وَوَفِّقْنَا فِیهِ لِأَنْ نَصِلَ أَرْحَامَنَا بِالْبِرِّ وَالصله، وَأَنْ نَتَعَاهَدَ جِیرَانَنَا بِالْإِفْضَالِ وَالْعَطِیَّةِ، وَأَنْ نُخَلِّصَ أَمْوَالَنَا مِنَ التَّبِعَاتِ، وَأَنْ نُطَهِّرَهَا بِإِخْرَاجِ الزَّكَوَات؛ پروردگارا، ما را در این ماه مبارک توفیق ده تا با نیکی فراوان و بخشش به خویشان خود نیکی کنیم و با احسان و عطا از احوال همسایگانمان جویا شویم و اموال و داراییمان را از مظالم و آنچه از راه ستم به دیگران به دست آمده است، پالایش كنیم و آن را با دادن زكاتها پاك كنیم.
امام زینالعابدین(علیه السلام) در فرازهای گذشته عرضه داشتند: «خداوندا، در این ماه مبارک به ما توفیق ده چنان روزه بگیریم كه تمام اعضا و جوارحمان در راه رضای تو به كار گرفته شوند و از آنچه تو دوست نداری و راضی نیستی، امساك، و آنها را ترك كنیم». آنگاه در مقام تفصیل آن امور، بحث بااهمیت نماز و مراعات اوقات خاص و حدود و مقررات آن طبق سنت نبوی و خشوع و خضوع در نماز را مطرح فرمودند. ایشان در ادامه همان بحث، به وظایف مالی اشاره کردند. با اهتمام و دقت بیشتر در بیانات حکیمانه حضرت سجاد(علیه السلام) روشن میشود که ایشان در قسمت اول، مباحثی را درباره رابطه انسان با خداوند مطرح كردند و سپس در فقرات بعد، وظایفی را بیان فرمودند كه خداوند نسبت به بندگانش برای انسان مقرر ساخته است.
از مهمترین وظایفی که خداوند نسبت به بندگانش بر عهده انسان قرار داده، مراعات وظایف و تکالیف مالی همچون حقوق مالی، ردّ مظالم، ادای زكات و كمك
به رحم، بستگان و همسایگان است. این امور ازجمله وظایف اخلاقی است که در قرآن كریم نیز بهصورتهای مختلف مورد تأكید قرار گرفته است.
از ویژگیهای قرآن كریم، بیان اعمال نیک به صورتی ذومراتب، از حد وجوب تا مراتب استحباب است؛ بهگونهایکه هرکس به اندازه توانش موفق به انجام آن باشد و اگر کسی توان انجام همه آن را ندارد، به حداقل و قدر وجوب اکتفا نماید. مثلاً امر به نماز أَقِیمُوا الصله، مسئله وسیع و پردامنهای است که به نمازهای واجب، منحصر نیست. همچنین در مقام توصیه به انفاق میفرماید: وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُون(1) که توصیهای عام است و به زكات واجب منحصر نیست، بلكه نماز و زکات واجب تنها مرتبهای از این احکام و توصیهها را تشكیل میدهد. خداوند انجام مراتب بیشتر آن را به همت و توان مکلفین واگذار کرده است. بنابراین، آنچه بیش از همه مهم بود، بیان اهمیت این امور و ترغیب بندگان خدا به انجام دادن آنها با حفظ مراتب مختلفشان است.
امام سجاد(علیه السلام) پس از بیان درخواستهایی از خداوند درباره نماز، مسئله انفاقات مالی و زکات را مطرح فرمودند، چنانكه این امورْ جایگاهی ویژه در تبلیغ پیامبران الهی دارد. ازجمله سفارشهای مؤکد الهی به همه انبیا و اولیا و همه اقوام و ملل و صاحبان ادیان، ابتدا نماز و سپس زكات بوده است. اهمیت این دو حکم الهی چندان زیاد است که خداوند به حضرت عیسی(علیه السلام) در گهواره الهام فرمود كه با مردم سخن گوید و خود را اینگونه به آنها معرفی نماید: قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا * وَجَعَلَنِی مُبَارَكاً أَیْنَ مَا كُنْتُ وَأَوْصَانِی بِالصله وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَیًّا؛(2) «گفت: من بنده خدایم. خداوند به من کتاب آسمانی عطا فرمود و مرا پیامبر قرار داد و در هر
1. بقره (2)، 3.
