بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1392/04/24، مطابق با ششم رمضان 1434 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
پیش از این گفتیم در فرهنگ اسلامی مفهوم صبر گستردهتر از مفهوم عرفی آن است و واژهای که با مسامحه میتوان به عنوان مرادف آن معرفی كرد مقاومت است. خدای متعال برای تشویق و ترغیب مردم به كسب این فضلیت بزرگ که در همه شئون زندگی انسان تأثیرگذار است، در قرآن کریم از شیوههای مختلفی استفاده کرده است. در جلسه گذشته به بعضی از این شیوهها اشاره كردیم؛ از جمله: بیان خاصی كه برای افراد با مراتب عالیه معرفت كه طعم محبت خدا را چشیدهاند، استفاده شده؛ ذكر ثوابهای اخروی حاصل از صبر برای همه مومنین که ایمان به آخرت و پاداش ابدی دارند؛ و بیان بعضی ثمرات دنیوی آن برای كسانی كه هنوز امور مادی در نظرشان جلوه بیشتری دارد. در این جلسه به عنوان مقدمه به بعضی مطالب تاریخی، به خصوص مواردی كه در نص قرآن بیان شده، اشاره میكنیم.
همیشه در جامعه اسلامی افراد ضعیفالایمان و یا منافقی بودهاند که نه فقط خودشان از زیر بار تکالیف سنگین شانه خالی میکردند، بلكه سعی میكردند با روشهای مختلفی مثل تمسخر و توهین و یا ایجاد شبهات فکری دیگران را هم از انجام تكلیف باز بدارند. از جمله زمانی كه رسول خدا صلیالله علیه و آله دستور بسیج برای جنگ میدادند، و از مردم میخواستند هر كس در حد توان خود در جنگ مشاركت كند، كسانی برای توجیه كردن فرار خود از جنگ شروع به بهانهتراشی میكردند. یكی از بهانهها این بود كه مدیریت و فرماندهی جنگ به درستی انجام نمیشود و کسانی که جنگ را تدبیر میکنند، به خوبی از عهده این كار بر نمیآیند؛ اگر فرماندهان با ما مشورت میکردند، ما جنگ را بهگونهای پیش میبردیم که تلفات زیادی نداشته باشد. در چند آیه از قرآن به این نکته اشاره شده است. از تكرار این مساله میتوان اهمیت آن را دریافت. چون این شبهه میتوانست تأثیر بسیاری در روحیه افراد بگذارد؛ بهخصوص بعد از جنگ كه تعدادی كشته و زخمی شده بودند و سختیها و مشكلات جبهه همه را خسته و فرسوده كرده بود. نظیر چنین شبهاتی را در این زمان هم شاهد بودهایم. خدای متعال برای دفع این شبههها و جلوگیری از نفوذ وسوسهها در چند آیه به این مطلب پرداخته است. در یكی از این آیات میفرماید: «یَقُولُونَ لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَیْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا؛1 کسانی میگویند اگر ما در مدیریت و تصمیمگیری جنگ سهمی داشتیم، این همه کشته نمیدادیم.» خداوند در ادامه آیه جواب این افراد را اینگونه داده: «قُل لَّوْ كُنتُمْ فِی بُیُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ كُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَلِیَبْتَلِیَ اللّهُ مَا فِی صُدُورِكُمْ وَلِیُمَحَّصَ مَا فِی قُلُوبِكُمْ». در ابتدا برای پاسخ به شبهه منافقان میفرماید: تصور نکنید با فرار از میدان جنگ مصونیت پیدا میکنید. خیر؛ این عافیتطلبی موجب نجات شما از مرگ نمیشود. كسانی كه در میدان جنگ کشته شدهاند، اگر در خانههایشان میماندند و در جبهه حاضر نمیشدند، قاتلانشان آنها را حتی در بسترهایشان میکشتند. در این بخش از آیه به مساله قضا و قدر اشاره شده است. علاوه بر اینكه میتوان از آن، این نکته مدیریتی و تربیتی را استفاده كرد كه اگر شما برای مقابله با دشمنانی که کمر به نابودی شما بستهاند به جبهه نروید و در خانههایتان بمانید، آنها بیشتر جری میشوند و با تجاوز به شهر و خانهاتان، بر شما مسلط میشوند و شما را در خانههایتان میکشند. مگر نمونههایی از این رفتار را از دشمنان در بعضی كشورهای همسایه ندیدیم؟!
