فهرست مطالب

جلسه سى و ششم:قرائت‌هاى مختلف از دین (3)

 

 

 

جلسه سى و ششم

قرائت‌هاى مختلف از دین (3)

1. مرورى بر مطالب پیشین

موضوع بحث «وظایف حكومت اسلامى» بود. گفتیم كه حكومت اسلامى علاوه بر وظایفى كه هر حكومت مدنى و صالح به عهده دارد، وظیفه سنگین‌تر دیگرى نیز دارد كه عبارت از احیاى باورها و ارزش‌هاى اسلام در جامعه و ترویج احكام و قوانین اسلامى است. این وظیفه از جهان بینى اسلامى و اعتقادات مسلمانان سرچشمه مى‌گیرد. بنابراین وظیفه حكومت اسلامى تنها حفظ امنیت و تأمین نیازمندى‌هاى مادّىِ جامعه، مانند بهداشت، نیست.

با وجودى كه حكومت اسلامىِ ما خود را متعهد به اسلام مى‌داند و در قانون اساسى ما نیز بدان تأكید شده است، اما مشاهده مى‌كنیم كه مسؤولان حكومتى، در احیاى ارزش‌ها و باورهاى دینى آن چنان كه انتظار مى‌رود موفق نیستند. گاهى شرایط خاص اجتماعى، مانع آنان در اجراى احكام اسلامى است؛ اما شواهدى وجود دارد كه گاهى با وجود توان اجرایى، خود را موظف به رعایت دستورات دینى نمى‌دانند. این امر ناشى از شبهه‌هایى است كه براى این عده مطرح است و نتیجه آن، تشكیك در ضرورت اجراى احكام اسلامى است. یكى از آن شبهه‌ها، مسأله «تعدد قرائت‌ها» است كه در چند سال اخیر در ادبیات علمى و سیاسى ما مطرح شده و موج آن به ادبیات دینى نیز سرایت كرده است. وقتى گفته مى‌شود: در اسلام فلان چیز واجب است، یا فلان چیز حرام است، مدعیان «قرائت‌ها» مى‌گویند: این مطلب بر حسب قرائت شما است و در این باره قرائت دیگرى هم وجود دارد! از آن‌جا كه تعابیرى مانند: اختلاف قرائت‌ها و اختلاف فهم‌ها، در این چند سال اخیر زیاد مطرح شده است، تبیین مسأله براى مردم متدین و خصوصاً جوانان عزیز ایجاب مى‌نماید كه ما نیز بحث نسبتاً مبسوطى در این باره مطرح سازیم تا شبهات موجود برطرف گردد. در این راستا و در چند جلسه قبل این پرسش را طرح كردیم كه آیا در ادبیات دینى ما و در جامعه اسلامى چیزى به نام تعدد

قرائت‌ها یافت مى‌شود؟ گفتیم، در مواردى عین همین تعبیر به كار رفته است. براى مثال در مورد برخى آیات قرآن تعدد قرائت وجود دارد. گاهى نیز مى‌بینیم كه قاریان مصرى یا قاریان ایرانى یك آیه را به صورت‌هاى گوناگون قرائت مى‌كنند. مسلمانان با این امر اُنس ذهنى دارند. گاهى نیز یك لفظ واحد داراى چند معنا است. به عبارت دیگر، یكى از مصادیق مسأله «تعدد قرائت‌ها»، وجود معانى متعدد براى یك لفظ است. اطلاق «تعدد قرائت‌ها» به تعدد معانى، از باب علاقه مجاورت یا علاقه سبب و مسبب است. در واقع در این حالت، تعدد معنا است نه تعدد قرائت. هم‌چنین بین فقها و مجتهدان اختلاف فتوا وجود دارد. فقهاى اسلامى در بسیارى از مسایل فقهى با یكدیگر اختلاف‌نظر دارند، كه عده‌اى از این امر به «تعدد قرائت» تعبیر مى‌كنند. ما حتى در فرهنگ و ادبیات دینى شاهد اختلاف‌نظر در مسایل اعتقادى بین صاحب‌نظران هستیم؛ البته این موارد بسیار نادر است. هم‌چنین اگرچه در آیاتى از قرآن كریم قرائت‌هاى گوناگون وجود دارد، نیز ممكن است یك آیه داراى چند معنا در عرض یكدیگر باشد، اما این موارد نیز نادر هستند. پذیرش تعدد قرائت‌ها بدین معنا نیست كه هر آیه‌اى از آیات قرآن داراى چند معناى گوناگون است. نیز پذیرش این امر، بدین معنا نیست كه هر كس مى‌تواند معنایى دل‌خواه و به میل خویش براى آیه‌اى از قرآن ارائه دهد. براى مثال، بسم اللّه الرحمن الرحیم تنها داراى یك قرائت است. بنابراین نمى‌توان آن را به گونه دیگر خواند. ما بیش از شش هزار آیه در قرآن داریم كه یك قرائت بیشتر ندارد. همین امر در مورد احكام فقهى نیز صادق است. بسیارى از مسایل فقهى، ضرورى و قطعى و مسلّم هستند و در مورد آنها اختلافى بین فقها وجود ندارد. اگر كسى در آن مسایل ابداع خلاف نماید، به حكم این كه خلاف اتفاق و خلاف اجماع است، مردود شمرده مى‌شود. برخى مسایل فقهى، از ضروریات دین محسوب مى‌گردد، اگر كسى آنها را قبول نداشته باشد، اصلا مسلمان محسوب نمى‌شود. بنابراین همه چیز قابل قرائت نیست، بلكه موارد خاصى این ویژگى را دارند، كه البته آن هم دلیل خاص خود را دارد.

