بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1392/04/30، مطابق با دوازدهم رمضان 1434 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
از جمله آیاتی که در آنها پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم امر به صبر شده، آیه 28 سوره کهف است «وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَیْناكَ عَنْهُمْ تُریدُ زینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً؛ با كسانى باش كه پروردگار خود را صبح و عصر مىخوانند، و تنها رضاى او را مىطلبند! و هرگز بخاطر زیورهاى دنیا، چشمان خود را از آنها برمگیر! و از كسانى كه ]به عقوبت اعمالشان[ قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم، اطاعت مكن! همانها كه از هواى نفس پیروى كردند، و كارشان از حد گذشته است.» در این آیه نکتههای فراوانی به چشم میخورد. اولین نكته، ظرافتی ادبی است. همه موارد كاربرد «صبر» و مشتقات آن به صورت فعل لازم است كه به وسیله حرف جرّ متعدی میشود؛ به عنوان مثال: «وَ اصْبِرْ عَلى ما یَقُولُون»1؛ «وَ لِرَبِّكَ فَاصْبِر»2؛ «ُوَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِه»3؛ و آیات دیگر. تنها آیهای كه در آن «صبر» بدون حرف جرّ متعدی شده، آیه 28 سوره كهف است. صبر به معنای عرفی آن یعنی تحمل کردن، شکیبایی کردن، جزع و فزع نکردن، نیازی به مفعول ندارد؛ همچنانكه در فارسی هم به صورت لازم ترجمه میشود.
«صَبَرَ» در اصل لغت به معنای «حَبَسَ» یا «اَمسَكَ» است؛ یعنی چیزی را نگاه داشتن، یا به عبارت دیگر خویشتنداری. این فعل در عرف تدریجاً به معنای دیگری تحول یافته كه خاصتر از معنای اول آن است و در مکالمات عرفی ابتدا آن معنا به ذهن متبادر میشود؛ در واقع این واژه دو معنای عام و خاص دارد كه عرف هر دو را میفهمد و هیچ یك را مجازی نمیداند. این فعل، همچنانكه در معادل فارسی آن دیده میشود، در اصل متعدی است؛ یعنی خود را نگه داشتن؛ ولی مفعول آن در استعمالات به تدریج فراموش شده و در كلام ذكر نمیشود؛ كاربرد اصلی این فعل به این صورت بوده: صَبَرَ نَفسَهُ عَلی الطاعة یا صَبَرَ نَفسَه عَن المَعصِیة؛ اما در استعمالات شایع «نفسه» كه مفعول «صَبَرَ» بوده، حذف شده و این فعل تدریجاً به فعل لازم تبدیل شده و امروزه كاربرد عرفی آن به صورت فعل لازم است. بنا بر این، صبر در آیه مورد نظر به معنای لغوی آن و از همین رو به صورت متعدی است.
نكته دوم در این آیه استفاده از تعبیر كنایی «الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ» است؛ یعنی كسانی که دائماً به یاد خدا هستند، با این چنین كسانی باش.
بخش سوم آیه میفرماید: چشم از این یاران برندار و تمام توجهت به همین افراد باشد؛ مبادا به خاطر زیب و زیور دنیا از ایشان رو بگردانی! این قسمت جمله حالیهای است که واو حالیه آن حذف شده است. آنچه در این فراز مفروض گرفته شده این است که برای فراهم شدن زمینه رونق و ترقی در زندگی و برخورداری از زینتهای دنیا پیامبر باید آن دسته از یارانش را كه سر و وضع آنها تناسبی با ظواهر دنیوی ندارد، رها كند. اما خداوند به آن حضرت تذكر میدهد، مبادا چنین کاری بکنی!
