اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَإِذَا كَانَ لَكَ فِی كُلِّ لَیلَةٍ مِنْ لَیالِی شَهْرِنَا هَذَا رِقَابٌ یُعْتِقُهَا عَفْوُكَ، أَوْ یهَبُهَا صَفْحُكَ فَاجْعَلْ رِقَابَنَا مِنْ تِلْكَ الرِّقَابِ، وَاجْعَلْنَا لِشَهْرِنَا مِنْ خَیرِ أَهْلٍ وَأَصْحَاب؛ پروردگارا، بر محمد و آل محمد(صلى الله علیه وآله) درود فرست و حال که هرشب از شبهای این ماه، به برکت عفو و بخششت، تعداد زیادی از بندگانت از آتش جهنم، آزاد و مشمول گذشت و آمرزش میشوند، ما را نیز از آن بندگان آزادشدهات و بهترین اصحاب این ماه قرار ده.
امام سجاد(علیه السلام) در این فراز از دعا به مسئله بخشش بندگان خدا در شبهای بابرکت ماه پرفضیلت رمضان اشاره کردهاند و از خداوند متعال تقاضا دارند تا ما را نیز از آزادشدگان و بخشودهشدگان این شبها قرار دهد.
بخشش بندگان گنهکار و شمول رحمت الهی بر آنها در شبهای ماه مبارک رمضان، امری شایع بین مسلمین بوده و منشأ این شیوع، روایات بسیاری است که با عبارات متفاوت و از طرق گوناگون از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و ائمه معصوم(علیهم السلام) نقل شده است. در این روایات که از طریق فریقین از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) گزارش شده، چنین آمده است که در شبهای ماه مبارک، خداوند هنگام افطار روزهداران، بندگان زیادی را از آتش جهنم آزاد میکند. همچنین هرشب، فرشتهای ازطرف حقتعالی، مأمور میشود و به سراغ انسانها میآید و خطاب به آنها ندا میدهد: هَلْ مِنْ سَائِلٍ؟ هَلْ مِن
مُسْتَغْفِرٍ؟ اللَّهُمَّ أَعْطِ كُلَّ مُنْفِقٍ خَلَفاً، وَأَعْطِ كُلَّ مُمْسِكٍ تَلَفا؛(1) «آیا در میان شما بندگان خدا کسی هست که از خداوند چیزی بخواهد؟ آیا کسی هست که از خداوند طلب مغفرت و بخشش کند؟ خداوندا، انفاق هر انفاقکنندهای را به شایستگی جایگزین کن و دارایی هرکس را که در راه خداوند هزینه نمیکند، در معرض تلف شدن قرار بده».
كسانی كه به ندای این فرشته، پاسخ مثبت دهند و از خداوند طلب بخشش کنند، خداوند به آنها پاسخ مثبت خواهد داد. به این ترتیب، خداوند متعال، هرشب هزاران نفر را از آتش جهنم نجات میدهد. شب آخر ماه مبارک شب اعطای جوایز است که خداوند به مقدار تمام این ماه، در آن شب، از بندگانش را خواهد بخشود. بیان امام سجاد(علیه السلام) در این فراز از دعا به این حقیقت اشاره دارد که از آن زمان بین مسلمانان شایع بوده است.
امام سجاد(علیه السلام) در این فراز از دعا از ادبیات و تعابیر خاصی استفاده کرده است. میفرماید: وَإِذَا كَانَ لَكَ فِی كُلِّ لَیلَةٍ مِنْ لَیالِی شَهْرِنَا هَذَا رِقَابٌ یُعْتِقُهَا عَفْوُكَ، أَوْ یهَبُهَا صَفْحُكَ فَاجْعَلْ رِقَابَنَا مِنْ تِلْكَ الرِّقَاب؛ «پروردگارا، حال که هرشب از شبهای این
1. عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَر(علیه السلام) قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّه(صلى الله علیه وآله) یُقْبِلُ بِوَجْهِهِ إِلَى النَّاسِ فَیَقُولُ یَا مَعْشَرَ النَّاسِ! إِذَا طَلَعَ هِلَالُ شَهْرِ رَمَضَانَ غُلَّتْ مَرَدَةُ الشَّیَاطِینِ وَفُتِحَتْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَأَبْوَابُ الْجِنَانِ وَأَبْوَابُ الرَّحْمَةِ وَغُلِّقَتْ أَبْوَابُ النَّارِ وَاسْتُجِیبَ الدُّعَاءُ وَكَانَ لِلَّهِ فِیهِ عِنْدَ كُلِّ فِطْرٍ عُتَقَاءُ یُعْتِقُهُمُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ وَیُنَادِی مُنَادٍ كُلَّ لَیْلَةٍ: هَلْ مِنْ سَائِلٍ؟ هَلْ مِنْ مُسْتَغْفِرٍ؟ اللَّهُمَّ أَعْطِ كُلَّ مُنْفِقٍ خَلَفاً وَأَعْطِ كُلَّ مُمْسِكٍ تَلَفاً حَتَّى إِذَا طَلَعَ هِلَالُ شَوَّالٍ نُودِیَ الْمُؤْمِنُونَ أَنِ اغْدُوا إِلَى جَوَائِزِكُمْ فَهُوَ یَوْمُ الْجَائِزَةِ ثُمَّ قَال أَبُو جَعْفَر(علیه السلام) أَمَا وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ مَا هِیَ بِجَائِزَةِ الدَّنَانِیرِ وَلَا الدَّرَاهِمِ (ابیجعفر محمدبنیعقوببناسحاق الکلینی الرازی، اصول کافی، ج4، ص67).
ماه، به برکت عفو و بخششت، تعدادی از آتش جهنم، آزاد و مشمول گذشت و آمرزش میشوند، پس ما را نیز از آن بندگان آزادشدهات قرار ده».