در آیه دیگری میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَكُونُواْ كَالَّذِینَ كَفَرُواْ وَقَالُواْ لإِخْوَانِهِمْ إِذَا ضَرَبُواْ فِی الأَرْضِ أَوْ كَانُواْ غُزًّى لَّوْ كَانُواْ عِندَنَا مَا مَاتُواْ وَمَا قُتِلُواْ لِیَجْعَلَ اللّهُ ذَلِكَ حَسْرَةً فِی قُلُوبِهِمْ؛2» کسانی كه خودشان در جنگ شرکت نکرده بودند، میگفتند: آنها که به جبهه رفتند، اگر نزد ما مانده بودند، بیجهت جانشان به خطر نمیافتاد و کشته نمیشدند. قرآن این حرف را به کفار نسبت میدهد؛ چون كسی كه چنین سخنی را بر زبان بیاورد اصلاً دستور جهاد، معاد و اجر و پاداش الهی را قبول نكرده است. چگونه ممكن است كسی ایمان داشته باشد، ولی به خاطر پرهیز از كشتهشدن از جهاد فرار كند؟! مگر جنگ و جهاد چیزی جز كشتن و كشته شدن است؟ فرار از حمله به دشمن و پشت كردن به او یکی از بزرگترین گناهان کبیره است. در برابر حكم جهاد جای طرح مسائلی مثل دفع ضرر محتمل و ضرورت حفظ جان نیست. گفتن چنین سخنانی نشانه این است كه گویندهء آن ایمان ندارد.
در آیه دیگری میفرماید: «الَّذینَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقینَ؛3» عدهای از مسلمانان ضعیفالایمان وقتی میدیدند دیگران برای رفتن به جهاد از یكدیگر سبقت میگیرند، تقصیر شكست در جنگ را به گردن مدیران و فرماندهان جنگ انداخته و میگویند: شکستها به خاطر سوء مدیریت و فرماندهی بود. اگر فرماندهان به حرف ما گوش داده بودند، مسلمانان كشته نمیشدند. قرآن در پاسخ ایشان میگوید: اگر شما اهل تدبیر و مدیریت هستید، کاری کنید كه خودتان نمیرید! آیا تصور میكنید با تدبیر ناقصتان میتوانید از شهادت دیگران جلوگیری كنید؟! مرگ حق است و هر کس اجلش برسد، از دنیا خواهد رفت.
مقدمه ضمنی همه آیات مذكور این است که اجل هر کسی مقدر است و کسی نمیتواند اجل را تغییر بدهد؛ ماندن در خانه مانع مرگ كسی در زمان مقرر نمیشود. علاوه بر اینكه ضمنا در این آیات به این نكته اشاره شده كه جنگ فقط شكست و پیروزی نیست؛ بلكه فراتر از آن، حکمت دیگری در کار است و آن، همانگونه كه در ابتدای بحث گفته شد، این است كه هدف از آفرینش انسان این است که دائما در معرض امتحان قرار بگیرد؛ خدا به او دستورات مختلفی از نماز و روزه، تا جهاد بدهد، او به آنها عمل کند یا از آنها سرپیچی کند. همه این دستورات، از جمله جهاد، صرف نظر از نتیجه آن، برای آزمودن انسان است. به همین دلیل در اولین آیهای كه به آن اشاره شد، میفرماید: «وَلِیَبْتَلِیَ اللّهُ مَا فِی صُدُورِكُمْ وَلِیُمَحَّصَ مَا فِی قُلُوبِكُمْ؛ خداوند شما را به جهاد امر میكند، تا آنچه در دل شما است، را بیازماید و آنچه در قلب شماست، را ظاهر نماید.» در چنین عرصهها و صحنههایی چهره واقعی اشخاص شناخته میشود و معلوم میشود چه كسی حاضر است سختیها تحمل كند و تا پای شهادت هم بایستد و چه كسی به دنبال بهانهای برای فرار میگردد. در چنین موقعیتی هر كس مرتبه ایمان و ظرفیت خود را نشان میدهد. اصل این مساله مبتنی بر این مقدمه است که هر انسانی اجل محتومی دارد كه قابل تغییر نیست و یکی از مصادیق قضا و قدر حتمی است؛ در قرآن هم مکررآ به این امر اشاره شده است؛ «ثُمَّ قَضَى أَجَلاً وَأَجَلٌ مُّسمًّى عِندَهُ»4.
در روایات اجل به دو قسم تقسیم شده است: اجل معلق که در لوح محو و اثبات به صورت مشروط ثبت شده است. مثلاً عمر كسی صد سال ثبت شده، مشروط به اینكه به پدر و مادر خود احسان، یا صله رحم کند. كسانی از فرشتگان و اولیای الهی به این لوح دسترسی دارند و میتوانند از محتوای آن خبر بدهند. قسم دوم، اجل حتمی است كه در لوح محفوظ ثبت شده و هیچ تغییری در آن راه ندارد. در این لوح كه نزد خداست، اجل قطعی هر كس با توجه به انجام دادن یا ترك آنچه اجلش مشروط به آن است، نوشته شده است. یکی از مسلمات آموزههای اسلامی كه در روایات شریفه هم نسبت به آن تأكید شده، این است كه هر چه در عالم واقع میشود مسبوق به چند امر است: علم الهی، اذن، مشیت، اراده، قضا، قدر، اجل و کتاب. بعضی از بزرگان تفسیری عقلانی برای این مطلب بیان کرده و گفتهاند این امور، كه اموری عینی و متعلق به عالم مجرداتاند، مسیر خلقت و تکوین هستند و فیض الهی برای تنزل به عالم ماده از این عوالم كه هر یک، ویژگی و خاصیتی دارد، میگذرد.
