بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1393/04/26، مطابق با شب بیستم رمضان 1435 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
در فرازهایی از حدیث قدسی معراج که در جلسات گذشته مورد بحث قرار گرفت، مكرراً بر این نکته تأکید شده که محبت خدا با محبت دنیا سازگار نیست و کسی که قصد ورود به وادی محبت خدا را دارد، ابتدا باید دنیا در نظرش کوچک شود و نگاهش به دنیا تحقیرآمیز باشد؛ تَهُونَ عَلَیْهِ الدُّنْیَا1. در پایان این حدیث هم آخرین جملهای که خدای متعال بر آن تأكید فرمود، این است که اگر کسی ذرهای از محبت دنیا و لذائذ، ریاست و زینتهای آن در دلش باشد، در جوار من جایی نخواهد داشت و من محبتم را از دلش ریشهكن میکنم؛ لَأَنْزِعَنَّ مِنْ قَلْبِهِ مَحَبَّتِی. در جلسات گذشته توضیحاتی در باره دلیل تضاد بین محبت خدا و محبت دنیا ارایه شد؛ به خصوص با توجه به این كه در مواردی محبت دنیا توأم با هوای نفس ذکر شده است. البته ناسازگاری هوای نفس با محبت خدا نیز جداگانه مورد تأکید قرار گرفته و در این حدیث بیان شده که هر کس به دنبال جلب محبت خداست، باید با هوای نفسش مبارزه کند. در این میان، نكاتی وجود دارد كه پرداختن به همه جوانب آنها نیازمند بحث مفصل و جامعی است؛ اما برای رفع بعضی ابهامات فقط به آنها اشاره میكنیم.
بیاناتی مانند حدیث شریف معراج شبیه توصیههای كلی یک پزشک حاذق به عموم مردم برای حفظ سلامتی و بهداشت است. در چنین مواقعی پزشك به صورت كلی مردم را از معاشرت با افرادی كه احتمال سرایت بیماری آنها به دیگران وجود دارد، بر حذر میدارد. نهی كردن از معاشرت با بیماران به این معنا نیست که لزوماً آنها قصد دشمنی با شما را دارند؛ بلكه هشداری است نسبت به این که آن بیمار، كه شاید از دوستان صمیمی شما هم باشد، در شرایط و وضعیتی است كه نزدیک شدن به او ممكن است موجب سرایت بیماریش به شما شود. البته ممكن است کسی نیز از سر دشمنی و عمداً قصد بیمار كردن دیگری را داشته باشد؛ ولی این ارتباطی با توصیههای كلی پزشك ندارد.
نصایح و سفارشهای خدای متعال، اولیاء و مربیان الهی به پرهیز و دوری كردن از بعضی اشخاص نیز لزوماً به معنای دشمنی ایشان با آدمی نیست. در این میان نیز ممكن است کسانی واقعاً قصد گمراه کردن انسان را داشته باشند؛ همچنانكه ابلیس سوگند یاد كرد بنیآدم را از راه به در كند؛ لأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّیَّتَهُ2. كسانی هم ممكن است در قالب انسان رفتاری شیطنتآمیز داشته باشند، ولی همه كسانی كه از ارتباط با آنها نهی شده، در پی دشمنی و گمراه كردن انسان نیستند. انسان باید صرف نظر از قصد و نیت افراد، از هر كسی كه ارتباط با او موجب گمراهی و گناه میشود، دوری كند و مراقب باشد از حالات زیانآورش تأثیر نپذیرد؛ ضمن اینكه سعی كند حتیالامكان كسانی كه گرفتار گمراهی شدهاند را به راه راست بازگرداند و به آنها در اصلاح نفس خود كمك كند.
