بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1392/04/26، مطابق با هشتم رمضان 1434 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
در جلسات گذشته به این مطلب اشاره شد كه یكی از شیوههای قرآن کریم برای تشویق مردم به صبر و مقاومت، توجه دادن به مساله تقدیرات الهی است؛ تقدیراتی که براساس تدبیر حکیمانه او در عالمی كه «کتاب محفوظ» نامیده میشود، ثبت شده و جز خدای متعال و کسانی كه او اراده بفرماید، كسی به آن دسترسی ندارد. همچنین گفته شد یکی از فواید ذکر این مطلب برای مردم این است که در مقام عمل مبتلا به غرور و یا گرفتار دلسردی و یأس نشوند؛ «لِكَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ»1.
اما شیطان كه برای فریب انسان از هر راهی وارد میشود، در اینجا چنین القا میکند که اگر همه حوادث و اتفاقات مقدر و مکتوب است و قابل تغییر نیست، پس انسان برای چه بیجهت خود را به زحمت بیاندازد و تلاش کند؟ هنگام صبر بر طاعت، شیطان میگوید هر چه باید بشود مقدر است؛ تلاش بیهوده نكن! موقع صبر از معصیت، میگوید اگر قرار باشد كسی مبتلا به معصیت بشود، میشود؛ بهشت یا جهنم، هر یك مقدر شده باشد، نصیب انسان میشود؛ پس تلاش بیهوده چرا؟! هنگام صبر بر مشكلات و مصیبتها هم میگوید مقدر بوده كه مبتلا به گرفتاری شوی، پس تلاشی برای انجام وظیفه و حل مشكل لازم نیست! اگر مقدر شده باشد كه بیماری یا فقر برطرف شود، میشود؛ و اگر مقدر چنین نشده باشد، هر تلاشی در این جهت بیفایده است.
یكی از مهمترین مواردی که شیطان تلاش میكند با القای چنین شبهاتی مانع انجام وظیفه شود، باب جهاد به اموال و انفس برای مقابله با دشمنان است؛ مخصوصاً اگر در مبارزهای باشد كه امید چندانی به پیروزی نباشد. کسانی هر چه در اختیار داشتند را برای صرف كردن در هزینههای جنگ، عاشقانه به محضر پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله و سلم میآوردند؛ همچنین برای حضور در جبهه و جنگ با یكدیگر مسابقه میگذاشتند. اما در مقابل، افرادی بودند كه میگفتند اگر مقدر است ما پیروز شویم، این همه تلاش برای چه؟ و اگر مقدر است شکست بخوریم، با قبول این زحمتها ضرر ما دو چندان میشود.
در این شبهه، بین مقام تشریع و مقام تکوین خلط شده است. بعضی تكالیف مشروط است و تا زمانی كه شرط آن محقق نشده، تكلیف منجز نمیشود. اما ما تکالیفی شرعی داریم كه برای ما ثابت شده و موظفیم نسبت به انجام آنها اقدام کنیم. وظیفه ما این است كه طبق موازین شرعی و ادله فقهی وظیفهمان را بشناسیم و سعی کنیم با کمال دقت به آن عمل کنیم و سر سوزنی از آن کم نگذاریم. تا اینجا مربوط به مقام تشریع است. اما این که در خارج و در مقام تكوین چه اتفاقی خواهد افتاد و اگر اتفاقا آنچه واقع شد خلاف انتظار ما بود و برای ما مصیبت یا شکست تلقی میشد، در اینجا باید صابر باشیم و بالاتر از آن، باید به آنچه خدا برای ما رقم زده راضی و خشنود باشیم. ما به وظیفهمان عمل کردیم؛ در عمل هم آنچه خدا صلاح میدانست و مقدر فرموده بود، واقع شد. ما باید همانند بندگان خالص خدا سر به سجده بگذاریم و در مقام شكر بگوییم: اللهم لک الحمد حمد الشاکرین لك علی مصابهم؛ خدایا! تو را شكر میگوییم كه به ما لیاقت دادی که چنین مصیبتی را برای رضای تو تحمل كنیم.
