بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1393/04/09، مطابق با شب سوم رمضان 1435 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
وَ أَمَّا الْحَیَاةُ الْبَاقِیَةُ فَهِیَ الَّتِی یَعْمَلُ لِنَفْسِهِ حَتَّى تَهُونَ عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ تَصْغُرَ فِی عَیْنِهِ وَ تَعْظُمَ الْآخِرَةُ عِنْدَه[1]
در جلسات گذسته با اشاره به فراز فوق از روایت معروف معراج گفتیم خدای متعال در مقام معرفی شیرینترین و ماندگارترین زندگی میفرماید چنین حیاتی نصیب کسی میشود که در نتیجه تلاش و كوشش، دنیا برایش خوار، سبک و بیارزش بشود. در اینجا ممكن است این سوال مطرح شود که چرا فرمود حیات باقیه نصیب کسی میشود که تلاش کند تا زندگی دنیا برایش خوار و خفیف شود؟ روشن است كه وقتی در باره حیات ابدی صحبت میشود، این بحث پیشفرضهایی دارد: اولین پیشفرض این است که ما بعد از زندگی زودگذر دنیا زندگی بادوام دیگری داریم. طرح سوال مذكور برای کسی كه معتقد به این مطلب نباشد، بیجاست. پیشفرض دیگر این بحث این است که ما باید در این دنیا برای سعادت در زندگی ابدی تلاش کنیم. چون ممكن است درباره همه این مسایل شبهاتی برای بعضی از جوانان ایجاد شود جا دارد كه اشارهای به آنها داشته باشیم.
اثبات این مطلب كه عالم دیگری هست كه ما بعد از مرگ در آن عالم زنده میشویم، بزرگترین مشکل انبیا بود. پیامبران برای ثابت كردن این که خدایی هست و باید او را پرستش کرد مشکل چندانی نداشتند؛ چون اصل وجود معبود مورد قبول همه بود و اکثر مردم معتقد بودند كه معبودی هست که باید او را پرستید. رسالت پیامبران در این زمینه این بود كه شعار لا اله الا الله را تبلیغ كنند و بگویند أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ[2]؛ انبیا باید به مردم میگفتند خدایانی که میپرستید ارزش پرستش ندارند؛ چگونه ممكن است آنچه خود شما از سنگ و چوب میتراشید، خدای شما باشد و ارزش عبادت پیدا کند. مردم هم جوابی برای این استدلال عقلی نداشتند؛ جز اینكه بل نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا[3]، این سنت پدران و نیاکان ما است؛ آنها چنین میکردند ما هم چنین میکنیم؛ إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ[4]، ما به پیشینیان اقتدا میکنیم.
اما مساله دیگری که انبیا خیلی بر آن تأکید داشتند، ولی تبیین آن برای مردم به این سادگی نبود، اعتقاد به وجود روز واپسین است كه در آن مردم بعد از مرگ دوباره زنده میشوند و به حساب اعمالشان رسیدگی میشود و هر كسی پاداش و کیفری خواهد داشت. اثبات این مساله خیلی مشکل بود. آیا تا به حال کسانی زنده شدهاند که ما آنها را ببینیم؟ بسیاری از مردم میگفتند: این حرفها افسانه است، إِنْ هذا إِلاَّ أَساطیرُ الْأَوَّلین[5]. گاهی نیز پیامبران را به خاطر این حرف مورد استهزاء قرار میدادند و میگفتند دیوانهای پیدا شده كه میگوید آدمیزاد بعد از این که میمیرد و خاک میشود، دوباره زنده میشود؛ أَفْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ [6].
