فهرست مطالب

جلسه چهل و هفتم:عاشورا، تبلور دفاع از دین و ارزش‌ها

 

جلسه چهل و هفتم

عاشورا، تبلور دفاع از دین و ارزش‌ها

1. مرورى بر مباحث پیشین

موضوع بحث «حقوق متقابل مردم و دولت اسلامى» بود. یكى از وظایف دولت اسلامى دفاع از اسلام و مسلمین است. همان‌طور كه پیش‌تر گذشت، اصل مسأله دفاع امرى فطرى بوده و همه عقلاى عالَم آن را قبول دارند. دولتى را سراغ نداریم كه وظیفه خویش را دفاع از مردم و كشورش نداند؛ ولى مسأله دفاع در اسلام نسبت به سایر نظام‌ها تفاوت‌هایى دارد؛ تفاوت‌هایى از نظر وسعت وضیق مصادیق آن، روش‌ها و كیفیت عملكرد.

به طور كلى «دفاع» در مقابل متجاوز صورت مى‌پذیرد و «متجاوز» كسى است كه حق دیگرى را رعایت نكرده و نسبت به دیگران ستم روا دارد. البته این‌كه «حقوق انسان‌ها» چیست، مسأله‌اى است كه نظام‌هاى ارزشى مختلف در آن اختلاف نظر دارند، اما همه آنها در لزوم دفاع از جان و مال افراد جامعه خویش و دفع تعرض دشمنان متفق القول هستند.

به طور طبیعى، امر دفاع به تنهایى از عهده یكایك افراد جامعه بر نمى‌آید، بلكه نیازمند سازماندهى و مدیریت دولت، اعم از دولت اسلامى و یا دولت غیراسلامى است.

در برخى نظام‌هاى ارزشى، مانند نظام لیبرال دمكراسى و كلیه نظام‌هایى كه مبتنى بر گرایش‌هاى اومانیستى است، مسایل عقیدتى، دینى و مذهبى، مسایلى فردى و شخصى تلقى مى‌شود و در نزد آنان «تجاوز» به این گونه امور، معنا و مفهوم روشنى ندارد. هر گاه مسأله «تجاوز به دین» مطرح شود، حداكثر چیزى كه آنان تصور مى‌كنند، خراب شدن كلیسا است و بیش از این، تجاوز به دین تلقى نمى‌شود و اساساً مسأله دین جنبه تعارف و تشریفات دارد! ولى بر عكس در اسلام، دفاع از مقدسات دینى، از دفاع از جان و مال نیز واجب‌تر است. خطر حمله و تجاوز دشمن به دین مردم، از خطر تجاوز به مال، جان، عِرض و ناموسْ بالاتر است. باید براى حفظ مقدسات و ارزش‌هاى دینى جان‌ها فدا شود.

2. تجاوز به دین و ارزش‌هاى معنوى

هر گاه از تجاوز دشمن به دین و مقدسات و ارزش‌هاى معنوى سخن مى‌گوییم، عده‌اى آن را با تجاوز نظامى و حمله با بمب و موشك یكسان مى‌دانند، ولى در اسلام، هم «مفهوم تجاوز» وسیع‌تر از تجاوز نظامى است و هم «مفهوم دفاع» داراى گستره بیشترى است. هر نوع نقشه و توطئه‌اى كه از ناحیه دشمنان اسلام به منظور تضعیف دین مردم و از بین بردن ارزش‌ها و مقدسات انجام گیرد و یا امورى كه باعث رواج بدعت‌ها گردد، مصداق تجاوز است و بنابراین، در مقابل آن دفاع واجب خواهد بود. با نگاهى به فرهنگ اسلامى و نظام ارزشى اسلام این امر به روشنى قابل فهم است. از این رو، لازم است مسؤولین دولت‌هاى اسلامى مرعوب نظام‌هاى ارزشى الحادى كه حاكم بر جهان است نشوند. آنچه در «اعلامیه جهانى حقوق بشر» و مانند آن آمده است، وحى مُنزَل نیست. این سند كه به وسیله چند نفر و بر اساس اغراض سیاسى به نگارش درآمده، نمى‌تواند ناسخ ادیان الهى، قرآن كریم و سایر كتاب‌هاى آسمانى گردد. ما باید «حقوق انسان‌ها» را بر اساس مبانى دینى خودمان، و نه بر اساس اعلامیه جهانى حقوق بشر یا منشور سازمان ملل، تبیین و تحلیل كنیم. اصولا وضعیت كنونى جهان حاضر به گونه‌اى است كه هیچ كدام از مواد اعلامیه جهانى حقوق بشر یا منشور سازمان ملل اجرا نمى‌شود. متولیان این مراكز بین‌المللى به دروغ ادعاى حمایت از حقوق بشر دارند و هر روز بى‌شرمانه ادعاهاى خویش را تكرار مى‌كنند. آنان خود، حتى بر اساس تعریف خودشان از حقوق بشر، بزرگ‌ترین متجاوزان به حقوق انسان‌ها مى‌باشند. بر مردم دنیا مخفى نیست كه سران قدرت‌هاى جهانى بزرگ‌ترین دشمنان انسانیت و بزرگ‌ترین متجاوزان به حقوق بشر هستند.

توجه به این نكته ضرورى است كه «حقوق انسان‌ها» تنها آن چیزى نیست كه در چند دهه پیش به وسیله عدّه‌اى و در ضمن یك متن به نام «اعلامیه جهانى حقوق بشر» به نگارش درآمده است. خیال نكنیم آنچه آنان گفته‌اند وحى منزَل است! ما باید در پى آیات قرآن كریم كه از طرف خداوند نازل شده و نیز سخنان پیامبر اسلام و ائمه اطهار(علیهم السلام)در باره «حقوق انسان» باشیم و از آن حمایت كرده، در راه احیاى آن تلاش كنیم. در مباحث گذشته به بیان قرآن كریم و سنّت متواتر پیغمبر اكرم و ائمه اطهار(علیهم السلام) در این زمینه اشاره شد. علاوه بر آن، رفتار عملى پیشوایان اسلام بهترین مرجع براى تعیین مصادیق حقوق انسان‌ها است. مسلمانان و

متصدیان امور اجتماعى و دولت‌هاى اسلامى باید در دفاع از این حقوق تلاش كنند. امروزه توطئه‌ها و شبهه‌افكنى‌هاى گوناگونى از سوى دشمنان خارجى و نیز از سوى ایادى داخلى آنان از طریق روزنامه‌ها، مجلات، كتاب‌ها و سایر رسانه‌ها براى تضعیف شعایر اسلامى انجام مى‌گیرد. با این وجود، مردم ما نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) وفادارتر شده و در احیاى شعایر اسلامى مصمم‌تر مى‌شوند؛ براى مثال، دو ماه محرم و صفر را به نام حضرت سیدالشهدا و اهل‌بیت(علیهم السلام) عزادارى مى‌كنند و در ایام سال نو (1381) كه با ماه محرم مصادف شده بود، به احترام سیدالشهدا از شادى‌هاى خویش صرف‌نظر كرده مراسم عزادارى را به صورت باشكوه برگزار كردند. شاید این عملكرد مردم مسلمان و پرافتخار ایران در تاریخ ما كم‌نظیر باشد. از خدا مى‌خواهیم كه پاداش‌هاى مادى و معنوى را به این ملت شریف و عاشق اهل‌بیت(علیهم السلام) ارزانى دارد.

