بسم الله الرّحمن الرّحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1392/02/18 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
چنانکه پیشتر گفتیم در حدیث معراج آمده است که خدای متعال خطاب به پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود: «هیچ چیز نزد من بهتر از توکل بر من و رضا به آنچه تقسیم کردم نیست»1. درباره توکل چند جلسه بحث کردیم و قرار شد درباره رضا هم تا حدی که خدای متعال توفیق دهد عرایضی تقدیم کنیم.
خدای متعال در زندگی ما نقشی دارد که ما میتوانیم از آن راضی باشیم یا راضی نباشیم. ما هر اندازه تأثیر خدا را در وجود خود و در عالم هستی بهتر، وسیعتر و عمیقتر بشناسیم زمینه رضامندی ما نیز گسترش پیدا میکند. در امور تشریعی، ایمان اقتضا میکند که بنده نسبت به احکام الهی به همان شکل که بر پیامبران، به خصوص بر پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نازل شده راضی باشد و از دل و جان آنها را بپذیرد و شکرگزار خدای متعال باشد که او را هدایت کرده و راه سعادت را بدو نشان داده است. قرآن کریم از این هم فراتر رفته، میفرماید: «فَلا وَ رَبِّكَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَكِّمُوكَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً؛2 به پروردگارت قسم كه ایمان نمىآورند، مگر آنكه تو را در مورد آنچه میان آنان مایه اختلاف است داور گردانند؛ سپس از حكمى كه كردهاى در دلهایشان احساس ناراحتى نكنند، و كاملاً سرِ تسلیم فرود آورند.» مؤمن باید به حلال و حرام خدا راضی باشد و به دنبال آن، نسبت به قضاوت پیامبر یا امام مسلمین یا هر قاضی بر حقی که بر اساس مبانی فقهی اسلام حکم کند راضی باشد، زیرا برگشت این حکم به حکم خداست.
اما در امور تکوینی مسأله اندکی دشوارتر است و کم یا بیش دشواریهایی در تصور و تصدیق آن وجود دارد. افراد سادهاندیشِ فراوانی گمان میکنند که انسان چون موجودی مختار است خداوند چندان تأثیری در زندگی او ندارد. انسان است که اگر کار کند و زحمت بکشد ثروتمند میشود وگرنه فقیر میگردد و ...؛ تنها کارهایی که خارج از اراده و اختیار انسان است مانند بلاهای طبیعی، ناشی از قضای الهی است و باید بدان راضی بود. بنابراین تصور میشود که مقصود از رضا به قضای الهی، راضی بودن به امور غیر اختیاری است؛ اما در امور اختیاری اگر انسان کار خوبی انجام دهد باید از خودش راضی باشد و اگر مرتکب کار بدی شد باید از خودش ناراضی باشد و این ارتباطی به خدا ندارد! این تصوری سادهانگارانه است. در فرهنگ دینی ما نیز رایج است که وقتی اتفاقی رخ میدهد که ما در آن نقشی نداریم میگوییم: «این اتفاق، کار خدا بود.» این اعتقادی غلط نیست و حقیقتا چنین پیشآمدهایی کار خداست، اما این فرهنگ باری منفی هم دارد و چنین القا میکند که کارهای دیگر، کار خدا نیست! ولی هنگامی که به قرآن کریم و روایات شریف مراجعه میکنیم درمییابیم که آهنگ آنها به گونهای دیگر است و تأثیر خدا را منحصر در این امور غیر اختیاری نمیدانند. ازاینروست که باید در این باره بحث کرد که واقعا نقش خدا در زندگی انسان چگونه نقشی است و کاری که به خدا نسبت میدهیم چگونه کاری است.
در روایات آمده است که چیزی در عالم واقع نمیشود مگر به سبب هفت چیز.3 این بدان معناست که هرچیزی اتفاق میافتد هفت مبدأ دارد. تمام مبادی ذکر شده در این روایت، به گونهای به خدای متعال انتساب دارند. نخستین مبدأ علم خداست و هر چه در عالم واقع میشود چه به اختیار ما باشد چه نباشد، خداوند پیش از وقوعش بدان علم دارد. اما به این حد محدود نمیشود، بلکه هرآنچه واقع میشود علاوه بر اینکه خداوند بدان علم دارد به انجام آن نیز اذن میدهد و تا خدا اذن ندهد آن کار انجام نمیگیرد. حقیقت این است که وقتی درباره اذن الهی به آیات قرآن کریم مراجعه میکنیم به معارف عجیبی برمیخوریم. قرآن کریم میفرماید: «وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ الله؛4 و هیچ نفسى جز به فرمان خدا نمیرد.» بنابراین حتی اگر کسی اقدام به خودکشی کند بدون اذن خدا از دنیا نخواهد رفت. در این باره میتوان گفت: بالاخره خدا میتواند مانعی ایجاد کند که مانع اثر اسباب طبیعی شود. چنانکه برخی اصلا در معنای اذن گفتهاند: اذن به معنای ایجاد نکردن مانع است.
