وَالشَّكُّ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى التَّمَارِی وَالْهَوْلِ وَالتَّرَدُّدِ وَالِاسْتِسْلَامِ. فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دَیْدَناً لَمْ یُصْبِحْ لَیْلُهُ، وَمَنْ هَالَهُ مَا بَیْنَ یَدَیْهِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَیْهِ، وَمَنْ تَرَدَّدَ فِی الرَّیْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِكُ الشَّیَاطِینِ، وَمَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَكَةِ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ هَلَكَ فِیهِمَا؛ و شك (دودلى) چهار گونه است: ستیزهجویی در بحث و گفتوگو، ترسیدن [از اقدام به حق]، سرگردانى، تندادن [به گمراهى و كوششنکردن در راه رستگارى]. پس كسی كه جدال و ستیزهجویی را عادت و شیوه خویش گردانید، شب او بامداد نگشت [و از تاریكى شك و دودلى به روشنایى یقین نرسید] و كسی كه آنچه در پیش دارد (جهاد و كوشش در راه حق) او را بترساند، به عقب برمىگردد [و در كارهاى خود به جایى نرسد] و كسی كه در دودلى حیران و سرگردان باشد، [و خود را به جایگاه امن و آسوده یقین نرساند] سُمهاى شیاطین او را پایمال کنند (شیاطین بر او دست مییابند و هلاكش میکنند)، و كسی كه به تباهكردن دنیاوآخرت تن دهد، در دنیاوآخرت تباه گردد.
امیر مؤمنان علیه السلام بعد از بیان پایههای کفر، شك را دارای چهار شعبه معرفی میكنند. با مروری کلی بر این روایت میتوان گفت انسان درباره حقایق دین یا شناخت كافی دارد و به آنها ایمان میآورد، یا با اینكه شناخت دارد یا کسب شناخت برای او مقدور
است، حقایق دین را انكار میكند و یا در حالت شك باقی میماند. آخرین جملات این حدیث شریف در مقام توضیح حالت شک است. طبیعتاً اگر كسی در پی شناخت حقایق باشد، هیچگاه به حالت شك اكتفا نمیكند؛ ولی گاهی ویژگیهای فردی، موقعیت خاص اجتماعی یا عوامل دیگر باعث میشود انسان به جستوجوی حقیقت نرود و در همان حالت شک متوقف شود. ظاهراً چهار شعبهای كه حضرت برای شك برشمردهاند، چهار نوع حالت است كه ممکن است بر شککننده عارض شود.
حضرت درباره ایمان و کفر تعبیر دعائم ـ ستونها ـ را بهکار بردند؛ اما درباره شک میفرمایند شک چهار شاخه و شعبه دارد. این تعبیر مبیّن آن است که گویا شكهای مزاحمِ ایمان چند نوعاند و كسانیكه به شك مبتلا میشوند چند دستهاند که در سایه این شکاکیت از ایمان محروم میشوند و سعادت دنیا و آخرت را از دست میدهند.
نخستین شعبه شک «تماری» است. این واژه مصدر باب تفاعل از ریشه مراء است. گاه انسان در مقام شناخت حقیقت است، اما حالت مراء چنان برای او ملکه میشود که دیگر موفق به ادامه تحقیق خود نمیشود و به نتیجه نمیرسد. محقق باید شقوق مختلف مسئله مورد تحقیق را بررسی کند و در صدد یافتن دلیل برای هریک از آنها باشد. چنانکه آرای مخالف و موافق نیز باید در نظر گرفته شود. در مرحله بعد میتوان خلاف مطلوب را فرض کرد و بر اساس آن بحث را ادامه داد تا در صورت مواجهشدن با شبههها و پرسشهای احتمالی پاسخی منطقی فراهم آید. با درپیشگرفتنِ این روش، پرسش و پاسخها تحقیق را تکمیل میکنند؛ اما اگر کسی در مقام تحقیق، بنا داشته باشد همواره حرف دیگران را رد و در نظرهای آنها تشکیک کند، این حالت بهتدریج برای او ملكه میشود و همیشه میکوشد هر حرفی را ابطال کند. این حالت مراء نام دارد.
در طول تاریخ افراد یا گروههایی را میتوان معرفی کرد که شکاکیت از ویژگیهای اصلی آنها بهشمار میرود؛ مثلاً سوفسطاییان یونان باستان در بحثهای خود از روش مغالطه استفاده میکردند. نظریاتی که به آنها نسبت میدهند، همراه با شک و انکار است. آنها نخست معلمانی بودند که شیوه بحث و جدل را به دیگران آموزش میدادند. كمكم
در این مسیر تصمیم گرفتند روشهایی را به شاگردان خود تعلیم دهند تا با استفاده از آنها بتوانند هر سخنی را رد یا اثبات كنند. این اشتغال همیشگی و ممارست در تشكیك و رد سخن دیگران كمكم خود آنها را هم دچار شک كرد و سرانجام در همه ادراکات تشکیک کردند و شكاك شدند. در ادامه این روند دکارت این احتمال را مطرح كرد که شاید من اصلاً خواب باشم و هیچیک از چیزهایی که میبینم واقعیت نداشته باشد!
