اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَجَنِّبْنَا الْإِلْحَادَ فِی تَوْحِیدِكَ، وَالْتَّقْصِیرَ فِی تَمْجِیدِكَ، وَالشَّكَّ فِی دِینِكَ، وَالْعَمَی عَنْ سَبِیلِكَ، وَالْإِغْفَالَ لِحُرْمَتِكَ، وَالانْخِدَاعَ لِعَدُوِّكَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم؛ پروردگارا، به روح مقدس و مطهر محمد و آل محمد(علیهم السلام) درود فرست و ما را از آلودگی به پلیدی و شرکورزی نسبت به خودت و سستی در ستایش و تمجیدت و شک و تردید در دینت، کوردلی در راه حق تو و غفلت و بیتوجهی نسبت به محرمات تو و فریب دشمنت، شیطان راندهشده، ایمن دار.
امام سجاد(علیه السلام) ذیل این فراز از دعا چنین تقاضایی از خداوند دارند: اللَّهُمَّ...جَنِّبْنَا... الانْخِدَاعَ لِعَدُوِّكَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم؛ «پروردگارا، ما را از فریب دشمنت، شیطان راندهشده، ایمن دار».
بهراستی چگونه میتوان در عمل، از مکر و فریب شیطان در امان ماند؟ بنا بر آنچه پیش از این در باب شروط استجابت دعا گفته شد، برای عملی شدن این تصمیم مهم، صِرف دعا كافی نیست. لازمه خواست جدی از خداوند، در نظر داشتن اسباب و عللی است که خداوند برای انجام هر کاری در نظر گرفته است. تلاش خودمان نیز یکی از آن اسباب است. هر زمان که احساس کردیم این اسباب، کافی نیست و ما به یاری و مدد بیشتری از ناحیه خداوند نیاز داریم، باید به خداوند توکل و اعتماد کنیم و به یاری او مطمئن باشیم.
شاید این سؤال به ذهن بسیاری از افراد بیاید كه اساساً چرا خدای متعال، شیطان را با این ویژگیها آفرید و بر سر راه حرکت انسان قرار داد؟ پاسخ تفصیلی به این پرسش در این مجال، میسور نیست، اما بهاجمال برای همه ما روشن است که شیطان نیز همچون دیگر اسباب و علل، از عوامل امتحان و ابتلای انسان است. به همین جهت، همیشه مانع کار ماست و دائم باید مراقب مکرهای او بود.
خدای متعال برای امتحان و آزمایش انسان، دائماً او را بر سر دوراهیها قرار میدهد و برای این کار، ابزارهای مختلفی قرار داده است. بعضی از این ابزارها درونی، و بعضی دیگر، بیرونی است. شیطان و اعوان و انصار شیطان و در مقابل، فرشتگان و مأموران رحمت الهی، از ابزارهای بیرونی برای امتحان انسانند. این دو دسته ابزار، دائماً انسان را بهسوی كارهای زشت و ناروا و همچنین نیات خوب و اعمال صالح دعوت میكنند. بخشی دیگر از ابزارهای امتحان انسان، درونیاند. کششهای درونی انسان بهسوی خوبیها و بدیها، او را به هر سو میکشند. هوا و هوس و امیال حیوانی و در مقابل، گرایش و کشش بهسوی خوبیها و محبت به خداوند و اولیای الهی، دو نیروی قدرتمندیاند که هرکدام، انسان را بهسوی یکی از جهات متضاد، رهنمون میشوند.
بنابراین، خداوند در جهت مثبت، میل به ایمان به خود و محبت به اولیا و دوستانش را بهعنوان وسیلهای برای تقویت درونی در دل انسانهای مؤمن قرار داده است: حَبَّبَ إِلَیْكُمُ الإیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَیْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُون؛(1) «خداوند، ایمان را محبوب دل مؤمنان قرار داد و آن را در
1. وَاعْلَمُوا أَنَّ فِیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطِیعُكُمْ فِی كَثِیرٍ مِنَ الأمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْكُمُ الإیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَیْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ (حجرات، 7).
دلهاشان مزین کرد و کفر و فسق و گناه را مبغوض دلهاشان قرار داد. چنین انسانهایی اهل رشد و ترقی هستند».
به همین جهت، در دل مؤمن علاقه خاصی نسبت به خداوند و اولیای الهی وجود دارد. همچنین خداوند برای تقویت مؤمنین، عواملی را در بیرون از وجودشان مقرر فرموده است. به فرموده قرآن، خداوند بخشی از فرشتگان را مأمور کمک و تأیید انسانهای مؤمن قرار داده است. مؤمنان، گروهی هستند که بهخاطر قوت ایمان به خدا و روز قیامت، از نزدیکترین خویشان خویش دست شستهاند و خداوند، ایمان را بر دلشان مکتوب کرده و با ملائکه ویژه خود، آنها را تأیید فرموده است: كَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الإیمَانَ وَأَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْه.(1)
در این آیه شریفه، مقصود از «روح»، غیر از روح اشخاص انسانی است. «روح»، موجودی برتر و عظیمتر از ملائکه و به تعبیری، حتی برتر از جبرئیل است که در شب قدر برای تقدیم امر الهی بر ولیّ خدا(علیه السلام) نازل میشود.(2) بر اساس این آیه شریفه، خداوند متعال، یکی از مأموریتهای ویژه «روح» را تأیید مؤمنان مقرر فرموده است(3) و شاید مقصود از روح مؤیدِ مؤمنین همان باشد که در روایات به نام
1. لا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الإیمَانَ وَأَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلاَّ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (مجادله، 22).
