وَإِنْ ذُمِمْتَ فَلَا تَجْزَعْ، وَفَكِّرْ فِیمَا قِیلَ فِیكَ فَإِنْ عَرَفْتَ مِنْ نَفْسِكَ مَا قِیلَ فِیكَ فَسُقُوطُكَ مِنْ عَیْنِ اللَّهِ جَلَّ وَعَزَّ عِنْدَ غَضَبِكَ مِنَ الْحَقِّ أَعْظَمُ عَلَیْكَ مُصِیبَةً مِمَّا خِفْتَ مِنْ سُقُوطِكَ مِنْ أَعْیُنِ النَّاسِ، وَإِنْ كُنْتَ عَلَى خِلَافِ مَا قِیلَ فِیكَ فَثَوَابٌ اكْتَسَبْتَهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَتْعَبَ بَدَنُكَ، وَلَكِنِ اعْرِضْ نَفْسَكَ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ فَإِنْ كُنْتَ سَالِكاً سَبِیلَهُ زَاهِداً فِی تَزْهِیدِهِ رَاغِباً فِی تَرْغِیبِهِ خَائِفاً مِنْ تَخْوِیفِهِ فَاثْبُتْ وَأَبْشِرْ فَإِنَّهُ لَا یَضُرُّكَ مَا قِیلَ فِیكَ، وَإِنْ كُنْتَ مُبَایِناً لِلْقُرْآنِ فَمَا ذَا الَّذِی یَغُرُّكَ مِنْ نَفْسِكَ؟! و اگر تو را نکوهش کردند بیتابی نکن و به آنچه دربارة تو گفتهاند بیندیش: اگر آنچه را دربارهات گفتهاند در خود یافتی، [بدانکه] مصیبتِ افتادن تو از چشم خدای عزّوجلّ، هنگام خشم گرفتنت از شنیدن حقیقت، بزرگتر از آن است که میترسی از چشم مردم بیفتی، و اگر آنگونه که دربارهات گفتهاند نیستی، بدون رنج بدنی، ثوابی به دست آوردهای... ولی خود را به کتاب خدا عرضه کن: اگر رهروِ آن هستی و آنچه را نخواسته، نمیخواهی و به آنچه خواسته است، رغبت داری، و از آنچه بیم داده است، میترسی، ثابتقدم باش و مژدهات باد که آنچه دربارة تو گفته شده است، زیانی برای تو ندارد؛ [ولی] اگر از [راه] قرآن جدا هستی، [دیگر] به چه چیز فریفته میشوی و بدان میبالی؟!
حضرت امام باقر علیه السلام در ادامه سفارشهای خود میفرمایند که اگر کسی درباره تو بدگویی کرد، جزع و بیتابی نکن و آشفته نشو، بلکه فکر کن آیا حرفهایی که درباره تو گفتهاند واقعیت دارد یا دروغ است. اگر واقعیت داشته باشد نباید ناراحت شوی؛ زیرا ناراحتشدن از مطلب حقی که درباره تو گفته شده است، تو را از خداوند متعال دور میکند. کسی که از سخن حقی ناراحت شود نزد خداوند جایگاهی ندارد؛ اما اگر آنچه درباره تو گفتهاند دروغ است، پاداشی رایگان به دست آوردهای و بدون اینکه کاری انجام داده باشی برای نکوهش ناحقی که شنیدهای ثوابی نصیبت شده است؛ بنابراین دلیلی برای ناراحتی وجود ندارد.
نکته مهم در این بخش روایت این است که امام باقر علیه السلام به سفارشهای قبلی توضیحی اضافه نکردند و صرفاً به بیان اصل سفارش پرداختند؛ اما بعد از سفارش پنجم مطالبی بیان کردهاند. به نظر میرسد انسان ستایششدن را حق خود نمیداند و انتظار ندارد همه مردم از او تعریف و تمجید کنند؛ هرچند از ستایش دیگران خوشحال میگردد؛ اما توقع ندارد کسی دربارهاش بدگویی، و او را نکوهش کند.
