موضوع سخن «حقوق از دیدگاه اسلام» بود كه داراى دو بخش كلى است: بخش اول مربوط به مباحث فلسفه حقوق است كه شامل مباحث كلّى و مقدماتى مىباشد؛ بخش دوم شامل مباحث خاص حقوقى است كه از جمله مهمترین آنها «حق حكومت بر مردم و حق مردم بر حكومت» است. از دیدگاه اسلام نیز این حق، بعد از حق خداوند داراى اهمیت فوقالعادهاى است و فیلسوفان و اندیشمندان تلاش كردهاند آن را از منظر فلسفى، سیاسى و كلامى مورد تحلیل و بررسى قرار دهند.
امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره این حق مىفرماید: ثُمَّ جَعَلَ سُبحانَهُ مِن حُقوقِهِ حُقوقاً افْتَرَضَها لِبَعضِ النّاسِ عَلى بعض، فَجَعَلَها تَتَكافَأُ فى وُجوهِها و یوجِبُ بَعضُها بَعضاً، وَ لایُستَوْجَبُ بَعضُها إلّا بِبَعض، وَ اَعظَمُ مَاافْتَرَضَ سُبحانَهُ مِن تِلكَ الحُقوقِ حَقُّ الوالى عَلَى الرَّعِیّةِ، وَ حَقُّ الرَّعِیَّةِ عَلَى الوالى(1)= پس خداوند سبحان از جمله حقوق خود حقوقى براى بعض مردم بر بعض دیگر، واجب فرموده، و حقوق را در حالات مختلف برابر گردانیده، و بعضى از آنها را در مقابل بعض دیگر واجب نموده، و بعضى از آن حقوق ثابت نمىشود مگر به ازاى بعض دیگر، و بزرگترین حقهایى كه خداوند سبحان واجب گردانیده، حق والى بر رعیّت و حق رعیّت بر والى است.
از دیدگاه اسلام، اصل و ریشه تمام حقوق «حق خدا» است و حقوق دیگر، فرع حق خدا بوده و از آن ناشى مىشود. به عبارت دیگر، خداى متعال از حق خویش، حقوقى را براى بندگان قرار داده است و اگر این حق براى خدا ثابت نمىبود، براى هیچ فردى، هیچگونه حقى ثابت نمىگشت. «حقوق حكومت بر مردم»، «حقوق مردم بر حكومت» و نیز حقوقى كه مردم در موقعیتهاى اجتماعى گوناگون نسبت به یكدیگر دارند، هیچ كدام حق ذاتى و خود به
1. نهجالبلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، خطبه 207.
خودى نمىباشد. جعل و تشریع سایر حقوق، بدون جعل الهى ممكن نیست. بارها تأكید نمودیم كه فیلسوفان حقوق و سیاست از ارایه یك مبناى عقلانى و قابل دفاع براى اثبات اصیلترین حقوق ناتوانند؛ امّا از دیدگاه اسلامى، اولین حق در عالَم «حق خدا بر بندگان» است و آن گاه بر این اساس، حقوقى براى بندگان و سایر موجودات قرار داده شده است.
بین «حق و تكلیف» دو نوع رابطه وجود دارد. یكى از آنها این است كه بین حق و تكلیف رابطه «تضایف»(1) وجود دارد. وقتى مىگوییم: حكومت بر مردم حق دارد؛ بدین معنا است كه مردم در مقابل حكومت داراى «تكلیف» و وظیفه مىباشند. نیز وقتى گفته مىشود: مردم بر حكومت داراى «حق» هستند؛ بدین معنا است كه حكومت در مقابل مردم داراى «تكلیف» مىباشد. در این حالت «حق حكومت بر مردم» ملازم با وظیفه مردم نسبت به حكومت است و نیز «حق مردم بر حكومت» ضرورتاً به معناى وظیفه حكومت نسبت به مردم مىباشد. به چنین رابطهاى كه بین «حق و تكلیف» وجود دارد، رابطه تضایف مىگویند.
امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) در عبارتى كه از نهج البلاغه نقل شد به نوع دیگرى از تلازم بین حق و تكلیفْ اشاره مىفرمایند: خداوند از حق خود، براى بندگان حقوقى را قرار داده است و در عین حال، این حقوق یكطرفه نیست بلكه رابطه حقوقى بین انسانها، دوجانبه و به صورت متضایف است. یكى از انواع تضایف این است كه لزوم «حق» براى یك طرف، ملازم با «تكلیف» دیگران در مقابل او است. نوع دیگر آن، این است كه وقتى براى یك طرف حقى ثابت گردد، براى طرف مقابل هم حقى منظور مىشود. همچنین تكلیف متقابل نیز قابل طرح است. در این حالت، وقتى مىگوییم: حكومت در مقابل مردم داراى تكلیف است، متقابلا مردم هم نسبت به حكومت داراى تكلیف هستند. بنابراین بین «حق و تكلیف» حداقل از دو جهتْ رابطه تضایف یا تلازم وجود دارد: از یك طرف، حق یك فرد یا یك گروه، با تكلیف
1. «تضایف» در لغت به معناى تنگ شدن رودبار است و در اصطلاح فلسفه، بودن دو چیز چنان كه تعقل یكى از آن دو، جز به قیاس با دیگران ممكن نباشد؛ و گفتهاند: بودن دو چیز چنان كه تعلق یكى از آن دو سبب تعلق دیگرى بدو باشد، مانند: اُبوّت و بُنوّت. ر.ك: على اكبر دهخدا، لغتنامه دهخدا، چ دانشگاه تهران، ج 5، ص 6779، و نیز: محمدعلى التهانَوى، كشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، (بیروت: مكتبة لبنان ناشرون، 1996 م.)، ج 1، ص 468.
طرف مقابل همراه است و از طرف دیگر «حق حكومت» با «حق مردم»، و «حق مردم» با «حق حكومت» متلازم است. همچنین «تكلیف حكومت و مردم» نیز متلازم و همراه یكدیگر است.
