وَتَزَیَّنْ لِلَّهِ بِالصِّدْقِ فِی الْأَعْمَالِ وَتَحَبَّبْ إِلَیْهِ بِتَعْجِیلِ الِانْتِقَالِ؛ خود را برای خدای عزوجل به کردار درست بیارای و با شتاب در انتقال خود را نزد او محبوب گردان.
برای توضیح این مطلب بیان چند مقدمه شایسته است:
یكی از نیازهای فطری انسان، كه در همان اوان كودكی ظاهر میشود، نیاز انسان به جلب محبت دیگران است. انسان میل دارد دیگران او را دوست بدارند و به او توجه کنند. ازآنجاکه کودک در محیط خانواده ابتدا پدر و مادر خود را میشناسد، سعی میكند با کارهای خود، توجه آنها را جلب كند تا او را بیشتر دوست بدارند. در مراحل بعد میکوشد در میان همبازیها و بعد در مدرسه نزد معلم و همکلاسها محبوب باشد. وقتی وارد اجتماع میشود، نهتنها میل دارد محبوب همگان باشد، بلکه سعی میکند توجه کسانی را به خود جلب کند که موقعیت و مقامشان بالاتر است. فرهنگ و موقعیت خاص هر جامعه تعیینکننده چگونگی ارضای این نیاز فطری در افراد گوناگون است.
حکمت نیاز فطری به محبوبیتْ این است كه در نهایتْ انسان را متوجه خدا میكند و میكوشد نزد خدا عزیز گردد؛ زیرا هرچه آدمی افراد والامقامتر را بشناسد، دوست دارد نزد آنها
محبوبتر شود. روشن است که لازمه چنین حالتی این است که خداوند را بشناسد که مقامی بسیار رفیع دارد تا دوست داشته باشد نزد خداوند هم محبوب باشد. این تدبیری است كه خداوند در آفرینش انسان بهكار برده، و این میل را برای کسب محبوبیت در انسان قرار داده است.
اگر انسان عظمت الهی و ارزش محبوببودن نزد خدا را درک کرد، محبت دیگران در نظر او رنگ میبازد. در مقابل آن عظمت بینهایت دیگر چیزی جز آنچه در پرتو آن قرار بگیرد، شایسته توجه نیست. حکایت آن نوجوان شنیدنی است که پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله از او پرسیدند مرا بیشتر دوست داری یا پدرت را؟ نوجوان گفت شما را بیشتر دوست دارم. حضرت دو باره پرسیدند مرا بیشتر دوست داری یا مادرت را؟ نوجوان همان پاسخ را تکرار کرد. سرانجام حضرت سؤال کردند مرا بیشتر دوست داری یا خدا را؟ گفت: اللَّهَ اللَّهَ اللَّهَ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَیْسَ هَذَا لَكَ وَلَا لِأَحَدٍ فَإِنَّمَا أَحْبَبْتُكَ لِحُبِّ اللَّه؛(1) «خدا را بیشتر دوست دارم و اگر هم شما را دوست دارم ازآنروست که خدا را دوست دارم».
اگر كسی عظمت الهی را درک کند، دیگر هیچچیز در مقابل عظمت او جلوهای نخواهد داشت و همهچیز تنها در پرتو لطف و عنایت او ارزش پیدا میكند. ما نیز باید خدا را بیش از همه دوست بداریم و سعی کنیم خدا بیشازهمه ما را دوست بدارد. در این صورت میل خواهیم داشت دوستان خداوند متعال هم ما را دوست داشته باشند. اگر او ما را دوست نداشته باشد دوستیهای دیگر چه فایدهای دارد؟ دوستیهای غیرالهی سرگرمی یا آفتی است که مشغولشدن به آنها سرنوشت نامطلوبی به دنبال دارد. علاقه فطری به محبوببودن در نهایت برای محبوبیت نزد خداست؛ بنابراین لازم است انسان نزد کسی محبوب باشد که ارزش و اهمیتش بیشتر باشد. روشن است که وقتی انسان بفهمد هیچچیز درخور مقایسه با خدا نیست، باید رضایت و محبت او را جلب کند. خلاصه آنکه انسان برحسب فطرتش دوست دارد موجودی باعظمت، قادر و کامل او را عزیز بدارد.
