ـ آیا اعجاز، اصل علیّت را نقض نمىكند؟
شامل: آیا خرق عادت، بمنزله تغییر در سنّت الهى نیست؟
ـ چرا پیامبر اسلام از ارائه معجزات، خوددارى مىكرد؟
ـ آیا معجزات، برهان عقلى است یا دلیل اقناعى؟
پیرامون مسأله اعجاز، شبهاتى مطرح مىشود كه اینك به ذكر و توضیح آنها مىپردازیم:
1- شبهه اول آنكه: هر پدیده مادّى، علت خاصى دارد كه مىتوان آنرا به كمك آزمایشهاى علمى شناخت، و ناشناخته بودن علت پدیدهاى كه معلول نقص ابزارهاى آزمایشگاهى مىباشد را نمىتوان دلیلى بر عدم وجود علت عادى براى پدیدهاى قلمداد كرد. بنابراین، پدیده هاى خارق العاده را تنها به این عنوان مىتوان پذیرفت از علل و عوامل ناشناختهاى بوجود مىآیند. و حداكثر، آگاهى از علل آنها در زمانى كه هنوز ناشناخته هستند را مىتوان امرى اعجازآمیز بحساب آورد. و اما انكار علل قابل شناخت بوسیله آزمایشهاى علمى، بمعناى نقض اصل علیّت و مردود است.
پاسخ این است كه اصل علیّت، بیش از این، اقتضائى ندارد كه براى هر موجود وابسته و معلولى، علتى اثبات شود و اما اینكه هر علتى باید لزوماً قابل شناخت بوسیله آزمایشهاى علمى باشد به هیچ وجه لازمه اصل علیّت نیست و دلیلى هم بر آن نمىتوان یافت زیرا بُرد آزمایشهاى علمى، محدود به امور طبیعى است و هرگز نمىتوان وجود یا عدم امور ماوراء طبیعى یا عدم تأثیر آنها را بوسیله ابزارهاى آزمایشگاهى، ثابت كرد.
و اما تفسیر اعجاز به آگاهى از علل ناشناخته، صحیح نیست زیرا اگر این آگاهى از راه علل عادى، بدست آمده باشد تفاوتى با سایر پدیده هاى عادى نخواهد داشت و به هیچ وجه نمىتوان آنرا امرى خارق العاده بحساب آورد، و اگر آگاهى مزبور بصورت غیرعادى، حاصل شده باشد
هر چند امرى خارق العاده خواهد بود و در صورتى كه مستند به اذن خاص خداى متعال و بعنوان دلیلى بر صدق نبوت باشد یكى از اقسام معجزه (معجزه علمى) بشمار خواهد رفت چنانكه آگاهى حضرت عیسى (علیه السلام) از خوراكها و اندوخته هاى مردم، یكى از معجزات آن حضرت شمرده شده است1، ولى نمىتوان معجزه را منحصر به همین قسم دانست و سایر اقسام آنرا نفى كرد. سرانجام، جاى این سؤال، باقى مىماند كه فرق بین این پدیده با سایر پدیده هاى خارق العاده، در ارتباط با اصل علیّت چیست؟
2- شبهه دوم آنكه: سنت الهى بر این، جارى شده كه هر پدیدهاى را از راه علت خاصى بوجود بیاورد، و طبق آیات كریمه قرآن سنتهاى الهى، تغییر و تبدیلى نخواهد یافت2. بنابراین، خرق عادت كه بمنزله تغییر و تبدیل در سنت الهى است بوسیله چنین آیاتى نفى مىشود.
این شبهه، نظیر شبهه پیشین است با این تفاوت كه در آنجا صرفاً از راه عقل، استدلال مىشود و در اینجا به آیات قرآنى، استناد شده است. و پاسخ آن اینست: انحصار اسباب و علل پدیده ها در اسباب و علل عادى را یكى از سنتهاى تغییرناپذیر الهى شمردن، سخنى است بى دلیل، و نظیر اینست كه كسى ادعا كند كه منحصر بودن علت حرارت در آتش، یكى از سنتهاى تغییرناپذیر الهى است! و در برابر چنین ادعاهایى مىتوان گفت كه تعدّد انواع علل براى انواع معلولها و جانشین شدن اسباب غیرعادى براى اسباب عادى، امرى است كه همیشه در جهان وجود داشته و از اینروى باید آنرا یكى از سنن الهى بشمار آورد و منحصر شدن اسباب به اسباب عادى را تغییرى براى آن تلقى كرد كه در آیات كریمه قرآن، نفى شده است.
