بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1392/05/11، مطابق با بیست و چهارم رمضان 1434 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
در جلسه گذشته به این موضوع اشاره شد كه بعضی ازمفاهیم با صبر به معنای عام، از نظر مصداق، عموم و خصوص هستند؛ به عنوان نمونه امیرالمؤمنین علیهالسلام در یكی از فرمایشاتشان بعد از اشاره به زهدِ خود و عاجز بودن دیگران از رسیدن به آن مرحله از زهد، به چهار امر توصیه فرمودند: «إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَاد»1. چهار واژهای كه حضرت امیر در این عبارت به آن توصیه فرمودهاند، بر چهار مصداق صبر منطبق است؛ «ورع»، صبر در برابر ارتكاب محرمات؛ «اجتهاد»، تلاش و کوشش در راه انجام وظیفه و صبر بر طاعت؛ «عفت»، صبر و خودداری از معاصی که مربوط به شهوات است؛ «سداد»، پایداری و استقامت در صداقت و درستكاری.
همچنین گاهی عنوان صبر برای یک رفتار از دو حیثیت به كار برده میشود؛ اول از لحاظ پایداری در جهت انجام وظیفه و صبر بر طاعت؛ دوم از حیثیت تحمل سختیهای موجود در راه انجام وظیفه و صبر بر مشكلات و گرفتاریها. از جمله این موارد میتوان به وظایفی که انبیا و اولیا برای ارشاد دیگران بر عهده داشتند، اشاره كرد. انبیای عظام صلواتالله علیهم اجمعین در مسیر هدایت، انذار و ارشاد مردم با ناگواریهای فراوانی مواجه بودند كه سادهترین و عمومیترین آنها استهزاء، تمسخر، اهانت، تهمت و افترا بود. در چند آیه از قرآن بر این مطلب تأكیده شده که ما هیچ پیغمبری را نفرستادیم، مگر این که مورد استهزاء مردم قرار گرفت و به او تهمت جنون و یاوهگویی زدند. انبیا در مسیر خود از یك سو باید در انجام وظیفهشان مقاوم و استوار، و بر طاعت صبور باشند؛ و از سوی دیگر سختیهایی كه با آن مواجه میشوند را تحمل و بر بلا و مصیبتها صبر كنند. بدون صبرِ انبیا بر بلا و مصیبتهایی که از ناحیه مردم متوجه ایشان میشد، باب رسالت مسدود بود. قرآن داستانهای مفصلی از آزار و اذیت اقوام مختلف نسبت به پیامبرانشان نقل كرده كه کمترین آنها تهدید به اخراج از خانه و كاشانه است.
در سوره ابراهیم بعد از بیان داستان بعضی از پیامبران، فرمایش ایشان در برابر آزار و اذیت مردم چنین نقل شده است: «وَمَا لَنَا أَلاَّ نَتَوَكَّلَ عَلَى اللّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آذَیْتُمُونَا وَعَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ»2؛ این پیامبران در پاسخ به مزاحمتهای قوم خود گفتند: ما بر خدا توكل میكنیم؛ خدایی كه ما را هدایت کرده و آزارهای شما را هم حتماً تحمل میکنیم؛ مؤمنان هم صبر خواهند کرد.
وظیفه اصلی انبیا توأم با صبر بوده و بدون صبر نمیتوانستند به تکلیفشان عمل كنند. از همینرو پیغمبر اکرم صلواتالله علیه مکرراً به صبر امر شده است؛ «وَاصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلًا؛3 ناسزاها، اهانتها و بیاحترامی مشركان را تحمل کن و نشنیده بگیر و از آنها به صورتی پسندیده دوری کن.» یعنی حتی فاصله گرفتن از مشركان هم نباید همراه با قهر، خشونت و بدگویی باشد.