2. مریم (19)، 30ـ31.
جا که باشم، وجودم را پربرکت گردانید و مرا تا زمانی که زنده هستم، به اقامه نماز و زکات سفارش فرمود».
طفلی که هنوز چند روزی بیشتر از عمر عزیزش نگذشته بود، به حکمت و اراده خداوندی در گهواره به سخن آمد و اولین سفارشهای الهی به خویش، یعنی نماز و زکات را به شاهدان ابلاغ فرمود. بیان قرآن بهگونهای است که گویی این دو امر مکمل هم هستند، نه دو امر مستقل و جدا از هم و این بیان نشان میدهد كه ازنظر قرآن كریم، بعد از نماز، چیزی مهمتر از ادای واجبات مالی نیست. البته باید توجه داشته باشیم كه زكات در اصطلاح قرآنی، غیر از اصطلاح فقهی رایج در کتب فقهی و رسالههای عملیه است.(1) در کاربرد قرآنی، زکات به همان معنای لغوی یعنی: الَّذِی یُؤْتِی مَالَهُ یَتَزَكَّى(2) است و به این معنا شامل زكات واجب، خمس و دیگر وظایف مالی نیز میشود.
غالب کاربردهای قرآنی، بر معانی لغوی و کاربردهای اهل لغت و عرف منطبق است، ولی بعدها به عللی، دانشمندان در علوم مختلف، اصطلاحات خاصی را
1. در کتب فقهی و رسالههای عملیه، نماز و زکات از فروع دهگانة دین است (1. نماز، 2. روزه، 3. خمس، 4. زكات، 5. حج، 6. جهاد، 7. امربهمعروف، 8. نهیازمنکر، 9. تولی و 10. تبری). در بیان فروعات، خمس و زكات از هم تفكیك شده است. گو اینکه خمس و زکات هر دو همان زكات مطلق و از وظایف مالى است، اما فقهای عظام براى اینكه اصطلاح خاصى داشته باشند و بهتر قابل تفهیم و تعلیم باشد، اصطلاحاً زكات را به زكات واجب معروف اختصاص دادهاند كه طبق نظر فتواى مشهور به نُه چیز (أنعام ثلاثه، غلات أربعه و نَقدَین) تعلق مىگیرد و بر ذریة پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) حرام است. در مقابل، بخشی از وظایف مالی را که براى سادات و سایر مصارف حكومتى قرار داده شده است، خمس نامیدند. در کاربرد قرآنى، زکات به همان معناى لغوی «الَّذِی یُؤْتِی مَالَهُ یَتَزَكَّى» (لیل، 18) است و شامل همه انواع وظایف مالی است.
2. لیل (92)، 18.
تأسیس کردند. کاربرد زكات و خمس در فقه از جمله آن اصطلاحات است. گاه در اطلاقات قرآنی و حتی در كلمات رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و ائمه(علیهم السلام)، اطلاقات و اصطلاحاتی وجود دارد كه در کاربردهای امروزی تغییر كرده و برای ما نامأنوس است. مثلاً جای کاربرد عام و خاص یا مطلق و مقید عوض شده است. بهعنوان نمونه، كلمه «تقیه» در لغت به معنای تقواست. حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در نهج البلاغه، تقیه را به معنای تقوا به کار بردهاند. در معنای لغوی «تقوا» و «تقیه»، نوعی ترس، خوف و پرهیز از خطر نهفته است. البته موارد خوف و ترس، متفاوت است. گاه مورد خوف، خداوند است: اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِه(1) و گاه دشمن: إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاة.(2) در این دو آیه و موارد دیگر کاربرد این اصطلاح، احساس خطر و حالت تحفظ وجود دارد. در مورد اول، امر الهی متوجه همان معنای مأنوس از تقوا و ترسیدن و پروا داشتن از خداوند است که به معنای لغوی بسیار نزدیک است. در آیه دوم نیز امر الهی متوجه ترس و تحفظ از مشرکین و حفظ جان خود از گزند آنان است؛ یعنی خودتان را به مشرکین و كفار چنان نشان دهید كه جانتان محفوظ باشد. این کاربرد نیز به معنای لغوی بسیار نزدیک است. اساساً در آغاز بعثت، در خود قرآن و همچنین در روایاتی كه در صدر اسلام صادر شده، معنای لغوی «تقوا» و «تقیه»، مراد بوده است. بعدها و در لسان متکلمین، فقها و دیگر علمای مسلمان، آرامآرام اصطلاح خاصی پیدا شده است، بهگونهایکه امروزه هیچکس «تقیه» را به معنای لغوی آن نمیگیرد، بلکه فقط به معنای اصطلاحی آن به کار میبرد.
