گفتار شانزدهم

 

گفتار شانزدهم

وَتَحَرَّزْ مِنْ إِبْلِیسَ بِالْخَوْفِ الصَّادِقِ، وَإِیَّاكَ وَالرَّجَاءَ الْكَاذِبَ فَإِنَّهُ یُوقِعُكَ فِی الْخَوْفِ الصَّادِقِ؛ با ترس راستین از شیطان بپرهیز و مبادا امیدی دروغین ببندی، که گرفتار هراس واقعی می‌شوی.

خوف و رجای صادق

یکی از مفاهیمی كه قرآن كریم و به دنبال آنْ روایات اهل‌بیت علیهم السلام بر آن‌ تأكید کرده‌اند، مفهوم خوف و مقابل آن رجاست. بحث‌هایی شبیه آنچه درباره مفهوم حزن مطرح کردیم در باب خوف نیز صادق است. امروزه در فرهنگ جهانی، خوف در ارزش‌های انسانی جایگاهی ندارد. به همین دلیل است که روان‌شناسان می‌کوشند انسان را از خوف بركنار نگاه دارند. در علوم تربیتی تأكید می‌كنند كه کودک را به‌گونه‌ای تربیت کنید كه از هیچ‌چیز نترسد. این آموزه می‌تواند به یك معنا صحیح باشد؛ اما ابهام دارد.

با بررسی آیات قرآن کریم ملاحظه می‌کنیم که مفاهیمی مانند خوف، خشیت، و معادل‌های آنها ارزشمند تلقی شده‌اند و بر آنها تأكید شده است؛ مثلاً خداوند متعال می‌فرماید: فَلا تَخافُوهُمْ وَخافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنین.(1) یا: وَلِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتان.(2) خداوند متعال در جای دیگر می‌فرماید: وَأَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ‌نَهَى النَّفْسَ عَنِ


1. آل‌عمران (3)، 175. «پس اگر مؤمنید از آنان مترسید و از من بترسید».

2. الرحمن (55)، 46. «و هر‌كس را كه از مقام پروردگارش بترسد دو بهشت است».

الْهَوى* فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوى.(1) غیر از آیاتی كه واژه خوف صریحاً در آنها بیان شده، تقریباً هرجا كلمه تقوا و مشتقات آن آمده، مفهوم خوف هم مندرج است؛ زیرا تقوا این است كه انسان خود را از خطر حفظ كند. «وقایة» به معنای خود را نگه‌داشتن است. روشن است که انسان، وقتی خود را از چیزی نگه می‌دارد كه بترسد به او ضرری برساند. به همین دلیل است که گاهی به تقوا از روز قیامت امر شده است: وَاتَّقُواْ یَوْمًا تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَى الله.(2) همچنان‌که در آیه‌ای دیگر روز قیامت متعلق خوف قرار گرفته است: یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ.(3)

شكی نیست كه در تعالیم اسلامی مفاهیمی از قبیل خوف ‌و ‌خشیت جایگاه خاصی دارند؛ اما آیا مفاهیم قرآن با آنچه برخی علوم انسانی امروز، مانند روان‌شناسی به‌کار می‌برد تضاد دارند؟ چگونه است که علومی مانند روان‌شناسی تأکید می‌کنند که انسان از هیچ‌چیز نباید بترسد، ولی آیات و روایات بر این نکته تأکید کرده‌اند که از خدا، عذاب الهی و روز قیامت باید ترسید؟ آیا می‌توان سخن روان‌شناسان را با دستورالعمل‌های قرآنی و روایی جمع کرد؟

حکمت الهی

همان‌گونه که گفتیم، حالاتی که خداوند در وجود انسان قرار داده است، لغو نیست. خوف هم حالتی ادراکی و انفعالی در انسان است که آفرینش آن حکمتی دارد و حتماً در جایی باید به‌كار آید. مهم آن است که بفهمیم كجا و از چه کسی یا چه چیزی باید ترسید.