ستایشکردن بهخودیخود اشکالی ندارد، بهویژه اگر برای معرفی حق و کمک به طی راه درست باشد؛ مثل معرفیکردن و ستودن انسان عادلی که میتوان در نماز به او اقتدا، یا در تدریس از او استفاده کرد. ستودن هنگامی بد است که پشتوانه واقعی نداشته باشد و چاپلوسی تلقی شود. انسان برای خودش حق میداند که دیگران از او بدگویی نکنند. به همین دلیل توهین به اشخاص، استهزاکردن، عیبجویی، غیبت و تهمت، حرام است. انسان به اقتضای طبیعت خود از بدگویی و نکوهش ناراحت میشود؛ زیرا معتقد است حقش ضایع شده است. واکنش انسان در مقابل بدگویی ـ مخصوصاً اگر در حضور دیگران باشد و افزون بر ریختهشدن آبرو، فعالیتهای اجتماعی او را تحت تأثیر قرار دهد ـ بسیار شدیدتر از واکنشی است که در مقابل ستایش ناحق دیگران نشان میدهد. انسان طبعاً از شنیدن سخنان ناروا خشمگین میشود، که البته میباید خشم خود را، هرچند
بهزحمت، کنترل کند. ازاینرو شاید به تأکید بیشتر و توضیحات دیگری نیاز داشته باشد، و امام باقر علیه السلام راه غلبه بر چنین حالتی را در این روایت بیان کردهاند.
انسان به دلیل خودخواهی همواره دوست دارد خودش را از هرگونه عیب، نقص و گناهی دور بداند و حتی اگر گناه علنی مرتکب شود، برای خود توجیهی میتراشد و خود را صاحب حق مینمایاند. شاید کسانی را دیده باشید که در مقام پاسخ به سؤالهایی که جوابش را نمیدانند بهگونهای سخن میگویند که گویا به موضوع عالماند و به ندانستن پاسخ اعتراف نمیکنند؛ زیرا جهل، نقص است و انسان نمیخواهد به نقص خود اعتراف کند. گاهی نیز اقتضای موقعیت و مصلحتآمیزبودن برخی گناهان دستآویز تظاهر میشود. از اینجا معلوم میشود که انسان طبعاً نمیخواهد باور کند که کامل نیست و به همین دلیل بهمحض شنیدن عیبونقص خود از زبان دیگران فکر میکند آنها دروغ میگویند و چنین نقصهایی در او نیست.
انسان در بسیاری اوقات به عیبهای خود توجه نمیکند. یکی از حیلههای نفس این است که عیب خود را میپوشاند و عجیب است که گاهی امر بهگونهای بر انسان مشتبه میشود که تصور میکند انسانِ خیلی خوبی است، درحالیکه میداند چه کارهای ناروایی انجام داده است: بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصیرَةٌ.(1) نفس انسان کارها را به قدری زیبا جلوه میدهد که خود انسان هم باور نمیکند تا این حد عیبونقص داشته باشد. امام باقر علیه السلام دراینباره میفرمایند: وَفَكِّرْ فِیمَا قِیلَ فِیكَ؛ «و به آنچه درباره تو گفتهاند، بیندیش». حضرت به این نکته اشاره میکند که ممکن است انسان بدون فکرکردن عیبهای خود را باور نکند. بسیاری از صفات ناپسند ـ مانند حسد، تکبر، خودخواهی و...ـ با اختلاف مراتب در انسانها هست؛ درحالیکه خودشان باور نمیکنند.
1. قیامه (75)، 14. «بلكه انسان، خود بر نفس خویشتن بیناست».
اگر انسان بعد از فکرکردن به بدگویی دیگران درباره خودش به این نتیجه برسد که عیبهایی دارد که سعی کرده است آنها را پنهان کند ولی دیگران افشا کردهاند نباید ناراحت و خشمگین شود؛ زیرا سخن دیگران صرفنظر از گناه و مجازاتش، واقعیت داشته، و برحق بوده است. انکار عمدی عیبی که دیگران به انسان یادآوری میکنند آثار سوء آن را برطرف نمیكند بلكه ما را از پرتو لطف الهی نیز دور میسازد. روایت از این مطلب با عبارت سُقُوطُكَ مِنْ عَیْنِ اللَّهِ جَلَّ وَعَزَّ یاد کرده است.
بیتابی انسان در برابر نکوهش، از خودِ عیبونقصی که به سبب آن نکوهیده میشود بدتر است. اینجاست که باید کسی در مقام نصیحت برآید و بگوید: چرا از سرزنش میترسی؟ آیا میترسی مردم به تو بدبین شوند و از چشم ایشان بیفتی و آبرویت بریزد؟ آیا میترسی بدگویی دیگران مانع کارهای خیرت شود و دیگر نتوانی خدماتی را که از عهدهات برمیآید انجام دهی؟ آیا میترسی از دریافت کمک مردم محروم شوی و دیگر به تو خدمت نکنند؟ آیا اندیشیدهای که افتادن از چشم مردم بدتر است یا محرومشدن از لطف الهی؟ مردم در مقابل خدا ناچیزتر از آن هستند که امیدی به خدمت آنها داشته باشی. مهم این است که انسان از رحمت الهی محروم نشود. اگر انسان با شنیدن نکوهش غضب کند از چشم خدا میافتد و به چیزی بدتر از آن گرفتار میشود که از آن میترسد: فَسُقُوطُكَ مِنْ عَیْنِ اللَّهِ جَلَّ وَعَزَّ عِنْدَ غَضَبِكَ مِنَ الْحَقِّ أَعْظَمُ عَلَیْكَ مُصِیبَةً مِمَّا خِفْتَ مِنْ سُقُوطِكَ مِنْ أَعْیُنِ النَّاسِ.
