بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1393/04/17، مطابق با شب یازدهم رمضان 1435 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
در ادامه توضیح فرازهایی از حدیث شریف قدسی معراج به این جا رسیدیم که خداوند متعال فرمود کسانی كه شرایط مذكور در این حدیث را به دست آورند، خدای متعال به خاطر تلاشهایشان پاداش بزرگی به ایشان مرحمت میکند؛ این پاداش، محبت خداست كه چون گوهری گرانبها در دل این بندگان خاص جای میدهد؛ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ أَسْكَنْتُ فِی قَلْبِهِ حُبّاً حَتَّى أَجْعَلَ قَلْبَهُ لِی[1]. مطالب مذكور پیش از این فقره تأکیدی بر این نكته است که اگر انسان لیاقت پیدا کند، خدای متعال با عنایت خود تصرفی در عواطف و احساساتش میکند، تا او متوجه خدا شود و جهت حرکتش به سوی خدا متمایل گردد، تا به جایی برسد كه دلش از آنِ خدا شود؛ حَتَّى أَجْعَلَ قَلْبَهُ لِی. در این قسمت از حدیث «قلب» را جایگاه محبت معرفی میكند. در جملات بعد نیز واژه «قلب» به کار میرود؛ اما کاربرد آن اندکی با مورد اول متفاوت است. در این فراز میفرماید: وَ أَفْتَحَ عَیْنَ قَلْبِهِ وَ سَمْعَهُ حَتَّى یَسْمَعَ بِقَلْبِهِ وَ یَنْظُرَ بِقَلْبِهِ إِلَى جَلَالِی وَ عَظَمَتِی؛ یعنی چشم و گوش دلش را باز میکنم. از این جمله برداشت میشود قلب انسان دارای چشم و گوشی است که معمولاً بسته است و در صورت فراهم شدن شرایط و مقدماتی، عنایت خداوند شامل حالش شده و به عنوان پاداش، چشم و گوش دلش باز میشود. در این صورت یَسْمَعَ بِقَلْبِهِ وَ یَنْظُرَ بِقَلْبِهِ إِلَى جَلَالِی وَ عَظَمَتِی؛ آدمی میتواند با گوش دل بشنود و با چشم دل جلال و عظمت مرا نظاره کند. در این قسمت از حدیث معراج «قلب» به عنوان ابزاری برای شناختهای خاص، رؤیت خاص، شنیدن خاص، و درک خاص تلقی شده که چشم و گوشی دارد و زمانی كه با عنایت خداوند این چشم و گوش باز شود، قلب اموری را میبیند که دیگران نمیبینند و مطالبی را میشنود که دیگران نمیشنوند. از این بیان میتوان دریافت که قلب ابزاری برای شناخت، معرفت، شهود و رؤیت دارد. این كاربرد دیگری برای «قلب»، غیر از جایگاه محبت و عواطف بودن است.
با توجه به مطالبی كه گفته شد این سوالات مطرح میشود که اصلاً قلب، كه از یک سو محل محبت است، از سوی دیگر چشم و گوش دارد، چیست؟ چشم و گوش دل كه گاهی بسته است و گاهی باز میشود، چگونه است؟ زمانی كه چشم و گوش دل باز شود، چه اموری را میبیند و چه مطالبی را میشنود؟ مشاهده جلال و عظمت الهی بهوسیله چشم دل یعنی چه؟ محل اصلی بحث در باره این قبیل مباحث ذیل آیاتی است که در آنها واژه «قلب» به کار رفته است. اما از آنجا كه بحث ما در باره این حدیث شریف به اینجا رسید، برای رفع ابهامها و پاسخ به سؤالاتی كه در این زمینه مطرح است، ناچاریم در باره آن بحثی داشته باشیم.
