وَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ مِنْ تِلْكَ السُّبُلِ شَهْرَهُ شَهْرَ رَمَضَانَ، شَهْرَ الصِّیَامِ وَشَهْرَ الْإِسْلامِ وَشَهْرَ الطَّهُورِ وَشَهْرَ التَّمْحِیصِ وَشَهْرَ الْقِیَامِ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ، هُدًی لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَی وَالْفُرْقَانِ؛ ستایش مخصوص پروردگاری است که ماه خود، یعنی ماه مبارک رمضان را یکی از آن طرق هدایت قرار داده است؛ ماه روزه و ماه تسلیم و اطاعت و ماه پاکی و آمرزش گناهان و ماه شبزندهداری؛ ماهی که قرآن در آن نازل شده است تا هادی بشر بوده، دلایل روشن، بین حق و باطل را ارائه کند.
امام زینالعابدین(علیه السلام) در این دعا، ماه مبارک رمضان را یکی از طرقی میدانند که انسان را به سرمنزل سعادت و خوشبختی، یعنی رضوان الهی، میرساند. آنگاه در مقام توصیف این ماه شریف، به این آیه شریفه تمسک فرمودند: الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَان.
شاید بزرگترین فضیلت ماه مبارک رمضان حادثه مهم نزول قرآن در آن باشد، و اهمیت آن، زمانی روشنتر میشود که بدانیم قرآن در شب قدر نازل شد که آن نیز در این ماه مبارک واقع شده است: إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُبَارَكَة.(1) اهمیت شب قدر و ماه
1. برخی بهغلط تصور کردهاند که وقتى پیامبر(صلى الله علیه وآله) نور قرآن را دریافت مىكند، الفاظ، كلمات و خطوطش از خودش است و از خدا نیست. این تصور نادرست است؛ خداوند آیات قرآن را بهطرز خاصی نازل كرده است: فِی صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ * مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ * بِأَیْدِی سفره * كِرَامٍ بَرَرَةٍ (عبس، 13ـ16). خود خداوند متعال آیات قرآن را در صحیفههاى نورانى نوشته و با همان الفاظ و عبارات نازل كرده است. رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، پس از دریافت، آن را به همان صورت که دریافت کرده بود، بیکموکاست، بر مردم ابلاغ میکرده است؛ بنابراین، آنچه ما میبینیم، میشنویم و مىخوانیم، عیناً كلام خداست.
مبارک رمضان به دلیل نزول قرآن در آن، نشاندهنده عظمت حقیقت نورانی قرآن است. عظمت قرآن چندان بااهمیت است که حتی ظرف نزول آن نیز، اهمیت و شرافت پیدا کرده است. چهبسا سایر فضایل ماه مبارک رمضان و شب قدر هم به برکت فضیلت نزول قرآن باشد؛ چراکه ما معتقدیم قرآن بزرگترین هدیه الهی برای انسان است. عظمت قرآن با هیچچیز دیگر قابل قیاس نیست. در اهمیت مقام و جایگاه قرآن همین بس که وجود نازنینی چون حضرت مولیالموحدین امیرالمؤمنین(علیه السلام) در مقام توصیف قرآن تعبیراتی دارند که نشان میدهد حقایق قرآن را نمیتوان درست بیان كرد و مقام قرآن در حد و اندازه فهم و درک ما نیست: ... إِنَّ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ وَبَاطِنُهُ عَمِیقٌ لَا تَفْنَی عَجَائِبُهُ وَلَا تَنْقَضِی غَرَائِبُه...؛(1)«همانا قرآن دارای ظاهری زیبا و باطنی ژرف و ناپیداست. مطالب شگفتآورش تمامناشدنی و اسرار نهفتهاش پایانناپذیر است».
شاید به همین دلیل هنگام نزول قرآن، برخی افراد، آیات قرآن را به سخره میگرفتند. وقتی آیاتی در باب برخی امور بهظاهر ساده مانند پشه (إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا)(2) یا مگس (إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْه)(3) نازل شد، آنها میخندیدند و به هم نگاه میکردند و میگفتند: چگونه این کتاب با طرح اینگونه مسائل ساده و پیشپاافتاده، میتواند باعث ازدیاد ایمان انسان
1. نهج البلاغه، ص61، خطبه 18.
2. بقره (2)، 26.
3. حج (22)، 73.