چرا ایشان از این تعابیر استفاده کردند؟ اصطلاح «عتق رقبه» یا «فکّ رقبه» به معنای آزاد كردن و رها ساختن اسیر و بنده است. این دو تعبیر، یعنی عتق و عتاق و فک و فکاک، از اصطلاحات و مفاهیم قرآنی و روایی است. این تعابیر متعدد در آیات قرآن به کار رفته است: فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَة(1) که به معنای آزاد كردن یك برده مؤمن است. در آیهای دیگر چنین آمده است: فَكُّ رَقَبَةٍ * أَوْ إِطْعَامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَة.(2) استعمال این تعابیر در ادعیه، بهخصوص دعاهای ماه مبارک رمضان مانند دعای ابوحمزه، دعای جوشنكبیر و سایر ادعیه این ماه بسیار شایع است.
در کتابهای لغت گفته شده است که «رقبه» به معنای «عُنُق»، یعنی گردن، است. برده و بنده را، از باب «تسمیة الشیء باسم اشرف اعضائه»، رقبه نامیدهاند. شاید وجه این تسمیه آن است که بردگان را با طنابی که به گردنهایشان میبستند، به اسارت میبردند. بعضی هم معتقدند «رقبه»، واحد شمارش بندگان و اسراست. مانند «نفر» برای شمارش انسان و شتر، «رأس» برای شمارش گاو و گوسفند، «قلاده» برای شمارش حیواناتی چون سگ، گرگ، پلنگ. در مقام شمارش بردگان و اسرا هم گفته میشود چند تا «رقبه». بههرحال، «رقبه» یعنی كسی كه در حكم برده و اسیر است و مهارش کردهاند؛ گویی افساری بر گردنش انداختهاند.
بیشک، استعمال این اصطلاح با این معنایی که از آن شایع است، در فرهنگ دینی اسلام، آیات قرآن، ادعیه و مناجاتها، دارای نکته خاصی است. شاید درصدد
1. نساء (4)، 92.
2. بلد (90)، 13ـ14.
القای این معنا باشد كه انسان بهخصوص انسان گناهكار، با خطایی که مرتکب میشود، گرفتار آتش جهنم میشود. وقتی آتش بر او مسلط شد، او برده این آتش است. آتش جهنم، فاسقان، گنهکاران و کفار را کاملاً احاطه کرده است،(1) بهگونهایکه نمیتوانند از دام عذاب الهی فرار کنند. گویی گنهکار با ارتکاب گناه، حلقه بردگی را بر گردنش افکنده است. این یوغ، چندان گنهکاران را گرفتار کرده است که نجات از آن جز به مدد الهی میسور نیست.
چرا امام سجاد(علیه السلام) از خداوند متعال تقاضا دارند که گردن ما را از آتش جهنم خلاص كن؟ چرا ایشان، درست همانند بردهای كه به خواست صاحبش آزاد میشود، تقاضای نجات و آزادی از بردگی جهنم را دارند؟
حضرت با این فراز از دعا، شاید درصدد توجه دادن به این حکم و قضای حتمی الهی هستند که همه انسانها حتی مؤمنین، وارد جهنم میشوند: وَإِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْمًا مَقْضِیًّا * ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا؛(2) «هیچکس از شما نیست مگر آنکه در آن [جهنم] وارد خواهد شد. این امر، حکم و قضای حتمی و تخلفناپذیر الهی است. آنگاه کسانی را که تقوای الهی داشته باشند، از جهنم میرهانیم و ستمگران را به زانو درافتاده، در جهنم رها خواهیم ساخت».
پس برای نجات از آن مهلکه باید اقدامی جدی صورت گیرد. دعا و تقاضای حضرت سجاد(علیه السلام) از خداوند برای این منظور است. آیا واقعاً مؤمنین هم داخل
1. وَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ائْذَنْ لِی وَلا تَفْتِنِّی أَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْكافِرِین (توبه، 49)؛ یَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْكَافِرِینَ (عنکبوت، 54).
2. مریم (19)، 71ـ72.
شعلههای آتش جهنم خواهند شد؟ مقصود از ورود مؤمنان به جهنم، در این آیه شریفه وَإِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وَارِدُهَا چیست؟
«ورود» مترادف با «دخول» نیست. «دخول» در مقابل «خروج» است. «ورود» اعم از این است و گاهی به معنای اشراف و نزدیک بودن نیز میآید. قرآن کریم در داستان حضرت موسی(علیه السلام) میفرماید: وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْیَن.(1) «ورود» به معنای داخل شدن نیست، بلکه مقصود این است که ایشان پس از فرار از مصر بهطرف شهر مدین، نزدیک شهر مدین رسید. خارج شهر، محلی بود بهصورت استخر یا چشمه یا چاه كه مردمِ اطراف، برای برداشت آب یا سیراب کردن احشام و گوسفندانشان به آنجا میآمدند. حضرت به دختران شعیب پیامبر(علیه السلام) که در گوشهای ایستاده بودند و براثر ازدحام، قادر به آب دادن گوسفندان خویش نبودند، کمک کرد و گوسفندانشان را سیراب کرد. پس مقصود قرآن این است که حضرت موسی(علیه السلام) به آن منطقه نزدیکِ آب وارد شد، نه اینکه حقیقتاً وارد آب شده باشد.
برخی روایات ذیل آیه وَإِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وَارِدُهَا نیز مبیّن این حقیقت است که ورود در این آیه به معنای دخول نیست. امام صادق(علیه السلام)، ورود به جهنم را به معنای داخل شدن به جهنم نمیدانند.(2) بعضی از مفسرین نیز «ورود» در این آیه را به معنای داخل شدن در جهنم نگرفتهاند.(3) علامه طباطبایی(رحمه الله) ذیل همین آیه شریفه میفرمایند كه وَإِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وَارِدُهَا، به بیش از قصد، حضور و اشراف دلالت ندارد. از کتابهای لغت
1. قصص (28)، 23.
2. عَنِ الْحُسَیْنِ بن أَبِی الْعَلَاءِ عَن أَبِی عَبْدِ اللَّه(علیه السلام) فِی قَوْلِهِ «وَإِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وَارِدُهَا» قَالَ: أَمَا تَسْمَعُ الرَّجُلَ یَقُولُ: وَرَدْنَا مَاءَ بَنِی فُلَانٍ فَهُوَ الْوُرُودُ وَلَمْ یَدْخُلْهُ؟ (محمدباقر مجلسی، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج8، ص291).
3. علیبنابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج2، ص52؛ ابنابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج6، ص264.
نیز معنایی بیش از این برای ورود استفاده نمیشود.(1) ممکن است مقصود این باشد که صراط بهصورت پلی است، مانند پلهایی که روی رودخانههای بزرگ و بعضاً دریاها کشیده شده است که روی جهنم قرار دارد و همه از روی آن خواهند گذشت. مؤمنان با عنایت خداوند بهراحتی گذر میکنند و آتش جهنم آنها را فرا نمیگیرد. آنها وارد بهشت میشوند، اما کفار ستمگر به اراده الهی به داخل جهنم سقوط خواهند کرد.
پس در این آیه شریفه، مقصود از ورود همه انسانها ازجمله مؤمنان به جهنم، مشرف بودنشان بر جهنم است، یعنی آنها چنان به جهنم نزدیک میشوند که بر آتش آن مشرف میشوند و در معرض خطر قرار میگیرند. البته در چنان اوضاع دهشتانگیزی، مؤمنان مشمول لطف و مراحم الهی قرار میگیرند، و از داخل شدن به جهنم نجات مییابند، و کافران ستمگر با ذلت و خواری داخل دوزخ میشوند.
بعضی از مفسرین قرآن، با مشربی عرفانی، درباره ورود مؤمنین به جهنم، نظر سومی را مطرح کردهاند. آنها این آیه را تأویل کرده(2) و فرمودهاند که جهنم، باطن
1. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج14، ذیل آیه 71 سوره مریم.
2. البته باید توجه داشت که هر تأویل ادعایی ازطرف هرکسی، صحیح و قابل قبول نیست. تنها تأویلى صحیح است كه منافی مشی اهلبیت(علیهم السلام) در تفسیر آیات قرآن و همچنین منافی معنای ظاهر آیات قرآن نباشد. تأویلى كه هركسى به دلخواه از آیات قرآن داشته باشد، شبیه تفسیر بهرأى و مردود است. سیره اهلبیت(علیهم السلام) این بود كه آیات قرآن را تفسیری ظاهرى مىكردند و گاه در مقام تفسیر قرآن استدلال مىكردند. گاهی نیز بعضی از آیات شریفه قرآن را به دیگر آیات قرآن تفسیر مىكردند؛ چراکه «القرآن یفسِّر بعضه بعضا»؛ ولى گاهى همان بزرگواران، براى بعضى آیات قرآن، تأویلهایى نیز بیان مىفرمودند. بنابراین، اگر در زمینه تفسیر یا تأویل آیات شریفه قرآن از طرق صحیح و معتبر از اهلبیت(علیهم السلام) نقلی رسیده باشد، بیهیچ شکوشبههای مورد قبول است. تفسیرها و تأویلهای ادعایی و ذوقی كه اساساً پایه و اساس و مستندات درستی هم ندارد، مردود و خطرناك است. متأسفانه، یكى از خطرناکترین روشهایی كه امروزه دشمنان اسلام از آن سوءاستفاده مىكنند، همین معانى تأویلى و بهاصطلاح، هرمنوتیك از آیات قرآن است. اینگونه برخوردهای غلط با قرآن، از اعتبار و ارزش این کتاب گرانسنگ آسمانی خواهد کاست.
دنیاست. آن بزرگواران معتقدند عالم دنیا دارای ظاهری است که همین لذایذ، زرقوبرقها و جاذبههای آن است. در آیات شریفه قرآن، به این بُعد زینتی و زرقوبرقهای دنیا بسیار اشاره شده است.(1) البته در مواردی نیز هشدار داده است که این جذابیتها و زینتها ممکن است دامی شیطانی برای فریب انسان باشد: فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا.(2) این هشدار قرآن، اشاره به این مسئله است که ظاهر زیبای دنیا دارای باطنی مغایر با آن است. در برخی آیات نیز به این مسئله تصریح شده است که این ظاهر زیبا و جذاب دارای باطنی آتشین و سوزاننده است: إِنَّ الَّذِینَ یَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَى ظُلْماً إِنَّمَا یَأْكُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیراً؛(3) «آنان که اموال یتیمان را به ستم میخورند، در همان حال، در حال وارد کردن آتش به شکمهاشان هستند. آنها بهزودی در آتشی سوزاننده درمیآیند».
کسی که اموال دیگران را میخورد، در ظاهر، آن را چونان طعامی لذیذ و دلپذیر میبیند و میچشد. در ظاهر، حلوای شیرین و زیبا و تزیینشده را میبیند و
1. (هود، 15)؛ یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لأزْوَاجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا فَتَعَالَیْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحاً جَمِیلاً (احزاب، 28)؛ (قصص، 60)؛ وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلا تَعْدُ عَیْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً (کهف، 28)؛ (ملک، 5).
2. لقمان (31)، 33.
3. نساء (4)، 10.
میخورد، اما به گفته خداوند، باطن همه این غذاها آتش سوزنده است. چنین است که گفته شده است كسانی كه دارای چشمهای باطنبین هستند، میبینند آنها در حال خوردن آتش هستند. در این زمینه، داستانهای بسیار عبرتانگیز از بزرگانی نقل شده است که دارای چنان قدرت معنوی بودند و باطن قضایا را میدیدند. بزرگانی که وقتی غذا خوردن بعضی افراد را مشاهده میکردند، جز چرک و خون نمیدیدند. گاه به همان خورندگان دستور میدادند دستانشان را بفشارند تا خونی را ببینند که از میان انگشتهاشان میچکد. این داستانها بهخصوص اگر از افراد مطمئنی نقل شده باشد یا دیده شود، با عنایت به حقایقی که در آیات شریفه قرآن و روایات معصومین(علیهم السلام) گزارش شده است، قابل رد کردن نیست؛ یعنی لزومی ندارد که ما آن را رد کنیم. البته برای استناد به اسلام، قرآن و اهلبیت(علیهم السلام)، دلیل و سند معتبر، لازم است.
