اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، فِی كُلِّ وَقْتٍ وَكُلِّ أَوَانٍ وَعَلَی كُلِّ حَالٍ عَدَدَ مَا صَلَّیتَ عَلَی مَنْ صَلَّیتَ عَلَیهِ، وَأَضْعَافَ ذَلِكَ كُلِّهِ بِالْأَضْعَافِ الَّتِی لا یحْصِیهَا غَیرُكَ، إِنَّكَ فَعَّالٌ لِمَا تُرِید؛ پروردگارا، در هروقت و فرصتی و در هرحالی بر محمد و آل محمد(صلى الله علیه وآله) درود فرست، به عدد آنچه بر دیگر خلایق درود فرستادهای و چندین برابر همه آن به اندازهای كه جز تو كسی نمیتواند آن را شمارش كند؛ زیرا تنها تو میتوانی هركاری بخواهی انجام دهی.
مضمون صلوات بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهلبیت گرامی (علیهم السلام)در دعاها، بهویژه دعاهای صحیفه سجادیه فراوان است، اما تعبیر رسا و پرمعنایی که امام سجاد(علیه السلام) در این فراز از دعا دارند، كمنظیر است. این تعبیر مثل آن است که گفته شود صلوات و درود به تعداد عددی به توان بینهایت؛ عددی که شمارش آن ممکن نیست.
«صلوات»، نوعی دعا و رحمت الهی است که از خداوند برای وجود نازنین نبی مکرم اسلام و اهلبیت(علیهم السلام) درخواست میکنیم. گفته میشود که صلوات ازطرف خدای متعال، «رحمت» و ازطرف ملائكه، «تزكیه» و ازطرف مؤمنین، «دعا» است. برای ما روشن نیست که حقیقت این رحمت چیست و از چه سنخی است. بااینحال، روشن است كه ما هنگام ختم صلوات، از خدا درخواست میکنیم تا رحمت خاصی را كه اسمش «صلوات» است، بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهلبیت(علیهم السلام) نازل كند.
رحمت الهی دارای انواع گوناگون و وسیع و گسترده است که منحصر در انسان
نیست و شامل موجودات غیرانسانی نیز میشود. البته هیچكدام از اینها «صله» نیست. «صله» و «درود» نوعی تحیت، همراه با احترام و تكریم خاصی است. به تعبیری دیگر، یك سلام ویژه و مرتبهای بالاتر از انواع دیگر تحیات است.
بهراستی، «سلام و تحیت» به چه معناست؟ درخواست ما از خداوند، هنگام ختم صلوات، به چه معناست و در حقیقت، چه چیزی را از خداوند برای پیامبر و اهلبیت(علیهم السلام) تقاضا میکنیم؟
سلام كردن امری قراردادی و اعتباری است که در عرف برای ادای احترام به همدیگر انجام میشود. البته اقوام و ملیتهای مختلف در نوع و شیوههای ادای احترام به همدیگر یکسان عمل نمیکنند. مثلاً برخی ملل برای این کار كلاهشان را برمیدارند. بعضی دیگر، دست به سینه میگذارند و تعظیم میکنند. برخی مردم با الفاظ خاصی به همدیگر ادای احترام میکنند. ما مسلمانان نیز بنا به دستورهای اخلاقی در قرآن و روایات و سیره پیامبر و اهلبیت(علیهم السلام)، به همدیگر سلام میگوییم.
واژه «سلام» به معنای سلامتی و امنیت است. بنابراین، شاید یکی از معانی سلام کردن این باشد که سلامکننده خواهان سلامتی و امنیت برای طرف مقابل است و با سلام دادن به او اطمینان میدهد که امنیتش ازطرف او تهدید نمیشود. این وجه، بهخصوص برای غیرمؤمنانی که به همدیگر سلام میکنند، صادق است.