بهرحال، تفسیر كردن آیاتى كه دلالت بر نفى تغییر و تحول در سنتهاى الهى دارد بصورتى كه جانشین ناپذیرى اسباب عادى بعنوان یكى از آن سنتهاى تغییرناپذیر بحساب آید تفسیرى است بى دلیل. بلكه آیات فراوانى كه دلالت بر وقوع معجزات و خوارق عادت دارد
1.ر. ك: سوره آل عمران، آیه 49.
2.ر. ك: سوره اسراء: آیه 77، سوره احزاب: آیه 62، سوره فاطر: آیه 43، سوره فتح: آیه 23.
دلیل محكمى بر عدم صحّت این تفسیر مىباشد. و تفسیر صحیح آیات مزبور را باید از كتب تفسیر، جستجو كرد و در اینجا بطور اجمال، اشاره مىكنیم كه این دسته از آیات شریفه، ناظر به نفى تخلف معلول از علت است نه نفى تعدّد علت و جانشین شدنِ علت غیرعادى نسبت به علت عادى، بلكه شاید بتوان گفت كه قدر متیقّن از مورد این آیات، تأثیر اسباب و علل غیرعادى است.
3- شبهه سوم آنكه: در قرآن كریم آمده است كه مردم مكرراً از پیامبر اسلام (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) درخواست معجزات و خوارق عادت مىكردند و آن حضرت از اجابت چنین درخواستهایى خوددارى مىكرد1 و اگر ارائه معجزات، راهى براى اثبات نبوت است چرا پیامبر اكرم (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) از این راه، استفاده نمىكرد؟
پاسخ اینست كه اینگونه آیات، مربوط به درخواستهایى است كه بعد از اتمام حجت و اثبات نبوت آن حضرت از هر سه راه (قرائن صدق، بشارات پیامبران پیشین، و ارائه معجزه) و از سر لجاج و عناد یا اغراض دیگرى غیر از كشف حقیقت انجام مىگرفت2 و حكمت الهى، اقتضاء اجابت چنین درخواستهایى را نداشت.
توضیح آنكه: هدف از ارائه معجزات كه امرى استثنائى در نظام حاكم بر این جهان است و گاهى بعنوان اجابت درخواست مردم (مانند ناقه حضرت صالح (علیه السلام)) و گاهى بطور ابتدایى (مانند حضرت عیسى (علیه السلام)) انجام مىگرفت شناساندن پیامبران خدا و اتمام حجت بر مردم بود نه الزام بر پذیرفتن دعوت انبیاء (علیهم السلام) و تسلیم و انقیاد جبرى در برابر ایشان، و نه فراهم كردن وسیلهاى براى سرگرمى و بر هم زدن نظام اسباب و مسبّبات عادى. و چنان هدفى اقتضاء پاسخ مثبت به هر درخواستى را ندارد بلكه اجابت بعضى از آنها خلاف حكمت و نقض غرض مىباشد مانند درخواستهایى كه مربوط به كارهایى بود كه راه گزینش را مسدود مىساخت و مردم را براى پذیرفتن دعوت انبیاء (علیهم السلام) تحت فشار
1.ر. ك: سوره انعام: آیه 37، 109، سوره یونس: آیه 20، سوره رعد: آیه 7، سوره انبیاء: آیه 5.
2.ر. ك: سوره انعام: آیه 35، 124، سوره طه: آیه 133، سوره صافّات: آیه 14، سوره قمر: آیه 2، سوره شعراء: آیه 3 و 4، 197، سوره اسراء: آیه 59، سوره روم: آیه 58.