از نظر حضرت امیر(علیه السلام) بالاترین و بزرگترین حقى كه خداوند براى بندگان خویش قرار داده است، «حق حاكم نسبت به مردم» و نیز «حق مردم بر حاكم» است. در این حالت، «حق خدا» به عنوان «اولین حق» مفروض و مسلّم است؛ آنگاه خداوند متعال بر اساس چنین حقى و از روى تفضّل و رحمت خویش، حقوقى را براى انسانها در مقابل یكدیگر قرار داده است: وَ أَعظَمُ مَا افْتَرَضَ سُبحانَهُ مِنْ تِلْكَ الحُقوقِ حَقُّ الوالى عَلىَ الرَّعِیَّةِ، و حَقُّ الرَّعِیَّةِ عَلىَ الوالى.(1)
بنابراین با جعل خداوند یك سرى «حقوق و تكالیف» بین مردم شكل گرفته است. عدهاى داراى حق هستند و عدهاى در مقابل آنان داراى تكلیف مىباشند. اكنون این پرسش مطرح است كه این تكالیف و وظایف چیست و چه آثار و نتایجى بر این حقوق و تكالیف مترتب است؟ امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) در ادامه كلام خویش مطالب بسیار ارزشمندى در باره اهداف تشكیل حكومت و وظایف مهم «حكومت و مردم» بیان مىدارد:
فَریضةٌ فَرَضَهَا اللّهُ ـ سبحانه ـ لِكلٍّ على كلٍّ، فَجَعَلَها نظاماً لِأُلفَتِهِم، و عِزًا لِدینِهِم(2)= حق واجبى كه خداى سبحان بر هر دو گروه لازم شمرد، و آن را عامل پایدارى پیوند ملّت و رهبر، و عزّت دین قرار داد.
همانگونه كه خداوند متعال از حق خویش حقوقى را براى بندگانش قرار داد، این حقوق را با تكلیف (فریضه) نیز همراه ساخت. از نظر امیرالمؤمنین(علیه السلام) بالاترین حقى كه مردم بر یكدیگر دارند، «حق حكومت بر مردم، و حق مردم برحكومت» است و نیز، بالاترین وظیفهاى كه در میان مردم وجود دارد، «وظیفه حكومت نسبت به مردم، و وظیفه مردم نسبت به حكومت» مىباشد.
در این میان، حق ولىّ یا حكومت از اهمیت بیشترى برخوردار است: عن أبى جعفر(علیه السلام)قال: بُنِىَ الاسلامُ عَلى خَمس: عَلىَ الصَّلاةِ و الزَّكاةِ و الصّومِ و الحَجِّ و الوِلایَةِ و لَمْیُنادَ بِشَىْء كَما نودِى
1. نهجالبلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، خطبه 207؛ ترجمه آن گذشت.
2. همان.
بِالوِلایَة(1)= از امام محمدباقر(علیه السلام)نقل شده است كه آن حضرت فرمود: اسلام بر پنج ركن بنا گشته است: نماز، زكات، روزه، حج، و ولایت. و به هیچ چیزى همانند ولایت فراخوانده نشده است.
بعد از آن كه نماز، زكات، روزه و حج را به عنوان اركان مهم اسلام بیان مىدارد «ولایت» را به عنوان ركن پنجم مطرح مىسازد، با این تفاوت كه هیچ چیز همانند «ولایت» داراى ارزش و اهمیت نیست. تكلیفى كه مردم نسبت به حكومت اسلامى دارند، از همه تكالیف دیگر ـ مانند نماز، روزه، زكات و حج ـ بالاتر است. امام خمینى(رحمه الله) نیز به صورتهاى گوناگون تأكید مىفرمودند كه: حفظ نظام اسلامى از همه تكالیف شرعى واجبتر است.(2) این كلام امام راحل(رحمه الله) نیز بیانگر تكلیف مردم نسبت به حكومت اسلامى است.
امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) در ادامه خطبه مىفرماید: «فَلَیسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِیَّةُ اِلاّ بِصَلاحِ الْوُلاةِ و لا تَصْلُحُ الْوُلاةُ إلاّ بِاسْتِقامَةِ الرَّعِیَّةِ. فَاِذا اَدَّتِ الرَّعِیَّةُ إلى الوالى حَقَّهُ و اَدَّى الوالى اِلَیْها حَقَّها عَزَّ الحقُّ بَیْنَهُم و قامَتْ مَناهِجُ الدِّینِ، و اعْتَدَلَتْ مَعالِمُ العَدلِ، وَ جَرَتْ عَلى اَذلالِها السُّنَنُ، فصَلَحَ بِذلِكَ الزَّمانُ، و طُمِعَ فى بقاء الدَّولةِ، وَ یَئِسَتْ مَطامِعُ الاعداء(3)= پس رعیت اصلاح نمىشود جز آن كه زمامداران اصلاح گردند، و زمامداران اصلاح نمىشوند جز با استقامت رعیّت. و آنگاه كه مردم حق رهبرى را ادا كنند، و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزّت یابد، و راههاى دین پدیدار، و
1. بحارالانوار، ج 68، باب 27، حدیث 1؛ احادیث دیگرى نیز به همین مضمون وارد شده است كه به آدرس دو نمونه اشاره مىشود: اصول كافى، ج 2، ص 18 و بحارالانوار، ج 27، باب 4، حدیث 69. ضمناً مرحوم شیخ صدوق در بیان یكى از اعتقادات شیعه امامیه مىفرماید: و أنّ الدَّعائِمَ الّتى بُنىَ الاسلامُ علیها خمسٌ: الصلاة و الزكاة و الصوم و الحج و ولایةُ النبى و الائمةِ بعده صلوات اللّه علیهم، و هم إثنا عَشرَ اماماً= اركانى كه اسلام بر آن بنا نهاده شده است: نماز، زكات، روزه، حج و ولایت پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و ولایت امامان(علیهم السلام) بعد از پیامبر اسلام و ایشان دوازده امام هستند. (بحارالانوار، ج 10، ص 393، چ بیروت).