منشأ اصطلاح «قرائت‌هاى مختلف» كه امروزه برخى نویسندگان و گویندگان ما آن را تكرار مى‌كنند، از كجا است؟ همان طور كه قبلا بیان شد، زادگاه این اصطلاح اروپا بود و پس از آن به آمریكا سرایت نمود و به تدریج به كشورهاى شرقى و كشورهاى اسلامى راه پیدا كرد. عامل اجتماعى پیدایش این امر در مغرب زمین، وجود مذاهب گوناگون در مسیحیت بود كه

عمده آنها سه مذهب كاتولیك، پروتستان و ارتدكس هستند. پس از پیدایش فرقه «پروتستان» اختلاف شدیدى میان طرفداران مسیحیت در اروپا پدید آمد و جنگ‌هاى خانمان سوزى در پى داشت كه هنوز برخى آثار و تركش‌هاى آن حوادث در اروپاى امروزى به چشم مى‌خورد.

به دنبال بالا گرفتن اختلافات مذهبى در اروپا عده‌اى از سر اصلاح‌طلبى و خیراندیشى گفتند: تمام این مذاهب درست است! آنان مى‌خواستند از این طریق اختلاف‌ها و نزاع‌ها برطرف گردد. وقتى «كاتولیك‌ها» دیدگاه خاص خویش را مطرح مى‌ساختند، آنها مى‌گفتند: دیدگاه شما درست است؛ این قرائت شما است. نیز وقتى «پروتستان‌ها» و «ارتدكس‌ها» دیدگاهى مخالف كاتولیك‌ها را بیان مى‌كردند، مى‌گفتند: دیدگاه شما نیز درست است و اینها هم قرائت دوم و سوم از انجیل است. بنابراین «قرائت‌هاى مختلف» و «پلورالیسم» تدبیرى براى تبدیل جنگ و خون‌ریزى به صلح و آشتى بود، كه البته تا حدودى كارساز بود و اختلاف مسیحیان در اروپا را كاهش داد. به عبارت دیگر، طرح فرمول «قرائت‌ها» به ضمیمه مسأله «زبان دین» و «هرمنوتیك» باعث فروكش نمودن جنگ‌هاى مذهبى شد.

 

2. انگیزه طرح بحث «قرائت‌ها» در كشور ما

كسانى كه خواسته‌اند فرمول «قرائت‌ها» را در كشور ما پیاده كنند، براى این كار دلایل متعددى داشته‌اند؛ اما باید توجه داشت كه حتّى یكى از آن دلایل هم پایان بخشیدن به نزاع‌ها و درگیرى‌ها نبوده است! دلیل این ادعاى ما این است كه جنگ‌هاى خونین عقیدتى و مذهبى كه در مغرب زمین رخ داده است، هیچ گاه در كشور ما وجود نداشته است. هیچ گاه بین شیعه و سنّى در ایران جنگ نبوده است. البته ممكن است یك شیعه در گوشه و كنارى سخنى توهین‌آمیز نسبت به اهل تسنن گفته باشد، یا ممكن است رفتارى ناشایست از جانب یك سنّى نسبت به شیعه‌اى صورت گرفته باشد؛ اما این موارد نادر است. این تاریخ ما است؛ چه آن زمان كه اكثریت ایران را اهل تسنن تشكیل مى‌داده‌اند و چه اكنون كه اكثریت مردم ایران را شیعیان تشكیل مى‌دهند، یاد نداریم كه جنگ جدّى میان شیعه و سنّى اتفاق افتاده باشد. هم اینك در كشور ما شهرها و روستاهاى متعددى وجود دارند كه جمیعت آنها تركیبى از شیعه و سنّى است و آنان با یكدیگر در كمال صفا، صمیمیت و احترام زندگى مى‌كنند. البته اختلافات سلیقه‌اى كم و بیش وجود دارد؛ ولى این مسأله امر تازه‌اى نیست و در جاهاى دیگر دنیا نیز

مشاهده مى‌شود. به عبارت دیگر، ما در این مملكت شاهد جنگ‌هاى مذهبى و قومى حادّ نبوده‌ایم تا براى رفع اختلاف و ارائه راه حل از نظریه «قرائت‌ها» استفاده شود.

