بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1392/04/21، مطابق با سوم رمضان 1434 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
جلسه گذشته در باره مفهوم «صبر» و انواع آن صحبت شد و نتیجه گرفتیم که با توجه به کاربردهای «صبر» در قرآن کریم، روایات شریفه و کتب اخلاقی میتوانیم آن را به مقاومت در مقابل عامل درونی مثل شهوت یا غضب، یا بیرونی مثل مصیبتها و بلایا که انسان را به راه نادرستی سوق میدهد، تفسیر كنیم. بر این اساس نزدیکترین مفهوم به «صبر» مفهوم مقاومت و پایداری است.
در اینجا به طور طبیعی این سؤال مطرح میشود که چرا انسان باید در زندگی صبر داشته باشد؟ اگر صبر نداشته باشیم چه میشود؟ تأکیدات فراوان قرآن کریم و روایات بر این مسأله، مخصوصا در سوره عصر که انسان بدون صبر را در خسران معرفی میكند، برای چیست؟ مگر با نداشتن صبر چه مشکلی پیش میآید که انسان به خسران مبتلا میشود و سعادتش از بین میرود؟ این سؤالات درباره هر یک از اقسام صبر هم به صورت جداگانه قابل طرح است كه پاسخهای متناسب با خود را دارد؛ اما تبیین ضرورت «صبر» با مفهوم عامش که تقریباً مساوی با مقاومت است، مبتنی بر مقدمهای است که از انسانشناسی اسلامی استفاده میشود.
بازگشت این سؤالات به این مسأله در فلسفه اخلاق است که ملاك تقسیم كارها به خوبی و بدی، وجوب و حرمت، و باید و نباید چیست؟ جوابی که با استفاده از منابع اسلامی میتوان به این سؤال داد این است که باید و نباید، و خوب یا بد بودن یك رفتار در ارتباط با کمال انسان مطرح می شود. هر امری که در جهت تکامل انسان قرار گیرد و او را برای پیمودن مراحل تکامل کمک کند، خوب است و هر امری كه او را از این مسیر باز بدارد، بد است. پس برای اینكه بدانیم چه كارهایی را باید انجام دهیم و از چه كارهایی باید پرهیز كنیم، یا به تعبیر دیگر چه كاری خوب و چه كاری بد است، باید ببینیم تأثیر آن در کمال انسان چیست. بر همین اساس پاسخ این سؤال که چرا باید صبر کنیم این است که این رفتار در جهت تکامل انسان مؤثر است و بدون آن برای انسان تکامل حاصل نمیشود.
سؤال دیگری كه در اینجا مطرح میشود این است که چگونه تکامل انسان مرهون مقاومت در مقابل بعضی عوامل است و به چه دلیل میگوییم انسان بدون صبر و شکیبایی، یا مقاومت و پایداری به تکامل نمیرسد؟ پاسخ این سؤال را نیز میتوانیم از نظریه دیگری در فلسفه اخلاق كه مبتنی بر انسانشناسی اسلامی است، به دست آوریم. ما ابتدا باید ببینیم انسان چگونه موجودی است، ابعاد وجودی او چیست، کمال انسانی یعنی چه و انسان چگونه به آن میرسد، تا پس از آن بتوانیم تأثیر كارها و رفتارها را در مسیر تکامل بفهمیم و بر اساس آن خوب یا بد بودن آنها را تشخیص دهیم.