ترس از گناه

آنچه در اینجا باید به آن توجه کنیم این است كه ذاتاً در خدای متعال چیزی كه قابل ترسیدن از او باشد وجود ندارد. خداوند متعال سرچشمه خیر، رحمت و فیض مطلق است


1. نازعات (79)، 40 و 41. «و اما كسى كه از ایستادن در برابر پروردگارش هراسید، و نفس [خود] را از هوس باز‌داشت؛ پس جایگاه او همان بهشت است».

2. بقره (2)، 281. «و بترسید از روزى كه در آن، به‌سوى خدا بازگردانده مى‏شوید».

3. نور (24)، 37. «و از روزى كه دل‌ها و دیده‏ها در آن زیرورو مى‏شود مى‏هراسند».

و اوست که كمال رأفت، رحمت و مهربانی را دارد. ترسیدن از خدا به این دلیل است که خدای متعال كارهای زشت اختیاری را بی‌كیفر نمی‌گذارد. کسانی که عمداً مرتکب گناه می‌شوند، از عذاب الهی در امان نخواهند بود. البته عذاب شروطی دارد؛ مانند اینکه گناهکار توبه نكند و بر گناهش اصرار داشته باشد و...؛ پس ترسیدن از خدا درواقع ترسیدن از عقوبت و عذاب الهی است. عذاب الهی هم بی‌حساب نیست و خداوند بی‌جهت کسی را عذاب نمی‌کند. کیفر الهی در‌واقع بازگرداندن نتیجه اعمال بد شخص به خود اوست. علت بدبختی‌ها، محرومیت‌ها و عذاب‌های دنیوی و اخروی گناهان خود انسان است؛ پس در‌واقع آنچه اصالتاً باید از آن بترسیم، گناهان خودمان است. به همین دلیل است که حضرت علی علیه السلام  می‌فرمایند: لا یَرْجُوَنَّ أحَدٌ مِنْکُم إلاّ رَبَّه وَلایَخَافَنَّ الاّ ذَنْبَه.(1) خوف از خدا به معنای خوف از عقوبتی است که خدا بر گناهان ما مترتّب می‌كند. پس منشأ اصلی خوف، گناه خودِ ماست، نه ذات یا صفات خداوند. ما هستیم که زمینه را برای مصداق‌یافتنِ مجازات الهی فراهم می‌کنیم. به همین مناسبت زمان و مکان مجازات هم ترسناک می‌شود. روز قیامت زمانی است که کیفر گناهان بر انسان ظاهر می‌شود؛ به همین دلیل آن روز ترسناک است: وَاتَّقُواْ یَوْمًا تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَى الله.(2) انسان اصالتاً از مجازات اعمال خودش می‌ترسد؛ ولی ازآنجاکه مکان عذاب (‌جهنم‌) هم مشخص شده است، از آن‌هم باید ترسید. به‌هر‌حال گاه خداوند متعلق ترس قرار می‌گیرد و گاه روز قیامت، جهنم و...؛ اما در‌واقع همة‌ این ترس‌ها ناشی از گناه خود انسان است.

تفاوت مفهومی جبن و خوف

برخی خوف و جبن را به یک معنا می‌گیرند. شاید منشأ این تداخلِ معنایی این باشد که در زبان فارسی هردو واژه به ترس ترجمه می‌شود، درصورتی‌كه جبن، منش و صفتی اخلاقی در انسان است که باعث می‌شود انسان جرئت اقدام به كاری مهم یا همراه با خطر را در خود نیابد؛ مثلاً حتی در جایی‌ که لازم است از مال، جان یا آبرویش دفاع کند،


1. محمد‌بن‌حسین شریف‌الرضی، نهج البلاغه (صبحی صالح)، محقق/ مصحح: فیض‌الاسلام‏، ص482، حکمت81. «هیچ‌كدام از شما جز به پروردگارش امید نداشته، و جز از گناه خود، خوف نداشته باشد».

2. بقره (2)، 281. «و بترسید از روزى كه در آن به‌سوى خدا بازگردانده مى‏شوید».

