وَسُدَّ سَبِیلَ الْعُجْبِ بِمَعْرِفَةِ النَّفْسِ؛ و راه خودبینی و خودپسندی را با خودشناسی ببند.
امام باقر علیه السلام بعد از تشبیه زندگی انسان به میدان كُشتی با نفس، به بیان مهمترین حیلهها و فنون نفس پرداختهاند و راه پیشگیری یا معالجه آنها را بیان کردهاند. در مباحث گذشته به مسائلی مانند حرص و طمع اشاره کردیم. در این گفتار مسئله عجب و رابطه آن با خودشناسی را بررسی خواهیم کرد.
یکی از آفاتی كه انسان را در دام شیطان گرفتار میكند و او را از مسیر سعادت بازمیدارد و آفتهای دیگری را هم به دنبال دارد، عجب و خودپسندی است که در حب ذات ریشه دارد. حب ذات لازمه وجود انسان است و امکان ندارد هیچ موجود شعورمندی فاقد حب ذات باشد؛ اما وقتی انسان با توفیق الهی كاری را درست و با نیت خوب انجام میدهد و آن را به نتیجه میرساند، دچار وسوسه شیطان میشود و ممکن است بر اثرِ آن خود را ممتاز بپندارد. اگر انسان عبادتی انجام بدهد چهبسا شیطان به ذهن او القا کند كه خود را با گنهكاران مقایسه کن! مردم، غرقِ گناه، شهوترانی و هوسبازی هستند؛ اما تو ـالحمد للهـ اهل عبادتی و از گناهان ایمنی! بنابراین بسیار برتر از دیگران هستی!
همچنانکه ممکن است شیطان مقایسه با اهل عبادت را به ذهنِ چنین شخصی
القا کند و لغزشهای عابدان را به رخ او بکشد و برتری او را بر دیگران نشان دهد. در سایر کارهای خوب مانند تحصیل، تدریس، سخنرانی، انفاق و... هم نقش شیطان در پدیدآمدن عُجبْ پررنگ است. شیطان میکوشد از این راه به انسان تلقین کند که کارهای خوبِ او نسبت به اقران و افراد مشابه، بسیار برتر است.
انسانها با وسوسههای شیطان دو گونه برخورد میکنند: عدهای بلافاصله به خود یادآوری میکنند که همه این خوبیها نعمت خداست و هریک باعث بدهکاری بیشتر ما به خداوند میشود. اگر انسان نماز را با حضور قلب بخواند، باید بیشتر خدا را شكر كند كه توفیق حضور قلب را به او داده است. خداست که به انسان سلامتیِ بدن، ایمان، عقل و برخورداری از راهنمایی اهل معرفت را عنایت میکند تا بتواند نمازگزار باشد و اگر به او نعمت و توفیق حضور قلب هم داده شده است، باید بیشتر شکرگزار باشد. بر اساس روایات، وقتی معصومان علیهم السلام یاد نعمت خدا میافتادند، در برابر خداوند متعال سر تسلیم و تعظیم فرود میآوردند.(1) این یک نوع برخورد با نعمتهای خدا و كارهای خوب و تفضلات الهی است. انشاءالله خداوند به ما توفیق دهد که از ائمه علیهم السلام یاد بگیریم و كمكم عادت كنیم که در مواجهه با نعمتهای الهی، لطف او را به یاد آوریم و خود را بیشتر بدهكار او بدانیم: یَمُنُّونَ عَلَیْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإیمانِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقین.(2) نظیر این بیان در دعای ماه رمضان نیز آمده است که خدایا ما را در زمره کسانی قرار بده که بر آنها منت گذاشتی که آنها را از آتش جهنم نجات دهی. بهرهمندبودن از این روحیه، مقتضای ادب اسلامی و اخلاق توحیدی است.
برخی نیز وقتی در خود امتیازی نسبت به دیگران میبینند به خودشان میبالند و مغرورانه ویژگیها و موفقیتهای خود را برمیشمارند و میگویند که بله! ما اینگونهایم! این همان حالت عجب است. شیطان از این راه وارد میشود و انسان را در میدان نبرد با نفس بهشدت زمین میزند.
