ذهنی مربوط به خداشناسی را بیشتر و عمیقتر فراگرفت، اما باید توجه داشت یادگیری این علوم ذهنی، ابزاری است برای کسب معرفتی که برای تکامل ایمان لازم است. این علوم، سلسلهای از مفاهیمی ذهنی هستند که حتی اشخاص کافر و مشرک هم میتوانند آنها را یاد گرفته، و حتی تدریس کنند. یکی از دوستانی که مدتی در آرژانتین بود میگفت: به خاطر علاقه فراوان مردم آرژانتین به شناخت اسلام، یک یهودی کلاس اسلامشناسی دایر کرده بود و مردم با پرداخت هزینهای در کلاس او شرکت میکردند. او برای پول درآوردن مطالبی را یاد گرفته، به مردم یاد میداد. این مثال و نظایر آن شاهد بر این حقیقت است که تنها یاد گرفتن مفاهیم کافی نیست.
البته انسان میتواند با یادگیری علوم عقلی مربوط به خداشناسی بسیاری از توهمات غلط و تصورات عامیانه درباره خدا و صفات خدا را از ذهن خویش دور کرده، بفهمد خداوند جسم نیست و کمالات او با صفات ما متفاوت است. فایده دیگر این علوم این است که انسان را در پاسخگویی به شبهات دشمنان توانمند میسازد. از این رو اگر پاسخ شبهات متوقف بر تحصیل این علوم باشد فراگیری آنها واجب است. اما برای طی کردن مراحل تکامل به چیزی بیش از این نیازمندیم. در این مرحله شیطان دامی پهن مینماید تا به انسان بقبولاند که کمال همین است و جز این نیست. بدین خاطر در روایات اهلبیت علیهمالسلام فضائلی برای معرفت ذکر شده است که انسان با شناخت آنها درمییابد معرفتْ تنها مفاهیمی ذهنی نیست. بهره دیگرِ شناختِ آثار معرفت این است که انسان میتواند علومی را که فراگرفته بر این آثار عرضه کند تا مشخص شود که چنین آثاری بر علوم و معارف او مترتب شده است یا خیر؟ این بررسی به انسان کمک میکند تا از اشتباه مصون مانده، فریب شیطان را نخورد و کالای بدلی را به جای کالای حقیقی تحویل نگیرد. از این رو موضوع بحث این جلسه ما شناخت آثار معرفت حقیقی خدای متعال خواهد بود.
در آیات قرآن و روایات شریف اهلبیت صلواتاللهعلیهمأجمعین آثار خاصی برای معرفت خدای متعال ذکر شده است که میتوان تحت چند عنوان آنها را بیان کرد.
یکی از آثاری که برای معرفت حقیقی خدا ذکر شده است «بینیازی از خلق خدا» است. اگر کسی واقعا خدا را بشناسد احساس میکند که هیچ نیازی به غیر خدا ندارد. از حضرت امیر علیهالسلام نقل شده است: «مَنْ سَكَنَ قَلْبَهُ الْعِلْمُ بِاللَّهِ سَكَنَهُ الْغِنَى عَنْ خَلْقِ اللَّهِ؛1 در هر دلی که معرفت خدا جای گیرد، بینیازی از خلق خدا هم جای خواهد گرفت.»
علامت دیگر شناخت خدای متعال معطوف شدن بیشتر توجه انسان به حیات آخرت و کم اعتنا شدن او به زندگی دنیاست. انسانِ با معرفت برای حیات اخروی خویش تلاش میکند. از امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل شده است: «عَجِبْتُ لِمَنْ عَرَفَ رَبَّهُ كَیْفَ لَا یَسْعَى لِدَارِ الْبَقَاء؛2 تعجب میکنم از کسی که ادعای شناخت خدا را دارد، اما برای زندگی ابدی آخرت تلاشی نمیکند». معلوم میشود کسی که برای آخرت تلاش نمیکند و از هنگام صبح تا به شب، تنها نگران منافع دنیوی خویش است یا بهرهای از معرفت خدا ندارد یا معرفت او بسیار ضعیف است.