همچنانكه در جلسات قبل تذكر داده شد، یكی از كاربردهای سهگانهی دنیا، در ارتباط با واقعیات عینی این دنیا است، كه شایسته مذمت نیست. با توجه به همین امر، نهی از دنیا، به معنی پرهیز از موجودات این دنیا نیست؛ چون خود این موجودات فیحدنفسه ضرری برای انسان ندارند؛ بلكه محبت به دنیا و دلبستگی نسبت به آن زیانآور است. ارتباط با كسانی هم كه محبت دنیا در دلشان ریشه دوانیده و آنها را از یاد خدا و زندگی ابدی غافل كرده، ممكن است موجب شود آدمی تحت تأثیر این ارتباط، به همان آثار سوء مبتلا شود. از همینرو، از معاشرت با چنین كسانی نهی شده است؛ مبادا رفتوآمد و همنشینی با آنها راه را برای نفوذ محبت دنیا در دل انسان باز كند و آدمی را از یاد خدا و آخرت باز بدارد. طبعاً آدمی در معاشرت با دیگران ناچار است تا حدودی با ایشان مدارا کند و همین امر موجب میشود تدریجاً رفتار سوء آنها در شخص اثر کرده، او را دگرگون كند. به قول یكی از مربیان اخلاق، رفیق، مانند عضلات گلو است. عضلات گلو كار بلعیدن غذا را برای انسان راحت میكند. رفیق هم انجام رفتارهای مختلف، اعم از خوب و بد را برای شخص تسهیل میكند. دوست و رفیق در یاد گرفتن و تثبیت رفتارهای آدمی نقش بهسزایی دارند. به همین دلیل از معاشرت با اهل دنیا نهی شده است. همچنانكه در مقابل، برای ترقیات معنوی مجالست و همنشینی با كسی كه یُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ رُؤْیَتُه3 مورد تأكید قرار گرفته است.
در جلسات قبل نیز گفتیم كه منظور از اهل دنیا کسانی هستند كه علاقه به دنیا بر دل آنها غلبه كرده و فریفته دنیا شدهاند و همه فکر و ذكرشان لذتهای زودگذر دنیاست، و به همین دلیل از یاد خدا و آخرت غافلاند و فراموش کردهاند برای چه خلق شدهاند و سرانجامشان كجاست. تكرار این مطالب به این دلیل است كه هر گاه صحبت از دشمنی با دنیا، زهد و ترك مادیات میشود، كسانی به غلط تصور میكنند كه مقصود غارنشینی و كنارهگیری از مردم، و دوری گزیدن از تلاش در جهت پیشرفت علمی، صنعتی و اقتصادی، و رسیدن به مراتب عالی تمدن است. پیش از این نیز گفتیم كه زهد، به معنای دست كشیدن از كار و تلاش، و مانعی برای پیشرفت در زمینههای گوناگون نیست. آنچه مانع سعی و كوشش و نایل شدن به مدارج بالای ترقی و تعالی است، دلبستگی به دنیا و لذائذ آن است.
شواهد فراوانی برای این مسأله میتوان یافت كه معاشرتها میتوانند آثار خوب یا بدی داشته باشند و نهی از بعضی معاشرتهای مضر، حكیمانه است. از جمله اینكه در یكی از سفرهایی كه برای سخنرانی در دانشگاه تمپل، به آمریكا رفته بودم، یکی از دانشجویان ایرانی كه جوانی متدین و انقلابی بود و امروز نیز مسؤولیت مهمی در كشور بر عهده دارد، ما را برای بازدید از مراكز مختلف علمی، فرهنگی همراهی میكرد. از جمله این مراكز، دانشگاه محل تحصیل خودش بود. وی در این دانشگاه ضمن معرفی یكی از اساتیدش گفت: این استاد كه اهل چین است، بهترین استاد این دانشگاه است. بهترین دانشجویان این دانشگاه هم عمدتاً شرقی و بسیاری از ایشان ایرانی هستند، و در میان آمریکاییها استاد و دانشجوی خوب كمتر میتوان سراغ گرفت. وی همچنین آماری از تعداد بالای پزشكان ایرانی مقیم آمریكا ارایه كرد كه یکی از مسؤولان دفتر نمایندگی ایران در سازمان ملل ضمن تأیید این آمار، گفت بسیاری از آنها پزشكان معروفی در آمریكا هستند. من دلیل این امر را از او پرسیدم. وی در پاسخ گفت: آمریكاییها بیشتر به فکر شبنشینی و خوشگذرانی هستند و چندان به دنبال درس نیستند؛ بر خلاف كسانی كه با زحمات فراوان و صرف هزینههای هنگفت از كشورهای دیگر برای تحصیل به آمریكا میآیند؛ آنها قدر عمر و وقت خود را میدانند و حاضر نیستند آن را بیهوده صرف كنند.