سلام مؤمن نوعی دعا برای سلامتی اوست. مؤمن با سلام کردن، از خداوند برای طرف مقابل تقاضای سلامتی و امنیت و طلب رحمت میکند. تفاوت این دعا با دیگر دعاها این است که چون سلام کردن، دعایی همراه با ادای احترام است، نوعی «تحیت» محسوب میشود. تحیت از ریشه «حی» و به معنای زندگی و بقای حیات است. وقتی مؤمنی به مؤمن دیگر سلام میدهد، درحقیقت، برای او آرزوی طول عمر کرده و بقای حیات را از خداوند برای وی خواسته است. هرچه این سلام و
تحیت، عمیق و پربارتر باشد، «صله» نامیده میشود. در زبان فارسی، هم «سلام» و هم «تحیت» و «صله» را به یک معنا، یعنی «درود» ترجمه میکنیم، اما «صله»، معنایی بهمراتب بالاتر و والاتر از آن دو دارد.
خدا در جای دیگر هم فرموده است که بر مؤمنین هم صلوات میفرستیم؛ یعنی مؤمنینی هم هستند كه لایق احترام خدا هستند و خدا رحمتی همراه با احترام را بر آنها نازل میکند.
خداوند در قرآن میفرماید: إِنَّ اللَّهَ وَمَلائِكَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِی.(1) یعنی هم خدا و هم فرشتگان بر پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) صلوات میفرستند. سپس فرمود: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیما؛ ای مؤمنان، بر پیامبر هم صلوات بفرستید و هم سلام. معنای ابتدایی این آیه شریفه، لزوم ادای احترام به پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) برای همیشه است و اینکه مؤمنان باید همیشه به ساحت مقدس ایشان ادای احترام كنند. البته چون ادای احترام مؤمنین همیشه با درخواست رحمت از خداوند همراه است، خداوند از مؤمنان میخواهد تا باز هم رحمت بیشتری برای پیامبر درخواست كنند.
دو سؤال در این مورد مطرح است: سؤال اول اینکه درخواست رحمت برای پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به چه معناست و دارای چه جایگاهی است؟ سؤال دیگر اینکه درخواست رحمت برای ایشان، چه سودی برای ما خواهد داشت؟
توضیح سؤال اول این است که لازمه دعا و درخواست رحمت برای پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)، نزول رحمت الهی به ایشان است. این بدان معناست که ایشان فاقد رحمت است و با دعای ما واجد آن خواهد شد. آیا حقیقتاً چنین چیزی ممکن است؟ ما که هستیم که برای وجود باعظمتی همچون پیامبر بزرگ خداوند طلب رحمت کنیم؟
1. احزاب (33)، 56.
آیا چنین درخواستی نوعی خلاف ادب نیست؟ البته پاسخ ساده این شبهه آن است که چنین درخواستی اشكال عقلی ندارد؛ چراکه خزانه رحمت الهی بیانتهاست. وقتی مؤمنین برای ایشان دعا میکنند، خداوند نیز اجابت میکند و بر الطاف خود نسبت به ایشان میافزاید.
سؤال مهمتر و دقیقتر این است که ما مسلمانان، بهویژه شیعیان، با توجه به مضامین برخی روایات، زیارتنامهها و ادعیه، معتقدیم که وجود مقدس پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) و فاطمه زهرا(علیها السلام)، واسطه فیوضات الهی برای همه مخلوقات هستند. این مضامین بهخصوص در زیارت جامعه كبیره و زیارت آل یاسین، بیش از دیگر ادعیه و زیارات نمود دارد. مثلاً در برخی منابع روایی و ادعیه آمده است که ما خدمت اهلبیت(علیهم السلام) عرضه میداریم: فَمَا شَیءٌ مِنَّا إِلاَّ وَأَنْتُمْ لَهُ السَّبَبُ وَإِلَیهِ السَّبِیل؛(1) «هرآنچه از خیر و خوبی از ما صادر میشود، راه رسیدن به آن و سبب و علت آن شما هستید».