نكته بعد اینكه كسانی كه به پیامبر پیشنهاد كردند یاران خالص خود را رها کند تا به زینتهای دنیا برسد کسانی هستند كه به دنبال هوای نفساند و کارشان از حد گذشته و قابل اصلاح نیستند. مشابه این آیه در سوره انعام، آیه 52 است كه خطاب به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: «وَ لَا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَوةِ وَ الْعَشىِِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ مَا عَلَیْكَ مِنْ حِسَابِهِم مِّن شىَْءٍ وَ مَا مِنْ حِسَابِكَ عَلَیْهِم مِّن شىَْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّلِمِین؛ و كسانى را كه صبح و شام خدا را مىخوانند، و تابع رضای او هستند، را از خود دور مكن! نه چیزى از حساب آنها بر توست، و نه چیزى از حساب تو بر آنها]حساب هر یك از شما با خداست[! اگر آنها را طرد كنى، از ستمگران خواهى بود». در آیه بعد هم میفرماید: «وَ كَذَالِكَ فَتَنَّا بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لِّیَقُولُواْ أَ هَؤُلَاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْهِم مِّن بَیْنِنَا أَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّكِرِین؛ و این چنین بعضى از آنها را با بعض دیگر آزمودیم ]بعضی را توانگر و برخوردار از نعمتهای دنیا و بعضی دیگر را فقیر و تهیدست قرار دادیم، تا به واسطه این اختلاف آنها را بیازماییم[ تا ]ببینیم چه كسانی از سر طعنه[ بگویند: «آیا اینها هستند كه خداوند از میان ما بر آنها منّت گذارده و آنها را برگزیده؟!» آیا خداوند، شاكران را بهتر نمىشناسد؟» چون برای ثروتمندان و متمولان باوركردنی نبود كه فقرا، با آن وضعیت نابسامانشان مورد لطف و عنایت خدا باشند و بهشتی شوند؛ از همینرو با تمسخر میگفتند: آیا این فقرا كسانی هستند که خدا از میان ما آنها را برگزیده و نعمت خاصی به آن ها داده است؟!
خداوند در این آیه میفرماید خود ما چنین زمینهای را فراهم میکنیم تا مردم آزموده شوند. در انتهای آیه نیز می فرماید: آیا خدا شکرگزاران را بهتر نمیشناسد؟ او میداند چه کسی با خدا ارتباط دارد و چه کسی از فقیر و غنی شکر نعمتهای خدا را به جا میآورد. ملاک این است؛ بهرهمندی از نعمت ظاهری نشانه عزت و ذلت و دلیل لطف خدا به یك بنده نیست. ممکن است کسی پولدار باشد، ولی مبغوض خدا باشد؛ همچنانكه ممكن است شخص فقیری نزد خدا محبوب باشد؛ در صورتی که به وظایفش درست عمل کند. پس همه این امور از وسایل آزمایش است و فقر و غنا، و نامآوری و گمنامی نباید ملاک درجهبندی افراد باشد. ببینید چه کسی بیشتر دلش با خداست.
دو آیه 28 سوره كهف و 52 سوره انعام مکمل و مبین یكدیگر هستند؛ با این تفاوت كه آیه اول به پیامبر دستور داده شده صبر كند؛ در حالیكه در آیه دوم به جای دستور صبر، پیامبر از طرد كردن یارانش نهی شده است.
در شأن نزول این آیات، هم از طریق شیعه هم از طریق اهل سنت جریانی نقل شده كه از این قرار است: چند نفر از ثروتمندان قریش (كه اسامی آنها در بعضی از روایات آمده) وقتی دیدند تعدادی برده و افراد فقیر، مثل بلال، عمار و صهیب با لباسهایی پشمینه اطراف پیامبر را گرفتهاند، نزد جناب ابوطالب آمدند و به وسیله ایشان به پیامبر پیغام دادند كه مقام پیامبری مقام و منصبی والا و مهم است و افراد صاحب منصب باید تشریفاتی را رعایت كنند؛ از جمله اینكه هر كسی نباید در مجلس ایشان حضور پیدا كند. اگر پیغمبر این افراد ژولیده و پشمینهپوش را از پیرامون خود براند، ما حاضریم به او ایمان بیاوریم و در خدمتش باشیم4. در اینجا پیامبر باید بین این افراد فقیر، با لباسهای مندرس و پاره، و ثروتمندان مكه یكی را انتخاب كند. در بعضی از روایات گفته شده برخی از اصحاب پیامبر هم به این امر تمایل داشتند. در اینجا آیه نازل شد: «وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ».