صبر، لازمه انجام تکلیف انبیا بود؛ حتی در زمینه جهاد با کفار هم پیغمبر اکرم تكلیفی دشوارتر از دیگران بر عهده داشت؛ تا جایی كه اگر هیچ کس آن حضرت را یاری نمیكرد، او باید به تنهایی با مشركان میجنگید؛ «فَقاتِلْ فی سَبیلِ اللَّه لاَ تُكَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَكَ»4؛ البته پیامبر باید با استفاده از شیوههای مختلف تربیتی و تبلیغی مردم را به جهاد دعوت و ترغیب كند؛ اما نمیتواند آنها را مجبور کند. در عین حال، اگر مردم از یاری پیامبر سر باز بزنند، آن حضرت نباید صحنه را خالی کند؛
در ابتدای امر، شیوه تربیت قرآن برای جذب مؤمنین تشویق آنها به خالی نكردن صحنه در برابر سختیها بود. اما در آن شرایط زمینه برای بیان حد و مرز احكام فراهم نبود؛ چه بسا اگر گفته میشد در برابر بعضی از دشواریها تكلیف ساقط است و مسلمانان میتوانند تقیه كنند، با توجه به فشارها و سختیها بسیاری از ایشان همان روز اول دست از ایمانشان برمیداشتند و یا تقیه میکردند؛ در این صورت اطراف پیغمبر خالی میشد. به همین دلیل در آن زمان از شیوه تشویق مسلمانان به صبر و مقاومت در برابر ناملایمات و دشواریها بیشتر استفاد شده است. با این وجود، گاهی فشار مشركان به حدی زیاد میشد که امر دایر بود بین اظهار برائت از اسلام یا فدا كردن جان. در چنین مواردی اجازه داده شد که مسلمان تقیه کند. مصداق روشن این امر عمار بود که بعد از شهادت پدر و مادرش در زیر شکنجه، طاقتش طاق شد و نتوانست فشارها را تحمل كند؛ به همین جهت در ظاهر از اسلام اظهار برائت کرد؛ اما در دل به پیامبر ایمان داشت و از كار خود ناراحت بود. از همینرو نزد رسول اكرم صلواتالله علیه آمد و در این باره از آن حضرت سوال كرد. در پاسخ به جناب عمار و برای رفع نگرانی او این آیه نازل شد: «مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إیمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإیمان»5؛ یعنی اگر کسی از روی اکراه اظهار کفر کرد، در حالی که در دلش ایمان واقعی دارد، ضرری به ایمانش نمیزند. در آیه دیگری نیز به کسانی که خطراتی جانشان را تهدید میكند، اجازه داده شده برای كاستن از آزار و اذیت کفار، در ظاهر از اسلام اظهار برائت کنند؛ آیه اول: «لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِكَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فی شَیْءٍ إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً»6؛ یعنی كسانی كه ترسی از كفار دارند، میتوانند ایمان خود را پنهان كنند. از این زمان تدریجاً باب تقیه باز شد و مسلمانان با مفهوم جدیدی از مفاهیم اسلامی به نام «تقیه» آشنا شدند.
بعد از رحلت پیامبر صلواتالله علیه و پیدایش اختلاف بین مسلمانان، طرفداران اهل بیت علیهمالسلام در اقلیت بودند و کار به جایی رسید که دولت حاکم علناً با اهل بیت مخالفت میکرد و حتی دستور داده بود که در خطبههای نماز جمعه علی علیهالسلام را سبّ کنند. در چنین شرایطی ائمه اطهار صلواتالله علیهم اجمعین شیعیان را به پنهان كردن اعتقاد خود و مماشات و همراهی با دیگران سفارش میكردند؛ به خصوص در مواجهه با کسانی كه نسبت به ائمه اطهار عناد داشتند، یا امر برایشان مشتبه شده بود و رفتار نادرستی با شیعه داشتند.
مساله تقیه تدریجاً اهمیت فراوانی پیدا کرد؛ تا جایی که حضرت باقر و حضرت صادق سلامالله علیهما به شیعیان تأکید میکردند حتماً تقیه را رعایت کنید؛ مبادا اسرار ما را افشا کنید؛ و کسانی که در زمان لازم تقیه نکنند و سرّ ما را فاش کنند، ضررشان بیش از دشمنان است. تدریجاً در فرهنگ فقهی شیعه باب وسیعی با عنوان «تقیه» و «کتمان سرّ» باز شد و كار به جایی رسید كه به جای این که تحمل سختیها مصداق صبر باشد، تقیه کردن مصداق صبر شد؛ یعنی برای شیعیان، به خصوص جوانان غیور شیعه دشوار بود كه بپذیرند نماز را بر خلاف اعتقادشان، مطابق فقه غیر شیعه بخوانند و تظاهر به پذیرش حكومت خلفا کنند. در مقابل، سفارش ائمه به تقیه و کتمان سرّ روز به روز بیشتر میشد.