در زیارت بلندمرتبه جامعه كبیره از این مضامین بسیار است. نظیر:
وَبِكُمْ فَتَحَ اللهُ وَبِكُمْ یخْتِمُ اللهُ وَبِكُمْ ینَزِّلُ الْغَیثَ وَبِكُمْ یمْسِكُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الأَرْضِ إِلا بِإِذْنِهِ وَبِكُمْ یُنَفِّسُ الْهَمَّ وَیكْشِفُ الضُّر؛ خداوند بهواسطه شما، تدبیر همه امور را آغاز و تمام میکند. به برکت وجود شماست که خدای متعال، باران رحمت را بر بندگانش نازل میکند. خداوند به یمن وجود شما، آسمان را بر فراز زمین نگاه داشته است و مانع سقوط آن بر روی زمین میشود و به برکت وجود شما، غموغصهها را برطرف میکند و دعاها را به اجابت میرساند.
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج99، ص92.
در این فرازها، درحقیقت، وجود نازنین رسول گرامی اسلام(صلى الله علیه وآله) و اهلبیت(علیهم السلام)، گوشهای ناچیز از مقام و موقعیت خود را به دیگران نشان دادهاند تا آنها با توسل به ایشان، راه را از چاه تشخیص دهند و برای نجات به ایشان متوسل شوند.(1)
حاصل توجه به این بیانات، درک این حقیقت است که آن بزرگواران، واسطه فیوضات ربانی برای غیرخودشاناند. اگر چنین است، که هست و اساساً آفرینش
1. روایات بسیاری از وجود نازنین رسول گرامی اسلام(صلى الله علیه وآله) و اهلبیت(علیهم السلام) در این زمینه آمده و مضامین بسیار دقیقتری نیز در برخی زیارتنامهها و دعاها از ایشان نقل شده است. مثلاً از وجود نازنین امام جعفر صادق(علیه السلام) و ایشان از پدر بزرگوارشان، امام باقر(علیه السلام) و ایشان از پدر بزرگوارشان، امام علیبنالحسین(علیهم السلام) این روایت نقل شده است: عَنِ الْأَعْمَشِ عَنِ الصَّادِق عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بن الْحُسَیْن(علیهم السلام) قَالَ: نَحْنُ ائمه الْمُسْلِمِینَ وَحُجَجُ اللَّهِ عَلَى الْعَالَمِینَ وَسَادَةُ الْمُؤْمِنِینَ وَقَادَةُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ وَمَوَالِی الْمُؤْمِنِینَ وَنَحْنُ أَمَانُ أَهْلِ الْأَرْضِ كَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَنَحْنُ الَّذِینَ بِنَا یُمْسِكُ اللَّهُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَبِنَا یُمْسِكُ الْأَرْضَ أَنْ تَمِیدَ بِأَهْلِهَا وَبِنَا یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَبِنَا یَنْشُرُ الرَّحْمَةَ وَیُخْرِجُ بَرَكَاتِ الْأَرْضِ وَلَوْ لَا مَا فِی الْأَرْضِ مِنَّا لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا ثُمَّ قَال(علیه السلام): وَلَمْ تَخْلُ الْأَرْضُ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ آدَم مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ فِیهَا ظَاهِرٍ مَشْهُورٍ أَوْ غَائِبٍ مَسْتُورٍ وَلَا تَخْلُو إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِنْ حُجَّةِ اللَّهِ فِیهَا وَلَوْ لَا ذَلِكَ لَمْ یُعْبَدِ اللَّهُ. قَالَ سُلَیْمَانُ: فَقُلْت لِلصَّادِق(علیه السلام): فَكَیْفَ یَنْتَفِعُ النَّاسُ بِالْحُجَّةِ الْغَائِبِ الْمَسْتُورِ؟ قَال(علیه السلام): كَمَا یَنْتَفِعُونَ بِالشَّمْسِ إِذَا سَتَرَهَا السَّحَاب (ابیجعفر محمدبنعلیبنالحسینبنبابویه القمی الصدوق، امالی، ص168؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج23، ص5). همچنین در زیارت جامعه کبیره، امام علیبنمحمد الهادی(علیه السلام) درباره واسطة فیض بودنشان حتی قبل از خلقت چنین فرمودند: خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ حَتَّى مَنَّ عَلَیْنَا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْكَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَجَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَیْكُمْ وَمَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَایَتِكُمْ طِیباً لِخَلْقِنَا وَطَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَتَزْكِیَةً لَنَا وَكَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا (ابیجعفر محمدبنعلیبنالحسینبنبابویه القمی الصدوق، من لا یحضره الفقیه، ج2، ص609؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج99، ص122).