می‌ترسد و جرئت چنین کاری را ندارد. جبن صفت زشتی است که در مقابل شجاعت واقع می‌شود؛ اما خوف طیف وسیعی از حالات انسان را دربرمی‌گیرد.

مراتب خوف

مرتبه‌ای از خوف تقریباً غیرارادی است و به تعبیر روان‌شناسان، حالت انعکاسی و بازتابی دارد؛ مانند اینکه انسان با شنیدن صدایی بلند و غیرمنتظره بی‌اختیار ازجا می‌پرد. این حالت غیرارادی است؛ به همین دلیل امر‌و‌نهی به آن تعلق نمی‌گیرد و سرزنشی هم بر آن مترتب نیست. شاید یکی از مصادیق این خوف حالتی باشد که برای حضرت موسی علیه السلام در اولین باری که عصایش به اژدها تبدیل شد به وجود آمد. خداوند متعال به حضرت موسی علیه السلام دستور داد که عصایت را بینداز. حضرت پس از امتثال امر الهی، با حالتی غیرمنتظره مواجه شد و طبیعی است که انسان در چنین حالتی، که احتمال خطر هم منتفی نیست، در معرض خوف قرار بگیرد؛ به همین دلیل خداوند متعال فرمود: خُذْها وَ‌لا تَخَفْ سَنُعیدُها سیرَتَهَا الْأُولی.(1)

اندکی اختیار، شعور و تحلیل ذهنی انسان در پیدایش مرتبه بعدی خوف مؤثر است. گرچه این حالت بسیار سریع بر انسان عارض می‌شود و به دلیل همین اختیار اندک، امرونهی به آن تعلق می‌گیرد. یکی دیگر از مواردی که خداوند خوف را به حضرت موسی علیه السلام نسبت می‌دهد، هنگامی است که با سحر ساحران مواجه شد: فَإِذا حِبالُهُمْ وَ‌عِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى‏* فَأَوْجَسَ فی‏ نَفْسِهِ خیفَةً مُوسى.(2) برخی احتمال داده‌اند که این هراس به ‌دلیل خوف از سحر نبوده است، بلکه ترس حضرت موسی علیه السلام از این بود که مردم تحت تأثیر سحر قرار گیرند و تصور کنند که حق با ساحران است.(3) چنین خوفی غیر از ترسی است که موقع انداختن عصا در مرتبه اول بر حضرت موسی علیه السلام غلبه کرد؛ چراکه این خوف بر اثر اندیشیدن به وجود


1. طه (20)، 21. «آن را بگیر و مترس، به‌زودى آن را به حال نخستینش بازخواهیم گردانید».

2. همان، 66 و 67. «پس ناگهان ریسمان‌ها و چوب‌دستى‏هایشان، بر اثر سحرشان، در خیال او، [چنین‏] مى‏نمود كه آنها به شتاب مى‏خزند؛ و موسى در خود بیمى احساس كرد».

3. برای مطالعه بیشتر ر.ک: سیدمحمد‌حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج14، ص177 و 178.

آمد. در‌واقع حضرت موسی علیه السلام اندیشید که اگر سحر ساحران مردم را مرعوب کند، ممکن است نتواند حقانیت خودش را اثبات کند و نگران بود مردم گمراه شوند.

گاه احساس خوف در انسان به جایی می‌رسد که بر اثر غلبه ترس ممکن است روح از بدن خارج شود؛ بنابراین خوف طیف وسیعی از حالات نفسانی را دربرمی‌گیرد که به همه آنها خوف اطلاق می‌شود.