در اینجا ممكن است كسی سوال كند ذکر مساله قضا و قدر، و اجل معلق و اجل حتمی در قرآن و تأكید بر آنها چه ثمری دارد؟ شاید تصور شود اینقبیل بحثها باعث رکود آدمی و كاستن از فعالیتش بشود. پاسخ این سوال این است كه یكی از فواید بیان این مسایل برای مردم این است كه پاسخ شبهاتی نظیر آنچه گفته شد، داده میشود. اگر كسی به واسطه تردید در مدیریت صحیح جنگ، از حضور در جهاد خودداری كند، با یادآوری این مساله كه هر كس اجل مقدری دارد و خواه، ناخواه در موقع مقرر از دنیا خواهد رفت، به او گوشزد میشود كه نباید نگران مرگ و زندگی باشد و به خاطر آن از انجام تکلیف خودداری كند. شما تکلیفتان را انجام بدهید، اجلتان هر وقت باید برسد، میرسد. با یادآوری مساله قضا و قدر آرامش در افراد ایجاد میشود و میتوانند با خاطری آسوده به دنبال انجام وظیفه خود بروند. بر همین اساس ممکن است کسی تا مرز شهادت برود، اما سالم برگردد. همچنانكه ممكن است كسی در صحنهای خالی از هر گونه خطر جان خود را از دست بدهد؛ همچنانكه تجربههای عینی متعددی از هر دو طرف نقل و ثبت شده است.
در آیهای از قرآن نیز به این مطلب اشاره شده است؛ «مَا أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِی كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ؛5 هیچ مصیبتی در روی زمین، یا در درون شما برایتان اتفاق نمیافتد، مگر اینكه قبل از این كه در عالم اتفاق بیافتد، در کتابی نوشته شده است.»
در آیه بعد برای بیان فایده این كار میفرماید:«لِكَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ؛6 تا بر مصیبتی كه به شما رسیده یا آنچه از دست دادید، تأسف نخورید؛ و بر آنچه به شما رسیده، مغرور نشوید.» همه اینها مقدر و جزء ابزارهای امتحان بشر است؛ علاوه بر اینكه این تقدیر با تدبیری حکیمانه رقم زده شده و برای این شخص در آن شرایط بهترین گزینه همین بوده است. پس با اعتماد و حسن ظن به خدا و اعتقاد به قضا و قدر الهی هیچگاه تحت تأثیر حوادث روزگار قرار نگیرید؛ نه از پیروزیها و شادیها سرمست و مغرور شوید؛ و نه از شکستها، مشکلات و مصیبتهایی که برایتان پیش میآید، نگران و غمگین شوید؛ همه اینها مقدر است.
یكی از داستانهایی که در قرآن ذکر شده و نکتههای تربیتی و روانشناختی فراوانی در آن نهفته، داستان طالوت است7. گروهی از بنیاسرائیل که مورد ظلم و ستم واقع شده بودند و دشمنان آنها را از خانههایشان آواره کرده و اموالشان را گرفته بودند، نزد پیامبرشان، سموئیل آمده و گفتند: فرماندهای را برای ما معرفی کن که از او اطاعت کنیم و همراه او به جنگ با دشمنانمان برویم و اموالمان را از ایشان پس بگیریم. پیامبر كه میدانست اکثر افراد امتش ضعیفالنفساند و مرد جنگ نیستند، ابتدا برای اتمام حجت به آنها فرمود: اگر دستور جهاد به عنوان یک تکلیف شرعی به شما داده شود،آیا واقعاً به آن عمل میکنید؟ مردم در پاسخ گفتند: بله! چرا عمل نکنیم؟ ما از شهر خود آواره شدهایم، سرپناه و مسکنی نداریم، دشمن اموالمان را برده، چیزی برایمان باقی نمانده، و جز جنگیدن و انتقام گرفتن از دشمنان راه دیگری نداریم.