کاربرد قرآنی زكات نیز مانند تقیه، بیشتر به همان معنای لغوی است، نه معنا و اصطلاح خاص فقهی امروزی. معنای اولیه و قرآنی زکات شامل هرگونه مالی
1. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلا تَمُوتُنَّ إلاَّ وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (آل عمران، 102).
2. آل عمران (3)، 28.
میشود كه انسان در راه خدا صرف كند، حتی صدقات مستحبی. واژه صدقه نیز به همین صورت است. کاربرد قرآنی صدقه، درست مترادف معنای زکات است: إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِینِ.(1) در این آیه شریفه، مقصود از صدقات همان زكات است و آیه در مقام تعیین مصارف زكات است.
آیات شریفه قرآن نظیر این آیه و همچنین روایات اهلبیت(علیهم السلام)، شاهدی است بر اینكه واژگان بهکاررفته در آنها همان اصطلاحات معروف و مشهور علومی مانند علم فقه نیست، بلکه اغلب این واژگان به معنایی غیر از معانی اصطلاحی در این علوم دلالت دارند و برای درک صحیح آیات كریمه قرآن و روایات ائمه معصوم(علیهم السلام) باید با تلاش بیشتر به معانی اصلی و صحیح آن دست یافت.
تكالیف مالی، بسیار، و موارد مصرف آن نیز زیاد است. برخی موارد مصارف مالی از بقیه مهمترند و آن، خویشاوندان و ارحام هستند. از خویشاوندان نیز آنکس که از همه به انسان نزدیکتر باشد، اولویت دارد. بنابراین، ابتدا پدر و مادر، سپس خواهر و برادر، از بقیه برتر و در اولویت هستند و هرچه دورتر میشوند، اهمیتش نسبت به آنها كمتر و تكلیف، كمرنگتر میشود. به همین جهت، قرآن کریم درباره موارد مصرف زکات و صدقات مالی، ابتدا پدر و مادر و ذیالقربی را بر بقیه مقدم داشته و دیگر نیازمندان را در مراتب بعدی قرار داده است: وَاعْبُدُوا اللّهَ وَلا تُشْرِكُوا بِهِ شَیْئاً وَبِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَبِذِی الْقُرْبی وَالْیَتامی وَالْمَساكِینِ وَالْجارِ ذِی الْقُرْبی وَالْجارِ الْجُنُبِ وَالصّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَما مَلَكَتْ أَیْمانُكُمْ إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالاً فَخُورا.(2)
1. توبه (9)، 60.
2. نساء (4)، 36.
در شریعت مقدس اسلام، دعوت به حق، منحصر به حد خاصی از كمال نیست. غالباً ارزشهایی كه در اسلام مطرح شده، ذومراتب است. گو اینکه ما، گاه برای تسهیل در فهم و انتقال مطالب، آن را بهنوعی در قالبهای معین و محدودی دستهبندی میكنیم، اما واقعیت این است که مراتب کمالات و ارزشها بسیار، و فصله بین مراتب نازل با مراتب عالی و اعلا، فوقالعاده است. در آیات قرآن کریم، نکات بسیار ظریف اعتقادی، اخلاقی، تربیتی و فقهی نهفته است كه با نظر بدوی و سطحی شناخته نمیشود. مثلاً در آیه شریفهای که به آن اشاره شد، از طرفی، مصرف وظایف مالی را تعیین کرده و پدر و مادر و خویشان را بر بقیه اولویت داده، و از طرف دیگر، به عبادت و پرستش خدا امر کرده و از شرک و بتپرستی نهی فرموده است. در هر سه مورد (امر به پرستش خدا، نهی از شرک و موارد مصرف زکات)، بحث به موارد واجب، منحصر نیست. پرستش خدا به عبادات واجب، منحصر نیست، بلکه هر عمل عبادی، پرستش خداست. این نوع اوامر و توصیههای ترغیبی شامل همه كارهای خیری است كه تحت عنوان عبادت خدا قرار میگیرد. همچنین نهی از شرك فقط شامل بتپرستی گروهی خاص مانند مشرکان مكه یا بتهای سنگی و چوبی نیست، بلکه هر نوع شركی حتی شركهای خفی نظیر ریا، سُمعه و امثال اینها مذموم و منهی است. حتی مواردی از شرك خفی و اخفیٰ، مانند اعتماد و امید به غیرخدا داشتن، را شامل میشود. به همین جهت، اولیای الهی میكوشند از این نوع شرکها هم که در نظر امثال ما اساساً شرک بهحساب نمیآیند، پرهیز كنند.