گاهی این شبههها آن چنان پرورانده و تقویت میشود که کمتر کسی میتواند خودش را كاملا از آن رها كند. كمترین ضرر گرفتار شدن در دام این شبهات آن است که انسان در جهت انجام تكلیف سست میشود و وظیفهاش را با تنبلی انجام میدهد و در نتیجه از ثواب صبر و رضا و تسلیم در برابر تقدیرات الهی که بالاتر از ثواب انجام تکلیف است، محروم میشود؛ ثوابی كه بر اساس بعضی روایات با اجر هزار شهید برابری میكند. این پاداش را به كسی میدهند كه خداپسندانه بر مصیبت صبر كند. صبر خداپسندانه این است که انسان وظایفش را درست انجام داده باشد.
متأسفانه در اثر القائات شیطانی، بعضی از ما برداشت صحیحی كه اولیای خدا از بعضی عناوین دارند، نداریم. مثلاً تلقی ما از صبر، توقف و دست كشیدن از کار و سکون است؛ در حالیكه در منابع دینی صبر، یک فعالیت است؛ فعالیتی که گاهی خیلی بیشتر از فعالیتهای سنگین جسمی، انرژی و توان روحی لازم دارد و ارزش آن فراتر از تصور ما است. چون صبر به معنای توقف تا برطرف شدن عامل مخالف نیست؛ بلكه خویشتنداری و مقاومت و پایداری كردن انسان در برابر عامل مخالف است.
برای تقریب به ذهن به این مثال توجه كنید: اگر کسی به هر دلیلی سحر خواب ماند و تا موقع افطار بیدار نشد، آیا به چنین كسی كه هیچ مفطری را مرتكب نشده، روزهدار گفته میشود؟ اگر روزه فقط حالت انفعالی ترک مفطرات باشد، روزه این شخص صحیح است. اما روزه ترك منفعلانه نیست؛ بلكه باید با نیت باشد؛ یعنی شخص روزهدار باید خود را برای خودداری از مفطرات آماده كند و اگر زمینهای برای مفطری پیش آمد، از آن پرهیز کند؛ اگر گرسنهاش شد غذا نخورد؛ اگر تشنه شد آب نخورد. به تعبیر فقها صوم، کفّ است، نه ترک.
صبر از معصیت هم فقط ترك گناه نیست؛ بلكه خودداری كردن از انجام گناه در جایی است كه زمینه آن فراهم است. اما اگر چنین زمینهای فراهم نباشد، امكان انجام گناه نیست؛ لذا به آن صبر عن المعصیة اطلاق نمیشود.
درک این که حقیقت صبر مقاومت و خویشتنداری کردن در مقابل عامل مزاحم است، اولین قدمی است که برای مبارزه با وسوسههای شیطانی مفید است. قدم دوم این است كه توجه كنیم كه ما موظفیم براساس ادله فقهی و با استفاده از شیوه فقاهت (نه بر اساس برداشت شخصی از یك آیه یا روایت) وظیفه خود را بشناسیم. وقتی حکمی براساس روش فقاهتی ثابت شد، ما باید به آن عمل کنیم و جای هیچ مسامحهای در آن نیست؛ ذوق و سلیقه افراد، وابستگیهای قومی و قبیلهای، روابط سیاسی، و پسند دیگران هم آن را تغییر نمیدهد، مگر اینكه بر اساس همان شیوه فقاهتی انجام این تكلیف مشروط به تحقق شرطی شده باشد و یا حکم حکومتی بر آن حاکم باشد.
مساله دیگری كه جا دارد به آن توجه شود این است که نتیجه عمل به بسیاری از احکام مطابق انتظار ما نیست. این از مواردی است كه در نظر محدود ما، تکوینیات با تشریعیات درست وفق نمیدهد؛ زیرا ما نمیتوانیم مصالح احکام را دقیقا به دست بیاوریم؛ چون فرمول دقیق كشف مصالح احكام در اختیار ما نیست. البته در روایات اشاراتی به بعضی از مصالح شده، ولی ممكن است علاوه بر آنها حکمت دیگری هم در كار باشد که ما از آن اطلاع نداریم. كشف حكمت و مصلحت احكام هم جزء وظایف ما نیست و نمیتوانیم تا فهمیدن مصلحت یك حكم از انجام آن سر باز بزنیم. این كار نوعی شرک است؛ یعنی خدا حکمی كرده كه من دلیل آن را نمیدانم و بگویم تا زمانی كه حكمتش را ندانم، آن را انجام نمیدهم! شاید خدا نخواسته تو حكمت آن را بفهمی! همچنانكه بعد از 1400 سال هنوز حكمت بسیاری از احکام برای ما روشن نیست. اما این بهانهای برای خودداری از اجرای احكام خداوند نمیشود. همچنانكه زمانی كه خداوند به حضرت ابراهیم در زمان پیریاش امر میكند فرزندت اسماعیل، این جوان زیبا، موحد، عارف و با ادب را ذبح کن؛ آن حضرت حتی نمیپرسد چرا؟ مگر او چه گناهی کرده است؟ خود حضرت اسماعیل هم در برابر این دستور گفت: «یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ؛2 دستور خدا را عمل کن؛ انشاءالله من هم بر این فرمان صبر میکنم.»
