بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 92/05/09،، مطابق با بیست و دوم رمضان 1434 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
از جمله سوالاتی كه در باره صبر مطرح میشود این است که آیا صبر بر هر بلایی لازم است؟ اگر چنین است آیا نباید انسان برای رفع بلا و مصیبت تلاش کند، یا اینكه بردباری در برابر مصائب و مشكلات، با تلاش برای حل آنها منافاتی ندارد؟ همچنین آیا صبوری، با دعا کردن برای رفع بلا سازگار است؟
شبیه این سوالات در بحث رضا به تقدیرات الهی نیز مطرح شد؛ آیا راضی بودن به تقدیرات الهی با تلاش برای تغییر وضعیت منافات دارد؟ آیا رضایت به مقدرات با دعا کردن برای بهتر شدن اوضاع سازگار است؟ یا اینکه کسی كه به تقدیر خود راضی است، نباید دست به دعا بردارد؟ همچنانکه مولوی در شعری میگوید:
قوم دیگر میشناسم ز اولیا که دهانشان بسته باشد از دعا
آیا معنای رضایت انسان به هر چه خدا تقدیر کرده، این است که نباید دعا کند؟ اگر چنین نیست، چگونه میتوان بین مطلوب بودن دعا برای تغییر تقدیر، و راضی بودن به مقدرات جمع كرد؟
پیش از این گفتیم برای پاسخ به این سوالات باید به این مقدمه توجه داشته باشیم كه دستگاه تکوین و دستگاه تشریع، دو نظام متفاوت هستند و ما نباید بین آن دو خلط كنیم؛ این مقتضای اعتقاد به ربوبیت الهی است. اما ربوبیت خداوند در دو شاخه متجلی است: شاخه اول ربوبیت تكوینی است. اعتقاد به ربوبیت تكوینی خداوند اقتضا دارد که انسان هر چه را لباس وجود به تن دارد از خدا بداند. به عبارت دیگر همه پدیدههای تکوینی که در عالم اتفاق میافتد تحت تدبیر و تقدیر خداست و هیچ کس در کنار خدا، مستقلاً نمیتواند کاری انجام دهد؛ هر کاری كه در عالم انجام میشود با اذن تکوینی خدا و با قدرتی است که او به افراد داده و در هر حالی میتواند قدرتش را باز پس گیرد. البته این اعتقاد مراتب مختلفی دارد كه از حد اقل نصاب لازم برای اعتقاد به توحید آغاز شده و به مرتبهای از كمال میرسد که كسانی علاوه بر اینكه همه اتفاقات و كارها را مشمول تدبیر و تقدیر الهی میدانند، حتی جزئیترین پدیدههای عالم را مستقیماً به خدا نسبت میدهند؛ همچنانكه حضرت ابراهیم در پاسخ به نمرود، برای معرفی خدای خود فرمود: «الَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ * وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ * وَالَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ1؛ خدای من كسی است كه به من غذا میدهد و مرا سیراب میكند؛ و هرگاه بیمار شوم، مرا شفا میدهد؛ همانكس كه مرا میمیراند، و سپس زنده میكند.» حضرت ابراهیم نگفت خدا آب و غذا را خلق كرده تا من از آنها استفاده كنم؛ بلكه فرمود: خدای من كسی است که ظرف آب را به دست من میدهد و خوراك را در دهان من میگذارد. این عالیترین مرتبه بینش توحیدی است که مخصوص انبیا و اولیای خداست.
اما در كنار نظام تكوین، نظام دیگری به نام نظام تشریع وجود دارد كه بر اساس آن خدایی که ما را آفریده، به ما قدرت انتخاب و اختیار داده، تا از میان رفتارهای مختلف، با اراده و اختیار خود بعضی را انجام دهیم و برخی را ترك كنیم. این مطلب از نظر همه ادیان ضروری است؛ ضرورت عقلانی آن هم جای تردید ندارد. مگر میتوان کسی را كه اراده و اختیار نداشته، برای ارتكاب خطا مذمت کرد و یا در برابر انجام كار خوب تحسین نمود؟ كار جبری قابل مذمت و تحسین، و شایسته عقوبت و پاداش نیست.
