بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1393/04/18، مطابق با شب دوازدهم رمضان 1435 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
در جلسات گذشته به بحث در باره فرازی از حدیث قدسی معراج پرداختیم که در آن، خدای متعال شرایط لازم برای رسیدن بندگان به زندگی گوارا و ابدی را معرفی فرموده، و گفتیم در بخشی از این فراز ویژگیهایی معرفی شده كه باید خود بندگان با تلاش و زحمت كسب كنند. در بخشی دیگر از این فراز نیز عنایات خداوند نسبت به بندگانی كه گام در این مسیر نهادهاند، مطرح شده است. وظایفی كه در بخش اول معین شده، برنامههایی است که هر انسان مکلفی میتواند با همت و تلاش خود حداقل، مرتبهای از آنها را انجام دهد. اما مراتب بالاتر از آنچه در این بخش ذكر شده، در سطحی فراتر از توان افراد عادی است و بدون کمک و یاری خداوند رسیدن به آنها میسر نیست. در واقع خداوند در این مرحله نقش مربی خاص را برای بندگانی كه مراحل قبلی را گذرانده و به این سطح رسیدهاند، عهدهدار میشود و به ایشان در ادامه راه كمك میكند.
قبلاً گفتیم كه خداوند متعال برای تربیت بندگانش سنتهایی دارد. یکی از سنتهای الهی این است که همه مخلوقات را در راه رسیدن به هدفی که برای آن خلق شدهاند، راهنمایی میکند. هدایت عمومی الهی نسبت به انسان برای نائل شدن به كمال نهایی هم از دو راه صورت میگیرد: اول از طریق عقل؛ دوم از راه وحی و به كمك انبیا. همه انسانها مشمول این دو هدایت عمومی هستند. اما خداوند هدایتهای خاصی نیز دارد كه فقط شامل کسانی میشود که قدر هدایتهای عمومی را بدانند و شکر آنها را به جا بیاورند. برای تقریب به ذهن كسی را فرض كنید كه قصد دارد به فرزندش راه و رسم تجارت را بیاموزد. آیا این شخص همان ابتدا سرمایهای میلیاردی را در اختیار فرزند خود قرار میدهد؟ روشن است كه قرار دادن چنین سرمایهای در اختیار كسی كه هیچ آشنایی با تجارت ندارد، كار لغوی است و موجب تباه شدن آن میشود. از همینرو ابتدا باید سرمایه محدودی در اختیارش بگذارند و او را در جهت استفاده از این سرمایه و انجام تجارت سودآور راهنمایی کنند. اگر او راه و رسم اولیه تجارت را یاد گرفت و درست عمل کرد، سرمایه بزرگتری را در اختیارش میگذارند و این روند تدریجاً ادامه خواهد داشت تا زمانی كه کاملاً از رموز تجارت آگاه شود و خود، به تنهایی بتواند همه امور را مدیریت کند.
خداوند متعال هم در ابتدای امر همه نعمتهای معنویاش را یک جا در اختیار بندهاش نمیگذارد. وَالَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى[1]؛ بلكه ابتدا بخشی از نعمتهایش را به او میدهد؛ اگر بنده قدر این نعمت را دانست، تدریجاً به آن اضافه میکند؛ لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِیدَنَّكُمْ[2]. بر همین اساس خداوند برای رسیدن بنده به عیش هنیء و حیات باقیه، ابتدا دستورالعملهایی را مشخص فرمود، تا بنده با انجام آنها لیاقت کمالات بالاتر را پیدا کند. این یك نوع ولایت، سرپرستی، تدبیر کارها، ربوبیت و تربیت كردن ویژه بنده است.
دستورات ذكر شده در بخش اول از این فرازِ حدیث معراج، كارهایی است كه كمابیش از عهده هر كسی ساخته است. اگر كسانی قدر این راهنماییها را بدانند و به این دستورات عمل كنند، لیاقت ورود به مراتب بالاتر را كسب میكنند؛ اما در این مرحله توان خودشان برای ادامه مسیر كافی نیست. بخش دوم از فراز مورد بحث به كمكها و عنایت خاص خداوند نسبت به بندگان صالح برای پیمودن ادامه سیر و تربیت خاص الهی در حق ایشان اشاره میكند.
در مقام تربیت یک موجود زنده و آگاه مثل انسان از سه عامل استفاده میشود؛ ابتدا مربی سعی میكند توجه متربی و فراگیر را به رشد و ترقی جلب، و علاقه او را نسبت به آن زیاد کند. اگر علاقه متربی نسبت به كار در حد نصاب نباشد، به راهنماییهای مربی عمل نمیکند و زحمتهای مربی به نتیجه نمیرسد. بنا براین شرط اول در تربیت صحیح این است که متربی نسبت به انجام كار مورد نظر علاقهمند شود. ایجاد علاقه در متربی، به عنوان اولین عامل در تربیت و به منزله روشن كردن موتور اتومبیل است. هر قدر این علاقه شدیدتر باشد، ادامه كار موفقتر خواهد بود. مهمترین عاملی كه در این جهت از آن استفاده میشود احساسات و عواطف است.
