بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1393/04/12، مطابق با شب ششم رمضان 1435 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
در جلسات اخیر به بحث درباره فرازی از حدیث معراج پرداختیم که در آن خدای متعال خطاب به پیغمبر اکرم صلواتالله علیه و آله فرمود: وَ أَمَّا الْحَیَاةُ الْبَاقِیَةُ فَهِیَ الَّتِی یَعْمَلُ لِنَفْسِهِ حَتَّى تَهُونَ عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ تَصْغُرَ فِی عَیْنَیْهِ وَ تَعْظُمَ الْآخِرَةُ عِنْدَهُ[1]؛ به مناسبت اینكه در این حدیث توصیه به كوچك شمردن «دنیا» شده است، مباحثی را در باره «دنیا» و «آخرت» از دیدگاههای مختلف مطرح كردیم و ابتدا مفهوم هستیشناختی این دو واژه را به عنوان دو بخش از عالم هستی كه یكی بعد از دیگری تحقق پیدا میکند، بیان كردیم؛ مفهومی كه بررسی آن به فلسفه و کلام مربوط میشود. در ادامه، مفهوم دیگر «دنیا» و «آخرت» را به عنوان دو بخش از زندگی انسان مطرح كرده و گفتیم انسان موجودی است كه در این دنیا پا به عرصه وجود میگذارد و پس از مدتی محدود، با گذر از مرحله مرگ، به بخش دوم از حیاتش كه ابدی و پایدار است، وارد میشود. این مفهوم «دنیا» و «آخرت» در انسانشناسی فلسفی مورد بررسی قرار میگیرد. سرانجام به بیان مفهوم دیگری از این دو واژه پرداختیم كه در اخلاق از آن بحث میشود. این مفهوم، در مقام ارزشگذاریِ این دو عرصه از زندگی آدمی است. لازم به ذكر است این ارزشگذاری در فرهنگ دینی قابل طرح است و شاید در فرهنگهای دیگر به این صورت سابقه نداشته باشد. در این زمینه گفتیم منظور واقعی از نكوهش دنیا و بها دادن به آخرت، خود آنها نیست؛ بلکه دلبستگی و تعلق ما به دنیا و آخرت مورد سنجش قرار میگیرد. به تعبیر دیگر آنچه مذموم و نكوهیده است، دنیاگرایی است که سرانجام به دنیاپرستی منتهی میشود؛ و این آخرتگرایی است كه مقبول و پسندیده است و مورد ستایش قرار میگیرد. مذمت دنیاگرایی و دنیاپرستی به خاطر اصالت دادن به دنیا، و هدف را فدای وسیله کردن است. چون بر اساس بینش دینی، دنیا وسیلهای برای رسیدن به سعادت آخرت است. كسی كه وسیله را اصل قرار دهد و هدف را فراموش کند، مثل مسافری است که برای رفتن به شهری به راه افتاده، اما در میانه راه مجذوب فضای سبز و خرمی شود كه در آن برای استراحت توقف کرده، و فراموش كند كه مقصدش كجا بود. در این مثال وسیله و مسیر مورد مذمت قرار نمیگیرد؛ بلكه فراموش کردن هدف و دل بستن به وسیله مذموم است.
اگر فعالیتهای ما در زندگی دنیا فقط به خاطر منافع و لذائذی باشد که در همین عالم نصیب ما میشود و نظری به نتایج اخروی آنها نداشته باشیم، این دنیاخواهی است. کسی كه در پی حیات باقی است، باید نگرشش را به هستی تغییر دهد و بفهمد زندگی این دنیا با همه عرض و طولش، ابزاری بیش نیست و مثل دوران جنینی است، تا انسان خودش را در این عالم بسازد و نتیجه رفتارهایش را در عالم ابدی دریافت کند. برای رسیدن به این نگرش ابتدا شخص باید معتقد باشد که علاوه بر زندگی گذرای این دنیا، حیات ابدی دیگری هم خواهد داشت. این، همان باوری است که جزء اصول دین ماست و میتواند در رفتار ما اثر بگذارد. همچنین گفتیم دانستن این مطلب به تنهایی تأثیری در رفتار آدمی ندارد. انسان مطالب زیادی را میداند، از نفع و ضررش هم آگاه است؛ ولی بسیاری از دانستههایش تأثیر چندانی در رفتار او ندارد. مثال واضح این امر اعتیاد است. همه از مضرات سیگار، مواد مخدر و مسکرات آگاه هستند؛ ولی كسانی علیرغم آگاهی، آنها را استعمال میکنند. پس چنین نیست که آدمی با اطلاع از ضررهای یک چیز حتماً از آن پرهیز كند، یا با آگاهی از ثمرات یك كاری حتماً آن را انجام دهد. همه ما معتقدیم عبادت ثواب فراوانی دارد؛ ولی انگیزه چندانی برای عمل كردن به این دانش خود نداریم. لازم است عامل دیگری به این اعتقاد ضمیمه شود تا رفتارهای ما بهگونهای تنظیم گردد که به سعادت آخرت بیانجامد.
