بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1392/04/29، مطابق با یازدهم رمضان 1434 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
در جلسات گذشته به بعضی از آیات قرآن كریم كه در آنها به موضوع صبر پرداخته شده، اشاره كردیم. یكی از نکتههایی که در این آیات مربوط به صبر جلب توجه میکند اوامری است که مخاطب آنها پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. ما میدانیم که آن بزرگوار شایستهترین، محبوبترین و کاملترین بشری بود که خدا آفریده، انسانی كه در طول زندگیاش کوچکترین نقطه ضعفی را نمیتوان سراغ گرفت. خدای متعال هم با توجه به این ویژگیها او را به عنوان خاتم پیامبران برگزید؛ چرا كه «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَه؛1 خدا بهتر میداند که رسالتش را در کجا قرار دهد». با این وجود مکرراً به پیامبر گوشزد میشود که «صبر داشته باش!» این امر از یک سو نشانه این است که چه بار سنگینی بر دوش پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود که جز با حمایتهای الهی توان برداشتن آن را نداشت؛ و از سوی دیگر با نگاه توحیدی روشن میشود که حتی کاملترین، شایستهترین و واصلترین بندگان خدا هم بینیاز از خدا نیستند؛ بلکه روز به روز بر نیازشان افزوده میشود، تا جایی که تمام وجود آنها را نیاز فرا میگیرد و برای خودشان هیچ اصالتی قائل نیستند2.
در قرآن كریم پیغمبر اکرم به شیوههای مختلفی امر به صبر شده است؛ گاهی با تعبیراتی ساده و معمولی و گاهی نیز با تعبیر «وَ اصْطَبِر»3 كه بمعنای صبری سنگین و پر زحمت است، پیامبر اكرم به بردباری و پایداری امر شده است. در آیات ابتدای سوره مدثر که اولین آیاتی است که بر پیغمبر نازل شده، بعد از بیان مسایلی، میفرماید: «وَ لِرَبِّكَ فَاصْبِر؛4 به خاطر خدا صبر پیشه کن.» همچنین در مقابل همه بلاها، زخم زبانها، اهانتها، و سایر رنجها و مشقتهایی که نسبت به پیامبر روا داشته میشد، و آن بزرگوار همه آنها را تحمل میکرد، باز به مناسبتهای مختلف به آن حضرت سفارش میشد که باید صبر کنی و مقاومت داشته باشی! مبادا درهم بشکنی! مبادا از رسالتت دست برداری!
در یكی از آیات به پیامبر سفارش شده كه «فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوت»5؛ در آیه دیگری هم میفرماید: «فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ»6؛ نكته تربیتی قابل توجه در این دو آیه این است كه پیامبری که اشرف همه پیامبران وکاملترین انسان است، به او دستور داده میشود که سایر پیامبران را الگوی خود قرار بده. این امر حاكی از این است كه بهترین راه برای تربیت یک انسان ارائه الگوست و الفاظ و مفاهیم؛ تاثیر الگوی صحیح و مقبول را ندارند. خدای متعال در جهت هدایت پیامبر هم از این شیوه استفاده كرده و پس از ذكر اسامی بعضی از پیامبران، میفرماید خدا آنها را هدایت کرده، «فَبِهُداهُمُ اقْتَدِه؛7 پس به هدایت ایشان اقتدا كن». كسی كه خدا هدایتش كرده، گمراه نمیشود؛ «وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِل»8؛ روش ایشان رویه صحیحی بوده و انحرافی در آن وجود نداشته، پس تو نیز به هدایت آنها اقتدا کن و در رفتار خود از آنها الگو بگیر.
معنای این كلام این نیست که مقام آن پیامبران بالاتر از پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله است؛ اما پیغمبر از آن جهت که انسانی در عالم طبیعت، و در حال تدریج و تغییر است، خواه، ناخواه دستخوش تحولاتی میشود؛ گاهی محزون و گاهی شاد میشود؛ زمانی خسته و گاهی با نشاط است و حتی در سیر درجات کمال در این عالم، هر چه بر عبادتش افزوده شود، تکاملش نیز افزایش مییابد و كاملتر میشود. همچنانكه در عالم دیگر نیز ممکن است بر علو درجات پیغمبر اکرم افزوده شود. بر همین اساس خداوند به پیغمبر میفرماید: از هدایت سایر پیغمبران بهره بگیر! چون رفتار آنها میتواند به هدایت تو کمک کند.