2. از امام صادق(علیه السلام) در یک حدیث طولانی نقل است که در پاسخ به پرسشی درباره روح فرمودند: الرُّوحُ هُوَ أَعْظَمُ مِنْ جَبْرَئِیلَ إِنَّ جَبْرَئِیلَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَإِنَّ الرُّوحَ هُوَ خَلْقٌ أَعْظَمُ مِنَ الْمَلَائِكَةِ أَ لَیْسَ یَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَالرُّوح (ابیجعفر محمدبنیعقوببناسحاق الکلینی الرازی، اصول کافی، ج1، ص387).
3. اینکه این موجود عظیم و شریف چگونه موجودی است یا از سنخ کدام دسته از موجودات است، خیلی روشن نیست. برخی آن را از سنخ ملائکه میدانند. بعضی نیز به استناد برخی آیات و روایات، منکر این ادعایند. بعضی معتقدند روح همان جبرئیل امین است: نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِینُ (شعراء، 193). شاید به سنخ خاصی از ملائکه، «روح» گفته میشود. البته ما به جهت جهلمان به عالم ماورای طبیعی، اطلاعات درستی از این سنخ موجودات نداریم.
«روح الایمان»(1) آمده است. در هر صورت، این موجود شریف، هرچه هست، باعث تقویت و یاری مؤمنان است. در مقابل، خداوند عواملی را مقرر فرموده است تا مؤید و یاور هواپرستان و اسیران در زندان شهوات حیوانی باشند.
بنابراین، بر اساس یك سنت كلی قرآنی و مقتضای حكمت خداوندی، هم مؤمنان و هم هواپرستان بهوسیله نیروهایی درونی و بیرونی تأیید و کمک میشوند: مَنْ كَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاهَا مَذْمُومًا مَدْحُوراً * وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْیُهُمْ مَشْكُورا.(2)
خداوند در این آیه شریفه، بندگانش را به دو دسته تقسیم کرده است:
گروه اول، کسانی که به زرد و سرخ دنیا دل سپردهاند و عاشق و اسیر دنیایند. ما با وسایلی به آنها كمك، و اسباب رسیدن به خواستههایشان را تا حدودی كه مصلحت باشد، فراهم میکنیم. البته برای این عده، جهنمی را آماده ساختهایم که در آن، خوار و ذلیل خواهند بود.
1. عَنْ جَابِر عَنْ أَبِی جَعْفَر(علیه السلام) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ عِلْمِ الْعَالِمِ. فَقَال(علیه السلام) لِی: یَا جَابِر! إِنَّ فِی الْأَنْبِیَاءِ وَالْأَوْصِیَاءِ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ: رُوحَ الْقُدُسِ وَرُوحَ الْإِیمَانِ وَرُوحَ الْحَیَاةِ وَرُوحَ الْقُوَّةِ وَرُوحَ الشَّهْوَةِ. فَبِرُوحِ الْقُدُسِ یَا جَابِر! عَرَفُوا مَا تَحْتَ الْعَرْشِ إِلَى مَا تَحْتَ الثَّرَى. ثُمَّ قَالَ: یَا جَابِر! إِنَّ هَذِهِ الْأَرْبَعَةَ أَرْوَاحٌ یُصِیبُهَا الْحَدَثَانُ إِلَّا رُوحَ الْقُدُسِ فَإِنَّهَا لَا تَلْهُو وَلَا تَلْعَب (ابیجعفر محمدبنیعقوببناسحاق الکلینی الرازی، اصول کافی، ج1، ص271).
2. اسراء (17)، 18ـ19.
گروه دوم، كسانی که تابع حقایق ثابت و پایدار ابدیاند و برای رسیدن به آن تلاش فراوان دارند. ما سپاسگزار آنهاییم و این تلاشها را بیپاسخ نخواهیم گذاشت.