ملاک مطلوب‌بودن خوف

آیا خوف مطلوب است یا مذموم؟ گفتیم حالت‌های نفسانی مانند خوف، حزن، سرور و... ذاتاً حائز حسن یا قبح اخلاقی نیستند؛ بلکه برحسب اینکه در چه حالی، بر اثر چه عاملی و با چه کمیت و کیفیتی پدید آیند، ارزش مثبت یا منفی پیدا می‌کنند. خوف نیز، همانند حزن، در امور دنیوی مطلوب نیست؛ ولی اگر برای امور اخروی باشد، ارزش اخلاقی دارد. انسان به‌طور طبیعی مواقعی که خطر یا ضرری احساس کند، نگران می‌شود و ترس بر او غلبه می‌کند. این حالت به‌خودی‌خود نه فضیلت است و نه رذیلت؛ اما اگر ترس بر انسان غلبه کند و حالت ثابت و ملکه پیدا کند، بد است؛ مثلاً مطلوب نیست که مؤمن پیوسته از سلب نعمت یا از دست‌رفتن آبرو و احترامش میان مردم، یا محروم‌شدن از پست‌ومقام بترسد. ترس از محروم‌شدن امور دنیوی انسان را از انجام وظایفش بازمی‌دارد و همواره اضطراب و نگرانی به همراه می‌آورد. این خوف مسلماً ناپسند است؛ اما اگر خوف به تکامل روحی و معنوی انسان یاری رساند و او را به خداوند متعال نزدیک کند، مطلوب و ارزشمند است. وجود چنین حالت نفسانی در انسان بی‌حکمت نیست؛ چنین خوفی انسان را از خطر حفظ می‌کند و او را از گرفتارشدن در دام شیاطین و دشمنان بازمی‌دارد. آنچه برای مؤمن اهمیت دارد، امور دنیوی نیست، بلکه خوف اصلی مؤمن ناظر به سعادت ابدی است. زندگی دنیا برای مؤمنان اصالتی ندارد و حسنش فقط این است که می‌تواند ابزاری برای رسیدن به سعادت و کمال نهایی باشد؛ چنان‌که اگر این زندگی به سعادت ابدی انسان ضرری وارد کند، نامطلوب خواهد بود؛ پس، به‌یقین خوف مؤمن از پایه‌ها و آثار کارهای بدی است که انجام داده است و می‌داند که در روز قیامت گریبان‌گیر او خواهد شد.

خوف اهل معرفت

خوف از عذاب پایین‌ترین مرتبه خوف‌ مؤمنان است. مؤمنان برحسب مراتب ایمان و معرفتشان خوف‌های دیگری هم ادراک می‌کنند که از خوف کیفر بسیار ارزشمندتر است و چه‌بسا اهل معرفت و تقوا خوف‌هایی را تجربه کرده باشند که در تصور ما هم نمی‌گنجد؛ مانند خوف از خوارشدن در چشم خدا و محروم‌شدن از عنایت او که بالاتر از خوف عذاب است. کم نیستند کسانی که معنای از چشم خدا افتادن را نمی‌دانند و به همین دلیل از اینکه خداوند نظر لطفش را از آنها بردارد، نمی‌ترسند. انسان‌های کم‌معرفت ارزش لطف خدا را نمی‌دانند، وگرنه عمق این عذاب را درک می‌کردند.

قرآن کریم برای گوشزد‌کردن عاقبت بدِ اهل شقاوت می‌فرماید: وَلاَ یَنظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.(1) آیا تاکنون اندیشیده‌ایم که اگر خدا در روز قیامت به ما نگاه نکند چه خواهد شد؟ آیا اصلاً این موضوع برای ما اهمیتی دارد یا فقط برخورداری از نعمت‌های بهشتی را ارزشمند می‌دانیم؟ آن‌گونه که قرآن کریم بیان می‌کند، یکی از سخت‌ترین عذاب‌ها این است که خداوند متعال در روز قیامت به انسان نظر نکند. این عذاب برای کسانی است که پیمان خدا و سوگندهای خود را به بهایی ناچیز فروختند: إِنَّ الَّذینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ‌أَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلیلاً أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ وَ‌لا یُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ‌لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ‌لا یُزَكِّیهِمْ وَ‌لَهُمْ عَذابٌ أَلیم.(2) کودکان که فطرت پاکی دارند، این‌گونه عذاب‌ها را درک می‌کنند. برای کودک بالاترین عذاب این است که مادر با او قهر کند و مدتی سخن نگوید. کودک متوجه می‌شود که قهرکردنِ کسی که باید او را دوست بدارد، چه عذابی است؛ اما انسان‌های کم‌معرفت اصلاً چنین رابطه‌ای را با خدا درک نمی‌کنند تا بدانند اگر خدا با آنها قهر کند، چه رخ می‌دهد. ممکن است انسان در زندگی دنیا لزوم توجه و عنایت الهی به خود را درک نکند؛ اما روزی فرامی‌رسد که انسان به این عنایت نیازمند خواهد بود و