به همین جهت، به تأویلی كه بعضی از مفسرین برای این آیه نقل کردهاند و با ظاهر آیه هم منافات ندارد، نمیتوان به سادگی نسبت دروغ داد. با شواهد قرآنی و روایی و داستانهایی که از بعضی بزرگان نقل شده است، به محکمی میتوان ادعا کرد این عالَم بر خلاف ظواهر فریبندهاش، دارای باطنی جهنمی است و چون همه آدمیان حتی مؤمنین، در این عالم وارد میشوند و زندگی میکنند، همه بهنوعی گرفتار آن هستند: وَإِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وَارِدُهَا.
قرآن کریم در سوره مبارکه انبیاء بهخوبی، حال بد جهنمیان را ترسیم کرده و فرموده است: إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَهَا وَارِدُونَ * لَوْ كَانَ هَؤُلاءِ آلِهَةً مَا وَرَدُوهَا وَكُلٌّ فِیهَا خَالِدُونَ * لَهُمْ فِیهَا زَفِیرٌ وَهُمْ فِیهَا لا یَسْمَعُون.(1)
البته مؤمنان، چونان كسانی كه با بهره بردن از نیروهای قدرتمند طبیعی، خود را از نیروی جاذبه زمین آزاد کرده و در فضا به پرواز درآمدهاند، دیگر متأثر از جاذبه
1. انبیاء (21)، 98ـ100.
زمین نیستند؛ بلکه با نیروی قدرتمند ایمان و عمل صالح و با توسل و تمسک به حبلالله، مشمول عنایات الهی میشوند، و خود را از جاذبه جهنمی دنیا خلاص میکنند و در پناه لطف خدا قرار میدهند. وقتی در آن فضا قرار گرفتند، آزادند و متأثر از جاذبههای دنیایی نیستند: إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنَى أُولَئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ * لا یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خَالِدُونَ * لا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الأكْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ هَذَا یَوْمُكُمُ الَّذِی كُنْتُمْ تُوعَدُون.(1)
وقتی چنین شد، آنها از هول و هراس قیامت در امان میمانند، فرشتگان الهی به استقبالشان میآیند و ایشان را به بهشت موعود و نعمات الهی بشارت میدهند.
در هر صورت، هرکدام از این احتمالات و تفاسیر و تأویلها را بپذیریم، همه انسانها در معرض امتحان الهیاند؛ مبتلای به آتش جهنم، و اسیر و دربند عذاباند. عدهای اسیر میشوند و در حال سوختن هستند. پس باید نجاتشان داد. گروهی در معرض آتشاند، ولی هنوز نسوختهاند و نیازمند دستگیری و نجات از درافتادن به آتشاند. در چنین حالتی، پناهندگی به خداوند تنها راه نجات و فکِّ رقاب است. اهمیت این مسئله زمانی بیشتر نمایان میشود که بدانیم همه انسانها حتی کاملترین آنها چون معصومین(علیهم السلام)، به فراخور حال خود و متناسب با مقام باعظمتشان، در خود احساس ذنب و خطایی نسبت به ساحت قدس ربوبی دارند. اگر چنین است، پس همه، حتی وجود نازنینی چون امام زینالعابدین(علیه السلام) نیز باید به درگاه حضرت حق التجا کنند و از او بخواهند که: أعْتِقْ رَقَبَتی مِن النّار.
بهراستی، آیا اولیای الهی و معصومین(علیهم السلام) نیز گرفتار گناه و خطا میشوند و در بند این امورند؟ مطلب قابل استفاده و رسایی از امام خمینی(رحمه الله) نقل شده است که
1. انبیاء (21)، 101ـ103.
میتواند پاسخ مناسبی به این سؤال باشد. برخی حوادث و اتفاقات، لازمه زندگی این عالم است. اگر كسی مریض باشد یا پایش شكسته باشد، وقتی شخص محترمی به عیادت او میرود، مریض نمیتواند پایش را جمع كند. به همین جهت، احساس شرمندگی میکند. مرتب از آن شخص محترم عذرخواهی میکند. شخص مریض، معذور است و همه، او را از انجام برخی آداب و رسوم معاف میدانند، ولی او گویی در وجودش احساس شرمندگی و گناه میکند. با خود میگوید: در مقابل ایشان نباید پای من دراز باشد.
عالَم بندگی و عبودیت بندگان حقیقی در برابر خداوند نیز چنین است. بسیاری از بندگان خدا رسماً عصیان کردهاند و دائم در حال سرافکندگی و شرمندگی هستند. حتی کسانی که اهل گناه و عصیان نیستند، نمیتوانند حق بندگی خداوند را کامل ادا کنند. اساساً هیچكس نمیتواند حق بندگی را بهطور کامل بهجا بیاورد. البته ناچار برای بقای حیات و نسل، برخی امور را انجام میدهد، مثل خورد و خوراک، قضای حاجت، تولید نسل و تفریحات سالم. البته خداوند هم راضی است و کسی را بهخاطر انجام این امور مؤاخذه نمیکند، ولی انسان بامعرفت که درباره جایگاه مقام ربوبی و نسبت خود با خدایش، اندک شناختی داشته باشد، بسیار احساس شرمندگی خواهد کرد. خواهد فهمید که اگرچه بهاصطلاح مرتکب گناه نشده است، اشتغال به این امور سبک و ساده، قلب او را از خداوند به خود منصرف کرده و او را از وظیفه اصلی بازداشته است. به همین جهت، انسانهای بامعرفتی چون وجود نازنین پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله)، دائم مراقب خود بودند تا قلب مبارکشان از امور غیرالهی پاک شود و به اندک چیزی آلوده و کدر نگردد: إِنَّهُ لَیغَانُ عَلَی قَلْبِی وَإِنِّی لَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فِی كُلِّ یوْمٍ سَبْعِینَ مَرَّة؛(1) «بیشک، قلب من نیز غبارآلود میشود و
1. میرزاحسینبنمحمدتقی النوری الطبرسی، مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل، ج5، ص320.
[برای رفع این خطر،] هر روز، هفتاد مرتبه از خداوند طلب غفران و بخشش [و عذرخواهی] میکنم».