 

3. عاشورا، قیامى براى دفاع از اسلام

یكى از نمونه‌هاى عالى دفاع، قیام امام حسین(علیه السلام) و حادثه عاشورا است. همیشه این سؤال مطرح بوده كه چرا امام حسین(علیه السلام) قیام كرد؟ چرا خاندان اهل بیت(علیهم السلام) تا آخرین فردشان به شهادت رسیدند و حتى طفل شیرخوار نیز شربت شهادت نوشید؟ این گونه پرسش‌ها همواره مورد بحث و گفتگو بوده است. سخنرانان و نویسندگان بسیارى در این باره سخنرانى و قلم‌فرسایى كرده‌اند. با این وجود، آن گونه كه شایسته است هنوز حق مسأله ادا نشده است و به خصوص براى نسل جوان و نوجوان ما با ابهاماتى همراه است. این عزیزان دقیقاً نمى‌دانند چرا حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) قیام كرد و چرا مى‌بایست تا این اندازه فداكارى كند. در این میان عدّه‌اى نیز كه از نظر معارف دینى ضعیف هستند شبهه‌افكنى مى‌كنند و عدّه‌اى دیگر نیز كه از بیرون مرزهاى كشور دستور مى‌گیرند در پى تضعیف باورهاى دینى مردم هستند. بر اساس برخى از این شبهه‌ها، در برخى محافل شیعه، كه البته در ایران بسیار نادر است، به سخنرانى اكتفا كرده از عزادارى و ذكر مصیبت خوددارى مى‌كنند! عده‌اى از گویندگان ایرانى ـ كه من از ذكر نام آنان عار دارم ـ به كشورهاى خارجى مثل انگلستان رفته و در این زمینه تبلیغات سویى به راه انداخته‌اند. بر اساس توصیه و تحلیل‌هاى آنان بعضى از شیعیان، مجالس عزادارى خویش را سیاه‌پوش نمى‌كنند!

برخى براى جوانان شیعه این‌گونه وانمود كرده‌اند كه این عزادارى‌ها موهوم، دروغ و بى معنا است! برخى جراید داخلى نیز از روى جهالت و نادانى، بازگوكننده همان مطالب هستند. البته بعید است گفته این گروه، از روى نادانى و جهل باشد، بلكه سخن آنان از روى غرضورزى و دشمنى است؛ آیا مى‌توان گفت فلسفه قیام امام حسین(علیه السلام) براى آنان مجهول مانده است، در حالى كه حیات و بقاى این سرزمین به نام حضرت سیدالشهدا است؟!

در این عصر ما با نسلى نوخاسته روبه‌رو هستیم كه معارف دینى خویش را از رسانه‌هاى عمومى به دست مى‌آورد. از این رو رسانه‌هاى جمعى در بیان حقایق اسلام نقش مهمى دارند. از این طریق، معارف دینى و عاشورایى باید در عمق جان جوانان ما نفوذ كند و آنان با تمام وجود دریابند علت قیام سیدالشهدا(علیه السلام) و فلسفه عزادارى چیست و چرا باید راه حسین(علیه السلام) را ادامه داد و در زمان كنونى چگونه راه آن حضرت ادامه مى‌یابد. قیام سیدالشهدا(علیه السلام) مسأله‌اى ساده نیست. این امر با اساس حیات ما و انقلابمان سر و كار دارد. به هر حال، همیشه دست شیاطین در كار بوده تا حقایق اسلام را تحریف كنند و آن را وارونه جلوه دهند. آنان در پى تضعیف باورها و ارزش‌هاى دینى هستند. این‌گونه عملكردها در طول تاریخ وجود داشته و تا شیطان زنده است این مسایل وجود خواهد داشت: قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ. إِلاّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الُْمخْلَصِین(1)= شیطان گفت: پس به عزّت تو سوگند! كه همگى را جدّاً از راه به در مى‌برم، مگر آن بندگان پاك‌دل تو را.

شیطان قسم یاد كرده تا آن‌جا كه توان دارد تمام بنى آدم را گمراه سازد و روز به روز نیز راه‌هاى بیشترى را پیدا مى‌كند و بر تجربه‌هایش افزوده مى‌شود. ما نمى‌توانیم روزى را توقع داشته باشیم كه شیاطین از جامعه ما محو شود و انحرافات فكرى وجود نداشته باشد؛ ولى از انسان‌هاى متدین و عاشق حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)انتظار داریم براى روشن شدن حقایق اسلام اهتمام بیشترى داشته باشند و با نگارش مقالات، كتب و برپایى مجالس سخنرانى، جوانان ما را از تأثیرات سوء شیاطین حفظ كنند.

در تبیین قیام حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) باید بگوییم كه قیام آن حضرت در واقع، نوعى دفاع و جهاد دفاعى شمرده مى‌شود. همان‌طور كه پیش‌تر گذشت آنچه از واژه «تجاوز» به ذهن متبادر مى‌شود «تجاوز نظامى» و حمله با سلاح‌هاى متعارف است و متقابلا منظور از «دفاع»،


1. ص (38)، 82ـ83.

عملكرد متقابل و مناسب در برابر یك تجاوز نظامى است. اما چنانكه اشاره كردیم، باید توجه داشت كه مفهوم «تجاوز» و «دفاع» داراى گستره و وسعت بیشترى است.