1. ر.ک: محمدبنعلیبنبابویه، علل الشرایع، ج1، ص233، ح1.
2. حجرات (49)، 17. «از اینكه اسلام آوردهاند بر تو منت مىنهند. بگو بر من با اسلامآوردنتان منت مگذارید، بلكه خداست كه با هدایتكردن شما به ایمان بر شما منت مىگذارد، اگر راستگو باشید».
خودپسندی که غالباً با غرور همراه است، بسیار ناپسند شمرده میشود. انسان خودپسندی که به دانش خودش بسیار اهمیت میدهد، به اندیشههای دیگران بیاعتناست و اصلاً اهمیتی برای دیگران قائل نمیشود؛ چراکه به گمان او هرچه خودش میفهمد آخرین مطلب صحیحی است كه انسانی فهمیده است و دیگر به ذهن هیچكس نمیرسد. به همین دلیل است که اندیشههای دیگران را طرد میکند و اصلاً آنها را درخور شنیدن نمیداند. اینچنین، انسان در دام غرور گرفتار میشود؛ غروری که با عجب و پسندیدن کارهای خود شروع میشود و با منتهیشدن به کفر، انسان را روانه جهنم میکند.
راه علاج این آفت خطرناک چیست و چگونه میتوان از ابتلا به عجب پیشگیری کرد؟ طبیعی است که هركسی خود را دارای امتیازاتی بداند؛ زیرا اگر انسان هیچ امتیازی برای خود قائل نباشد باز بهنوعی دچار ناسپاسی میشود و نعمتهای خدا را درك نمیكند. خدای متعال به هركسی امتیازی خاص عطا فرموده است؛ اما اگر حب ذات در مسیر صحیح بهکار نرود و بهدرستی پرورش نیابد آثار بدی به دنبال خواهد داشت.
بهترین راه علاج عجب این است كه انسان به عیبهای خود بیشتر توجه كند و با خود بگوید: من که این ویژگیها و امتیازها را نسبت به دیگران دارم از کجا به وجود آمدهام، پایان زندگی دنیوی من کجاست و بین این ابتدا و انتها چه حالی دارم. حضرت علی علیه السلام میفرمایند: مَا لِابْنِ آدَمَ وَالْعُجْبِ وَأَوَّلُهُ نُطْفَةٌ مَذِرَةٌ وَآخِرُهُ جِیفَةٌ قَذِرَةٌ وَهُوَ بَیْنَ ذَلِكَ یَحْمِلُ الْعَذَرَة.(1)چنین موجودی به چه ببالد؟ اندیشیدن در آغاز و انجام کار و بین آن دو بهترین راه برای حفظ انسان از خودپسندی و عجب و غرور و تکبر است. قرآن کریم هم با بیانی لطیف در چند مورد به این مطلب اشاره کرده است:
1. «فرزند آدم را با خودپسندی چهكار؟! آدمیزادی كه در آغاز آبی گندیده، و در آخر کار، مرداری پوسیده و متعفن است و بین این آغاز و انجام، حملکننده عذره و فضولات است». عبدالواحدبنمحمد تمیمی آمدی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، تحقیق مصطفی درایتی، ص308، ح7087. گفتنی است شبیه همین مضمون درباره فخرفروشی نیز وارد شده است. ر.ک: محمدبنحسین شریف الرضی، نهج البلاغه (صبحی صالح)، محقق/ مصحح: فیضالاسلام، ص555، حکمت 454.