در زمینه صبر هم به پیامبر اكرم صلیالله علیه و آله امر شده كه به دیگر پیامبران تأسی کن؛ «فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُل؛9 صبر كن، همچنانكه پیامبران صاحب عزم مقاومت كردند». «اولوا العزم» اصطلاحاً به پیامبران صاحب شریعت كه پنج نفر بودند، گفته میشود؛ ولی ظاهراً در این آیه منظور پیامبرانی است که در عزمشان خیلی راسخ بودند و هیچ غفلت و رکودی در کارشان پیدا نشد. همه پیامبران صابر بودند؛ اما بعضی از ایشان صبر و عزم قویای داشتند، تزلزلی در كارشان پیش نمیآمد و هیچگاه به ذهنشان خطور نمی کرد که کار خود را به تأخیر بیاندازند و در انجام وظیفه تعلل کنند. خدای متعال در این آیه به پیامبر امر میكند: مثل آن پیامبران صبر کن. در آیه دیگری برای معرفی سایر پیامبران كه تا این اندازه صبور و مقاوم نبودند، میفرماید: «وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادى وَ هُوَ مَكْظُومٌ؛10 مثل جناب یونس نباش!» حضرت یونس هم مانند بسیاری دیگر از انبیا در دعوت امت خود زحمات زیادی را تحمل کرد. ولی زمانی رسید كه از هدایت امت خود ناامید شد و دست از دعوت آنها برداشت. خدا نیز به خاطر كمطاقتی و صبر و تحمل اندكش او را تنبیه كرد. البته پس از این كه متنبه شد و از خطای خود عذرخواهی كرد، خدا نیز او را بخشید و از شكم ماهی نجات داد.
در این آیه كه خداوند به پیغمبر اكرم میفرماید: «فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ» روشن است كه مقصود خسته نشدن از دعوت کردن مردم و مقاومت در برابر فشارها، بیمهریها، و آزار و اذیتهای ایشان است. یعنی تو مثل حضرت یونس كه در آخرین مرحله طاقتش طاق شد و مردم را رها كرد، دست از کار خود برندار، به دعوتت ادامه بده، و دشواریها را تحمل کن و به روی خود نیاور و حتی با دیدن علایم عذاب از مردم جدا نشو؛ مگر اینكه خداوند چنین دستوری بدهد؛ همچنانكه در مواقعی مثل داستان قوم لوط، که عذاب استیصال بر بعضی از امتها نازل میشد، خدای متعال به انبیا دستور میداد که همراه خانوادهتان از شهر بیرون بروید.
روشن است كه منظور از صبر در این آیه تحمل و مقاومت در برابر دشواریهایی است كه در مسیر دعوت مردم پیش میآید. البته پیامبر در این جهت کوتاهی نمیکرد؛ ولی تربیت شدن پیغمبر با کلمات خداست. هیچ کس از خودش چیزی ندارد و همین بیانات خداست که پیغمبر را حفظ میكند.
در آیه دیگر میفرماید: «فَاصْبِرْ عَلى ما یَقُولُون»11؛ صبری که در این آیه مورد تاکید واقع شده، صبر در برابر بدگوییها، فحاشیها، تهمتها، افترائات و اهانتها است. یعنی همه بدگوییها، تهمتها و اهانتها را نشنیده فرض كن، تحت تأثیر آنها قرار نگیر و کار خودت را انجام بده!
روایات فراوانی در این زمینه نقل شده که کسانی که وظیفه الهی بر عهده دارند، نباید به حرف دیگران توجه کنند؛ آنها باید وظیفهشان را بشناسند و عمل کنند و اینکه مردم خوششان بیاید یا نه، تعریف کنند یا فحش بدهند، برای آنها مساوی باشد. خوشحالی یا ناراحتی در برابر عكسالعمل مردم نشانه نقص ایمان است. اگر کسی به خاطر اینكه مردم هنگام انجام وظیفه اطرافش جمع میشوند و به او احترام میگذارند، خوشحال باشد و با نشاط کار کند، و زمانی كه به او ناسزا میگویند ناراحت و در كارش دلسرد و سست شود، ایمانش ناقص است.