اما در آیاتی دیگر برخی کارها متوقف بر اذن الهی شده است که درک آن اندکی مشکلتر است. قرآن کریم میفرماید: «وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ؛5 و هیچ كس را نرسد كه جز به اذن خدا ایمان بیاورد.» بنابراین اذن الهی یکی از مبادی تمام حوادثی است که واقع میشوند. البته درک نقش خداوند نه تنها در مرحله اذن بلکه در تمام مراحل حوادث کاری مشکل است. در مرحله علم بسیاری گمان میکنند که اگر بگوییم: خدای متعال همه چیز را میداند لازمهاش جبر است، چراکه اگر خداوند همه حوادث را میداند قطعا واقع میشوند و ما انسانها دیگر برای انجام کارهایمان اختیاری نداریم. اما در جای خودش تبیین شده است که حیثیت علم حیثیت کاشفیت است و اگر کاری اختیاری انجام گیرد خداوند علم دارد که اختیارا تحقق پیدا میکند. خداوند به حوادث همانگونه که واقع میشوند علم دارد.
مسأله دیگری که قرآن کریم و به دنبال آن روایات مطرح میکنند مسأله تقدیر است. تقدیر به معنای اندازهگیری است. در روایات، تقدیر به هندسه و مهندسیِ امور تفسیر شده است (هِی الْهَنْدَسَة؛6 آن (تقدیر) هندسه است). همه این عالم با این پدیدههای بیشمار دارای نقشه مهندسی است. قرآن کریم میفرماید: «وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَى؛7 و کسی که اندازهگیری کرد و هدایت نمود.» در کنار مفهوم اندازهگیری مفاهیم دیگری نیز مطرح خواهد شد. اندازهگیری زمان نیز نوعی اندازهگیری است که در آن مسأله «أجل» مطرح میشود. أجل خود بر دو قسم است؛ أجل مشروط و أجل حتمی. خدای متعال تأکید میفرماید که همه اندازهگیریها اعم از آجال و غیره همه در ظرفی و عالمی خاص مکتوب است. اما چگونگی آن عالم و چگونگی این نوشتن فراتر از درک عقل ماست. در این مرحله مسأله کتاب مطرح میشود (لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی كِتابٍ مُبین؛8 هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در کتابی روشن است).
همچنین این تقدیرات و اندازهگیریها با اختیار خداوند صورت گرفته و خداوند در این امر مجبور نبوده است. از اینرو در این مرحله مسأله مشیت مطرح میشود. بدین معنا که هر امری که واقع میشود خداوند خواسته است وگرنه انجام نمیگرفت. قبول این نکته اندکی مشکلتر از پذیرش اذن الهی است. مرحله اذن همین است که خداوند مانعی برای انجام فعل ایجاد نمیکند. اما در مرحله مشیت علاوه بر اینکه اذن الهی وجود دارد خداوند میخواهد که فعل انجام گیرد. پس از آن، مرحله اراده است و بالاخره وقتی خداوند اراده کرد جزء اخیر علت تامه فراهم میشود و کار حتمی شده، بر قضای الهی منطبق میگردد (إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ كُن فَیَكُونُ؛9 و چون به كارى حکم کند، فقط مىگوید: موجود باش! پس فوراً موجود مىشود). قضا به معنای گذراندن و کار را تمام کردن و رساندن کار به جزء اخیر علت تامه است. بنابراین با فراهم شدن همه زمینهها مرحله قضای الهی فرامیرسد. همه آنچه که در این عالم وجود دارد مشمول قضای الهی هستند و همه، این مراحل را گذراندهاند.