واقعیت این است كه در طرح این مسأله در كشورما، عوامل مختلف دیگرى وجود دارد كه یكى از آنها عامل روانىِ «خودباختگى» است. در برخى از اقشار جامعه ما یك حالت خودباختگى نسبت به غربى‌ها وجود دارد و یكى از اثرها و جلوه‌هاى خودباختگى، تقلیدهاى كوركورانه و بى‌منطقى است كه تحت عنوان «مُد» صورت مى‌گیرد؛ مدهایى از قبیل: مد لباس، مد آرایش مو، مد ساختمان‌سازى و...‌‌. البته مسأله «مد» در قبل از انقلاب بازار داغى داشت و بحمداللّه بعد از انقلاب اسلامى مردم ما با بازیابى هویت و شخصیت خویش از تقلیدهاى كوركورانه فاصله گرفتند؛ اما در عین حال، گوشه و كنار افرادى هستند كه از خویشتن خویش شخصیت مستقلى ندارند و به آسانى تحت تأثیر غربى‌ها و مدهاى آنان قرار مى‌گیرند. حتى در میان برخى روشن‌فكران ما به دلیل عدم‌ثبات شخصیت، تقلیدهاى كوركورانه مشاهده مى‌شود و وقتى یك گرایش فكرى در مغرب زمین رواج پیدا كند، آنان دوست دارند به تقلید از آنان همان گرایش فكرى را مطرح سازند.

 

3. انگیزه‌هاى خیرخواهانه طرح بحث قرائت‌ها

گرچه بحث «قرائت‌هاى مختلف» احیاناً از سوى برخى افراد با مقاصد خاص و فتنه‌انگیز طرح شده است، اما عده‌اى نیز از روى حسن ظن و حسن نیت نظریه «تعدد قرائت‌ها» را مطرح ساختند. بسیارى از تحصیل كرده‌ها در مقام جمع بین «نظریه‌هاى علمى» و «افكار مذهبى» خود را موفق نمى‌یابند. برخى مسایل در كیهان‌شناسى و زیست‌شناسى، مانند «نظریه داروین»، با آموخته‌هاى دینى وفق نمى‌دهد. گاهى اعتقادات دینى ما یا برداشت‌هایى كه از قرآن و روایات وجود دارد، با آنچه در كتاب‌هاى درسى در دانشگاه‌ها تدریس مى‌شود در تضاد است. در این گونه موارد آیا ما باید نظر دین را بپذیریم یا دست‌آوردهاى علوم مختلف را قبول نماییم؟ یكى از راه‌حل‌هایى كه این افراد دلسوز و متدین مطرح مى‌سازند، همان راه حلى است كه قبلا اروپایى‌ها در عهد رنسانس به كار گرفتند. آنان براى این منظور بحث «زبان دین» را مطرح كردند. همان طور كه قبلا بیان شد، مجموعه‌اى از تئورى‌ها، مانند: «زبان دین»، «تعدد قرائت‌ها» و «نسبیت معرفت» اختلافات و تضادهاى اروپایى‌ها را كاهش داد. حالت

«جزم‌گرایى» از متدینان سلب شد و شك و تردید در اعتقادات دینى را پذیرا شدند. وقتى دو یا چند «شك» وجود داشته باشد، دیگر اختلافى بین افراد پیش نمى‌آید و علیه یكدیگر ادعایى را مطرح نمى‌سازند. یكى مى‌گوید: من شك دارم؛ دیگرى هم مى‌گوید: من نیز شك دارم؛ در این حالت طبعاً اختلاف و نزاع جدّى و آن‌چنانى پیش نخواهد آمد. اختلاف از آن‌جا ناشى مى‌شود كه یكى با قاطعیت بگوید: مطلب از این قرار است، و دیگرى هم با قاطعیت بگوید: مطلب از این قرار نیست. در این حالت هر كس مى‌خواهد اعتقادات خویش را در زندگى منشأ اثر قرار دهد، كه در نتیجه علاوه بر تضاد اعتقادى، تضاد عملى و رفتارى نیز به وجود خواهد آمد.

یكى از راه حل‌هایى كه براى رفع این اختلاف‌ها مطرح شد بحث «تعدد معنا» یا «تعدد قرائت‌ها» در مورد متون دینى بود. كسانى كه بحث قرائت‌ها را مطرح كردند، در صدد برآمدند تا با استفاده از آن، مسأله تعارض «علم و دین» را نیز حل كنند. هر گاه یك مطلب دینى یا آیه و روایتى با «علم» ناسازگار باشد، یا «علم» آن را ابطال كند، مى‌گویند: این آیه یا روایت داراى معناى دیگرى است كه متفاوت با معناى سابق است.

ما نیز مى‌پذیریم كه عده‌اى از سر دلسوزى و حسن نیت بحث «تعدد قرائت‌ها» را مطرح كردند تا از این طریق خدمتى به دین كرده باشند. این مسأله مخصوصاً در قشر تحصیل كرده، آموزگاران، دبیران و اساتید دانشگاه بیشتر مشاهده مى‌شود. هر گاه به آنان اعتراض شود كه این مطلب با فلان آیه یا روایت سازگار نیست، در پاسخ مى‌گویند: این آیه معناى دیگرى دارد. هر چند آنان در نیت خویش صداقت دارند، اما این كار ایشان اشتباهى بزرگ و ویران‌گر است.

