بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1393/04/23، مطابق با شب هفدهم رمضان 1435 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
یَا أَحْمَدُ لَوْ صَلَّى الْعَبْدُ صَلَاةَ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ صَامَ صِیَامَ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ طَوَى مِنَ الطَّعَامِ مِثْلَ الْمَلَائِكَةِ وَ لَبِسَ لِبَاسَ الْعَارِی ثُمَّ أَرَى فِی قَلْبِهِ مِنْ حُبِّ الدُّنْیَا ذَرَّةً أَوْ سُمْعَتِهَا أَوْ رِئَاسَتِهَا أَوْ حُلْیَتِهَا أَوْ زِینَتِهَا لَا یُجَاوِرُنِی فِی دَارِی وَ لَأَنْزِعَنَّ مِنْ قَلْبِهِ مَحَبَّتِی وَ عَلَیْكَ سَلَامِی وَ رَحْمَتِی وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین[1]
در جلسات گذشته به بحث در باره فرازهایی از حدیث معراج پرداختیم كه در آنها ویژگیهای محبین و تلاشهایشان برای نائل شدن به چنین مرتبهای ذكر شده است، و گفتیم: زمانی كه سالك استحقاق آن را بیابد كه خدا محبتش را به او افاضه كند، وی را در رسیدن به مراتب عالیتر نیز یاری میکند. در بخشهایی از این حدیث قدسی كمكهای خداوند به چنین بندهای و نحوه رفتارش با او در دنیا و آخرت بیان شده است. در ادامه حدیث نیز نشانههایی برای محبان واقعی ذكر شده، تا از كسانی كه صرفاً به زبان مدعی محبت هستند، متمایز شوند.
در پایان این حدیث، بعد از ذكر اوصافی از قبیل جوع، صمت و شبزندهداری برای محبان واقعی، خطاب به پیامبر اكرم صلواتالله علیه و آله نسبت به این نكته تأكید شده است كه نماز طولانی، روزه دائم و عبادتهای مفصل به تنهایی برای جلب و حفظ محبت الهی كافی نیست. لَوْ صَلَّى الْعَبْدُ صَلَاةَ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ صَامَ صِیَامَ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ طَوَى مِنَ الطَّعَامِ مِثْلَ الْمَلَائِكَةِ وَ لَبِسَ لِبَاسَ الْعَارِی ثُمَّ أَرَى فِی قَلْبِهِ مِنْ حُبِّ الدُّنْیَا ذَرَّةً أَوْ سُمْعَتِهَا أَوْ رِئَاسَتِهَا أَوْ حُلْیَتِهَا أَوْ زِینَتِهَا لَا یُجَاوِرُنِی فِی دَارِی؛ به فرض كه بندهای همسنگ اهل آسمان و زمین نماز اقامه كند، معادل تمام اهل آسمان و زمین روزه بگیرد، همانند ملائکه از غذا امساك كند، لباسش هم در نهایت سادگی باشد، اما در دلش ذرهای از محبت دنیا باشد، یا سر سوزنی به دنبال خوشایند دیگران، یا ریاست دنیا، با زیور و زینت این عالم باشد، به مقامی که برای محبان خالص گفته شد، نخواهد رسید؛ چنین كسی به جایگاه مجاورت و همسایگی خداوند که آخرین مقام قرب الهی است، نمیرسد؛ لَا یُجَاوِرُنِی فِی دَارِی. چنین كسی نه فقط به این مقام نمیرسد، بلكه اگر قبلاً هم بهرهای از محبت الهی برده، از او سلب میشود؛ وَ لَأَنْزِعَنَّ مِنْ قَلْبِهِ مَحَبَّتِی. چون محبت خدا با محبت دنیا در یك دل جمع نمیشود.
در ابتدای این بخش از حدیث قدسی نیز این نكته ذكر شد كه کسی كه به دنبال عیش هنیء و حیات باقیه است، باید بكوشد تا دنیا در نظرش خوار و حقیر شود؛ فَهِیَ الَّتِی یَعْمَلُ لِنَفْسِهِ حَتَّى تَهُونَ عَلَیْهِ الدُّنْیَا. برای گام نهادن در این راه باید دنیا را رها كرد و به آن اهمیت نداد. در طول این مسیر هم اگر ذرهای از محبت دنیا در دل کسی باشد، شایستگی مجاورت با خدا را نداشته و محبت خدا از دلش كنده میشود. شرط ایجاد محبت الهی در دل بنده و دوام آن، دلكندن از دنیا است.