یکی از ویژگیهای روح آدمی که در عرصههای گوناگون جلوه میکند این است که با تمرکز بر کاری و تکرار آن، با آن کار انس میگیرد و ترککردنش سخت میشود. این حالت در امور طبیعی و مادی محسوستر است. کسی که برای نخستین بار سیگار میکشد، با ورود دود تلخ سیگار به حلقش به سرفه میافتد؛ اما با تکرار و عادت به کشیدن سیگار، کمکم تلخی آن را احساس نمیکند و تا آنجا پیش میرود که که اگر سیگار نداشته باشد، گویی گمشدهای دارد.
امور روحی و روانی و اخلاقی نیز چنین خصلتی دارند. مثلاً حالت وسواس نخست از دقتهای غیرضروری آغاز میشود. گاه کسیکه در آستانه ابتلا به وسواس قرار دارد، میداند چنین دقتهایی بیجا و نادرست است؛ اما برای آسودهشدن خاطر، کار خود را به بهانه دقت و احتیاط تکرار میکند و سرانجام ممکن است کار به جایی برسد که برای شستن دست هنگام وضو پنجاهبار دست را در حوض آب فروبَرَد و هنوز هم باورش نشود دستش را کامل شسته است. گاهی آنقدر به زحمت میافتد که از اذان صبح تا نزدیک طلوع آفتاب مشغول وضوگرفتن است؛ بهگونهای که مجبور میشود نماز را با سرعت بخواند تا قضا نشود. انسان از آغاز تولد چنین حالتهایی ندارد، ولی شیطان او را به بهانه دقت و احتیاط به دام میاندازد.
واژههای مراء و جدال بهلحاظ مفهومی متمایزند. همانگونه که گفتیم، «مراء» به این معناست که کسی بهمحض مواجهشدن با هر مطلبی قصد داشته باشد آن را ابطال کند؛ اما «جدال» این است که انسان در میدان بحث برای اقناع طرف مقابل از روش جدل استفاده کند تا زودتر بتواند او را قانع سازد. ممکن است مطلب صحیح باشد و مخاطب قانع شود، همانگونه
که احتمال دارد برای اقناع مخاطب از مطلبی نادرست استفاده شود. گاه نیز از همان آغاز روش جدلی به کار میرود یا جدل برای اعتراض به ادعای کسی به میان میآید.
قرآن کریم نیز به جدال اشاره کرده و برخی جدالها را خوب، و برخی را بد شمرده است. قرآن کریم درباره جدال نکوهیده میفرماید: وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلا هُدىً وَلا كِتابٍ مُنیرٍ.(1) درباره جدال مطلوب نیز میفرماید: وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ.(2) خداوند متعال به خود پیغمبر هم میفرماید: ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ.(3) جدال احسن با دعوت به شیوه حکمت متفاوت است. در دعوت با حکمت، برهان عقلی به کار میآید که به بدیهیات ختم میشود. اقامه برهان به این شیوه امکانپذیر؛ اما دشوار است؛ اما در جدال احسن همان مطلب حق با مقدماتی بیان میشود که مخاطب آنها را قبول دارد و به همین دلیل مجاب میشود.
نمونههایی از جدال احسن را میتوان در قرآن کریم دید؛ مثلاً خداوند خطاب به مشرکانی که با فرزند دختر مخالف بودند و دخترهایشان را زندهبهگور میکردند، میفرماید: أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنثَى* تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِیزَى.(4) خداوند متعال میفرماید شما که داشتن دختر را عیب میشمارید، چرا ملائکه را دختران خدا میپندارید؟! آیا سهم شما پسر و سهم او دختر است ؟! اینگونه تقسیم فرزند عادلانه نیست! درواقع، این بیان که بهصورت جدلی مطرح شده است، هرچند برهان نیست، خصم و طرف مقابل را ساکت و محکوم میکند و راه پاسخدادن را بر او میبندد. گاه اینگونه بحثها اقناع مخاطب را سادهتر میکند و استفاده از این روش با رعایت شروطش کار بدی قلمداد نمیشود. جدال احسن آن است که مطلب حق بهسادگی و با روشی
1. حج (22)، 8. «و از [میان] مردم كسى است كه درباره خدا بدون هیچ دانش و بىهیچ رهنمود و كتاب روشنى به مجادله مىپردازد».
2. عنکبوت (29)، 46. «و با اهل كتاب جز به شیوهاى كه نیكوتر است مجادله مكنید».