در قرآن مجید و روایات شریف برای «قلب» به عنوان بخشی از وجود انسان دو ویژگی ذكر شده است؛ اولین ویژگی این كه قلب كه معادل فارسی آن «دل» است، جایگاه احساسات و عواطف است. تعابیری مثل «دلبستگی» و «دلدادگی» با توجه به همین خصوصیت است. در قرآن كریم نیز چنین كاربردی برای «قلب» و مرادفش، «فؤاد» مشاهده میشود؛ مثل وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا إِن كَادَتْ لَتُبْدِی بِهِ لَوْلَا أَن رَّبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ[2]؛ مادر موسی زمانی كه كودكش را در آب نیل انداخت، نگران شد و دلش به اضطراب افتاد؛ ما دلش را محکم کردیم و اضطرابش را برطرف كردیم و به او آرامش بخشیدیم. در این آیه به «قلب» و «فؤاد» حالات احساسی و عاطفی نسبت داده شده است. در آیه دیگری نیز میفرماید: أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ[3]؛ فقط با یاد خداست که دلها آرامش پیدا میکند. بنا براین دل چیزی است که گاهی آرامش دارد و گاهی طوفانی و مضطرب است؛ یعنی ظرف احساسات و عواطف انسان است.
کاربرد دیگر «فؤاد» و «قلب» به عنوان وسیله شناخت است؛ در آیهای ضمن توصیف اهل دوزخ میفرماید: لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا[4]؛ اینان کسانی هستند که از قلبشان برای خردورزی و فهم صحیح استفاده نکردند. در آیه دیگری نیز میفرماید: أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا[5]؛ مگر بر دلهایشان قفل زده شده، که نمیفهمند؟ از این آیه میتوان فهمید قلب سالم میتواند با فکر و استدلال نتیجهگیری کند و حقایق را بفهمد و كسانی كه حقایق را درک نمیکنند، قفل بر دلشان زده شده است.
همچنین با بررسی موارد استعمال «شناخت» در قرآن نیز میتوان دریافت كه این واژه نیز كاربردهای متفاوتی دارد؛ نوعی از شناخت به قلب و فؤاد نسبت داده شده که همه مردم به آن دسترسی دارند و باید از آن استفاده کنند؛ وَهُوَ الَّذِی أَنشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِیلًا مَّا تَشْكُرُونَ[6]. در این آیه قلب در ردیف چشم و گوش ذكر شده است؛ یعنی همچنانکه آدمی باید بعضی از حقایق را با گوش بشنود، یا با چشم ببیند، دسته دیگری از حقایق را نیز باید با فؤاد درک کند. شاید ذكر این ابزار شناخت در عرض یكدیگر اشاره به این نكته باشد که عمده معلومات مورد نیاز بشر در زندگی از طریق بینایی، شنوایی، یا با فکر و تعقل به دست میآید.
در برخی آیات، شناخت دیگری به قلب نسبت داده شده كه از نوع مفاهیم نیست. تصور ما این است كه آنچه ما با چشممان میبینیم، رنگها، در واقع تركیبی از امواج نورانی با فرکانسهای خاص است. گوش ما نیز سلسلهای از امواج صوتی را میشنود. اما آنچه دل ما درک میکند، چیست؟ مفاهیمی است كه ما با عقل خودمان آنها را درك میكنیم؛ یعنی ابزار درک عقل مفاهیم ذهنی است كه خودشان از امور حسی نیستند. اما گاهی نوعی از شناخت به قلب نسبت داده شده كه ابزار آن مفهوم ذهنی نیست. در چنین مواردی تعبیر «رؤیت» و «نظر» به کار رفته است. مثل روایت معروف امیرالمومنین صلواتاللهعلیه كه فرمود: لَمْ تَرَهُ الْعُیُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَان[7]؛ خدا را چشم سر نمیبیند؛ بلكه دل میبیند. در این عبارت آن حضرت نفرمود دل، خدا را «درک» میکند؛ بلكه از تعبیر «رؤیت» استفاده فرمود. این نوعی شناخت و از مقوله علم است؛ اما غیر از مفهومی است که ذهن آدمی میسازد.
پس در قرآن سه مقوله به قلب نسبت داده شده است؛ احساسات خاصی مثل ترس، اضطراب و آرامش؛ عواطفی از قبیل دوست داشتن و دشمنی. البته بعضی از روانشناسان احساسات و عواطف را از دو مقوله جدا از هم میدانند. دومین مقوله درک حقایقی به صورت مفاهیم ذهنی است كه اصطلاحاً به آن علم حصولی گفته میشود؛ سومین مقوله شهود و رؤیت قلبی حقایق است. اما چرا این شناختها به قلب نسبت داده شده است؟ مگر قلب همان عضو صنوبری که معمولاً در سمت چپ سینه آدمی قرار دارد و خون را به تمامی قسمتهای بدن پمپاژ میکند، نیست؟
در اینجا ممكن است بحثهای لغوی از این قبیل مطرح شود كه واژه «قلب» مشترك لفظی یا مشترك معنوی است؛ كاربرد آن در یكی از معانی مذكور به صورت حقیقی و در سایر معانی به صورت مجازی است؛ یا این واژه ابتدا برای یکی از این معانی وضع شده، و پس از آن به معانی دیگر منتقل شده است؛ یا بعضی از كاربردهای آن در قالب کنایه و استعاره است. بررسی این قبیل مسایل بر عهده لغتشناسان و ادیبان است و نهایتاً به كمك قرائن میتوان دریافت كه این واژه در هر جا به كدام معنی به كار رفته است. آنچه برای ما مهم است شناختن انواع کاربردهای واژه «قلب» است تا آنها را با یكدیگر اشتباه نکنیم.