2. «جمهورى اسلامى ایران» و «حفظ نظام اسلامى» از امورى است كه پیوسته مورد سفارش امام خمینى(رحمه الله)بود. به عنوان نمونه تنها به سه فراز از كلام بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران اشاره مىشود: الف ـ «مسأله حفظ نظام جمهورى اسلامى در این عصر و با وصفى كه در دنیا مشاهده مىشود و با این نشانهگیرىهایى كه از چپ و راست و دور و نزدیك نسبت به این مولود شریف مىشود از اهم واجبات عقلى و شرعى است كه هیچ چیز به آن مزاحمت نمىكند و از امورى است كه احتمال خلل در آن عقلا منجَّز است»، (صحیفه نور، ج 19، ص 106، 1363/11/22)؛ ب ـ «صحبت سر دولت و ریاست جمهور و اینها نیست. صحبت سر نظام است، نظام اسلام است... مطرح نظام جمهورى اسلامى است»، (صحیفه نور، ج 20، ص 37، 1365/06/08)؛ «اگر حفظ اسلام جزء فریضههاى بزرگ است،... حفظ این جمهورى اسلامى از اعظم فرایض است»، (صحیفه نور، ج 15، ص 203).
3. نهجالبلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، خ 207.
نشانههاى عدالت برقرار، و سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله)پایدار گردد، پس روزگار اصلاح شود و تداوم حكومت امید رود و دشمن در آرزوهایش نومید گردد.
اگر مردم به وظیفه خویش نسبت به حكومت اسلامى عمل كنند و حكومت اسلامى نیز به وظیفه خود عمل نماید، آنگاه جامعه ایدهآل اسلامى تحقق خواهد یافت، بركات و خیراتش فراگیر گشته، شامل حال همه مردم مىشود. اولین نتیجه تحقق چنین جامعه ایدهآلى این است كه «حق» عزت یافته، مردم در مقابل آن احترام و خضوع خواهند داشت و براى تحقق هر چه بیشتر حق و اصول آن در جامعه اسلامى تلاش و فداكارى خواهند نمود و در نهایت، جامعه به سعادت دنیا و آخرت نزدیكتر مىگردد. در مقابل، چنانچه وظایف متقابل مردم و حكومت به گونه صحیح انجام نگیرد، اولین نتیجه آن، منزوى گشتن حق و پایمال شدن حقوق افراد در جامعه است و در نهایت، عدالت و سعادت دنیا و آخرت انسانها تأمین نخواهد شد.
منظور ما از «حق» در اینجا همان چیزى است كه همه مردم عاقل با «عقل» خویش آن را درك مىكنند؛ مانند: گرفتن حق مظلوم از ظالم یا دادن اجرت كارگر. در این میان، حقوق دیگرى نیز وجود دارد كه «دین» آنها را بیان مىدارد. براى مثال، از طریق وحى الهى مىفهمیم كه خدا بر مردم حقوقى دارد كه باید در جامعه مورد احترام و پذیرش باشد. همچنین، حقوق دیگرى وجود دارد كه مربوط به روابط انسانها با یكدیگر است و عقل از درك جزئیات و تفاصیل آن به طور كامل، عاجز است. بنابراین، علاوه بر «عقل»، «دین» هم حقوقى را براى ما بیان مىكند كه با رعایت جمیع آنها، دین، عزت پیدا مىكند و احكام اسلامى در جامعه رواج پیدا مىنماید.
فَصَلَحَ بِذلِكَ الزّمان؛ در این شرایط، روزگار، روزگارى شایسته خواهد شد و عصر طلایى شكل مىگیرد كه در میان اعصار تاریخ بشرى، مانند ستاره فروزان در آسمان مىدرخشد.
از آنچه گذشت به خوبى این نكته به دست آمد كه وظیفه دینى مردم تنها نماز، روزه، حج و زكات نیست، بلكه یكى از وظایف دینى مردم و حتى از واجبترین وظایف آنها، وفادارى به نظام اسلامى است. براى انجام این واجب مهم، لازم است در صدد شناسایى حقوق متقابل مردم و حاكم اسلامى باشیم تا بتوانیم به خوبى وظیفه خویش را انجام دهیم. بحمداللّه مردم مسلمان ما در چند دهه اخیر، و مخصوصاً بعد از پیروزى انقلاب اسلامى، آگاهىهاى بسیارى نسبت به این موضوع پیدا كردند. امام خمینى(رحمه الله) در ترویج این اندیشه سهم بزرگى داشتند.
ایشان با سخنرانىها، اعلامیهها(1) و كتابهاى(2) خویش تدریجاً این امر را به صورت یك فرهنگ در آوردند. مردم در این مدت بر اساس انجام وظیفه خویش و در راستاى حمایت از حكومت اسلامى، همیشه در صحنه حاضر بودهاند كه مهمترین شاهد آن هشت سال دفاع مقدس است.
در مباحث گذشته و در سلسله جلسات «فلسفه سیاسى اسلام» ضرورت حكومت به تفصیل بیان شد(3) كه در اینجا از تكرار آن خوددارى مىكنیم و تنها به صورت اجمال به بعضى از آن مطالب اشارهمىشود.
اولین پرسش در مورد دولت و حكومت این است كه موقعیت و جایگاه حكومت در جامعه چیست؟ چه نیازى به وجود آن هست و اگر حكومت وجود نداشته باشد چه زیانهایى به دنبال دارد؟
عدهاى كه داراى گرایش آنارشیستى(4) هستند ضرورت وجود حكومت را نفى مىكنند. آنان
1. مهمترین منبع براى مطالعه اعلامیهها و سخنرانىهاى امام خمینى(رحمه الله) كتاب «صحیفه نور» است كه در 22 جلد تدوین شده است. در پاورقى صفحات قبل به سه فراز از گفتههاى ایشان در مورد اهمیت حفظ نظام اسلامى اشاره شد.