بر اساس نظام تشریع، خدا به انسان اختیار داد كه رفتارهای خود را انتخاب كند. اما آنچه اراده و اختیار به آن تعلق میگیرد امری است كه در آینده ممكن است واقع شود. آنچه گذشته، از دایره اختیار انسان خارج شده است؛ خواه جبراً به وجود آمده باشد، یا با فعل اختیاری كه متعلق ارادهای در گذشته بوده است. بنا بر این آنچه یكی از احكام تكلیفی به آن نسبت داده میشود و شخص میتواند انجام یا ترك آن را انتخاب كند، رفتاری است كه در آینده امكان وقوع دارد. چون انسان نمیتواند گذشته را انجام دهد، یا ترك كند؛ پس از دایره اختیار آدمی خارج است و از همینرو نمیتوان نسبت به آنچه گذشته، امر و نهی كرد. نمازی كه پیش از این قضا شده، اراده انجام یا ترك آن در زمان خودش امكان داشت؛ از همینرو تكلیفی واجب بود؛ اما الان زمان آن گذشته و تكلیفی نسبت به آن وجود ندارد؛ تكلیف، به قضای آن كه فعلی در آینده است، تعلق میگیرد. تفكیك این دو حیثیت کار ظریف و دقیقی است و اغلب خطاهایی كه در بحث جبر و اختیار صورت گرفته ناشی از خلط بین این دو حیثیت است.
برای تقریب به ذهن به این مثال توجه كنید: شخصی را فرض كنید كه به توصیه پزشك توجه نكرده و از غذایی كه برای سلامتیاش مضر بوده، استفاده كرده و بیمار شده است. تا قبل از اینكه این شخص آن غذا را تناول كند، تکلیفِ نخوردن آن غذا بر عهده وی بود. اما بعد از آن، تكلیفِ سابق، گذشته و جای بحث ندارد. در حال حاضر این شخص با بیماری روبرو است که بر اساس اعتقاد به ربوبیت تكوینی الهی وجود آن منتسب به خدا است. حال، در چنین موقعیتی، این شخص باید به تقدیر خدا راضی باشد و از آن گلایه نكند؛ اما آیا ممكن است وی برای معالجه بیماری وظیفهای بر عهده داشته باشد؟ این مساله مربوط به آینده است و از همینرو در دایره اختیار و انتخاب شخص قرار میگیرد و ممكن است متعلق امر یا نهی واقع شود. پس این شخص نسبت به مراجعه به پزشك، تهیه دارو و عمل به دستورات پزشكی برای معالجه بیماری خود، تكلیفی دارد كه میتواند با اراده و انتخاب خود، به آن عمل كند و یا از انجام آن سر باز بزند. حال، اگر امكان انجام این تكلیف برایش فراهم بود و به آن عمل كرد و بیماریش مداوا شد، بهبودی او در دایره تقدیرات الهی قرار داشته و او باید به خاطر آن خدا را شكر كند؛ و اگر چنین نكرد و یا دستورات پزشك نتیجه نداد، عدم بهبودی او نیز بخشی از تكوین الهی بوده و او باید به آن راضی باشد.
البته راضی بودن به قضای الهی به این معنا نیست که بیمار از انجام تكلیف مراجعه به دکتر و استفاده از دارو خودداری كند. رضایت به قضا مربوط به حوزه تكوینیات، و انجام تكلیف مربوط به دستگاه تشریع است و با یكدیگر منافاتی ندارند. آن چه واقع میشود (خوب شدن بیمار، یا بدتر شدن بیماری) از آن جهت که واقع شدنش در چارچوب تكوین و بر اساس نظام اسباب و مسبباتی است که خدا فراهم کرده، انسان باید به آن راضی باشد. البته اگر رفتار من در واقع شدن امری تأثیرگذار باشد، از این جهت چون به اراده و انتخاب من بستگی دارد، متعلق تكلیفی قرار میگیرد كه در چارچوب نظام تشریع است.
پس هر پدیدهای از دو حیثیت قابل بررسی است؛ وجود آن پدیده؛ از این جهت هر پدیده مشمول ربوبیت تكوینی خدا است و انسان باید به آن راضی باشد؛ حیثیت دوم تأثیر رفتار اختیاری انسان در به وجود آمدن آن پدیده است كه از این جهت مشمول ربوبیت تشریعی خداوند است و تكلیفی نسبت به آن تعلق میگیرد كه انسان باید به آن عمل كند. همچنان كه در کلام حضرت ابراهیم كه فرمود: «الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ»2، و نیز آیات «الَّذی خَلَقَ فَسَوَّى * وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَى»3 موضوع خلقت مربوط به حیثیت تکوین، و مساله هدایت مربوط به حیثیت تشریع است. انسان در خلقت خود اختیاری ندارد، ولی مختار است كه هدایت را بپذیرد یا رد كند. تفکیک حیثیت تکوین از تشریع نکته لطیف و دقیقی است كه در مسایل مختلف گرهگشاست. از جمله در بحث صبر بر بلا.