 

4. «قرائت‌هاى مختلف» ابزارى براى حذف دین

حقیقت این است كه در جامعه ما، هستند كسانى كه اصلا دین را باور ندارند و اگر آیات و روایات طبق نظر دین‌شناسان و صاحب‌نظران معنا شود با اهداف سیاسى و اعتقادات كفرآمیز آنان هماهنگى ندارد. این افراد كه خود را با جامعه‌اى مسلمان كه اكثریت آن را دین‌داران تشكیل مى‌دهند، مواجه مى‌بینند، براى حفظ موقعیت اجتماعى و سیاسى خویش تظاهر به دین‌دارى مى‌كنند. آنان تلاش دارند ضمن تظاهر به دین‌دارى، به تدریج جامعه را به بى‌دینى سوق دهند. یكى از ابزارهایى كه آنان در این راه از آن استفاده مى‌كنند فرمول «تعدد قرائت‌ها»

است. آنان مى‌گویند: شما تا به حال آیات را به گونه‌اى خاص معنا مى‌كردید، ولى آن یك قرائت است؛ در این میان، قرائت دیگرى نیز وجود دارد.

در یكى دو دهه قبل از انقلاب، گروه‌هایى در جامعه بودند كه به نام «گروه‌هاى التقاطى» موسوم گشتند. یكى از این گروه‌ها، منافقینِ «گروه فرقان» بودند كه در سال 1358 افرادى هم‌چون علامه شهید استاد مطهرى را به شهادت رساندند. این عده تفسیر قرآن مى‌گفتند و در مسایل دینى و مذهبى، خودشان را مسلمان دو آتشه معرفى مى‌كردند و حتى برخى از آنان در لباس روحانیت بودند! یكى از شیوه‌هاى گروه فرقان این بود كه خود را «مبارز» و «مجاهد» مى‌دانستند و مى‌گفتند: قرائتى كه متدینان تا به حال از دین داشته‌اند درست نیست. آنان مدعى بودند كه آیات قرآن داراى معناى دیگرى است كه آن معنا را باید در «ظرف مبارزه» فهمید! جوانان ما در آن زمان نبودند، ولى مى‌توانند تحقیق كنند و این مسایل را از افراد مسن‌ترى كه با این مسایل آشنایى دارند سؤال كنند. آنان معتقد بودند هیچ گاه نمى‌توان معناى آیات قرآن را در مدرسه و كلاس درس آموخت، بلكه تنها یك راه دارد و آن «میدان مبارزه» است! از این رو، آیات قرآن را به اصطلاح خودشان بر اساس دركى كه از میدان مبارزه داشتند به دل‌خواه خویش معنا و تفسیر مى‌كردند. یكى از این افراد كه لباس روحانى به تن داشت، و البته بعد از انقلاب به جرم «ارتداد» اعدام شد، كتابى به نام «توحید» نوشت. او در این كتاب، در باره شعار اسلام، یعنى لا اله الا اللّه، اظهار داشت: تا به حال مسلمانان خیال مى‌كردند كه اللّه یك موجود واقعى و عینى است كه باید او را پرستش و اطاعت كرد، در صورتى كه «اللّه» یعنى «ایده‌آل اخلاقى!» برخى جوانان ما وقتى كه این كتاب را خواندند، منظور او را از ایده‌آل اخلاقى درك نكردند، آنان گفتند: شاید این هم معناى دیگرى براى اللّه است! عده‌اى از روى حسن ظن، مخصوصاً از آن جهت كه نویسنده كتاب، لباس روحانیت به تن داشت، گفتند: شاید منظور از ایده‌آل اخلاقى این است كه خدا همه صفات اخلاقى خوب را دارد. چیز دیگرى از این واژه به ذهن افراد نمى‌رسید؛ ولى با توجه به قراین دیگرى كه در همین كتاب وجود داشت، نویسنده كتاب اصلا به وجود خدا اعتقاد نداشت. او معتقد بود كه انسان باید یك ایده‌آل اخلاقى و موجودى را كه همه خوبى‌ها را دارا است در ذهن خویش تصور نماید و به سمت او حركت كند! لا اله الا اللّه بر طبق این قرائت جدید با ماتریالیسم فلسفى سازگار بود! نویسنده كتاب حتى تصریح كرده بود كه شعار لا اله الا اللّه با ماتریالیسم فلسفى منافاتى ندارد! ماتریالیسم

فلسفى به چه معنا است؟ از نظر طرفداران ماتریالیسم فلسفى، غیر از «ماده» و «محسوسات» چیز دیگرى وجود ندارد و هستى مساوى با ماده و مادیات است و خدا، فرشتگان، وحى و عالَم غیب وجود ندارند. بنابراین وقتى این آقاى روحانى نما در كتاب توحید خویش، اسلام را با ماتریالیسم فلسفى مخالف نمى‌داند نتیجه این است كه اگر كسى معتقد شود كه خدا وجود ندارد، با اسلام منافات ندارد! پس اسلام با چه چیز مخالف است؟ از نظر آنان، اسلام با «پول»، «سرمایه» و «سرمایه‌دارى» مخالف است. این شخص كه نامش حبیب اللّه آشورى بود، كمونیست و ماركسیست بود.

از نظر او ایده‌آل اخلاقى، معناى دیگرى براى لا اله الا اللّه بود! او هیچ گاه به طور صریح شعار لا اله الا اللّه را انكار نمى‌كرد، بلكه مى‌گفت معنایش این است كه شما پول‌پرست و در پى مادیات نباشید. او در كتاب خویش آیات قرآن، نماز، تسبیح، ركوع و سجود را معنا كرده بود؛ از نظر او «تسبیح» یعنى دانه‌هاى فشنگ!

