ـ مقدمه
ـ اراده
شامل: حكمت
ـ كلام
ـ صدق
یكى از مسائل جنجالىِ علم كلام، مسأله اراده الهى است كه از جهاتِ متعددى مورد بحث و اختلاف، واقع شده است مانند اینكه: آیا اراده از صفات ذاتى است یا از صفات فعلى؟ و آیا قدیم است یا حادث؟ و آیا واحد است یا متعدد؟ و...
و این همه، علاوه بر مباحثى است كه در فلسفه، پیرامون مطلق اراده و به ویژه اراده الهى، مطرح شده است.
بدیهى است بحث گسترده پیرامون این موضوع، متناسب با این كتاب نیست. از اینروى، نخست توضیحى درباره مفهوم اراده مىدهیم و آنگاه به بیان فشردهاى پیرامون اراده الهى مىپردازیم.
واژه «اراده» در محاورات عرفى، دست كم به دو معنى استعمال مىشود: یكى دوست داشتن، و دیگرى تصمیم گرفتن بر انجام كار.
معناى اول از نظر مورد، خیلى وسیعتر است و شامل دوست داشتنِ اشیاء خارجى1 و افعال خود شخص و افعال دیگران نیز مىشود. بخلاف معناى دوم كه تنها در مورد افعال خود
1. مانند این آیه شریفه «تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللّهُ یُرِیدُ الْآخِرَةَ» سوره انفال، آیه 87.
شخص بكار مىرود.
اراده بمعناى اول (= محبت) هر چند در مورد انسان، از قبیل اعراض و كیفیّات نفسانى است اما عقل مىتواند با تجرید جهات نقص، مفهوم عامّى را بدست بیاورد كه قابل اطلاق بر موجودات جوهرى و حتى بر خداى متعال باشد چنانكه در مورد علم نیز همین كار انجام مىدهد و از اینروى مىتوان «حبّ» را كه قابل اطلاق بر محبت الهى نسبت به ذات خودش هم مىباشد یكى از صفات ذاتیّه به شمار آورد. پس اگر منظور از اراده الهى، حبّ كمال باشد كه در مرتبه اول به كمال نامتناهى الهى، تعلق مىگیرد و در مراتب بعدى به كمالات سایر موجودات از آن جهت كه آثارى از كمال او هستند مىتوان آن را از صفات ذاتیّه، قدیم و واحد و عین ذات مقدس الهى دانست.
و اما اراده به معناى تصمیم گرفتن بر انجام كارى، بدون شك از صفات فعلیّه مىباشد كه به لحاظ تعلق به امر حادث، مقید به قیود زمانى مىگردد چنانكه در استعمالات قرآنى ملاحظه مىشود مانند «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ كُنْ فَیَكُونُ»1.
ولى باید توجه داشت كه اتّصاف خداى متعال به صفات فعلیّه، به این معنى نیست كه تغییرى در ذات الهى حاصل شود یا عرَضى در آن، پدید آید بلكه بدین معنى است كه اضافه و نسبتى بین ذات الهى و مخلوقاتش از دیدگاه خاص و در شرایط معینى لحاظ مىشود و مفهوم اضافى ویژهاى به عنوان یكى از صفات فعلیّه، انتزاع مىگردد.
در مورد اراده، این رابطه در نظر گرفته مىشود كه هر مخلوقى از آن جهت كه داراى كمال و خیر و مصلحتى بوده آفریده شده است پس وجود آن در زمان و مكان خاص و یا كیفیت مخصوص، متعلق علم و محبت الهى قرار گرفته و به خواست خودش آن را آفریده است نه اینكه كسى او را مجبور كرده باشد. ملاحظه این رابطه، موجب انتزاع مفهومى اضافى بنام «اراده» مىگردد كه از نظر تعلق به شىء محدود و مقید، داراى حدود و قیودى خواهد بود، و همین مفهوم اضافى است كه متّصف به حدوث و كثرت مىشود زیرا اضافه، تابع طرفین است و حدوث و كثرتِ یكى از طرفین، كافى است كه این اوصاف به اضافه هم سرایت كند.
1. سوره یس، آیه 82.
با توجه به توضیحى كه درباره اداره الهى داده شد ضمناً روشن گردید كه این اراده به صورت گزافى و بى حساب، به ایجاد چیزى تعلق نمىگیرد بلكه آنچه اصالتاً مورد تعلق اراده الهى واقع مىشود جهت كمال و خیر اشیاء است. و چون تزاحم مادیّات، موجب نقض و زیان بعضى از آنها بوسیله بعضى دیگر مىشود مقتضاى محبت الهى به كمال اینست كه پیدایش مجموع آنها به گونهاى باشد كه خیر و كمال بیشترى بر آنها مترتّب گردد، و از سنجیدن اینگونه روابط، مفهوم «مصلحت» بدست مىآید و گرنه مصلحت، امرى مستقل از وجود مخلوقات نیست كه تأثیرى در پیدایش آنها داشته باشد چه رسد به اینكه در اداره الهى اثر بگذارد.
حاصل آنكه: چون افعال الهى از صفات ذاتیّه او مانند علم و قدرت و محبت به كمال و خیر، سرچشمه مىگیرد همیشه به صورتى تحقق مىیابد كه داراى مصلحت باشد یعنى بیشترین كمال و خیر بر آنها مترتب گردد و چنین ارادهاى به نام «اراده حكیمانه» نامیده مىشود و از اینجا صفت دیگرى براى خداى متعال در مقام فعل، به نام صفت «حكیم» انتزاع مىگردد كه مانند دیگر صفات فعلیّه، قابل بازگشت به صفات ذاتیّه خواهد بود.