البته ممکن است عقل بشر تا حدودی برای واداشتن او به فعالیتهایی كه زحمت چندانی ندارد، كارساز باشد؛ اما انجام بعضی كارها مستلزم چشمپوشی از خوشیها و لذتهایی است كه نادیده گرفتن آنها به راحتی میسر نیست. در چنین مواقعی چگونه میتوانیم از اعتقاد و باورمان استفاده کنیم، تا آنچه را میدانیم به مرحله عمل برسانیم و علم و عملمان همسو و موافق باشند؟ اصولاً رفتارهای ما چگونه شکل میگیرد و ما بعد از آگاهی از خوب یا بد بودن یك رفتار بر چه اساسی آن را انتخاب میکنیم و تصمیم به انجامش میگیریم؟ چرا گاهی انسان برخلاف دانستههایش عمل میکند؟ پاسخ علمی این سؤالات بر عهده متخصصان روانشناس است؛ اما برای روشن شدن بحث به این مثال ساده توجه كنید: نوجوانی را تصور كنید كه تحت تربیت پدر و مادر آموخته كه تماشای فیلمهای مبتذل كار درستی نیست و تا زمانی كه در خانه است این مسأله را رعایت میكند. اما این نوجوان وقتی وارد جمع دوستان خود میشود، میبیند اغلب آنها با آب و تاب در باره فلان فیلم گفتوگو میكنند و در برابر بیاطلاعی او از این فیلم عكسالعمل منفی نشان داده و پاسخ منفیاش به تماشای چنین فیلمهایی را تخطئه و تمسخر میكنند. با تكرار این جریان او نیز تدریجاً تحت تأثیر این جو قرار گرفته و با کمرنگ شدن اعتقادی كه در خانه آموخته بود، تسلیم دوستان خود میشود. همه ما كمابیش چنین وضعیتی را در محیط اجتماع تجربه کردهایم. این، یعنی غیر از اعتقاد به خوب یا بد بودن یک عمل، عوامل محیطی هم در رفتار انسان خیلی مؤثر است.
یکی از گرایشات آدمی كه تفصیلاً در روانشناسی مورد بحث قرار گرفته، این است كه تمایل دارد مثل رفقا و همسالانش باشد. این گرایش در كودكان و نوجوانان بیشتر است. از همینرو اگر انسان در محیطی قرار بگیرد که متناسب با اعتقادات اوست، باورهایش تقویت شده و ارادهاش برای رفتار بر اساس آنها بیشتر میشود. اما اگر محیط بر خلاف باورهای آدمی باشد، ابتدا تضادی در درون او بین اعتقاداتش با محیط ایجاد میشود؛ خانواده كودك را از انجام كاری نهی میكنند؛ اما در مقابل، دوستانش او را به انجام آن كار تشویق میكنند و او در این میان متحیر میماند كه حرف كدام یك را بپذیرد. این تضاد و تحیر تدریجاً به نفع افکار عمومی تغییر میكند، تا جایی كه اعتقاداتش رنگ میبازد. مگر نشنیدهاید كه میگویند: «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو!» از اینجا میتوان فهمید تأثیر شرایط محیطی اگر بیش از شناخت آدمی نباشد، کمتر نیست. از همین رو برای ترویج یك ارزش در جامعه، برگزاری یک کلاس یا مطالعه یك كتاب کافی نیست؛ بلكه باید محیط هم برای این امر آماده شود. اگر اقتضائات محیط بر خلاف مقتضیات کتاب و درس و قرآن و حدیث و منبر و موعظه باشد، تضادی بین آنها پیدا میشود و در نتیجه یا برآیند هر دو صفر میشود، یا سرانجام محیط غالب میشود.