در هر صورت، ما به همه این دو گروه در این عالم یاری میرسانیم و در راستای انتخابی که دارند، اسباب و وسایلی برایشان فراهم میکنیم و مانع رسیدن آنها به هدفشان نیستیم: كُلاًّ نُمِدُّ هؤلاءِ وَهَؤلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُورا؛(1)
خداوند در تعبیری دیگر، به این نکته تصریح دارد که ابتدا هر دو راه را به آنها مینمایانیم: إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً.(2)
آنگاه او را در انتخاب راه آزاد میگذاریم و پس از انتخاب راه، او را در پیمودن آن راه، چه راه خوب و چه بد، كمك میکنیم. البته به كسی كه راه خوب را انتخاب میکند و به آن راه میرود، كمك خواهیم کرد تا خوبتر و سریعتر راه بپیماید. برای آن کس نیز که بیراهه را انتخاب کرده است و در آن مسیر گام مینهد، وسایل پیمایش فراهم میکنیم تا بتواند گناه كند. البته لطف و امداد الهی، که شامل حال مؤمنین میشود، بیش از آن مقداری است که شامل كفار و گنهكاران میشود. همچنان كه در آخرت هم پاداش مؤمنان ده برابر: مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا(3) و گاه بسیار بیشتر است: مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافاً كَثِیرَةً وَاللَّهُ یَقْبِضُ وَیَبْسُطُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُون.(4)
1. اسراء (17)، 20.
2. انسان (76)، 3.
3. انعام (6)، 160.
4. بقره (2)، 245.
بنابراین، فلسفه آفرینش عالمِ دنیا، امتحان و آزمایش است. اگر چنین است، پس اسباب و ابزارش نیز باید فراهم باشد. خداوند این اسباب را در بیرون و درون انسان فراهم کرده است که عبارتاند از: نیروهای متضاد درونی، مانند گرایشهای متعالی، عقل، گرایشهای مثبت از یکسو و هواهای نفسانی و غرایز حیوانی از سویی دیگر؛ و نیروهای متضاد بیرونی، مانند جنود الهی، فرشتگان و روح الهی از یکطرف و شیاطین انس و جن از سویی دیگر. این دو نیروی جذاب، با کشش زیاد، انسان را بهسوی خود میکشند: كَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطِینُ فِی الأَرْضِ حَیْرانَ لَهُ أَصْحابٌ یَدْعُونَهُ إِلَی الْهُدَی ائْتِنا قُلْ إِنَّ هُدَی اللّهِ هُوَ الْهُدی.(1)
از یكطرف، شیاطین، انسان را به راههای انحرافی دعوت میكنند، و از سوی دیگر، وی اصحاب و یارانی دارد که او را از شیاطین منصرف میکنند و بهسوی خدا و هدایت الهی میخوانند. عامل نجات ما از انحراف و موفقیت در این میدان کارزار واقعی، قبل از هرچیز، شناخت راهها و عوامل خیر و شر است تا ناگهان و براثر جهل و غفلت به بیراهه کشیده نشویم و فریب نخوریم.
برخی براثر برداشتهای نادرست پنداشتند كه شیطان با گروهی از انسانها دشمنی خاصی دارد و بر آنها تسلط پیدا میکند و از همان آغاز عمر، آنها را به اجبار بهسوی گناه و شر و بدی میكشاند، بهگونهایكه قدرت هیچ مقاومتی در مقابلش ندارد. در آخر نیز آنها را به جهنم رهنمون میشود: فِی الدَّرْكِ الأسْفَلِ مِنَ النَّار.(2)
این پندار غلط از القائات شیطان است. نظر قرآن کریم، مخالف این پندار است:
1. قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا یَنْفَعُنا وَلا یَضُرُّنا وَنُرَدُّ عَلی أَعْقابِنا بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللّهُ كَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطِینُ فِی الأَرْضِ حَیْرانَ لَهُ أَصْحابٌ یَدْعُونَهُ إِلَی الْهُدَی ائْتِنا قُلْ إِنَّ هُدَی اللّهِ هُوَ الْهُدی وَأُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِین (انعام، 71).
2. نساء (4)، 145.
إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَان.(1) کار شیطان، وسوسه و ارایه طریق، همراه با تزیین، تهدید و تشویق است. هیچ اجباری در کار شیطان نیست. البته ممكن است انسان، خود را در اختیار شیطان قرار دهد و مطیع او شود. همچنان که برخی افراد به اختیار خود، مهارشان را بهدست خدا و اولیای خدا میسپارند: اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَات.(2)
وقتی انسان، ولایت خدا را بپذیرد و اختیار خود را بهدست خدا بسپارد، خدا متصدی تدبیر امورش میشود. تا آنجا كه در حدیث قدسی معروف «قرب نوافل» که امام صادق(علیه السلام) از جد بزرگوارش، نبی مکرم اسلام(صلى الله علیه وآله) نقل کرده است، خداوند میفرماید: كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الَّذِی یبْصِرُ بِهِ وَلِسَانَهُ الَّذِی ینْطِقُ بِهِ وَیدَهُ الَّتِی یبْطِشُ بِهَا؛(3) «من گوش او هستم که با آن میشنود و دیدگانش هستم که با آن میبیند و زبانش هستم که با آن سخن میگوید و دستانش هستم که با آن به امورش رسیدگی میکند».
حضرت اباعبداللهالحسین(علیه السلام) در دعای وزین عرفه خطاب به خدای متعال عرض میکند: إِلَهِی أَغْنِنِی بِتَدْبِیرِكَ لِی عَنْ تَدْبِیرِی وَبِاخْتِیارِكَ عَنِ اخْتِیارِی؛(4) من
1. نحل (16)، 99.
2. بقره (2)، 257.