شود: أَیُّكُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِیمَانًا،(1) درحالیکه در مقابل، کسانی حتی از غیرمسلمانان و اهل کتاب بودند که با شنیدن آیات نورانی قرآن قلبشان از خضوع در مقابل آن میلرزید، اشک از چشمانشان جاری میشد و بیدرنگ به آن ایمان میآوردند:
وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِین؛(2) و چون آیاتی را که به رسول فرستاده شده، استماع کنند، اشک از دیدگانشان جاری میشود؛ زیرا حقانیت آن را شناخته، گویند: بارخدایا! به رسول تو محمد و کتاب آسمانیاش (قرآن) ایمان آوردیم؛ نام ما را در زمره گواهان صادق بنویس.
1. توبه (9)، 124.
2. ... لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَكُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لا یَسْتَكْبِرُونَ * وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ (مائده، 82ـ83). چند سال پیش از این، به امریكای جنوبى سفری داشتیم. در شهر ریودوژانیروی برزیل دانشگاهی وجود داشت که مربوط به کلیسا بود و در كنار دانشگاه برای دانشگاهیان کلیسایی ساخته بودند. یک شب دعوت شدیم تا براى كشیشها، اسقفها و زنان راهبه صحبت كنیم. در آن جلسه، در صف جلو اسقفها و كشیشهای خیلى پیر و جاافتاده، با محاسنهاى بسیار سفید نشسته بودند. عدهای از اعضای جلسه خانمهاى راهبه بودند؛ راهبههایى که بعضاً، واقعاً ناشناخته هستند. در همان سفر به دیدن اسقفى رفته بودیم که در همسایگی او كلیسا و دیرى بود. در آن دیر خانمهاى راهبهاى زندگى مىكنند كه از اول جوانى تا به حال از آنجا بیرون نیامدهاند و غیر از انجیل با هیچچیز دیگرى ارتباط ندارند. آنها یا در حال عبادت و دعا، یا در حال خواندن انجیل و شرح آن هستند. آنها هیچ ارتباطى با محیط خارج ندارند. بههرحال، قرار شد ما برای اسقفها و کشیشهای حاضر، قدری درباره دعا از دیدگاه اسلام صحبت كنیم. من به مناسبت، بیاناتى از دعاى عرفه یادم آمد، آنجا خواندم. مشاهده کردم اشک از چشمان كشیشها و پیرمردهاى صف جلو سرازیر شد. همچنین، در کشور آرژانتین، کشیشی هر روز، برنامههای ما را رصد مىکرد تا هرجا سخنرانى داریم او نیز شرکت کند.
این گروه با اینکه مؤمن و مسلمان نبودند، ولی چون مغرور نبودند، زمینه مناسبی برای پذیرش حق در وجودشان بوده است. همین لیاقتی که در آنها بود باعث شد تا خداوند متعال آنها را رها نکرده، هدایتشان کند.
قرآن عظمتی دارد که انسان معصومی چون حضرت مولیالموحدین امیرالمؤمنین(علیه السلام) چنین آن را معرفی میکند که حقیقتش بس ژرف و ناپیداست؛ نورانیتی که حروف، کلمات و عبارات را آنچنان نورانی میکند و قلوب غیرمسلمان را اینگونه میلرزاند؛ نورانیتی که وقتی به حرف، کلمه و عبارتی تابید، آن را منور و مقدس میکند و نمیتوان بیوضو بر آن دست کشید.
اگر دل انسان نورانی نشود و مؤمن و متقی نباشد، هرچند علامه دهر باشد، حتی متخصص در علوم الهی و دینی باشد، بازهم ره به جایی نخواهد برد. نتیجه کوری باطن و انحراف از مسیر الهی، غرور و تکبر علمی کاذبی است که حتی روشنترین مسائل و ارکان اعتقادی را نیز زیر سؤال خواهد برد.
جای بسی تأسف است که عدهای از بهظاهر مسلمانان و مدعیان روشنفکری، امروزه در برابر چنین کتاب باعظمت آسمانی قد علم کردهاند! آنها با تکیه بر جهالتشان معتقدند قرآنْ حجیت و اعتباری ندارد؛ معتقدند قرآن و محتوای آن مربوط به دوران زندگی عشیرهای بیش از هزار سال پیش است؛ به درد امروز نمیخورد؛ تاریخ مصرفش گذشته است!