1. آل‌عمران (3)، 77. «خداوند در روز قیامت به آنها نگاه نمی‌کند».

2. همان. «كسانى كه پیمان خدا و سوگندهاى خود را به بهاى ناچیزى می‌‏فروشند، آنان را در آخرت بهره‌‏اى نیست و خدا روز قیامت با آنان سخن نمی‌‏گوید، و به ایشان نمی‌‏نگرد، و پاكشان نمی‌‏گرداند، و عذابى دردناك خواهند داشت».

دوست خواهد داشت لذت سخن‌گفتن خداوند با خود را درک کند. در آن روز است که شدت عذابِ محروم‌بودن از نظر لطف الهی را درک خواهد کرد. برخی بندگان خداوند از عذاب جهنم هراسی ندارند، بلکه ترس آنها از قهر خدا و سخن‌نگفتن او با آنهاست؛ چون می‌دانند چنین محرومیتی دردناک‌ترین عذاب است. هرکس طعم محبت ‌و ‌مهر خدا را چشیده باشد، از قهر خدا بیشتر می‌ترسد و حتی درحالی‌که از الطاف خدا بهره‌مند است، می‌ترسد که این الطاف قطع شود. در ادبیات فارسی نیز عاشقان حتی در موعد وصال در آتش فراق بعدی می‌سوزند.

انگیزه حالات و رفتارهای اختیاری ما بیم از ضرر یا امید به منفعت است. اختلاف رفتار انسان‌ها هم ناشی از اختلاف ایشان در تشخیص ضرر و منفعت است. در همه افعالِ اختیاری، نوعی امید یا بیمْ مؤثر است. کسی که در خانه خود را به تماشای فیلم یا حل جدول سرگرم می‌کند، تنهایی و بیکاری را موجب رنج خود می‌داند و می‌کوشد این ناراحتی را برطرف کند؛ یا کسی که نشسته است و پس از مدتی برمی‌خیزد و قدم می‌زند، درحالی‌که به‌ظاهر قدم‌زدن برای او فایده یا ضرری ندارد، به دنبال ایجاد تنوع و نوعی رفع خستگی است، و در این مورد نیز به امید کسب منفعت یا دفع ضرر است که کاری انجام می‌شود. آیا می‌توان کاری را تصور کرد که هیچ نفع یا ضرری در آن تصور نشود؟ شاید تصور شود کسانی که محبت شدیدی به کسی دارند و در مقابلِ محبوبشان کرنش می‌کنند، صاحب هیچ نفع و ضرری نیستند؛ چراکه چنین کسانی دوست دارند در مقابل محبوب به خاک بیفتند و اظهار کوچکی کنند؛ اما حتی در چنین مواردی هم عاشق از خاکساری خود در برابر معشوق لذتی لطیف در روح خود احساس می‌کند و ناخودآگاه به دنبال آن است. او نیز با چند واسطه به دنبال جلب منفعت و لذت است. همین که عاشق فکر می‌کند می‌تواند با کرنشْ محبت و توجه بیشتری از محبوب بطلبد، نوعی منفعت به شمار می‌آید. آنچه برای عاشق مطلوب است، محبت و عنایت معشوق است و بالاترین لذتش از همین است.