3. عَنْ حَمَّادِ بن بَشِیرٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّه(علیه السلام) یَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللَّه(صلى الله علیه وآله): قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِی وَمَا تَقَرَّبَ إِلَیَّ عَبْدٌ بِشَیْءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ وَإِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَلِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَیَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَإِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ وَمَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَیْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِی عَنْ مَوْتِ الْمُؤْمِنِ یَكْرَهُ الْمَوْتَ وَأَكْرَهُ مَسَاءَتَه (ابیجعفر محمدبنیعقوببناسحاق الکلینی الرازی، اصول کافی، ج2، ص352؛ محمدبنالحسن الحر العاملی، وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، ج4، ص72).
4. مفاتیح الجنان، اعمال روز عرفه، دعاى امام حسین(علیه السلام) در روز عرفه.
و امور مرا با تدبیر خود از برنامهریزی و تدبیر ناقصم با اختیار و انتخاب خوب خود برای من، از انتخاب و اختیارم مستغنی کن».
بههرحال، سنت الهی این است که اگر انسان به دستور خداوند عمل کند و او را صادقانه، همهکاره و وکیل تامالاختیارش قرار دهد: فَاتَّخِذْهُ وَكِیلا،(1) خداوند هم وکالتش را میپذیرد و حقیقتاً از سوی او وکالت میکند. در این صورت، او از اولیا و دوستان خدا خواهد بود: أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُون.(2) پس خداوند متصدی كارهایش میشود و هم كارهای دنیایش را تدبیر میکند و هم امور آخرتش را. درنتیجه، خیالی راحت، آرام و آسوده خواهد داشت: أَلا بِذِكْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب،(3) چنین بندهای، نه اضطراب و فشاری خواهد داشت، نه غم و غصهای، نه ترس و دلهرهای. دوستان خداوند چنیناند و در عصر ما نیز از این نوع افراد، بوده و هستند. شخصیت بزرگوار، مرحوم حاج آقارضا بهاءالدینی(رحمه الله) یکی از آن افراد بود. ایشان مجسمه آرامش بودند. من بیش از چهل سال با ایشان آشنا بودم. در این مدت طولانی به خاطر ندارم که حتی یك حالت اضطراب، دستپاچگی، ندانمكاری، دودلی و امثال این رفتارها در ایشان مشاهده شده باشد. همیشه آرام بودند و دلی به خدا سپرده و خاطری آسوده داشتند.
همچنین اگر شیطان را پیشوای خود قرار دهد و از او یاری جوید، بیتردید، شیطان نیز این خضوع و خشوع را بیپاسخ نمیگذارد و بر او سلطنت میکند و او
1. رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِیلاً (مزمل، 9)؛ وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَیْكُمْ مَقامِی وَتَذْكِیرِی بِآیاتِ اللّهِ فَعَلَی اللّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكاءَكُمْ ثُمَّ لا یَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَیْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَلا تُنْظِرُونِ (یونس، 71)؛ وَما لَنا أَلاّ نَتَوَكَّلَ عَلَی اللّهِ وَقَدْ هَدانا سُبُلَنا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلی ما آذَیْتُمُونا وَعَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ (ابراهیم، 12).
2. یونس (10)، 62.
3. رعد (13)، 28.
را در راستای اهداف شیطانیاش، یاری خواهد داد: إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَه.(1) در این صورت، همیشه در حال اضطراب، دودلی، دستپاچگی، ندانمکاری و دارای شخصیتی متزلزل و بیثبات خواهد بود. چنین افرادی براثر همین روحیات، پس از مدتی دچار بسیاری از بیماریهای روحی، روانی و جسمی خواهند شد. اینان کسانیاند که در قبال مودتها و محبتهای خداوند، راه دشمنی و کینهتوزی را در پیش میگیرند: تَتَحَبَّبُ إِلَیَّ فَأتَبَغَّضُ إِلَیكَ وَتَتَوَدَّدُ إِلَیَّ فَلَا أَقْبَلُ مِنْك؛(2) «پروردگارا، تو به من محبت میورزی، ولی من در مقابل، بغض و دشمنی تو را به دل میگیرم و تو با مودت و دوستی به من روی میکنی، ولی من نمیپذیرم».
طبیعی است که نتیجه رویگردانی از خداوند، پذیرش ولایت و سلطنت طاغوت و شیطان است: إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَه. وقتی شیطان بر انسان مسلط شد و سرپرستی و ولایت انسان را به عهده گرفت، او را بهسوی نیستی و هلاکت رهنمون خواهد شد: اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِینَ كَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُون.(3)
کسانی چون ما که از اولیای الهی نیستیم و خطر سیطره شیطان ما را تهدید میکند، در كشاكش نیروهای متضاد چگونه خود را نجات دهیم؟ یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین شیوه سلطه شیطان بر انسان، تصرف در فکر و خیال و قوای ادراکی
1. نحل (16)، 100.
2. مفاتیح الجنان، دعاى افتتاح.
3. بقره (2)، 257.