جابر بن یزید جعفی یکی از اصحاب سرّ امام باقر و امام صادق علیهما السلام بود، که مانند او در میان همه اصحاب كمتر پیدا میشد؛ او کسی بود كه امام باقر پنجاه هزار حدیث از اسرار به او آموخته بودند، احادیثی كه دیگران حتی تحمل شنیدنش را نداشتند و از همین رو جابر اجازه نقل آنها را نداشت. یکی از نصیحتهای ناب امام باقر به چنین كسی این است: «وَ اعْلَمْ بِأَنَّكَ لَا تَكُونُ لَنَا وَلِیّاً حَتَّى لَوِ اجْتَمَعَ عَلَیْكَ أَهْلُ مِصْرِكَ وَ قَالُوا إِنَّكَ رَجُلُ سَوْءٍ لَمْ یَحْزُنْكَ ذَلِكَ وَ لَوْ قَالُوا إِنَّكَ رَجُلٌ صَالِحٌ لَمْ یَسُرَّك ذَلِكَ وَ لَكِنِ اعْرِضْ نَفْسَكَ عَلَى مَا فِی كِتَابِ اللَّه»12؛ امام به كسی مثل جابر كه یكی از نزدیکترین اولیای اهل بیت بود، میفرمایند تو مقام ولایت را نخواهی داشت، مگر اینكه اگر تمام اهل شهر جمع شوند و از تو تعریف كنند، شاد نشوی و تمجید دیگران در تو هیچ تأثیری نداشته باشد؛ و اگر همه مردم جمع شدند و از تو بد گفتند، ناراحت نشوی؛ تو خودت را با قرآن بیازمای و ببین رفتارت با قرآن مطابقت دارد یا نه. یعنی حرف مردم هیچ تأثیری در تو نداشته باشد؛ تعریف و تمجید، یا فحش و ناسزای دیگران برای تو مساوی باشد. اگر چنین شد، تو ولایت ما را داری؛ در غیر این صورت، بدان دینت کمبود دارد.
در جایی كه امام به اصحابش چنین دستوری میدهد، آیا پیغمبر اکرم که افضل همه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین بود، تحت تأثیر تعریف یا مذمت مردم قرار میگرفت؟! او در ذهنش فقط توجه به این مساله بود که خدا از او چه میخواهد. بود و نبود حرف دیگران برای او مساوی بود. البته او آرزو داشت مردم هدایت شوند؛ چون او مظهر رأفت و رحمت الهی بود. از همین رو از گمراهی دیگران محزون میشد؛ نه از آن جهت که به او ناسزا میگفتند. این دو حیثیت جدای از هماند و نباید آنها را یكی دانست. پیغمبر اکرم محزون میشد، به خاطر این که چرا مردم چنین با عجله و ترکتازانه به سوی جهنم میشتابند. ناراحتی پیامبر از این موضوع به قدری بود كه آیاتی نازل شد و در آنها پیامبر صلواتالله علیه از این کار نهی شد؛ «فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ أَسَفاً»13.