بلا و مصیبت قطع نظر از عامل به وجود آمدن آن، از آن جهت كه یكی از پدیدههای عالم هستی است، طبق تقدیرات الهی و بر اساس نظام اسباب و مسبباتی است که خدا ترتیب داده و همانند آبی كه خدا آن را از آسمان نازل میکند، و یا گیاهی كه از زمین میرویاند، وجود بلا نیز، حتی اگر نتیجه اعمال و رفتار ما باشد، از خداست؛ زیرا «وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ»4. از این جهت بنده نسبت باید به آنچه اتفاق افتاده راضی باشد و در برابر آن صبر و شكیبایی در پیش گیرد. روشن است كه صبر وقتی موضوعیت پیدا میكند كه مشكلی پیش آمده باشد؛ اما قبل از آن، ممکن است شخص برای پیشگیری از گرفتاری و مشكل تکلیفی بر عهده داشته باشد كه باید به آن عمل كند. در چنین موقعیتی انسان نمیتواند به بهانه اینكه هر چه تقدیر خدا باشد، واقع خواهد شد، از انجام تكلیف خود سر باز بزند. چون واقع شدن تقدیرات مربوط به ربوبیت تكوینی و وجوب انجام تكلیف مربوط به ربوبیت تشریعی است. همچنانكه اگر كودكی در آب افتاده و در حال غرق شدن است، سقوط او در آب تقدیر الهی بوده و جای گلایه نیست؛ اما این امر منافاتی با تكلیف من برای نجات دادن كودك ندارد و من نمیتوانم به بهانه اینكه خدا مقرر كرده كه آن كودك در آب بیافتد، به نجات او نشتابم.
در ابتدای جلسه این سوال مطرح شد که آیا هنگام وقوع مشكلات و مصائب ما باید فقط صبر پیشه کنیم و دست روی دست گذاشته، هیچ اقدامی برای حل آن نکنیم؟ بر اساس آنچه گفته شد، معنای صبر دست روی دست گذاشتن نبود؛ صبر، خویشتنداری و خودداری از بیتابی و جزع و فزع در برابر اتفاقی است که واقع شده است. اما بعد از آن اتفاق (كه در گذشته و بر اساس نظام تكوین به وجود آمده) رفتاری كه ممكن است از من صادر شود، در حوزه اختیار و انتخاب من است و از این جهت، مربوط به دستگاه تشریع است؛ پس باید ببینم خدا بعد از آن اتفاق از من چه خواسته و چه تكلیفی بر عهدهام گذاشته است.
بنا بر این معنای صبر کردن این نیست که انسان برای رفع بلا اقدام نکند؛ بلكه باید طبق موازین شرعی تكلیف خود را بشناسد و به آن عمل كند. تلاش برای رفع بلا و مصیبت، نه تنها با صبر، بلكه حتی با راضی بودن به تقدیر الهی هم منافات ندارد. پس نجات جان كسی كه در حال غرق شدن است، یا تلاش برای مداوای بیمار با صبر و رضا منافاتی ندارد.
یكی از اقداماتی كه ممكن است انسان برای رفع مشكل و مصیبت انجام دهد، دعا كردن است. آیا درست است كه انسان از خدا بخواهد بلا و گرفتاری را از او برطرف كند و یا باید به آن راضی باشد؟ این مطلب سابقه دیرینهای دارد و بزرگان اهل معرفت در باره آن بحث کردهاند. در این جا ذكر چند نکته لازم است.
انسان برای دعا کردن و درخواست از خدا برای رفع بیماری انگیزههای مختلفی ممكن است داشته باشدكه هر یك از آنها مراتبی از فضلیت را دارد. گاهی شخص دعا میكند بیماریاش برطرف شود، تا از درد و رنج آن نجات پیدا كند. اما کسانی مشكلات و گرفتاریها مانعی برای انجام وظایف دینیشان شده و برای اینكه بتوانند تكالیفشان را انجام دهند، رفع مشكل خود را از خدا درخواست میكنند؛ مثل طلبهای كه بیماری مانع تحصیل او شده یا استادی كه به خاطر گرفتاری از تدریس و تحقیقش باز مانده است. گروه دیگری هستند كه در مرتبه بالاتری قرار دارند. این گروه برای رفع مشكلاتشان دعا میكنند، چون میدانند خدا دعا کردنشان را دوست دارد. در بعضی از آیات قرآن به این مطلب اشاره شده كه خدا دوست دارد بنده دست نیاز پیش او دراز كند. در روایات نیز موارد فراوانی در این زمینه میتوان سراغ گرفت. چنین كسانی استجابت دعا برایشان مهم نیست؛ آنچه برای آنها اهمیت دارد علاقه خداوند به شنیدن دعای بنده است.