اوست. ریشه همه كارهای متفاوتی که در قرآن به شیطان نسبت داده شده، وسوسه است. وسوسه، مأموریت و كار اصلی شیطان است. شیطان از طریق ایجاد تردید در استدلالها و براهین، اصل اعتقادات را مردد و مشکوک جلوه میدهد. مثلاً در ذهن جوانان این مطالب را القا میکند که از کجا معلوم، این برهان غلط نباشد؟ شاید روشی که در این استدلال از آن استفاده شد، خدشهدار باشد؛ شاید دیگران استدلالهای قویتری داشته باشند؛ دیگران نیز مانند ما انسان و عاقلاند. نشانه توان و قدرت عقلی و علمی آنها، پیشرفتهای علمی و فناوری آنهاست. احتمال درست بودن ادعای آنها بالاست. بنابراین، احتمالاً حق با آنهاست. تمام این موارد از وساوس شیطانی است.
نوع دیگر وسوسههای شیطانی، وسوسه در مقام عمل است. انسان در مقام عمل به دنبال انجام کاری است تا با انجام دادن آن به لذتی دست یابد یا از رنج و دردی فرار کند. در چنین مواردی، شیطان دو کار انجام میدهد؛ یا اعمال بد را تزیین، و انسان را به انجام آن تشویق میکند، یا از تخویف استفاده میکند و انسان را از انجام کاری میترساند.
در مقام تزیین، شیطان درصدد کشاندن انسان بهسوی لذات حرام است. در مواردی که انسان براثر اشتباه و غفلت، کاری کرد که لذت حرامی را برایش در پی داشته است، کار شیطان، وسوسه اوست تا آن لذت در نظر وی بسیار بزرگتر و خوشایندتر جلوه كند. تلقینات درونی که هرکدام از ما کموبیش شاید آن را تجربه کرده باشیم، از همین سنخ است و شیطان آن را تقویت میکند. در چنین مواردی، درون ما نیرویی را احساس میکند که گویی او را به سمت برخی امور میکشاند و زیبایی و لذت آن را در نظر انسان، دوچندان مینمایاند. در چنین حالتی، گویی نیرویی از بیرون به کمک میآید و باعث تقویت این کشش میشود که حتی به بیان
عرفی، در این مثل معروف عامیانه، یک احساس باطل و شیطانی درونی به انسان میگوید: «سركه دزدی، شیرینتر از حلواست»؛ یعنی قدرت تزیین چنان بالاست که حتی سرکه ترش را در نظر انسان، شیرین جلوه میدهد. به فرموده قرآن، این همان تزیین و وسوسه شیطان است: زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُم.(1) شیطان، دزدی و تصرف در مال غیر را چنین ماهرانه تزیین و انسان را به انجام این کار زشت تهییج میکند.
در مقام تخویف، شیطان درصدد بازداشتن انسان از انجام کار خیر است. مواردی که انسان درصدد انجام کاری اعم از فعالیتهای فکری و ذهنی یا فعالیتی یدی و جسمی است که البته با قدری سختی و مشقت همراه است، روزنه خوبی برای ورود شیطان در نظام اراده و تصمیمگیری اوست. تسویف و اهمالکاری و به تأخیر انداختن کارها، بهخصوص در اقدامات مثبت و کارهای خیر، فراهمکننده این
1. تسویف و اهمال در کارهای خیر در لسان مبارک رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و اهلبیت(علیهم السلام) بسیار نکوهش شده است. در وصایای پرارزش رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به اباذر نیز پرهیز از تسویف آمده است: یَا أَبَاذَرٍّ إِیَّاكَ وَالتَّسْوِیفَ بِأَمَلِكَ فَإِنَّكَ بِیَوْمِكَ وَلَسْتَ بِمَا بَعْدَه (محمدبنالحسن الحر العاملی، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعة، ج1، ص114). همچنین وجود نازنین امام محمد باقر(علیه السلام) در وصیتشان به جابربنیزید جعفی، او را از ورود به دریای عمیقی که بسیاری را در خویش غرق و هلاک کرده است، یعنی تسویف و اهمالکاری، پرهیز میدهند و میفرمایند: إِیَّاكَ وَالتَّسْوِیفَ فَإِنَّهُ بَحْرٌ یَغْرَقُ فِیهِ الْهَلْكَى (محمدباقر مجلسی، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج75، ص162). در دعاها و مناجاتهای مأثور از اهلبیت(علیهم السلام) نیز این مسئله بارها بیان شده است و آن بزرگواران از گرفتار شدن به دام تسویف به خداوند پناه بردهاند: حضرت مولا امیرالمؤمنین(علیه السلام) در دعای حضرت خضر، معروف به دعای کمیل، به محضر حضرت حقتعالی عرضه میدارند: وخدعتنی الدنیا بغرورها ونفسی بجنایتها ومطالی (مفاتیح الجنان، دعای کمیل). همچنین امام زینالعابدین(علیه السلام) در دعای معروف به ابوحمزة ثمالی، خطاب به حضرت حقتعالی عرضه میدارند: فَقَدْ أَفْنَیْتُ بِالتَّسْوِیفِ وَالْآمَالِ عُمُرِی (مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزة ثمالی).
