بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1393/04/25، مطابق با شب نوزدهم رمضان 1435 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
در جلسات گذشته به بحث در باره فقراتی از حدیث قدسی معراج پرداختیم که محور اصلی آنها محبت خدا و دوستان خدا، و دشمنی با دشمنان خداست. شب گذشته در باره عبارت إِنَّ الْمَحَبَّةَ لِلَّهِ هِیَ الْمَحَبَّةُ لِلْفُقَرَاءِ[1] و فرازهای دیگری از این حدیث صحبت كردیم که به نزدیك شدن به فقرا و دوستی با ایشان، و دوری گزیدن از اغنیا توصیه میفرماید. در حدیث معراج مسأله دوری از لذائذ دنیا و دشمنداشتن آنها، و در مقابل، احترام به فقرا مكرراً مورد تأكید قرار گرفته، تا جایی که محبت خدا را همان محبت فقرا معرفی میكند: إِنَّ الْمَحَبَّةَ لِلَّهِ هِیَ الْمَحَبَّةُ لِلْفُقَرَاءِ. همچنین در سیره اهل بیت صلواتاللهعلیهماجمعین، مخصوصاً امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه رفتارهایی زاهدانه و اعراض از دنیا نقل شده كه اعجابآور است. حضرت امیر صلواتاللهعلیه در نامهای که برای عثمان بن حنیف، کارگزارشان در بصره، مرقوم فرمودند، تعبیرات عجیبی در این زمینه بهكار بردند؛ از جمله اینكه: فَمَا خُلِقْتُ لِیَشْغَلَنِی أَكْلُ الطَّیِّبَات[2]؛ من برای خوردن غذاهای خوب و خوشمزه آفریده نشدم. وَ إِنَّمَا هِیَ نَفْسِی أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى لِتَأْتِیَ آمِنَةً یَوْمَ الْخَوْفِ الْأَكْبَرِ؛ من نفسم را آن چنان ریاضت میدهم که در روز ترس بزرگ، روز قیامت در امان باشد. إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً یَقْتَدِی بِه وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْیَاهُ بِطِمْرَیْهِ؛ هر كسی از پیشوایی پیروی میکند و امام شما از دنیا به دو جامه کهنه اکتفا کرده و از غذاهای آن هم به دو قرص نان جو قناعت میكند؛ در حالی كه اگر بخواهد، میتواند بهترین غذاها را تهیه کند. امیرمؤمنان علیهالسلام در تعبیر دیگری میفرماید آنقدر به نفسم گرسنگی میدهم، تا لقمه نان جو خشکی هم برایش لذیذ باشد. اما ما چگونهایم؟ با دیدن غذاهای رنگارنگ اختیار خود را از دست میدهیم. از همینرو حضرت امیر علیهالسلام میفرماید: وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ؛ میدانم كه شما نمیتوانید مثل من باشید؛ اما سعی کنید شباهتی به من پیدا کنید؛ وَ لَكِنْ أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ. در جای دیگری نیز نقل شده كه آن حضرت هنگام ایراد آخرین خطبه قبل از شهادتش پارچه پشمینهای بر دوش انداخته بود، کفشی از لیف خرما بر پا داشت، پیشانیاش پینه بسته بود و روی سنگی ایستاده بود و این خطبه را انشا فرمود.[3] این زهد علی است.
اما امروزه کسانی نسبت به انجام چنین رفتارهایی تشکیک میکنند و به بهانه توسعه اقتصادی و پیشرفت، مکتب اسلام و فرهنگ اسلامی را به خاطر بها دادن به این مسایل به باد انتقاد میگیرند.