3. نحل (16)، 125. «با حكمت و اندرز نیكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به [شیوهاى] كه نیكوتر است مجادله نماى».
4. نجم (53)، 21 و 22. «آیا [به خیالتان] براى شما پسر است و براى او دختر؟* در این صورت، این تقسیمِ نادرستى است».
قانعکننده بیان شود. خدای متعال میفرماید: با اهل کتاب جدال احسن کنید؛ مثلاً به آنها بگویید ما و شما خدای یگانه را میپرستیم و هردو در برابر آنچه خدا نازل کرده است تسلیمیم؛ پس بیایید منصفانه بررسی کنیم که آیا خدا بعد از تورات و انجیل کتاب دیگری هم نازل کرده است یا خیر. اینگونه بحثکردن با اهل کتاب بسیار مؤثر بود؛ زیرا نقطه افتراق مشترک با بتپرستان داشتند. شروع بحث از نقطهای که هردو طرف قبول دارند در روحیه طرف مقابل تأثیر مثبت دارد؛ زیرا احساس میکند دیدگاههای او به شما نزدیک است.
این توضیح روشن میکند که جدل همیشه هم نکوهیده نیست، بلکه جدال احسن یکی از روشهای دعوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده است. اما مراء اینگونه نیست. کسی که حالت مراء در وجودش تثبیت شده است، همواره میکوشد دلیل طرف مقابل را ابطال کند و در صحت آن تشکیک کرده، شبهه بتراشد. چنین کسی به حق یا باطلبودن دلیل طرف مقابل اهمیتی نمیدهد و همه همتش را صرف محکومکردن دیگران میسازد. این حالت موجب تثبیت شک در وجود او میشود و به همین دلیل نمیتوان امید داشت که به حق و ایمان مطلوب دست یابد.
دومین شعبه شک خودباختگی و هراس است. یکی از عواملی که ممکن است زمینه شک را در انسان پدید آورد و مانع رسیدن او به ایمان صحیح شود، اعتماد نداشتن به خود در بحث و تحقیق است. در فرایند تحقیق نباید بهمحض مواجه شدن با مسئله دشوار حالت خودباختگی و هراس پیدا کنیم، بلکه در چنین مواقعی بهجای توهمِ ناممکنبودنِ حل مسئله، باید ذهن را با آن درگیر کرد. اگر انسان بر اثر تنبلی، درباره مشکلات و مسائل پیشرو نیندیشد، به ایمان صحیح دست نمییابد. بنابراین هولوهراس و عقبنشینی از حل مسائل، نهتنها مشکلی را حل نمیکند، بلکه از موانع ایمان بهشمار میرود.
تردید سومین شعبه شک به شمار میآید؛ یعنی اینکه انسان از میان سخنان متقابل نتواند به
نتیجهای قطعی برسد و در میان ادله مختلف حیران و سرگردان بماند. چنین کسی قدرت تصمیمگیری و تشخیص قاطع ندارد و در میان اقوال نمیتواند یکی را انتخاب کند، بلکه همواره با وسواس گامی به جلو و گامی به عقب برمیدارد. این حالت بهتدریج در او تثبیت میشود و در دام وسواس ذهنی گرفتار میآید. اگر ذهن انسان، با این فرایند، قدرت تصمیمگیری را از دست بدهد، حتی با یافتن دلیل روشن و پذیرفتنی نمیتواند قانع شود؛ چراکه دوباره شبهههای مخالفان از ذهنش میگذرد و در عقایدش دچار تزلزل و تردید میشود. این حالت برگشتپذیر است؛ یعنی گاه بهجانب عقاید حق میگراید، و گاه عقاید باطل به شیوههای مختلف او را بهسمت خود میکشاند. این حالت نوعی بیماری روانی است. انسان عادی در حالت طبیعی با شنیدن دلیل روشن تصمیم قاطع میگیرد و پس از پذیرش، به دانستههای خود عمل میکند؛ اما کسی که وسواس ذهنی دارد نمیتواند خودش را قانع کند و بهصورت قطعی به عقیدهای دست یافته، بدان پایبند باشد؛ ازاینرو همواره در حالت شک باقی میماند.