مقدمه دیگری در پاسخ به این پرسش لازم است که چگونه میتوانیم محبت کسی را
1. حسنبنمحمد دیلمی، ارشاد القلوب الی الصواب، ج1، ص161.
جلب کنیم؟ شاید بتوان گفت همه تلاشهایی كه انسان برای محبوبشدن نزد دیگران انجام میدهد در آراستن ظاهر و نیکوکردن کردار خلاصه میشود؛ آراستن ظاهر ازاینجهت است که دیگران انسان را دوست بدارند و از دیدنش منزجر نشوند. اگر ظاهر انسان آشفته، كثیف و بدبو باشد، كسی رغبت نمیكند به او نگاه كند؛ چه رسد به اینكه او را دوست داشته باشد. شاید به همین دلیل باشد که اسلام به آراستگی ظاهر اهمیت داده است. شایسته است انسان لباس پاکیزه بپوشد، عطر بزند، موها را شانه کند، مسواک بزند و در برخی ایام غسل کند. چهبسا یكی از اسرار آدابی كه شرع برای حضور در جماعت قرار داده است، همین باشد كه دیگران از دیدن مؤمن متنفر نشوند.
انسان در تمام مراحل زندگی، از کودکی تا کهنسالی، ظاهر خود را میآراید تا نزد دیگران محبوب باشد؛ اما فقط ظاهر آراسته برای محبوبشدن کافی نیست؛ چراکه ممکن است کسی ظاهری آراسته داشته باشد، ولی رفتارش دیگران را رنجیدهخاطر کند؛ بنابراین انسان برای محبوبشدن نزد دیگران سعی میکند، علاوه بر رعایت آراستگی ظاهر، با رفتار خود توجه طرف مقابل را جلب کند؛ مثلاً شاگرد میکوشد علاوه بر انجام خوب تکالیف و درسخواندن، دستورهای معلم را هم بهدرستی انجام دهد تا توجه او را برانگیزد. رفتار درست و شایسته باعث میشود دیگران برای انسان ارزش قائل شوند؛ پس ظاهر آراسته و رفتار شایسته بهطور طبیعی محبت دیگران را جلب میکند.
حال اگر بخواهیم نزد خدا عزیز و محبوب باشیم آیا باید به وضع ظاهریمان رسیدگی کنیم؟ بهعبارتدیگر چه چیز باعث میشود انسان محبوب خداوند شود؟ برای محبوبشدن نزد خدا، باید دنبال زینتی متناسب با خدا بود؛ زینتی که وقتی خداوند به آن نگاه کند بپسندد. در روایتی رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرمایند: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى لَا یَنْظُرُ إِلَى صُوَرِكُمْ وَلَا إِلَى أَمْوَالِكُمْ وَلَكِنْ یَنْظُرُ إِلَى قُلُوبِكُمْ.(1)
برای اینکه نظر خداوند متعال را جلب کنیم، باید کارهایی انجام دهیم که خداوند
1. حسنبنفضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص469. «خدای متعال به قیافهها و اموال شما نگاه نمیکند؛ ولی به دلهای شما مینگرد [که آیا پاک و نورانی است یا آلوده و متعفن]».
متعال به ما توجه کند و با رضایت به ما نظر کند. طبیعی است که انسان برای جلب نظر دیگران لباسهای تمیز و زیبا میپوشد و زینت میکند. برای خداوند نیز باید زینتی مناسب خواست او تهیه کنیم.