أَوَلَمْ یَرَ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُّبِینٌ.(1) بهراستی، انسان کیست که در برابر خداوند متعال چونوچرا کند و اعتقادات صحیح را منکر شود؟ آیا توجه دارد که با چه کسی به مقابله برخاسته است؟
امام باقر علیه السلام میفرمایند: وَسُدَّ سَبِیلَ الْعُجْبِ بِمَعْرِفَةِ النَّفْسِ. مسئله معرفت نفس در قرآن کریم، روایات و منابع اخلاقی و معرفتی بهصورتهای گوناگون بیان شده است. مرحوم علامه طباطباییرحمه الله در جلد ششم المیزان با الهام از آیه یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ عَلَیْكُمْ أَنفُسَكُمْ لاَ یَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ،(2) مباحثی را در باب معرفةالنفس مطرح فرمودهاند که بحثهایی بسیار عمیق و ارزشمند است. معرفةالنفس، اصطلاح خاصی است که عرفا و کسانی که در مباحث دقیق اسلامی به پژوهش پرداختهاند بهکار میبرند؛ اما ظاهراً معرفت نفس در این حدیث معنای سادهتری دارد. «خودت را بشناس» به این معناست که ببین در ابتدا چه بودی، اکنون چه هستی و سرانجام چه خواهی بود. این تأمل باعث میشود گرفتار عجب و غرور نشوی.
البته ممکن است این سخن مفاهیم دیگری نیز داشته باشد که شناخت هر مفهوم از معرفت نفس تأثیری خاص در نفی عجب بهجا بگذارد؛ اما هدف این گفتار، بررسی مفهوم عام روایت است. کسی که با خواندن چند رکعت نماز شب یا چندسال تحصیل علوم اهلبیت علیهم السلام در محضر بزرگان یا چند جلسه تدریس و موعظه، به خود میبالد و عُجب تمام وجود او را پرمیکند، باید بیندیشد چند درصد از اعمال او برای رضای خدا بوده است؟ چه مقدار از نمازهایش را با حضور قلب خوانده است؟ آیا نمازهایی که خوانده است در عمل او تأثیری داشته است؟ کدام علم را فقط برای رضای خدا آموخته است؟ کدام تدریس و موعظهاش فقط برای رضای خدا بوده است؟ چهبسا هیچکدام از اعمالی که به آن افتخار میکند، مقبول خداوند متعال واقع نشده باشد. آیا میتوان به اینگونه اعمال بالید؟
1. یس (36)، 77. «مگر آدمى ندانسته است كه ما او را از نطفهاى آفریدهایم، پس بهناگاه وى ستیزهجویى آشكار شده است».
2. مائده (59)، 105. «اى كسانى كه ایمان آوردهاید، به خودتان بپردازید. هرگاه شما هدایت یافتید، آنكس كه گمراه شده است به شما زیانى نمىرساند».
بهترین راهی که انسان را از افتادن در دام عجب و غرور حفظ میکند اندیشیدن درباره آغاز و انجام زندگی است. از این منظر وقتی انسان به خود نگاه میکند، ابتدای حیات خود را نطفهای ناچیز در آبی گندیده مییابد و با تفکر درباره چگونگی تکاملیافتنِ آن، ارزش تفضل الهی را درک میکند؛ پس آنچه خداوند به مدد لطف بینهایتش به ماده اولیه حیات ما میافزاید، شایسته سپاس بیکران است؛ اوست که به ما چشم، گوش، قلب، عصب، مغز، کبد، ریه، دست، پا و نعمتهای بیشمار دیگر داده است. با این حساب همواره بر بدهکاریهای ما به خدا افزوده میشود و بیشتر سپاسگزار و خجالتزده او میشویم. بیندیشیم که چه بودیم و خدا چه کراماتی در حق ما روا داشته تا متولد شویم. اینکه خدا چگونه زمینه رشد ما را فراهم ساخته و با مجهزکردن ما به دو سرمایه عقل و ایمان، در جامعه، احترام و عزتمان بخشیده است. ارزش هیچکدام از این نعمتهای گرانسنگ سنجیدنی نیست و هیچگاه نخواهیم توانست قدر و قیمت آنها را دریابیم. بااینهمه بدهکاری در مقابل خدا چه داریم که عرضه کنیم؟ فقط میتوانیم سر تعظیم فرود آوریم و بگوییم: مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ وَمَا عَرَفْنَاكَ حَقَ مَعْرِفَتِك.(1) البته این سخنی است که بر زبان معصوم علیه السلام جاری شده است؛ کسی که کاملترین بندگان خداست؛ ولی ما از گفتن همین جمله هم شرمساریم.