اینها نمونه‌هایى از قرائت جدید از دین بود. قبل از انقلاب ماركسیست‌ها و گروه‌هاى التقاطى این مطالب را ترویج مى‌كردند. منافقین گروه فرقان چندین جلد تفسیر قرآن نوشتند و آیات را طبق عقاید باطل و كفرآمیز خویش تفسیر مى‌كردند. اكنون نیز برخى شخصیت‌هاى روحانى وجود دارند كه در آن موقع، همین گرایش‌هاى كفرآمیز را داشتند و جلسه درس تفسیر قرآن برقرار كرده و قرآن را بر اساس افكار مادى و ماركسیستى تفسیر مى‌كردند! شاید هنوز نوارهاى جلسات و تفسیر آنها وجود داشته باشد. در قرآن مى‌خوانیم: یَسْئَلُونَكَ عَنِ السّاعَةِ أَیّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلاّ هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتِیكُمْ إِلاّ بَغْتَةً یَسْئَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِیٌّ عَنْها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللّهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُون(1)= از تو در باره قیامت مى‌پرسند كه وقوع آنچه وقت است؟ بگو: علم آن تنها نزد پرودگار من است. جز او هیچ كس آن را به موقع خود آشكار نمى‌گرداند. این حادثه بر آسمان‌ها و زمین گران است، جز ناگهان به شما نمى‌رسد. باز از تو مى‌پرسند گویا تو از زمان وقوع آن آگاهى. بگو: علم آن تنها نزد خدا است، ولى بیشتر مردم نمى‌دانند.

به اعتقاد نامبرده، مراد از «ساعة» كه در قرآن آمده، قیامت نیست. این كه قرآن مى‌فرماید: ما «ساعة» و زمان قیامت را مخفى مى‌كنیم، به معناى مخفى شدن وقت قیام است و این آیه،


1. اعراف (7)، 187.

درسى است براى مبارزه و آن درس این است كه: هیچ كس نباید بداند چه موقع حمله صورت مى‌پذیرد. او مى‌گفت: در مبارزه و جنگ باید زمان حمله را مخفى كرد تا هیچ كس از آن اطلاعى پیدا نكند. به اعتقاد او مراد از «یوم الاخر» روزى است كه ملت پیروز مى‌شود، نه روز قیامت!

ایمان به روز قیامت جزو دین ما است و قرآن مى‌فرماید: به خدا قسم روز قیامت وجود دارد و در آن روز دوباره زنده خواهید شد و به حسابتان رسیدگى خواهد شد. چگونه مى‌توان این اعتقاد را در كنار ماتریالیسم و مادّه‌گرایى قرار داد؟! آیا اگر كسى موفق به مبارزه نشود، ایمان ندارد و از اسلام بهره‌اى نبرده است؟! آیا ایمان به «روز آخر» یا «قیامت» به معناى ایمان به پیروزى نهایى است؟! آیا مى‌توان این عقاید باطل را به اسلام و قرآن نسبت داد؟!

اما چرا آنان این نظریه را مطرح مى‌ساختند؟ به این دلیل كه آن دینى كه قرائت خدا و پیغمبر است به درد اینها نمى‌خورْد و با ایده‌هاى آنان سازگارى نداشت. آنان مى‌خواستند نظام ماركسیستى را حاكم سازند. از این رو با طرح قرائت جدید از اسلام و قرآن، مى‌خواستند عقاید ماركسیستى را به مردم دین‌دار و مسلمان ما تزریق كنند!

 

5. ترویج «لیبرالیسم» از راه «قرائت‌هاى مختلف»

امروزه نیز بعد از انقلاب همان ایده به شكل دیگرى مطرح مى‌شود. ما شاهدیم كه دیگر ماركسیسم در عالم جایگاهى ندارد و در عوض «لیبرالیسم» براى خود جاى پایى پیدا كرده و براى سیطره همه جانبه تلاش مى‌كند. امروزه دوران لیبرالیسم است. لیبرالیسم یعنى چه؟ البته در صدد بیان معناى لغوى و اصطلاحى واژه «لیبرالیسم» نیستم و بیشتر مى‌خواهم آثار و نتایج عملى حاكمیت این تفكر را بیان كنم. به یاد دارم یك مسلمان آمریكایى كه استاد دانشگاه نیز هست، بعد از قضایاى بیستم شهریور 80 (11 سپتامبر 2001) به ایران آمده بود. من از او در باره عكس العمل مردم آمریكا در مقابل حمله به برج‌هاى اقتصادى آمریكا پرسیدم. او گفت: اغلب مردم آمریكا تحت تأثیر تبلیغات رادیو و تلویزیون قرار دارند و هر آنچه این رسانه‌ها بگویند، به سادگى مورد قبول آنان واقع مى‌شود و آن را باور مى‌كنند. البته در مقابل، عده كمى نیز تصوّرات دیگرى دارند؛ از جمله دو تن از كشیشان پروتستان در نطق مذهبى و موعظه‌هاى خویش اعلام داشتند، جریانى كه در آمریكا به وقوع پیوست، عقوبت الهى است كه نازل شده

است؛ دلیل این عقوبت هم این است كه آمریكایى‌ها، لیبرالِ افراطى شده و دین را به كنارى گذاشته و در پى هوس‌ها و میل‌هاى نفسانى و حیوانى خود هستند. این دو كشیش پروتستان كه جرأت كردند چنین مطالبى را علیه لیبرالیسم مطرح سازند بلافاصله مورد هجوم دولتى‌ها و تبلیغات صهیونیستى واقع شدند. آنان در رد سخنان این كشیشان گفتند: این چه سخنانى است مى‌گویید؟ شما باید پس از این حادثه مردم را دلدارى دهید. شما در عوض دلدارى دادن، ناراحتى مردم را افزون مى‌سازید.