آیا عمل به دستورات قرآن و روایات و زندگی دنیا را بازیچه حساب کردن، نسبت به آن بیاعتنا بودن و آن را ابزار فریب دانستن، با پیشرفت و توسعه سازگاری دارد؟ دشمنی با دنیا و اهل آن كه سیره عملی اهل بیت صلواتاللهعلیهماجمعین بوده، چگونه با تلاش برای رشد اقتصادی قابل جمع است؟ مخالفان دین از این قبیل مسایل برای کوبیدن دین، به خصوص اسلام استفاده كرده و در تبلیغات خود فرهنگ دینی و دینداران را مخالف پیشرفت معرف میكنند. چون از نظر آنها دین و پیشرفت زندگی در تضاد هستند و نمیتوان بین آنها جمع كرد. شاید كسانی به خاطر داشته باشند كه اوائل انقلاب بعضی از تئوریسینها رسماً در نوشتهها و گفتههایشان این مسأله را ترویج میكردند كه پیشرفتهای اقتصادی، علمی و صنعتی غرب فرهنگ خاصی را اقتضا دارد كه گریزی از آن نیست؛ بدحجابی و بیحجابی، اختلاط مرد و زن، بیبندباری، از هم گسیختگی خانواده و حتی همجنسبازی لازمه فرهنگیِ زندگی پیشرفته و مدرن است و هر كس به دنبال پیشرفت است، لوازم آن را نیز باید بپذیرد. اگر كسی از پذیرفتن این فرهنگ ابا دارد، چارهای جز قناعت به زندگی ارتجاعی ماقبل مدرن برایش نیست؛ او میتواند به نان و پنیری قناعت کند، و زاهدانه به عبادت و معنویاتش برسد. این حرفها از سی سال پیش تاكنون به شیوههای مختلف در كشور مطرح و توسط كسانی مصرانه تكرار شده است؛ به این امید كه در جامعه جا بیافتد. از همینرو جا دارد كه به این مسأله پرداخته شود و پاسخی برای این شبهه ارایه گردد. البته این شبهات بارها به صورتهای مختلف پاسخ داده شده، اما با توجه به تكرار آن از طرف رسانههای مكتوب و مجازی لازم است بار دیگر به آنها پرداخته شود.
اهتمام نسبت به امور دنیا، و تلاش در زمینه صنایع، علوم و تکنولوژی ابعاد مختلفی دارد كه هر یك باید در جای خود بررسی شود. بخشی از این مسأله نگاه تربیتی به آن است. پیش از این نیز گفتیم كه هنگامی كه در روایات، از موضوعی ستایش یا نکوهش شده، بدون در نظر گرفتن موارد دیگر نمیتوان به اطلاق و عموم این روایات تمسك كرد؛ چون اغلب روایات مذكور در مقام بیان جزئیات نیست و فقط اصل موضوع را به صورت قضیه مهمله بیان كرده و تبیین شرایط، اجزاء و سایر جزئیات آن به بحث و بررسی تفصیلی در محلی متناسب با موضوع واگذار شده است.
همچنانكه خداوند در آیاتی مثل أَقِیمُواْ الصَّلاةَ یا یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ بهصورت كلی به اقامه نماز امر فرموده، اما بیان اجزا و تفاصیل آن را به عهده پیغمبر اکرم صلواتاللهعلیه گذاشته است. وظیفه پیامبر و ائمه معصومین صلواتاللهعلیهماجمعین این است: لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ[4]. دشواری کار فقیه از همین امر ناشی میشود كه همه جزئیات یك مسأله در یكجا ذكر نشده، بلكه متناسب با مقتضیات و شرایط زمان، مكان و مخاطب به صورت پراكنده در جاهای مختلف بیان شده است. این مسایل پراكنده باید جمعآوری و ارتباط بین آنها مشخص شود، تا فقیه بتواند فتوایی صادر كند. روشن است كه هر فتوا نیز قیود و استثنائاتی دارد كه هر یك از آنها نیازمند تحقیق و بررسی جداگانه است. مسایل اخلاقی مانند أَبْغِضِ الدُّنْیَا وَ أَهْلَهَا نیز همینگونه است.