مرحوم صدوق در کتاب امالی، حدیثی از پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نقل کردهاند که میتواند تفسیری بر این حدیث حضرت امیر علیهالسلام باشد: «مَنْ عَرَفَ اللَّهَ وَعَظَّمَهُ مَنَعَ فَاهُ مِنَ الْكَلَامِ وَبَطْنَهُ مِنَ الطَّعَامِ وَعَنَّى نَفْسَهُ بِالصِّیَامِ وَالْقِیَام؛3 کسی که خدای متعال را شناخته، او را عظیم شمارد، دهان خود را از کلام و شکم خویش را از طعام باز میدارد و نفس خویش را با روزه و سحرخیزی سختی میدهد.» در این روایت به سه نمونه برجسته از چگونگی بیاعتنایی به دنیا و توجه نمودن به آخرت اشاره شده است، بدین معنا که اگر انسانْ خداشناس، و به تبع آن آخرتگرا شد، رفتار او در دنیا اینگونه خواهد بود که اولا دهان خویش را از سخن بیهوده میبندد. آوردن قید «بیهوده» بدین جهت است که برخی اوقات سخن گفتن، واجب است. اگر انسان به کلی زبان از سخن ببندد نمیتواند وظایفی چون امر به معروف، نهی از منکر، تعلیم واجبات به دیگران و ... را انجام دهد. ثانیا: از پرخوری خودداری میکند. قید «پرخوری» بدین خاطر آورده شد که مسلما اصل غذا خوردن ضروری است و حیات انسان بدان وابسته است و آنچه مذموم است خوردن بیش از حد نیاز است. ثالثا: زحمت روزهداری و شبزندهداری را بر خویش هموار میکند. کسی که به دنیا دلبستگی ندارد لزومی نمیبیند تا دیرهنگام به تماشای برخی کانالهای تلویزیونی یا ماهوارهای یا برخی سایتهای اینترنتی بنشیند و در حد اعتیاد به آنها وابسته شود، بلکه تلاش میکند شب زودتر بخوابد تا بتواند در هنگام سحر بیدار شده، به عبادت بپردازد.
در نهجالبلاغه از امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل شده است که میفرمایند: «لَا یَنْبَغِی لِمَنْ عَرَفَ عَظَمَةَ اللَّهِ أَنْ یَتَعَظَّمَ فَإِنَّ رِفْعَةَ الَّذِینَ یَعْلَمُونَ مَا عَظَمَتُهُ أَنْ یَتَوَاضَعُوا لَه؛4 برای کسی که عظمت خداوند را شناخته است شایسته نیست که بزرگی نُماید. به درستی بلندمرتبگی کسانی که عظمت او را میدانند آن است که در برابر او فروتنی کنند.» در این روایت هرچند بر شناخت عظمت خدای متعال تأکید شده است، اما شناخت کامل خدا از راه شناخت همه صفات او حاصل میشود. پس بهتر است انسان با تأمل در همه صفات الهی به معرفتی جامع دست یابد. به هر حال کسی که عظمت خدا را بشناسد باید در برابر او متواضع باشد و یقینا شناخت عظمت خدا با بزرگیفروشی نمیسازد. معرفت حقیقی خدا با معرفت نفس تضایف دارد و هر چه انسان بیشتر خدا را به عظمت بشناسد حقارت خود را بیشتر درک خواهد کرد. یکی از همسران رسول گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله نقل میکند که حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله در دعای خویش میفرمود: «اللَّهُمَّ وَ لَا تَكِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَد؛5 خدایا مرا چشم برهم زدنی به خودم وامگذار!» حضرت خود را آن چنان در برابر خدای متعال ضعیف میبیند که اذعان میکند بدون یاری او سقوط خواهد کرد. بنابراین اگر کسی مدعی معرفت خدا باشد، اما با تکبر برای خود مقام و منزلتی قائل باشد خود را رسوا کرده و نشان داده که در دام شیطان گرفتار آمده است.
در روایتی دیگر از امام صادق علیهالسلام نقل شده است: «إِنَّ أَعْلَمَ النَّاسِ بِاللَّهِ أَرْضَاهُمْ بِقَضَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛6 داناترین مردم نسبت به خدای متعال کسی است که بیش از همه از قضا و قدر الهی راضی باشد.» برای بسیاری از انسانها راضی بودن به تقدیرات الهی کاری مشکل است. چراکه بسیاری از پیشامدها برای ایشان عجیب بوده، تحمل آن سخت مینماید. زلزلهها، سیلها، جنگها، گرفتاریها و ... برای آنان این سؤال را به ذهن میآورد که چگونه خداوند چنین بلاهایی را نازل میکند یا چرا خداوند ظالمان را مهلت داده، عقوبت نمیکند؟ عدم رضایت از تقدیرات الهی ناشی از ضعف در شناخت خدا و حکمت اوست. کسی که از عالم هنر خبری ندارد هنگامیکه به یک تابلوی نقاشی زیبا نگاه میکند که خطوطی سیاه رنگ در آن به کار رفته است در دل میگوید: کاش نقاش به جای این خطوط سیاه، رنگهای روشن به کار میبرد! در حالی که استاد نقاش میداند اگر این خطوط سیاه نباشد تابلو اصلا آن زیبایی را ندارد. اهل معرفت، شروری را که در عالم دیده میشود مانند آن رنگهای سیاهی میبینند که در تابلوی نقاشی به کار رفته و برای زیبایی تابلو لازم است (الَّذِی أَحْسَنَ كُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ).7 هر قدر که انسان با حکیم بودن خدای متعال بیشتر آشنا شود گلهمندی او کم شده، بر رضایتش افزوده میشود.