این برخلاف تصور بسیاری از كسانی است كه از دور پیشرفتهای كشورهای غربی را میبینند. همین دانشجوی ایرانی مقیم آمریكا میگفت: یك مرتبه كه برای دیدار با اقوام به ایران آمده بودم، بعضی از ایشان به تصور اینكه من عادت به دیدن فیلمهای مبتذل دارم، مقداری از این قبیل فیلمها را برای من تهیه كرده بودند؛ اما من به آنها گفتم: من در عمرم چنین فیلمهایی ندیدهام و اصلاً فرصتی برای دیدن آنها ندارم. دو دانشجوی دیگر را هم میشناسم كه با مشورت مرحوم آیتالله بهشتی برای تحصیل به آمریكا رفتند و هنوز هم در آنجا هستند. آنها برای اینكه از وقتشان درست استفاده كنند، برنامهریزی فشردهای داشتند؛ در حدی كه برای ملاقات با اقوام یا دوستانی كه برای دیدن ایشان از ایران میآمدند، در طول ماه نیم ساعت از شبهای مشخصی را معین کرده بودند؛ مبادا وقتشان گرفته شود و از برنامه درسیشان عقب بمانند.
اگر آدمی در پی این باشد كه با هر كسی معاشرت کند، تدریجاً به بیماریهای موجود در محیط آلوده میشود و درس، دین، نماز، حیا، عفت و بسیاری از امور دیگر را فراموش میكند. كسانی كه آدمی را از چنین معاشرتهایی بر حذر میدارند، از سر دشمنی نیست؛ بلكه این آلودگیها مانند بعضی از بیماریها، مسری است و هر كس در معرض آنها قرار بگیرد، به آنها مبتلا میشود. البته طبیب حاذقی كه میداند چگونه بهداشت را رعایت کند و راه مداوای بیماری را بلد است، میتواند علاوه بر اینكه از مبتلا شدن خودش پیشگری میكند، به مداوای فرد بیمار نیز بپردازد. رفاقت با افراد گمراه به منظور اصلاح آنها كار خوبی است. شاید آنها هم با مشاهده محبت، دلسوزی و خیرخواهی، دست از معصیت بردارند و به راه راست باز گردند؛ البته در صورتی كه مصداق این شعر سعدی نشود که «شد غلامی که آب جو آرَد * آب جو آمد و غلام ببرد»! چه بسا افراد نابلدی كه به قصد اصلاح اهل معصیت به معاشرت با آنها پرداختند؛ اما خودشان نیز تدریجاً در دام گناه گرفتار شدند.
بنا براین، تعبیرات مذمتآمیز روایات نسبت به دنیا، مانند تشبیه آن به استخوان خوک مردهای در دست فردی جذامی4، برای این است که ما مراقب خودمان باشیم كه دلباخته دنیا نشویم؛ نه اینکه دست از کار و تلاش بكشیم و در گوشهای عزلت اختیار کنیم و طریق رهبانیت در پیش گیریم. کار کردن برای خدمت به خلق خدا، مخصوصاً برای رسیدگی به خانواده، خویشاوندان و همسایگان اگر به قصد جلب رضای خدا باشد، عبادت است و از بسیاری از نمازها و روزهها هم ثوابش بیشتر است. این مسأله ارتباطی به فریفتهی لذتهای دنیا نشدن ندارد. كسی كه با هدف خدمت به خلق خدا به كار و تلاش میپردازد، باید از اینكه شیفته مال و ثروت شود بپرهیزد. کسی كه دلبسته ثروتش باشد، نمیتواند برای كمك به دیگران از آن دل بكند. بر خلاف كسی كه عاشق مال دنیا نیست و به راحتی انفاق میکند. محبت به دنیا نه تنها موجب پیشرفت نمیشود، بلکه باعث امساک نیز میشود. چنین امساکی مانع رشد اقتصادی نیز میشود.
یکی از جامعهشناس بزرگ بر اساس تحقیقاتی كه در زمینه وضعیت اقتصادی كشورهای مسیحی انجام داده بود، نظریهای را مطرح كرده كه هر چند محل بحث است و نمیتوان آن را تعمیم داد، اما این استنباط جالب به نظر میرسد. او میگوید: كشورهای پروتستان كه مردم آن با قناعت زندگی میكنند، اقتصاد پیشرفتهتری نسبت به كشورهای كاتولیك دارند. راز این امر در قناعت پروتستانها نهفته است. آنها با زندگی ساده و قناعت، بخشی از درآمدشان را پساندازكرده و سرمایهای برای کارهای بزرگ اقتصادی فراهم كردند. در حالیكه كاتولیكها هر چه به دست آوردند، با ولخرجی مصرف كردند. بنا براین، سادهزیستی و قناعت حتی برای پیشرفت اقتصادی هم مفید است. البته رسیدگی به این مسایل نیازمند بحث و بررسی تخصصیتری است.