من كارى به درستى یا نادرستى سخنان آن دو كشیش ندارم. منظورم از نقل این داستان، بیان این جمله آنان بود كه: «چون مردم آمریكا، لیبرالِ افراطى گشته‌اند، خداوند آنان را عقوبت نموده است». منظور كشیشان از لیبرال، همان اخلاق لیبرالىِ بى‌بند و بارى و ترویج مفاسد است. ایده لیبرالى در ابتدا در مباحث اقتصادى مطرح گشت، آن گاه به مسایل تربیتى، اخلاقى و سایر حوزه‌ها نیز سرایت داده شد. این تفكر اگر هم در ابتدا با انگیزه‌هاى صحیحى مطرح شده باشد، ولى امروزه «لیبرالیسم» كه در دنیا گفته مى‌شود چیزى جز هوس‌مدارى و پیروى از هوا و هوس نیست، همان كه قرآن مى‌فرماید: أفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَفَأَنْتَ تَكُونُ عَلَیْهِ وَكِیلا(1)= آیا آن كس كه هواىِ نفس خود را معبود خویش گرفته است دیدى؟ آیا مى‌توانى ضامنِ او باشى؟!

در فرهنگ لیبرالیسم، انسان تقیدى به دین و اخلاق و حكم عقل ندارد. او كاملا آزاد است و هرچه دلش خواست، به شرط معارض نبودن با آزادى دیگران، مى‌تواند انجام دهد. این فرهنگ، امروزه از سوى آمریكا ترویج مى‌شود. حتى لیبرالیسم موجود در كشورهاى اروپایى به اندازه لیبرالیسم آمریكایى افراطى نیست. كاش در این‌جا مجالى بود تا آنچه را كه من به چشم خود از لیبرالیسم آمریكایى دیده‌ام، بیان نمایم.

به هر حال، موج لیبرالیسم كه به وسیله آمریكا و دیگر كشورهاى غربى در دنیا ترویج مى‌شود، به كشور ما هم رسیده است. بزرگ‌ترین و محكم‌ترین سدّى كه در مقابل امواج لیبرالى قد عَلَم كرده و مانع از گسترش افكار شیطانى آنان شده است، اسلام است؛ اسلامى كه امام خمینى(رحمه الله) آن را زنده كرد و نظام اسلامى ایران ثمره آن محسوب مى‌شود. براى آمریكا و همه كشورهاى لیبرالى، هیچ دشمنى خطرناك‌تر از اسلام و جمهورى اسلامى نیست. اگر خودشان را سرگرم چیزهاى دیگرى مى‌كنند، این امر براى راه گم كردن است. هدف اصلى، نابودى


1. فرقان (25)، 43.

اسلام و جمهورى اسلامى ایران است؛ ولى آنان نمى‌توانند به طور مستقیم وارد شوند، بلكه ابتدا گوشه و كنار این نظام را مورد هدف قرار مى‌دهند تا در نهایت آن را نابود سازند. یكى از زمینه‌ها و ابزارهاى ترویج فرهنگ لیبرالى، بحث قرائت‌هاى مختلف و قرائت جدید از اسلام است. پیش از انقلاب، ماركسیست‌ها با طرح مسأله «ایده‌آل اخلاقى» و دشمنى با سرمایه‌دارى، تفسیرهاى خاص خویش از اسلام و قرآن را مطرح مى‌ساختند و امروزه لیبرال‌ها تحت عنوان «قرائت‌ها» مطالب باطل را به جامعه اسلامى تزریق مى‌كنند. ماركسیست‌ها، لا اله إلا اللّه را به ایده‌آل اخلاقى معنا مى‌كردند و امروزه، لیبرال‌ها در همان راستا و به گونه‌اى دیگر معنا‌مى‌كنند.

آیا كسانى كه دَم از قرائت‌هاى جدید از دین مى‌زنند منظورشان این است كه «مالِكِ یَوْمِ الدِّینِ» را مى‌توان «مَلِكِ یوم الدین» خواند؟! آیا منظورشان این است كه مى‌توان كلمه «یَطْهُرْنَ» در آیه: «وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتّى یَطْهُرْنَ» را به صورت «یَطَّهَّرْنَ» خواند؟! آنها اساساً كارى به این مطالب ندارند. آنان نه اعتقاد به خدا دارند و نه دین و نه احكام دین. امروزه بحث قرائت‌هاى مختلف این نیست كه ما الفاظ قرآن را چگونه بخوانیم. شاید الفاظى كه در قرآن داراى دو یا چند معنا است و همه آن معانى قابل التزام است، به اندازه انگشتان دست و پا نباشد. منظور آنان از قرائت‌هاى مختلف این است كه اصلا خود دین را هر كس مى‌تواند طبق رأى و نظر خود معنا و تفسیر كند!