اثبات معاد برای مردم از مشکلترین كارهای انبیا بود و مردم به آسانی باور نمیكردند بعد از مرگ دوباره زنده میشوند و زندگی پایانناپذیری كه زندگی حقیقی است، خواهند داشت. از همین رو كسانی برای اینكه با دیگرانی كه این عقیده را پذیرفته بودند، اظهار هماهنگی و همرنگی كنند، سعی میكردند این مفهوم را نیز مانند سایر مفاهیم تأویل كنند و به عنوان مثال میگفتند آخرت، یک مفهوم ارزشی واخلاقی است. شاید از شنیدن این حرف تعجب كنید؛ اما جالب است بدانید قبل از انقلاب فرد معمّمی به نام آشوری كه بعد از انقلاب به خاطر ارتداد اعدام شد، در کتاب خود به نام توحید، نوشت «الله» یک موجود عینی و واقعی نیست؛ بلكه تصور ذهنی ما از کمال مطلق است! او میگفت: لا اله الا الله یعنی اثبات یک ایدهآل اخلاقی و ما در این زمینه با ماتریالیسم فلسفی كه به معنی انکار خداست، مخالفت و مشکلی نداریم؛ اختلاف ما با ماركسیستها در ماتریالیسم اخلاقی است. کسانی هم بودند كه میگفتند آخرت به معنای این نیست که واقعاً آدمی بعد از مرگ زنده میشود؛ بلكه آخرت در برابر دنیا و به معنی ارزش است؛ دنیا یعنی سود، آخرت یعنی ارزش! اگر شما کاری را برای جلب منفعت انجام میدهید، این دنیاست؛ و اگر آن كار را برای ارزشش انجام میدهید، این آخرت است، و دعوت انبیا به آخرت یعنی پایبندی به ارزشها و دعوت به انجام كار خوب به خاطر ارزش آن (تفسیری شبیه گرایش كانت در اخلاق). از شنیدن این حرفها تعجب نکنید! بعضی از شخصیتهای معمّم که امروز هم فعالیتهای سیاسی چشمگیری دارند، در درس تفسیر قرآن خود چنین دیدگاهی را ترویج میکردند و میگفتند: «الیوم الاخر» یعنی روز انقلاب! یعنی مردم باید اول فعالیتهای زیرزمینی و مخفیانه داشته باشند، تا زمان انقلاب برسد؛ ساعت انقلاب همان است که قرآن میفرماید: إِنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ[7]؛ اما کسی نباید آن را بداند، أَكادُ أُخْفیها!
دومین پیشفرض بحث ما این بود که برای سعادت آخرت باید در این دنیا تلاش كنیم. اما کسانی بودند که آخرت را نفی نمیکردند؛ ولی میگفتند آخرت عالم دیگری است كه ممكن است در آن آدمی بعد از مرگ دوباره زنده شود و همچنانكه در این دنیا کار میکند، در آن عالم هم کار كند. قرآن ضمن بیان بحثی كه بین دو برادر واقع شده، به این دیدگاه اشاره كرده و از قول یكی از ایشان میفرماید: ما أَظُنُّ أَنْ تَبیدَ هذِهِ أَبَدا * وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلى رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْها مُنْقَلَباً[8]؛ به فرض كه آخرتی در كار باشد، لازم نیست نگران آن باشیم؛ اگر در آن عالم ما را نزد خدا ببرند، همانطور که در این دنیا کار کردیم و به ثروتهایی رسیدیم، در آنجا هم میتوانیم بهتر از اینها را به دست بیاوریم! باز جالب است بدانید یكی از سیاستمداران که خیلی هم اظهار تدین میکرد و در اوائل انقلاب پست و مقامی داشت، در کتابش نوشته بود: بهشت احتمالاً جایی در یکی از کرات آسمانی است و بشر بعد از پیشرفت علمی و صنعتی میتواند تجهیزاتی برای مهاجرت به آنجا بسازد؛ اما افراد عقبمانده و بیسواد در همین جهنم زمین باقی میمانند!
چنین تفسیرهایی با پیشفرضهای پذیرفته شده در اعتقادات ما سازگار نیست. ما معتقدیم آدمی بعد از اینكه از دنیا رفت و بدنش پوسید و استخوانهایش هم خاک شد، مجدداً زنده میشود و ثمره كارهای خود در دنیا را میبیند؛ یعنی اولاً به آخرت ایمان داریم؛ ثانیاً آخرت را مفهومی واقعی میدانیم، نه یك مفهوم ارزشی و اخلاقی؛ ثالثا میدانیم آخرت بعد از عالم دنیا است و پس از مرگ شروع میشود؛ رابعاً معتقدیم سعادت آخرت فقط به وسیله اعمال همین دنیا حاصل میشود؛ إِنَّ الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَل[9]. با توجه به این پیشفرضها است که خداوند در شب معراج به پیامبر ـصلواتالله علیه وآلهـ میفرماید: وَ أَمَّا الْحَیَاةُ الْبَاقِیَةُ فَهِیَ الَّتِی یَعْمَلُ لِنَفْسِهِ حَتَّى تَهُونَ عَلَیْهِ الدُّنْیَا؛ زندگی جاوید آن است كه انسان تلاش كند تا جایی كه دنیا در نظرش کوچک و خوار بشود.