در زمان آن حضرت، كسانى در مصدر حكومت بودند كه گرچه در ظاهر نام اسلام و حكومت اسلامى را یدك مى‌كشیدند، اما حكومت آنها در واقع «دولت كفر» و «دولت نفاق» بود كه قلباً تمایلى به اجراى احكام اسلامى نداشت. بنى‌امیه كه به نام اسلام حكومت مى‌كردند و خود را خلیفه مسلمین و جانشین پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) مى‌دانستند، در باطن نه اعتقادى به باورهاى اسلامى و نه دغدغه‌اى براى اجراى احكام اسلامى داشتند. بنابراین چنین دولتى تنها اسمى از اسلام داشت، ولى واقع آن، چیزى جز كفر و نفاق نبود. با این وجود، عموم مردمِ آن زمان از این امر بى‌اطلاع بوده و فریب تبلیغات دولتِ به ظاهر اسلامىِ دستگاه بنى امیه را خورده بودند. در چنین وضعیتى قیام علیه دستگاه بنى امیه در نزد مردم به عنوان قیام علیه دولت اسلامى و عملى غیرجایز و حرام تلقى مى‌شد! امام حسین(علیه السلام) كه حدود بیست سال در شهر مدینه مى‌زیست، نتوانست مردم شهر خویش را كه پاى منبر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)بزرگ شده بودند قانع سازد تا آنان در مقابل دولت غیر اسلامى بنى امیه قیام و از دین و ارزش‌هاى اسلامى دفاع كنند! آن حضرت بیست سال زحمت كشید كه ده سال آن در زمان حیات امام حسن(علیه السلام) و ده سال دیگر پس از شهادت آن حضرت بود. این فعالیت‌ها كه به صورت تدریجى و آرام آرام صورت پذیرفت تنها تعداد كمى از مردم مسلمان كشورهاى اسلامى را آگاه ساخت. سخن امام حسین(علیه السلام) این بود كه مسلمانان نباید در مقابل قدرت شیطانى كه در شام به وجود آمده آرام بنشینند؛ چه این كه این دولت، اسلام را به بازى گرفته و در صدد احیاى احكام اسلامى نیست. به هر حال مردم به تدریج متوجه رفتار سوء و عملكرد غیراسلامى دستگاه بنى‌امیه شده و دریافتند آنان اساساً با اسلام بیگانه هستند.

پس از مرگ معاویه، فرزندش یزید، شخصیت رسوایى كه مردم از وضعیت او اطلاع داشتند، روى كار آمد. در این زمان زمینه تبلیغات علنى امام حسین(علیه السلام) فراهم گشت و آن حضرت سخنان خویش را صاف و صریح با مردم در میان گذاشت و مردم را از بیعت با این فرد فاسد بر حذر داشت. تا آن زمان، حتى افرادى كه پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) را با چشم خود دیده بودند و از تربیت‌شدگان آن حضرت محسوب مى‌شدند، باور نمى‌كردند كه این دستگاه، حكومتى ضداسلامى است. آنان تصور مى‌كردند همان‌گونه كه در گذشته عده‌اى به نام «خلفاى

راشدین» جاى پیغمبر(صلى الله علیه وآله) نشسته و حكومت كردند، امروزه نیز معاویه و یزید بر آن مسند تكیه زده و به عنوان خلیفه مسلمین حكومت مى‌كنند! غافل از آن كه در پس پرده چه نقشه‌هایى براى نابودى اسلام كشیده شده است. در این حال بود كه امام حسین(علیه السلام) قیام كرد و از این رو، قیام آن بزرگوار قیامى دفاعى محسوب مى‌شود.

 

4. تحریف قیام امام حسین(علیه السلام)

در دو سه سال اخیر، عدّه‌اى از افراد نادان مسأله‌اى را مطرح ساخته‌اند كه سرآغاز آن به حدود سه دهه پیش بازمى‌گردد. به اعتقاد این عدّه، امام حسین(علیه السلام) قصد مبارزه با دستگاه بنى‌امیه و قیام بر ضدّ آنها را نداشت، اما سیر طبیعى حوادث طورى رقم خورد كه سرانجام توسط دشمن محاصره گردید و به شهادت رسید. بنابراین مبارزه و دفاع حضرت در راستاى حفظ جان خویش بود! و چون توانایى نداشت مغلوب دشمن گردید!

امروزه كسانى حركت امام حسین(علیه السلام) و مخالفتش با دستگاه بنى امیه را مخالفتى قومى، نژادى و قبیله‌اى وانمود مى‌كنند! به اعتقاد ایشان، بنى امیه از ابتدا با بنى هاشم بر سر ریاست بر عرب، ریاست بر خانه خدا و كسب ارزش‌هاى قومى عرب اختلاف داشتند! وقتى پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) به رسالت مبعوث گشت، از سوى بنى امیه و سایر طوایف قریش تحت فشار قرار گرفت و حتى محاصره اقتصادى مسلمانان در «شِعب ابى طالب» به دلیل اختلافات قومى بود! بر اثر آزار و اذیت مشركین قریش، پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) به همراه عده‌اى از مسلمانان به مدینه مهاجرت كردند. در آن‌جا كار اسلام رونق گرفت و جمعیت مسلمانان رو به فزونى گذاشت. در نهایتْ مسلمانان به دلیل آزار و اذیت‌هاى قریش در صدد انتقام برآمدند و پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) در جنگ بدر درصدد انتقام از قریش بود! در آن جنگ با این كه عِدّه و عُدّه مسلمانان بسیار كمتر از مشركین قریش بود، كفار شكست خورده و سران قریش به قتل رسیدند.

به اعتقاد این افراد، پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) پس از قدرت گرفتن در مدینه، از خود رفتار خشونت‌آمیزى نشان داد!! در واقع، اینان مى‌خواهند تلویحاً رفتار پیامبر اسلام را تخطئه كنند و بگویند اساساً هیچ نوع خشونتى صحیح نیست! آنان مى‌گویند رفتار خشونت‌آمیز پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و قتل سران قریش در جنگ بدر، خشونت متقابل دیگرى را در پى داشت!! خشونت بنى‌امیه در كربلا نتیجه طبیعى و عكس العملِ خشونت اول در جنگ بدر است! بنى امیه در

كربلا زهر خویش را ریخته و فرزندان پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) را در مقابل خشونت او در جنگ بدر، به قتل رساندند! اگر پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله)در جنگ بدر اعمال خشونت نكرده بود بنى امیه نیز در كربلا دست به اعمال خشونت نمى‌زدند!! به اعتقاد این عدّه حادثه كربلا واكنشى خشونت‌آمیز در مقابل خشونتى بود كه قبلا از جانب پیامبر(صلى الله علیه وآله) اِعمال شده بود! درسى كه آنان از این سرگذشت تاریخى مى‌گیرند این است كه هیچ گاه نباید اِعمال خشونت نمود و باید از این اشتباه تاریخى پرهیز كرد! البته آنان به طور صریح از «اشتباه» سخن نمى‌گویند، ولى تلویحاً همین معنا را بیان مى‌كنند. به اعتقاد آنان ما نباید مرتكب اشتباه(!!) پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله)شویم، چه این كه در نتیجه آن با فرزندانمان رفتار خشونت‌آمیز خواهد شد! تنها باید از صلح، صفا، لبخند و گفتگو سخن گفت و مشكلات را از همین طرقْ حل و فصل كرد؛ و گرنه هر گاه پاى خشونت ونظیر رفتار پیامبر در میان باشد، عكس‌العمل آن رفتارى خشونت‌آمیز خواهد بود!