از دیگر آثار معرفت و شناخت خدای متعال که در آیات قرآن و روایات بر آن تأکید شده است خوف و خشیت است. باور این حقیقت بسیار مشکل مینُماید که شناخت خدا موجب پدید آمدن خوف و خشیت در دل انسان شود. قرآن کریم میفرماید: «إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ؛8از میان بندگان خدا تنها علما از او خشیت دارند.» در این آیه مشخص نشده است که علم به چه چیزی موجب این خشوع میگردد. این بدان معناست که علمِ حقیقی موجب میشود که انسان ارتباط خویش را با خدای خود درک کند، خواه متعلق این علم فیزیک یا شیمی یا کیهانشناسی یا زیستشناسی یا ... باشد. اگر انسان علمی را کامل فراگیرد ارتباط موضوع آن علم را هم با آفریننده و تدبیرکننده آن درک میکند و سرانجام ارتباطش با خدا هم در حیطه علم قرار خواهد گرفت. در روایتی معروف از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نقل شده است: «رَأْسُ الْحِكْمَةِ مَخَافَةُ اللَّهِ؛9قلّهی حکمت، خوف خداست.» آیا میتوان گفت: تنها با خواندن حکمت به معنای بحثهای عقلی، خوف خدا در دل انسان پدید میآید؟ همچنین از امیرالمؤمنین علی علیهالسلام روایت شده است: «عَجِبْتُ لِمَنْ عَرَفَ اللَّهَ كَیْفَ لَا یَشْتَدُّ خَوْفُه؛10 تعجب میکنم از کسی که علم به خدا دارد چگونه خوفش شدت پیدا نمیکند.» پس هر چه معرفت انسان به خداوند بیشتر میشود باید خوفش هم بیشتر شود. به راستی راز این ارتباط چیست؟
به عنوان مقدمه باید به این نکته توجه داشت که مفهومی که ما از خوف خدا در ذهن داریم مفهومی ناقص از این حقیقت است. معمولا هنگامیکه میشنویم کسی خوف از خدا دارد، گمان میکنیم او انسانی است که تنها به سبب یاد جهنم و عذابهای آن متأثر شده، گریه میکند و از خداوند میخواهد که او را از آتش جهنم نجات دهد. در واقع خوف خدا را تنها به خوف از عذاب او تفسیر میکنیم. اما این تفسیری کامل از خوف و خشیت از خدا نیست. شاهد این ادعا این است که خدای متعال در باره ملائکه که هرگز جهنم نرفته، عذاب نمیشوند میفرماید: «یَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوْقِهِمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ؛11 آنها از پروردگارشان، كه حاكم بر آنهاست، مىترسند و آنچه را مأموریت دارند انجام مىدهند.» در هیچ منبع معتبری نیامده که ملائکه هم ممکن است به جهنم بروند یا عذاب شوند. البته ملائکه در جهنم حضور دارند، اما عذاب نمیشوند همانگونه که فرشتگانی در بهشت حضور دارند، اما حضورشان برای خدمت به مؤمنین است. اینگونه نیست که فرشتگان در اثر اعمال خود مستحق بهشت یا جهنم شوند. آنها تنها برای عبادت خدا خلق شدهاند و تنها لذت آنها هم، چه در دنیا و چه در آخرت، عبادت خداست. با این وجود از خدا خوف دارند. البته تا آن جایی که بنده مراجعه کردهام درباره ملائکه واژه «خوف» به کار رفته، اما واژه «خشیت» ذکر نشده است، ولی مفهوم خوف و خشیت بسیار به هم نزدیک هستند. به هر حال مسأله خوف و خشیت لازمه معرفت خداست و حتی در ملائکه هم وجود دارد. این مساله هم قابل تأمل است که آیا در ملائکه حب و عشق هم وجود دارد؟ باز تا آنجا که بنده در یاد دارم تعبیر حب هم در مورد ملائکه به کار نرفته است. حافظ میگوید:
جلوهای کرد رخش دید ملک عشق نداشت عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