پس رفتارهای اختیاری ما برای دفع ضرر یا جلب منفعت است. به واکنش طبیعی‌ در برابر احتمال تضرر «ترس» می‌گویند؛ هرچند میزان ترس برحسب احتمال ضرر فرق می‌کند. هرچه درصد احتمال زیان بیشتر باشد، ترس نیز بیشتر خواهد بود. در عالم

طبیعت، احتمال ضرر در امور مادی و طبیعی برای همه انسان‌ها وجود دارد؛ اما مؤمن به ضررهای اخروی بیشتر اهمیت می‌دهد؛ از‌این‌رو مهم‌ترین عاملی که می‌تواند ما را در مسیر کمال به حرکت درآورد، توجه به ضررهایی است که ممکن است سعادت ابدی ما را به خطر بیندازد. توجه به چنین ضررهایی موجب خوف می‌شود. خوف، انفعالی است که برای انسان در مقابل احتمال ضرر رخ می‌دهد. دلیل اینکه قرآن کریم بر مفاهیم خوف، خشیت، تقوا، وَجَل، رَهب و مانند آنها تکیه و تأکید کرده، و به‌صورت‌های مختلف این صفات را ستوده است، این است که این حالات بهترین انگیزه حرکت تکاملی انسان هستند. البته در پی این حالات، امید به کسب منفعت هم هست، و هر‌دو عامل برانگیزنده‌اند؛ هرچند تأثیر خوف از تأثیر رجا بیشتر است. خداوند متعال پیامبران علیهم السلام را با دو صفت معرفی می‌کند: رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ‌مُنْذِرینَ لِئَلاَّ یَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ.(1) انذار و تبشیرهای خداوند متعال درواقع ناشی از رحمت اوست؛ زیرا این دو عامل انسان را به مسیر سعادت ابدی سوق می‌دهند. خلاصه آنکه خوف صحیح و شایسته از مهم‌ترین عوامل رسیدن انسان به سعادت است و البته برای مؤمن هیچ ضرری بیش از ضرر اخروی، در‌خور اعتنا نیست؛ و به همین دلیل باید این‌ خوف را تقویت کرد.

خوف صادق و راندن شیطان

بهترین اثر خوف از ضررهای اخروی این است که انسان را در مقابل شیطان ایمن می‌کند. وقتی شیطان می‌خواهد انسان را وسوسه و به گناه وادار کند، گناه را در نظر او به‌گونه‌ای زیبا جلوه می‌دهد که گویی در آن گناه هزار لذت نهفته است؛ اما وقتی انسان آرام‌آرام به گناه آلوده می‌شود، به این نتیجه می‌رسد که آن‌قدر هم لذت‌بخش نبوده، و در دام تزئین و تسویل شیطان افتاده است. یکی از مهم‌ترین عواملی که می‌تواند مقاومت انسان را در مقابل تزئین شیطان افزایش دهد و از اثر وسوسه او بکاهد، ترس از پیامدهای سوء گناه است.

ترس از عذاب اخروی و محروم‌شدن از رضوان الهی و افتادن از چشم خدا


1. نساء (4)، 165. «پیامبرانى كه بشارت‌دهنده و هشداردهنده بودند تا براى مردم پس از [فرستادن‏] پیامبران در مقابل خدا [بهانه و] حجتى نباشد».

می‌تواند انگیزه خوبی برای گریز از دام شیطان باشد. اگر بخواهیم از شر شیطان آسوده باشیم، باید بکوشیم خوف واقعی را در خود بیدار کنیم. چه‌بسا انسان ادعا کند که از خدا خوف دارد؛ اما با بررسی دقیق می‌توان به این نتیجه رسید که این ادعا خیلی جدی نیست؛ همچنان‌که در مقابل ادعای رجا و امید به رحمت الهی هم دارد. برخی گناهکاران برای توجیه کارهای ناشایست خود می‌گویند رحمت خدا بسیار زیاد است و او ما را می‌بخشد، و باید به رحمت خدا امیدوار بود. البته این ادعا فریب شیطان است. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهل‌بیت علیهم السلام بارها یادآوری کرده‌اند که بسیاری از خوف‌هایی که شما ادعا می‌کنید، خوف صادق نیست؛ چنان‌که بسیاری از امیدهای شما هم امید حقیقی نیست و باید بکوشید خوف‌ و رجای شما صادق باشد.