امام باقر علیه السلام به جابر میفرمایند: تَزَیَّنْ لِلَّهِ بِالصِّدْقِ فِی الْأَعْمَالِ. طبق فرمایش امام پنجم علیه السلام ، اگر انسان بخواهد خود را برای خداوند زینت کند و محبوب خدا باشد، باید در اعمال خود صداقت داشته باشد و مکر و خدعه با خدا را کنار بگذارد. انسانها به شیوههای مختلف، اعم از چاپلوسی، دروغ، وعده و وعید و... فریب میخورند یا دیگران را فریب میدهند. گاه انسان برای پیشبرد اهداف خود، از تعبیرهایی مانند قربان شما، فدای شما، و... استفاده میکند که صرف تعارف است و درواقع حیلهای برای فریبدادن دیگران بهشمار میرود. گاه نیز انسانهای فریبکار وانمود میکنند که به ارزشهای جامعهای که در آن زندگی میکنند اهمیت میدهند. جلب محبت دیگران از راه ادعای ایمان، تقوا، انقلابیبودن، اهل عبادتبودن و... حیلههایی است که با آنها نمیتوان به درگاه خدا نفوذ کرد؛ چراکه إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ.(1) خداوند متعال به افکار ما آگاه است و میداند در ذهن ما چه میگذرد، و از همین رو نمیتوان او را فریب داد. کسانی که به فریبدادن دیگران عادت دارند در مقام فریبدادن خدا هم برمیآیند: یُخَادِعُونَ اللّه.(2) عجیب است که اینها سعی میکنند فریب نخورند و میدانند که خداوند فریب نمیخورد؛ اما ناخودآگاه با خداوند بهگونهای رفتار میکنند که گویی خدا باید خیلی زود رفتار آنها را صادقانه بپندارد و بپذیرد؛ درحالیکه لایههایی از کذب در سخنشان وجود دارد. آن زینتی که خدا دوست دارد در رفتار انسان ببیند صدق است.
صدق در زبان فارسی به «راستی» ترجمه میشود و معمولاً در باب راستگویی و
1. آلعمران (3)، 119. «خداوند به راز درون سینهها داناست».
2. بقره (2)، 9؛ نساء (4)، 142.
بهعبارتدیگر راستی در مقام گفتار بهکار میرود؛ اما این واژه در زبان عربی، بهخصوص در کاربرد قرآنی، کاربردهای دیگری نیز دارد؛ مثلاً اگر کسی وعدهای بدهد و به آن عمل کند، در وعدهاش صادق خواهد بود: مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَما بَدَّلُوا تَبْدیلاً.(1) در مقابل این دسته از مؤمنان، کسانی قرار دارند که با خداوند عهد بستهاند؛ اما به عهدشان وفا نکردند. خداوند درباره این افراد تعبیر یکذبون را به کار میبرد و میگوید که عدهای از مردم سستایمان با خدا عهد کردند که اگر خداوند به آنها ثروت دهد، مقداری از ثروتشان را صدقه بدهند و در کارهای خیر مصرف کنند. خدا به آنها ثروت داد؛ اما آنها به عهد خود وفا نکردند و بهواسطه دروغگویی و خلف وعدهای که با خدا کردند به نفاق مبتلا شدند: فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فی قُلُوبِهِمْ إِلى یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَبِما كانُوا یَكْذِبُون.(2) بنابراین اگر انسان با خداوند عهدی کرد، باید به عهدش پایبند و وفادار باشد.
تا اینجا روشن شد که صدق در زبان عربی به راستی در «إخبار» اختصاص ندارد، بلکه علاوه بر «اخبار»، شامل «انشاء» هم میشود. این واژه درباره اعمال انسان نیز بهکار میرود؛ زیرا اعمال انسان نیز زبان دارد و نشان میدهد در دلش چه میگذرد. رفتار انسان با دیگران سخن میگوید، هرچند خود او نخواهد معنای رفتارش را به زبان بیاورد. اینجاست که میگویند رفتار فلان شخص گفتارش را تصدیق نمیکند؛ یعنی زبان عمل با زبان قول و گفتار تناقض دارد؛ مانند آنکه کسی بگوید من به شما ارادت دارم؛ اما عملش چیز دیگری را نشان دهد. صدق در همه این موارد بهکار میرود.
امام باقر علیه السلام میفرمایند: تَزَیَّنْ لِلَّهِ بِالصِّدْقِ فِی الْأَعْمَالِ. البته رفتار به معنای عامش شامل گفتار هم میشود؛ زیرا گفتار هم عملی است که از انسان سرمیزند و نوعی عمل است.
1. احزاب (33)، 23. «از میان مؤمنان مردانىاند كه به آنچه با خدا عهد بستند، صادقانه وفا كردند. برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از آنها در [همین] انتظارند و [هرگز عقیده خود را] تبدیل نكردند».
2. توبه (9)، 77. «در نتیجه، به سزاى آنكه با خدا خلف وعده كردند و ازآنروى كه دروغ مىگفتند، در دلهایشان ـ تا روزى كه او را دیدار مىكنند ـ پیامدهاى نفاق را باقى گذارد».