دیگران و رزقوروزی دیگران، طفیل وجود نازنین آنهاست، آیا دعای ما برای آنها بیمعنا نخواهد بود؟ اگر دعا و تقاضای ما سبب توجه خداوند به آنها شود و رحمت الهی را شامل حال آنها کند، پس آیا ما واسطه فیض آنها نخواهیم بود؟(1)
انسان با قطعنظر از تعالیم انبیا(علیهم السلام)، خود را پدیدهای مادی میداند که با انعقاد نطفه، بهصورت جنین در رحم مادر رشد میکند و سپس متولد میشود. چند صباحی در فضای عالم دنیا رشد و زندگی میكند و پس از طی سالها و پشت سر گذاردن دوران ضعف و پیری، میمیرد و نابود میشود. انسان این دیدگاه خود درباره آدمی، یعنی شروع از نطفه و ختم به مرگ را شامل تمام همنوعانش، حتی انبیا و اولیا، میدانست و معتقد بود پس از مرگ، دیگر از انسان خبری نیست. بعدها، و شاید اولینبار، بهوسیله انبیا(علیهم السلام) به انسانها فهمانده شد، یا خودْ بر اثر تجربه یا فراست دریافتند كه غیر از بدن مادی و فانی، حقیقت دیگری به نام «روح» نیز در آنان وجود دارد. بعد از هزاران سال بحثهای دقیق علمی و تحقیقات عمیق، هنوز حقیقت روح برای کسی مکشوف نشده است، ولی بههرحال، اصل وجود روح
1. بر اساس تعریفی که اهلبیت(علیهم السلام) از شیعیان خود دارند، آنها را افرادی اهل تسلیم در برابر خداوند و پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهلبیت(علیهم السلام) معرفی کردهاند. بر همین اساس، ما نیز در برابر فرموده قرآن که به صلوات بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) دستور داده است، تسلیم هستیم و باز به فرموده قرآن، هرآنچه را نمیفهمیم و تشخیص نمیدهیم، به اهل آن، که در علوم الهی راسخاند، وامیگذاریم: وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا (آل عمران، 7). خداوند متعال، پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهلبیت(علیهم السلام) را هم واسطه در فیض خویش معرفی کرده است و هم به ما دستور صلوات بر ایشان را داده است. آنان که تسلیم امر الهیاند، تسلیم این دستور نیز هستند. روشن است که همه شیعیان یا كسانى كه اسم شیعه بر خود نهادهاند، چنین نیستند و در برابر همهچیز تسلیم نمیشوند. ایبسا علما و دانشمندان و روشنفکران یا جوانان کماطلاعی که به دنبال یافتن پاسخی قانعکننده برای چنین سؤالهایی هستند که توان درک آن پاسخها را ندارند.