شعبه چهارم شک را باید در درون انسانهایی جستوجو کرد که به نوعی در برابر وقایع و حوادث بیخیالاند؛ مانند ماجراجویانی که خود را به آبوآتش میزنند و کارهای عجیب و غریب میکنند و گاه برای ثبت رکورد ساعتهای طولانی در قفس شیر یا دیگر حیوانات درنده میمانند و ممکن است طعمه آنها شوند. گویی زندگی برای آنها اهمیتی ندارد و دوست دارند همیشه در عالَم هیجان زندگی کنند و دیگران را هم شگفتزده کنند. اگر با کسی که چنین روحیاتی دارد، درباره مسائلی از قبیل دین، مرگ، جهنم و... صحبت کنیم، با بیاعتنایی از آن میگذرد یا میگوید اینکه چه دینی داشته باشیم خیلی مهم نیست، و اگر هم جهنمی در کار بود آنوقت فکری میکنیم! اینگونه بیخیالی و بیاعتناییِ ماجراجویانه در باب مسائل دینی که در روایت، به «استسلام» تعبیر شده است، از شعبههای شک بهشمار میرود. کسی که دچار حالت استسلام است، در برابر هر سرنوشتی بیتوجه است و صرفاً به لذتی خیالی میاندیشد که برای خود ترسیم کرده است.
بر اساس فرمایش حضرت علی علیه السلام ، مراء، خودباختگی و هراس، تردید و بیخیالی چهار شعبه شک هستند که هریک آثار و نتایجی دارند. به فرموده ایشان، اگر حالت مراء در وجود انسان بهصورت عادت و ملکه ثابت درآید، هرگز شبش به صبح نمیرسد(1) و از این تاریکیها به روشنی دست نخواهد یافت: فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دَیْدَناً(2) لَمْ یُصْبِحْ لَیْلُهُ؛ آری، کسی که کار او فقط ردکردن سخن دیگران است، به ایمان نمیرسد.
کسی که در مواجهه با هر مسئلهای که محتاج تحقیق و تفکر است، گرفتار هول میشود، بهجای آنکه رودرروی آن بایستد و در باب آن تحقیق کند، به عقب بازمیگردد و همیشه میکوشد مقابل مسائل مهم قرار نگیرد یا بهمحض مواجهه با آنها میگریزد: وَمَنْ هَالَهُ مَا بَیْنَ یَدَیْهِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَیْهِ. روشن است کسی که بهجای ادامهدادن مسیر به سمت عقب حرکت کند هیچگاه به مقصد نمیرسد.
حضرت علی علیه السلام درباره آثار دو شعبه اول شک فرمودند که مراء و هراس نتیجهای دربر ندارد، اما دو شعبه دیگر، یعنی تردید و بیخیالی در مسائل دینی نتایج خطرناکی را به دنبال دارد: ذهنِ کسی که به رفتوآمد بین دو قطب عادت کرده و نمیتواند تصمیم بگیرد، در بین راه، آماج حمله شیاطین قرار میگیرد و زیر سُم آنها نابود میشود: وَمَنْ تَرَدَّدَ فِی الرَّیْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِكُ الشَّیَاطِینِ. این هشدار حضرت برای اشاره به خطرِ بزرگِ وسواس ذهنی است. همانگونه که میبینیم، چنین تعبیری برای دو شعبه اول شک بهکار نرفته است؛ بنابراین باید توجه کرد که شناختن دلیل صحیح، راه و روش عقلی دارد و برای بررسی هر علم و گزارهای باید از روش عقلایی متناسب با آن استفاده کرد. البته اگر در این فرایند، بعضی جزئیات محل اختلاف باشد قابل چشمپوشی است؛ مثلاً شکل اول قیاس منطقی ـ اگر مقدماتش یقینی باشد ـ مفید یقین است. به همین دلیل است که اگر برهانی یقینی بر اساس شكل اول تنظیم شود، هر ذهن سالمی آن را میپذیرد؛ همانگونه که هیچکس شک نمیکند که حاصلضربِ عدد دو در دو، عدد چهار خواهد
1. یعنی هیچوقت از حالت مراء که نوعی تاریکی است رهایی نمییابد و همواره در حال ردکردن نظرهای حق یا باطلِ دیگران است.
2. دَیدن، به معنای عادت ثابت است.
بود. اما کسی که تردید در وجودش رسوخ کرده و بهصورت ملکه درآمده است، نمیتواند اینگونه امور قطعی را هم بپذیرد و قانع شود؛ چراکه دیگر راهی برای اصلاح ذهن و عقل او باقی نمانده است. اینگونه است که شیاطین به او حمله میآورند و او را زیر سُمهای خود له میكنند.
همچنین وضعیت کسی که ماجراجویانه با اختیار خود تسلیم هلاکت میشود و از حوادث باكی ندارد، خطرناکتر و سختتر است. آیا كسیكه خود را از بالای كوهی مرتفع به اعماق دره پرت میكند، نجات مییابد و سالم میماند؟ کسیکه خوشیِ هیجان را بر زندگی خود ترجیح میدهد و حتی با آگاهی از معاد و عذابهای اخروی دست به تهور میزند، طبعاً از ایمان و سعادت دنیا و آخرت بازمیماند.
امید است خداوند متعال توفیق شناخت درست معارف دین و پایبندی به آنها را به همه حق جویان عنایت فرماید و ما را از شر شیطان و وسوسههایش محفوظ بدارد.