اگر انسان از چیزی بترسد، از آن دور می‌شود. آیا وقتی ادعای خوف همراه با تلاش برای انجام گناه باشد، خوف صادق است؟ این چه ترسی است که همراه با آن وسائل گناه و مقدمات آن را فراهم می‌كند؟ گاه انسان حاضر می‌شود برای ارتکاب گناه هزینه زیادی بپردازد و رنج سفر را هم تحمل کند. چنین ادعایی ترسی از خدا دروغ است. از طرف دیگر، ادعای امید به رحمت خدا هم اگر همراه با مجاهدت و کوشش نباشد، حقیقت ندارد. اگر کسی به چیزی امید داشته باشد، سعی می‌کند هرچه زودتر به آن برسد؛ بنابراین هرکس امیدش به چیزی بیشتر باشد، تلاش او هم برای رسیدن به آن بیشتر خواهد بود. اگر کاری را پی‌گیری نمی‌کنیم، برای این است که بعید می‌دانیم نتیجه بدهد؛ در‌حالی‌که اگر واقعاً امید داشته باشیم که نتیجه مطلوب بدهد، تلاش می‌کنیم زودتر به آن نتیجه برسیم. کسی که ادعای رجا می‌کند؛ اما در پی عبادت نمی‌رود، دروغ می‌گوید. در برخی روایات نیز به این نکته تصریح شده است.(1) عجیب است که اگر انسان در تجارت دنیوی امید سود داشته باشد، فوراً با محاسبه دقیق به داد‌و‌ستد اقدام می‌کند؛ اما وقتی مدعی امیدواری‌اش به رحمت خداست، هیچ کوششی برای جلب رحمت الهی صورت نمی‌دهد. از اینجا معلوم می‌شود که چنین ادعایی دروغ و غیرواقعی است.

حال به ادامه سفارش امام باقر علیه السلام به جابر توجه فرمایید: وَتَحَرَّزْ مِنْ إِبْلِیسَ بِالْخَوْفِ


1. محمد‌بن‌حسین شریف الرضی، نهج البلاغه (صبحی صالح)، محقق/مصحح: فیض‌الاسلام‏، ص225 و 226، خطبه160.

الصَّادِقِ وَإِیَّاكَ وَالرَّجَاءَ الْكَاذِبَ فَإِنَّهُ یُوقِعُكَ فِی الْخَوْفِ الصَّادِقِ. حضرت، جابر را به خوف صادق سفارش می‌کند. نشانه ترس واقعی این است که انسان از محل گناه دوری کند؛ و در این صورت است که می‌تواند از شر شیطان محفوظ بماند. حضرت در این عبارت درباره امید دروغین هم هشدار می‌دهند. اگر انسان به چیزی امید كاذب داشته باشد، دست از کوشش می‌کشد. امید کاذب به رحمت خداوند باعث می‌شود که شخص در دام گناه بیفتد؛ همان جایی که موقعیت خوف صادق است؛ یعنی ترس واقعی باید از جایی باشد که رجای کاذب به آن تعلق گرفته است. در این قسمت از روایت خوف صادق دوبار تكرار شده که مضمون این دو اندكی متفاوت است. آنجا كه می‌فرماید با خوف صادق از ابلیس فرار كن، یعنی سعی كن خوف جدّی داشته باشی، و اینجا كه می‌فرماید رجای كاذب تو را در خوف صادق می‌اندازد؛ یعنی رجای كاذب تو را در دام گناه می‌اندازد و گناه تو را در موقعیت خوف صادق قرار می‌دهد. گویا كلمه «موقع» قبل از خوف صادق حذف شده است؛ پس معنای عبارت این نیست که رجای کاذب در قلب تو خوف صادق ایجاد می‌کند.