قرار مىداد یا درخواستهایى كه از سر عناد و لجاج و یا با انگیزه هاى دیگرى غیر از حقیقت جویى، انجام مىگرفت. زیرا از سویى، ارائه معجزات، به ابتذال كشیده مىشد و مردم بعنوان سرگرمى به تماشاىِ آنها روى مىآورند، یا براى تأمین منافع شخصى، گرد پیامبران اجتماع مىكردند؛ و از سوى دیگر، باب امتحان و آزمایش و گزینش آزاد، مسدود مىشد و مردم از روى كراهت و تحت تأثیر عامل فشار، پیروى انبیاء (علیهم السلام) را مىپذیرفتند و این هر دو، برخلاف حكمت و هدف از ارائه معجزات بود. اما در غیر این موارد و در جایى كه حكمت الهى، اقتضاء مىكرد درخواستهاى ایشان را مىپذیرفتند چنانكه معجزات فراوانى از پیامبر اسلام (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) نیز ظاهر گشت كه بسیارى از آنها با نقل با متواتر، ثابت شده است و در رأس آنها معجزه جاودانى آن حضرت یعنى قرآن كریم قرار دارد و توضیح آن خواهد آمد.
4- شبهه چهارم آنكه: معجزه از آن جهت كه منوط به اذن خاص الهى است مىتواند نشانهاى بر وجود ارتباط خاصى بین خداى متعال و آورنده معجزه باشد به این دلیل كه آن اذن خاص را به او داده، و به تعبیر دیگر: كار خود را بدست او و از مجراى اراده او تحقق بخشیده است. اما لازمه عقلىِ این نوع ارتباط، آن نیست كه ارتباط دیگرى هم بین خداى متعال و آورنده معجزه، بعنوان فرستادن و گرفتن وحى، برقرار باشد. پس نمىتوان معجزه را دلیلى عقلى بر صحّت ادّعاى نبوت شمرد و حداكثر باید آنرا نوعى دلیل ظنّى و اقناعى بحساب آورد.
پاسخ این است كه كار خارق العاده هر چند خارق العاده الهى باشد خودبخود دلالتى بر وجود رابطه وحى ندارد و از اینروى نمىتوان كرامات اولیاء خدا را دلیلى بر پیامبرى ایشان دانست ولى سخن درباره كسى است كه ادّعاى نبوت كرده و معجزه را بعنوان نشانهاى بر صدق ادّعاى خودش انجام داده است. اگر فرضاً چنین كسى به دروغ، ادّعاى نبوّت مىكرد یعنى بزرگترین و زشت ترین گناهانى كه موجب بدترین مفاسد دنیا و آخرت مىشود را انجام مىداد1 هرگز صلاحیت و شایستگى چنان ارتباطى را با خداى متعال نمىداشت و حكمت
1.ر. ك: سوره انعام: آیه 21، 93، 144، سوره اعراف: آیه 37، سوره یونس: آیه 17، سوره هود: آیه 18، سوره كهف: آیه 15، سوره عنكبوت: آیه 68، سوره شورى: آیه 24.
الهى اقتضاء نمىكرد كه قدرت بر ارائه معجزه را به او بدهد تا موجبات گمراهى بندگان را فراهم آورد.1
حاصل آنكه: عقل به روشنى درمى یابد كه كسى شایستگىِ ارتباط خاص با خداى متعال و اعطاء قدرت بر انجام معجزات را دارد كه به مولاى خودش خیانت نكند و موجبات گمراهى و بدبختى ابدىِ او را فراهم نیاورد.
بنابراین، آوردن معجزه، دلیل عقلىِ قاطعى بر صحّت ادعاى نبوّت خواهد بود.
پرسش
1- مفاد اصل علیّت چیست؟ و لازمه آن كدام است؟
2- چرا پذیرفتن اصل علیّت، منافاتى با پذیرفتن اعجاز ندارد؟
3- چرا تفسیر اعجاز، به آگاهى از علل ناشناخته، صحیح نیست؟
4- آیا پذیرفتن اعجاز، منافاتى با تغییرناپذیرى سنتهاى الهى دارد؟ چرا؟
5- آیا انبیاء ابتدائاً اقدام به آوردن معجزه مىكردند یا برحسب درخواست مردم انجام مىدادند؟
6- چرا پیامبران به هر درخواستى براى معجزه، پاسخ مثبت نمىدادند؟
7- توضیح دهید كه معجزه، تنها یك دلیل ظنّى اقناعى نیست بلكه برهانى عقلى بر صدق ادّعاى نبوّت است.
1.ر. ك: سوره الحاقه: آیات 44-46 .