ـ ضرورت مصونیّت وحى
شامل: سایر موارد عصمت
ـ عصمت پیامبران
بعد از آنكه ضرورت وحى بعنوان راه دیگرى براى دستیابى به شناختهاى لازم، و جبران نارسایى حس و عقل انسانى، به ثبوت رسید مسأله دیگرى مطرح مىشود و آن این است:
با توجه به اینكه افراد عادى انسان مستقیماً از این وسیله شناخت، بهرهمند نمىشوند و استعداد و لیاقت دریافت وحى الهى را ندارند. و ناچار پیام الهى بوسیله افراد خاصى (پیامبران) باید به ایشان ابلاغ شود چه ضمانتى براى صحّت چنین پیامى دارد؟ و از كجا مىتوان مطمئن شد كه شخص پیامبر، وحى الهى را درست دریافت كرده و آنرا درست به مردم رسانده است؟ و نیز اگر واسطهاى بین خدا و پیامبر، وجود داشته، او نیز رسالت خود را بطور صحیح انجام داده است؟ زیرا راه وحى، در صورتى كارآیى لازم را دارد، و مىتواند نارسایى دانش بشرى را جبران كند كه از مرحله صدور تا مرحله وصول به مردم، از هرگونه تحریف و دستبرد عمدى و سهوى، مصون باشد و گرنه با وجود احتمال سهو و نسیان در واسطه یا وسائط، یا تصرف عمدى در مفاد آن، باب احتمال خطاء و نادرستى در پیام واصل به مردم، باز مىشود و موجب سلم اعتماد از آن مىگردد. پس از1 چه راهى مىتوان اطمینان یافت كه وحى الهى بطور صحیح و سالم بدست مردم مىرسد؟
بدیهى است هنگامى كه حقیقت وحى، بر مردم مجهول باشد و استعداد دریافت و آگاهى
1. قرآن كریم در این باره مىفرماید: «وَ ما كانَ اللّهُ لِیُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَیْبِ وَ لكِنَّ اللّهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ ». سوره آل عمران، آیه 179.
از آنرا نداشته باشند راهى براى كنترل و نظارت بر درستى كار وسائط نخواهند داشت و تنها در صورتى كه محتواى پیامى مخالف احكام یقینى عقل باشد خواهند فهمید كه خللى در آن، وجود ندارد. مثلاً اگر كسى ادعا كرد كه از طرف خدا به او وحى شده كه اجتماع نقیضین جایز یا واجب است یا (العیاذباللّه) تعدّد یا تركیب یا زوال، در ذات الهى راه دارد مىتوان به كمك حكم یقینى عقل به بطلان چنین مطالبى كذب ادعا وى را اثبات كرد اما نیاز اصلى به وحى، در مسائلى است كه عقل، راهى براى اثبات یا نفى آنها ندارد و نمىتواند با ارزیابى مفاد و محتواى پیام، صحّت و سقم آنرا تشخیص دهد. در چنین مواردى از چه راهى مىتوان صحّت محتواى وحى و مصونیّت آن را از تصرف عمدى یا سهوى وسائط، اثبات كرد؟
جواب این است: همانگونه كه عقل، با توجه به حكمت الهى طبق برهانى كه در درس بیست و دوم بیان شد درمى یابد كه باید راه دیگرى براى شناختن حقایق و وظایف عملى، وجود داشته باشد هر چند از حقیقت و كنه آن راه، آگاه نباشد به همین ترتیب درك مىكند كه مقتضاى حكمت الهى این است كه پیامهاى او سالم و دست نخورده بدست مردم برسد و گرنه نقض غرض خواهد شد.
به دیگر سخن: بعد از آنكه معلوم شد كه باید پیامهاى الهى با یك یا چند واسطه به مردم برسد تا زمینه تكامل اختیارى انسانها فراهم شود و هدف الهى از آفرینش بشر تحقق یابد با استناد به صفات كمالیّه الهى ثابت مىشود كه این پیامها مصون از تصرفات عمدى و سهوى خواهد بود. زیرا اگر خداى متعال نخواهد كه پیامهایش بطور صحیح به بندگانش برسد خلاف حكمت خواهد بود و اراده حكیمانه الهى، آنرا نفى مىكند، و اگر خدا نداند كه پیام خود را از چه راهى و بوسیله چه كسانى بفرستد كه سالم به بندگانش برسد با علم نامتناهى او منافات خواهد داشت، و اگر نتواند وسایط شایستهاى را برگزیند و ایشان را از هجوم شیاطین، حفظ كند با قدرت نامحدود او سازگار نخواهد بود.