تعریف و تمجید از فقر و توصیه به احترام نسبت به فقرا نیز یک تربیت بزرگ اجتماعی است؛ تا محرومان احساس حقارت نکنند. وجود افراد فقیر و محروم یكی از واقعیتهای گریزناپذیر هر جامعهای است. طبیعت مادی آدمی هم اقتضا میکند که نسبت به محرومان بیاعتنایی کند. از همینرو، كسانی كه از نظر مادی در محرومیت هستند، عملاً در زمینههای دیگر هم از سایرین عقب میمانند و در نتیجه، غالباً مبتلا به حقارت میشوند. احساس حقارت نیز در فرد، زمینه روانی بزهکاری و گناه را فراهم میكند. چون كسی كه برای خودش ارزشی قائل نیست، ارتكاب گناه، و توهین و ناسزا شنیدن از دیگران برایش اهمیتی ندارد. اسلام برای پیشگیری از سقوط افراد جامعه در چنین منجلابی، ثروت و دارایی را به عنوان ملاک احترام و شخصیت افراد در جامعه اسلامی نپذیرفته است. اگر كسی متدین و باتقواست، اما ثروتی ندارد، لباسش کهنه و مندرس است، و در فقر به سر میبرد، به خاطرش فقرش نسبت به او بیاحترامی نکنید؛ بلكه او را دوست بدارید، به او احترام بگذارید و در مجالس او را کنار خودتان بنشانید؛ فَأَدْنِ الْفُقَرَاءَ وَ قَرِّبْ مَجْلِسَهُم مِنْك. چنین رفتاری، افراد یک قشر از جامعه را كه از جهتی زمینه فساد و بزهکاری برایشان فراهم است، احیا میکند و موجب میشود آنها به خاطر فقر احساس حقارت نكنند و بتوانند در جامعه افراد موفقی باشند. این بزرگترین خدمت به جامعه بشری و تمدن و فرهنگ جامعه است.
با اینحال، كسانی از سر نادانی یا به خاطر تحریك بیگانگان اصرار دارند برای رسیدن به پیشرفتهای اقتصادی، علمی و صنعتی باید اخلاق و فرهنگ اسلامی را كنار گذاشت. غافل از اینكه رعایت ارزشهای اسلامی نه تنها مانع پیشرفت نمیشود، بلکه با فراهم كردن زمینههای مناسب حتی در زمینه پیشرفت مادی نیز کمک مؤثری میکند. هر چند پیشرفت مادی هدف اصلی نیست؛ بلكه ابزاری برای پیشرفتهای معنوی و انسانی است، ولی پیشرفت مادی با رشد معنوی در جامعه رابطه مستقیم دارد؛ در جامعهای كه صداقت و درستکاری در آن بیشتر است، کارگر کارش را بهتر انجام میدهد؛ کارفرما نیز در حق كارگر کمتر اجحاف میكند؛ و همین رفتارها زمینه را برای رشد اقتصادی فراهم میكند. كسانی معتقدند: برای رسیدن به پیشرفت در سطح كشورهای غربی، باید فرهنگ فاسد آنها را هم پذیرفت، غافل از آنكه این فرهنگ با سرگرم كردن فرد به خوشگذرانی و پرداختن به لذائذ مادی، روح و جسم او را آلوده و بیمار كرده، وی را از كار و تلاش باز میدارد و همین امر موجب توقف رشد اقتصادی در جامعه میشود. فرهنگ غربی عامل فساد اخلاقی است و فساد اخلاقی، فساد اجتماعی و اقتصادی را به دنبال میآورد.