بندگی این است؛ وقتی به او میگویند فرزندت را ذبح کن، بدون چون و چرا میگوید: چشم! البته اینكار حکمتی دارد؛ حضرت ابراهیم هم میدانست که این دستور بدون حکمت نیست؛ اما نمیدانست حکمتش چیست. عظمت کار او هم به همین بود که بدون هیچ تأملی برای اجرای حكم خدا اقدام كرد. عبودیت یعنی همین که هر چه خدا میگوید، بگوییم چشم! تو خدایی؛ همه ما هم بندگان و متعلق به تو هستیم؛ حكم، حكم توست. البته میدانیم كه حكم خدا حکمتهایی دارد؛ اما این، به معنای آن نیست که ما همه حکمتها را میدانیم و تا زمانی كه ندانیم، نباید عمل کنیم.
بعضی از روشنفکرمآبان چنین سخنانی را مطرح میكنند؛ اما این از تعالیم و تربیت دینی دور است. ما بعضی از حکمتهای برخی احكام را میدانیم و تصور میکنیم با عمل کردن به آنها حتماً باید حکمتهایی كه ما میدانیم تحقق پیدا کند؛ ولی غافلیم از این که ممكن است حکمتهای دیگری هم باشد که با آنچه ما میدانیم جرح و تعدیل میشود. ما نباید در پی این باشیم كه به تشخیص ما کدام مصلحت مقدم است و یا کدام یك بیشتر اهمیت دارد. این همان فرمایش حضرت امام رحمت الله علیه است كه فرمود: ما موظف به تکلیفیم؛ مسئول نتیجه نیستیم.
یكی دیگر از شبهاتی كه در اینجا مطرح است و سوء استفاده فراونی از آن میشود، مربوط به همین فرمایش امام راحل است. شبههافكنان میگویند: اگر احکام تابع مصالح و مفاسد است، پس هر حکمی برای تحقق مصلحتی است و اگر بدانیم مصلحت مورد نظر تأمین نمیشود، آن حکم هم نباید اجرا شود. پس اینكه میگویید ما کار به نتیجه نداریم، به این معنی است كه به مصالح و مفاسدی که بر کار مترتب میشود، کاری نداریم، و این یعنی تحجر و ظاهرگرایی! شخص عاقل فقط به ظاهر حكم نگاه نمیكند؛ بلكه تحقیق میكند تا از حكمت و مصلحت کار آگاه شود؛ بعد از آن، جوانب كار را میسنجد تا اگر مصلحت مربوط تحقق پیدا میکند، نسبت به انجام كار اقدام کند؛ در غیر این صورت از انجام آن خودداری میكند. كار عاقلانه، یعنی این! اما اگر كسی فهمید تکلیفی كه حكم به انجام آن شده، نتیجه مورد انتظار را در پی ندارد، و در عین حال نسبت به آن اقدام كند، کار احمقانهای را انجام داده است. این، همان كاری است كه از آن به دگماندیشی و تحجر تعبیر میکنند!