اگر انسان بعد از تأمل و دقت در بدگویی دیگران درباره خودش به این نتیجه برسد که سخنانشان درست نیست و از سرِ عمد یا بهاشتباه بیان شده است در این صورت نیز نباید ناراحت و برآشفته شود؛ زیرا در مقابل نسبتهای ناحقی که به او داده شده است، ثوابی رایگان و بدون زحمت در نامه عملش ثبت میشود که باید خداوند را به خاطر آن شکر کند: وَإِنْ كُنْتَ عَلَى خِلَافِ مَا قِیلَ فِیكَ فَثَوَابٌ اكْتَسَبْتَهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَتْعَبَ بَدَنُكَ.
ازآنجاکه جابر از اصحاب خاص امام باقر علیه السلام بود و دوست داشت از اولیای حقیقی اهلبیت علیهم السلام باشد، حضرت در ادامه نصایح خویش سطح سخن را بالاتر میبرند و میفرمایند: وَاعْلَمْ یا جابر انّك لَا تَكُونُ لَنَا وَلِیّاً حَتَّى لَوِ اجْتَمَعَ عَلَیْكَ أَهْلُ مِصْرِكَ وَقَالُوا إِنَّكَ رَجُلُ سَوْءٍ لَمْ یَحْزُنْكَ ذَلِكَ وَلَوْ قَالُوا إِنَّكَ رَجُلٌ صَالِحٌ لَمْ یَسُرَّكَ ذَلِك.
یکی از لوازم رسیدن به مقام عالی ولایت اهلبیت علیهم السلام ناراحتنشدن از بدگوییها و سرمستنشدن از تمجیدهاست. حضرت دراینزمینه به جابر میفرمایند رسیدن به چنین مقامی ساده نیست، بلکه شروطی دارد که باید خودت را برای انجام آن آماده کنی. وقتی به مقام ولایت ما میرسی که اگر همه اهل شهر هم جمع شوند، درباره تو بدگویی کنند و بر ضد تو شعار دهند، حتی محزون هم نشوی. در مقابل، اگر روزی در همین شهر تمام مردم جمع شوند و شعار زندهباد جابر سر دهند و شهادت دهند که تو مرد بسیار شایستهای هستی، سرمست نشوی؛ خلاصه آنکه خواه همه مردم شهر به تو ناسزا بگویند، خواه همگی از تو تعریف کنند باید برای تو یکسان باشد؛ نه از آن محزون شوی و نه از این مسرور.
پس نیل به مقام ولایت کامل اهلبیت علیهم السلام منوط به این است که انسان اصالتاً جز برای رضای خدا و اولیای الهی ارزشی قائل نباشد؛ ازاینرو جلب رضایت مردم ـاز جمله پدرومادر، همسر و فرزندان، دوستان و...ـ مشروط به این است که با رضایت الهی منافات نداشته باشد؛ نیز جلب رضایت مردم باید ازاینجهت باشد که خداوند متعال به آن رضایت دارد؛ مثلاً احترام به پدرومادر یا نیکی به فرزندان به این دلیل باشد که رضایت و خواست الهی در آن است؛ بهطور کلی شایسته نیست قضاوت مردم در خوشحالی یا نگرانی انسان مؤثر باشد.