بررسی این مسایل و پاسخ به آنها بحث مفصلی را میطلبد كه در حوصله این جلسات نمیگنجد. لذا بحث در باره این مقدمات را به محل خود واگذار كرده، به عنوان اصل موضوع میپذیریم که کمال انسان در سایه رفتار اختیاریاش حاصل میشود. این اصل را به زبان شرع میتوان اینگونه عنوان كرد كه آنچه موجب ثواب اخروی و سعادت ابدی میشود و خلود در بهشت را در پی دارد رفتاری است که از اختیار انسان سرچشمه بگیرد و اگر كاری صرفاً از روی جبر انجام گیرد، ثواب و عقاب، و بهشت و جهنم بر آن مترتب نمیشود. مثلاً یك مجنون مادرزاد كه همه رفتارهایش ناخواسته و غیر ارادی است، را نه به بهشت میبرند و نه در جهنم میاندازند؛ چون كارهای او غیر اختیاری و جنونآمیز بوده و مستوجب ثواب و عقاب نیست. پس تکامل انسان و آنچه در ادبیات شرع موجب ثواب و عقاب میشود، رفتاری است که از اختیار ناشی شود. البته شرایط اختیار در همه افراد یكسان نیست و هر کس به همان میزانی که امکان انتخاب برایش فراهم است، مسئولیت دارد؛ اگر به مسئولیت خود عمل کند، به او پاداش داده میشود و در برابر مخالفت با آن هم عذاب میشود. مسئولیت همه انسانها هم در یک حد نیست. تکلیف انبیا و اولیای خدا خیلی سنگینتر از دیگران است؛ همچنانكه تکلیف علما سنگینتر از جهال است؛ حتی بر اساس بعضی از آیات قرآن کریم تکلیف منسوبین به پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله با دیگران متفاوت است. «یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَیْتُنَّ.1» بر اساس این آیه تكلیف همسران پیامبر با خانمهای دیگر تفاوت دارد؛ چون انتساب ایشان به آن حضرت موقعیتی را برایشان ایجاد میکند كه تکلیف سنگینتری را اقتضا میكند. اگر آنها تکلیف خود را درست انجام دهند، ثواب بیشتری خواهند برد و اگر تخلف و عصیان کنند، گناهشان نیز مضاعف میشود.
پس تکامل انسان در سایه اعمال اختیاری اوست. به تعبیر دیگر انسان دائماً بر سر دو راهی قرار دارد؛ چون انتخاب در جایی ممكن است كه گزینههای متعدد وجود داشته باشد. اما انتخاب یكی از گزینهها چگونه صورت میگیرد؟ انسان برای انتخاب یكی از راهها نیازمند انگیزهای است كه موجب ترجیح آن بر راههای دیگر شود. شخصی را فرض كنید كه بین نشستن در خانه و تماشای تلویزیون، و حضور در این جلسه مردد است. چه عاملی موجب میشود که این شخص نشستن در خانه را رها كند و در این مجلس حاضر شود؟ هر یك از این دو گزینه جاذبهای دارد كه شخص را به سمت گزینه مربوط به خود دعوت میکند و این شخص با انتخاب یكی از آنها در مقابل جاذبه گزینه دیگر مقاومت میکند؛ عاملی انسان را به لذت مادی میخواند و عامل دیگر او را به مسجد و عبادت دعوت میكند. کسی که عبادت را ترجیح میدهد، در مقابل عامل دیگر مقاومت، و به تعبیر دیگر صبر میکند.
بنا براین انسان برای رسیدن به کمال و سعادت باید از بین راههای مختلفی كه پیش روی اوست و هر یك جاذبه خود را دارد، مسیری را انتخاب کند که او را به سعادت میرساند و این امر در گرو انتخاب صحیح است. روشن است كه انتخاب یكی از راهها همراه با مقاومت در برابر جاذبه گزینههای دیگر است؛ و چه بسا این جاذبهها قویتر از جاذبه مسیر منتخب هم باشد. انسان با مقاومت، خویشتنداری و كنترل خود در برابر جاذبههای راه غلط میتواند مسیر صحیح را برود ومستحق پاداش اخروی و قرب الهی شود. اما اگر عوامل مختلفی در كار نباشد كه هر یك از آنها شخص را به راهی سوق دهد و به تعبیر دیگر زمینه اختیار و انتخاب فراهم نباشد، رفتار انسان هم ثواب و عقاب، و تكامل را در پی نخواهد داشت؛ چون راهی كه او رفته، حتی اگر راه خوبی هم باشد، از پیش تعیین شده بوده و موجب پاداش یا عذاب نمیشود. همانگونه كه فرشتگان راهی غیر از عبادت در پیش رو ندارند، لذتی غیر از آن برایشان وجود ندارد و اصلاً میل به گناه و همچنین ابزار آن را ندارند؛ تنها كاری كه از آنها ساخته است عبادت و تسبیح خدا است؛ «یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لَا یَفْتُرُونَ؛2» «یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ هُمْ لا یَسْأَمُون؛3» نه از تسبیح خدا خسته میشوند و نه ملالی پیدا میکنند. در بعضی روایات نیز گفته شده: «وَ جَعَلَ طَعَامَهُمُ التَّسْبِیحَ وَ التَّهْلِیلَ وَ التَّقْدِیس؛4 خوراك ملائكه تسبیح، تهلیل و تقدیس خداوند است.» همچنانكه ما با غذا خوردن زندهایم و از آن لذت میبریم، آنها هم به گونهای آفریده شدهاند كه اگر خدا را تسبیح نکنند، گویا حیات ندارند.