در فرازی از این حدیث قدسی خدای متعال فرمود: أَسْكَنْتُ فِی قَلْبِهِ حُبّاً؛ من محبت خودم را در قلب مؤمنی كه شرایط لازم را فراهم كرده، قرار میدهم. اما در فقره بعد میفرماید: وَ أَفْتَحَ عَیْنَ قَلْبِهِ وَ سَمْعَهُ؛ پاداش دیگری كه به چنین شخصی میدهم این است که چشم و گوش قلبش را باز میکنم. چشم و گوش قلب یعنی چه و كیفیت باز كردن آنها چگونه است؟
ما معمولاً از بین ادراکاتمان مطالب غیر حسی را كه با چشم و گوش در نمییابیم؛ به قلب نسبت میدهیم؛ و أَنشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ. از خلال آیات قرآن چنین برمیآید که در اصطلاح قرآنی درکی که به قلب نسبت داده میشود، مراتبی دارد؛ مرتبهای از آن در حد درک ساده مفاهیم ذهنی است که همه انسانها اعم از کافر، منافق و مسلمان به كمك قوه عاقله خود، از آن بهرهمند هستند و در اصطلاح به آن عقل ابزاری گفته میشود و یكی از ثمرات آن پیشرفتهای علمی، صنعتی و هنری است. كاربرد دیگر درك قلبی در قرآن اطلاق خاصی است برای مواردی كه حقایقی درک میشود و از آنها در راه مصالح واقعی استفاده میشود؛ بر اساس این كاربرد اگر كسی ادراكاتش را در جهت صحیح به کار نگیرد، عقل ندارد. از همینرو قرآن در باره كافران میفرماید: صُمٌّ بُكْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ[8]. چه بسا برخی از ایشان از ما باهوشتر باشند. مگر عمروعاص و معاویه اشخاص سادهای بودند؟ آنها افراد تیزهوشی بودند؛ اما از هوش و ذكاوت خود برای منحرف كردن اسلام از مسیر صحیح استفاده میكردند. قرآن میفرماید چنین كسانی نه فقط عقل ندارند، بلكه اصلاً کر و کورند؛ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا؛ قلب دارند، اما با آن چیزی درک نمیکنند. یعنی حقایقی كه باید در جهت مصالح واقعیشان درک کنند، نمیفهمند و فقط در پی اموری هستند كه در خدمت خواستههای حیوانیشان است. از همینرو میفرماید: أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ[9].
پس یک کاربرد قلب در قرآن به عنوان ابزار، مرتبه یا حقیقتی در روح انسان است كه اگر آدمی آن را بهدرستی به کار بگیرد، از قلبش استفاده كرده و در غیر این صورت آن را معطل و بلااستفاده رها كرده است. این مضمون در قرآن برای چشم و گوش هم به كار رفته است؛ وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا؛ چشم دارند؛ اما از آن بهدرستی استفاده نمیكنند. چنین كسانی کورند. توضیح این مضمون در آیه دیگری به این صورت بیان شده است: فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ؛ کور واقعی كسی است که دلش حقایق را درک نمیکند و در باره آنها نمیاندیشد، یا آنها را جدی نمیگیرد؛ بلكه فقط از آنها برای رسیدن به اغراض دنیاییاش استفاده ابزاری میکند. چنین كسی در واقع از قلبش استفاده نکرده، گویا قلب ندارد یا قلبش کور است.