بین این مفاهیم رابطهای منطقی وجود دارد و تقدم و تأخر بین آنها تقدم و تأخر رتبی است. البته همه ما میدانیم که خدا نمینشیند ابتدا فکر کند و بسنجد و بعد نقشه بکشد. این مراحل و مراتب، مراتبی است که عقل برای کار در نظر میگیرد. خدا زمان ندارد و احتیاج به فکر کردن هم ندارد. اینگونه نیست که ابتدا نسبت به چیزی اراده ندارد و بعد اراده در او پدید میآید (لَمْ تَسْبِقْ لَهُ حَالٌ حَالا)10. اما عقل ما برای فهم، راهی جز این ندارد. ما باید به حسب این مراتب عقلی، کار خدا را درک کنیم وگرنه چیزی نمیفهمیم و نمیتوانیم نسبتی به خدا بدهیم. ولی هر اندازه که معرفتمان بیشتر شود تفاوت کار خدا را با کار خودمان بهتر درک میکنیم. بسیاری از ما گمان میکنیم که خدا مانند ما ابتدا چیزی به ذهنش میآید و اگر از آن خوشش بیاید به آن میل پیدا میکند و آن را اراده میکند. گاهی گمان میکنیم که ما در اراده خدا اثر میگذاریم و با اصرار خود اراده او را تغییر میدهیم! اما باید این حقیقت را درک کنیم که اینها نقاشیهای ذهنی و به تعبیر دیگر مراتب عقلی است وگرنه در عالم واقع خدا احتیاجی به گذر زمان و پدید آمدن حالات مختلف ندارد.
اکنون با توجه به تعبیری که در روایت معراج آمده (الرِّضَا بِمَا قَسَمْتُ) این سؤال مطرح میشود که واقعا خدا چه چیزهایی را قسمت کرده که باید بدان راضی بود؟ ما برای درک این حقیقت باید از دو جهت سیر تدریجی داشته باشیم؛ از یک طرف باید مراحلی را که در روایات برای افعال الهی ذکر شده درک کنیم و بپذیریم. بدین معنا که بدانیم خداوند به تمام آنچه در هستی هست و پدید میآید علم دارد، اجازه داده که در ملک او واقع شوند، خواست و اراده او بدانها تعلق گرفته است، و مشمول تقدیر و قضای او هستند. هر قدر معرفت انسان بیشتر شود بهتر میتواند این حقیقت را باور کند. البته نباید فراموش کرد که کنه و عمق مطلب را به این آسانی نمیتوانیم بفهمیم تا چه رسد به اینکه به خوبی باور کنیم و عملمان را بر طبق آن تنظیم کنیم. باید ابتدا از لایههای سطحی شروع کرد و رفتهرفته با دقت و ممارست و طلب یاری از خداوند و توسل به اولیای او به لایههای زیرین مطلب برسیم. البته هر کجا که دیدیم عقل ما از درک آن ناتوان است باید توقف کنیم و بگوییم هر چه خدا و پیغمبر فرمودهاند درست است.
از طرف دیگر برای درک عینی قسمت الهی و رضایت به آن، و پیاده کردن آن به صورت عملی در زندگی باید ابتدا از حوادثی شروع کنیم که خودمان هیچ اختیاری در پدید آمدن آنها نداریم و تلاش کنیم از وقوع آنها راضی باشیم و بعد به تدریج این رضایت را به امور دیگر سرایت دهیم و مراتب توحید افعالی را بشناسیم و باور کنیم. اما چگونه میتوان از حوادثی راضی بود که اراده ما در آنها دخیل نیست و حوادثی تلخ و دردناک هستند مانند زلزله شدیدی که گاه هزاران نفر را هلاک یا آواره میکند؟ گاه در این حوادث ما نیز متضرر میشویم و گاه ضرر آنها متوجه دیگران میشود و ما شاهد سختی و رنج آنها هستیم و از این بابت غصه میخوریم. به راستی وظیفه ما در این هنگامهها چیست؟
نکتهای که به عنوان مقدمه باید بدان توجه داشته باشیم تا این مسأله برایمان حل شود این است که حوادث حیثیتهای مختلفی دارند و انسان به گونهای خلق شده است که میتواند از یک حادثه خاص، از یک جهت راضی و از جهتی دیگر ناراضی باشد. بیماری که باید عضوی از بدن او را جراحی کنند، از آن جهت که این کار موجب بازگشت سلامتی به او میشود بدان راضی است، اما در عین حال به خاطر دردناک بودن، زمانبر بودن، و مخارج آن برای او ناراحتکننده است. با اینکه این یک حادثه است اما انسان در برابر آن دو واکنش و دو انفعال دارد. حوادث ناگواری که اتفاق میافتند از این جهت که موجب میشوند انسانهایی بیگناه دچار سختیها و گرفتاریهایی شوند رنجآورند. انسان باید بسیار بیعاطفه باشد که جراحت و آوارگی کودکان معصوم را ببینند و بیاعتنا از کنار آن بگذرد. اما جهت دیگر این حوادث آن است که این تلخیها همراه با شیرینیهای فراوانی هستند. مصیبتها و مشکلات دنیا هر چند سخت باشند موقت و محدود به چند روز یا چند سال هستند و خداوند به کسانی که به چنین مصائبی دچار میشوند پاداشهای بسیاری خواهد داد که تا ابد ادامه دارد. در روایات آمده است کسانی که در این دنیا به مصیبتها گرفتار میشوند هنگامی که ثوابهای آخرتی آن مصائب را میبینند آرزو میکنند ای کاش همه عمر با مصیبت دست به گریبان بودند. با این نگاه و این ایمان ممکن است انسان در حادثهای حتی اشک بریزد اما در عین حال به خاطر ثوابهای آخرتی خشنود باشد. البته انسانهایی که دلشان از عشق خداوند لبریز است همه حوادث را به خاطر اینکه از دوست میرسد خوش میدارند.