گاهى نیز در توجیه و دفاع از نظریه قرائت‌ها مى‌گویند: «فتاواى مراجع با یكدیگر متفاوت است و همه نظرات مورد احترام است». آرى، این امر جزو فرهنگ ما است و هر بى‌سوادِ پشت كوه نشین هم مى‌داند كه فتاواى مراجع با یكدیگر متفاوت است؛ ولى در عین حال، همه مى‌دانند كه ضروریات دین اختلاف بردار نیست.

 

6. نمونه‌اى از قرائت جدید قرآن!

كسانى كه در باره «تعدد قرائت‌ها» سخن مى‌گویند، كتاب و مقاله مى‌نویسند و میزگرد تشكیل مى‌دهند، در پى چه هستند؟ لازم است یكى دو عبارت از كتابى را براى شما بیان كنم تا شما خود قضاوت نمایید. نویسنده این كتاب، مانند بنده عمامه بر سر دارد. او مى‌گوید: تفسیر دیگرى از اسلام وجود دارد و آن این است كه خداوندى كه مَبدء و مُبدع جهان و انسان است،

انسان و «تمدن‌سازى او» را قبول دارد؛ زیرا فرموده است: فَتَبارَكَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ.(1) او را به گونه‌اى آفریده است كه با احساسات و عقل و منطق و تفكر و علم است. اینها را قرائت سنّتى ندیده بود.

این كه خداوند «احسن الخالقین» است تفسیر جدیدى نیست؛ آنچه او به عنوان تفسیر جدید مطرح مى‌سازد همان «تمدن‌سازى» است و این كه خداوند تكویناً تمدن‌سازى انسان را قبول كرده است! خداوند خودش این قدرت را به انسان داده كه تمدن بسازد. این تمدن‌هایى كه بشر ساخته است، با نیرو، فكر، هوش و استعدادى است كه خداوند به انسان داده است، پس هر تمدنى كه انسان بسازد مورد قبول و امضاى خداوند است!

فرق آن اسلام قدیم با اسلام جدیدى كه این آقا مى‌گوید چیست؟ فرقش در این است كه اسلام سنّتى مى‌گوید: احساسات صحیح است و عقل و منطق صحیح؛ امّا در بعضى موارد هیچ كدام از اینها كارآیى ندارد، بلكه باید «وحى» كمبود آنها را جبران كند؛ وگرنه چه كسى احساس، عقل و منطق را در انسان منكر شده است؟ خداوند كسانى را كه عقل خویش را به كار نمى‌گیرند به عنوان: كر، كور و لال معرفى مى‌فرماید: صُمٌّ بُكْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُون(2)= كرند، لالند، كورند و تعقل نمى‌كنند.

بنابراین پسندیده و مفید بودن عقل و منطق چیز جدیدى نیست و علما و مفسران سابق هم این مطلب را گفته‌اند. پس تازگى و جدید بودن این قرائت جدید از اسلام به چه امرى است؟ تازگى‌اش به این است كه تنها «عقل و احساس» ملاك است و از «وحى» خبرى نیست. به عبارت دیگر، اسلام بى‌اسلام! اسلام منهاى وحى! مگر ما اسلام بدون وحى هم داریم؟! آیا اسلام بدون وحى چیزى غیر از انكار اصل اسلام است. به اعتقاد این نویسنده، انسان به گونه‌اى آفریده شده است كه خودش بدون تكیه بر وحى و تعالیم آسمانى، و تنها بر اساس احساسات، عقل و منطق، مشكلات زندگى‌اش را حل نماید! به عبارت دیگر، خدا هیچ نقشى در تدبیر خانواده، احكام زن و مرد و قوانین جامعه مدرن ندارد، بلكه همه نقش از آنِ انسان است! چون به قول او انسان با این ویژگى تمدنى‌اش خلق شده است!

بنابراین صحبت از این نیست كه آیا «قرائت‌هاى سبعه» در تلاوت قرآن كریم درست


1. مؤمنون (23)، 14.

2. بقره (2)، 171.

است یا نه. موضوع تعدد قرائت‌ها این نیست كه آیا فتاواى فقها درست است یا نه؛ بلكه سخن این است كه آیا اصل اسلام درست است یا نه!! قرائت جدید از اسلام این است كه اسلام بى‌اسلام! خدا هیچ كاره! دین هیچ كاره! وحى هیچ كاره! پیغمبر و امام نیز هیچ نقشى ندارند! فقط تمام نقش از آنِ انسان و عقل اوست، و دیگر احتیاج به هیچ چیز دیگر ندارد!

این نویسنده در جاى دیگر كتاب خود مى‌گوید: مسأله این است كه در حال حاضر واقعاً اثبات قطعى حقانیت یا بطلان یك دین غیرممكن گشته است!

تفسیر جدید از اسلام این است كه ما نمى‌توانیم حقانیت یا بطلان اسلام و سایر ادیان را ثابت كنیم! آیا شما باور مى‌كنید كه نویسنده این كتاب به خدا، اسلام، دین و وحى اعتقاد دارد؟! اگر دم از اسلام و دین مى‌زند و به آیات قرآن استدلال مى‌كند براى فریب من و شما است. شواهدى وجود دارد كه او از جاى دیگر مأموریت دارد تا این مباحث مشكوك و باطل را در جامعه اسلامى مطرح كند.