همچنین نقل شده است که سیره حضرت چنان بود که وقتی براثر مراوده زیاد با مردم و امور روزمره و دنیوی آزرده میگشت و بهخصوص وقتی هنگامه اقامه نماز نزدیک میشد و دلتنگ امور مهمی چون نماز و ارتباط بیشتر با خداوند میشد و گویی شوق وصال به حق، ایشان را به هیجان میآورد، بلال(رحمه الله) را صدا میزد و میفرمود: أَرِحْنَا یا بِلَالُ!؛ ای بلال، برخیز و با صدای اذان و دعوت به نماز، ما را از آلودگی و اشتغال به غیر او راحت کن. گاهی نیز میفرمود: «خداوند، نماز را روشنای چشمانم قرار داده است».(1)
گویی ایشان احساس میکردند که ممکن است گفتوگوهای عادی و روزمره با اهل خانه، خویشان و مردم، فضای قلب مبارکشان را نیز قدری تیره گرداند. استغفار روزانه برای رفع این کدورتهای احتمالی بوده است. اگر قلب خود را اینگونه محافظت کنیم و از کدورتها دور نگه داریم یا اگر احیاناً کدورتی حاصل شد، فوراً درصدد رفع آن برآییم، معنای رازونیازهای عاشقانه نبی مکرم اسلام و حضرت مولیالموحدین امیرالمؤمنین(علیه السلام) را خواهیم دانست. هنیئاً لأهله!
بنابراین، لازمه زندگی بزرگوارانی چون نبی مکرم اسلام(صلى الله علیه وآله) و حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این عالم، روبهرو شدن و مراوده با مردم است. آنها بندگان
1. شیخ بهایی(رحمه الله) روایتی را نقل کرده و بیان داشته است که: أن النَّبِی(صلى الله علیه وآله) كانَ یَنْتَظِرُ دُخُولَ وَقْتِ الصله وَیَقُولُ: أَرِحْنَا یَا بِلَال! (شیخ بهایی، مفتاح الفلاح، ص182)؛ یعنی سیره حضرت چنین بوده و همیشه بر این امر مداومت داشت. مجلسی(رحمه الله) نیز همین مضمون را نقل کرده است: قَال النَّبِی(صلى الله علیه وآله) جُعِلَتْ قُرَّةُ عَیْنِی فِی الصله وَكَانَ یَقُولُ أَرِحْنَا یَا بِلَال (محمدباقر مجلسی، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج79، ص193).
صالحی بودند که ازطرف خداوند مأموریت تربیت مردم را به عهده داشتند. بهناچار با مردم معاشرت داشتند. لازمه معاشرت با مردم، ابتلا به كارهایی است كه از نگاه مبارک ایشان، مناسب شأن عبودیت در پیشگاه الهی نیست. این مقام، خود، یک ابتلا برای ایشان بود. گاه در مخاصمات و درگیریهای بین مردم، کلمات رکیک و فحشهای زشتی را میشنیدند که آنها نسبت به هم روا میداشتند. گاه مردم آن بزرگواران را به خشم میآوردند. در چنین مواردی، ایشان ناچار بر سر مردم فریاد میزدند. برای تربیت و تأدیبشان، آنها را تنبیه میکردند. نتیجه تمام این امور و صدها مسئله شبیه آن، چنان است که فرمودند: إِنَّهُ لَیغَانُ عَلَی قَلْبِی.
البته آن بزرگواران دارای درجهای از معرفت و شناخت بودند که اشتغال به این امور را دون شأن بندگی میدیدند. مردمی که در زندگی روزانه بهراحتی دچار انواع نافرمانیها و معاصی میشوند و ارتکاب هر فعل غلطی برایشان سهل است، شناخت و معرفتشان در اندازهای نیست که حتی در خود کمترین احساس خطا و شرمندگی کنند. چنین بندگانی با این بار سنگین گناه چگونه میتوانند وظیفه بندگی خود را در پیشگاه الهی انجام دهند؟ چگونه به خدا اظهار محبت كنند؟ چگونه این بیادبی و بیاحترامی را با دوست داشتن جمع کنند؟
اگر انسان بداند كه باطن گناه، آتش است، اگر بصیر باشد که گناه، آتشی است كه انسان خود به دامن خود میزند، اگر آگاه باشد که با دست خود، خودش را در آتش میاندازد و در حال گناه، در آتش است، در چنین صورتی، اولین چیزی كه چنین آدمی میخواهد، نجات از آتش است؛ یعنی نجات از آتش، مهمترین خواسته هر انسانی از خداوند است؛ نه خوردوخوراک، لحم طیر، حورالعین، عسل مصفّا. او اگر بداند که هماکنون در حال سوختن است، هیچکدام از این امور را نخواهد خواست؛ چراکه این امور از خواستههای درجهدوم است. آنچه مهم است، در ابتدا، خاموش ساختن آتش است.
به جهت اهمیت این امر، در بیانات ائمه معصوم(علیهم السلام) بارها نقل شده است که هنگام دعا، اولین تقاضای ایشان از درگاه خداوند، نجات از آتش است: فَكاكَ رَقَبَتی مِن النّار... و اللَّهُمَّ فُكَّ رَقَبَتِی مِنَ النَّارِ... .(1) همچنین ایشان در مواقع حساس و مظان استجابت دعا، اولین یا یکی از مهمترین اموری که از خداوند تقاضا داشتند، همین مسئله بود.(2)
حضرات انبیای عظام و ائمه معصوم(علیهم السلام) در موارد متعدد، از خداوند نجات از آتش جهنم را درخواست داشتهاند. مواردی چون: مناجات حضرت آدم(علیه السلام) به درگاه حضرت حقتعالی،(3) مناجاتهای صحرای عرفات،(4) اذن دخول به مسجد
1. وجود نازنین امام جعفر صادق(علیه السلام) در ضمن بیان آداب دخول به مسجدالحرام فرمودند: به محضر حضرت حق سه مرتبه عرض کنید که: تحفة زیارتت به من و اولین چیزی که به من عطا میکنی، نجات من از آتش جهنم باشد: یَا كَرِیم! أَسْأَلُكَ أَنْ تَجْعَلَ تُحْفَتَكَ إِیَّایَ بِزِیَارَتِی إِیَّاكَ أَوَّلَ شَیْءٍ تُعْطِینِی فَكَاكَ رَقَبَتِی مِنَ النَّارِ اللَّهُمَّ فُكَّ رَقَبَتِی مِنَ النَّارِ تَقُولُهَا ثَلَاثا (ابیجعفر محمدبنیعقوببناسحاق الکلینی الرازی، اصول کافی، ج2، ص402).