بهعنوان موجودی غیر از بدن مادی که ویژگیهایی غیرمادی دارد، اثبات شده است.(1) وجود این حقیقت زمانی مسلمتر و پذیرفتنیتر میشود که بدانیم حضرات انبیای
1. درباره وجود یا عدم وجود «روح» هنوز یک علامت سؤال بزرگ و پرسشهایی عمیق و جدی، اذهان بسیاری از اندیشمندان عالم را به خود معطوف داشته است. آنها از خود میپرسند: آیا واقعاً چیزى غیر از بدن مادی ما، به نام «روح» وجود خارجی دارد؟ شاید منكران وجود روح، کمتر از مثبِتین آن نباشند. ازطرفی ما، یعنی کسانی که بههرحال، قایل به وجود روح هستیم، هنوز سؤالات بسیاری درباره آن داریم. درباره زمان و چگونگی پیدایش روح، کیفیت ارتباط روح با بدن، هنوز مجهولات، بسیار است. هنوز بهطور قطع روشن نشده است که آیا روح قبل از بدن خلق شده است یا نه؟ اگر آری، چه زمانی بوده است؟ یا آفرینش روح به همراه بدن است یا چهار ماه بعد از تكوّن نطفه، خداوند روح را در او خلق مىكند؟ اگر چنین است، این خلقت به چه کیفیتی است؟ همه حكماى الهى متفقاند كه روح با مرگ بدن نابود نمیشود، اما سؤال این است که بعد از مرگ بدن، روح در کجا مأوا دارد؟ اگر روح در قیامت به بدن ملحق میشود، این الحاق به چه کیفیتی است؟ این بدن قیامتی یا برزخی چگونه بدنی است؟ در هر صورت، ما به کمک وحی و معارف انبیای الهی(علیهم السلام) و براهین عقلی، دو مرحلهای بودن وجود انسان را میپذیریم. همچنین برای انسان به دو عالَم قایل هستیم، ولی دقیقاً روشن نیست که عالَم یعنی چه و حقیقت آن چیست؟ گفته میشود که یکی از آن عوالم، برزخ است. باز هم حقیقت برزخ برای ما روشن نیست. ارتباط روح با بدن در عالم برزخ چگونه است؟ میدانیم که انسان در عالم برزخ زنده است و حیات دارد، اما کیفیت حیات برزخی، وجود یا عدم غم و شادى، لذت و الم، پاداش و عذاب در برزخ برای ما روشن نیست. البته اصول اعتقادات ما درباره این امور روشن است، اما فرعیات آن هنوز مبهم است. بااینکه در آیات قرآن و روایات به بسیاری از حقایق عوالم دیگر، اشاره شده است، ولی به جهت انس ما با دنیا و زندگی طبیعی، درک آن برای ما ثقیل است. مثلاً وجود مسائل مربوط به قبر، بهخصوص مسائل مربوط به شب اول قبر، عذاب شب اول قبر، سؤال فرشتگان از انسان، عذاب برزخ و... یا در مقابلش، رَوح و ریحان، نعمتهایى الهی در عالَم برزخ برای اولیای الهی و...، برای ما روشن است، اما چندوچون آن از مجهولات ماست. به این حرفها معتقدیم یا بر اساس آموزههای قرآنی، معتقدیم خداوند روحِ مدبّر بدن را، در موعد مقرر، از بدن جدا میکند و میگیرد: اللَّهُ یَتَوَفَّى الأنْفُسَ حِینَ مَوْتِهاً (زمر، 42). اما این گرفتن به چه معناست؟ چگونه است؟ پس از آن، روح به كجا مىرود؟ حیاتش چگونه است؟ اینها همه معارفی فراتر از عقل معمول بشر است.
الهی(علیهم السلام) بر این مسئله بسیار تكیه کردهاند و اساساً طرح مسئله «معاد» که در کنار مسئله «توحید»، سرلوحه دعوت ایشان بوده، متفرّع بر وجود روح است.