عده‌اى از شیاطین در روزنامه‌ها، مجلات و سایر رسانه‌ها ـ كه بسیارى از آنها با سوبسید بیت‌المال مسلمین و خون‌بهاى شهدا اداره مى‌شود ـ این مطلب را عنوان مى‌سازند كه، خون با خون شسته نمى‌شود؛ و هرگاه مورد اعتراض قرار مى‌گیرند فریاد برمى‌آورند كه آزادى نیست! و جامعه مدنى به خطر افتاده است!

این سخنان نشان مى‌دهد كه این افراد اصلا امام حسین(علیه السلام) و فلسفه قیام و شهادت آن حضرت را نشناخته‌اند. آنان در صدد تحریف حقایق هستند تا انگیزه قیام آن بزرگوار روشن نشود. از نظر آنان، تنها ارزشى كه امام حسین(علیه السلام) آن را آفرید عدم تسلیم در مقابل زور و در نهایت كشته شدن آن حضرت است، و گرنه كارش نادرست بود! او مى‌بایست با یزید گفتگو مى‌كرد و به او لبخند مى‌زد! آنها مى‌بایست به گونه‌اى كشور اسلامى را بین خود تقسیم و تا آخر با یكدیگر دوستانه رفتار مى‌كردند!! براى مثال، یكى رئیس جمهور و دیگرى نخستوزیر مى‌شد! و همانند احزاب در این عصر، با یكدیگر ائتلاف كرده و كشور اسلامى را اداره مى‌كردند! اختلافات آنها هرچه هم زیاد بود، نباید جنگ مى‌كردند! چه این كه جنگ و ستیز نشانه عقب‌افتادگى، بى‌فرهنگى و عدم تمدن است. اگر حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)با جناب(!) یزید نشست و گفتگو(!) داشت و به روى یكدیگر لبخند مى‌زدند این همه خون‌ریزى نمى‌شد!

آنان از این سخنان نتیجه مى‌گیرند كه فرهنگ آن روز فرهنگ خشونت بود، ولى امروزه فرهنگ تولرانس و تساهل و تسامح بر بشریت حاكم است! ما باید متمدن شویم و دوستانه با

یكدیگر مذاكره كرده، مسایل خویش را حل كنیم همان گونه كه برخى رهبران فلسطینى با اسراییل مذاكره كرده و با گفتگو مسایلشان را حل كردند! و دیگر نه خون‌ریزى در میان است و نه تجاوز به زن‌ها و بچه‌ها! نه كلیساها محاصره مى‌شود و نه مسجدالاقصى خراب مى‌گردد!! چرا؟! چون این زمانه، دوران تساهل و تسامح است! بشر متمدن آموخته كه چگونه از راه گفتگو مسایل خود را حل و فصل كند و از تجاوز و خون‌ریزى پرهیز نماید!! بنابراین، ما نیز باید همانند فلسطینیان كه با اسراییل مذاكره كردند، با آمریكا وارد مذاكره و گفتگو شویم تا تمام مسایلمان حل گردد!! این كج‌اندیشان مى‌گویند، از این كه خون امام حسین(علیه السلام)را به ناحق بر زمین ریختند دلمان مى‌سوزد، ولى این همه گریه‌ها، سینه زدن‌ها و زنجیر زدن‌ها براى چیست؟!!

طبیعى است كسانى كه چنین تفسیرى از قیام امام حسین(علیه السلام) ارائه مى‌دهند، نتیجه كارشان چیزى جز مسخ حقایق دین نخواهد بود. اینان همان شیاطین انسى و منافقینى هستند كه قرآن كریم در باره آنان هشدار داده است و خطر آنان براى جامعه اسلامى از كفار و مشركان بیشتر است.

ما باید اسلام را نه بر اساس دل‌خواه و ذوق و سلیقه خود، بلكه آن گونه كه پیامبر اكرم و ائمه اطهار(علیهم السلام) تفسیر كرده‌اند، بشناسیم. مسأله اساسى در قیام حضرت سیدالشهدا آن است كه در روزگار آن حضرت، عده‌اى با انگیزه دنیاپرستى، شهوت‌رانى، توسعه‌طلبى، كشورگشایى و قدرت‌طلبى در پى سوء استفاده از مفاهیم اسلامى بودند. در پس‌ نام خلافت پیامبر(صلى الله علیه وآله)، آنان به واقع، فقط به دنبال حكومت كردن و تسلط بر جان و مال و عِرض مردم بودند. بنى‌امیه هیچ دغدغه‌اى نسبت به اجراى احكام اسلامى نداشتند، بلكه به عكس، اساساً ناراحتى آنان از اجراى دستورات و تعالیم اسلام بود. آنان كه در فریب‌كارى بسیار سرآمد بودند، خوب مى‌دانستند چگونه با مردم سخن بگویند و آنان را فریب دهند. با همین روش، سال‌هاى متمادى به نام «خلافت اسلامى» بر مردم حكومت كردند و بخش مهمّى از سرزمین پهناور كشور اسلامى را در اختیار داشتند. پس از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله)، عده‌اى به دلیل دنیاپرستى و حقد و حسد نسبت به پیامبر اسلام و خاندان رسالت، در صدد نابودى ارزش‌هاى دینى برآمدند: أَمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْكاً عَظِیما(1)= بلكه به مردم، براى آنچه خدا از فضل خویش به آنان عطا كرده رشك مىورزند؛ در حقیقت، ما به خاندان ابراهیم كتاب و حكمت دادیم، و به آنان مُلكى بزرگ بخشیدیم.


1. نساء (4)، 54.

5. كافرانى در لباس اسلام

در تاریخ آمده است كه در مجلسى مغیره و معاویه با یكدیگر گفتگو مى‌كردند. در این هنگام صداى اذان بلند شد. وقتى مؤذن به نام پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) رسید و گفت: اشهد اَنّ محمداً رسول الله؛ آثار خشم و غضب در چهره معاویه ظاهر شد به گونه‌اى كه رگ‌هاى گردنش از خون پر شد. او در حالى كه بسیار عصبانى بود خطاب به مغیره گفت: ببین اینان (پیامبر و خاندان رسالت) كار خود را به جایى رسانده‌اند كه نام خویش را در كنار اسم خدا قرار داده‌اند؛ من باید این وضعیت را از بین ببرم!(1)

آرى! فردى كه به عنوان خلیفه رسول خدا حكومت مى‌كند، هرگاه در اذان نام رسول الله(صلى الله علیه وآله) را مى‌شنود ناراحت مى‌شود و در صدد نابودى آن است!

در تاریخ آمده كه جناب(!) یزید در حضور عده‌اى سخن كفرآمیزى بر زبان جارى ساخت (عده‌اى مى‌گویند خشونت بد است و نباید بگوییم: یزید ملعون! باید گفت: جناب یزید در مجلسى فرمودند!!) و چنین گفت: لَعِبَتْ هاشِمُ بِالمُلْكِ فَلاخَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحىٌ نَزَل= بنى‌هاشم با سلطنت بازى كردند (و اكنون سلطنت در اختیار ما است) و هیچ گونه خبر یا وحى آسمانى نازل نشده است!