2. از امام خمینى(رحمه الله) كتابهاى متعدد فقهى، اصولى، اخلاقى، عرفانى، فلسفى و شعر به یادگار مانده است. آنچه منظور استاد مصباح یزدى است كتابهاى فقهى امام خمینى(رحمه الله) است كه درباره «ولایت فقیه یا حكومت اسلامى» به رشته تحریر درآمده است. در اینجا فقط به چند كتاب فارسى اشاره مىشود:
1) ولایت فقیه، حكومت اسلامى (قم: مؤسسه نشر آثار امام خمینى، 1373).
2) شؤون و اختیارات ولىفقیه، ترجمه بحث ولایة الفقیه از «كتاب البیع» امام خمینى (تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1371).
هم چنین، در مورد طرح نظریه «ولایت مطلقه فقیه» از سوى امام خمینى(رحمه الله) نگاه كنید به: محمدتقى مصباح یزدى، نظریه سیاسى اسلام، ج2، ص109 به بعد.
3. نگاه كنید به: محمدتقى مصباح یزدى، نظریه سیاسى اسلام، ج2، ص15 و 28؛ ضمناً دلایل مورد اشاره براى نیاز جامعه به حكومت از این قرار است: ضرورت نظم و امنیت جامعه؛ لزوم تصدى كارهاى بىمتصدى؛ لزوم تعلیم و تربیت همگانى؛ لزوم ایجاد تعادل بین فعالیتهاى اقتصادى؛ لزوم دفاع و آمادگى در برابر دشمنان؛ لزوم رفع اختلافها و كشمكشها و لزوم وضع احكام و مقررات جزایى؛ در این باره ر.ك: محمدتقى مصباح یزدى، حقوق و سیاست در قرآن، نگارش شهید محمد شهرابى (قم: مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى، 1377)، ص181ـ187.
4. آنارشیسم (Anarchism): نظریهاى در فلسفه سیاسى است كه عقیده دارد مرجعیت سیاسى در هر شكل و لباسى، غیرلازم و ناپسند است. هرچند تأكید اصلى این نظریه بر دشمنى با دولت است، اما غالباً با طرز فكرهایى پیوند دارد كه نه تنها مرجعیت سیاسى، بلكه مرجعیت دینى و اجتماعىِ سازمان یافته را نیز نفى مىكنند. آنارشیسم بر امكانات همكارى داوطلبانه و یارى متقابل در زندگانى انسانى تكیه مىكند و به همكارى ناشى از فشار و تهدید و اجبار خارجى حمله مىكند.
آنارشیسم از لحاظ نفى بنیادى دولت، از وحدتى یكپارچه برخوردار است؛ اما از جنبه مالكیت، شاخهشاخه مىشود: آنارشیسم فردگرا معتقد است كه اشیاى مادى باید در مالكیت افراد باشد؛ در صورتى كه آنارشیسم كمونیستى عقیده دارد كه مالكیت در اصل باید از طریق گروههاى داوطلب اداره شود. ر.ك: جولیوس گولد و ویلیام ال. كولب، فرهنگ علوم اجتماعى، ترجمه عدهاى از مترجمان (تهران: مازیار، 1376)، ص 17.
این شعار فریبنده را مطرح مىسازند كه اگر اخلاق در جامعه حاكم شود، نیازى به ایجاد حكومت نخواهد بود. نظیر این سخن را ماركسیستها نیز بیان داشتهاند. از نظر آنان وقتى جامعه نوین كمونیسم یا «كمون نهایى» تحقق پیدا كند، احتیاجى به حكومت و قانون نخواهد بود.(1)
بدیهى است كه این مطالب چیزى جز خواب و خیال نیست. تجربه زندگى بشرى در طول تاریخ نشان مىدهد كه هیچگاه انسانها از حكومت بىنیاز نبودهاند و بر اساس این تجربه باید گفت كه در آینده نیز بىنیاز از حكومت نخواهند بود. انبیا و اولیاى الهى نیز بر این مطلب تأكید نمودهاند.
دلایلى كه ضرورت حكومت را بیان مىكند، متعدد است. از جمله این دلایل این است كه در زندگى اجتماعى باید یك قدرت برتر وجود داشته باشد تا متكفل انجام برخى از امور كه مربوط به عموم مردم است، باشد. این گونه اعمال مربوط به كل جامعه است و هیچگاه افراد به تنهایى نمىتوانند از عهده انجام آن برآیند و از توان آنان خارج است. چنانچه این نیازهاى عمومى جامعه توسط یك قدرت برتر تأمین نگردد، تدریجاً جامعه انسانى رو به زوال خواهد
1. استاد مصباح یزدى مدّ ظله در بیان یكى از خصایص جامعه كمونیستى از نظر كمونیستها، مىگوید: «جامعه كمونیستى بدون دولت است در حالى كه ویژگى دوره سوسیالیسم از لحاظ نظام سیاسى، استبداد دولت ـ البته دولت كارگرى ـ است. خصیصه دوره كمونیسم درست در حدّ مفرطِ جهتِ مخالفِ آن، یعنى ناپدیدى دولت خواهد بود، زیرا مگر نه این كه دولت بیانگر و روبناىِ سلطه اقتصادى است؟ سلطه اقتصادى و طبقه سلطهگر را از میان ببرید تا قدرتِ سركوب كننده حكومتِ متمركز پلیس، ارتش، دیوانسالارى را از بین برده باشید.