دونشئهای بودن انسان، یعنی دارای جسم و روح بودن، منحصر در عده خاصی از آنها نیست و تمام بنیآدم، حتی انبیا و اولیای الهی نیز مشمول این حقیقتاند؛ یعنی آن بزرگواران نیز همچون ما تولد و مرگی دارند. بااینحال، درباره این گروه ویژه و برگزیده، بهویژه رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و اهلبیت(علیهم السلام)، مطالب دیگری نیز در روایات معصومین(علیهم السلام) بیان شده است. در این روایات، افزون بر بدن و روحی که متعلق به دیگر انسانها نیز هست و برخی ویژگیهایی نیز دارد، امور دیگری به آنها نسبت داده شده است. بدن ایشان نیز مانند دیگر ابنای بشر دارای رشد و تحول، از طفولیت تا بزرگسالی و کهنسالی است و به تبع تحولات بدن، روحی كه متعلق به بدن بود، اجمالاً همین تحولات را داشته است. روح به جهت تعلق به بدن، در سایه همین تعلق، تحول و تكامل پیدا میکند. مثلاً روح مقدس و مطهر رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، از هنگام تولد تا زمانی که به مقام پرافتخار نبوت مبعوث شدند و زمانی که به جوار رحمت حق بار یافتند، مرتبه واحد و یکسان نداشته است. درعینحال، برخی روایات، علاوه بر آنچه گفته شد، امور دیگری را نیز به این بزرگواران نسبت دادهاند. مثلاً میفرمایند: خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَارا، یا در تعبیری دیگر فرمودند: أَوَّلُ شَیءٍ خَلَقَ اللَّهُ... نُورُ نَبِیك.(1) همچنین وقتی حضرت آدم(علیه السلام) خلق شد، در كنگره عرش، یا در قوائم عرش، انوار و اسمای اهلبیت(علیهم السلام) را مشاهده کرد. این وجودهای مقدس و نورانی هنوز در عالم خاکی و دنیا قرار نگرفته بودند و بدنی نداشتند تا روحی به آن تعلق بگیرد.
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج15، ص24.
البته برخی معتقدند که آن انوار همان ارواح مقدسشان بوده است. خصوصیات و مقاماتی كه برای بُعد «نورانی» ایشان بیان شده است، با خصوصیات روح متعلق به بدن متفاوت است. مثلاً روایاتی که بیانکننده آفرینش انوار مقدس پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و ائمه معصوم(علیهم السلام) است، بیان میکند که خدای متعال، نور پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و علی(علیه السلام) را از نور عظمت خودش آفرید. این دو نور مقدس در ابتدای آفرینش با هم اتحاد داشتهاند. بعدها انشقاق پیدا كردهاند و تا زمان پیدایش بدن و روح متعلق به بدن، این انشعابات و انشقاقات ادامه داشته است.(1) بنابراین، یکی بودن انوار و ارواح آن بزرگواران با ظواهر روایات و بیانات معصومین(علیهم السلام) نیز منطبق نیست و با همه ویژگیها و امتیازهایی که برای روح نسبت به بدن میتوان برشمرد، روح، حقیقتی غیر از نورانیت آنهاست.
با توجه به شواهد و قراین موجود، اجمالاً در وجود بُعد ویژه و انحصاری این بزرگواران جای شک و تردید نیست. اگر چنین باشد، که هست، یقیناً عوارض گفتهشده برای بدن و روح انسانی، مانند تولد، رشد و تحول، خواب و بیداری، مرگ و حیات شامل این بُعدشان نخواهد شد. باز هم حقیقت این نورانیت برای ما روشن نیست. فهم این حقایق حتی از فهم روح نیز سنگینتر و ثقیلتر و از سطح درک ما
1. عَنِ الْحَسَنِ بن حَمَّادٍ الْبَصْرِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِˆعَلِیٍّ لَحْمُهُ مِنْ لَحْمِی وَدَمُهُ مِنْ دَمِی فَمَنْ أَحَبَّنِی فَبِحُبِّی أَحَبَّهُ وَمَنْ أَبْغَضَهُ فَبِبُغْضِی أَبْغَضَه محمدباقر مجلسی، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج35، ص33).
بسیار دور است و فهم این مرتبه از نشئه وجود، مخصوص كمّلین و اولیای خداست. هنیئاً لهم!
بنابراین، واسطه فیض بودن انبیا و معصومین(علیهم السلام)، به بدن مبارکشان مربوط نمیشود. برای اینکه بدن مبارکشان موقتی است و در برههای کوتاه از زمان موجودیت دارد. همچنین اگر روح را موجودی بدانیم که با پیدایش بدن پیدا شده و به بدن تعلق دارد و کارش تدبیر امور بدن است و قبل از خلقت بدن موجود نبوده است، واسطه فیض بودن را به روح نمیتوان نسبت داد؛ چراکه آن انوار مقدس(علیهم السلام)، واسطه فیض و وجود موجوداتی همچون ملائکه، بهشت و جهنم، لوح و قلم بوده،(1) یا ملائکه مقرب الهی در مقاماتی، بهنوعی، شاگرد ایشان بودهاند.(2) موجودیت این موجودات شریف بسیار قبل از موجودیت انسان بوده است. پس مقام وساطت فیض الهی باید موجودیتی سابق بر این موجودات داشته باشد.