آرى، این یزید است كه بر مسند جانشینى پیغمبر(صلى الله علیه وآله) نشسته و در حال مستى این سخن كفرآمیز را بر زبان جارى مى‌سازد.(2) او در زمان حكومت خویش آشكارا به فسق و كفر و فساد


1. مسعودى در كتاب مروج الذهب و ابن ابى‌الحدید در شرح نهج‌البلاغه نقل كرده‌اند كه: «مُطرف بن مغیره گفت: من با پدرم در شام مهمان معاویه بودیم و پدرم در دربار معاویه، زیاد تردّد مى‌كرد و او را ثنا مى‌گفت! شبى از شب‌ها پدرم از نزد معاویه برگشت، ولى زیاد اندوهگین و ناراحت بود. من سبب آن را پرسیدم. گفت: این مرد، یعنى معاویه، مردى بسیار بد بلكه پلیدترین مردم روزگار است. گفتم مگر چه شده؟! گفت: من به معاویه پیشنهاد كردم كه خوب بود در آخر عمر با مردم به عدالت رفتار مى‌نمودى و با بنى هاشم این قدر بدرفتارى نمى‌كردى، چون آنان ارحام تواند و اكنون چیزى دیگر براى آنها باقى نمانده كه بیم آن داشته باشى كه بر تو خروج كنند. معاویه گفت: هیهات ههیات! ابوبكر خلافت كرد و عدالت‌گسترى نمود و بیش از این نشد كه بُمرد و نامش هم از بین رفت و نیز عمر و عثمان هم‌چنین مردند، با این كه با مردم نیكو رفتار كردند، اما جز نامى باقى نگذاشتند و هلاك شدند؛ ولى برادر هاشم (یعنى رسول خدا) هر روزه پنج نوبت به نام او در دنیاى اسلام فریاد مى‌كنند: أشهد أنّ محمداً رسول اللّه. (آن گاه معاویه اضافه كرد:) فأى عمل یبقى مع هذا لا اُمَّ لك، لا و الله إلا دفنا دفنا! پس از آن كه نام خلفاى ثلاث بمیرد و نام محمد زنده باشد، دیگر چه عملى باقى خواهد ماند جز آن كه نام محمد دفن شود! و اسم او هم از بین برود!» ر.ك: محمد ابراهیم آیتى، بررسى تاریخ عاشورا، ص 17ـ18، به نقل از مروج الذهب و شرح نهج البلاغه ابن ابى‌الحدید.

2. یزید در میگسارى، سگ بازى، میمون بازى، توهین علنى به دین و اشعار كفرآمیز شهره خاص و عام بود. بى‌باكى‌ها، بى‌تقوایى‌ها و بى دینى‌هاى یزید به مردم نیز سرایت كرد و مردم نیز به همان كارهاى او خو گرفتند. در روزگار خلافت او آوازه‌خوانى و غنا در مكه و مدینه شیوع یافت و وسایل لهو و لعب به كار برده مى‌شد و مردم آشكارا میگسارى مى‌كردند. عجیب‌تر آن كه در دستگاه خلافت اسلامى و جانشین پیغمبر و براى مردى كه مقام خلافت را اشغال كرده بود میمونى بود كه او را ابوقیس مى‌گفتند! این میمون را در مجلس میگسارى خود حاضر مى‌كرد و براى او تشكى مى‌انداخت و او را مى‌نشانید و گاه او را بر گُرده خر ماده‌اى كه براى مسابقه و اسب دوانى تربیت شده بود سوار مى‌كرد. زین و لجام بر گرده آن خر ماده مى‌بستند و این میمون را بر او سوار مى‌كردند و با اسب‌ها به اسب دوانى و مسابقه مى‌بردند. در یكى از روزها ابوقیس (میمون یزید) مسابقه را برد. بر این میمون جامه‌اى و قبایى از حریر سرخ و زرد پوشانده و دامن‌ها را به كمرش زده بودند و بر سر او هم كلاهى نهاده بودند كه نقش‌هاى درشت و طرازها داشت و به رنگ‌هاى مختلف آراسته و پیراسته گشته بود. (محمد ابراهیم آیتى،بررسى تاریخ عاشورا، ص 77).

در كتب تاریخ اشعار كفرآمیز و لهو و لعب فروانى از یزید نقل شده كه هر بیت آن سند آشكار بر كفر و فسق یزید و معاویه است. در این‌جا از باب مشت نمونه خروار به چند بیت از اشعار یزید اشاره مى‌شود:

شمیسة كرم برجها قصر دنّها *** و مَشرِقها الساقى و مغربها فمى

اذا نزلت مِن دنّها فى زجاجة *** حَكَت نفراً بین الحطیم و زمزم

فان حرّمتْ یوماً على دین احمد *** فخذها على دین المسیح بن مریم

یزید شراب را به خورشید تشبیه نموده مى‌گوید: خورشید من كه از انگور است برج آن خمره شراب است و از مشرق دست ساقى طلوع مى‌كند و به مغرب دهان من غروب مى‌نماید. و چون از سبو در جام ریخته شود غلغل كردن و زیر و رو شدن و حباب ساختنش حكایت از حُجاجى مى‌كند كه بین دیوار كعبه و چاه زمزم مشغول هروله هستند. اگر بر دین احمد حرام است تو آن را بر دین عیسى مسیح بگیر و سر كش!

و نیز این شعر از او است:

معشر الندمان قوموا و اسمعوا صوت الأغانى *** و اشربوا كأس مدام و اتركوا ذكر المعانى

شغلتنى نغمة العیدان عن صوت الاذان *** و تعوَّضت عن الحور عجوزاً فى الدِّنان

اى یاران هم پیاله من! برخیزید و به نواى دل‌نواز مطرب گوش دهید و پیاله‌هاى پى در پى را سر كشید و گفتار و مذاكرات علمى و ادبى را كنار گذارید. نغمه دل‌پذیر چنگ، مرا از نداى الله اكبر باز مى‌دارد و من خودم حاضرم كه حوران بهشت را كه نسیه است با دُرّ ته خمّ شراب كه نقد است تعویض نمایم! (بررسى تاریخ عاشورا، ص 15 ـ 16).

روى آورد و تنها در این هنگام بود كه حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) توانست بى‌لیاقتى بنى امیه را در جانشینى پیامبر ثابت‌نماید.

 

6. عاشورا، دفاع با كدام منطق؟!