با توجه به این مسأله، آیا اسلام که از انسان خواسته رفتار و گفتارش با نیت پاك و به انگیزه آخرت باشد، تا در این دنیا کمالاتی را کسب کند و در نتیجه به سعادت اخروی برسد، ممکن است نسبت به محیط بیتفاوت باشد؟ آیا اسلام دستوری برای اصلاح محیط و هماهنگسازی آن با اعتقادات دینی ندارد؟ اگر دین برای راهنمایی بشر و سوق دادن او به سعادت ابدی آمده، باید برای فراهم کردن شرایط لازم محیطی هم کاری کرده باشد. این، همان تربیت است، كه در اصطلاح قرآنی تزکیه نامیده میشود. وَیُزَكِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ[2] تعلیم و تزكیهای که به عنوان وظیفه پیغمبران در قرآن معرفی شده است. بنا براین غیر از تعلیم، لازم است شرایط عمل نیز فراهم شود تا آدمی به سوی انجام آن سوق داده شود؛ نه این که عوامل محیطی بر ضد آن باشند.
همه ما میدانیم اسلام در جهت فراهم كردن راهكارهای لازم در این زمینه علاوه بر موظف كردن پدر و مادر نسبت به تربیت صحیح كودك، تکالیف عام دیگری را برای همه مسلمانان قرار داده تا محیط بر خلاف آموزههای دینی نباشد. یکی از این تكالیف امر به معروف و نهی از منكر است. اهمیت فراوان اسلام نسبت به امر به معروف و نهی از منكر، و «اعظم الفرائض» نامیدن آنها به این دلیل است كه بدون آنها آموختن مفاهیم مشکلی را حل نمیكند؛ بلكه محیط هم باید مساعد باشد. جوانی كه در مجلس موعظه یا دعا شركت كرده و بنا گذاشته که مرتکب معصیت نشود، اگر در كوچه و خیابان دائماً با كسانی مواجه شود كه پوشش مطلوبی از نظر اسلامی ندارند، تأثیر اشك و زاری، و توبه و انابه او چقدر باقی میماند؟
اسلام میگوید باید محیط هم سالم باشد، تا انسان بتواند به کمال برسد و از همین رو امر به معروف و نهی از منکر را وظیفه همه مؤمنین و از مهمترین واجبات قرار داده و در جهت نظم بخشیدن به این كار برای مراتبی از آن مسئولان خاصی مشخص كرده است. همه شما در فتاوای مراجع عظام تقلید دیدهاید كه امر به معروف و نهی از منکر در حد تذکر زبانی وظیفه همه است؛ اما اگر انجام این كار مستلزم برخورد فیزیكی باشد، این جا فرد تكلیفی ندارد و دولت اسلامی است كه باید این وظیفه را به انجام برساند. در هر جامعهای کسانی برای این کار مشخص شدهاند. قبلاً محتسب این كار را انجام میداد. در زمان پیغمبر اکرم و امیرالمؤمنین صلواتالله علیهما و آلهما، خود ایشان انجام این وظیفه را بر عهده داشتند. امیرالمؤمنین علیهالسلام تازیانهاش را روی دوش میگذاشت و شخصاً در بازار به راه میافتاد و هر جا كار خلافی را میدید، تذكر میداد و در صورت لزوم با استفاده از قوه قهریه با آن برخورد میكرد. امروز وظیفه نیروی انتظامی است که از شعائر و قوانین اسلامی مراقبت كند. این مسالهای جدی است که آیا واقعاً دولت وظیفه دارد در این کارها دخالت کند و در صورت لزوم متخلفان را مجازات و زندان کند یا نه؟