آنها براثر کجفهمی درباره وجود نازنین شخصیتی چون رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نیز معتقدند او نیز مانند مرتاضها، چلهای گرفته و در آخر در غاری در نزدیکی شهر مکه حالت خلسه و بیخودی برایش پیش آمده بود. و درآنحال، گویا كسی به او میگوید: إقْرَء؛ بخوان. یا حتی کلامی را نشنیده، فقط همان حالت برایش پیش آمده
بوده و کلام «اقرء» را از پیش خود گفته است! ازآنپس مسائلی را مطرح کرده که بیشتر به زندگی عشیرهای و قبیلهای پدران و اجدادش مربوط بوده است؛ مسائلی چون: چندهمسری که در آن دوران در زندگی عشیرهای حجاز معمول بوده است. بنابراین به گروندگان خود توصیه کرده است که میتوانید تا چهار زن نیز داشته باشید؛(1) یا چون مردم آن زمان و مکان، خشونتطلب بودند، برای اینكه به آنها بفهماند که کار زشت و فحشا انجام ندهید، دستور داد که به خلافکاران تازیانه بزنید.(2) این احکام را او از پیش خود و پس از آن حالت خلسه بیان میکرد. هیچکدام از این احکام ازطرف خدا نبوده است! بلکه بنا به اقتضای زمان و مکانی که پیامبر(صلى الله علیه وآله) در آن میزیست، بیان میشد. به همین دلیل این دستورها و احکام موجود، با شرایط امروز جامعه بشری مناسب نبوده و تاریخ مصرف آن گذشته است!
این عده از روشنفکران کوردل، درباره وجود خداوند و براهین اثبات وجود او نیز معتقدند هیچ دلیل و برهانی بر وجود خدا نداریم و تمام دلایل و ادله اثبات خدا مخدوش است. گذشته از این، گیریم كه خدایی باشد و سخنی گفته باشد، هیچ دلیلی بر صداقت و درستی آن نداریم! برای اینكه حُسن راست گفتن، اعتباری است و اعتبارات برهانی نیست! ما هیچ برهانی نداریم برای اینكه خدا دروغ نمیگوید. ممكن است همه آنچه به خداوند نسبت میدهند و همه گفتههای خدا دروغ باشد! اعاذنا الله من شرورهم.(3)
1. فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلاثَ وَرُبَاعَ... (نساء، 3).
2. الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (نور، 2).
3. متأسفانه این بیانات سخیف را آقاى ایدئولوگ اسلامشناس (؟!) در كلاس درس، در دانشكده الهیاتِ دانشگاه تهرانِ جمهورى اسلامى ایران گفته است. عجیبتر آنکه دولتمردان ما (رئیسجمهور وقتِ كشور جمهورى اسلامى) در مجلس شوراى اسلامى مىگویند: ما به وجود چنین افرادى افتخار مىكنیم!
نتیجه سقوط و تنزل انسان همین سخنان سخیف و هتاکانه به مقدسترین مبانی و اصولِ ارزشهای اعتقادی است.(1) این گروه به مرتبهای سقوط کردهاند که گرفتار گمراهی به دست خداوند شده و مهر بر قلبشان خورده است.(2) به بیان قرآن آنها حتی از حیوانات هم پستتر و گمراهترند.(3)
این بیانات، در مقایسه با بیان حکیمانه امیرالمؤمنین(علیه السلام)، نشان جهالت و نادانی گوینده آن است. کمال بیایمانی و بیخردی است که معیار سنجش و ارزشیابی آیات قرآن و محتوای بلند و ملکوتی آن را فهم عقل نارسای بشری بدانیم؛ آن هم بشری نه مانند رسول خدا و علی مرتضی(علیه السلام)، بلکه عدهای کوردل که براثر بیلیاقتی، خداوند نور ایمان را از قلوبشان گرفته است: وَمَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور؛(4) «و کسی را که خداوند برای وی نورانیت و بینشی قرار نداده است، هیچ نورانیت و بینشی برای وی نخواهد بود».
اگر اثبات حقانیت و اعتبار قرآن تابع تجربههای یك مشت کافر کوردل باشد، دیگر چه اعتباری برای ما خواهد داشت؟ چنین قرآنی چگونه میتواند معیار حق و
1. ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوءَى أَنْ كَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ... (روم، 10).
2. بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْوَاءَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِینَ (روم، 29)؛ همچنین در آیه بیستوسوم سوره جاثیه میفرماید: أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَأَضَلَّهُ اللّهُ عَلی عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللّهِ أَفَلا تَذَكَّرُون. وضع و حال آنها طوری است که خداوند مُهر پایان، یعنی عدم امکان هدایت و نجات، بر قلبشان زده است: خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ (بقره، 7).
3. وَلَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَالإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَلَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُون (اعراف، 179).
4. نور (24)، 40.
باطل و صحیح و سقیم باشد؟ اینچنین دیدگاهی، نتیجه کوری باطن است که براثر کجفهمیها، انحرافات و معاصی، آن را کسب کردهاند. آری، کار به جایی میرسد که انسان مسلمانی که سالها عبادت کرده و ادعای اسلامشناسی نیز داشته است، مصداق بارز این آیه شریفه شود که: سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُون * خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیم.(1)
این یک قانون و سنت تخلفناپذیر خداوند است. وقتی انسان خود را تا آن درجه از لیاقت برساند که قلبش آماده دریافت انوار قرآن شود، خداوند به وی عطا میکند؛ چه کربلاییکاظم باشد، چه هر شخص دیگری ازطرف دیگر، وقتی انسان خود را تا این مرتبه از ذلت و گمراهی تنزل دهد، خداوند نیز او را گمراهتر کرده، تمام نورانیت درون و بینش صحیح را از او میگیرد. گو اینکه او تا سن پیری عابد و زاهد یا عالم و دانشمند باشد، ولی وقتی مهار عقل و دل خود را به دست هواوهوس داد، باید منتظر چنین سقوط و کوردلیای باشد: وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا؛(2) «بخوان بر این قوم حکایت آنکس را که ما آیات و نشانههای خود را به او عطا کردیم اما از آن آیات به عصیان سرپیچید...».
بلعم باعورا چنان در درجات عرفان، خودشناسی و خودسازی پیش رفته بود که دارای مقام علم به اسم اعظم خداوند و مستجابالدعوه شده بود. به گفته قرآن،
1. إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ * خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ (بقره، 6ـ7)؛ و در سوره مبارکه یس درباره آنها میفرماید: وَجَعَلْنَا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ * وَسَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (یس، 9ـ10).
2. وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِینَ * وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ یَلْهَثْ ذَلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ كَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُونَ (اعراف، 175ـ176).
خداوند آیات و نشانههایی از خود را به او نمایانده بود، ولی دنیاگرایی و متابعت از هواهای نفسانی او را زمینگیر کرد؛ درنتیجه خود را به مقام سگ تنزل داد.
خداوند با هیچكس عقد اخوت نبسته است و خویش و قومی ندارد: لَیْسَ بَیْنَ اللَّهِ وَبَیْنَ أَحَدٍ قَرَابَة.(1) باید مراقب بود تا همان اعتقادات اولیهمان را که پدرها و مادرها به ما دادهاند، حفظ کنیم. بر کیفیت و کمیت آن بیفزاییم. کردار و رفتار ما باید طوری باشد که خداوند بر معارف و نورانیت ما بیفزاید.
مرحوم علامه طباطبایی(رحمه الله)، با بعضی از شاگردانشان، شبهای پنجشنبه و جمعه جلسات هفتگی داشتند. دور اتاق خانه طلبهها كتاب و قرآن چیده شده بود. ایشان وقتی میخواستند بنشینند، مراقب بودند كه پشت سرشان قرآن نباشد؛ حتی اگر كتابی روایی، مثل بحار الانوار، روی زمین بود، آن را برمیداشتند، گاهی میبوسیدند و کنار میگذاشتند. بزرگان ما به كاغذ قرآن، جلد قرآن و حتی به رحل و قابی که بهنوعی منسوب به قرآن بوده است، بیاحترامی نمیکردند. این نوع سلوک نشانه تقواست. خداوند هم به همین تقوا توجه دارد. خداوند درباره قربانی میفرماید: لَنْ یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلا دِمَاؤُهَا.(2) هدف از قربانی كردن این نیست كه خون یا گوشتش به خدا برسد، بلکه آنچه برای خداوند مهم است، نیت و تقوای درونی است: وَلَكِنْ یَنَالُهُ التَّقْوَى مِنْكُم؛ مهم آن انقیاد و حفظ حریم الهی و پروای خدای را داشتن است. نشانه آن تقوای درونی، حفظ حریم خداوند و احترام قایل شدن برای دین خدا، قوانین و احکام دینی و كتاب خداست. نفْس بوسیدن و بر بالای سر گذاشتن، برای خداوند نفع و ارزشی ندارد. اگر این رفتار نشان از تقوای الهی بود، برای خداوند
1. ابیجعفر محمدبنیعقوببناسحاق الکلینی الرازی ، اصول كافی، ج2، باب الطاعة والتقوی، ص74.