پس با توجه به اینكه خداى متعال، عالم به همه چیز است نمىتوان احتمال داد كه واسطهاى را برگزیده كه از خطاكاریهاى او آگاه نبوده است1، و با توجه به قدرت نامحدود الهى نمىتوان
1. قرآن كریم در این باره مىفرماید: «اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَه». سوره انعام، آیه 124.
احتمال داد كه نتوانسته است وحى خودرا از دستبرد شیاطین و تأثیر عوامل سهو نسیان، حفظ كند1، چنانكه با توجه به حكمت الهى نمىتوان پذیرفت كه نخواسته است پیام خود را مصون از خطا بدارد2. بنابراین، مقتضاى علم و قدرت و حكمت الهى آن است كه پیام خود را سالم و دست نخورده به بندگانش برساند و بدین ترتیب؛ مصونیّت وحى با برهان عقلى، ثابت مىشود.
با این بیان، مصونیّت فرشته یا فرشتگان وحى و نیز مصونیّت پیامبران در مقام دریافت وحى، و همچنین عصمت آنان از خیانت عمدى یا سهو و نسیان در مقام ابلاغ پیام الهى، به اثبات مىرسد.
و از اینجا نكته تأكیدات قرآن كریم بر امین بودن فرشته وحى و نیرومندى وى بر حفظ امانت الهى و دفع تصرفات شیاطین و امین بودن پیامبران و بطور كلى تأكید بر حراست وحى تا هنگام رسیدن به مردم، روشن مىشود3.
عصمتى كه براساس برهان مزبور، براى فرشتگان و انبیاء (علیهم السلام) ثابت مىشود اختصاص به تلقى و ابلاغ وحى دارد، لیكن موارد دیگرى براى عصمت هست كه با این برهان، ثابت نمىشود و آنها را مىتوان به سه دسته، تقسیم كرد: یك دسته، مربوط به عصمت فرشتگان است، و دسته دیگر مربوط به عصمت پیامبران، و دسته سوم مربوط به عصمت بعضى دیگر از انسانها مانند ائمه معصومین (علیهم السلام) و حضرت مریم و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیهما).
در مورد عصمت فرشتگان در غیر تلقى و ابلاغ وحى، دو مسأله را مىتوان مطرح ساخت:
1. قرآن مجید در این باره مىفرماید: «عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً. إِلاّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُول فَإِنَّهُ یَسْلُكُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً. لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَیْهِمْ وَ أَحْصى كُلَّ شَیْء عَدَداً». سوره جن، آیه 26-28.
2.«لِیَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَیِّنَة وَ یَحْیى مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَة». سوره انفال، آیه 42
3. سوره شعراء: آیه 193، سوره تكویر: آیه 21، سوره اعراف: آیه 68، سوره شعراء: آیات 107، 125، 143، 162، 178، سوره دخان: آیه 18، سوره تكویر: آیه 20، سوره نجم: آیه 5، سوره الحاقه: آیه 44-47، سوره جن: آیه 26-28.
یكى عصمت فرشتگان وحى در آنچه مربوط به دریافت و رساندن وحى نیست، و دیگرى عصمت سایر فرشتگان كه ارتباطى با موضوع وحى ندارند مانند موكلین ارزاق و كتابت اعمال و قبض ارواح و...
درباره عصمت انبیاء در آنچه مربوط به رسالتشان نیست نیز دو مسأله، مطرح است: یكى عصمت پیامبران از گناه و عصیان عمدى، و دیگرى عصمت ایشان از سهو و نسیان، عین این دو مسأله را درباره غیر انبیاء نیز مىتوان مورد بحث قرار داد.
اما مسائل مربوط به عصمت فرشتگان در غیر تلقى و ابلاغ وحى، در صورتى بوسیله برهان عقلى، قابل حل است كه ماهیّت ملائكه، شناخته شود. ولى بحث درباره ماهیّت ایشان نه آسان است و نه متناسب با مباحث این بخش. از اینروى تنها به ذكر دو آیه شریفه از قرآن كریم كه دلالت بر عصمت ملائكه دارد بسنده مىكنى: یكى آیه (27) از سوره انبیاء است كه مىفرماید: «بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ. لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ» و دیگرى آیه (6) از سوره تحریم است كه مىفرماید: «لا یَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ». این دو آیه بصراحت، دلالت دارند بر اینكه ملائكه، بندگانى ارجمندند كه تنها به فرمان الهى كارشان را انجام مىدهند و هرگز از فرمان او سرپیچى نمىكنند، هر چند عمومیّت آیات، نسبت به همه فرشتگان، قابل بحث است.