بحث در باره این كه حکومت برای چیست، چه وظایفی دارد، تا چه اندازه مجاز به دخالت در امور مردم و محدود كردن آزادیهای ایشان است، و دیدگاه اسلام با سایر مكاتب چه تفاوتهایی دارد، مربوط به فلسفه سیاست است و بررسی همه آنها از حوصله این جلسه خارج است. آنچه اجمالاً میتوان گفت این است كه بر اساس فرهنگ امروز دنیا هر کسی آزاد است كه هر كاری خواست، انجام دهد؛ مگر در مواردی که رفتارش به دیگران ضرری وارد كند. در اینجا قانون مانع او میشود. دولت فقط در صورتی اجازه اعمال قدرت و جلوگیری از آزادی مردم را دارد، كه رفتاری موجب ضرر به دیگران بشود. این گرایش كه از جهات مختلف اخلاقی، حقوقی و سیاسی قابل بررسی است، به طور کلی لیبرالیسم نامیده میشود و امروز در همه مکاتب حقوقی و سیاسی دنیا پذیرفته شده است. بر اساس این گرایش، انسان آزاد است هر کاری كه خواست انجام دهد؛ مگر اینكه رفتارش برای دیگران مزاحمتی ایجاد كند یا ضرری به آنها بزند. از همینرو همه کشورهای متمدن دنیا پذیرفتهاند كه یكی از وظایف دولتها جلوگیری از رفتارهایی است كه به دیگران آسیب میرساند. اگر کسی رفتاری غیر بهداشتی انجام دهد كه باعث رواج یک بیماری در جامعه شود، دولت باید از این رفتار او جلوگیری كند و حتی در صورتی كه ثابت شود كارش عمدی بوده، باید مجازات شود. اگر كسی به محیط زیست لطمه بزند، از آن جهت كه این كار برای عموم مردم ضرر دارد، دولت باید مانع كارش بشود. حتی برای حفاظت از حیوانات در آستانه انقراض هزینههای سنگینی صرف میشود و دولت اجازه نمیدهد كسی به بهانه آزادی، این حیوانات را شكار كند؛ چون انقراض این حیوانات در نهایت به ضرر مردم است.
بر اساس این اصل دولت موظف است بهداشت آب شرب را كنترل و حفاظت كند، تا سلامتی مردم تأمین گردد؛ یا برای جلوگیری از گسترش یك بیماری، باید افراد مبتلا به آن را قرنطینه كند؛ اگر كسی متعرض ناموس دیگران شد، دولت باید با او برخورد كند. اما آیا این منطق اختصاص به امورد مادی و دنیوی دارد، یا امور دیگری هم هست كه دولت در قبال آنها مسئولیت دارد؟ اگر ما بر اساس مبانی دینیمان به این نتیجه رسیدیم که رفتاری برای سعادت ابدی انسان زیانآور است و موجب میشود آدمی الیالابد در جهنم بسوزد، آیا دولت نباید از این ضرر نیز جلوگیری كند؟ روشن است كه طرف بحث ما در اینجا یك فرد ملحد نیست؛ بلكه كسی است كه این اصول و مبانی را پذیرفته و قبول دارد كه بر اساس آموزههای اسلامی انجام بعضی از كارها موجب میشود که شخص با خواری و خفت برای همیشه در آتش بسوزد؛ وَیَخْلُدْ فِیهِ مُهَانًا[3]. آیا دولت نباید شرایطی را فراهم کند که مردم مبتلا به این ضرر و زیان عظیم نشوند؟
در اینجاست که مکاتب سیاسی به دو شاخه تقسیم میشوند: شاخهای كه مبنای آنها نگرش مادی و ماتریالیستی است؛ و شاخه دیگری كه بر تفكر الهی مبتنی است. با توجه به این مسأله است كه دلیل تأكید مقام معظم رهبری بر تحول در مبانی علوم انسانی روشن میگردد. بنا به فرموده ایشان بعضی از علوم انسانی که در دانشگاهها تدریس میشود، نه تنها مخالف اسلام است، بلکه ضد اسلام است و باعث تضعیف دین میشود. روانشناسی، علوم اجتماعی، حقوق و علوم سیاسی که امروز در دانشگاهها تدریس میشود مبتنی بر اصول مادی است و شاید نتوان در كتابهای رایج این علوم مطلبی در باره ضرر و زیان اخروی و ابدی پیدا كرد. هر چه هست، صحبت از ضرر و منفعت مادی است. حتی كسانی ارزش اعلامیه حقوق بشر را بالاتر از قرآن میدانند؛ به نظر ایشان، اعلامیه حقوق بشر كه توسط چند نفر بر اساس گرایش لیبرالیستی تدوین شده، قابل مناقشه نیست؛ اما در قرآن كه از جانب خدا نازل شده، مناقشه میكنند!