2. حج (22)، 37.
ارزشمند است؛ مثلاً توجه کردن و گوش دادن به آیات قرآن هنگام تلاوت آن، توسط خودمان یا دیگران، خودْ نوعی احترام و نشان از تقواست: وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا.(1) این نشان اعتقاد به اعجاز قرآن است؛ اعتقاد به اینکه حتی یک آیه و یک حرف از قرآن، به دلیل نورانیتی که دارد، معجزه میکند: وَلَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى؛(2) «اگر کتابی به اعجاز بیان، کوهها را به حرکت وادارد و زمین را از هم بشکافد و یا انسان مرده را زنده کند، همین قرآن باعظمت است».
کم نبودند افراد بالیاقتی که با کمک گرفتن از یك یا دو آیه قرآن به مقاماتی دست یافتند که چهبسا طیالارض داشتند. چهبسا مریض لاعلاج را شفا میدادند؛ چهبسا مشكلات بزرگ را حل میکردند. تقوا به این است که ما قدر چنین کتاب باعظمتی را بدانیم و از آن بهره معنوی ببریم. اما آنچه مآیه تأسف است این است كه بسیاری از ما با اینکه به این امور آگاهی داریم، اما همت عمل كردن نداریم. بعضی از دستورهای قرآنی هستند که ما در مدت عمرمان حتی یك یا دو بار موفق به عمل بدانها نشدهایم؛ مانند مضامین آیات سوره مبارکه مزمل درباره تهجد و شبزندهداری(3) یا سوره مبارکه مریم که برخی هنگام شنیدن آیاتی از آن، گریهکنان
1. اعراف (7)، 204.
2. وَلَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتی بَلْ لِلّهِ الأَمْرُ جَمِیعاً أَ فَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یَشاءُ اللّهُ لَهَدَی النّاسَ جَمِیعاً وَلا یَزالُ الَّذِینَ كَفَرُوا تُصِیبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِیباً مِنْ دارِهِمْ حَتّی یَأْتِیَ وَعْدُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعاد (رعد، 31).
3. یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّیْلَ إِلاّ قَلِیلا * نِصْفَهُ أَوْ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلاً * أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلا (مزمل، 1ـ4)؛ إِنَّ رَبَّكَ یَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنی مِنْ ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَنِصْفَهُ وَثُلُثَهُ وَطائِفَةٌ مِنَ الَّذِینَ مَعَكَ وَاللّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَالنَّهارَ عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتابَ عَلَیْكُمْ فَاقْرَؤا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَنْ سَیَكُونُ مِنْكُمْ مَرْضی وَآخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الأَرْضِ یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللّهِ وَآخَرُونَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَاقْرَؤا ما تَیَسَّرَ مِنْهُ وَأَقِیمُوا الصله وَآتُوا الزَّكاةَ وَأَقْرِضُوا اللّهَ قَرْضاً حَسَناً وَما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّهِ هُوَ خَیْراً وَأَعْظَمَ أَجْراً وَاسْتَغْفِرُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیم (مزمل، 20).
به سجده میافتادند و خشوعشان در مقابل خداوند و کلام الهی مضاعف میشد.(1) بهراستی چقدر به این مضامین بلند قرآنی عمل میشود؟
بنابراین بهره بردن از قرآن، از بوسیدن جلد و اوراق قرآن و سکوت هنگام تلاوت آن شروع میشود تا ایستادگی در مقابل حرفهای سبک و بیمایه که دون شأن قرآن است. گو اینکه آنها شاید دیگر اهل نجات نباشند، اما برای نجات دیگران از شر این منحرفان، احیاگری لازم است. همچنین خودمان نیز باید به آنچه معتقدیم، پایبند و ملتزم باشیم و به دانستههای خویش عمل کنیم.
1. أُولَئِكَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ مِنْ ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِنْ ذُرِّیَّةِ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْرَائِیلَ وَمِمَّنْ هَدَیْنَا وَاجْتَبَیْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَبُكِیًّا (مریم، 58)؛ وقُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذَا یُتْلَى عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلأذْقَانِ سُجَّدًا * وَیَقُولُونَ سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنْ كَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولا * وَیَخِرُّونَ لِلأذْقَانِ یَبْكُونَ وَیَزِیدُهُمْ خُشُوعًا (اسراء، 107ـ109).