زمینهها از درون است.(1) گاه انسان انجام کار خیر، مانند کمک مالی به نیازمندان را دراثر وسوسه شیطان و به بهانه خستگی یا تصمیمگیری بهتر در آینده یا ترس از زیانهای احتمالی، به تأخیر میاندازد. بنابراین، تنبلی، تسویف، تنآسایی، ضعف اراده، وارفتگی و انگیزههای ضعیف، بستری آماده و مناسب برای جولان دادن شیطان در نظام ارادی و تصمیمگیری ما در جهت ترک انجام کار خیر یا تأخیر انداختن است. شاید به همین جهت، در آیات قرآن و روایات معصومین(علیهم السلام)، به تسریع و تعجیل در انجام کار خیر سفارش زیادی شده است. خداوند در قرآن کریم، یکی از خصایل نیک مؤمنان را تسریع در کار خیر دانسته است: أُولَئِكَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُون؛(2) «مؤمنان کسانی هستند که بهسوی اعمال خیر سرعت میگیرند و در انجام دادن آنها از دیگران سبقت میگیرند».
فلسفه لزوم سرعت، سبقت و عجله مؤمن در انجام کارهای خیر، دفع و رفع موانع درونی (امیال و هواهای نفسانی) و بیرونی (شیاطین انسی و جنّی) است که ممکن است او را از انجام آن بازدارد. ترس از اینکه شیطان زمینهای پیدا کند و او را از انجام آن بترساند: إِنَّمَا ذَلِكُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ فَلا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ كُنْتُم
1. انفال (8)، 48.
2. مؤمنون (23)، 61. بسیاری از آیات قرآن کریم به سرعت و سبقت گرفتن در انجام کار خیر اشاره کرده است. آیاتی چون: وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیهَا فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ أَیْنَمَا تَكُونُوا یَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِیعًا إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بقره، 148)؛ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَیُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَأُولَئِكَ مِنَ الصَّالِحِینَ (آل عمران، 114)؛ وَلَكِنْ لِیَبْلُوَكُمْ فِی مَا آتَاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (مائده، 48)؛ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ یَحْیَى وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كَانُوا یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَیَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا وَكَانُوا لَنَا خَاشِعِینَ (انبیاء، 90).
مُؤْمِنِین الشَّیْطَانُ یَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ یَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلا وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ؛(2) «شیطان، شما را از فقر و تهیدستی میترساند و شما را به زشتیها وامیدارد و خداوند از جانب خود به شما وعده آمرزش و بخشش میدهد و خداوند، گشایشگر داناست».
خداوند به مؤمنان هشدار داده است فریب شیطان را نخورند و وعدههای دروغین وی را جدی نگیرند. در عوض، باید به انجام کار خیر سرعت دهند تا گرفتار هوسهای درونی و تزیین یا تخویف شیطان نشوند.
خداوند در قرآن کریم، دروغین بودن وعدههای شیطان را در قالب گفتوگوی گروههایی از اهالی جهنم به تصویر کشیده است: گروه مستضعفان و مستكبران، نخبگان و توده مردم. این دو گروه بر سر علت جهنمی شدنشان با هم نزاع میکنند: یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَكْبَرُوا لَوْلا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِینَ...؛(3) مردم عادی و متوسط جامعه خطاب به نخبگان و مستکبران جامعه میگویند: اگر شما نبودید، ما مؤمن بودیم و به این سرنوشت شوم گرفتار نمیشدیم. نخبگان و مستکبران پاسخ میدهند که مقصر، خودتان بودهاید. بعد از اینكه [از طریق پیامبران الهی و کتابهای آسمانی]، راه هدایت برای شما باز بود، ما چه مانعی برای هدایت شما بودیم؟ ما کی شما را به زور و اجبار، به کفر وادار کردیم؟
1. آل عمران (3)، 175.
2. بقره (2)، 268.
3. (سبأ، 31ـ32).
در ادامه این نزاع و گفتوگو، باز هم مستضعفان، کسانی را که براثر متابعت از آنها از راه راست الهی منحرف شدند، متهم میکنند و میگویند: بَلْ مَكْرُ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَنْ نَكْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَنْدَادا؛(1) «البته حیله و نیرنگ مدام و شبانهروزی شما باعث کفر ما به خداوند و شرکورزی ما شده است».
گفتوگوی دیگری که در قرآن به آن اشاره شده، گفتوگوی مردم گمراهشده با شیطان در جهنم است. این گروه، گمراهی و انحراف خویش را به شیطان نسبت میدهند و او را عامل اصلی معرفی میکنند. شیطان پاسخ میدهد: إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِی عَلَیْكُمْ مِنْ سُلْطَان.(2)
شما کسانی بودید که به دعوت خداوند بهسوی حق و حقیقت پشتپا زدید و دعوت مرا لبیک گفتید. من جز دعوتی که کردم، هیچ سلطه و سیطرهای بر شما نداشتم. البته دعوت من، دعوت دروغین بود و شما این دعوت پوچ، دروغین و خالی از حقیقت مرا اجابت کردید. پس به جای من، خود را سرزنش کنید. در آخر، شیطان به این امر اعتراف میکند که اکنون من و شما با هم مقصریم. درنتیجه، هیچکدام نمیتوانیم یاور و فریادرسی برای دیگری باشیم: مَا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِی.