2. امام صادق(علیه السلام) در باب زیارت جد بزرگوارشان، حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) توصیه فرمودند تا چنین از خداوند تقاضا داشته باشیم: وَأَنْ تَجْعَلَ تُحْفَتَكَ إِیَّایَ مِنْ زِیَارَتِی فِی مَوْقِفِی هَذَا فَكَاكَ رَقَبَتِی مِنَ النَّارِ و... (ابیجعفر محمدبنعلیبنالحسینبنبابویه القمی الصدوق، من لا یحضره الفقیه، ج2، ص578). همچنین ایشان در دعای هنگام ورود به ماه مبارک رمضان به محضر حضرت حق عرضه میدارند: اللَّهُمَّ حَاجَتِی حَاجَتِی حَاجَتِیَ الَّتِی إِنْ أَعْطَیْتَنِیهَا لَمْ یَضُرَّنِی مَا مَنَعْتَنِی وَإِنْ مَنَعْتَنِیهَا لَمْ یَنْفَعْنِی مَا أَعْطَیْتَنِی وَهِیَ فَكَاكُ رَقَبَتِی مِنَ النَّار (محمدباقر مجلسی، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج94، ص333).
3. ابنطاووس، مهج الدعوات، ص303؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج92، ص167.
4. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج95، ص285.
الحرام،(1) زیارت مولی امام امیرالمؤمنین(علیه السلام)،(2) دعای ورود به ماه مبارک رمضان،(3) دعاهای بعد از نماز جعفر طیار(علیه السلام)،(4) دعاهای بعد از نماز صبح،(5) و دعاهای قضای حاجات.(6) عجیبترین تعبیری که از ایشان نقل شده و با تأکید بسیار هم بیان شده است، شاید این تعبیر باشد که امام صادق(علیه السلام) در دعای ورود به ماه مبارک رمضان به محضر حضرت حقتعالی عرضه میدارند:
اللَّهُمَّ حَاجَتِی حَاجَتِی حَاجَتِی الَّتِی إِنْ أَعْطَیتَنِیهَا لَمْ یضُرَّنِی مَا مَنَعْتَنِی، وَإِنْ مَنَعْتَنِیهَا لَمْ ینْفَعْنِی مَا أَعْطَیتَنِی، وَهِی فَكَاكُ رَقَبَتِی مِنَ النَّار؛(7) خداوندا، درخواست من از تو، درخواست من از تو، درخواست من از تو چیزی است كه اگر آن را به من بدهی و هرچیز دیگری را به من ندهی، هیچ ضرر نکردهام و اگر آن را از من منع کنی و ندهی و هرچیز دیگر به من بدهی، سودی به من نمیبخشد و آن، نجات دادنم از آتش جهنم است.
بنابراین، باید به این حقیقت توجه و اعتقاد داشته باشیم كه هنگام ارتکاب گناه، آتش بر ما مسلط شده است، بهگونهایکه نجات از چنگ آتش برای اکثر بندگان،
1. ابیجعفر محمدبنیعقوببناسحاق الکلینی الرازی، اصول کافی، ج2، ص402.
2. ابیجعفر محمدبنعلیبنالحسینبنبابویه القمی الصدوق، من لا یحضره الفقیه، ج2، ص578.
3. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج94، ص333.
4. همان، ج88، ص197.
5. محمدبنجعفر طوسی، مصباح المتهجد، ص181؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج84، ص316.
6. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج92، ص167.
7. همان، ج94، ص333.
غیرممکن و برای برخی نیز مشکل است. تنها لطف و رحمت الهی است که میتوان بدان امیدوار بود.
سخن گفتن، از ویژگیهای انسان است. انسان در مقام ارتباط برقرار کردن با دیگران، نیازمند امکانات، فنون، صناعات و ابزارهایی است که خداوند در وجود وی قرار داده است. یکی از آن امکانات، فن سخنوری است. سخن گفتن در افراد و گروههای مختلف انسانی بسیار متفاوت و متنوع است. درعینحال، صناعات و گوناگونی در انواع بیانها و سخن گفتنها، مانند «برهان»، «جدل»، «شعر»، «خطابه» و...، تنوع آن را بیشتر کرده است. هرکدام از این شیوهها و صناعات سخنوری دارای شرایط و اقتضائاتی است که هرچه بیشتر مراعات شود، آثار و برکات بیشتری دارد و انسان را بهتر در رسیدن به هدفش یاری خواهد داد.
مثلاً «برهان»، از انواع شیوهها و صناعات سخنوری انسان است. این فن در مقام بحث، استدلال، و اثبات حجت در علوم عقلی به کار میرود. بحث در علوم عقلی جز با برهان و روشهای شبیه آن پذیرفتنی نیست. در قرآن کریم نیز در موارد متعددی از این شیوه استفاده شده و برای اثبات حقایقی، اقامه برهان شده است. مثلاً در مقام اثبات وجود خدا، اثبات خالقیت، قدرت مطلقه، علم و دیگر اسما و صفات الهی، اقامه برهان لازم است. تمام نویسندگان متون علوم عقلی، ازجمله متون فلسفی و كلامی، از این شیوه و صناعت سخنوری بهره بردهاند.
نوع دیگری از شیوهها و صناعات سخنوری، «جدل» است. هدف از کاربرد این صنعت، مغلوب ساختن طرف بحث است. در جدل، با مبانی طرف مقابل به جنگ او میروند و او را قانع میکنند. مثلاً در قرآن کریم، خداوند، رفتار غلط زندهبهگور کردن دختران را بهشدت محکوم و نکوهش میکند و حالات زشت و ناپسندشان را
اینگونه توصیف میکند: وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالأنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِیمٌ * یَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِه؛(1) «وقتی به فردی خبر میدادند كه صاحب فرزند دختر شدهای، از شدت ناراحتی و احساس شرمندگی، رنگ از رخسارش میپرید و صورتش سیاه میشد. بهخاطر دختردار شدن از شدت خجالت از مردم فرار میکرد».