با مروری بر تاریخ جوامع مختلف میتوان دریافت كه بسیاری از پیشرفتهای مادی و معنوی به وسیله كسانی حاصل شده كه به دنبال لذائذ دنیوی نبودهاند و دلبستگی به آنها نداشتهاند و اغلب آنها افراد فقیری بودهاند كه زمینه استفاده از این امور برایشان فراهم نبوده است. در صدر اسلام اغلب كسانی كه از پیامبر صلواتاللهعلیهوآله و دین او حمایت كردند، بهرهای از مال دنیا نداشتند؛ از جمله، اصحاب صفه كه حتی لباس كافی برای پوشاندن بدن خود نداشته و نه نفرشان از یك پیراهن استفاده میكردند، ولی همین افراد جزو كسانی بودند كه آمادگی جانفشانی در راه اسلام را داشتند. در مقابل، آنان که کنیز و برده فراوان داشتند، كسانی بودند كه به اسلام و حکومت اسلامی ضربه میزدند. در زمان ما، همین مردم عادی كوچه و بازار كه بسیاری از آنها دستشان به دهانشان نمیرسید، بدون هیچ منت و چشمداشتی جانشان را در راه انقلاب و جنگ تحمیلی فدا كردند. امروز هم پیشرفتهای اقتصادی، علمی و صنعتی به دست افرادی از همین قبیل حاصل میشود. مگر پیشرفتهای علمی، صنعتی و تحقیقاتی که تاكنون به دست آوردهایم، به دست چه كسانی حاصل شده است؟ كسانی كه در زمینه پیشرفت دانش هستهای از جانشان مایه گذاشتند و به شهادت رسیدند، از چه خانوادههایی بودند؟ اغلب آنها از خانوادههای متوسط و فقیر بودند؛ اشخاص متدینی که با وضو در كلاس درس و آزمایشگاه حاضر میشدند. تعریف و تمجید امام راحل از «پابرهنهها» و افتخار به آنها، و در مقابل، «مرفه بیدرد» خواندن سرمایهداران از همین فرهنگ اسلامی سرچشمه گرفته بود.
بنا براین نباید تصور شود دستورات اسلام در خصوص احترام به فقرا به معنی دست كشیدن از پیشرفت مادی و رها كردن علم و صنعت است. مقصود اسلام این است كه به ثروت و مادیات دل نبندید. برای خدمت به خلق باید از مال و دارایی دل کند. مگر مراکز عامالمنفعه را چه کسانی تأسیس کردند؟ کسانی که باور داشتند با مصرف كردن اموالشان در این زمینهها خداوند هفتصد برابر به آنها پاداش میدهد؛ وَاللّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاء5.
بدانیم كه ترویج فرهنگ اسلامی كه نسبت به احترام به فقرا، سادهزیستی و قناعت سفارش میکند، زمینهساز پیشرفتهای مادی، علمی و صنعتی هم هست، و در همین عالم موجب عزت و اقتدار جامعه اسلامی میشود، و تصور نکنیم با روی كار آمدن كسانی كه به دنبال انباشتن ثروت از هر راه حلال و حرامی هستند، وضعیت اقتصادی مملکت خوب میشود. چنین كسانی دلشان به حال مردم گرسنه نسوخته و در هر كاری به دنبال كسب منافع بیشتر برای خودشان هستند. كسانی به مردم خدمت میکنند که مثل شهید رجایی، خودشان طمع فقر را چشیده باشند.
این درسی است كه ما باید از این فراز از حدیث شریف معراج بیاموزیم. خداوند در این حدیث به پیامبر صلواتاللهعلیهوآله میفرماید: یَا أَحْمَدُ أَبْغِضِ الدُّنْیَا وَ أَهْلَهَا وَ أَحِبَّ الْآخِرَةَ وَ أَهْلَهَا؛ دشمن دنیا و اهل دنیا باش؛ و در مقابل، آخرت و اهل آخرت را دوست بدار.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
1. بحار الأنوار، ج74، ص: 28.
2. اسراء(17) / 62.
3. الكافی، ج1، ص 39، بَابُ مُجَالَسَةِ الْعُلَمَاءِ وَ صُحْبَتِهِم.
4. وَ لَدُنْیَاكُمْ أَهْوَنُ عِنْدِی مِنْ وَرَقَةٍ فِی فِی جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا وَ أَقْذَرُ عِنْدِی مِنْ عُرَاقَةِ خِنْزِیرٍ یَقْذِفُ بِهَا أَجْذَمُهَا؛ بحارالانوار، ج 40، ص 348.
5. بقره(2) / 261.