خدای متعال این مزیت را در بین همه موجودات و مخلوقات فقط به انسان داده که خود او مسیرش را انتخاب کند و به واسطه همین مزیت است كه استعداد خلیفةاللهی را یافته است. لازمه این امر هم وجود راههای متفاوت با جاذبههای مختلف است تا انسان بتواند از بین آنها یكی را انتخاب كند و این امر مقاومت در برابر جاذبههای دیگر را میطلبد. كسی كه از صبح تا شب كار كرده و آخر شب با تنی خسته به بستر رفته، برای چنین كسی ترك خواب و استراحت، و نافله شب خواندن دشوار است و انگیزهای قوی لازم است كه بتواند در برابر جاذبه خواب خوش مقاومت كند و به جمع كسانی بپیوندد كه «تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا.5»
پس انسان برای رسیدن به كمال باید در مقابل عواملی مثل تنبلی، شهوت، غضب، مقامپرستی، جاهطلبی و مانند آن مقاومت كند تا بتواند راه صحیحی را كه شناخته بپیماید. اما اگر تسلیم این عوامل شد، چه میشود؟ برخی افراد یله و رها هستند؛ هیچ تعهد و مسئولیتی را نمیپذیرند و بنای مقاومت در برابر عواملی كه آنها را از كمال بازمیدارد، ندارند؛ این، همان فرهنگ اباحیگری است كه برخی به آن افتخار میکنند؛ فرهنگی که امروزه با عنوان لیبرالیسم بر دنیا غلبه دارد؛ هر كس، هر گونه خواست، رفتار كند؛ البته مواردی كه برای دیگران ایجاد مزاحمت كند را استثناء میكنند؛ ولی منظورشان عمدتاً مزاحمت برای دستهای پشت پرده سیاست است. حتی مکاتبی پیدا شده که بنای آنها بر زیر پا گذاشتن و شكستن ارزشها و هنجارهای اجتماعی و نپذیرفتن هیچ قید و شرطی است و این امر را برای خود افتخار میدانند. قرآن كریم در باره رفتار این افراد میفرماید: «بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ؛6 خواسته آدمیزاد این است كه بیبند و بار باشد؛» و آنها را مثل چارپایان چنین توصیف میكند: «ذَرْهُمْ یَأْكُلُواْ وَیَتَمَتَّعُواْ وَیُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ؛7» یعنی کسانی که شیوه زندگی آنها این چنین، و هدف زندگی و مبنای تفكرشان این است، چنین كسانی انسان محسوب نمیشوند؛ بگذار آنها بخورند و بچرند و خوش باشند؛ یک روزی خواهند فهمید! در آیه دیگری صریحا میفرماید: «إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ؛8 اینان چیزی جز همانند چارپایان نیستند.»