در اصول کافی كه روایات و احادیث مربوط به اصول دین در آن جمعآوری شده، بابی به کتمان سرّ و تقیه اختصاص یافته است. در این باب چند روایت نقل شده كه در آنها صبر در بعضی از آیات قرآن به تقیه تفسیر شده است؛ از جمله، در این آیه كه عدهای از مؤمنین را چنین توصیف میفرماید: «أُوْلَئِكَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَّرَّتَیْنِ بِمَا صَبَرُوا وَیَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ»7. مؤمنینی از اهل کتاب منتظر ظهور پیغمبر اکرم صلواتالله علیه بودند. اینان بعد از مبعوث شدن پیامبر به آن حضرت ایمان آورده و گفتند: «إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمین8؛ ما پیش از این به شما ایمان داشتیم.» خداوند به این عده از مؤمنین دو مرتبه اجر میدهد. مفسرین درباره این که «دو اجر» یعنی چه و چرا، وجوهی ذکر کردهاند كه عمدهترین آنها این است که چون آنها قبل از بعثت پیامبر هم در دلشان به آن حضرت ایمان داشتند، در واقع دو ایمان داشتهاند: ایمانی قبل از بعثت؛ و ایمان دیگری بعد از بعثت. از همینرو مستحق دو اجر هستتند. در ادامه آیه، علت بهرهمندی این گروه از دو اجر را صبر آنها عنوان میكند. در بعضی از روایات این صبر به «تقیه» تفسیر شده و در باره فراز بعدی آیه كه میفرماید: «وَیَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ» گفته شده است: «الْحَسَنَةُ التَّقِیَّةُ وَ السَّیِّئَةُ الْإِذَاعَة؛9 افشاگری و پخش كردن اسرار كاری ناپسند و تقیه و كتمان سرّ كاری پسندیده و نیكوست.» كنایه از اینكه علنی كردن اعتقاد به تشیع، فاش كردن اسرار ائمه علیهمالسلام و نشر دادن معارفی که توصیه به مخفی كردن آنها شده، جایز نیست.
در این روایت تقیه به عنوان یكی از مصادیق صبر معرفی شده است. در حالیكه در ابتدا تقیه و مخفی كردن اعتقادات برای خلاص شدن از شکنجههای کفار و گریز از شرایطی وضع شده بود كه نیازمند صبر و مقاومت بود. اما در این روایت خودِ تقیه، به عنوان یك تکلیف مورد اهتمام، مصداقی از صبر است. بنا بر این، زمانی عمل کردن به وظیفه و خودداری از تقیه نیازمند صبر بر سختیها و دشواریها بود؛ و زمانی دیگر كه تقیه واجب شد، عمل کردن به تقیه، صبر بر طاعت و تکلیف گردید.
بخشی از احكام فقهی مربوط به تقیه در رساله عملیه مراجع عظام تقلید بیان شده است؛ از قبیل چگونگی وضو و نماز در بین اهل سنت. اما بخشی از این احكام كه مربوط به مسائل اجتماعی و به ویژه حکومت اسلامی است، معمولاً در رسالههای عملیه به آن پرداخته نمیشود و جا دارد بحث مستقلی در باره آنها انجام گیرد و احیاناً رسالههای مستقلی هم دربارهاش نوشته شود.