نمونه دیگر، ایمان و کفر است که دارای مراتب و درجات بسیاری است. در برخی روایات، ایمان دارای هفت بخش است. امام صادق(علیه السلام)، ایمان را دارای هفت سهم میدانند: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ وَضَعَ الْإِیمَانَ عَلَی سَبْعَه أَسْهُمٍ: عَلَی الْبِرِّ وَالصِّدْقِ وَالْیقِین
وَالرِّضَا وَالْوَفَاءِ وَالْعِلْمِ وَالْحِلْمِ...«خداوند متعال، ایمان را بر هفت قسمت قرار داده است: نیکی، راستی، یقین، وفای به عهد، رضایتمندی، دانایی و بردباری...».
حضرت صادق(علیه السلام) اضافه میفرمایند:
خداوند سهمهای ایمان را بین بندگانش تقسیم کرده است. کسی که خداوند تمام هفت سهم ایمان را به او بخشیده است، عالیترین و بالاترین مقام را داشته و انسان کامل است. البته خداوند به بعضی از بندگان، تنها یک بخش؛ به بعضی، دو؛ به بعضی دیگر، سه و... به بعضی نیز همه هفت بخش از ایمان را عطا کرده است. بنابراین، از آنکس که تنها دارای یک سهم از ایمان است، انتظار دو سهم نداشته باشید و بیش از حدِ ایمانش بر وی تحمیل نکنید و از آن کس که دارای دو سهم است، انتظار سه سهم نداشته باشید... تا تحمل آن بر آنها گران نیاید.
این توصیه حضرت صادق(علیه السلام) برای آن است که هركس دارای درجهای از ایمان، ظرفیت خاص و آستانه تحمل معینی است. ایمان همه مؤمنین مانند ایمان سلمان و ابوذر‹ نیست؛ چه اینکه ایمان آن دو بزرگوار نیز در یک مرتبه نبود. بنابراین، مربیان
1. عَنْ عَمَّارِ بن أَبِی الْأَحْوَص عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّه(علیه السلام) قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ وَضَعَ الْإِیمَانَ عَلَى سَبْعَه أَسْهُمٍ: عَلَى الْبِرِّ وَالصِّدْقِ وَالْیَقِینِ وَالرِّضَا وَالْوَفَاءِ وَالْعِلْمِ وَالْحِلْمِ. ثُمَّ قَسَمَ ذَلِكَ بَیْنَ النَّاسِ. فَمَنْ جَعَلَ فِیهِ هَذِهِ السَّبْعَةَ الْأَسْهُمِ فَهُوَ كَامِلٌ مُحْتَمِلٌ وَقَسَمَ لِبَعْضِ النَّاسِ السَّهْمَ وَلِبَعْضٍ السَّهْمَیْنِ وَلِبَعْضٍ الثَّلَاثَةَ حَتَّى انْتَهَوْا إِلَى السَّبْعَةِ ثُمَّ قَالَ لَا تَحْمِلُوا عَلَى صَاحِبِ السَّهْمِ سَهْمَیْنِ وَلَا عَلَى صَاحِبِ السَّهْمَیْنِ ثَلَاثَةً فَتَبْهَضُوهُمْ ثُمَّ قَالَ كَذَلِكَ حَتَّى یَنْتَهِیَ إِلَى السَّبْعَةِ (ابیجعفر محمدبنیعقوببناسحاق الکلینی الرازی، اصول کافی، ج2، ص42؛ محمدبنالحسن الحر العاملی، وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، ج16، ص159).