اما چرا ابتدا این مطلب را ذکر کرده است؟ چون در نظر اغلب ما دنیا خیلی مهم است. ما با اینكه به آخرت اعتقاد داریم، اما آن را خیلی مهم نمیدانیم و در طول شبانهروز به جز دقایق مختصری كه صرف كارهایی مثل نماز می كنیم، بیشتر وقت خود را برای دنیا زحمت میکشیم و به كارهای دنیایمان فکر میکنیم و حتی خواب و استراحتمان هم برای دنیا است. اگر آخرت در نظرمان بزرگ بود، بیش از این برای آن کار میکردیم و به آن اهمیت میدادیم. نوجوانی را تصور كنید كه تازه به تكلیف رسیده و یا جوانی كه در آستانه استقلال است. همه هم و غم او این است كه چگونه درآمد خوبی كسب كند، از چه راهی زندگیش را تأمین كند، خانه مناسب و اتومبیل خوبی داشته باشد، همسر خوبی پیدا كند، و زندگی آبرومندانهای داشته باشد. این مسایل دائماً ذهن این شخص را به خود مشغول میكند و باعث میشود دنیا در نظرش بزرگ و با اهمیت جلوه كند. اگر كسی بخواهد یک شهر یا کشوری را اداره كند، یا به دنبال پیشرفتهای علمی و صنعتی باشد، فرصتی برای فكر كردن به مسایل دیگر نخواهد داشت. حال اگر به او بگویید به جای اندیشیدن به این امور بنشین و دعای ابوحمزه بخوان، چه عكسالعملی از او انتظار دارید؟
به خاطر دارم اوائلی که به قم آمده بودم و هنوز خیابانها آسفالت نبود، شهرداری شروع به آسفالت كردن یكی از خیابانها كرده بود. در حاشیه این خیایان پیرزنی كه از كنار كارگران عبور میكرد، در حالی كه از دیدن ماشینآلات آنها تعجب كرده بود، گفت: این آخوندها چكار میكنند؟ اگر راست میگویند، بیایند و مثل اینها خیابانها را آسفالت کنند!
طبیعی است که مسائل مربوط به زندگی دنیا برای ما مهم است؛ چون نیازهایی داریم كه باید برای رفع آنها تلاش کنیم؛ و حتی شاید رسیدن به بعضی از خواستهها دهها سال طول بكشد. بنا بر این طبیعی است که انسان نسبت به مسائل دنیا از خوراک، پوشاك، مسكن و نیازهای جنسی گرفته، تا پست و مقام اجتماعی اهمیت قایل باشد. حال، اگر كسی به ما بگوید کاری کنید که آخرت در نظرتان بزرگ باشد؛ این یعنی چه؟ آیا یعنی به همان اندازه كه برای دنیا ارزش قایلیم، به آخرت هم اهمیت بدهیم؟ مگر بین دنیا و آخرت نسبتی وجود دارد، تا بتوان آنها را با هم مقایسه كرد؟ دنیا متناهی است و آخرت نامتناهی و بین متناهی و نامتناهی هیچ نسبتی قابل تصور نیست.صرف نظر از این مطلب، چه کسی میتواند ادعا کند که به همان میزانی كه برای دنیایش کار میکند، برای آخرت هم تلاش میكند؟ خداوندی که ما را خلق کرده، و ما را به خوبی میشناسد، میفرماید: بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا؛ شما انسانها دنیا را ترجیح میدهید؛ نه تنها دنیا و آخرت را مساوی نمیدانید و به میزان لازم برای آخرت کار نمیکنید، بلكه دنیایتان را ترجیح میدهید. برای اغلب ما پیش آمده كه در مقام تزاحم یك كار دنیایی با امر آخرتی گفتهایم فعلاً به دنیایمان برسیم، بعداً برای آخرت فکری میکنیم!