نکته دیگری که از آموزههای اسلام استفاده میشود و با براهین عقلی هم قابل تبیین است این است که مجموع این عالم با همه عظمت و کثرت و تنوع موجودات آن، همچون تابلوی بزرگ واحدی است که از ترکیب رنگهای مختلف شکل گرفته است. زیبایی این تابلو به داشتن رنگهای گوناگون است. سختترین و ناگوارترین حادثهای که ما در عالم سراغ داریم داستان کربلاست. اما همین حادثه را در مجموع که نگاه کنیم میبینیم منشأ خیرات و برکات فراوانی شده است. هنگامی که از جهت عاطفی به این حادثه مینگریم اشک انسان جاری میشود اما در همان حال با نگاه به آثار و برکات آن میگوییم: «اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاكِرِینَ عَلَى مُصَابِهِم؛11 بار خدایا! تو را ستایش مىكنیم ستایش سپاسگزاران بر مصیبتهای آنان.» این دو نگاه قابل جمع هستند.
ما گمان میکنیم انسان از یک حادثه یا راضی است یا ناراضی. اما حقیقت این است که روح انسان لایههای مختلفی دارد و میتواند در یک لایه خوشحال و در لایهای دیگر غمگین باشد. ممکن است انسان اشک بریزد اما از اشکریختن لذت هم ببرد. پس حوادث تلخ دنیا میتواند با نگاهی واقعبینانه، حقبینانه و زیباشناسانه به خاطر ارتباطی که با سایر پدیدهها دارند و در مجموع یک تابلو بسیار زیبایی را خلق میکنند زیبا و خیر باشند، به گونهای که از آن زیباتر امکان ندارد. به تعبیر اهل معقول، عالم هستی نظام احسن است. بدین معنا که اگر مجموع عالم و روابطی را که اجزای آن با همدیگر دارند در نظر بگیریم تابلوی زیبایی را خواهیم دید که زیباتر از آن امکان ندارد. پس صرفنظر از پاداشهای اخروی هم میتوان دنیا را زیبا دید و بدان راضی بود. این نقص ماست که فقط عیبها را میبینیم و تنها به رنگهای تیره این تابلو نگاه میکنیم. رنگهای تیره این تابلو را باید همراه سایر رنگهای آن دید تا زیبایی آن را درک کرد.
در روایات آمده است که پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در هیچ حادثهای نفرمود: ای کاش طور دیگری اتفاق میافتاد.12 چراکه او این نگرش را داشت و میدید که هر چیزی سر جای خودش واقع شده است. البته چنانچه گفتیم روح انسان لایههای گوناگونی دارد و توجه به جهتی خاص از یک حادثه ممکن است باعث دلسوزی و اشک ریختن او شود. ازاینرو میبینیم پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در وفات فرزندشان حضرت ابراهیم گریه میکنند و وقتی از ایشان در این باره سؤال میشود میفرماید: دل میسوزد و اشک جاری میشود اما چیزی نمیگویم که خدا ناراضی باشد.13 انسان همانگونه که از گرسنگی، درد جسمی و ... رنج میبرد، از درد عاطفی هم رنج میبرد. اما در عین حال میتواند راضی هم باشد و نگرانی نداشته باشد. پس بدین جهت که حوادث حیثیتهای گوناگونی دارند نگاه ما باید نگاهی کلنگر نسبت به عالم باشد و دست خدا را در همه جا ببینیم تا نسبت به نظام هستی حالت رضا داشته باشیم.
وصلیاللهعلیمحمدوآلهالطاهرین
1 . إرشادالقلوب، ج1، ص199.
2 . نساء(4)، 65.
3 . ر.ک: الخصال، ج2، 359.
4 . آلعمران(3)، 145.
5 . یونس(10)، 100.
6 . الکافی، ج1، ص157، ح4.
7 . أعلی(87)، 3.
8 . انعام(6)، 59.
9 . بقره(2)، 117.
10 . نهجالبلاغه، خطبه 65.
11 . کامل الزیارات، ص179.
12 . کافی، ج2، ص63.
13 . من لایحضره الفقیه، ج1، ص177.