فلسفه حقوق و فلسفه سیاستِ مبتنی بر گرایشات ماتریالیستی اقتضا میکند دولت فقط نسبت به جلوگیری از ضررهای مادی و دنیوی اهتمام داشته باشد، و اگر دین هم رفتاری را موجب ضرر دنیوی معرفی كند، دولت مكلف است از آن جلوگیری كند؛ اما اگر امری به دنیای مردم لطمهای نزند، دولت در برابر خسارتهای اخروی آن تكلیفی ندارد! به عنوان مثال اگر نوعی مشروب الکلی تولید شود كه به گفته اطباء مقدار الکل آن برای بدن زیانآور نباشد، در اینجا دنیاگرایان فتوایی غیر از نظر دینگرایان صادر میكنند! اسلام نوشیدن از مشك آبی كه یک قطره خمر در آن ریخته، را جایز نمیداند؛ اما كسانی به بهانه اینكه مستكننده نیست، یا ممكن است خواص درمانی داشته باشد، استفاده از بعضی نوشیدنیهایی كه آلوده به الكل است، را مجاز میدانند. از امیرالمومنین صلواتالله علیه نقل شده که فرمود: اگر قطره خمری در چاهی بیافتد، از آب آن چاه گیاهی آبیاری شود، و گوسفندی از آن گیاه بخورد، علی گوشت آن گوسفند را نمیخورد! علی تا این حد از خمر پرهیز میكند؛ اما برخی برای استفاده از آن فِیهِمَا ... مَنَافِعُ لِلنَّاسِ[4] را بهانه میكنند! چون ممكن است كسی برای مداوا از چنین مشروباتی استفاده کند، آیا دولت نباید مانع تولید و خرید و فروش آن بشود؟ پس تكلیف حرمت آن و خسارتهای اخروی شرب خمر چه میشود؟
ممكن است كسی بگوید مردم عقل و شعور دارند؛ خودشان این مسایل را درك میكنند؛ پس لازم نیست دولت در این مسایل دخالت كند! ولی مگر مردم متوجه ضررهای مادی استفاده از آب و غذای آلوده و غیر بهداشتی نیستند؟ مگر مردم نمیدانند آلوده كردن مخزن آب شهر چه خسارتهایی دارد؟ پس چرا در این مورد باید متخصصان مختلفی در مراحل مختلف حفر چاه، تصفیه و انتقال آب دخالت كنند و نظر بدهند؟ اما زمانی كه مسائل معنوی و اخروی مطرح میشود، بحث آزادی را مطرح میكنند و میگویند نباید مردم را به زور به بهشت برد؟! مگر سلامتی مردم باید با زور و اجبار تأمین شود؟! ایجاد تشكیلات و سازمانهای گوناگون، صرف بودجههای كلان و به كارگیری متخصصان مختلف برای تأمین بهداشت غذای مردم اهانت به فهم و شعور آنها نیست؟ مگر مردم خودشان نمیخواهند سالم باشند؟ آیا وظیفه دولت در این زمینه به اطلاعرسانی ختم میشود؟ اما زمانی كه اسم دین به میان میآید، گفته میشود نمیتوان مردم را به زور به بهشت برد! مگر به بهشت بردن یعنی چه؟ یعنی حفظ مصالح ابدی و ماندگار آنها.
شارع مقدس از سر لطف، و از آنجا كه میداند بعضی از مردم کمهمتاند، یا گاهی شرایط اجتماعی به گونهای است که افراد را به سوی گناه سوق میدهد، راهكارهایی را اندیشیده، تا هر چه بیشتر از فساد جلوگیری شود و مردم تحت تأثیر شرایط محیطی و عوامل اجتماعی به طرف جهنم نروند. حال، كسی بگوید دولت در این زمینه وظیفهای ندارد؛ مگر وظیفه دولت چیست؟ آیا جلوگیری از ضررهای اجتماعی کار دولت نیست؟ مگر نه اینكه چنین خسارتی از ضرر ناشی از مواد غذایی غیر بهداشتی خیلی بیشتر است؟ انسان در اثر مصرف غذای آلوده، نهایتاً باید چند روز ناراحتی و بیماری را تحمل كند؛ اما آلوده شدن به گناه عذاب ابدی را به دنبال خواهد داشت.