و معلمان باید به این مسئله مهم یعنی تفاوتهای فردی و مراتب ایمان افراد توجه کنند و در مقام تربیت، هدایت و دستگیری، آستانه تحمل آنها و ظرفیت و امکان رشد آنها را در نظر داشته باشند.
مؤمنترین اصحاب پیامبر عظیمالشأن اسلامˆ، حضرت سلمان و حضرت اباذر(علیه السلام) بودهاند و به حسب آنچه از روایات استفاده میشود، هیچکس دیگر همسنگ آن دو بزرگوار نبود و رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بین ایشان عقد اخوت و برادری جاری فرمودند: لَقَدْ آخَی رَسُولُ اللَّه(صلى الله علیه وآله) بَینَهُمَا.(1)
معروف است که سلمان دارای بالاترین درجه ایمان و اباذر تنها یک درجه، پایینتر بوده است. همین تفاوت یک رتبهای چنان زیاد بود که ائمه معصوم(علیهم السلام) فرمودند: وَاللَّهِ! لَوْ عَلِمَ أَبُوذَرٍّ مَا فِی قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَهُ...؛ «به خدا سوگند، اگر اباذر از آنچه در قلب سلمان میگذرد، آگاه باشد، بیتردید، خون او را حلال میداند و او را خواهد کشت...».(2)
بااینکه آنها بسیار به هم نزدیک بودند و تنها یک درجه در ایمان تفاوت داشتند، ظرفیت ایشان چندان متفاوت بود که اباذر تاب تحمل ایمان سلمان را نداشت و بعضی از مطالبی را كه سلمان درك كرده بود، كفر میپنداشت. سایر ارزشهای اسلامی نیز مانند ایمان دارای مراتب مختلفی است. گو اینکه عقل و فهم ما به آن
1. ابیجعفر محمدبنیعقوببناسحاق الکلینی الرازی، اصول كافی، ج1، ص401.
2. عَنْ مَسْعَدَةَ بن صَدَقَه عَن أَبِی عَبْدِ اللَّه(علیه السلام) قَالَ: ذُكِرَتِ التَّقِیَّةُ یَوْماً عِنْدَ عَلِیِّ بن الْحُسَیْن(علیهما السلام). فَقَالَ: وَاللَّهِ! لَوْ عَلِمَ أَبُوذَرٍّ مَا فِی قَلْبِ سَلْمَان لَقَتَلَهُ وَلَقَدْ آخَى رَسُولُ اللَّه(صلى الله علیه وآله) بَیْنَهُمَا فَمَا ظَنُّكُمْ بِسَائِرِ الْخَلْقِ. إِنَّ عِلْمَ الْعُلَمَاءِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ. لَا یَحْتَمِلُهُ إلاَّ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ. فَقَال(علیه السلام): وَإِنَّمَا صَارَ سَلْمَانُ مِنَ الْعُلَمَاءِ لِأَنَّهُ امْرُؤٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ فَلِذَلِكَ نَسَبْتُهُ إِلَى الْعُلَمَاء (ابیجعفر محمدبنیعقوببناسحق الکلینی الرازی، اصول کافی، ج1، ص401).
درجات و مراتب نمیرسد تا درک درستی از آنها داشته باشیم. وقتی نتوانیم درکی از ایمان اباذر و سلمان داشته باشیم، چگونه خواهیم توانست درک درستی از ایمان انبیای عظام و بهخصوص پیامبر بزرگوار اسلام(صلى الله علیه وآله) و ائمه معصوم(علیهم السلام) داشته باشیم. درعینحال، وقتی از مراتب و درجات ایمان صحبت میشود، حتی آن مراتب بالا و غیر قابل درک را نیز دربرمیگیرد.
بر اساس همین اصل اساسی حاکم بر ارزشهای اسلامی، احسان، برّ و نیکی به دیگران نیز دارای مراتب بسیار و طیف وسیعی است. از پدر و مادر و خویشان گرفته تا کسی که تنها ساعتی محدود با ما بوده یا در سفری کوتاه، همسفر ما شده است. البته بالاترین درجات ارزش و ثواب شامل برّ و نیکی به پدر و مادر است. نیکی به والدین چندان بااهمیت است که خداوند متعال در چند جای قرآن کریم، بعد از دستور به ایمان آوردن به خداوند و پرستش او و نهی از شرکورزی به پروردگار، آنرا مورد تأكید قرار داده است. فراموش نکنیم که اهمیت پرستش و عبادت خداوند بهاندازهای است که فرمود: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنْسَ إِلا لِیَعْبُدُون؛(1) «من جن و انس را جز برای عبادت خود نیافریدهام».