کسی که در عملش صداقت دارد، در برابر خداوند متعال پنهان و آشکارش فرق ندارد، و یکسان عمل میکند. انسان باید با مردم، بهخصوص با مؤمنان، صادق باشد و خدعه، نیرنگ و دورویی را از خود دور کند. نفاق مراتبی دارد. برخی مراتب آن قبح اخلاقی دارد. انسان در مراتب دیگری از نفاق مرتکب حرام شرعی میشود. گاه نیز دورویی باعث میشود انسان به گناه و حتی به کفر و شاید بالاتر از آن کشیده شود: إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصیرا.(1)
موقعیت منافق نزد خدا از کافر بدتر است؛ زیرا منافق، افزون بر کفر، خدعه، فریب و مانند آن را هم در کارنامه اعمال خود دارد. برای اینکه انسان به دام این مرتبه از نفاق نیفتد، باید از مراتب ضعیف نفاق نیز بپرهیزد. برای پرهیز از لغزیدن، باید از لبه پرتگاه دوری کرد. اگر کسی به لبه پرتگاه نزدیک شود، ممکن است پایش بلغزد و سقوط کند؛ بنابراین برای اینکه در دام شیطان نیفتیم، باید از او فاصله بگیریم، نه اینکه به مرزهای گناه نزدیک شویم و انتظار داشته باشیم کاملاً از شر شیطان محفوظ بمانیم. پس برای پیشگیری از سقوط در دام نفاق، که همراه با کفر و رذایل دیگر است، پرهیز از مراتب اولیه نفاق ضرورت دارد. راه پرهیز از مرتبه اول نفاق این است که انسان عهدی را که با خدا میبندد ـ اگرچه به زبان هم نیاورد ـ جدی بگیرد. حتی کودکان که در بازی به یکدیگر قول میدهند، نیتشان این است که قولشان جدی باشد و به عهدشان پایبند باشند. چگونه میتوان عهد با خداوند را شوخی پنداشت یا فراموش کرد؟ آیا میتوان خداوند را فریب داد؟ انسان که مایل نیست در برابر افرادی که بهلحاظ موقعیت اجتماعی همردیف او یا حتی پایینتر از او قرار دارند بدقولی کند و عهدش را بشکند، چگونه میتواند در برابر خداوند، با آن عظمتِ بینهایتش، تخلف کند؟
بنابراین در مرحله اول، اگر انسان نیت کند کاری را برای خدا انجام دهد، بهلحاظ اخلاقی باید به آن عهد پایبند باشد، هرچند شرعاً واجب نباشد. انسان در مرتبه بعد
1. نساء (4)، 145. «آرى، منافقان در فروترین درجات دوزخاند، و هرگز براى آنان یاورى نخواهى یافت».
باید به عهدهایی وفا کند که ادای آنها واجب است و آن هنگامی است که قول خود را به زبان آورده، و نذر شرعی کرده است. زشتی مخالفت با عهد در این نذرها خیلی بیشتر است. مراتب بالاتر وفای به عهد پیمانی است که انسان با خدا و پیغمبر میبندد که جانومال خود را در راه خدا فدا کند. هیچکاری زشتتر از این نیست که در این مرتبه بیعت با خدا و پیغمبر شکسته شود.
کسی که پیمانی را میشکند که با خدا بسته است باید منتظر پیامدهای سنگین آن باشد. وقتی انسان در عهد خود با خدا تخلف میکند، سیمایش نزد خداوند زشت میشود. هرچه تخلف بزرگتر باشد، محبت خداوند به او کمتر میشود، تا آنکه به جایی میرسد که دیگر خداوند دوست ندارد به او نگاه کند. با تحلیل خلف وعده الهی میتوان نتیجه گرفت که متخلّف در مقام عمل میکوشد خداوند را فریب دهد. اینکه انسان خودش را در زمره مؤمنان و شیعیان امیر مؤمنان علیه السلام قلمداد کند، ولی در عمل رفتار دشمنان آن حضرت را پیشه کند، نهتنها زینتی برای او نخواهد بود، بلکه از چشم خداوند میافتد و خداوند دیگر دوست ندارد به او نگاه کند؛ چراکه خود انسان با اعمال ناپسند سیمای خود را زشت کرده است. روشن است که دیدن چهره زشت خوشایند نیست؛ آنهم زشتی عمیقی که اثرش تا روز قیامت باقی میماند و جبرانپذیر نیست.