تفاوت فلسفه سیاسی اسلام با فلسفه سیاسی لیبرال در این است كه آنها برای خدا و آخرت نقشی قایل نیستند و گستره دین را منحصر در نماز، عبادت و رفتارهای فردی میدانند و معتقدند مسلمان یا بتپرست، هر یك خودشان باید به دنبال انجام عبادات شخصیشان باشند و لازم نیست كسی دغدغه دین مردم را داشته باشد؛ مردم خودشان اعمال عبادیشان را بلد هستند. آنها میپندارند دین از مردم چیزی غیر از نماز و روزه و سینهزنی نمیخواهد!
اگر دین آمده تا بشر را از هرچه برای دنیا و آخرتش ضرر دارد، نهی کند، در مرحله اول با بیانات اخلاقی این امور را تحریم میكند؛ بدون اینكه متوسل به زور و فشار بشود. در این مرحله احكام دین فقط در حد موعظه است. اما در مرحله بعد قوانین و مقرراتی را برای جلوگیری از انجام این كارها وضع كرده، و كسانی را كه از این قوانین سرپیچی كنند، تحت تعقیب قرار داده و مجازات میكند. زمانی احكام دین از حد موعظه فراتر رفته و به قانون تبدیل میشود كه ضمانت اجرا داشته باشد؛ یعنی اگر کسی عمداً از آن تخلف کرد، مجازات شود. در این میان دستگاه حکومت هم موظف است برای تأمین مصالح جامعه، ابتدا از طریق آموزش در مراكز آموزشی، تبلیغ در رسانهها، و ارشاد به وسیله ابزارهای مختلف مردم را نسبت به آنچه برای ایشان زیانآور است آگاه كند، و در مرحله بعد قوانینی برای جلوگیری از ارتكاب آن اعمال وضع کند. نیروی انتظامی هم باید متخلفین را تحت تعقیب قرار دهد و دادگاه هم باید حکم لازم صادر و اجرا كند. دولت اسلامی همانگونه كه از ضررهای مادی جلوگیری میكند، باید از آنچه ضرر معنوی دارد و موجب عذاب ابدی میشود نیز پیشگیری کند و برخلاف منطق بعضی از دولتمردان، اینكار فقط وظیفه روحانیت و در حد موعظه و نصیحت نیست.
این مسالهای اساسی است كه ریشههای آن باید در دانشگاه حل شود؛ دانشگاهی که علوم انسانیاش بر پایه مبانی اسلامی است، وظایف دولتش هم بر اساس مبانی اسلامی تبیین میشود. این که مقام معظم رهبری میفرماید علوم انسانی ما باید براساس مبانی اسلامی باشد، به این دلیل است که مبانی ماتریالیستی ضد اسلام است؛ در حقوق و سیاستی كه بر این اساس تدوین شده، خدا و قیامت و حکم الهی جایگاهی ندارد. با تغییر این مبانی، بسیاری از این تئوریها و دستورالعملهای مبتنی بر آنها تغییر میكند؛ چیزی كه علیرغم همه تلاشهای امام و مقام معظم رهبری، متأسفانه بعد از سی و چند سال در کشور ما اتفاق نیفتاده و هنوز هم عملاً همان حقوق و علوم سیاسی، و همان فلسفه حقوق و فلسفه سیاست لیبرالیستی در دانشگاههای ما تدریس میشود و در نتیجه دولتمردان ما در زمینه احكام دین احساس وظیفه نمیکنند. این مساله باید از اساس حل شود که از نظر اسلام دولت چه وظایفی دارد؟ آیا باید در هنگام ارتكاب معاصی علنی جلوی آزادی مردم گرفته شود، یا خیر؟ گناه علنی در جامعه مثل میکروبی است که به دیگران سرایت میکند و همانگونه که دولت موظف است از آلودگیهای بهداشتی جلوگیری كند، باید جلوی مفاسد دینی را هم بگیرد؛ البته اگر دولت اسلامی و برخاسته از انقلاب اسلامی است!