برای پاسخ به سؤالاتی كه مطرح شد، باید بدانیم دنیا یعنی چه و اهل دنیا چه کسانی هستند؟ آیا دنیا، همین عالم، و اهل آن، كسانی هستند كه در آن زندگی میكنند؟ آیا فرد مؤمنی كه اعتقادات صحیحی دارد، اما به هر دلیل در دام گناه گرفتار شده، مستحق لعن و ناسزاست و ما حق داریم هر برخورد ناشایستی با او داشته باشیم؟ آیا برای زندگی زاهدانه، ما نیز باید همانند حضرت علی علیهالسلام باشیم؟ آیا هر كسی كه خانه خوب، اتومبیل لوکس و زندگی مرفه دارد، اهل دنیاست و باید او را دشمن بداریم؟ آیا زاهد فقط كسی است كه خانه و زندگی مناسبی ندارد، ژولیده و ژندهپوش است و غذایی برای خوردن ندارد؟ مگر هر كسی میتواند مثل علی و فاطمه سلامالله علیهما زندگی كند و آن سختیها را به جان بخرد؟ این سفارشات با روایاتی كه به توسعه بر عیال و تأمین زندگی خوب، و آسایش و آرامش برای خانواده توصیه میكند، چگونه جمع میشود؟ مگر نه اینكه سختگیری بیش از حد موجب سرخوردگی و بدبین شدن افراد نسبت به دین و فرهنگ دینی میشود؟
شاید این داستان را شنیده باشید: یكی از مسلمانان، كه پس از مدتی بحث و گفتوگو، همسایه مسیحی خود را به پذیرش اسلام راضی كرده بود، همان ابتدای امر نیمه شب او را از خواب بیدار كرد، تا برای نماز شب به مسجد بروند. همسابه تازه مسلمان هم همراه او به مسجد آمد و تا اذان صبح مشغول نماز شب و مناجات شد. بعد از اذان و اقامه نماز صبح، این شخص تازه مسلمان خواست به خانه برگردد؛ اما دوستش به او گفت برای تعقیبات تا طلوع آفتاب در مسجد بماند؛ او نیز چنین كرد. شب بعد، زمانی كه آن شخص برای بیدار كردن این تازه مسلمان به در خانهاش رفت، دوستش به او گفت: شما دین خوبی دارید؛ ولی نه برای من كه همسر و فرزندانی دارم كه برای تأمین معیشتشان باید كار كنم. اگر شب تا صبح همراه تو برای عبادت به مسجد بیایم، روز توانی برای كار كردن ندارم. دین تو برای افراد بیكار خوب است! بعضی از شیعیان این داستان را برای امام صادق علیهالسلام نقل كردند؛ آن حضرت هم فرمودند: أَدْخَلَهُ فِی شَیْءٍ أَخْرَجَهُ مِنْه[5]؛ این رفیق مسلمان، از همان راهی که آن فرد مسیحی را وارد اسلام کرده بود، از همان راه از دین بیرونش کرد؛ تصویر زاهدانه و سختگیرانهای كه از اسلام نشان داد، باعث شد که او اسلام را رها کند. معنای این كلام این است که باید ظرفیت افراد را سنجید و به میزان آن برای هر كس دستورالعمل صادر كرد. البته نشان دادن یک قله كه جهت حركت و سلوك را مشخص كند، خوب است؛ ولی نباید تصور شود كه هر كسی از ابتدا میتواند در سطح آن قله باشد. قله زهد علی است. اما مبادا ما خیال کنیم كه ما هم میتوانیم مثل علی زندگی کنیم. همسر و فرزندان یك زاهد لزوماً نمیتوانند مانند او زندگی کنند. این سوءتربیت ماست كه از ارزشها بهجا و درست استفاده نمیكنیم.
یك فرد مؤمن که به خدا و روز قیامت اعتقاد دارد، نباید اعتنایی به زندگی و لذائذ دنیا داشته باشد. البته این مسأله مراتبی دارد و همه در یك سطح نیستند. هر کسی باید ظرفیت خودش را بسنجد و بیش از حد به خود فشار نیاورد. فشار بیش از حد موجب بیماری جسمی، ناراحتیهای روانی، یا اختلال در معاشرت با دیگران میشود. درست است كه باید از اهل دنیا و اهل معصیت دوری جست؛ اما آیا این كلام به معنای فاصله گرفتن از همه مردم و پناه گرفتن در گوشه غاری است؟
مسلماً این شیوه مطلوب اسلام نیست. اصلی كه ثابت است، این است که آدمی باید در زندگیاش سعی کند تا جایی كه میتواند به لذتهای دنیا دلبستگی پیدا نکند و بكوشد ظرفیت اولیهای را كه در اثر تربیت خانوادگی در این زمینه به دست آورده، از طریق كسب معلومات دینی و انس با آیات و روایات توسعه بدهد. ولی پیش از آن، در این امر زیادهروی نکند. اما معنای این سخن این نیست که از دیگران نیز انتظار داشته باشد، مانند او رفتار كنند.