پیغمبر نسبت به هدایت مردم حریص بود و از این كار خسته نمیشد؛ از انحراف و كجروی مردم ناراحت میشد؛ اما نه از این که به او ناسزا بگویند. این نکتهای است که به ویژه ما روحانیون كه اهل تبلیغ دین هستیم باید به آن توجه داشته باشیم؛ مبادا بین این دو حیثیت خلط كنیم و ناراحتی به خاطر بیاحترامی به شخص خود را با جسارت به دین و ارتكاب معصیت اشتباه بگیریم. گاهی کسانی در حضور ما مرتکب معصیتی میشوند؛ در چنین شرایطی آیا از اینكه خلاف شرعی اتفاق افتاده، ناراحت هستیم، یا ناراحتی ما به خاطر این است كه حضور ما نادیده گرفته شده و ما مورد بیاحترامی قرار گرفتهایم؟
پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله از این که بعضی مردم کافرند و با عصیان خود به جهنم میروند، خیلی ناراحت بود؛ رأفت آن حضرت تا حدی بود كه نمیخواست دشمنترین دشمنانش هم جهنمی شود؛ میخواست همه ایمان بیاورند و از عذاب نجات پیدا کنند، تا جایی که خداوند میفرماید: «وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لا تَكُنْ فی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْكُرُون»14؛ به خاطر كافران ناراحت نباش؛ «فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِكْرِنا»15؛ رهایشان کن و به آنها اعتنا نکن. این حزن عیبی ندارد؛ اظهار آن هم ایرادی ندارد. اما اگر ناراحتی كسی به خاطر این باشد که چرا به شخص او اهانت شده، این پسندیده نیست. این دو حیثیت را باید از یكدیگر تفکیک کنیم. پیغمبر از این ناراحت نشد که به او ناسزا میگویند؛ ناراحتی آن حضرت از آن جهت بود که چرا كافران کاری میکنند که به خاطر آن به جهنم میروند. او در پیشگاه الهی و در مقام انجام وظیفه برای خودش چیزی قائل نبود. بر همین اساس امر كردن پیامبر به صبر برای این نبود كه آن حضرت از بیاحترامی به شخص خودش ناراحت میشد.
گاهی نصحیت میکنند که مبادا كاری کنید که به شما بیاحترامی بشود؛ احترام خودتان را در جامعه حفظ کنید؛ كاری كه در شأن شما نیست، انجام ندهید. مگر پیامبر چه شأنی بالاتر از انجام وظیفه شرعی و الهی برای خود قایل بود؟ این بهانهها نباید مانع انجام وظیفه شود. ما باید تلاش کنیم در هر حالی آنچه را واقعا خدا میخواهد انجام دهیم.
انواع دیگری از صبر هم در قرآن ذکر شده كه یكی از آنها صبر در انجام وظایف عبادی است؛ «وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِه»16؛ در این آیه به جای کلمه «صبر» از اصطبار که به معنای نهایت صبر است، استفاده شده است. این تعبیر به خصوص برای واداشتن همسر و فرزندان به نماز به كار رفته است؛ «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْه؛17 همسر و فرزندانت را به نماز امر کن و بر آن پایدار و صبور باشد.» خداوند به پیغمبر که نهایت لذتش در نماز بوده، میفرماید باید نهایت صبرت را برای نماز به کار ببری. این آیه جای دقت و تامل فراوان دارد. البته ذکر این آیات عمدتاً برای تربیت و آموزش ماست؛ تا ما اهمیت این عبادت را بدانیم و نه فقط خودمان به فکر نماز باشیم، بلكه همسر و فرزندانمان را هم به آن وادار کنیم. البته منظور از وادار کردن تندی و خشونت نیست؛ باید در هر موردی شیوه مناسب آن را پیدا کنیم. منظور این است كه دغدغه اینكار را داشته باشیم؛ کاری کنیم که فرزندمان نمازخوان بشود؛ هم چنانكه دوست داریم بچهمان درسخوان باشد و برای آن وقت میگذاریم و پیگیری میكنیم؛ برای نماز فرزندمان هم به همین اندازه اهتمام داشته باشیم.
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین
1. انعام(6)، 124.
2. واقعیت امر هم همین است كه هیچ یك از مخلوقات اصالتی ندارند و سر تا پای آنها نیاز به خداوند است؛ ولی اغلب نسبت به این امر غافلند؛ از این میان، فقط گروهی اندك، مثل انبیا و اولیای الهی این مساله را دریافتهاند.
3. مریم(19)، 65؛ طه(20)، 132
4. مدثر(74)، 7.
5. قلم(68)، 48.
6. احقاف(46)، 35
7. انعام(6)، 90.
8. زمر(39)، 37.
9. احقاف(46) 35.
10. قلم(68)، 48.
11. طه(20)، 130.
12. بحار الأنوار، ج75، ص: 163.
13. كهف(18)، 6.
14. نمل(27)، 70.
15. نجم(53)، 29.
16. مریم(19)، 65.
17. طه(20)، 132.