و اما بحث درباره عصمت بعضى از انسانهاى دیگر (غیر از پیامبران) با مباحث امامت، مناسبتر است. از این جهت در اینجا به مسائل مربوط به عصمت پیامبران مىپردازیم هر چند بعضى از این مسائل را تنها بوسیله دلایل نقلى و تعبّدى مىتوان حل كرد و على القاعده مىبایست بعد از اثبات حجیت كتاب و سنت، مطرح شود ولى براى رعایت تناسب بین موضوعات مسائل، آنها را در همین جا مورد بحث قرار مىدهیم و حجیّت كتاب و سنت را بعنوان اصل موضوع مىپذیریم تا در جاى خودش به اثبات برسد.
درباره اینكه پیامبران تا چه اندازه، مصون از ارتكاب گناهان هستند بین طوایف مسلمین، اختلاف است: شیعیان اثناعشرى معتقدند كه پیامبران از آغاز تولد تا پایان عمر، از همه
گناهان، اعم از كبیره و صغیره، معصومند و حتى از روى سهو نسیان هم گناهى از ایشان سر نمىزند، ولى بعضى از طوایف دیگر، عصمت انبیاء را تنها از كبائر مىدانند، و بعضى دیگر از هنگام بلوغ، و برخى از هنگام نبوت. و از بعضى از طوایف اهل سنت (حشویّه و بعضى از اهل حدیث) نقل شده كه اساساً منكر عصمت انبیاء شدهاند و صدور هر گناهى را از ایشان حتى در زمان نبوت و بصورت عمدى هم ممكن پنداشته اند.
پیش از آنكه منظور از معصوم بودن پیامبران یا بعضى دیگر از انسانها تنها عدم ارتكاب گناه نیست، زیرا ممكن است یك فرد عادى هم مرتكب گناهى نشود مخصوصاً اگر عمرش كوتاه باشد.
بلكه منظور این است كه شخص، داراى مَلكه نفسانى نیرومندى باشد كه در سخت ترین شرایط هم او را از ارتكاب گناه، بازدارد مَلَكهاى كه از آگاهى كامل و دائم به زشتى گناه و اراده قوى بر مهار كردن تمایلات نفسانى، حاصل مىگردد. و چون چنین مَلَكهاى با عنایت خاص الهى، تحقق مىیابد فاعلیّت آن، به خداى متعال نسبت داده مىشود. و گرنه، چنان نیست كه خداى متعال، انسان معصوم را جبراً از گناه، باز دارد و اختیار را از او سلب كند. عصمت كسانى كه داراى مناصب الهى مانند نبوت و امامت هستند و به معناى دیگرى نیز به پروردگار، نسبت داده مىشود و آن اینكه او مصونیّت آنان را تضمین كرده است.
نكته دیگر آنكه: لازمه عصمت هر شخص، ترك اعمالى است كه بر او حرام باشد مانند گناهانى كه در همه شرایع، حرام است و كارهایى كه در شریعت متبوع او در زمان ارتكاب، حرام باشد. بنابراین، عصمت یك پیامبر با انجام دادن عملى كه در شریعت خود وى و براى شخص او جایز است و در شریعت قبلى حرام بوده، یا بعداً حرام مىشود خدشه دار نمىگردد.
و نكته سوم آنكه: منظور از «گناه» كه شخص معصوم، مصونیّت از ارتكاب آن دارد عملى است كه در لسان فقه «حرام» نامیده مىشود و همچنین ترك عملى كه در لسان فقه «واجب» شمرده مىشود. اما واژه «گناه» و معادلهاى آن، مانند «ذنب» و «عصیان» كاربرد وسیعترى دارد كه شامل «ترك اولى» هم مىشود و انجام دادن چنین گناهانى منافات با عصمت ندارد.
پرسش
1- چگونه مىتوان مصونیّت وحى را از هرگونه خللى اثبات كرد؟
2- غر از مصونیّت در دریافت و ابلاغ وحى، چه موارد دیگرى براى عصمت، وجود دارد؟
3- عصمت فرشتگان را از چه راهى مىتوان ثابت كرد؟
4- چه اقوالى درباره عصمت انبیاء (علیهم السلام) وجود دارد؟ و نظر شیعه، كدام است؟
5- عصمت را تعریف و لوازم آنرا بیان كنید.