بخش دیگری از آیات قرآن به این حقیقت اشاره دارد که نهایت وسوسههای
1. وَقَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَنْ نَكْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَنْدَادًا وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الأغْلالَ فِی أَعْنَاقِ الَّذِینَ كَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا كَانُوا یَعْمَلُونَ (سبأ، 33).
2. وَقَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الأمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِی عَلَیْكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنْفُسَكُمْ مَا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی كَفَرْتُ بِمَا أَشْرَكْتُمُونِی مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (ابراهیم، 22).
شیطان، عداوت، کینهجویی و درگیری و نزاع بین انسانهاست: إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِر.(1)
خداوند متعال در این آیه شریفه به این حقیقت اشاره دارد که شیطان ابتدا انسان را به استفاده غلط از برخی نعمتهای الهی، تشویق و وسوسه میکند. مثلاً آنها را وسوسه میکند و به آنها میآموزد تا از انگورهای خوب و شیرین، مشروب بسازند. سپس با تزیین عملشان، آنها را به خوردن و آشامیدن آن وسوسه میكند. یعنی همان ماده تلخ، بدمزه و سكرآور را برایش چنان تزیین میکند که به آن معتاد میشود. طبیعی است وقتی انسان شیطانصفت گرفتار این فسق شد، عقل خود را از دست میدهد و دیگر کسی و چیزی جلودارش نخواهد بود. درنتیجه به عداوت و بغضاء و کشتار روی میآورد. او دیگر مست لایعقلی است که هیچ نمیفهمد. از چنین حیوانی، هر جنایتی ساخته است.
همین فرایند، به سبکی دیگر درباره قمار اتفاق میافتد. وقتی گرفتار رذیله قمار شد، برای بُرد بیشتر و به دلیل از دست دادن مال و اموالش، نسبت به دیگران کینه و دشمنی پیدا میکند و درنتیجه، با آنها درگیر میشود و گاه به قتل و کشتار نیز دست میزند.
همه انواع کارهایی را که در قرآن به شیطان نسبت داده شده است، بهنوعی میتوان به كار اصلی او، یعنی وسوسه، برگرداند. ریشه اصلی همه این کارهای شیطان، وسوسه است. البته وسوسه شیطان در هر مورد به اقتضای همان مورد، متفاوت است. گاه وسوسه بهصورت ایجاد شبهه در افکار و اندیشههاست. گاه باعث تغییر در گرایشها میشود و خواستههای انسان را منحرف میکند. وسوسههای
1. مائده (5)، 91.
شیطان در این دو محدوده باعث میشود تا افعال و کارهای انسان نیز شیطانی و نادرست انجام شود. برای اینکه تمام افعال اختیاری انسان ناشی از دو عامل است: عامل اول، شناخت انسان است و عامل دوم، گرایش و میل او. انجام صحیح هر اقدامی در انسان به صحت و سلامت وی در این دو عامل وابسته است. به همین جهت، ما باید اندیشه خویش را از وسوسههای شیطانی حفظ كنیم. یعنی روش اندیشیدن درست و ارایه استدلالهای صحیح را بهخوبی یاد بگیریم و از اهل معرفت و فهم و تعقل یاری بجوییم تا در مقام شناخت، تسلیم شیطان نشویم. همچنین در بُعد گرایشها و خواستها باید مراقب باشیم تا شیطان با وسوسه، گرایشها و امیال ما را بهسوی جهات منفی سوق ندهد. اگر این دو عامل در معرض آسیب وساوس شیطانی قرار نگیرد، عمل ما نیز درست و صحیح انجام خواهد گرفت. اگر از دلایل کافی آگاه نباشیم یا در این زمینه، دچار شک و تردید شویم یا به هر دلیل، تمایلات و گرایشهای ما بهسوی جهات صحیحی نباشد، درنتیجه، اقدامات و کارهای ما نیز بهدرستی انجام نمیشود و مرضیّ خداوند متعال نخواهد بود.