دومین عامل در تربیت، نشانههایی است كه باید به متربی نشان دهد و او را در پیمودن مسیر راهنمایی كند؛ همچنانكه پس از روشن شدن موتور لازم است جاده تاریكی كه راننده قصد پیمودن آن را دارد، بهوسیله چراغی روشن شود. در این مرحله باید از طریق ارایه معرفتهای خاصی که برای طی طریق لازم است، شناخت شخص تقویت شود.
در بسیاری از مواقع سالم بودن اتومبیل و روشن بودن چراغ برای پیمودن یك مسیر كافی نیست؛ بلكه لازم است صخرهای كه راه را بسته، از پیش رو برداشته شود. مربی هم باید به فراگیر در برداشتن موانعی که راه او را بسته، کمک کند. اما با توجه به اینكه اساس رشد و ترقی در حرکتهای انسانی بر انجام رفتارهای اختیاری است، اگر مربی خودش موانع پیش روی متربی را برطرف کند، نقش اختیار متربی ضعیف خواهد شد و در واقع كار را مربی انجام داده و متربی نقشی در آن نداشته است. از همینرو در چنین مواقعی مربی باید سعی کند با روشهای خاصی به متربی بیاموزد که چگونه خودش موانع را برطرف کند و با تشویق، او را در این كار کمک کند؛ بهگونهای كه اختیار و انتخاب از متربی سلب نشود.
نوجوانی را تصور كنید كه قرار است در یكی از رشتههای ورزشی تربیت شود. ابتدا باید به نحوی نسبت به این رشته ورزشی علاقهمند شود. چون هیچیك از زحمات مربی بدون علاقه این نوجوان به نتیجه نمیرسد و او در این رشته پیشرفتی نخواهد داشت. در مرحله بعد باید قواعد و فنون این رشته به او آموزش داده شود و لوازم و ابزار آن نیز در اختیارش قرار گیرد. در ادامه به موانعی كه در سر راه اجرای برنامههای ورزشی و تمرینات پدید میآید، اشاره كند و برای رفع آنها چارهجویی نماید.
بعد از این که بندگانی با تلاش و همت خود مراحل ابتدایی مسیر را گذراندند، و برای ادامه مسیر نیاز به مربی خاص پیدا كردند، خداوند متعال خودش متولی تربیت خاص این بندگان میشود و با دستگیری از ایشان، به آنها کمک میکند. در این مرحله، اولین كار خداوند این است كه از عامل عاطفی استفاده میکند و محبتش را در دل بنده ایجاد میکند؛ أَسْكَنْتُ فِی قَلْبِهِ حُبّاً. در این مرحله خدای متعال از احساس و عاطفه شخص که به منزله موتور محرک اوست، استفاده میكند، تا دائماً برای ادامه راه در او ایجاد انگیزه کند.
بعد از عامل عاطفی، نوبت به عامل شناختی میرسد. هر چه معرفت و شناخت انسان قویتر باشد، مراحل تکامل را بهتر طی میکند. بنده عاشق خدا نیز هر چه محبوبش را بهتر بشناسد، برای حرکت به سوی خدا سریعتر حركت میكند؛ اما شناختهایی كه تاكنون از طریق مفاهیم به دست آورده، برای ادامه این مسیر كافی نیست و برای گام زدن در این مرتبه معرفتهای شهودی لازم است. از همینرو خداوند چشم دل بندهای را كه به این مرحله رسیده، باز میکند، تا با چشم دل جلال و عظمت الهی را مشاهده کند و بر معرفتش افزوده شود.
اما موانعی نیز ممكن است برای ادامه مسیر وجود داشته باشد، كه بنده برای برطرف كردن آنها نیاز به كمك دارد. در آیات مختلفی به این مطلب اشاره شده که مقصد نهایی آدمی قرب خداست؛ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیكٍ مُّقْتَدِرٍ[3]. آن چه مانع حرکت انسان به سوی این مقصد و رسیدن به کمال مطلوبش میشود، تعلق خاطر به دنیاست كه همانند صخرهای سترگ مانع ادامه حركت و سیر میشود. این مانع باید از پیش روی سالك برداشته شود. اگر مربی، خودش نسبت به انجام اینكار اقدام كند، و سالك نقشی در آن نداشته باشد، این كار تأثیری در رشد و ترقی سالك نخواهد داشت. در اینجا مربی باید زمینههایی را فراهم كند كه متربی با اراده و انتخاب خود به راه بیافتد و بیاموزد كه چگونه با موانع مبارزه کند و آنها را از پیش رو بردارد.
چوپانی كه گله گوسفندان را برای چرا به سوی مرتعی میبرد، اگر در مسیر با پرتگاهی مواجه شود، برای دور كردن گوسفندان از پرتگاه آنها را بر دوش خود سوار نمیكند، به آنها افسار نیز نمیزند. بلكه با پرتاب سنگ، چرخاندن چوبدستی، یا صدایی خاص به گوسفندانش میفهماند كه باید از پرتگاه فاصله بگیرند و به راه صحیح برگردند. حرکت انسان به سوی رشد و تعالی که خدای متعال برای او در نظر گرفته، حرکتی اختیاری است و با جبر و زور به نتیجه نمیرسد. انسان باید بخواهد كه حرکت کند، زحمت بکشد، با مشکلات دست و پنجه نرم کند، و از میان آنها عبور کند، تا به قلهای برسد که خدا برایش مهیا کرده است.