حضرت علی علیهالسلام آنقدر نفسش را گرسنگی میداد، تا لقمه نان جوی خشکی برایش لذیذ باشد؛ اما نسبت به كار دنیا بیاهمیت نبود و همیشه در حال تلاش و كوشش بود. آن حضرت چاه حفر میكرد، تا به آب برسد و سپس آن را وقف میكرد؛ هنوز هم بعضی از این چاهها در مدینه با نام «آبار علی» موجود است. مقصود امیرمؤمنان از سفارشاتی كه فرمودند این است كه آدمی از بهره دنیا و لذات آن به كم قانع باشد و به آنها دل نبندد؛ نه اینكه كار و تلاش را رها كند و در گوشهای به ذكر گفتن مشغول شود. این تربیت اسلامی نیست؛ بهویژه اگر مسلمانان نیازهایی داشته باشند كه مستلزم دست دراز كردن پیش کفار باشد. تلاش برای پیشرفتهای مادی و اقتصادی و رفع چنین نیازهایی و جلوگیری از خفت و خواری مسلمانان و سعی در جهت عزت اسلامی، به عنوان ثانوی تكلیف واجب و عبادت است. مهم آن است كه انسان دلبسته زندگی دنیا نشود و هدفش کسب لذائذ دنیوی نباشد. کار کردن، خدمت به مردم، رسیدگی به همسایگان و فقرا، و توسعه بر خانواده یکی از وظایف مؤمن است. مگر نه این است كه در روایات توصیه شده است كه مسلمان از احوال همسایههایش تا چهل خانه مطلع باشد، و به مشكلاتشان رسیدگی کند؟ آیا با درآمد مختصری كه كفاف زندگی خود شخص را نمیدهد، میتوان به حل مشكلات چهل خانواده پرداخت؟
شخصی خدمت یكی از ائمه اطهار صلواتاللهعلیهماجمعین اظهار حاجت کرد. آن حضرت به خادمشان فرمود: چقدر پول در منزل داریم؟ خادم در جواب عرض كرد: ده هزار درهم. آن حضرت فرمود: همه آن را به او بده. در حالیكه شاید آن سائل از دریافت هزار درهم هم راضی بود؛ اما امام فرمود: هر چه در خانه داریم، به او بده. این یعنی امام وضعیت مالی خوبی داشتند؛ در عینحال به آنچه داشتند، دل نبسته بودند.
روزی یك یهودی ژندهپوش با امام حسن صلواتاللهعلیه مواجه شد، در حالیكه آن حضرت بر اسب زیبایی سوار بود. آن یهودی از حضرت پرسید: مگر جد شما نفرمود إِنَّ الدُّنْیَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْكَافِر؟ پس چرا من كه به دین شما نیستم، در چنین فلاكتی به سر میبرم؛ اما شما كه مؤمن هستید، در آسایش و رفاه به سر میبرید؟ آیا این دنیا برای من بهشت است، یا برای شما؟ امام حسن علیهالسلام در پاسخ فرمود: اگر از جایگاه خودت در آخرت و مقام من در آن عالم خبر داشتی، میدانستی كه همین زندگی فقیرانه در این دنیا برای تو بهشت است و این زندگی بهظاهر مرفه برای من زندانی بیش نیست[6].