با توجه به آنچه گفته شد، معنی اینكه كسانی چشم و گوش دلشان باز میشود، چیست؟ کسانی دلشان بینا است که حقایق را درک کرده و از آن حقایق در زندگیشان به درستی استفاده میکنند؛ حقایقی از قبیل توحید، نبوت، معاد و سایر اعتقادات. بنا براین، هر مؤمنی كه این حقایق را بپذیرد، دلش بیناست؛ اما چرا در حدیث معراج فرمود فقط کسانی كه با تلاش و تحمل سختیهایی محبت دنیا را از دلشان بیرون كنند، دائماً به یاد خدا باشند، و احکام الهی را دقیقا رعایت کنند، خداوند به عنوان پاداش چشم دلشان را باز میکند؟ ظاهراً این بینایی غیر از آن، و فراتر از آن است.
در توضیح این تعبیر باید گفت قلب یعنی عاملی درونی برای درک حقایق، اعم از درک حصولی و حضوری، اعم از درك مفاهیم و شهود حقیقت. منظور از «چشم دل» در واقع قوهای در درون ماست كه كار آن درك كردن است. اما چه کسانی چشم دلشان باز است؟ در پاسخ به این سؤال باید به نكتهای لطیفتر از آن مطالبی که گفته شد، توجه كنیم.
ما معتقدیم اموری وجود دارد كه بعضی بندگان خدا از قبیل انبیا و اولیا آنها را میدیدند و میشنیدند. مثل نعرهای كه شیطان از ناراحتی هنگام نزول وحی سر داد و امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه آن را شنید. پیغمبر اکرم صلواتاللهعلیه هم خطاب به حضرت امیر فرمودند: إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ[10]؛ آنچه من میبینم، تو هم میبینی؛ و آنچه من میشنوم، تو هم میشنوی؛ ولی تو پیامبر نیستی. كنایه از اینكه تو مخاطب حقیقی وحی نیستی. آن بزرگواران صدای وحی را میشنیدند؛ اما كسان دیگری كه در آن مجلس حضور داشتند، چنین صدایی را نشنیدند. حضرت زهرا سلاماللهعلیها و ائمه اطهار سلاماللهعلیهماجمعین جناب جبرئیل را میدیدند و كلام او را میشنیدند. پس، اجمالاً در این عالم شنیدنها و دیدنهایی وجود دارد كه ما نمیتوانیم آنها را بینیم و بشنویم. برای تقریب به ذهن، امروز ثابت شده که گوش آدمی معمولاً امواج صوتی در محدوده فرکانسهای معینی را میتواند بشنود و قدرت شنیدن امواجی با فرکانس کمتر یا بیشتر را ندارد. همچنانكه امواج رادیویی که به وسیله گیرنده رادیو دریافت میشود، تا قبل از اختراع رادیو برای بشر قابل درك نبود؛ گر چه امواجی با این فركانس قبلاً هم وجود داشت. نوع دیگری از دیدن اشیاء غیر عادی همان است كه بعضی افراد در حالت خلسه میبینند. در اعتقادات ما هم هست كه همه انسانها در هنگام مرگشان جمال مبارك امیرالمؤمنین علیهالسلام را زیارت میکنند؛ اما كسی غیر از میت آن حضرت را نمیبیند. حتی افراد نابینا هم در هنگام مرگ ایشان را میبینند. از اینجا میتوان فهمید این رؤیت با چشم سر نیست.
بعضی از اهل معقول آنچه را به این صورت دیده میشود صورت مثالی، یا صورت برزخی نامیده و گفتهاند این صورتی بین مادی و عقلانی، و به تعبیر دیگر بین مادی محض و مجرد محض است. بعضی میگویند میت هم نکیر و منکر را که شب اول قبر برای سؤال از او میآیند، با چشم برزخی میبیند. کسانی هم اظهار میكنند صداهایی را شنیدهاند كه دیگران نشنیدهاند. این چنین دیدن و شنیدنی را میتوان به چشم و گوش دل نسبت داد. یعنی بخشی از وجود آدمی که در اصطلاح قرآنی «قلب» نامیده میشود و کارش درک است، چشم و گوشی دارد که معمولاً بسته است و در موارد خاصی، برای اشخاص خاصی باز میشود. شاید شنیده باشید كه میگویند فلان شخص چشم برزخیاش باز است؛ یا بعضی از بزرگان و اولیای خدا باطن اشخاص را میدیدند؛ یا كسانی را به واسطه ملکات خبیثهشان، به صورت حیواناتی میدیدند. این چنین دیدن و شنیدنی با چشم و گوش سر نیست؛ بلكه با ابزار دیگری است كه به نام چشم دل، یا چشم باطن نامیده میشود.