در بعض روایات گفته شده: «التَّقِیَّةُ فِی كُلِّ شَیْءٍ یُضْطَرُّ إِلَیْهِ ابْنُ آدَمَ فَقَدْ أَحَلَّهُ اللَّهُ لَه10؛ تقیه در هر امری است که انسان را به اضطرار وا بدارد؛ در این صورت خدا آن چیز را برای او حلال كرده است.» بر اساس این روایت، در محل اضطرار عمل بر خلاف حكم اولی برای انسان جایز است. اما واجب بودن آن از این روایت فهمیده نمیشود. البته كسانی كه به این بحث پرداختهاند، تقیه را به عنوان تکلیف واجب معرفی كرده و به عنوان مثال میگویند تقیه برای حفظ نفس یا آبرو و ناموس واجب است. بیان بعض دیگر از روایات وسیعتر از این است. مثلاً امام علیهالسلام در پاسخ به سوال از عملكرد دو نفر كه یكی به خاطر عدم تقیه به دست حاكم جور به شهادت رسیده، و دیگری به واسطه تقیه نجات یافته، میفرماید: آن که کشته شد، در رفتن به بهشت شتاب كرد؛ و آن كه تقیه كرد، فقیهی است که وظیفه شرعی خود را به خوبی میدانست و با تقیه جان خود را نجات داد. از این روایت نیز نمیتوان وجوب تقیه را فهمید؛ همچنانكه مذمت فردی كه به خاطر عدم تقیه جان خود را از دست داده، نیز در آن دیده نمیشود. رفتار بعضی از اصحاب حضرت امیر علیهالسلام نیز بر خلاف نظریه وجوب تقیه است؛ كسانی مثل میثم تمار یا سعید بن جبیر كه حاضر نشدند از اعتقاد خود و اظهار ارادت به حضرت علی دست بردارند، و تا پای جان بر سر عقیده خود ماندند. این موارد نشان میدهد كه تشخیص مصادیق جواز یا وجوب تقیه نیازمند بررسی بیشتری است.
این مساله كه هر جا اظهار اعتقاد و عمل به احكام فقهی با احتمال ضرر همراه باشد، باید تقیه كرد، مدتها در بین شیعه رواج داشت؛ تا زمانی كه حضرت امام رحمةالله علیه در برابر كسانی كه برای در امان ماندن از شكنجه و زندان و مصادره اموال، راه تقیه را در پیش گرفته و از مخالفت و مبارزه با رژیم طاغوت خودداری میكردند، در اعلامیهای فرمود: امروز تقیه حرام است؛ ولو بلغ ما بلغ .
روشن است كه مبارزه با رژیم طاغوت سختیها و مشكلاتی را به دنبال داشت. بسیاری از طلبهها كه امروز از مراجع عظام تقلید هستند، آن روزها در زندان یا تبعید بودند. اگر بنا بود آنها برای حفظ جان و مال خود تقیه کنند، مبارزهای شكل نمیگرفت و قیام و انقلابی نمیشد. حضرت امام برای اولین مرتبه چنین تعبیری را به كار بردند: امروز تقیه کردن حرام است؛ ولو بلغ ما بلغ. یعنی حتی اگر هزاران نفر کشته شوند، نباید تقیه کنید؛ باید به مبارزه ادامه دهید. این اعلامیه امام شوکی را در حوزههای علمیه و در بین متدینین ایجاد کرد. ایشان در این زمینه بحث علمی را هم مطرح کرده و در رسالهای در باره تقیه نوشتند: تقیه دو بخش است: تقیه خوفی؛ و تقیه مداراتی. یعنی همیشه تقیه به خاطر خوف نیست؛ بلكه در بعضی موارد برای حفظ وحدت بین شیعه و سنی تقیه لازم است. ایشان برای جلوگیری از ایجاد اختلاف و شکاف بین مسلمانان به استناد بسیاری از روایات، این قسم از تقیه را مطرح كردند؛ از جمله رساله معروف امام جعفر صادق سلامالله علیه که در آن توصیههایی به شیعیان دارند و به خصوص درباره تقیه میفرمایند: «تَحَمَّلُوا الضَّیْمَ مِنْهُم؛11 بدر رفتاریهای ایشان را تحمل كنید.» هم چنین روایات دیگری كه شیعه را به محبت و مدارا با دیگران امر كردهاند؛ «اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ، وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ، وَ أَدُّوا حُقُوقَهُم»12. بر اساس این روایات تقیه در این موارد به خاطر احتمال ضرر نیست.