به هر حال خوف تنها خوف از عذاب نیست. حقیقت خوف، حالتی انفعالی است که هنگام قرار گرفتن فرد در برابر قدرتی با سیطره کامل پدید میآید؛ قدرتی که کاملا قادر است ضرری بر آن فرد وارد کند. در حقیقت، خوفْ نوعی بریدن و انقطاع است. در این حالت، یک مرتبه فرد احساس میکند که از خود هیچ نداشته، در مقابل کسی یا چیزی واقع شده که بر او سیطره دارد. در واقع احساس خوف لازمه احساس عجز و حقارت است. تاجری که در اثر پدیدهای اقتصادی سرمایهاش را در معرض نابودی میبیند نمونهای از خوف در دل او پدید آمده است. قطعا ملائکه در مقابل عظمت خدا چنین حالتی دارند. زیرا نیاز و ناداری خود را نسبت به خدای متعال با علم حضوری درک میکنند که لازمه این درک نوعی نگرانی است. یکی از شاخههای خوف هم حالت انسان گناهکاری است که نگران عقوبت گناهان خویش است.
همانگونه که خوف منحصر به خوف از عذاب نیست گریه و اشک هم تنها ناشی از خوف از عذاب نیست. گریستن انواع مختلفی دارد. مادری که پس از سالها فرزند خود را میبیند بیاختیار به شدت اشک میریزد. تعبیر عامیانه این است که میگویند: مادر از سر شوق اشک میریزد. اما این تعبیر صحیحی نیست. شوق نسبت به چیزی پدید میآید که انسان آرزوی تحقق آن را در آینده دارد. به نظر میرسد تعبیر صحیحتر این است که این نوع گریه از «وجد» ناشی میشود. وجد حالت هیجان خاصی است که گاهی در اثر شدت شادی پدید میآید. عاشقی که بعد از سالها انتظار به وصال معشوق خویش میرسد بیاختیار میگرید. بنابراین گریه همیشه از ترس عذاب جهنم نیست، بلکه انواعی دارد که نوعی از آن گریه اهل معرفت است که در اثر خوف پدید میآید. از امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل شده است: «الْبُكَاءُ مِنْ خِیفَةِ اللَّهِ لِلْبُعْدِ عَنِ اللَّهِ عِبَادَةُ الْعَارِفِین؛12 گریه از ترس خدا به خاطر نگرانی از دوری از خدا عبادت عارفان است.» مادری که به وصال فرزند خویش رسیده، از شدت شادی میگرید، اما اگر نگران شود که ممکن است دوباره به فراق فرزند خویش مبتلا گردد این نگرانی، خود موجب گریستن بیشتر او میشود و این عامل دیگری است. امیرالمؤمنین علیهالسلام به این حقیقت اشاره میفرماید که عارف بالله از ترس ابتلا به دوری از خدا میگرید. این سخن بدین معناست که عارفی که به بسیاری از مراتب وصل رسیده، و به أنس با خدای خویش متنعم شده، در عین حال ممکن است نگرانی از محرومیت او را رها نکند. این بندگان شایسته خدا از آنجا که خود را مالک چیزی نمیبینند احتمال میدهند که در اثر فریب شیطان دچار لغزش شده، از چشم خدا بیافتند. این احتمال، نگرانی و خوفی در دل آنها پدید میآورد. هر قدر شناخت انسان نسبت به خدا بیشتر شود نگرانیهای لطیفتری هم به دنبال خواهد آورد.
رزقناالله وایاکم انشاءالله
1 . غرر الحکم، انتشارات دفتر تبلیغات، ص37.
2 . همان، ص145.
3 . امالی صدوق، ناشر اعلمی، ص303.
4 . نهجالبلاغه، صبحی الصالح، خطبه 147.
5 . بحارالانوار، ج14 ص384.
6 . الکافی، دار الکتب الاسلامیة، ج2 ص60.
7 . سجده(32)، 7.
8 . فاطر(35)، 28.
9 . من لایحضر، جامعه مدرسین، ج4 ص376.
10 . غرر الحکم، انتشارات دفتر تبلیغات، ص82.
11 . نحل(16)، 50.
12 . غرر الحکم، انتشارات دفتر تبلیغات، ص192.