مرز بین انسان و حیوان زمانی ترسیم میشود که پای تعهد در کار بیاید و انسان بنا بگذارد كه آگاهانه کاری را انجام دهد یا از انجام کاری خودداری كند و برای رفتارهای خود مقررات و ضوابطی داشته باشد. البته چگونگی وضع مقررات و نحوه اجرای آنها بحث دیگری است؛ اصل مسأله این است كه انسان یا مقررات، ضوابط، ارزشها، و حلال و حرام را بپذیرد، و یا بخواهد از هر قید و بندی آزاد و یله باشد و هر گونه كه خواست، رفتار كند. این جاست که باید و نباید، و خوب و بد پیدا میشود. كاری كه موجب کمال میشود، خوب است و باید انجام شود و كاری كه موجب نقص میشود، بد است و نباید انجام شود.
پس جواب این سؤال كه چرا باید صبر کنیم، از اینجا به دست میآید كه «صبر» یعنی مقاومت در مقابل انگیزه و عاملی که انسان را به جهتی غیر از كمال دعوت میکند؛ ما هم انسان و خواهان کمال خود هستیم؛ کمال ما نیز در سایه انتخاب راه صحیح حاصل میشود كه لازمه آن مقاومت در برابر عوامل بازدارنده از كمال است؛ بنا بر این اگر ما میخواهیم انسان باشیم و به مقام خلیفةاللهی و قرب الهی برسیم و گل سر سبد آفرینش بشویم، باید حد و مرزها را بشناسیم، بایدها و نبایدها را بدانیم، مقررات و ضوابط را بپذیریم و در چارچوب آنها رفتار كنیم و در برابر آنچه ما را از این مسیر منحرف میكند، مقاومت كنیم.
البته گفتیم با توجه به مضمون روایات، صبر و مقاومت لااقل در سه شکل ظهور پیدا میکند و سؤال از ضرورت صبر در باره هر یک، جداگانه مطرح میشود؛ ولی جواب کلی این سؤال این است که «صبر» به یک معنا جوهره انسانیت است. فرد بیبند و بار كسی است كه هیچ مقاومتی در مقابل هیچ عاملی نداشته باشد. چنین كسی باطناً انسان نیست. امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه درباره چنین افرادی میفرماید: «الصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَان.9» روشن است كه فطرت ما نمیپذیرد در شمار چارپایان باشیم. اگر نمیخواهیم چنین باشیم، چه باید بکنیم؟ انشاءالله اگر فرصتی شد بعضی از پاسخهای جزیی این سؤال را که اهمیت بیشتری دارد و در قرآن و روایات مورد تأکید واقع شده، عرض میکنیم؛ اما جواب کلی این است که ابتدا ما باید شناخت صحیحی از خودمان، مسیر زندگیمان، عاقبت کارمان، هدف آفرینشمان و راه سعادت و شقاوتمان پیدا کنیم. باید بدانیم واقعا چه هستیم، برای چه خلق شدهایم، به چه مقاماتی میتوانیم برسیم، و ارزش آنچه میتوانیم به دست آوریم، چهقدر است؟ بد نیست مقایسهای بین بعضی از خواستههای دنیا با خواستههای معنوی داشته باشیم تا ببینیم آیا ارزش خواستههای دنیایی ما به اندازهای هست که دهها سال برای آنها زحمت بکشیم؟ این رفتار همه ما است، اما به آن توجه نداریم.