خداوند این اخلاق و رفتار زشت و ناپسند آنها را نکوهش و محکوم کرده است. در سوره مبارکه صافّات، ضمن محکوم کردن اعتقاد غلط آنها به فرزنددار بودن خداوند،(2) از همین اعتقاد نادرستشان علیه آنها چنین استفاده کرده است: فَاسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّكَ الْبَنَاتُ وَلَهُمُ الْبَنُون؛(3) «ای پیامبر، از آنها بپرس آیا شما برای خداوند، فرزندانی دختر، و برای خویش، فرزندانی از جنس پسر قایلید؟»
همچنین در سوره مبارکه نجم، با اشاره به همین حقیقت میفرماید: أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الأنْثَى * تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِیزَى؛(4) «آیا شما صاحب فرزند پسر و خداوند صاحب فرزند دختر باشد؟ این، تقسیمی ناعادلانه است».
یعنی اگر به اعتقاد شما، فرزند دختر بد است و شما پسر را بر دختر ترجیح میدهید، پس چرا برای خدا دختر قایل هستید؟ این شیوه سخن گفتن، همان جدل و محكوم كردن طرف مقابل بر اساس منطق خودش است. هدف از استفاده کردن از این فن آن است تا طرف به اشتباه خود و غلط بودن مبنایش واقف شود.
1. نحل (16)، 58ـ59.
2. فَاسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّكَ الْبَنَاتُ وَلَهُمُ الْبَنُونَ * أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِكَةَ إِنَاثاً وَهُمْ شَاهِدُونَ * أَلاَّ إِنَّهُمْ مِنْ إِفْكِهِمْ لَیَقُولُونَ * وَلَدَ اللَّهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ * أَصْطَفَى الْبَنَاتِ عَلَى الْبَنِینَ * مَا لَكُمْ كَیْفَ تَحْكُمُونَ (صافات، 149ـ154).
3. صافات (37)، 149.
4. نجم (53)، 21ـ22.
«مناجات» نیز ازجمله فنون سخن گفتن است. مناجات با خداوند نوعی سخن گفتن با اوست و البته چون دیگر فنون و صناعات دارای شرایط و اقتضائاتی ویژه خود است که هرچه بیشتر مراعات شود، برکات آن بیشتر نصیب مناجاتکننده خواهد شد. به همین جهت، انسان باید توجه داشته باشد که طرف مناجات، دعا و تقاضای او موجودی است که قادر مطلق و بخشنده بیانتهاست. پس شرط عقل است که انسان با همتی بلند به رحمت واسعه الهی نگاه کند. معرفت انسان به خداوند باید بهگونهای باشد که معتقد باشد درخواستهای زیاد و اجابت آن توسط خداوند باعث نقص و کمبود در خزانه الهی نمیشود. مثلاً از خداوند بخواهیم تا در هر صورت، ما را از آتش نجات بخشد و در اعلامراتب بهشت جای دهد و بهترین نعمتهای خود را نصیبمان فرماید. چنین دعاها و درخواستهایی اگر با قصد جدی انشا و ادا شود، نشانه همت بلند و معرفت صحیح به رحمت واسعه الهی است.(1) لازم است تا به کسانی که به این درجه از معرفت و شناخت رسیدهاند، تبریک گفت و به حال آنها غبطه خورد.
به همین جهت، نگاه به محدودیت و نقص خود و قیاس خداوند به خود، خطایی آشکار است که البته ممکن است بسیاری از امثال ما گرفتار چنین معرفت ناقصی نسبت به خداوند باشیم و نتوانیم با قصدی جدی چنین دعایی را انشا کنیم. در این صورت، همان قرائتهای معمولی نیز مفید است و نباید ترک شود. مثلا
1. در این ارتباط، بعضی افراد همتهاى بسیار بلندی دارند و دعاهاى خیلى شیرین و جالبى مىكنند. مثلاً جناب آقاى قرائتى گاه در آخر سخنرانیهاشان چنین دعا میکردند که: خدایا از ابتدای آفرینش حضرت آدم(علیه السلام) تا پایان خلقت، هرچه به بندگان خوبت دادهای و خواهی داد، به ما هم بده! یا گفته میشود که هرچه گفتیم یا هرچه به صلاح ماست و به فکر ما هم نمیرسد، به ما عطا فرما. این نوع دعا کردنها نشانه شناخت درستی است به خداوند و لطف و کرم بیانتهای او که نسبت به بندگانش دارند.
بسیاری از بندگان خدا نخواهند توانست چون حضرت مولیالموحدین امیرالمؤمنین(علیه السلام)، خطاب به خداوند بگویند: فَهَبْنِی یا إِلَهِی وَسَیدِی صَبَرْتُ عَلَی عَذَابِكَ فَكَیفَ أَصْبِرُ عَلَی فِرَاقِكَ وَهَبْنِی صَبَرْتُ عَلَی حَرِّ نَارِكَ فَكَیفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَی كَرَامَتِك؟(1)
اساساً «فراق از خداوند» برای آنها مفهوم نیست و درک درستی از آن ندارند. سختی و مشقت آن برایشان مطرح نیست. بنابراین، امثال ما وقتی این فقره از دعای کمیل را قرائت میکنیم، نمیتوانیم چون آن حضرت قصد انشا داشته باشیم. اقتضای همه مناجاتها و درخواستها از خداوند این است که چون مسبوق به درجهای از معرفت و شناخت نسبت به خداوند و کیفیت ارتباط انسان با اوست، هرچه معرفت، بالاتر و ایمان، یقینیتر باشد، سطح این مناجاتها و مطالبات نیز بالاتر و دقیقتر است.