تا زمانى كه معاویه زنده بود، به دلیل تبلیغات شدید و وسیع و فریب‌كارى‌هاى او، امام حسین(علیه السلام)نمى‌توانست بى‌كفایتى بنى‌امیه را براى مردم و حتى شاگردان پیامبر(صلى الله علیه وآله) اثبات كند! آن حضرت بیست سال خون دل خورد و در این باره تنها به ملاقات‌هاى بسیار محرمانه و

خصوصى و نوعى كادر سازى اكتفا كرد. براى مثال، گاهى در ایام حج عده‌اى از افراد مخصوص را جمع مى‌كرد و با آنان سخن مى‌گفت و آنان را نسبت به خطرات بنى امیه براى اسلام آگاه مى‌ساخت؛ اما براى عموم مردم و حتى كسانى كه پاى منبر پیامبر(صلى الله علیه وآله) بزرگ شده بودند، یا در جهاد به همراه آن حضرت شركت داشتند و برخى از آنان حتى معلول جنگى بودند، نمى‌توانست با صراحت سخن بگوید. توجه به این نكته ما را به حساسیت شرایط آن زمان و دلیل قیام حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) آگاه مى‌كند. در این برهه حساس تاریخ كه اساس و موجودیت اسلام در خطر قرار گرفته بود امام حسین(علیه السلام) قیام كرد تا از اسلام دفاع‌كند.

ممكن است سؤال شود به این جنگ كه حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) و همه یارانش و حتى فرزند شیر‌خوارش كشته شدند و زنان نیز اسیر گشتند، آیا عنوان دفاع صدق مى‌كند؟ این پرسش در واقع به این جهت است كه مفهوم «دفاع» به درستى مورد توجه قرار نگرفته است. دفاعى كه در اسلام واجب است تنها به كارزار نظامى و در برابر دشمن مسلّح نیست. قیام حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)دفاع از ارزش‌هاى اسلامى، و نه دفاع از جان مسلمانان و سرزمین و آب و خاك اسلامى، بود. هم‌چنین قیام آن حضرت براى دفاع از مال و املاك شخصى‌اش نبود، بلكه به عكس، آن حضرت اموال فراوانى كه در مدینه و اطراف آن داشت همه آنها را رها كرد و ابداً دلش براى آنها نمى‌سوخت. نیز قیام آن حضرت براى دفاع از جان خویش نبود، بلكه به عكس، ما شواهد قطعى در اختیار داریم كه حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) از شهادت خویش در این حركت خبر داشت. هم‌چنین آن بزرگوار در مقابل كفار و مشركان و در مرز كشور اسلامى با كشور غیر اسلامى به جنگ و دفاع نپرداخت، بلكه به جنگ كسى رفت كه خود را به عنوان خلیفه پیغمبر(صلى الله علیه وآله)قلمداد كرده بود!

بنابراین حركت سیدالشهدا(علیه السلام) دفاع بود، آن هم در زمانى كه تمامى امكانات تبلیغى، كارشناسان تبلیغى، رسانه‌ها و قدرت فیزیكى در اختیار دستگاه بنى‌امیه بود. معاویه در حكومت خویش از ابزارها و شگردهاى تبلیغى گوناگونى استفاده مى‌كرد؛ براى مثال، شاعرانى را استخدام كرد تا علیه خاندان پیامبر شعر بسرایند و آنان را هجو كنند. طى سالیان متمادى در نمازهاى جمعه و سایر مجامع، امیرالمؤمنین على(علیه السلام) و خاندان پیغمبر را، آن هم به عنوان وظیفه و امرى واجب، لعن مى‌كردند! در این باره داستان معروفى وجود دارد، كه مى‌گویند، خطیبى لعن بر امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نماز را فراموش كرد. پس از اتمام نماز به راه افتاد و در

میان راه به یاد آورد كه لعن بر على(علیه السلام) را فراموش كرده است. در همان مكان ایستاد و قضاى لعن را به جا آورد! آن گاه به شكرانه و افتخار آن كه در این مكان خاص، مسأله فوق را به یاد آورده، مسجدى را بنا كرد!

امام حسین(علیه السلام) در مقابل این تبلیغات وسیع دستگاه بنى امیه چگونه مى‌توانست كار كند؟ آن هم در وضعیتى كه حتى یاران پدرش با او و برادرش امام حسن(علیه السلام) آن‌گونه معامله كردند كه امام حسن(علیه السلام) مجبور به پذیرش صلح با معاویه شد. برخى پسرعموهاى آن حضرت از بنى هاشم، با پول معاویه خریده شده و به حكومت او ملحق گشتند و یا از گرد آن حضرت پراكنده شدند. در چنین شرایطى امام حسین(علیه السلام)چگونه مى‌توانست بار دیگر عقاید اسلامى و ارزش‌هاى دینى را زنده سازد؟ آن حضرت خوب اندیشید و در نهایت به این نتیجه رسید كه جز با شهادت مظلومانه‌اش این كار عملى نمى‌گردد. امام حسین(علیه السلام) از سیاست به دور نبود و این تصمیم را كاملا آگاهانه و با توجه به شرایط و اوضاع حاكم بر جامعه اسلامىِ آن روز اتخاذ كرد. اگر جز این بود، لااقل بعد از شهادت مسلم در كوفه، مى‌توانست در روش خویش تجدید نظر كند. آن حضرت قبل از آن كه به كربلا برسد از شهادت مسلم بن عقیل اطلاع پیدا كرد، اما با این حال به راه خویش ادامه داد. دست كم آن حضرت احتمال جدّى مى‌داد كه هرگاه به كوفه برسد رفتار مردم كوفه بهتر از رفتار آنان با پسر عمو و فرستاده‌اش نباشد. با وجود این احتمال، چرا به راه خویش ادامه داد؟

این عملكرد حضرت نشان‌گر آن است كه دفاع تنها به مغلوب ساختن دشمن نیست. گاهى در یك صحنه انسانْ مغلوب دشمن مى‌گردد، با این حال دفاع به نحو كامل تحقق پیدا مى‌كند. حدود هزار و چهار صد سال از شهادت امام حسین(علیه السلام) سپرى شده و میلیون‌ها انسان به بركت نام حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) مسلمان شده و از معارف اهل بیت(علیهم السلام) بهره برده‌اند. آیا این امر نشان دهنده پیروزى آن بزرگوار نیست؟! والله! اگر شهادت حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) نبود امروزه ما از اسلام خبرى نداشتیم. نه تنها ما شیعیان از حقیقت اسلام محروم مى‌ماندیم بلكه به خدا قسم! اگر دستگاه بنى‌امیه ادامه مى‌یافت براى اهل تسنن نیز از اسلام ـ به همان اندازه كه امروزه از اسلام دارند ـ باقى نمانده بود. دلیل این امر آن است كه منطق یزید «لَعِبَت هاشِمُ بِالْمُلْكِ فَلا خَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحْىٌ نَزَلَ» بود و این سخن، شیعه و سنّى نمى‌شناسد و اصل اسلام را مورد هدف قرار مى‌دهد. این همان منطقى است كه امروزه منافقان جدید به نام تجربه دینى