مقصود آنكه، منظور روایاتی كه مؤمن را از دوستی دنیا برحذر میدارد و به دشمنی اهل دنیا سفارش میكند، این نیست كه مؤمنان باید در دنیا با سختی زندگی کنند. مگر نه اینكه حضرت سلیمان دعا كرد: هَبْ لِی مُلْكًا لَّا یَنبَغِی لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِی[7]؟ شكوه و جلال سلطنت حضرت سلیمان به حدی بود كه هر یك از حیوانات، جن و انس در محضر او جایگاه خاصی داشتند، بهگونهای كه هنگام غیبت پرندهای مثل هدهد، جای خالیاش به راحتی معلوم میشد. اما حضرت سلیمان به اینها دلبستگی نداشت؛ او خودش حصیر میبافت و از درآمد آن زندگی میكرد و به نان سادهای قانع بود. جناب سلیمان از تمام سلطنتی كه در اختیارش بود، برای ترویج دین خدا و تعظیم آن در برابر کفار استفاده میكرد.
بنابراین حساب زندگی شخصی از حساب خدمت به اجتماع جداست و هر یك حکم جداگانهای دارد. در شرایطی كه لازم است عزت اسلامی به رخ کفار و كشورهای استعمارگر كشیده شود، وظایفی غیر از تكالیف شخصی برای انسان ایجاد میشود و به بهانه سفارش اسلام به زندگی فقیرانه و قناعت به نان جو نمیتوان از آنها كوتاهی كرد. در همان زمان که امیرالمؤمنین علیهالسلام آن زندگی زاهدانه را داشت، امام حسن علیهالسلام از زندگی مرفهی برخوردار بود؛ البته آن حضرت هم از دارایی خود برای رسیدگی به فقرا و تهیدستان استفاده میكرد و خودش پای پیاده به حج میرفت. علی مسئولیت مدیریت جامعه اسلامی را داشت و باید بهگونهای زندگی میکرد که همه افراد مسلمانی که تحت حکومت او بودند، بتوانند آنگونه زندگی کنند؛ غیر از آنکه ساده زندگی میكرد، تا به دنیا و لذتهای آن علاقه پیدا نکند.
این دو مسأله باید از یكدیگر تفکیک شود. توصیه به زهد و محبت نسبت به فقرا مسالهای اخلاقی و تربیتی است برای اینكه مبادا آدمی به تبعیت از غریزه حیوانیاش تهیدستان را تحقیر کند. فقیر باید مورد احترام باشد، تا احساس ذلت و حقارت نکند و بداند اسلام برای او هم ارزش است. اما ترویج این مسأله اخلاقی نباید مانع از انجام وظایف دیگر شود. هم دولت در زمینه رسیدگی به فقرا وظایفی دارد، هم افراد باید در حد امكان در این زمینه بكوشند و هیچیك نمیتوانند به بهانه توصیه به زهد و پارسایی از انجام تكلیف خود سر باز زنند.
و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین
[1]. بحار الأنوار، ج74، ص: 28.
[2]. نهج البلاغة، ص 417، نامه 45.
[3]. رك: نهج البلاغة، ص: 260، خطبه 182؛ رُوِیَ عَنْ نَوْفٍ الْبَكَالِیِّ قَالَ خَطَبَنَا بِهَذِهِ الْخُطْبَةِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٌّ (ع) بِالْكُوفَةِ وَ هُوَ قَائِمٌ عَلَى حِجَارَةٍ نَصَبَهَا لَهُ جَعْدَةُ بْنُ هُبَیْرَةَ الْمَخْزُومِیُّ وَ عَلَیْهِ مِدْرَعَةٌ مِنْ صُوفٍ وَ حَمَائِلُ سَیْفِهِ لِیفٌ وَ فِی رِجْلَیْهِ نَعْلَانِ مِنْ لِیفٍ وَ كَأَنَّ جَبِینَهُ ثَفِنَةُ بَعِیرٍ فَقَالَ... .
[4]. نحل(16) / 44.
[5]. الكافی، ج2، ص 44، باب درجاتالایمان.
[6]. بحار الأنوار، ج65، ص: 221، باب ان السلامة و الغنی فی الدین.
[7]. ص(38) / 35.