اما آیا در عبارت وَ أَفْتَحَ عَیْنَ قَلْبِهِ وَ سَمْعَهُ منظور، چشم و گوش برزخی، یا چشم و گوشی است كه افراد خاصی به وسیله آن بعضی از امور مادی غیر عادی را درک میکنند؟ یا اینكه منظور معرفت کاملتری است كه چنین كسانی نسبت به خدا پیدا میکنند؟ یا مسأله به گونه دیگری است؟ اگر عبارت حدیث به همینجا ختم میشد، امكان داشت به همین احتمالات بسنده شود. اما خداوند در ادامه میفرماید: وَ یَنْظُرَ بِقَلْبِهِ إِلَى جَلَالِی وَ عَظَمَتِی. از اینجا میتوان دریافت این، چشمی نیست که صورت نکیر و منکر را میبیند، یا صدای آنها را میشنود؛ این، فقط چشم باطنبین نیست. آنچه در این حدیث شریف از آن یاد شده، فراتر از این است. خداوند میفرماید: كسانی كه برای فراهم كردن آن شرایط تلاش كنند و متحمل زحمات و سختیها بشوند، پاداش آنها این است كه محبتم را در قلبشان جا میدهم، أَسْكَنْتُ فِی قَلْبِهِ حُبّاً؛ تا جایی كه أَجْعَلَ قَلْبَهُ لِی وَ فَرَاغَهُ وَ اشْتِغَالَهُ وَ هَمَّهُ وَ حَدِیثَهُ مِنَ النِّعْمَةِ الَّتِی أَنْعَمْتُ بِهَا عَلَى أَهْلِ مَحَبَّتِی؛ بهدنبال پر شدن قلب این بندگان از محبت من، چشم و گوش دلشان هم باز میشود، تا یَنْظُرَ بِقَلْبِهِ إِلَى جَلَالِی وَ عَظَمَتِی؛ و این پاداش مخصوص کسانی است که در دلشان جایی برای محبت غیر خدا نمانده و قلبشان لبریز از محبت خدا باشد. چنین قلبی لیاقت پیدا میکند که جلال و عظمت الهی را مشاهده کند. این چشم، غیر از چشم برزخی و مثالی است و فقط اختصاص به بعضی از اولیای خدا دارد. شاید از بعضی آثار بتوان فهمید چه كسانی به این مرتبه رسیدهاند؛ كسانی كه با شنیدن آیات الهی یَخِرُّونَ لِلأَذْقَانِ یَبْكُونَ وَیَزِیدُهُمْ خُشُوعًا[11]. چنین كسانی كه خدا چشم دلشان را باز کرده، آثار عظمت الهی در رفتارشان ظاهر میشود، از خود بیخود میشوند، زبانشان بند میآید و گریه امانشان نمیدهد. از مرحوم آقاسیدمصطفی رحمةالله علیه شنیدم كه نقل میکرد، مرحوم آخوند ملامحمد کاشی که در اصفهان تدریس میکرد، نیمههای شب كه برای نماز شب از خواب برمیخاست، در و دیوار و درختهای مدرسه همراه با او تسبیح میگفتند. اما زمانی كه خودش به نماز میایستاد، چنان میلرزید كه نمیتوانست خودش را کنترل کند. این حالت ناشی از درک واقعی عظمت الهی است. اگر دل برای خدا شد، خدا هم چنین درکی به دل میبخشد و چشم دل را باز میکند، تا یَنْظُرَ بِقَلْبِهِ إِلَى جَلَالِی وَ عَظَمَتِی.
رزقنا الله وایاکم ان شاء الله
[1]. بحار الأنوار، ج74، ص: 28.
[2]. قصص(28) / 10.
[3]. رعد(13) / 28.
[4]. اعراف(7) / 179.
[5]. محمد(47) / 24.
[6]. مومنون(23) / 78.
[7]. كافی، ج 1، ص 97، باب فی ابطال الرؤیة.
[8]. بقره(2) / 171.
[9]. اعراف(7) / 179.
[10]. نهجالبلاغه، ص 310، خطبه 192 معروف به قاصعه.
[11]. اسراء(17) / 109.