امام باقر علیه السلام بعد از بیان ویژگی اولیای حقیقی اهلبیت علیهم السلام میفرمایند: وَلَكِنِ اعْرِضْ نَفْسَكَ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ، فَإِنْ كُنْتَ سَالِكاً سَبِیلَهُ زَاهِداً فِی تَزْهِیدِهِ رَاغِباً فِی تَرْغِیبِهِ خَائِفاً مِنْ تَخْوِیفِهِ فَاثْبُتْ وَأَبْشِرْ فَإِنَّهُ لَا یَضُرُّكَ مَا قِیلَ فِیكَ، وَإِنْ كُنْتَ مُبَایِناً لِلْقُرْآنِ فَمَا ذَا الَّذِی یَغُرُّكَ مِنْ
نَفْسِكَ. خودت را با معیار قرآن بسنج و میزان مطابقت اعمالت را با آن ارزیابی کن. بهجای اهمیتدادن به سخن مردم، گوش جان به کلام الهی بسپار و کاری را انجام بده که با معیار قرآن هماهنگ باشد. اگر همانگونهای که قرآن میخواهد، حالات تو تابع دستورهای خداست، و از خواستهای نفسانی پیروی نمیكنی، بر حال خود ثابت بمان و بر تو بشارت باد که بدگویی مردم هیچ ضرری به تو نمیرساند؛ پس خدا را شکر کن و به بدگویی و نکوهش دیگران توجه نکن؛ اما اگر همه مردم تو را انسان شایستهای میشناسند و تو را میستایند، ولی با معیارهای قرآنی اینگونه نیستی، باید در صدد رفع نقصهای خود برآیی تا اهل ولایت ما باشی. اگر تمجید دیگران پشتوانه واقعی و قرآنی نداشته باشد برای تو فایدهای ندارد. اگر درست در نقطه مقابل قرآن قرار داری و واقعاً رفتار تو با قرآن همخوان نیست و مثلاً درحالیکه قرآن میگوید: «به دنیا بیرغبت باش»، به لذتهای دنیا دل میبندی، یا وقتی قرآن میگوید: وَفِی ذَلِكَ فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ،(1) تنبلی میکنی، خودت را فریب دادهای. اگر از شنیدن عیب خود ناراحت میشوی، معلوم میشود که سرتاپا عیب هستی. چرا اینقدر به خودت میبالی و از خودت راضی هستی؟!
بنابراین نه بدگوییهای مردم باید تو را خشمگین کند و نه تعریف و تمجید آنها تو را سرمست سازد. ملاکِ سنجش اعمال و رفتارت باید قرآن باشد.
روشن است که مقام ولایت معصومان علیهم السلام صرفاً با تظاهرکردن و شعاردادن به دست نمیآید. اگر تظاهرکردن راه مناسبی برای احراز چنین مقامی بود، اظهار دوستی با پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله بر اظهار محبت به حضرت علی علیه السلام ارجح بود؛ زیرا مقام پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از امیرالمؤمنین علیه السلام بالاتر است و اگر قرار باشد اظهار محبت به کسانی که خداوند آنها را بیشتر دوست دارد مرتبه کمال انسان را تعیین کند، میبایست کسانی که به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله اظهار دوستی میکنند مقامی بالاتر از کسانی داشته باشند که محبتشان را به حضرت علی علیه السلام ابراز میکنند؛ بنابراین با صِرف اظهار دوستی زبانی نمیتوان به مقام عالی ولایت رسید،
1. مطففین (83)، 26. «در رسیدن به نعمتهای بهشتی بر یکدیگر سبقت بگیرید».
بلکه باید محبت واقعی قلبی به مقام عمل نیز سرایت کند. هم ازاینروست که اطاعت خداوند نشانه دوستی اهلبیت علیهم السلام و نافرمانی خدا نشانه دشمنی آنها دانسته شده است. امام باقر علیه السلام در روایتی دیگر به بیان همین مفاهیم پرداخته است: فَلَوْ قَالَ: إِنِّی أُحِبُ رَسُولَ اللَّهِ، فَرَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله خَیْرٌ مِنْ عَلِیٍّ علیه السلام ، ثُمَّ لَایَتَّبِعُ سِیرَتَهُ، وَلَا یَعْمَلُ بِسُنَّتِهِ، مَا نَفَعَهُ حُبُّهُ إِیَّاهُ شَیْئا... مَنْ كَانَ لِلَّهِ مُطِیعاً، فَهُوَ لَنَا وَلِیٌّ؛ وَمَنْ كَانَ لِلَّهِ عَاصِیاً، فَهُوَ لَنَا عَدُو... .(1)
گفتنی است ولایت هم مانند ایمان، کفر و نفاق دارای مراتب است. طبیعی است که سفارش امام باقر علیه السلام به جابر درخصوص مطابقت کامل رفتارش با قرآن و سیره اهلبیت علیهم السلام، برای رسیدن او به عالیترین مقامهای ولایت است. انشاءالله خداوند متعال توفیق رسیدن به مقام حقیقی ولایت اهلبیت علیهم السلام و تبعیت از ایشان را در همه اعمال به ما عنایت فرماید.
1. محمدبنیعقوببناسحاق کلینی، الکافی، ج3، ص190، ح1622/3.