در حال حاضر در صدد بیان نام كتاب و نام نویسنده نیستم، تنها خواستم نمونه‌اى از تفكر افراد به اصطلاح روشن‌فكر، مدعى اسلام و مدافع دین را معرفى كنم؛ كسانى كه افكار الحادى خویش را به نام دین و قرائت جدید از اسلام مطرح مى‌كنند. آنان مى‌گویند: فهم خودتان را مطلق نكنید. وقتى یك متخصص، اسلام‌شناس و مرجع دینى فلان چیز را حرام مى‌داند، اینان در جواب مى‌گویند: فهم خودتان را مطلق نكنید، قرائت دیگرى هم از دین وجود دارد.

البته گاهى قرائت جدید در باره یك آیه، یك حكم یا موضوع خاص مطرح مى‌شود، كه اگر فقط این بود مشكل چندانى به وجود نمى‌آمد. اما قرائت آنان نسبت به كل دین و تفسیر جدیدى از تمامیت اسلام است. به نظر این نویسنده و امثال او، انسان اساساً احتیاج به اسلام ندارد، احتیاج به دین ندارد. خدا او را به گونه‌اى آفریده است كه با عقل خویش همه چیز را درست مى‌كند. این تفسیر جدید او از اسلام است. در برابر چنین فردى هر گاه به آیه یا روایتى استناد كنید، او هرگز نخواهد پذیرفت؛ چرا كه تنها مرجع و مستند قابل قبول براى او عقل است آن هم عقل ناقص و آفت زده خود او و سایر هوس‌پرستان!

 

7. خطر قرائت‌ها و وظیفه ما

كسانى كه مى‌خواستند دین را از مردم بگیرند آیا راهى بهتر از مسأله «قرائت‌ها» پیدا مى‌كردند؟

آیا آمریكا نوكرهایى بهتر از این افراد پیدا مى‌كند كه با لباس روحانیت و با سمَت استادى دانشگاه و ورود در بعضى از نهادها چنین افكارى را بین جوان‌هاى ما تزریق كنند و هیچ كس هم حرفى نزند؟! اگر هم كسى حرفى بزند، خشونت طلب، متعصب و ضد تساهل و تسامح معرفى مى‌شود. حكومت اسلامى براى چه هدفى روى كار آمده است؟ آیا براى این منظور كه زمینه افكار التقاطى و انحرافى را باز كند؟! آیا ما باید افتخار كنیم به این كه به مردم آزادى داده‌ایم تا عده‌اى با سوء استفاده از آزادى، ریشه دین را بِكَنند؟ آیا وظیفه حاكم اسلامى این است؟ همان گونه كه در مقدمه قانون اساسى آمده و در اصول متعددى از آن تصریح شده، یكى از وظایف مهم حكومت اسلامى ترویج اخلاق، رشد معنویات و اجراى احكام اسلامى است. آیا دولت‌مردان ما تحت تأثیر این گونه افكار باطل قرار گرفته‌اند؟ مگر همه مسؤولان كشور، متخصص در امور اسلامى هستند تا بتوانند خودشان را در برابر امواج شبهه‌ها حفظ كنند؟! وقتى دولت‌مردان ما به طور دایم با همین اشخاص منحرف سر و كار داشته باشند و این‌گونه كتاب‌ها را نیز مطالعه كنند، تدریجاً تحت تأثیر قرار مى‌گیرند؛ و این مسأله براى انقلاب اسلامى یك فاجعه است.

یكى از بزرگ‌ترین وظایف ما مسلمانان این است كه مبانى فكرى و اعتقادى خودمان را تقویت كنیم و زمینه را براى ترویج عقاید صحیح، آن هم به قرائت خدا، قرائت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و قرائت امامان معصوم(علیهم السلام) فراهم سازیم. باید جوان‌ها را تشویق كنیم كه در جلسات بحث از معارف اسلام شركت كنند تا مبانى دینى را فرا بگیرند؛ البته جلساتى بدون رنگ سیاسى، تا آنان را به راست‌گرایى یا چپ‌گرایى متهم نكنند. متأسفانه وضعیت به گونه‌اى شده است كه تا انسان از عقاید دینى سخن مى‌گوید او را راست‌گرا و محافظه‌كار معرفى مى‌كنند! مرا با راست‌گرا و محافظه‌كار چه كار؟! من یك طلبه هستم و كار تبیین و تبلیغ دین را انجام مى‌دهم. واللّه عضو هیچ حزب، گروه یا جناحى نیستم. نامه‌هاى زیادى مى‌نویسند كه در آن مى‌پرسند: شما عضو كدام گروه هستید؟! آیا یك جا اسم مرا از دفترى درآورده‌اید كه عضو گروه یا حزبى باشم؟ من یك طلبه‌ام و كارم ترویج دین است. وقتى مى‌بینم عقاید دینى از جامعه رخت بر مى‌بندد و نسل آینده بى‌دین و كافر مى‌شوند، نگران و ناراحت مى‌شوم و فریاد مى‌زنم. اگر شما هم دلتان به حال دین مى‌سوزد و نگران ایمان مردم و جوان‌ها هستید، كمك كنید تا به حول و قوه الهى جلوى این انحرافات را بگیریم.