پس اگر مرتکب اشتباهی شدیم و ـ نعوذ بالله ـ در مقام خدعه با خداوند برآمدیم، در توبه تسریع کنیم و نگذاریم اثر گناه باقی بماند. ترک توبه پس از ارتکاب گناه و اضافهشدن گناهان دیگر باعث میشود کمکم گناه بهصورت ملکه ثابت درآید و جبران آن ناممکن شود. البته هیچگاه نباید از رحمت خدا ناامید بود؛ اما گاهی جبران اثر گناه بسیار دشوار میشود. طبیعی است که ارتکاب گناه پس از تکرار بهصورت عادت و ملکه درمیآید و گاه بهحدی میرسد که اگر گناه انجام نشود، انسان احساس میکند گمشدهای دارد؛ بنابراین باید سعی کنیم اشتباهات خود را فوراً اصلاح کنیم.
تا اینجا اولین راه کسب محبوبیت نزد خداوند متعال را بیان کردیم که خلاصه آن آراستن ظاهر و باطن و تمسک به صدق نیت در کارهاست.
اما بسندهکردن به صدق در کارها و آراستن ظاهر و باطن برای کسب محبوبیت کافی نیست. اگر بخواهیم محبت پایدار خداوند را به دست آوریم، باید رفتارمان توجه ویژه خداوند را برانگیزد؛ یعنی در اطاعت کوشا باشیم. اگر معلمی به دانشآموزش تکلیفی دهد که انجامش ده دقیقه زمان لازم دارد، اما دانشآموز پس از یک یا چند روز هنوز مشغول انجام تکلیف باشد، معلم رفتهرفته از او ناامید میشود؛ اما اگر تکلیفی را که نیمساعت زمان لازم دارد در ده دقیقه انجام دهد، نزد معلم محبوبیت بیشتری پیدا میکند و غیر از توجه اولیهای که ظاهر آراسته دانشآموز در معلم برمیانگیزد، سرعت انجام کار باعث پایداری محبوبیت خواهد شد.
از دیدگاه امام باقر علیه السلام برای دوام محبوبیت نزد خدا، علاوه بر آراستن اعمال به صدق، باید کار نیک را با شتاب انجام داد: تَحَبَّبْ إِلَیْهِ بِالتَعْجِیلِ فی الِانْتِقَالِ.(1) این عبارت را میتوان با نمونهای قرآنی توضیح داد؛ هنگامی که حضرت موسی علیه السلام با بنیاسرائیل بهطرف صحرای سینا حرکت کردند، حضرت موسی علیه السلام زودتر از بنیاسرائیل به وعدهگاه رسید. خداوند خطاب به او فرمود: وَمَا أَعْجَلَكَ عَن قَوْمِكَ یَا مُوسَى* قالَ هُمْ أُولاءِ عَلى أَثَری وَعَجِلْتُ إِلَیْكَ رَبِّ لِتَرْضى.(2) حضرت موسی علیه السلام برای اثبات محبتش به خدا زودتر از همه خود را به وعدهگاه و محضر وحی الهی رساند. بنابراین انجام سریع تکلیف محبوبیت بنده را نزد خداوند بیشتر میکند. حضرت امام باقر علیه السلام به جابر میفرمایند: «اگر میخواهی پیش خدا محبوب شوی، حرکت خود را با شتاب انجام بده». انسان در این دنیا میتواند با اطاعت از دستورهای الهی از مراتب پایین به مراحل بالای کمال سیر کند. او باید بکوشد در این حرکت که نهایتش خداست، بشتابد و برای جلب رضایت الهی عجله کند: وَسارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقین.(3)
1. «و با شتاب در انتقال، خود را نزد او محبوب گردان».
2. طه (20)، 83 و 84. «و اى موسى، چهچیز تو را [دور] از قوم خودت به شتاب واداشته است؟ گفت: اینان در پى مناند و من ـ اى پروردگارم ـ بهسویت شتافتم تا خشنود شوى».
3. آلعمران (3)، 133. «و براى رسیدن به آمرزشى از پروردگار خود و بهشتى كه پهنایش [به قدر] آسمانها و زمین است [و] براى پرهیزکاران آماده شده است، بشتابید».