بر اساس مدعای این شبهه، فرمایش حضرت امام سخن عوامانهای بود! جواب این شبهه همین است که گرچه احکام تابع مصالح و مفاسد است؛ اما ما همه مصالح و مفاسد را نمیدانیم. ما فقط بخشی از مصالح و مفاسد را میدانیم و گمان میكنیم اگر آنچه ما میدانیم محقق نشود، انجام حکم بینتیجه و غیرعاقلانه است؛ در صورتی که ممکن است یك حکم مصالح متعددی داشته باشد كه ما از بسیاری از آنها بیخبریم. ما مکلف نیستیم و نمیتوانیم فرمولی برای كشف همه مصالح و مفاسد احكام به دست بیاوریم. وظیفه ما این است که بر اساس متد فقاهتی حكم را از آیات و روایات به دست آوریم و به آن عمل كنیم. البته شک نداریم که احکام مصالحی دارد؛ اما ممكن است مصلحتهایی بر یك حكم مترتب باشد كه ما از آن آگاه نیستیم.
خداوند در قرآن میفرماید تنها حکمت جهاد پیروزی بر دشمن نیست؛ بلكه یكی از مصالح آن آزمایش مسلمانان است: «وَلِیَبْتَلِیَ اللّهُ مَا فِی صُدُورِكُمْ وَلِیُمَحَّصَ مَا فِی قُلُوبِكُمْ»3. اما زمانی كه دستور جهاد صادر شد، دشمن با ساز و برگ کامل جنگی و افرادی سه برابر مسلمانان و از این سو، مسلمین بدون تجهیزات جنگی لازم، با عدهای اندك كه بسیاری از آنها آموزش کافی هم ندیده بودند،رو در رو قرار گرفتند. در چنین شرایطی شیاطین برای سست كردن مسلمانان شروع به القاء شبهه كردند؛ نظیر اینكه: مگر جنگ برای پیروزی بر دشمن و احقاق حقوقتان نیست؟ شما با این تعداد اندك و تجهیزات كم در مقابل سه هزار نفر پیروز نمیشوید؛ پس، برای چه میجنگید؟ پیغمبر ـنعوذ باللهـ حرفی زده، ولی شما با عقل خودتان حساب کنید: نسبت 1 به 3 یعنی چه؟ پس در خانه بنشینید تا پیغمبر هم بفهمد که باید در این مسائل با اهل فن مشورت کند؛ «لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَیْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا؛ اگر پیغمبر با ما مشورت میکرد، این مشكلات و شکست پیش نمیآمد»!
آیا این سخنان منطقی به نظر نمیرسد؟ اما قرآن منطق دیگری دارد. خداوند ابتدا فرمود: «إِنْ یَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذینَ كَفَرُوا؛4 اگر شما صد نفر آدم مومن و صابر داشته باشید، بر هزار نفر از كافران پیروز میشوید.» صبر در این جا به كار میآید. صد نفر مسلمان مقاوم، از خود گذشته و صبور بر هزار نفر از كافران پیروز می شوند. یعنی هر یك از مسلمانان موظف بودند در برابر ده نفر از كافران بجنگند؛ خدا هم آنها را پیروز میکرد. در جنگ بدر چنین شد؛ همچنانكه سپاه اندك طالوت در برابر سپاه جالوت به پیروزی رسید. «كَم مِّن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ»5. معادلات خدا با معادلات بشری یكسان نیست. آدمی با عقل خودش محاسباتی میکند؛ اما او احاطه بر همه چیز ندارد.
بعد از مدتی در اثر علل و عواملی که در جای خود قابل بررسی است، شور ایمان و روحیه فداكاری و شهادتطلبی در مسلمانان سست شد و بسیاری از ایشان رو به دنیاگرایی و رفاهطلبی آوردند. در اینجا قرآن میفرماید: «الآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِیكُمْ ضَعْفًا»6. ممكن است كسی سؤال كند چگونه زمانی كه تعداد مسلمانان كم بود و یك نفر باید در برابر ده نفر میجنگید، ضعف نداشتند، اما روزگاری كه تعدادشان زیاد شده بود و همه آنها آماده جنگ بودند ضعیف شده بودند؟ مفسران در پاسخ به این سؤال گفتهاند: منظور از ضعف در این آیه ضعف اراده و روحیه است؛ نه ضعف بدنی و ضعف عددی. در چنین شرایطی خدا هم تکلیف مسلمانان را سبكتر كرد؛ «فَإِن یَكُن مِّنكُم مِّئَةٌ صَابِرَةٌ یَغْلِبُواْ مِئَتَیْنِ؛ اگر صد نفر مسلمان صابر باشید، بر دویست نفر پیروزید.» البته در همین شرایط هم با وجود ضعفی كه در مسلمانان پدیدار شده بود، هر یك نفر باید در برابر دو نفر از کفار مقاومت کند. تفاوت معادلات ما با منطق قرآن چقدر است؟!