چرا عشق به خدا با محبت دنیا در یك دل نمیگنجد؟ مگر ـنعوذ باللهـ خدا بخیل است كه اجازه نمیدهد گوشهای از دل بنده در تصرف محبت غیر خودش باشد؟ تعجب ما از سختگیری خداوند نسبت به این امر ناشی از آن است كه از سویی درك درستی از محبت الهی نداریم، و از سوی دیگر از آثار سوء محبت دنیا بیاطلاع هستیم.
اگر محبت الهی در دل کسی قرار بگیرد، دلش به تصرف عشق الهی در میآید و تمام همّ و غمّش مصروف این محبت میشود. چنین محبتی حضرت شعیب را سالیانی طولانی به گریه وا داشت، تا نابینا شد. خداوند چشمانش را به او برگرداند. بار دیگر آنقدر گریست، تا مجدداً نابینا شد. این مرتبه نیز خداوند چشمانش را بینا كرد. برای سومین دفعه شعیب گریست، تا چشمانش را از دست داد. این بار جبرئیل از جانب خداوند برای او پیام آورد كه اگر از آتش جهنم میترسی، جهنم را بر تو حرام کردیم؛ و اگر نعمتهای بهشتی را میخواهی، بهشت را در اختیارت قرار دادم. اما شعیب در پاسخ گفت: خدای من میداند كه من نه از ترس جهنم میگریم و نه آرزوی بهشت دارم؛ محبت اوست كه مرا به گریه وا میدارد و تا زمانی كه او را ملاقات نکنم، آرام نمیگیرم.
چنین محبتی هر چیزی را که با آن در تضاد باشد، کنار میزند و با وجود آن، جایی برای محبت دیگری در دل باقی نمیماند. علاقه به چیزهایی مثل لباس زیبا، انگشتر قیمتی، وسایل تزیینی، خانه و سایر امور دنیوی با چنین محبتی تناسب ندارد و این امور پیش چشم كسی كه قلبش مالامال از محبت خداست، مثل اسباببازی بچههاست. بنده دلداده خدا در جایی پا گذاشته و با کسی ارتباط برقرار کرده که همه هستی در مقابلش ناچیز است. البته باقی ماندن این محبت نیز، مثل به وجود آمدنش نیازمند عنایت و توفیق الهی است. اگر لحظهای عنایت خداوند قطع شود و غفلتی برای بنده رخ دهد، به سرنوشتی همانند شیخ صنعان گرفتار خواهد شد كه پس از سالها زهد و تقوا، با یك نگاه شیفته کنیزی نصرانی شد، و محبت خدا از دلش رخت بربست و كارش به جایی رسید كه برای رسیدن به آن دختر نصرانی صلیب به گردن انداخت و به خوکچرانی مشغول شد!
اگر خداوند لحظهای آدمی را به حال خود وا گذارد، حریف نفسش نمیشود. البته کار خدا گزاف نیست. عنایت خداوند متعال به هر کس به خاطر اعمالی است که انجام داده و ازطریق آنها شایستگی لازم برای عنایت الهی را كسب كرده است. رها كردن یك بنده نیز به واسطه ناشکری و ناسپاسی اوست. در قرآن نیز به سرنوشت بلعم بن باعور به عنوان یكی از بندگانی كه از ظلّ عنایت الهی خارج شدند، اشاره شده است. وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِیَ آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطان[2]؛ خداوند به یکی از بندگانش آیات خود را عنایت كرد. این ویژگی اختصاص به انبیا دارد و این امر نشاندهنده مقام رفیع بلعم است. در آیه بعد نیز به این مقام اشاره كرده و میفرماید: وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا[3]؛ اگر خداوند میخواست، او را از این مقام نیز فراتر میبرد؛ وَلَـكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ؛ اما بلعم كه از كثرت عبادت مستجابالدعوه شده بود[4]، از یاد خدا غافل شد و به جای نگاه كردن به آسمان و اندیشیدن به مقام قرب الهی، توجهش به زمین معطوف شد و در پی امور مادی افتاد. از همینرو، كسی كه شایستگی دریافت آیات الهی را كسب كرده بود، به خاطر تمایل به هواهای نفسانی، كارش به جایی رسید كه خداوند او را با سگ مقایسه كرده و میفرماید: فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ یَلْهَث!