البته باید توجه داشت كه انجام كار به خاطر مصلحت به این معنى نیست كه مصلحت، علت غائى براى خداى متعال باشد بلكه نوعى هدف فرعى و تبعى به شمار مىرود و علت غائىِ اصلى براى انجام كارها همان حبّ به كمال نامتناهى ذاتى است كه بالتّبع به آثار آن یعنى كمال موجودات هم تعلق مىگیرد، و از اینجاست كه گفته مىشود: علت غائى براى افعال الهى همان علت فاعلى است و خداى متعال، هدف و غرضى زائد بر ذات ندارد. اما این مطلب، منافاتى ندارد با اینكه كمال و خیر و مصلحت موجودات به عنوان هدف فرعى و تَبَعى به حساب آورده شود. و به همین معنى است كه افعال الهى در قرآن كریم، تعلیل به امورى شده كه بازگشت همه آنها به كمال و خیر مخلوقات است چنانكه آزمایش شدن و انتخاب بهترین
كارها و بندگى خدا كردن و رسیدن به رحمت خاص و جاودانى الهى1، به عنوان اهدافى براى آفرینش انسان، ذكر شده كه به ترتیب، هر كدام از آنها مقدمه دیگرى مىباشد.
یكى از مفاهیمى كه به خداى متعال، نسبت داده مىشود مفهوم تكلم و سخن گفتن است و بحث درباره كلام الهى از دیرباز، میان متكلمین مطرح بوده و حتى گفته شده كه علت نامیده شدن «علم كلام» به این نام، همین است كه اصحاب این علم، درباره كالم الهى بحث مىكردهاند و اشاعره، آنرا از صفات ذاتیّه و معتزله آن را از صفات فعلیّه مىشمرده اند. و یكى از موارد اختلاف شدید بین این دو دسته از متكلمین همین مسأله بوده كه آیا قرآن كه كلام خدا مىباشد مخلوق است یا غیرمخلوق؟ و حتى گاهى یكدیگر را بر سر این موضوع، تكفیر مىكرده اند!
با توجه به تعریفى كه براى صفات ذاتیّه و صفات فعلیّه شد به آسانى مىتوان دریافت كه سخن گفتن از صفات فعل است كه باید براى انتزاع آن، مخاطبى را در نظر گرفت كه مقصود گوینده را بوسیله شنیدن صورت یا دیدن مكتوب یا یافتن مفهومى در ذهن خودش و یا بصورت دیگرى دریابد. و در حقیقت، این مفهوم از رابطه بین خدا كه مىخواهد حقیقتى را بر كسى مكشوف سازد با مخاطبى كه آن حقیقت را درك مىكند انتزاع مىشود. مگر اینكه براى تكلم، معناى دیگرى منظور گردد و مثلاً به قدرت بر سخن گفتن یا علم به مفاد سخن، بازگردانده شود كه در این صورت، بازگشت به صفات ذاتیّه مىكند چنانكه نظیر آن در مورد بعضى دیگر از صفات فعلیّه گفته شد.
و اما قرآن، به معناى خطوط یا الفاظ یا مفاهیم موجود در اذهان یا حقیقت نورانى و مجرد آن، از مخلوقات است. مگر اینكه كسى علم ذاتى الهى را به عنوان حقیقت قرآن تلقى كند كه در این صورت، بازگشت آن به صفت ذاتى علم خواهد بود. ولى اینگونه تأویلات در مورد كلام
1. ر. ك: سوره هود: آیه 7، سوره ملك: آیه 2، سوره كهف: آیه 7، سوره ذاریات: آیه 56، سوره هود: آیه 108 و 119، سوره جاثیه: آیه 23، سوره آل عمران: آیه 15، سوره توبه: آیه 72.
الهى و قرآن كریم و مانند آنها، خارج از عرف محاوره است و باید از آنها اجتناب كرد.
سخنان الهى اگر به صورت امر و نهى و انشاء باشد وظایف عملى بندگان را تعیین مىكند و جاى اتّصاف به صدق و كذب را ندارد. اما اگر بصورت اِخبار از حقایق موجود یا حوادث گذشته و آینده باشد متّصف به صدق مىگردد چنانكه قرآن كریم مىفرماید: «وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَدِیثاً»1و هیچكس هیچ گونه عذرى براى عدم قبول آنها نخواهد داشت.
این صفت، اساس اعتبار نوع دیگرى از استدلال (استدلال نقلى و تعبّدى) براى اثبات مسائل فرعى جهان بینى و بسیارى از مسائل ایدئولوژى را تشكیل مىدهد.
از جمله دلایل عقلى كه براى اثبات این صفت مىتوان اقامه كرد اینست كه سخن گفتن خدا از شئون ربوبیّت الهى و تدبیر جهان و انسان، و براساس علم و حكمت، و به منظور هدایت مخلوقات و فراهم كردن وسیله شناختهاى صحیح براى مخاطبین است و اگر امكان مخالفت با واقع داشته باشد اعتمادى بر آنها نخواهد بود و موجب نقض غرض شده خلاف حكمت الهى خواهد بود.
1. سوره نساء، آیه 87.
پرسش
1- اراده الهى به چه معنى از صفات ذاتیّه، و به چه معنى از صفات فعلیّه شمرده مىشود؟
2- براى انتزاع مفهوم اراده به عنوان صفت فعلى، چه رابطهاى بین خدا و مخلوقات، در نظر گرفته مىشود؟
3- اراده الهى چگونه متّصف به حدوث و كثرت مىگردد؟
4- حكمت الهى را بیان كنید.
5- مفهوم مصلحت چگونه بدست مىآید؟
6- به چه معنى مىتوان مصلحت و خیر و كمال مخلوقات را هدف آفرینش بشمار آورد؟
7- كلام الهى را شرح دهید.
8- دلیل عقلى بر صادق بودن خداى متعال را بیان كنید.