با برقرارى جامعه كمونیستى دولت خود به خود منحلّ مىگردد و از بین مىرود. به تدریج، در قلمرویى پس از قلمرو دیگر، قدرت دولتى زایل مىشود و خود به خود فرو مىخوابد. دولت برچیده نمىشود، بلكه مىپژمرد و مىمیرد. در نتیجه، اجبار از میان بر خواهد خاست و انسانها به تدریج عادت خواهند كرد كه قواعد زندگى اجتماعى را بدون نیاز به خشونت، اجبار، فرمانبردارى و بدون این كه دستگاهى مخصوصِ قهر و جبر قانونى، به نام «دولت» وجود داشته باشد رعایت كنند؛ یعنى هماهنگى اجتماعى به خودى خود و به نحو طبیعى برقرار خواهد شد.» ر.ك: محمدتقى مصباح یزدى، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن (تهران: سازمان تبلیغات اسلامى، 1372) ص285ـ286.
رفت. از مهمترین این نیازها «امنیت» است. اگر هرج و مرج در جامعه حاكم باشد، هیچ انسانى نمىتواند زندگى سعادتمندانهاى داشته باشد. خیر دنیا و سعادت اخروى به تأمین امنیت وابسته است. چه كسى مىتواند امنیت را حكمفرما كند؟ تنها وجود یك قدرت مافوق قدرتِ افراد و گروهها مىتواند این نیاز را تأمین نماید.
هر جامعهاى دشمنانى دارد كه ممكن است منافع و ارزشهایش مورد هجوم آنان قرار گیرد. بنابراین جامعه باید توان و قدرت دفاع از خود را داشته باشد. انجام فعالیتهاى دفاعى از هیچ فرد یا گروهى میسّر نیست، بلكه باید قدرت و سازمان متشكلى وجود داشته باشد تا به نفع همگان، دشمنان خارجى را دفع نماید. از این روى، یكى از دلایل وجود حكومت، مسأله دفاع است.
همچنین جامعه علاوه بر امنیت داخلى و خارجى، نیازمند فعالیتهاى اقتصادى عمومى است. برخى دارایىها از نوع «اموال عمومى» است كه به فرد خاصى تعلق ندارد و چنانچه به آنها رسیدگى نشود، منافع آن نابود شده و همه مردم از آن محروم مىگردند؛ مانند: جنگلها و منابع زیرزمینى. از این رو اولا، هیچ فردى به تنهایى حق تكفل و اداره آنها را دارا نیست و ثانیاً، توان انجام چنین كارى را ندارد. از فعالیتهاى اقتصادى دیگر، جذب مالیات و صرف آن در موارد مقتضى است. انجام این كار نیز نیازمند وجود قدرتى مافوق قدرت افراد و گروهها است. تأمین «بهداشت عمومى» نیز نیازمند وجود حكومت است. همه مردم دنیا از هر نژاد یا ملیتى ضرورت این گونه امور را با عقل خویش درك مىكنند. آیا حفظ اموال عمومى و تأمین بهداشت براى همه، به یك قدرت، وراى قدرت افراد و گروههاى خاص وابسته نیست؟ آیا تأمین امنیت داخلى و انجام دفاع در مقابل دشمنان خارجى نیازمند یك سازمان متشكل و قدرتمند نیست؟
اهدافى كه بیان شد مربوط به زندگى مادى و دنیوى انسانها است. از نظر اسلام، این گونه امور مقدمه براى هدفى بالاتر و ارزشمندتر است كه حكومت در نهایت باید تأمینكننده آنها باشد. این كه هدف دیگرى وراى این نیازهاى مادى وجود داشته باشد كه حكومت موظف به تأمین آن باشد از دیدگاه تمام مكاتب فلسفى و سیاسى منفى است؛ امّا از نظر دین، هدفى مافوق
اهداف مادى مدّنظر است كه زندگى انسان در بُعد فردى یا اجتماعى مقدمهاى براى رسیدن به آن مقصد عالى است و اساساً آفرینش انسان براى رسیدن به آن هدف متعالى مىباشد. خداوند انسان را آفرید تا به اوج كمال و ترقى خویش نایل شده و خلیفه خدا در روى زمین گردد و چنین انسانى شایسته رسیدن به قرب الهى و بهرهمندى از رحمت بىكران او است: إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنّات وَ نَهَر فِی مَقْعَدِ صِدْق عِنْدَ مَلِیك مُقْتَدِر(1)= در حقیقت، مردم پرهیزگار در میان باغها و نهرها، در قرارگاه صدق، نزد پادشاهى توانایند.
تأمین نیازهاى مادى مانند: امنیت، بهداشت، اقتصاد و رفع فقر و فساد، همه مقدمه رسیدن به یك جامعه ایدهآل است: وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِكُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُون(2)= خدا به كسانى از شما كه ایمان آورده و كارهاى شایسته كردهاند، وعده داده است كه حتماً آنان را در زمین جانشین [خود] قرار دهد؛ همانگونه كه كسانى را كه پیش از آنان بودند جانشین [خود] قرار داد و آن دینى را كه برایشان پسندیده است استقرار بخشد، و بیم ایشان را به ایمنى مبدل گرداند، [تا] مرا عبادت كنند و چیزى را با من شریك نگردانند، و هر كس پس از آن به كفر گراید آنانند كه نافرمانند.
خداوند به مؤمنان و كسانى كه كار شایسته انجام مىدهند وعده داده كه چنین حكومتى را نصیب آنان گرداند. حكومتى كه در آن، رفاه مادى و امنیت وجود دارد و ترسها و نگرانىها به امنیت و آسایش تبدیل مىگردد. در عین حال، این گونه امور به عنوان هدف نهایى نمىباشند بلكه زمینهساز عبادت خدا و نفى هر گونه شرك هستند. هدف نهایى از تشكیل حكومت این است كه انسانها هر چه بیشتر ـ از نظر كمیّت و كیفیت ـ به خدا نزدیك شوند. به عبارت دیگر، هدف اصلى همان «عبادة اللّه» است: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاِْنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُون(3)= و جن و انس را نیافریدم جز براى آن كه مرا بپرستند.
بنابراین از دیدگاه اسلام هدف از تشكیل حكومت، تنها تأمین اهداف مادى نیست، بلكه علاوه بر اینها باید جامعه به سوى خدا سوق داده شود و شرایطى فراهم گردد تا انسانها
1. قمر (54)، 54ـ55.