اینکه گاهی در انجام برخی کارها بسیار سستی میورزیم و حاضر نیستیم کمترین هزینهای در قبال آن بپردازیم، برای این است که شیطان، با وسوسههای نهان و آشکارش، یا دید و شناخت ما را تغییر داده، یا انگیزه و تمایل ما را برای انجام آن کار از بین برده است؛ مثلاً حاضر نیستیم به اندازه فقط یک ربع ساعت از خواب شبمان کم کنیم و به جای خواب، نماز شب بخوانیم و از این طریق، خیر دنیا و آخرت را برای خویش ذخیره سازیم. این در حالی است که در طول شبانهروز، عمر ما تلف میشود و گاه به اموری مشغول میشویم که نهتنها برای ما مفید نیست، بلکه بسیار مضر است. علت اصلی این عیب بزرگ، تن دادن به وساوس شیطان در بخش شناخت یا گرایشهاست. وقتی از آثار و برکات معجزهآسای نماز و تهجد شبانه آگاه
نباشیم یا انگیزه درستی برای انجام این کار بزرگ نداشته باشیم، طبیعی است که در قبال خدای متعال حالت خشوع و خضوع نداریم و خواندن چند رکعت نافله برایمان بسیار سخت و خستهکننده خواهد بود: وَإِنّها لَكَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَی الْخَاشِعِین.(1)
آنها که عاشق نمازند و اندیشه درستی نسبت به آن دارند، میدانند نماز چه گوهر گرانبهایی است، یعنی این بخش از معرفتشان، با مراقبت درست، به آسیب وسوسه شیطان دچار نشده است. همچنین گرایش و میل خاصی نسبت به آن در خود احساس میکنند. پس، از این بخش نیز بهخوبی مراقبت کردهاند و این بخش هم دچار آفت وسوسه شیطان نشده است. وقتی چنین شد، حتی در شبهای کوتاه تابستان نیز بهراحتی از رختخواب برمیخیزند و عاشقانه به نماز میایستند.
راه حفظ بُعد شناخت و معرفت ما از وساوس شیطان، تلاش در بهدست آوردن شناخت صحیح، تقویت قدرت تعقل و تفکر، رفتوآمد و مصاحبت با عقلا و اندیشمندان درستاندیش و عالمان خودساخته، عرضه افکار و اندیشهها و اعتقادات به متخصصان مورد اعتماد و سنجش آن با معیارهای صحیح است. باید تلاش کرد تا بهویژه مسائل اعتقادی و دینی خود را از كسانی یاد بگیریم كه خوشفکر و سلیمالنفس باشند؛ مفتون دنیا، شیفته پُست و مقام دنیا، و به تعبیر روایات، «قُطَّاعُ الطَّرِیق»(2) نباشند؛ چون چنان افرادی درخور اعتماد نیستند: فَاتَّهِمُوهُ عَلَی دِینِكُم. پس درباره اعتقادات و مسائل دینی به آنها اعتماد نكنید. دین را باید از كسی آموخت که متقی و دارای علم كافی باشد.
راه حفظ خود در مقام عمل به این است که آرامآرام، با برنامهای صحیح با
1. بقره (2)، 45.
2. ابیجعفر محمدبنیعقوببناسحاق الکلینی، اصول کافی، ج1، باب «المستأكل بعلمه والمباهی به»، ص46.
عبادات انس بگیریم. اگر انسان با سختی و رنجهای اولیه در انجام برخی عبادات کنار آید و آن را تحمل کند، از آن پس، خداوند نیز به یاریاش میآید و او را به چنین اموری چنان علاقهمند خواهد کرد كه ترك آن برای وی مشکل خواهد بود. یعنی حالتی شبیه اعتیاد به این امور در وی پدید میآید و گویی ناخواسته بدانسوی کشیده میشود و ترک آن برای وی مشکل خواهد بود. اگر چنین است، پس باید ابتدا با تمرین و تحمل سختیهای اولیه، خود را به آن عادت داد. همچنین ترک گناه برای کسانی که خود را به ارتکاب گناه عادت دادهاند، قدری مشکل است. نادیده گرفتن و بیاعتنایی به میل و کشش نفس و وسوسههای شیطانی، برای کسانی که خود را به این امور عادت دادهاند، مشکل است. با تمرین نیز ترک این امور برای انسان سهل خواهد شد.
گفتنی است عادت به گناهان بزرگ و رفتارهای ناپسند مهم، از انجام برخی امور ناپسند ساده و بهظاهر کوچک شروع میشود. این اعمال ناپسند، گاه چندان ساده و بهظاهر ناچیزند که اصلاً به چشم نمیآیند. شاید در ابتدای کار، ارتکاب گناه در نظر انسان به چشم بیاید و بزرگ و مهم جلوه کند. به همین جهت، انسان در مقابل آن واكنش نشان میدهد و از انجام آن خودداری میکند. شیطان ابتدا او را به انجام گناهانی بهظاهر کوچک متمایل میکند. سپس با تزیین عمل، خوف از ترک، کوچک نمایاندن، بیاهمیت نشان دادن و دیگر شگردهایش، انسان را آرامآرام به آن عادت میدهد. ارتکاب این اعمال بهظاهر ساده، ولی مزیّن و جذاب، کار انسان را به جایی میکشاند که بزرگترین گناهان را از روی عادت، بهآسانی و با میل شدید مرتکب میشود.
بنابراین، برای آلوده نشدن به این امور یا رفع و ترک آن باید با مراقبت دائم، به جای ارتکاب گناه و تکرار، و درنتیجه، عادت به آن، نفس خویش را به اموری پسندیده، و عبادت خدای تعالی عادت داد و انجام اعمال عبادی را در خویش بهصورت عادت و ملکه درآورد. انشاءالله.