بنابراین، مقام وساطت در فیوضات ربانی، یا مربوط به مقام روحانی این بزرگواران است ـ البته بنا بر قولی که روح را دارای موجودیتی غیر از بدن میداند که آفرینش آن نیز قبل از بدن بوده و همچنین با مقام نورانیت ایشان دارای وحدت و یا اتحادی است ـ و یا مقام وساطت در فیض مربوط به مقام نورانیت ایشان است.
در هر صورت، چه روح را به این معنای اتحادی یا وحدتی بگیریم، چه نگیریم، آنچه مسلّم است، مربوط بودن مقام وساطت تكوینی اهلبیت(علیهم السلام) به مقام نورانیت ایشان است؛ چراکه آن مقام و جایگاه، در مرتبهای است که خود، منشأ وجود و
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج36، ص73.
2. رُوحُ الْقُدُسِ فِی جِنَانِ الصَّاقُورَةِ ذَاقَ مِنْ حَدَائِقِنَا الْبَاكُورَة... (محمدباقر مجلسی، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج26، ص264).
نزول بسیاری از موجودات عوالم دیگر است و همهچیز تنها شعاعی از آن نور است. پس از این عالم پست و دون مادی دنیا چیزی به آن عالم بالا بازنمیگردد.
اگر چنین است، که هست، ما که خود تنها پرتوی کمفروغ از آن انوار مقدسیم، چطور میتوانیم با دعا و صلوات به وجود مقدس پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) بر آن نور بیفزاییم؟ این یعنی اینکه ما واسطه اضافه شدن نور برای حضرت باشیم. نتیجه این مسئله، «دور باطل» خواهد بود؛ چراکه هم آن انوار مقدس، واسطه فیوضات ربانی برای ما هستند و هم ما با درود و صلوات بر نورانیت آنها میافزاییم. پس برای رفع این مشکل علمی میباید راهی پیدا کرد.
آنچه درباره «واسطه فیض» بودن گفته شد، به معنای تکوینی آن مربوط است. بر این اساس، خداوند تعالی انوار مقدس معصومین(علیهم السلام) را تکویناً منشأ فیوضات الهی به دیگر موجودات قرار داده است؛ یعنی به اصطلاح فلسفی، ایشان «فاعل مابهالوجود» هستند؛ بهگونهایکه اگر آن بزرگواران نبودند، اساساً دیگر موجودات از رحمت بیانتهای الهی محروم میماندند.
برای «واسطه فیض» بودن ایشان معنای دیگری نیز متصور است. در این معنا، خبری از آن تأثیر و دخالت تکوینی نیست. این تأثیرات و دخالتها تنها به اندازه یک علت ناقصه و معدّ، و بهنوعی اعتباری است. مثلاً تأثیر دعای یک انسان مؤمن در برطرف شدن عذاب و بلا، تأثیر حضور بندهای خداترس و دارای حزن لِلّه در رسیدن رحمت الهی به دیگر بندگان، تأثیر دعای یک گنهکار تائب برای نزول باران، و موارد نظیر آن، که بسیار است و کموبیش در زندگی ما نیز مشاهده شده است، نوعی واسطگی در جریان رحمت الهی یا فروکش کردن غضب الهی است. اما نه به معنای واسطه حقیقیِ «مابهالوجود» و تکوینی، بلکه صرفاً بهمنزله عامل تأثیرگذاری چون علت اِعدادی و علت ناقصه است.