بنده از خودش هیچ ندارد هر چه دارد از خداست و باید در راه خدا صرف شود. دل و عاطفهای را كه خداوند به آدمی عنایت كرده، باید در راه خدا نیز صرف شود. اگر چنین شد، در دل آدمی جایی برای دلبستن به دنیا و بازیهای شیطانی آن باقی نمیماند. علاقه به دنیا، و عشق به خدا به هیچ وجه با هم سازگار نیستند. لذائذ مادی و حیوانی، همچنانكه در روایات گفته شده، مانند آب شوری است که آدم تشنه هر چه بیشتر از آن بیاشامد، تشنهتر میشود. همه ما كمابیش تجربیاتی در این زمینه داریم. علاقه به دنیا همین است. حتی ممكن است كار آدمی به جایی برسد كه انسان از دیدنش شگفتزده شود و در عاقل بودن او تردید كند. اوائلی كه به قم آمده بودم، گاهی كسی را میدیدم كه هنگام راه رفتن در كوچه و خیابان دائماً مضطرب است و با خودش حرف میزند. بعد از مدتی فهمیدم که این شخص سرمایهاش را برای رباخواری به كار گرفته و آنچنان گرفتار شده كه دائماً مشغول محاسبات سود و زیان مبالغی است كه به دیگران قرض داده است. آدمی مسلمان و ظاهرالصلاح، كه در دام رباخواری گرفتار شده، به تعبیر قرآن مانند دیوانههاست؛ كَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ[5]. عشق به مال و مقام دنیا جنونی است كه آدمی از دیدن کسانی كه به آن مبتلا شدهاند، متعجب شده و گمان میکند آنها عقلشان را از دست دادهاند. كسی كه پایش لب گور است و به قدری ثروت جمع كرده كه برای هفت نسلش كافی است، دیگر به دنبال چه میگردد؟!
دلی كه شیفته مقام و ریاست دنیا بشود، محبت خدا در آن راهی ندارد؛ چون بین این دو تناسب و سنخیتی نیست؛ مثل نور و ظلمت. اگر پیش از این نیز لیاقت عنایت الهی را داشته، اما با راه یافتن ظلمت محبت دنیا، نورانیت عشق به خدا از دلش دارد پر میكشد. بین عشق به خدا و عشق به دنیا تضادی وجود دارد كه مانع از جمع شدن آنها در كنار یكدیگر میشود. از همینرو خداوند در آغاز راه تذكر داد كه بنده برای ورود به این مسیر باید دنیا را به چشم حقارت نگاه کند. در پایان راه نیز هشدار میدهد كه حتی اگر ذرهای محبت دنیا و زینتهای آن، یا علاقه به شهرت و آوازه و ریاست و مقام در دلت پیدا شود، عشق خود را از دلت خارج میكنم.
با توجه به این مطلب بسیاری از معماهای تاریخ برای انسان حل میشود و متوجه میشود چرا کسانی در صدر اسلام، هنگام غربت رسول خدا صلواتالله علیه و آله که مشرکین با آن حضرت بدرفتاری میکردند، آنها به پیامبر ایمان آوردند و در همه سختیها با آن حضرت همراه بودند، اما به خاطر بعضی مسائل جزیی نسبت به پیغمبر صلیاللهعلیهوآله بیمهری کردند و این بیمهری ادامه پیدا کرد تا بعد از رحلت آن حضرت فرصت را برای انتقام از خاندان پیغمبر غنیمت شمردند؛ فَلَمَّا مَضَى الْمُصْطَفَى صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، اخْتَطَفُوا الْغِرَّةَ، وَ انْتَهَزُوا الْفُرْصَة[6]. توصیه میكنم مطالبی كه در زیارت جامعه ائمةالمؤمنین ذکر شده، با دقت بخوانید تا به نکتههای آموزنده و عبرتانگیز آن پی ببرید.
در قرآن کریم نیز آیات عجیبی در این زمینه وارد شده است؛ آیاتی در باره کسانی که ، به خاطر عشق و علاقه به دنیا، به مبارزه با انبیا برخاسته، آگاهانه حقایق را انکار کرده و کفر ورزیدند؛ ذَلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّواْ الْحَیَاةَ الْدُّنْیَا عَلَى الآخِرَةِ[7]. هنگامی كه زمان انتخاب كردن میان لذات دنیا و خوشیهای آخرت شد، گفتند نقد را به نسیه نمیدهیم؛ امروز خوشیهای دنیا را دریابیم، تا ببینیم بعداً چه میشود! خداوند در سوره ابراهیم میفرماید: وَیْلٌ لِّلْكَافِرِینَ مِنْ عَذَابٍ شَدِیدٍ * الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَى الآخِرَةِ[8]؛ وای بر کافرین! چه عذاب سختی خواهند داشت؛ کسانی كه زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح میدهند. سرانجامِ ترجیح دادن دنیا بر آخرت این است كه برای چنین كسانی آخرت به امری طفیلی و خیالی تبدیل میشود كه اهمیتی برای آن قایل نیستند و برای آن دغدغهای ندارند؛ گویا آخرت امری خیالی است!
وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِیَ آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا؛ مگر خداوند آیاتش را به بلعم باعورا نداد؟ اما او پوست انداخت؛ پرده از روی دلش کنار رفت و لذتهای دنیا را بر هر چیزی ترجیح داد. چنین كسی گویا چیز دیگری غیر از دنیا نمیبیند. زمانی هم كه با او در باره آخرت صحبت شود، این حرفها را به مسخره میگیرد! غافل از آنكه «دنیا طلبیدیم و به گردَش نرسیدیم * ای وای از آن آخرت ناطلبیده!»
اگر تمام همتمان را صرف دنیا كردیم، آخرتمان چه خواهد شد؟ آیا نباید دغدغه آخرت را داشته باشیم؟ این منطق قرآن است در برابر منطق كسانی كه دنیا را بر آخرت ترجیح میدهند. در این حدیث قدسی هم تأكید شده كه اگر کسی ذرهای از محبت دنیا یا ریاستش را در دل داشته باشد، عشقم را از دل او ریشهكن میكنم. هر چه فساد است از حب دنیاست؛ منشأ همه کفرها هم حب دنیاست؛ همچنانكه فرمود: وَ وَیْلٌ لِّلْكَافِرِینَ مِنْ عَذَابٍ شَدِیدٍ * الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا. در آیه دیگری نیز میفرماید: فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّى عَن ذِكْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا[9]؛ کسانی که از یاد ما روی برمیگردانند، خواستهای جز زندگی دنیا ندارند. در این آیه نفرمود چنین كسانی منکر آخرت هستند؛ بلكه میفرماید: فقط دلشان دنیا را میخواهد؛ ایشان را رها کن. در ادامه نیز با استهزاء میفرماید: ذَلِكَ مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِ[10]؛ پایه علم چنین كسانی همین است، یعنی بیشتر نمیفهمند! در آیه دیگری نیز میفرماید: بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ[11]؛ زمانی كه بحث آخرت مطرح میشود، علم چنین كسانی تمام میشود و میگویند: نمیدانیم! بَلْ هُمْ فِی شَكٍّ مِّنْهَا؛ ابتدا اظهار بیاطلاعی میكنند، در حالیكه نسبت به آخرت تردید دارند. سرانجام نیز در باره ایشان میفرماید: بَلْ هُم مِّنْهَا عَمونَ؛ اینان کور هستند و آخرت را نمیبینند.
نتیجه ترجیح دنیا بر آخرت ابتدا نادانی است؛ بعد شک و سرانجام کوری و نابینایی؛ چون چشمشان فقط به دنیا دوخته شده و چشم دیدن آخرت را ندارند. فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ[12]. كوری واقعی کوری دل است که حقایق را نبیند و به امور زودگذر و بیارزش دنیا دل ببندد و از حقایق ثابت و با دوام ابدی چشم بپوشد. این کوری است. وَمَن كَانَ فِی هَـذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِیلاً[13].
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
[1]. بحار الأنوار، ج74، ص: 28.
[2]. اعراف(7) / 175.
[3]. اعراف(7) / 176.
[4]. رك : بحار الأنوار، ج13، ص 377؛ أُعْطِیَ بَلْعَمُ بْنُ بَاعُورَاءَ الِاسْمَ الْأَعْظَمَ وَ كَانَ یَدْعُو بِهِ فَیُسْتَجَابُ.
[5]. بقره(2) / 275.
[6]. المزار الكبیر،، ص: 297، زیارة جامعه لسائر الأئمة صلواتالله علیهم أجمعین.
[7]. نحل(16) / 107.
[8]. ابراهیم(14) / 2-3.
[9]. نجم(53) / 29.
[10]. نجم(53) / 30.
[11]. نمل(27) / 66.
[12]. حج(22) / 46.
[13]. اسراء(17) / 72.