البته از نظر قرآن مساله فراتر از این است؛ فقط پیروز شدن در جنگ هدف نیست؛ بلكه در جنگ حكمتهای دیگری هم نهفته است؛ «وَلِیَبْتَلِیَ اللّهُ مَا فِی صُدُورِكُمْ»؛ یکی از حکمتهای تکالیف الهی این است که شما آزمایش شوید تا مشخص شود چقدر حاضرید در راه خدا فداکاری کنید. «وَلِیُمَحَّصَ مَا فِی قُلُوبِكُمْ»؛ حكمت دیگر این است كه خدا اخلاص شما را محک بزند.
ما تصور میکنیم حکمت جنگ و جهاد فقط پیروزی است؛ خیر؛ حكمتهای فراوانی در آن نهفته است. نگاهی به دوران دفاع مقدس بیاندازید. در طول هشت سال دفاع مقدس چه بسیار جوانهایی که پیش از جنگ به دنبال بازی و ولگردی و بعضی كارهای خلاف بودند، اما جنگ آنها را پرورش داد و در پرتو بیانات نورانی امام به جایگاهی رسیدند كه امام فرمود رهبر ما آن نوجوان سیزده ساله است. اگر جنگ هیچ فایدهای جز این نداشت که افراد اینگونه تربیت شوند و چنین انسانهایی پرورانده شوند، كافی بود. مگر خلقت عالم برای چیست؟ «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»؛7 عالم خلق شده تا انسان خدا را عبادت كند و با رشد و تكامل به قرب خدا برسد. ارزش ساخته شدن انسان در برابر پیروزی در جنگ قابل مقایسه نیست.
پس در مقابل این وسوسههای شیطانی باید توجه داشته باشیم كه خدا طبق تدبیر حکیمانهاش هم چیز را مقدر فرموده، اما من نمیدانم چه چیزی را، برای چه و چگونه تدبیر کرده است. همه این جریان هم برای آن است كه انسان مورد آزمایش قرار بگیرد. چون امتحان واقعی در صورتی امكان دارد كه شخص نداند باطن کار چیست و به کجا میانجامد. ما فقط باید ببینیم دستور چیست، قرآن چه فرموده و امام زمان عجلالله فرجه از ما چه میخواهد. ما مستقیما دسترسی به آن حضرت نداریم؛ ولی مرجع تقلید و ولی فقیهمان در دسترس ما هستند . ما باید وظیفهمان را بشناسیم و به آن عمل کنیم؛ نتیجه چه خواهد شد؟ هر چه خدا صلاح بداند و هر چه او مقدر فرموده، همان خواهد شد.
دستگاه تشریع بر اساس معلومات و مجهولات ما نیست. بعضی مسایل را به ما تعلیم دادهاند، اموری را هم از ما پنهان کردهاند، تا در چنین شرایطی زمینه آزمایش و امتحان فراهم شود. ما باید در این چارچوب ببینیم دستور چیست و به آن عمل کنیم. ولو گفتند سر فرزندت را ببُر! ما باید بیننا و بینالله تکلیفمان را خوب بشناسیم و اگر در این زمینه هم کوتاهی کنیم، تقصیر کردهایم و در انجام وظیفه مواخذیم؛ بعد از تشخیص وظیفه هم باید به مرّ وظیفه عمل کنیم و تحت تاثیر جو قرار نگیریم؛ مجذوب تطمیعها و مرعوب تهدیدها نشویم، با تمسخر و توهین دیگران و برخورد با تعابیری مثل «کار عوامانه»، «تحجر» و «دگماندیشی» هم از خط خارج نشویم. چرا كه بدتر از این توهینها نسبت به پیغمبران گفته شد، اما آنها از انجام تكلیف خود دست برنداشتند.
وفقناالله و ایاکم لما یحب و یرضی
1. حدید(57)، 23.
2. صافات(37)، 102.
3. آلعمران(3)، 154.
4. انفال(8)، 68.
5. بقره(2)، 249.
6. انفال(8)، 66.
7. ذاریات(51)، 56.