خداوند بندگانی دارد كه آنچنان خود را به او سپردهاند كه در هر حالی هر چه صلاحشان است، خدا همان را برایشان ایجاد میکند؛ گاهی صلاحشان در این است که دعا نکنند، و با گرفتاریها بسازند؛ آنها نیز صبوری پیشه میكنند و بدون توجه به مشكلات، به آنچه خدا برایشان مقدر كرده، راضی هستند. مگر حضرت ابراهیم در لحظهای كه او را با منجنیق به سوی آتش پرتاب میكردند، از خدا خواست او را نجات دهد؟ چنین کسانی در مقام بندگی هر چه در توان دارند، انجام میدهند و هیچ کوتاهی نمیکنند و همه امور خود را به خدا میسپارند؛ مانند میتی در دستان غسال! اینان میگویند: «إِلَهِی أَغْنِنِی بِتَدْبِیرِكَ لِی عَنْ تَدْبِیرِی وَ بِاخْتِیَارِكَ عَنِ اخْتِیَارِی»؛ خدایا! هر جا که تدبیر امورم را به من سپردی، همه را به تو واگذار میکنم و از تو میخواهم همه امورم را تدبیر کنی؛ تو به جای من انتخاب کن!
اگر کسی اینگونه شد خدای متعال متکفل همه امور او میشود. در حدیثی با سند معتبر نقل شده است: «إِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا»5؛ بندهای كه به دنبال انجام كارهایی است كه خدا دوست دارد، وقتی میبیند خدا انجام نافله را دوست دارد در انجام آن کوتاهی نمیکند؛ در نتیجه به جایی میرسد كه به تعبیر این روایت خدا چشم و گوش او میشود و به زبان او سخن میگوید.
ما معتقدیم حضرات معصومین صلواتالله علیهم اجمعین چنین بودهاند؛ این که میگوییم مقام آنها با ما قابل مقایسه نیست،از همین رو است. ما کجا و آنها کجا؟! ما فقط باید سعی کنیم رابطه محبت و ولایت بین ما و آنها قطع نشود. این تنها ذخیرهای است که میشود به آن اعتماد کرد.
پس برای رفع بلا میتوان دعا کرد؛ اما دعاكنندگان در سه سطح هستند: بعضی دعا میکنند، تا از رنج و محنت راحت شوند؛ چنین كسانی در واقع طالب لذت دنیا هستند و میخواهند در همین دنیا خوش باشد. منشأ چنین دعایی دنیاطلبی و دنیادوستی است. در مرتبه بالاتر کسانی هستند که رفع بلا را برای اطاعت و عبادت بیشتر میخواهند؛ چنین كسانی وجود بلا را مانع انجام بعضی عبادات و تكالیف میبینند، و از همینرو رفع آن را از خدا طلب میكنند. در مرحله سوم كه قدر متیقّن آن را در حضرات معصومین میدانیم، كسانی هستند كه خدا متکفل همه امورشان شده و زمانی كه خدا دعا را به صلاحشان بداند، دعا میكنند؛ گاهی نیز تسلیم برایشان بهتر است؛ در این صورت خدا حال دعا را از ایشان میگیرد.
روزی جبرئیل به خدمت پیغمبر اکرم صلیاللهو علیه و آله و سلم رسید و عرض کرد خدای متعال میفرماید: اگر تو خواسته باشی ما گنجهای زمین را در اختیارت قرار میدهیم و انواع خوشیها و راحتیها را برایت فراهم میکنیم. آن حضرت به جبرئیل فرمودند: من دوست دارم یک روز از نعمتهای خدا استفاده کنم، تا شکرش را به جا بیاورم و روز دیگر گرسنه باشم، تا فقر خودم را درک کنم و دست دعا به سوی او دراز كنم. پیامبر صلواتالله علیه این وضعیت را برای خود بهتر میدانست که نه همیشه راحت باشد و نه همیشه در فقر؛ چون هم شكر وسیله تقرب و تکامل است و هم دعا و تضرع. همچنانکه این دو حال برای انسان ضرورت دارد، عبادتهای مختلف هم برای انسان مفید است. نمیتوان گفت نماز بهتر است، یا روزه. به وقتش باید نماز خواند؛ در موقع خودش هم باید روزه گرفت؛ نه نماز جای روزه را میگیرد و نه روزه جای نماز را. به همین صورت راضی بودن به تقدیرات الهی در بعض مواقع فضلیتی دارد كه چیز دیگری جای آن را نمیگیرد؛ همچنانكه دعا و تضرع به درگاه خداوند نیز در جای خود موجب تكامل و تعالی انسان است و هیچ یك جای دیگری را نمیگیرد.
و صلیالله علی محمد و آله الطاهرین