حضرت امام رضوانالله تعالی علیه در رساله خود در باره تقیهء خوفی نیز فرموده است: هر خوفی موجب تقیه نمیشود؛ چون در «مهام امور» تقیه نیست. فرض کنید اگر كسی بداند جان امام معصوم یا کسی که موقعیت ممتازی در جامعه اسلامی دارد، در خطر است و یا در جایی كه خطری متوجه مقدسات اسلام است، چنین موقعیتی را نمیتوان با مسائل دیگر مقایسه کرد. همه عقلا قبول دارند كه اموری از این قبیل، استثنائاتی هستند كه حتی اگر جان آدمی به خطر بیافتد، باید آنها را حفظ کند. امام از این موارد به «مهام امور» تعبیر كرده است؛ اموری مثل حفظ جان امام، حفظ کعبه، حفظ مقدسات اسلام و حفظ اصل اسلام. در چنین مواردی نمیتوان حفظ جان را بهانه كرد. در اینجا تقیه حرام است؛ ولو بلغ ما بلغ.
در واقع باید بین دو خطر مقایسه کرد: خطری كه انسان از ناحیه عدم تقیه با آن روبرو است؛ و خطری دیگری كه در اثر تهدید غیر در پیشرو است؛ حفظ جان یک مسلمان عادی، یا حفظ اصل اسلام. اگر تقیه باعث خراب شدن خانه کعبه شود، کشته شدن من و حفظ خانه كعبه اولی است، یا حفظ جان من و خراب شدن كعبه؟
مقصود این بود كه بفهمیم در روایت «التَّقِیَّةُ فِی كُلِّ شَیْءٍ یُضْطَرُّ إِلَیْهِ ابْنُ آدَمَ فَقَدْ أَحَلَّهُ اللَّهُ لَه» اضطرار از عناوین ثانویه است كه با عناوین اولیه در تزاحم است و باید مصلحت آنها با یكدیگر مقایسه شود و هر یك مصلحت اهم و اقوا دارد، همان اخذ شود. اگر حفظ جان یك مسلمان به قیمت كشته شدن صد نفر مؤمن دیگر باشد، یا موجب كافر شدن گروهی از مسلمانان شود، كدامیك مهمتر است؟
پس بر اساس آنچه گذشت، یکی از مواردی که در روایات به عنوان صبر از آن یاد شده، «تقیه» است. گاهی نیز تقیه نکردن، صبر است؛ صبر بر بلا؛ و آن در جایی است که مصلحت اهمی در كار باشد؛ به فرمایش امام، کیان اسلام در خطر باشد. من نمیتوانم برای حفظ جان خود، یا پرهیز از زندان یا شكنجه، تقیه کرده و از دولت طاغوت حمایت كنم. اصل مبارزه امام و این انقلاب بر اساس جایز نبودن تقیه در مهام امور شکل گرفت؛ مگر در 15 خرداد یا 17 شهریور هزاران نفر کشته نشدند؟ اگر از روز اول همه برای حفظ جانشان عقبنشینی کرده بودند، انقلاب اسلام باقی میماند؟
بنا بر این گاهی تقیه کردن مصداق صبر است؛ صبر بر طاعت و صبر بر انجام این تکلیف واجب؛ گاهی نیز تقیه نکردن و تحمل مصیبتها و سختیها صبر است؛ زمانی كه انسان جان خود را فدای اسلام و مقدساتی کند که از جان یک نفر بیشتر ارزش دارد. از اینجا میتوان فهمید این قبیل مسائل جای بررسی عمیقتر و تحقیقات مفصلتری دارد، تا ابعادش کاملاً بررسی شود.
وفقناالله و ایاکم لما یحب و یرضی
1. نهجالبلاغه، ص 417، خطبه 45.
2. ابراهیم(14)، 12.
3. مزمل(73)، 10.
4. نساء(4)، 84.
5. نحل(16)، 106.
6. آلعمران(3)، 28.
7. قصص(28)، 54.
8. قصص(28)، 53.
9. كافی، ج 2، ص 217.
10. كافی، ج 2، ص 220.
11. كافی، ج 8، ص 2.
12. كافی، ج 4، ص 681.