معمولا در دوران مدرسه برای تشویق كودك به درس خواندن به او میگویند: درس بخوان تا در آینده دکتر یا مهندس بشوی و درآمد خوبی داشته باشی یا به پست و مقامی برسی. نزدیک سن تکلیف در گوشش میخوانند که اگر میخواهی همسر خوبی داشته باشی، یا با فلان خانواده وصلت کنی، باید تحصیلات عالیتری داشته باشی. این كودك یا نوجوان سالها زحمت میکشد و شبانهروز تلاش میكند تا در كنكور قبول شود، به دانشگاه برود، مدرک بگیرد، و شغلی پیدا کند تا بتواند فلان همسر را اختیار كند. با اینكه معلوم نیست به این هدف برسد، یا نه؛ و اگر رسید، این زندگی چهقدر برای او سعادتبخش باشد. چندین سال زحمت و مشقت، برای رسیدن به چه اهدافی! همه عمرمان برای رسیدن به چیزهایی صرف میشود كه در همین دنیا ممكن است نصیبمان بشود. گاهی شصت سال زحمت کشیدهایم و به سختی و مرارت گذراندهایم به این امید که اگر ده سال دیگر زنده ماندیم، آن ده سال را خوش باشیم! این همه فعالیت برای دستیابی به خوشیهایی در همین عالم! اما اگر خوشیهایی باشد كه از لحاظ کیفیت با خوشیهای این دنیا قابل مقایسه نباشد و از نظر کمیت هم بیپایان باشد، برای آنها چهقدر باید زحمت بکشیم؟
اگر درست فکر کنیم، میفهمیم که «صبر» باید سر تا پای زندگی ما را در بر بگیرد؛ یعنی ما هر لحظه باید در مقابل عامل مخالف مقاومت کنیم؛ عاملی که چشم ما را به این سو و آن سو میکشاند، گوش ما را به شنیدن هر صدایی وا میدارد، زبان ما را به گفتن هر كلامی میچرخاند و دست و پای ما را به هر رفتاری وا میدارد. تمام اندام ما دائما باید تحت کنترل و در سیطره صبر باشد. پس «صبر» را با معنای عامی كه گفته شد و مورد تأیید روایات هم هست، میتوانیم جوهره انسانیت بنامیم.
تا زمانی كه در انسان انگیزهای قوی برای رسیدن به کمال و سعادت حقیقی پیدا نشود، رفتارش تغییر چندانی نمیكند؛ البته ممکن است بعضی عوامل تأثیرات موقتی در رفتار او داشته باشد؛ ولی اغلب آنها محدود و موقت است و در عمق روحش اثر نمیگذارد و مثل امواجی است که روی آب پدید میآید و سریع از بین می رود. برای تأثیرپذیری عمیق باید فکر انسان، نگاهش به هستی و به خودش و ارتباطش با خدا تغییر کند. در چنین صورتی انسان به راحتی میتواند در مقابل خواستههای شیطانی مقاومت کند و صبور باشد. وقتی چنین زمینهای در شخص پیدا شد و در رفتارش ظهور پیدا کرد از انوار موجود هستی هم بهتر استفاده میکند و در هر لحظه از انوار ذات مقدس الهی كه از مجاری خاص به عالم ریزش می کند، بهرهمند میشود. چنین كسی میفهمد: إِنَّ فِی ذَلِكَ لآیَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ. اما كسانی که خیلی مقید نیستند و به تعبیر دیگر دلشان نورانی نیست و قلبشان صفا ندارد و ظلمانی است، از این آیات چیزی نمیفهمند؛ چون این آیات برای كسانی است كه صَبَّارٍ شَكُورٍ باشند؛ كسانی میتوانند از این نشانهها استفاده کنند که ملکه صبر و ملکه شکر در آنها به وجود آمده باشد؛ خود را در چارچوبی محدود کرده باشند؛ مرزهایی برای زندگیشان تعیین کرده باشند و به آنها مقید باشند. پس باید تلاشمان این باشد که بیشتر یاد بگیریم که چه کارهایی را باید انجام داد و به آموختههای خود هم پایبند باشیم؛ نه این که بعد از یاد گرفتن بگوییم: ما اگر واجباتمان را هم انجام بدهیم، کلاهمان را به عرش میاندازیم!
وفقناالله و ایاکم انشاءالله
1. احزاب(33)، 32.
2. انبیا(21)، 20.
3. فصلت(41)، 38.
4. بحارالانوار، ج 54، ص 92.
5. سجده(32)، 16.
6. قیامت(75)، 5.
7. حجر(15)، 3.
8. فرقان(25)، 44.
9. نهجالبلاغه، ص 119، خطبه 87.