محبت خدا انرژی مورد نیاز برای حركت را در درون آدمی ایجاد کرد. شناختهای لازم نیز به اندازه لیاقت شخص از طریق تجلیات الهی ظهور میکند و با نورافشانی، راه را برایش روشن می کند. اما موانع چگونه باید برطرف شود؟
در ادامه حدیث قدسی معراج به راهكار رفع موانع نیز اشاره شده است؛ وَ أُضَیِّقَ عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ أُبَغِّضَ إِلَیْهِ ما فِیهَا من اللَّذات. به این منظور خداوند حوادثی را برای بنده پیش میآورد كه او دل از این دنیا بکند. هر کسی به تناسب معرفتش برای دلكندن از دنیا به عاملی احتیاج دارد. کسانی با عمل كردن به دستورات شرع مقدس در خصوص افعال واجب و مستحب، اصلاً دلبستگی به دنیا پیدا نمیکنند. مهمترین این دستورات انفاق است؛ لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ[4]؛ انفاق نه تنها مال را پاک میکند، روح انسان را نیز پاک میکند. خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّیهِم بِهَا[5]. در این آیه نفرمود: اموالشان پاكیزه شود؛ بلكه فرمود خودشان پاك شوند. زمانی كه انسان آنچه را كه دوست دارد و زمینه دلبستگی به دنیا را برایش فراهم میكند، به دیگران بخشید، دلبستگی برایش ایجاد نمیشود و تعلقاتش پاک میشود. کسانی كه به نعمتهای الهی، حتی زن و فرزند، به عنوان یک نعمت الهی و وسیله آزمایش نگاه میکنند، برای آنها اصالت قایل نیستند و به آنها دل نمیبندند.
اما اگر دلبستگی به دنیا پیدا شد، لازم است شرایطی پیش آید و حوادثی رخ دهد، تا آدمی بفهمد این دنیا ارزش دلبستن ندارد. وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ[6]؛ سختیها، گرفتاریها و مصیبتها پیش میآید تا آدمی از دنیا دل بکند و به كمترین بهره از آن قناعت كند. خداوند عالم هم به خوبی میداند كه هر یك از بندگانش را با توجه به روحیات و تمایلاتشان، به چه صورتی بیازماید و چگونه وابستگیشان به دنیا را قطع كند. مشکلاتی كه برای هر انسانی پیش میآید، در واقع عوامل تربیتی برای دلكندن از لذات این دنیاست.
آدمی برای اینكه بتواند از محبتی كه خداوند در دلش نهاده بهرهمند شود و از نورانیت مشاهده تجلیات الهی استفاده کند، باید از پرتگاه دلبستگی به دنیا پرهیز كند. از همینرو در ادامه حدیث شریف معراج میفرماید: وَ أُحَذِّرَهُ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا كَمَا یُحَذِّرُ الرَّاعِی غَنَمَهُ مِنْ مَرَاتِعِ الْهَلْكَةِ؛ خداوند برای بندهای كه گام در مسیر رشد و تعالی نهاده، نقش چوپان را بازی میکند. چوپان برای حفاظت از گوسفندانش در مسیر چراگاه باید آنها را از مسیرهای امن و بیخطر ببرد، تا در پرتگاه سقوط نكنند، یا گرفتار چنگال گرگ نشوند. اما آنها را با زور به راه درست نمیكشاند، بلكه زمینهای را فراهم میکند که خود آنها به راه درست بیایند.
خداوند در این فراز خود را به مثابه چوپانی معرفی كرده كه گوسفندانش را از مراتعی که موجب مرگ و نابودی آنها میشود، دور میکند. امور دنیوی عرصههایی است كه ممكن است بندگان را به هلاكت بیاندازد. از همینرو خدا این بندگانش را از این مراتع مرگآفرین دور میكند. این تربیت الهی است؛ از سویی با قرار دادن محبتش در دل بندگان، برای ایشان ایجاد انگیزه میكند؛ از سوی دیگر با گشودن چشم و گوش دل ایشان، قلههای كمال را به آنها نشان میدهد؛ و از دیگر سود با پرهیز دادن ایشان از امور دنیوی، موانع رشد و تعالی را از پیش رویشان برطرف میكند.
پروردگارا تو را به کسانی که به آنها محبت داری و نعمتهای خاصت را به آها افاضه میفرمایی، قسم میدهیم شمهای از این نعمتها به دلهای ناقابل ما هم عنایت بفرما
وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین
[1]. محمد(47) / 17.
[2]. ابراهیم(14) / 7.
[3]. قمر(54) / 55.
[4]. آلعمران(3) / 92.
[5]. توبه(9) / 103.
[6]. بقره(2) / 155.