خلاصه آنکه اگر کسی گرفتار عجب شود یا متکبرانه احساس کند که از اعمالش راضی و خرسند است، باید فوراً بیندیشد و بگوید: من چه بودهام؟ چه هستم؟ و عاقبت زندگی دنیوی من چه خواهد شد؟
همه کمالات انسان امانتی است که هر لحظه خداوند متعال اراده کند میتواند آنها را بازپس بگیرد. اگر دانشمند دوران هم باشیم، ممکن است در یک لحظه، همه علوم ما به فراموشی سپرده شود. گاه خدا برای ارشاد و تنبیه بندگان مطالبی را از ذهن آنها دور میکند؛ معلوماتی را که انسان تصور نمیکند روزی به فراموشی بسپارد. اینگونه است که انسان متنبه میشود و به یاد میآورد که همه هستی در دست قدرت الهی است.
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج68، ص23.
حضرت آیتاللهبهجترحمه الله نقل فرمودند که استادشان(1) آقاشیخ محمدحسین اصفهانی غروی درسی را برگزار کردند که بزرگانی چون مرحوم آقای میلانی، طباطبایی و آقاشیخ علیمحمد بروجردیقدس سره در آن درس حضور مییافتند؛ اما سه روز متوالی مطالب درس و اشکال شاگردان کاملاً تکراری بود. آقاشیخ علیمحمد بروجردی که با ایشان صمیمیتر بودند، حکمت این کار را پرسیدند. ایشان فرمودند: «سه روز است که هیچ فکر جدیدی به ذهنم نمیآید». بر اساس تفسیر مرحوم اصفهانی، خدا میخواست به ایشان بفهماند که چقدر به خداوند محتاج است؛ تفضل هر علم جدیدی به دست خداست و اگر خداوند متعال فکر جدیدی به او ندهد، نمیتواند از پیش خودش مطالبی جدید مطرح کند. بههرحال فهمیدن اینکه چقدر انسان به خدا نیازمند است، برای ایشان و شاگردانشان از هر درسی آموزندهتر بود.
گاهی خداوند نعمتی را از بندهاش میگیرد تا به او بفهماند که نعمتها از آنِ خود انسان نیست و نباید مغرور شود. این کار نوعی تأدیب است که خداوند در حق بندگان خالصش اعمال میکند. گاه خداوند در مقام مؤاخذه کوچکترین اشتباهِ آنها، چنین کاری را برای یادآوری و تنبّه انجام میدهد. بنابر تفسیر معروف داستان حضرت یوسف علیه السلام وقتی ایشان زندانی شد، دو نفر از زندانیها خواب دیدند و حضرت آنها را تعبیر کرد. ایشان به کسی که خواب فشردن انگور برای شرابسازی دیده بود، فرمود از زندان نجات پیدا میکنی و ساقی پادشاه میشوی. حضرت یوسف علیه السلام از آن کسی که قرار بود آزاد شود خواست که وقتی نزد پادشاه رفت، او را یاد کند و آزادیاش را بخواهد: وَقالَ لِلَّذی ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنی عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنین.(2) زندانی بعد از آزادشدن بهکلی یوسف علیه السلام را فراموش کرد و بنابر برخی روایات، علت این فراموشی، و در نتیجه، طولانیشدن حبس حضرت یوسف علیه السلام این بود که خدا میخواست به آن حضرت بفهماند امیدبستن به غیر او شایسته نیست.
1. آیتاللهبهجترحمه الله از نظر علمی و معنوی به ایشان بسیار ارادت داشت و مرحوم آقاشیخمحمدحسین نزد ایشان بسیار محبوب بود.
2. یوسف (12)، 42. «و [یوسف] به آنكس از آن دو كه گمان مىكرد خلاص مىشود، گفت مرا نزد آقاى خود به یاد آور؛ و[لى] شیطان یادآورى به آقایش را از یاد او برد، در نتیجه چندسالى در زندان ماند».