در این آیه نمیفرماید با بردهها بنشین؛ بلكه میگوید با كسانی باش که شب و روز به یاد خدا هستند؛ برده باشند یا آزاد؛ فقیر باشند یا پولدار؛ ببین دلشان با کیست؟ مقصودشان چیست؟ به دنبال چه میگردند؟ كسانی كه به دنبال خدا هستند را با خودت نگه دار و آنها را رها نکن! همچنین نمیگوید آنها را برای خودت حفظ كن تا به تو کمک کنند؛ بلكه میگوید برای چه آنها را رها میکنی؟ مَا عَلَیْكَ مِنْ حِسَابِهِم مِّن شىَْءٍ وَ مَا مِنْ حِسَابِكَ عَلَیْهِم مِّن شىَْءٍ؛ مگر آنها برای تو زحمتی دارند و باری بر دوش تو میگذارند؟ آنها به دنبال بندگیشان هستند؛ تو هم در پی انجام وظیفهات هستی؛ اگر چنین یارانی را طرد کنی، ظالمی و در واقع راه هواپرستان و غافلان را برگزیدهای که لیاقت یاد خدا را نداشتند و خداوند به عقوبت اعمالشان دل آنها را از یاد خودش غافل کرده است.
اوصافی که در هر دو آیه برای یاران پیامبر صلی الله علیه و آله مورد تأكید است، این است: 1ـ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَوةِ وَ الْعَشىِ؛ شبانه روز سر و کارشان با خداست 2ـ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ؛ فقط طالب رضای خدا هستند و به دنبال ساختن دكانی از دین و تظاهر به عبادت و زهد و عرفان نیستند. در مقابل، صفاتی كه برای گروه دیگر میشمارد، از این قرار است: 1ـ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا؛ ما قلبش را از یادمان غافل كردیم. كسی كه از یاد خدا غافل شده، ممکن است متذكر شود و به یاد خدا بیافتد؛ کسی که از شدت عصیان و بیاعتنایی و فراموش كردن حق عبودیت خدا، لیاقت یاد خدا را از دست داده و خدا دلش را غافل ساخته، همیشه در این غفلت باقی است. 2ـ وَ اتَّبَعَ هَواهُ؛ كسی كه تابع امیال نفسانی خود است. در آیه دیگری نیز به این مطلب اشاره شده است؛ «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ؛5 آیا ندیدی کسی را که دلخواهش را میپرستد و خدا او را گمراه میکند، با این که اهل علم و آگاهی است؟» در ادامه این آیه میفرماید: «فَمَنْ یَهْدیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّه؛ بعد از آنكه خدا او را گمراه کرد، چه کسی میتواند هدایتش کند؟!» پس کسانی که به خاطر هوای نفس و اهداف دنیوی حاضرند بندگان خوب خدا را از کنار پیغمبر متواری كنند، کمترین لیاقت حضور در محضر پیغمبر را ندارند؛ چون غیر از خواستههای نفسانی و زینتهای دنیا چیزی نمیفهمند. 3ـ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً؛ چنین كسانی آن قدر کارشان سخت شده که دیگر قابل اصلاح نیستند.
پیامبر صلواتالله علیه یا باید به این پیشنهاد عمل كند و ژندهپوشان و فقیران را از پیرامون خود براند، تا افرادی خوش ظاهر و مرتب دور او را بگیرند؛ یا اینكه این پیشنهاد را رد كند و با یاران فقیر خود بسازد. ممكن است كسانی بگویند بهتر بود پیامبر به عنوان تاکتیک، محترمانه یاران خود را برای مدتی در ظاهر از اطراف خود دور كند، تا ثروتمندان به مجالست به آن حضرت رغبت كنند و علاوه بر اینكه مجلس پیامبر رونق پیدا میکرد، این گروه نیز تدریجاً هدایت میشدند و قلبشان صفا پیدا میکرد. نمونه دیگر این پیشنهاد در باره نماز به پیامبر شد. طایفهای از اعراب به پیغمبر گفتند: شما سخنان و كارهای خوبی دارید كه ما همه آنها را قبول داریم؛ ولی بعضی از دستورات تو برای ما كه جزء اشراف و دارای جایگاه و اعتباری هستیم، قابل تحمل نیست. شما دستور میدهید نماز بخوانیم و در نماز دستمان را پیش خدا دراز كنیم در برابر او روی خاك به سجده بیافتیم؛ سجده کردن و روی خاک افتادن در حد بردگان است، در شأن ما نیست و از عهده ما بر نمیآید. ما را از این كار معاف کن!