مطرح مى‌سازند. بر اساس دیدگاه آنان پیامبر تخیّل نزول وحى داشت! او خیال كرد فرشته‌اى با او سخن مى‌گوید! و الاّ نه خدایى در كار است و نه جبرئیل نازل شده است!! امروزه عده‌اى از شیاطین در دانشگاه‌ها این سخنان را مطرح مى‌سازند و مطالب آنان از طریق روزنامه‌ها، مجلات و كتاب‌ها با تیراژ وسیع و با سوبسید وزارت ارشاد ترویج مى‌گردد! منطق اینان جز منطق یزید (لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْكِ...) و انكار همه حقایق دینى نیست. بر اساس سخنان آنان، انبیا نظیر برخى دراویش هستند كه دچار اوهام و خیالاتى مى‌شوند و چیزهایى به نظرشان مى‌آید. تخیلاتى به نام «وحى» براى آنان پیدا مى‌شود، اما هیچ دلیلى بر وجود خدا و نزول وحى ندارند!! تنها، احساسى درونى براى شخص نبى پیدا شده، ولى دلیلى بر صدق گفتار او وجود ندارد!

این در حالى است كه گوینده این سخنان، خود را مدافع اسلام مى‌داند!! آیا خیانتى بزرگ‌تر از این به اسلام وجود دارد؟! آیا در مقابل این افراد و سم‌پاشى‌هاى آنان دفاع واجب نیست؟! گاهى خطر تجاوزفرهنگى از تجاوز نظامى و فیزیكى بیشتر است. از این رو وجوب دفاع بر مردم و نیز مسؤولیت دولت اسلامى در مدیریت، برنامه ریزى و هزینه‌هاى دفاع، تنها در مقابل حملات نظامى دشمنان نیست، بلكه به طریق اوْلى باید در مقابل حملات فرهنگى دشمنان به دفاع پرداخت؛ چه این كه دین از جان، مال، و آب و خاك عزیزتر است.

كار معاویه و یزید جز تعطیل احكام و تعالیم اسلام و ترویج بدعت‌ها نبود و متقابلا قیام حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) و دفاع آن بزرگوار هدفى جز احیاى اسلام و نفى بدعت‌ها نداشت. اگر این سخن را باور ندارید سخنان آن حضرت را مطالعه كنید. آن حضرت عده‌اى از یاران خویش را در مكه، در منطقه منا گرد آورد و براى آنان به صورت مخفیانه سخنرانى كرد و از جمله فرمود:إنّى أَخافُ أنْ یَنْدَرِسَ هذَا الْحَقُّ و یَذْهَبَ وَ اللّهُ مُتِمُّ نورِهِ و لَوْ كَرِهَ الكافِرون(1)= همانا من ترس آن دارم كه این (دین) حق محو شود و از بین برود امّا خداوند نور خویش را تمام مى‌كند گرچه كافران از آن كراهت داشته‌باشند.

 

7. دفاع از دین و ارزش‌هاى اسلامى، وظیفه‌اى همگانى

برخى دوستان نادان كه ضررشان از دشمنان بیشتر است، مى‌گویند براى حضرت


1. بحار الانوار، باب 21، روایت 16 و احتجاج طبرسى، ج 2، ص 19.

سیدالشهدا(علیه السلام) تكلیفى شخصى وجود داشت كه آن تكلیف از ازل براى او نوشته شده بود و آن حضرت موظف بود این وظیفه را انجام دهد. در پاسخ اینان باید گفت كه در اسلام «احكام شخصى» وجود ندارد، جز چند حكم شخصى كه مختص پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) بود؛ مانند: جواز تعدد زوجات بیش از چهار، و وجوب تهجد و نماز شب. سایر تكالیف شرعى مربوط به همه مسلمانان است و هرگاه شرایط آن براى هركس فراهم شود، عین همان تكلیف وجود خواهد داشت. از این رو اگر خداى ناكرده در روزگارى، عده‌اى به نام حاكم اسلامى، احكام اسلامى را تعطیل كرده و به جاى آن، بدعت‌ها را رواج دهند، ما مكلفیم كه عكس‌العمل نشان دهیم. در این وضعیت، اگر در مرحله اول بتوان از راه مسالمت‌آمیز مسأله را حل كرد نوبت به مرحله بعد نمى‌رسد؛ اما اگر راهى جز كار سیدالشهدا(علیه السلام)وجود نداشته باشد همان كار سیدالشهدا(علیه السلام)واجب مى‌گردد تا از این طریق دین احیا شود. اگر احیاى دین و نفى بدعت‌ها جز با شهادت حاصل نشود، این امر به سیدالشهدا(علیه السلام) اختصاص ندارد، بلكه وجوب آن براى دیگران هم ثابت خواهد بود. امیدواریم چنین روزى پیش نیاید، ولى در روزگارى واقع شده‌ایم كه بسیارى از امور ناممكن، ممكن شده است. ما باید از چنین پیش‌آمدهایى كه گاه طلیعه‌اش در گوشه و كنار دیده یا شنیده مى‌شود، بیم‌ناك باشیم. گاه از برخى افرادى كه هیچ انتظارش نمى‌رود سخنان عجیب و غریبى شنیده مى‌شود كه انسان باور نمى‌كند. ما باید اسلام را بهتر شناخته و بهتر از آن دفاع كنیم. اگر راه سیدالشهدا براى ما عزیز است باید از عمق جان بگوییم: یا لَیْتَنا كُنّا مَعَكُمْ فَنَفوزَ فوزاً عظیما= اى كاش با شما بودیم و به رستگارى بزرگ نایل مى‌شدیم. ما باید خودمان را براى ظهور امام زمان(علیه السلام) آماده سازیم؛ چه این كه آن حضرت به یاران وفادارى همانند یاران جدّش نیازمند است؛ یارانى كه جان خویش را به كف گرفته و آماده فداكارى براى اسلام باشند. فلسفه خواندن زیارت‌هایى مانند: زیارت عاشورا و زیارت وارث، احیاى اسلام از طریق فرهنگ شهادت‌طلبى است. با گفتن جمله: یا لَیْتَنا كُنّا مَعَكُمْ فَنَفوزَ فوزاً عظیما، اعلام مى‌كنیم كه من به راه شما ایمان دارم و از این كه در كربلا براى كمك و یارى شما نبودم حسرت مى‌خورم و منتظرم چنانچه شرایطى پیش آید همان راه شما را انتخاب كنم. این همان فرهنگ شهادت‌طلبى است كه امام حسین(علیه السلام)به جامعه اسلامى و به جامعه بشرى اهدا فرمود. آن حضرت ثابت كرد كه گاه براى جامعه اسلامى شرایطى پیش مى‌آید كه مسلمان باید خویشتن، بستگان و حتى طفل شیرخوارش را فدا كند. این فداكارى براى آن است كه اسلام

زنده بماند، تعالیم دینى تغییر نكند و عده‌اى به نام دین، دین را تغییر ندهند. هرگاه به «دفاع از ارزش‌ها» اشاره مى‌كنیم همین معنا را در نظر داریم.