2. نور (24)، 55.
3. ذاریات (51)، 56.
بتوانند در سایه آن به كمالات معنوى و قرب الهى برسند. پس، از دیدگاه اسلامى، در رأس وظایف حكومت اجراى دستورات خداوند و تربیت و هدایت مردم به سوى او قرار دارد. خدا دین، انبیا و اولیا را فرستاد تا زمینه تكامل معنوى مردم فراهم گردد. سیدالشهدا(علیه السلام) موظف بود به منظور احیاى دین خدا تا پاى جان پیش رود هر چند فرزند شیرخوار او نیز در این راه به شهادت برسد.
آیا دین اسلام با این بینش مىتواند نسبت به اهداف معنوى بىتفاوت باشد؟ هدف اصلى دین و بالاترین وظیفه حكومت ترویج دین، احیاى سنّتهاى نیك و مبارزه با بدعتها و خرافات است.
امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) در فرازى از كلام خویش در باب ضرورت حكومت مىفرماید:
و إنّه لابُدَّ لِلنّاسِ مِن أمیر بَرٍّ أو فاجِر یَعمَلُ فى إمرَتِهِ المؤمِنُ، وَ یَستَمتِعُ فیهَا الكافرُ، و یُبَلِّغُ اللّهُ فیها الأجَلَ، و یُجْمَعُ بِهِ الفَىْءُ، و یُقاتَلُ بِهِ العَدُوُّ، و تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ، و یُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعیفِ مِنَ القَوىّ حتّى یَستَریحَ بَرٌّ و یُستَراحَ مِن فاجِر(1)= و همانا مردم به زمامدار نیك یا بد نیازمندند، تا مؤمنان در سایه حكومت، به كار خود مشغول و كافران هم بهرهمند شوند، و مردم در استقرار حكومت زندگى كنند. به وسیله حكومت بیتالمال جمعآورى مىگردد و به كمك آن با دشمنان مىتوان مبارزه كرد. جادهها امن و امان، و حق ضعیفان از نیرومندان گرفته مىشود، نیكوكاران در رفاه و از دست بد كاران در امان مىباشند.
جامعه بدون حكومت اداره نمىشود. حتى اگر حكومت صالحى وجود نداشت، حكومت شخص فاجر بهتر از نبود حكومت است. چون بىحكومتى منجرّ به هرج و مرج و ناامنى مىگردد و زمینه رشد و تكامل مادى و معنوى را نابود مىنماید. حكومتى كه توسط اهل فسق و فجور اداره گردد، چنانچه امنیت جامعه را تأمین نماید، از نبود حكومت بهتر است. جامعه بدون حكومت به جایى نمىرسد (لابدّ للناس من امیر بَرٍّ او فاجر). در سایه حكومت و تأمین امنیت، مؤمنْ كار و وظیفه خویش را انجام داده مسیر تكاملى خویش را طى مىنماید (یَعْمَلُ فِى إِمْرَتِهِ المؤمن)، ضمناً كفار هم از زندگى بهره مىبرند. حكمت الهى اقتضا مىكند كه در دنیا هم مؤمنان و هم كفار از نعمتهاى خدا استفاده نمایند. در این میان، كفار چون كفران نعمت مىنمایند و از نعمتهاى او سوء استفاده مىكنند، در دنیا یا آخرت یا هر دو، به نتایج اعمال
1. نهجالبلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، خطبه 40.
خویش خواهند رسید. در باره این حكمت الهى آیات و روایاتى(1) وجود دارد كه فعلا در مقام بحث از آنها نیستیم.
حضرت ابراهیم(علیه السلام) به درگاه خداى متعال دعا نمود كه سرزمین مكه را امن و امان قرار ده، و از میوههاى آن به كسانى كه به خداوند و روز واپسین ایمان دارند روزى ده. خداى متعال فرمود كسانى كه فاسق باشند نیز بهرهاى از نعمتهاى خداوند خواهند برد.(2)
به هر حال از فواید حكومت، حتى حكومت فاسق این است كه مالیاتهایى براى اداره جامعه جمعآورى مىشود (یُجمَعُ بِهِ الفَىءُ)، شرّ دشمنان جامعه دفع مىشود و از حقوق مردم، و ارزشهاى آن جامعه دفاع مىگردد (و یُقاتَلُ بهِ العَدُوُّ). علاوه بر تأمین امنیت در برابر دشمنان خارجى، امنیت داخلى نیز فراهم شده و راهها امن مىگردد (تَأمَنُ بهِ السُبُل). اگر حكومت نباشد اقویا همیشه بر مردم مسلط شده آنان را به بند مىكشند. حق ضعفا را پایمال نموده در صدد استثمار هر چه بیشتر آنان برمىآیند (یُؤْخَذُ بِهِ لِلِضَّعیف مِنَ القَوِىّ؛ حتّى یَستریحَ بَرٌّ، و یُستراحَ مِنْ فاجِر).
امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) در فراز دیگرى از نهجالبلاغه مىفرماید: فَاعْلَمْ أَنَّ أفْضَلَ عِبادِ اللّهِ عِندَ اللّهِ امامٌ عادلٌ هُدِىَ و هَدى، فأَقامَ سُنَّةً، معلومةً، وَ أماتَ بِدْعَةً مَجهولَةً. و إنَّ السُّنَنَ لَنَیِّرَةٌ لها أعلامٌ وَ إنَّ البِدَعَ لَظاهِرَةٌ لها أعلام(3)= پس بدان كه برترین بندگان خدا در پیشگاه او رهبر عادل است كه خود
1. استاد مصباح یزدى در ادامه گفتار به یك آیه قرآن (قضیه حضرت ابراهیم(علیه السلام)) اشاره مىنمایند كه از آن استفاده مىشود كه خداى متعال در دنیا نعمتهایش را شامل مؤمن و كافر هر دو مىنماید. در این فراز براى تكمیل بحث به دو روایت در همین رابطه اشاره مىشود: 1. قال الامام الباقر(علیه السلام): إنّ هذِهِ الدُّنیا تُعْطاها البَرُّ و الفاجِرُ، و إنّ هذا الدِّینَ لا یُعطیه اللّهُ إلّا أهل خاصّته= به راستى هم انسان نیك و هم انسان فاجر این دنیا را به دست مىآورند، ولى همانا این دین را خدا جز به خاصانش ندهد. 2.قال الامام الباقر(علیه السلام): إنّ اللّهَ یُعطى الدّنیا مَنْ یُحِبُّ و یُبْغِضُ و لا یُعطى دینَه إلاّ مَنْ یُحِبُّ= همانا خدا دنیا را به دوست و دشمن خود بدهد، ولى دینش را جز به دوست خود ندهد. حسن بن على حرانى، تحف العقول عن آل الرسول، (تهران: كتاب فروشى اسلامیّه، 1352)، ص 307 و 310.
2. وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الَّثمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الاْخِرِ قالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (بقره، 126)= و چون ابراهیم گفت: «پروردگارا، این [سرزمین ]را شهرى امن گردان، و مردمش را ـ هر كس از آنان كه به خدا و روز بازپسین ایمان بیاورد ـ از فرآوردهها روزى بخش»، فرمود: «و[لى] هر كس كفر بورزد، اندكى برخوردارش مىكنم، سپس او را با خوارى به سوى عذاب آتش [دوزخ ]مىكشانم، و چه بد سرانجامى است».
3. نهجالبلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، خطبه 163.
هدایت شده و دیگران را هدایت مىكند، سنّت شناخته شده را بر پا دارد، و بدعت ناشناخته را بمیراند. سنّتها روشن و نشانههایش آشكار است، بدعتها آشكار و نشانههاى آن بر پا است.
دانستیم كه از دیدگاه اسلام حكومت فاسق بهتر از نبود حكومت است؛ ولى این بدان معنا نیست كه حكومت خوب و بد از نظر ارزش یكسان است. نیز، منظور ما این نیست كه مردم موظف به اطاعت از هر حكومتى مىباشند. خیر، بلكه مردم موظف به ایجاد حكومت حق و عدل مىباشند و باید با حكومت ظلم و جور مبارزه نمایند، تا حكومت باطل به حكومت حق تبدیل گردد. طبیعى است كه حكومت حق و امام و رهبر عادل، با حكومت باطل و امام جایر بسیار تفاوت دارد. از نظر حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)بهترین بنده نزد خداوند، امام و رهبر شایسته است كه داراى این سه شرط باشد: 1. عادل باشد تا با ظلم مبارزه نماید؛ 2. خودش هدایت شده باشد و راه حق را بشناسد؛ 3. تلاش نماید تا دیگران را هدایت نماید.
آن گاه حضرت، بدترین انسان را این گونه معرفى مىنماید: و إنَّ شرَّ النّاسِ عِندَاللّهِ امامٌ جائِرٌ ضَلَّ و ضُلَّ بهِ، فَأَماتَ سُنَّةً مأخوذَةً (معلومةً)، وَ أَحْیا بِدعَةً مَتروكَة(1)= و بدترین مردم نزد خدا، رهبر ستمگرى است كه خود گمراه بوده و مایه گمراهى دیگران است، سنّت پذیرفته را بمیراند، و بدعت ترك شده را زنده گرداند.
معیار سنجش حكومت حق از حكومت باطل، در میزان وفادارى به سنّتهاى نیك و ترویج فضایل معنوى و اخلاقى است و مشخصه حكومت باطل این است كه در راه نابودى سنّتهاى حسنه و ترویج بدعتها، خرافات و امور باطل گام بر مىدارد. باید دید آیا حكومت، مردم را به شركت در نماز جمعه تشویق مىكند یا چهارشنبه سورى را ترویج مىكند. ما باید ببینیم آیا دولت مردان ما براى مراسم دینى بودجه صرف مىكنند یا براى احیاى چهارشنبه سورى ستاد تشكیل داده و صدها میلیون تومان هزینه مىنمایند؟! حكومت باطل است كه احكام الهى را تعطیل، و بدعتهاى متروكه را زندهمىنماید.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) حدیثى را كه از پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) شنیده است این گونه بیان مىدارد: وَ إنّى سَمِعْتُ رَسولَ اللّه(صلى الله علیه وآله)یقولُ: یُؤتى یومَ القیامةِ بالامامِ الجائرِ و لَیْسَ مَعَهُ نصیرٌ و لا عاذِرٌ فَیُلْقى فى نارِ جهَنَّمَ فَیَدورُ فیها كَما تَدورُ الرَّحى ثمَّ یَرتَبِطُ فى قَعرِها(2)= همانا من از پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله)شنیدم كه گفت:
1. همان.
2. همان.
«روز قیامت رهبر ستمگر را بیاورند كه نه یاورى دارد و نه كسى عذر او را مىپذیرد، پس او را در آتش جهنم افكنند، و در آن چنان مىچرخد كه سنگ آسیاب، تا به قعر دوزخ رسیده در آنجا بسته شود.
در زمان قدیم آسیاهاى آبى وجود داشت كه امروزه جوانان كمتر آن را به یاد مىآورند. آب نهرى درون چاه مانندى ریخته مىشد و از برخورد آب به چرخ آسیا، آسیا به گردش در مىآمد. اگر چیزى از بالا ریخته مىشد در قعر این چاه آسیا قرار مىگرفت.(1) روز قیامت، امام جایر را در چاه جهنم مىاندازند به گونهاى كه دور خودش مىگردد و در نهایت به قعر جهنم سقوط مىنماید. آن گاه در آنجا به غل و زنجیر كشیده مىشود (یَرْتَبِطُ فى قعرها).