مناجات انواع مختلفی دارد. یکی از انواع آن، مناجات در مقام «استرحام» است. در این مقام، انسان بهگونهای خاص با خداوند متعال سخن میگوید، مفهومی را تصور میكند، واژگان خاصی را به کار میبرد، سخنش را با گریه و ناله همراه میکند تا با قیاس به حال خود و به خیال خود، خداوند را سر لطف آورد، رحمت خدا جوشش كند و از رحمت الهی، بهرهمند شود.
وقتی بندهای در پیشگاه باعظمت الهی عرضه میدارد: پروردگارا، من که طاقت حتی یک درد جزئی در جسمم یا یک بلای ساده دنیوی را ندارم و نمیتوانم تحمل کنم، پس چگونه در مقابل آتش جهنم كه خشم تو آن را برافروخته است، تحمل كنم؟ او در چنین حالتی، در مقام «مناجات استرحام» است، نه استدلال منطقی و عقلی. اگر در مقام یک بحث استدلالی بود، سؤالش پاسخ روشنی داشت. مثلاً به او
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج98، ص169؛ مفاتیح الجنان، دعای حضرت خضر، معروف به دعای کمیل.
پاسخ داده میشد: این عذابهای ناشی از غضب الهی، نتیجه اعمال خودت، بلکه خود اعمالت است. وقتی بنده در مقام مناجات، آن هم از نوع استرحام باشد، بهیقین، خداوند متعال نیز با وی چنین برخورد استدلالی و منطقی نخواهد کرد. ما در مقام کاربرد چنین شیوهای در جستوجوی پاسخ منطقی نیستیم، بلکه قصد ما آن است تا به خیال خود، عواطف را تحریک کنیم و خداوند را بر سر رحم بیاوریم. اساساً خداوند نیز چنین شیوهای را از بندهاش میپذیرد؛ چراکه لازمه این شیوه سخن گفتن و استرحام، حالت شکستگی، کوچكی و تضرع در برابر خداوند است. این حالات و اینگونه سخن گفتن با خداوند نشاندهنده آگاهی بنده از بیچارگی و درماندگی خویش است و این افتادگی، فیض الهی را برای بنده در پی خواهد داشت.
نوع دیگر مناجات، «مناجات دلال» است. در اینگونه مناجاتها، شخص در مقام مناجات در برابر خداوند متعال، لحنی همراه با «ناز و دلال» دارد. حضرت مولیالموحدین امیرالمؤمنین(علیه السلام) در فقراتی از مناجات شعبانیه به پیشگاه باعظمت ربوبی چنین عرضه میدارد:
إِلَهِی إِنْ أَخَذْتَنِی بِجُرْمِی أَخَذْتُكَ بِعَفْوِكَ، وَإِنْ أَخَذْتَنِی بِذُنُوبِی أَخَذْتُكَ بِمَغْفِرَتِكَ، وَإِنْ أَدْخَلْتَنِی النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّی أُحِبُّك؛(1) پروردگارا، اگر بهانه تو در عذابم، جرم و خطای من باشد، من عفو و گذشت تو را بهانه آزادیام میدانم و اگر بهانه گرفتاریام را گناهم بدانی، من نیز بخشش تو را بهانه خواهم کرد و اگر مرا نبخشی و به آتشم افکنی، به همه جهنمیان خواهم گفت که من او را دوست داشتم و او دوستش را به جهنم آورده است.
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج91، ص98؛ مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.
این تعابیر نشاندهنده احساس نزدیکی فوقالعاده مناجاتکننده با خداوند است. گویی بنده در این مقام انتظار دارد تا از خداوند جواب بشنود که «نه، چنین کاری نکن. اگر چنین کنی، آزادت میکنم. در آتش نمیسوزانمت و...». این شیوه سخن گفتن، مناجات با لحن دلال است. در این مقام، برهانی بودن، منطبق بودن با مباحث کلامی و فلسفی و امثال این مباحث، انتظارات بیهودهای است.
بسیاری از دعاها و درخواستها از خداوند از این سنخ است. همه میدانیم که خداوند تمام مریضها را شفا نخواهد داد. همه فقرا را ثروتمند نخواهد ساخت. همه گرسنگان را سیر نخواهد کرد. اساساً اقتضای حکمت خداوند، گرفتاری و ابتلای برخی بندگان مؤمن و غیرمؤمن به انواع بلاها ازجمله فقر، بیماری، گرسنگی و... است. درعینحال، در مقام مناجات و دعا از خداوند درخواست داریم که: اللّهُمَّ أَغْنِ كُلَّ فَقیر؛ اللّهُمَّ أشْبِعْ كُلَّ جائِع، اللّهُمَّ اشْفِ كُلَّ مَریض.
پیام این درخواست عام و جامع این است: خداوندا، من نسبت به هیچكس سوءظن ندارم. پروردگارا، تو به من عاطفهای دادی كه خیر همه بندگانت را بخواهم. حال از تو میخواهم که همه بیماران را شفا بدهی. البته همه اینها در دایره مصلحت توست.
امام سجاد(علیه السلام) در این فقره از دعا از خداوند درخواست میکند که: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَإِذَا كَانَ لَكَ فِی كُلِّ لَیلَةٍ مِنْ لَیالِی شَهْرِنَا هَذَا رِقَابٌ یُعْتِقُهَا عَفْوُكَ، أَوْ یهَبُهَا صَفْحُكَ فَاجْعَلْ رِقَابَنَا مِنْ تِلْكَ الرِّقَابِ، وَاجْعَلْنَا لِشَهْرِنَا مِنْ خَیرِ أَهْلٍ وَأَصْحَابٍ.
روشن است که آزادی همه بندگان در هر زمانی و به هر بهانهای بر اساس حکمت الهی است. درهرحال، خداوند به عدهای از بندگانش، توفیق توبه و انابه در شبهای ماه مبارک رمضان را عنایت میکند. ما از او تقاضا داریم تا به ما نیز این عنایت را بفرماید تا به توبه، انابه، توجه و اعمال خیر، موفق شویم. درنتیجه، حداکثر استفاده را از این فیض گسترده الهی ببریم تا از آزادشدگان از آتش جهنم در این شبهای بابرکت باشیم و از بهترین بندگان قرار گیریم. انشاءالله.