پس «دفاع» تنها مقابله با مهاجم به آب و خاك نیست. آب و خاك كم‌قیمت‌ترین چیزى است كه مسلمان باید از آن دفاع كند. دفاع از آب و خاك همانند دفاع حیوانات است كه از لانه خویش حفاظت مى‌كنند.البته این سخن به معناى عدم لزوم دفاع در مقابل تهاجم به آب و خاك نیست، ولى از دیدگاه اسلام دفاعى كه مقدس است دفاع از ارزش‌ها است. آب و خاك یك «جماد» است كه امروز در اختیار این فرد، و فردا در اختیار دیگرى است، اما ارزش واقعىِ یك فرد در گرو داشتن نور ایمان، صفاى باطن، اعتقاد به عقاید حق و پاى‌بندى به ارزش‌هاى اسلامى است.

یزید در پى ایجاد جامعه‌اى بود كه در آن، افراد آزاد باشند و هر كس در انجام گناه و كارهاى نادرست مانعى نداشته باشد. حال اگر روزى شاهد چنین جامعه‌اى باشیم آیا دفاع از ارزش‌ها واجب نیست؟! آیا مبارزه با مفاسد، تنها مخصوص حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) بود؟! یزید در صدد ایجاد جامعه‌اى بود كه در آن آزادى به معناى بى‌بند و بارى، بر دین مقدّم باشد؛ حال اگر روزى این كار غلطْ مطرح گشت آیا دفاع واجب نیست؟! بى بند و بارى و ترجیح حاكمیت حیوانى بر مقدسات عالم، به معناى پایمال كردن خون شهدا و نادیده گرفتن زحمات همه انبیا و صالحان عالَم است. آیا در چنین وضعیتى مى‌توان ساكت نشست؟! آیا این امر با مكتب حسین(علیه السلام)سازگارى دارد؟! حادثه كربلا تنها محاصره سیدالشهدا(علیه السلام)، جنگ و نزاع میان دو گروه و بالاخره كشته شدن آن امام نبود. آن حضرت با شعار «هیهات منّا الذلة» كارزار كرد و منظور از «ذلّت»، ذلّتِ پذیرشِ آیین غیر اسلامى و ذلت قبول ارزش‌هاى غیر خدایى است. حسین(علیه السلام)فدا شد تا ذلت‌ها نفى و ارزش‌ها زنده بماند. آنانى كه حسینى هستند و به مكتب حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)عشق مىورزند باید ایده و فكر آن حضرت را داشته باشند و خود و فرزندان خویش را این‌چنین تربیت كنند. انتظار ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) نیز به معناى عشق به ارزش‌هاى اسلامى و نفى ارزش‌هاى غیر خدایى است.

پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله)براى مردم عالَم رحمت بود؛ چه این كه آن حضرت «وحى» را از خدا دریافت مى‌داشت و براى تأمین سعادت انسان‌ها در اختیارشان قرار مى‌داد. آن‌گاه كه پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) رحلت كرد، بزرگ‌ترین مصیبت براى عالَم به وجود آمد؛ چرا كه براى همیشه وحى

منقطع گشت. از همین رو، وقتى پیامبر(صلى الله علیه وآله) از دنیا رفت، امیرالمؤمنین(علیه السلام) در فراق او مى‌گریست و مى‌فرمود، با وفات او وحى قطع شد و ما با خداوند از طریق وحى ارتباط نداریم. آن‌گاه امروزه عده‌اى مى‌گویند، اصلا وحى خیال بود و آنچه ما آن را به عنوان وحى مى‌دانیم یك تجربه شخصى و یك احساس درونى بود كه براى پیامبر(صلى الله علیه وآله) اتفاق افتاد!! جبرئیل و خدایى در كار نیست! و قرآن نیز كلام خدا نیست! از نظر آنان، حالِ پیامبر مانند حال دراویش و صوفیه در چله‌نشینى‌ها است!! مى‌گویند پیامبر در غار حرا نشسته بود و در تنهایى حال خاصى برایش پیدا شد و كلماتى بر زبانش جارى گشت و بدین ترتیبْ قرآن به وجود آمد!! آیا با گویندگان این سخن و ترویج دهندگان این عقاید چگونه باید برخورد كرد؟ آیا اجازه دهیم دسته دسته جوانان ما صید آنان شده و به كفر كشانده شوند؟! آیا مى‌توان به نام فرهنگ تساهل و تسامح، به مروّجان عقاید انحرافى و باطل لبخند زد! اگر براى پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) احترام قایل هستیم، باید براى دین آن حضرت نیز ارزش قایل باشیم؛ دینى كه براى حفظ آن، پیامبر و اهل بیتش(علیهم السلام) آن همه فداكارى كردند، جان دادند و عزیزانشان، حتى طفل شیرخوار را نیز فدا كردند. به هوش باشیم تا شیاطین ما را فریب ندهند و با یك سرى الفاظ پوچ و الحادى، آن هم به نام اسلام و ارزش‌هاى انسانى (!) و ارزش‌هاى (!) لیبرال دمكراسى گمراه نسازند. روح این مطالب چیزى جز كفر و انكار ارزش‌هاى الهى نیست. واللّه! خطر این عده براى اسلام از خطر یزید و شمر افزون‌تر است. آیا یزید و شمر توانستند ایمان مردم را بگیرند؟! اما این منحرفان و كج‌اندیشان به راحتى جوانان ما را بى‌دین مى‌سازند. تا كى مى‌توانیم شاهد تلاش‌هاى عده‌اى براى به انحراف كشاندن جوانان عزیز این مرز و بوم باشیم؟! آیا مى‌توانیم فقط «ناظر» باشیم و تنها لبخند بزنیم؟!

به هر حال، من آنچه را در این راه تكلیف خود بدانم، خواهم گفت و خدا را شاهد مى‌گیرم كه تنها براى انجام وظیفه و مسؤولیتى كه تشخیص مى‌دهم این مطالب را براى شما ملت شریف و مسلمان بیان مى‌دارم. به سهم خود حاضرم در این راه جانم را فدا نمایم و بدان نیز افتخار مى‌كنم. امام و رهبر ما، حسین(علیه السلام)، هدفى مهم داشت، كه آن، احیاى دین و برپایى ارزش‌هاى اسلامى بود و از همین رو شهادت را برگزید. چنانچه در زمان‌هاى دیگر نیز احیاى ارزش‌هاى دینى جز با شهادت تحقق پیدا نكند، این امر بر دیگران نیز واجب خواهد شد.