اگر به خاطر داشته باشید بعد از این که مقام معظم رهبری فرمودند فرهنگ از اقتصاد مهمتر است و اگر رخنهای در فرهنگ ایجاد شود، قابل ترمیم نیست، بعضی گفتند برای امتثال امر ایشان باید زبان فارسی، گویشهای محلی، موسیقی سنتی و رقصهای محلی را ترویج كنیم، تا فرهنگ ما رشد كند! بعضی هم گفتند رشد فرهنگ با محدود كردن اطلاعات و فیلترینگ امكان ندارد! از همین رو ایشان بار دیگر فرمودند: منظور من، فرهنگِ اسلامیِ انقلابی است. اگر پذیرفتیم كه نظام، اسلامی است و دولت اسلامی باید احکام اسلام را اجرا کند، باید بدانیم آنچه مربوط به آخرت است، مهمتر از اموری است که به ضررهای دنیوی منتهی میشود. چون خسارت اخروی ابدی است؛ در حالیكه ضررهای دنیوی محدود است. همچنین آنچه به منافع جامعه مربوط میشود، مهمتر از منافع فردی است. چون ضرر اولی ممكن است میلیونها نفر را شامل شود.
این اصولی است که از بینش اسلامی برخاسته است؛ البته اگر ما بینش اسلامی را از حد مسجد و حسینیه و عزاداری ایام محرم به همه شئون زندگی فردی و اجتماعی گسترش بدهیم. تمام حرکات و سکنات انسان باید رنگ خدایی داشته باشد؛ صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً[5]. هر چه در جامعه اسلامی انجام میگیرد باید رنگ خدایی داشته باشد. بر اساس اصول و مبانی اسلامی مهمترین وظیفه دولت اسلامی رعایت مصالح جامعه اسلامی و برخورد با كسانی است كه بر خلاف این مصالح اقدام می کنند. از همین رو یكی از کارهای دولت اسلامی این است که ابتدا زمینه حركت به سوی بهشت را برای مردم تأمین کند و سپس به دنبال سلامتی و رفاه زندگی مادیشان باشد. چون مهمترین بخش زندگی انسان مربوط به زندگی ابدی او، و در ارتباط با خداست و نمیتوان به بهانه اینكه دین برای آزادی است، از زیر بار مسئولیت رسیدگی به امور آخرتی شانه خالی كرد. مگر نه اینكه علی علیهالسلام با تازیانه در بازار راه میافتاد و با متخلفین برخورد میكرد، چهار انگشت دزد را میبرید و كسانی را كه متعرض ناموس مردم میشدند، شلاق میزد؟ آیا علی به اندازه شما دین را نمیشناخت؟! آیا قرار است همانگونه که برخی گفتند امام رحمةالله علیه اشتباه کرد، كسانی بگویند علی هم اشتباه کرد؟!
با مسائل اساسی جدیتر برخورد کنیم؛ این مسائل را بهتر بفهمیم؛ بهتر اثبات کنیم؛ بهتر پیگیری و مطالبه کنیم. دولت ما به نام اسلام است، در این كشور انقلاب اسلامی واقع شده، صدها هزار از بهترین افراد این امت شهید شدند، تا احکام اسلام اجرا شود. فراموش نکنیم، ما باید اینها را مطالبه کنیم؛ این وظیفه دینی ماست. البته نباید بیجهت با ایجاد تنش برای جامعه مشکلاتی ایجاد شود و تا جایی كه ممكن است با بیانی محترمانه و مؤدبانه این مطالبات پیگیری شود. ولی مردم همانگونه كه در مقابل حقوق مادیشان حق اعتراض دارند، درباره امور دینی هم به طریق اولی حق اعتراض دارند. این حقی است که خدا برای ما قائل شده است و دولتمردان ما باید توجه داشته باشند كه دولتمرد کشور اسلامیاند؛ این مردم شهید دادند، تا شما احکام اسلام را اجرا کنید؛ نه اینكه بگویید این كارها به ما مربوط نیست. اجرای احکام اسلام، و حفظ شعائر و ارزشهای اسلامی از بالاترین وظایف دولت اسلامی است.
وفقناالله وایاکم
[1]. ارشاد القلوب الی الصواب للدیلمی، ج1، ص 204.
[2]. آلعمران(3) / 164.
[3]. فرقان(25) / 69.
[4]. بقره(2) / 219.
[5]. بقره(2) / 138.