انبیا آمدند که به ما بفهمانند که همه زندگی دنیای شما و آنچه در آن كسب کنید، طرف نسبت با آخرت نیست كه در واقع زندگی اصلی شما است؛ اصل آن جاست و باید آن را بشناسید و در صورتی میتوانید اینگونه رفتار كنید كه زندگی این دنیا برایتان کوچک شود و به آن اهمیت ندهید. البته لازم است در اینجا این نكته را یادآور شویم كه گاهی حیوانیترین کارهای دنیا به تکلیف شرعی و امر آخرتی تبدیل میشود و در این صورت آن كار حساب دیگری خواهد داشت. بحث ما در این است كه اگر بخواهیم آخرت در نظر ما اهمیت پیدا کند و به امری که این روایت به آن اشاره دارد، برسیم، دنیا را برای دنیا و لذت آن نخواهیم. اگر چنین شد به آن پاداش میرسیم. قدم اول این راه هم این است که دنیا در نظر ما کوچک باشد. اما چه کنیم که در نظرمان دنیا کوچک باشد؟ راهكار همان است که قرآن به ما یاد داده است: لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ * فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ[10]؛ باید این دو را با هم مقاسیه کنیم. ابتدا باید بدانیم این دنیا چیست، چه ویژگیهایی دارد و چه لذتهایی را برای ما فراهم میكند؛ و در مقابل، آخرت چیست. اشکال کار در این است که در مقام تصور میدانیم دنیا امور محدودی را شامل میشود كه ارزش آنها کم است و آخرت نامحدود است؛ اما در مقام تصدیق قلبی و ایمانی كه در عمل مؤثر باشد، ضعیف هستیم.
اگر بخواهیم در این مسیر قرار بگیریم، ابتدا باید این مساله را برای خودمان حل کنیم که زندگی دنیا مقصد ما نیست؛ این سفری است که خواه، ناخواه در مسیر آن به راه افتادهایم و از آن عبور خواهیم کرد. البته باور كردن این امر خیلی دشوار نیست؛ چون به چشم خود میبینیم كه طبیعت دنیا ثبات ندارد و در گذر است. اما مشكل همه پیغمبران این بود كه برای بشر اثبات کنند که هدف اصلیشان آخرت است و نباید تمام تلاششان برای دنیا باشد؛ بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا * وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى * إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولى * صُحُفِ إِبْراهیمَ وَ مُوسى[11]. همه تلاشهایی که برای دنیا انجام میدهیم و نتایجش هم در دنیا برای ما حاصل میشود، با تبعیت از انبیا همه آنها میتواند در آخرت ما موثر باشد. ما تلاش میکنیم پولی به دست بیاوریم، تا غذایی تهیه كنیم و بخوریم، تا سیر شویم. این كار و تلاش برای ما نتایج دنیوی دارد؛ اما همین كار میتواند عبادت باشد و برای ما نتیجه اخروی به دنبال داشته باشد. این هنر دین است و هیچ مکتب بشری نمیتواند چنین هنری را ایجاد کند. همه امور این دنیا که فی حد نفسه کوچک، پست و بیارزش بود، ممكن است بالتبع یا بالعرض ارزش پیدا کند و بالاترین ارزشها را برای ما داشته باشد، اگر این کار برای آخرت، به هدف آخرت و به نیت خدا انجام شود. در این صورت هم نیازهای مادی و لذات دنیوی تأمین میشود؛ هم خانه آخرت آباد میشود و سعادت نهایی که انسان برای آن آفریده شده، به آن میرسد.
اجمالا خواستم عرض کنم که قدم اول برای رسیدن به مقامی که در شب معراج به پیغمبر ارائه شد، این است که سعی کنیم بفهمیم دنیا فی نفسه ارزشی ندارد؛ اما میتواند وسیلهای برای آخرت باشد و در سایه آن ارزش بسیار والایی پیدا کند. تفاوت این دو بستگی به نگرش ما نسبت به دنیا و نیت ما در رفتارمان دارد.
وفقناالله و ایاکم انشاءالله
[1]. ارشاد القلوب الی الصواب للدیلمی، ج1، ص 204.
[2]. كهف(18) / 110.
[3]. بقره(2) / 170.
[4]. زخرف / 43 / 23.
[5]. نمل(27) / 68.
[6]. سبأ(34) / 8.
[7]. طه(20) / 15.
[8]. كهف(18) / 35-36.
[9]. نهج البلاغه، ص 84، خطبه 42.
[10]. بقره(2) / 219-220.
[11]. اعلی(87) / 16-19