گاه خداوند اولیای خاص خودش را به دلیل لغزشهای بسیار کوچک بهگونهای مؤاخذه میکند که فهم آن برای دیگران ممکن نیست. داستان حضرت یونس علیه السلام گواه این مطلب است. ایشان سالها مردم را هدایت کرد و بارها بیمهری و نامردمی آنها را تحمل کرده بود تا اینکه آثار عذاب ظاهر شد. اینجا بود که حضرت یونس علیه السلام مردم را رها کرد و برای اینکه به عذاب گرفتار نشود از آنها کناره گرفت: وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً... .(1) حضرت یونس علیه السلام در اینجا اندکی کوتاهی کرد و مرتکب ترک اولی شد؛ چراکه حق آن بود که دست از دعوت مردم برندارد و تا لحظه آخر کنار ایشان بماند؛ ولی آنها را ترک کرد. به همین دلیل خداوند او را مدتی در شکم ماهی حبس کرد. شاید علت مستحببودن تلاوت این آیه در نماز غفیله، این باشد که چنین داستانی را فراموش نکنیم و بدانیم که خدا حتی فرستاده خویش را برای یک کوتاهیِ کمشمار، که تکلیف شرعی هم نبوده است، تنبیه میکند.
خداوند متعال در قرآن کریم بعد از گذشت صدها سال از این ماجرا، خطاب به رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله میفرماید: فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّك وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ.(2) خداوند در این آیه به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله سفارش میکند که مانند حضرت یونس علیه السلام در آخرین لحظات مردم را رها نکن. حضرت یونس مرتکب گناه نشده بود؛ ولی به همین اندازه که کار بهتر را ترک کرد، خداوند هم او را در شکم ماهی حبس کرد. خدا با اولیای خود در برابر ترک اولی و اشتباهات کوچک اینگونه رفتار میکند تا خوب پرورش یابند و ضعفهای کوچک آنها هم برطرف شود. رفتار خداوند با مؤمنان هم متناسب با مرتبه آنهاست و یکی از تفسیرهای البلاء للولاء(3) همین است؛ خدا هرکس را بیشتر دوست داشته باشد میخواهد او را بهتر تأدیب کند تا نقصها و در نتیجه سختیها و گرفتاریهای او برطرف شود. چنین کسی وقتی درجاتش ارتقا پیدا میکند که در مقابل سختیها صبر و مقاومت بیشتری
1. انبیاء (21)، 87. «و ذوالنون را [یاد كن] آنگاه كه خشمگین رفت...».
2. قلم (68)، 48. «پس در [امتثال] حكم پروردگارت شكیبایى ورز و مانند همدم ماهى [یونس] مباش آنگاه كه اندوهزده ندا درداد».
3. زینالدینبنعلی، شهید ثانی، شرح مصباح الشریعة، ترجمة عبدالرزاق گیلانی، ص356.
نشان دهد. به همین دلیل است که خداوند او را به دشواری میآزماید تا صبر کند و به مراتب عالیتر دست یابد.
پس برای اینکه در دام عجب و غرور نیفتیم باید به نقصهای خود، از آغاز تا انجام بیندیشیم. هر قدر خود را بهتر بشناسیم، ناچیزیِ خود را بهتر درک میکنیم و هر قدر ناچیزی و پستی خود را بهتر درک کنیم، عظمت و قدرت خدا و نیز فراوانیِ نعمتهای الهی را بهتر درمییابیم. علاوه بر اینکه با عاجزیافتن خود از بهجایآوردن وظیفه شکر، خود را بسیار کوچکتر میبینیم و همین باعث میشود نزد خدا عزیزتر شویم. البته این معادله علّی که هر قدر انسان خودش را کوچکتر ببیند نزد خدا عزیزتر میشود، تفسیر فلسفی هم دارد که باید در جای خود تبیین شود. امیدواریم خدای متعال، ما را از وسوسههای شیطان، بهویژه از عُجب و غرور، حفظ فرماید.