اگر برای «واسطه در فیض» بودن چنین معنا و مرتبهای تصور شود، میتوان گفت روح انسانی نیز میتواند با کسب برخی آمادگیها و عنایت الهی، در برخی امور واسطه شود و خداوند به برکت او، به دیگران عنایاتی داشته باشد. مثلاً خداوند متعال، به طفیل رحمتی كه بر اهلبیت(علیهم السلام) نازل میکند، دیگران را هم بهخاطر ارتباط و اتصالی كه با آنها دارند و بهخاطر وجود شعاعی از محبت و نور آنها در دلشان، مشمول رحمت قرار میدهد؛ چراکه بر اساس مضامین روایی، پرتو و انعکاسی از نوری که خداوند متعال بر قلب مقدس حضرت ولی عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف میتاباند، به قلب مؤمنین خالص نیز میتابد.(1) البته آن نور اصالتاً تنها به قلب مقدس ایشان میتابد، ولی چونان انعكاس نور از آیینه، انعکاسی از همان نور بر قلب کسانی میتابد که با ایشان ارتباط و سنخیتی دارند. به همین جهت، سیدبنطاووس(رحمه الله) میگوید: «من شب قدر را درك كردم و از آن عنایاتی كه در این شب به ولیالله الاعظمعجل الله تعالی فرجه الشریف نایل میشد، بهرهای نصیب من شد». هر شخص دیگری نیز که بتواند خود را به مقام این سید جلیلالقدر برساند، چنین موهبتی را دریافت خواهد كرد.
بنابراین، وساطت فیض الهی، منحصر در اهلبیت(علیهم السلام) نیست. هر بندهای که بتواند این ظرفیت و آمادگی را در خویش ایجاد نماید، خداوند چنین مقام بلندی را به او نیز عنایت خواهد کرد. کم نبودند اولیای بزرگواری که خداوند به واسطه وجود عزیزشان، بسیاری از بلاها را از مردم دفع كرده و رحمتهایی نیز نازل فرموده است. مثلاً وجود مضجع شریف حضرت معصومه(علیها السلام)، مانع بسیاری از بلایا، ازجمله زلزله در شهر مقدس قم بوده است. این امر مهم و فوقالعاده هیچ تعجبی ندارد؛
1. ر.ك: ابیجعفر محمدبنیعقوببناسحاق الکلینی الرازی، اصول كافی، ج1، ص194، باب «أن الائمه(علیهم السلام) نور الله(عزوجل)»: لَنُورُ الْإِمَامِ فِی قُلُوبِ الْمُؤمِنِینَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِیئَةِ بِالنَّهَارِ وَهُمْ وَاللَّهِ یُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤمِنِین.
چراکه مقام رفیع و باعظمت ایشان نزد خدای تعالی چندان ارزشمند است که به یمن وجود این بانوی باکرامت و جلیلالقدر، باران عنایات و برکات الهی، بیش از این، بر این شهر و این مردم باریده است و خواهد بارید.
بنابراین، وساطت فیض به این معنای اعتباری درباره ارواح نیز صادق است. در مقابل، وساطت فیضی كه به معنای علت ایجادی بوده، بنا بر آن موجودیت همهچیز از شعاع آنها آفریده شده باشد، مخصوص مقام نورانیت اهلبیت(علیهم السلام) است. ما از درک این مقام قاصریم. تنها میدانیم که مقام و مرتبه، مقام نورانیت است. همچنان كه خداوند هم خودش را به «نور» معرفی كرده است: اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ... .(1) خود خداوند متعال، نور عالَم هستی است، اما وقتی میفرماید: مَثَلُ نُورِهِ...، مقصود از مثال نور الهی، قرآن کریم و وجود مقدس پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه معصوم(علیهم السلام) است. به همین جهت، فرمودند: خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَارا. اجمالاً میدانیم که نور مقدس الهی با این انوار مقدس دارای تفاوتهایی نظیر نور خالق و نور مخلوق است. بیش از این نمیتوانیم بفهمیم که هرکدام چه وجودی دارند و تفاوتهایشان در چیست؟ البته خداوند را شاکریم که آن بزرگواران همین مقدار را به ما آموختند، و شاید توان ما بیش از این نبوده است تا معارف بلندی را که ورای این ظواهر عالم وجود دارد، به ما عنایت فرمایند.
1. نور (24)، 35.