گفته شده که در مقابل این پیشنهاد ابتدا به قلب پیغمبر خطور کرد که این پیشنهاد را قبول کند تا آنها ایمان بیاورند و در دشواریها و جنگها به مسلمانان کمک کنند. اما به محض این که این مساله به قلب پیغمبر گذشت، آیه نازل شد: «وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلیلا؛ إِذاً لَأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ عَلَیْنا نَصیراً»6؛ ما دلت را نگه داشتیم؛ نزدیک بود به این پیشنهاد میل پیدا کنی؛ اگر چنین تمایلی پیدا کرده بودی، در دنیا و آخرت دو برابر تو را عذاب می کردیم و بعد از آن هرگز در مقابل خدا برای خودت یار و یاوری پیدا نمیکردی. این حکم خداست؛ و اگر تو تمایل به خلاف آن پیدا کردی، مستحق عذاب دنیا و آخرت میشوی و من، که خدای تو هستم، هرگز تو را یاری نمیکنم. من بهتر میدانم بندگانم را چگونه باید امتحان کنم.
نکته در دو آیه مورد بحث تقابل بین دو گروه مذكور است؛ یک عده کسانی که شبانه روزشان را با خدا سر میکنند، و زندگیشان با خداست؛ و در مقابل، کسانی که اصلاً با خدا هیچ كاری ندارند. اگر احیاناً کسانی را در جامعه دیدیم که تمایل دارند بعضی از احکام اسلام گفته نشود، یا به بعضی از آنها عمل نشود، به فرمایش مقام معظم رهبری ـدامت بركاتهـ كسانی كه خجالت میکشند که شعارهای اسلام را مطرح کنند، اگر چنین افرادی پیدا شدند، جزء کدام دسته هستند؟ اگر ما بخواهیم کسی را به عنوان الگو، صاحب منصب و یا مسئول جایی انتخاب کنیم، باید چه کسی را انتخاب بکنیم؟ آیا حق داریم كسی از گروه دوم را انتخاب کنیم؛ از كسانی که جز امور دنیا و معیشت و شکم به فکر چیز دیگری نیستند؟ كسانی كه همه توجهشان فقط به گرانی و بیکاری است؟
آیا با پیدا شدن کمی مشکلات اقتصادی باید خدا و دین و ارزشها را از یاد ببریم؟! آیا باید حجاب و عفاف، صداقت و درستی، پاکی و صفا و صمیمیت، ایثار و فداکاری را فراموش کنیم، تا فقط تحریمها برداشته شود و وضع اقتصاد مملکت اصلاح شود؟! ما مخاطب این آیات قرآن نیستیم؟! ما تربیت شده این قرآنیم؟! قرآن میخواهد چنین مردمی را تربیت کند؟!
خداوند در این آیه خطاب به پیامبر فرمود: اگر اندكی به این پیشنهاد تمایل پیدا کنی، سر و کارت با من است و هیچ کس نمیتواند به تو کمک کند. نیز میفرماید: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاویلِ؛ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمین؛ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتین»7. مقام پیغمبر بالاتر است؛ تکلیفش هم سختتر است. اگر او اندکی از مسیرش منحرف شود و به دنیاپرستان تمایل پیدا کند، به کلی سقوط میکند و خدا با او معاملهای میکند که با هیچ بندهای نکرده است. آیا ما پیروان این پیغمبریم که به هر بهانهای احکام خدا را تغییر بدهیم، حرامی را حلال کنیم و برای آن بهانه بتراشیم؟! معاملات ربوی را به اسم عقود شرعیه انجام دهیم؟! از اجرای احکام شرعی مثل امر به معروف و نهی از منکر جلوگیری كنیم؟!