بنابراین از نظر معارف و تعالیم اسلامى كاملا روشن است كه هر چند وجود حكومت و حاكم براى مردم ضرورى است (لابدّ للناس من امیر بَرٍّ او فاجر)، ولى هیچگاه «برّ» و «فاجر» در پیشگاه خدا مساوى نیستند. نمىتوان به این بهانه كه: «حكومت فاجر از نبود حكومت بهتر است»، از خودْ سلب مسؤولیت نمود. در منطق اسلام و از دیدگاه امیرالمؤمنین(علیه السلام) حاكمى كه در صدد احیاى سنّتهاى الهى برنیاید «امام جایر» است و همان گونه كه گذشت سرنوشت او سقوط در چاه جهنم و آن گاه غل و زنجیر شدن مىباشد. در مقابل، «امام عادل» سنتهاى الهى را زنده مىكند و او از برترین انسانها و عزیزترین بندگان در پیشگاه خداوند است.
بنابراین از دیدگاه اسلام وظیفه حكومت تنها تأمین امنیت جامعه و بهداشت و اقتصاد آن نیست؛ بلكه فراتر از آن، رسالت بزرگترى نیز بر عهده دارد و آن هدایتِ انسانها به سوى كمال و سعادت اخروى است.
امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) در فراز دیگرى از نهجالبلاغه «حقوق متقابل مردم و رهبرى» را این گونه بیان مىفرمایند:
أیّها النّاسُ إنَّ لى عَلَیكُم حقّاً، و لكُم علَىَّ حَقٌّ. فَأَمّا حَقُّكُم عَلَىَّ فَالنَّصیحَةُ لَكُم، و تَوفیرُ فَیْئِكُم عَلَیْكُم، و
1. رَحى، طاحونه، آسیا؛ دستگاهى براى خردكردن و آرد كردن گندم، گچ، آهك و مانند آن است كه داراى انواعى است: دستى؛ بادى؛ ستورى و آبى. مهمترین آن، آسیا آبى است كه در كلام شعرا و نویسندگان مورد تشبیه واقع مىشود. آسیا داراى چرخى است كه با حركت دورانى خود سنگ آسیا را به حركت در مىآورد.
«آسیا» یا «چرخ آسیا» دست مایهاى براى بیان شعر، مَثَل و تشبیه واقع شده است به گونهاى كه در زبان عربى و فارسى شواهد بسیارى را مىتوان براى آن بیان داشت. پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) سقوط امام جایر در جهنم و چرخش او را به چرخش آسیا تشبیه فرموده است.
تَعلیمُكُم كَیلا تَجْهَلوا، و تأْدیبُكُم كَیما تَعْلَموا. و أمّا حَقّى عَلَیكُم فَالوَفاءُ بالبَیعَةِ، و النَّصیحَةُ فِى المَشهَدِ وَ المَغیبِ، وَ الاجابَةُ حینَ أدعوكُم، وَ الطّاعَةُ حینَ آمُرُكُم(1)= اى مردم! مرا بر شما و شما را بر من حقوقى است، حق شما بر من، آن است كه از خیرخواهى شما دریغ نورزم و بیتالمال را میان شما عادلانه تقسیم كنم، و شما را آموزش دهم تا بىسواد و نادان نباشید، و شما را تربیت كنم تا راه و رسم زندگى را بدانید. و اما حق من بر شما این است كه به بیعت با من وفادار باشید، و در آشكار و نهان برایم خیرخواهى كنید. هر گاه شما را فرا خواندم اجابت نمایید، و هرگاه فرمان دادم اطاعت كنید.
امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) در كلام خود هم حق خویش و هم حق مردم را بیان مىدارد. برخى حقوق مردم بر حاكم، «حقوق مادى» و برخى دیگر «حقوق معنوى» است. حقوق مادى همان مسأله بیتالمال است كه مربوط به كل جامعه بوده و نتایج آن عاید همه مردم مىگردد. این اموال در اختیار افراد یا گروههاى خاصّى نیست، بلكه در اختیار دولت است و دولت در راه حفظ و ازدیاد اموال بیتالمال تلاش مىكند. وظایف معنوى حاكم نیز عبارت است از: خیرخواهى مردم، تعلیم و آموزش و رفع جهل و بىسوادى، و تأدیب و تربیت.
بنابراین وظیفه حاكم اسلامى تأمین وسایل رشد معنوى جامعه و هدایت مردم در راه خیر و صلاح است و نه ترویج فساد و بىبند و بارى. گاهى به عنوان «فرهنگ تساهل و تسامح» شرایط بىتفاوتى و حالت بىدینى مردم را فراهم مىسازند! آیا وظیفه حكومت اسلامى آشنا ساختن مردم با دین و ترویج محافل دینى است یا گسترش فساد، بىبند و بارى، مواد مخدر و اختلاط نامشروع پسر و دختر؟!! به عنوان «فرهنگسرا» و «خانه جوان» فیلمهاى مبتذل و مواد مخدر توزیع مىگردد! حكومتى كه بتواند فساد اخلاقى، اعتقادى و دینى را كاهش دهد در مسیر اسلامى گام برداشته است. حال چنانچه به هدف نهایى، یعنى محو كامل فساد و بىبندوبارى نرسد، لااقل مسیر انتخاب شده صحیح است؛ اما اگر مسیر یك حكومت ـ به بهانه بهادادن به جوانان ـ تضعیف هر چه بیشتر اعتقاد و ایمان نسل جوان باشد، در حقیقت این حكومت، حكومت ضداسلامى است و همان است كه حضرت امیرالمؤمنین على(علیه السلام) فرمود كه روز قیامت امام جایر را در آتش جهنم افكنند و در آن همانند چرخ آسیا مىچرخد تا به قعر دوزخ رسد.
امیدواریم پروردگار متعال ـ به حق خون سیدالشهدا(علیه السلام) ـ مسؤولان ما را در راه احیاى دین و ترویج سنّتهاى الهى و نابودى بدعتها و منكرات موفق نماید.
1. نهجالبلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، خطبه 34.