جناب سموئیل فرمود: خداوند طالوت را به عنوان فرمانده شما معرفی كرده است. در همان ابتدای امر تعدادی از همین كسانی كه چارهای جز جنگ و انتقام نداشتند، بهانهگیری را آغاز كرده و در اعتراض به فرماندهی طالوت گفتند: چرا طالوت كه مال و ثروتی ندارد، بر ما ریاست کند؟ حضرت سموئیل جواب داد: طالوت مال و ثروت ندارد، اما آنچه برای ریاست و فرماندهی جنگ لازم است، دارد. فرماندهی سپاه تدبیر و مدیریت جنگی و قوای بدنی لازم دارد و طالوت از این ویژگیها برخوردار است.
پس از تثبیت فرماندهی طالوت و هنگام ساماندهی سپاه و اعزام به جنگ جناب سموئیل به سپاهیان فرمود: بر سر راهتان نهر آبی است كه به آن آزمایش میشوید. اگر از آب این نهر جز یك مشت نیاشامیدید، در جنگ پیروز میشوید؛ اما اگر از این آب بیاشامید، از من نخواهید بود. اما سپاهیان تشنه وقتی به نهر آب رسیدند، دستور پیامبر را فراموش كردند و غیر از تعدادی اندك، بقیه از آب نهر آشامیدند.
در مرحله، بعد زمانی كه لشكریان با دشمن مواجه شدند، گفتند: ما طاقت جنگیدن با جالوت و سپاه عظیم او را نداریم. در این میان فقط کسانی که آب نخورده بودند، گفتند: «كَم مِّن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ»؛ وظیفه ما جنگیدن است؛ پیروزی دست خدا است. پس دست به دعا برداشته و از خدا کمک خواسته و گفتند: «رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِینَ؛ پروردگارا! پیمانه ما را از صبر لبریز كن و گامهای ما را محكم و استوار گردان و ما را در برابر این قوم كافر یاری كن.» همین عده اندكی که آب نخورده و تشنه بودند، لشكر دشمن را شکست دادند.
سراسر این داستان درس زندگی و تربیت است. ممكن است كسی سوال كند چرا به سپاهیان دستور داده شد از آب نهر نیاشامند؟ مگر سربازان تشنه توانایی جنگیدن دارند؟ این آزمونی بود برای سنجیدن میزان تبعیت سربازان از دستور فرمانده. در جنگ اطاعت از فرمانده حرف اول را میزند؛ اگر تردیدی در دستور مافوق وارد شود، شکست را در پی خواهد آورد.
نكته مهمتر این داستان که به بحث مساله ما مربوط است، دعای سربازان و درخواست صبر و ثبات و قدم از خداوند است. آنچه در مبارزه با دشمن بیش از هر چیز لازم است، اراده قوی است كه از طریق تمرین و ممارست به دست میآید. یك سرباز باید تحمل گرسنگی، تشنگی، انواع سختیها، دوری از پدر و مادر، و زن و فرزند و مشکلات فراوان دیگری را داشته باشد. از همین رو باید با تمرین، آمادگی لازم برای صرف نظر كردن از تمایلاتش را كسب كند تا ارادهاش تقویت شود. یكی از این تمرینها روزه است كه در روایات، صبر را به آن تفسیر كردهاند. مهمترین فایده روزه تقویت اراده است. چون انسان در طول روز از چیزی که حلال است و به آن تمایل و احتیاج دارد، چشم میپوشد و تا موقع افطار صبر میكند؛ این، تمرین خودسازی و تقویت اراده است. آن چه در موفقیتها نقش اول را بازی میکند اراده قوی است. طالوت خواست سربازانش را برای تقویت اراده تمرین بدهد. لذا آنها را از خوردن آب منع كرد. كسانی كه این تمرین را انجام داده بودند هنگام مواجهه با سپاه دشمن، با وجود ضعف نگفتند ما طاقت نداریم. در حالیكه دیگرانی كه از آن تمرین سر باز زده بودند، طاقت مقابله با دشمن را نداشتند
پس یکی از فواید و برکات صبر تقویت اراده انسان است. این مطلب در روایتی كه شب گذشته از حضرت عیسی بن مریم سلامالله علیه نقل شد، نیز آمده بود كه هرگز موفق نخواهید شد، مگر با ترک آنچه تمایل به آن دارید. به عبارت دیگر موفقیت انسان در عرصههای مختلف زندگی ناشی از این است که بر نفس خودش پیروز باشد، ارادهای قوی داشته باشد و شهوت و غضب نتواند افسار آدمی را در دست بگیرد و به هر سو كه میخواهد بکشاند؛ باید اراده بر نفس حاکم باشد و این امر احتیاج به تمرین دارد؛ تمرین تقویت اراده هم صبر است.
وفقناالله و ایاکم
1. آلعمران(3)، 154.
2. آلعمران(3)، 156.
3. آلعمران(3)، 168.
4. انعام(6)، 2.
5. حدید(57)، 22.
6. حدید(57)، 23.
7. بقره(2)، 246-252.