شبیه این مساله برای پیغمبران دیگر هم اتفاق افتاد و به بعضی دیگر از ایشان نیز فشار میآوردند که اطرافیان فقیرت را از خود دور كن تا ما به تو ایمان بیاوریم. به عنوان مثال در باره حضرت نوح علی نبینا و آله و علیه السلام هم همین مساله اتفاق افتاده است. گروهی از افراد متمول و ثروتمند از قوم نوح به آن حضرت میگفتند: «أَ نُؤْمِنُ لَكَ وَ اتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُون؟!8 ما به تو ایمان بیاوریم، در حالی که این اراذل و افراد پست پیرامون تو را گرفتهاند؟!» یعنی اگر حرف تو درست و دعوت تو به حق است، نباید پابرهنگان و ضعفا به تو ایمان بیاورند. وجود این افراد در كنار تو نشانه باطل بودن ادعای توست. حضرت نوح هم در پاسخ به این افراد فرمود: «وَ ما عِلْمی بِما كانُوا یَعْمَلُون»9؛ یعنی من مامور نیستم از شغل افراد سوال کنم؛ من مامورم ایمان را به ایشان عرضه کنم و آنها را متوجه خدا کنم. «إِنْ حِسابُهُمْ إِلاَّ عَلى رَبِّی لَوْ تَشْعُرُون؛ وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنین»10؛ خوبی و بدی کار مومنین را خدا رسیدگی میکند و من مومنین را از اطراف خود طرد نمیكنم. منظور این است که این فشارها از سوی دنیاپرستان كه چشم شان به ظواهر و رونق ظاهری و ثروت و کسب و کار است، بر اولیای خدا سابقه دارد. از سوی دیگر اولیای خدا توجهشان فقط به معنویات است و به این امور اعتنایی ندارند.
نكته عجیب این که قرآن کریم در دو آیه میفرماید: ما هیچ پیغمبری را نفرستادیم، مگر این که ابتدا مردم را به سختیهایی مبتلا کردیم، تا تضرع و زاری كنند. در آیه 42 سوره انعام میفرماید: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُون». در آیه 94 سوره اعراف نیز میفرماید: «وَ ما أَرْسَلْنا فی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُون». یعنی انسان زمانی كه به سختی گرفتار باشد، دلش برای پذیرش حرف حق آمادهتر است و وقتی در رفاه و خوشی باشد، غرور او را فرا میگیرد و گوشش به این حرفها بدهکار نیست. از همین رو خدا برای این که حرف انبیا مورد قبول واقع شود و مردم حال تضرعی پیدا کنند و رو به خدا بیاورند، آنها را به سختیهایی مبتلا میكند. از این آیات میتوان فهمید روش تربیت خدا با ما خیلی فرق میکند. بسیاری از مردم تصور میکنند اگر راه پیغمبر درست باشد و خودش مدیر خوبی باشد، باید فوراً وضع زندگی مردم خوب شود و رونق پیدا کند؛ اگر چنین نشد، معلوم میشود یا برنامهاش غلط بوده و یا خودش مدیر خوبی نیست! مگر پیغمبر نیامده کارها را اصلاح کند؟ پس اگر پیامبری نتوانست كارها را اصلاح کند، یعنی یا برنامهاش غلط است، یا خود او مدیر خوبی نیست.
جوابی كه به این شبهه میتوان در چارچوب فرهنگ شیعه داد این است كه مگر در زمان امیرالمومنین و ائمه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین جامعه اصلاح شد؟ در زمان حضور ائمه اطهار چه بلاها و مصیبتهایی بر سر مومنین آمد؛ خود ائمه اطهار تحت چه فشارهایی واقع شدند؛ حتی شیعیان برای پرسیدن یك مساله از امامشان راهی نداشتند جز اینكه به عنوان خیارفروش و مانند آن به منزل امام مراجعه كنند. آیا اینها نشانه غلط بودن برنامه ائمه است؟ آیا قرآن برنامه غلطی بود؛ یا اینكه آنها بلد نبودند قرآن را اجرا کنند؟
كسانی كه چنین شبهاتی را مطرح میكنند، غافلاند از این که برنامه ائمه علیهمالسلام فقط آبادانی دنیا نبود؛ بلکه دنیا و سختیهایش باید باشد، تا مردم آزموده شوند؛ همه این برنامهها باید باشد، تا زمینه انتخاب فراهم شود؛ «لِیَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیى مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ»11.
اگر روزگاری نیروهای فعال جامعه واقعا خواستند برنامه اسلام عملی شود، آن روز ان شاءالله امام زمان هم ظهور خواهند فرمود و رهبری خواهند کرد. ولی زمانی كه مردم نخواهند، خدا به زور نه دنیای كسی را اصلاح میکند و نه آخرتش را.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
1. مزمل(73)، 10.
2 . مدثر(74)، 7.
3. مریم(19)، 65.
4. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج22، ص: 33
5.جاثیه(45)، 23.
6. اسراء(17)، 74-75 .
7. الحاقه(69)، 44.
8. شعراء(26)، 111.
9. شعراء(26)، 112.
11. انفال(8)، 42.