آنگاه درباره احسان و برّ به والدین، سپس خویشان و در مراتب بعدی، افراد دیگر چنین فرموده است: وَاعْبُدُوا اللّهَ وَلا تُشْرِكُوا بِهِ شَیْئاً وَبِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَبِذِی الْقُرْبی وَالْیَتامی وَالْمَساكِینِ وَالْجارِ ذِی الْقُرْبی وَالْجارِ الْجُنُبِ وَالصّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَما مَلَكَتْ أَیْمانُكُمْ إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالاً فَخُورا.(2)
1. ذاریات (51)، 56.
2. نساء (4)، 36. این مسئله به همین ترتیب و با تأکیدات زیاد در کنار امر به عبودیت و نفی شرک و کفر، توصیه و امر شده است: وَإِذْ أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَبِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَذِی الْقُرْبی وَالْیَتامی وَالْمَساكِینِ وَقُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً وَأَقِیمُوا الصله وَآتُوا الزَّكاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلاّ قَلِیلاً مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُون (بقره، 83)؛ قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَیْكُمْ أَلاّ تُشْرِكُوا بِهِ شَیْئاً وَبِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَلا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِیّاهُمْ وَلا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَما بَطَنَ وَلا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلاّ بِالْحَقِّ ذلِكُمْ وَصّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون (انعام، 151) و وَقَضی رَبُّكَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ وَبِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَلا تَنْهَرْهُما وَقُلْ لَهُما قَوْلاً كَرِیما (اسراء، 23).
دقت و ظرافت قرآن کریم تا حدی است که حتی به رعایت حال کسانی توصیه فرموده است که فقط در مدت زمان اندکی با ما بودهاند و دوست و همراه موقتی ما محسوب میشوند و آن را همردیف پرستش خداوند و نفی شرک قرار داده است.
در کتاب شریف اصول كافی، باب مستقلی با عنوان باب «حق المؤمن علی أخیه» وجود دارد که در آن، روایات بسیاری درباره حقوق برادران مؤمن بر یكدیگر نقل شده است. ازجمله روایات بسیار خوب این باب، روایت زیبایی است که بر اساس آن، مُعَلَّیبنخُنَیس، از اصحاب امام جعفر صادق(علیه السلام)، به محضر مبارک ایشان شرفیاب شد و عرض كرد: حق مسلمان بر مسلمان چیست؟ حضرت ابتدا جوابی کلی و عام دادند و او را بهطور كلی به تقوا و اطاعت خدا سفارش كردند. مُعَلَّی به این پاسخ قانع نشد و برای اینکه از محضر حضرت بیشتر بهره ببرد، اصرار كرد كه حقوق برادران ایمانی را بهتفصیل بیان فرمایند. حضرت(علیه السلام) فرمودند: ای معلی، من به تو علاقه دارم. میترسم آن حقوق را ضایع کنی و حفظ نکنی. معلی عرضه داشت: از خداوند توفیق عمل میخواهم. وقتی امام صادق(علیه السلام) این ادب و اصرار و آمادگی را در وی مشاهده کردند، فرمودند:
سادهترین و آسانترین حق مسلمان بر برادر مسلمانش آن است که هر آنچه برای خود میپسندد، برای وی نیز بپسندد و هر آنچه برای خود دوست نمیدارد، برای او نیز نخواهد. حق دوم آن است که از
نارضایتی و خشم او بپرهیزد و تابع امور خوشایند او و مطیع اوامر وی باشد. حق سوم آن است که با جان، مال، زبان و دستوپای خود یعنی (با تمام وجود)، یاورش باشد. حق چهارم آن است که چشم، راهنما و آیینه او باشد. حق پنجم آن است که اگر برادرش، گرسنه، تشنه و برهنه است، او سیر، سیراب و پوشیده نباشد. حق ششم آن است که اگر تو خدمتکاری داری و برادرت خادمی ندارد، خادمت را نزد او بفرستی تا لباسش را بشوید، غذایش را آماده کند و بسترش را برایش بگستراند. حق هفتم آن است که به سوگند برادر مسلمانت عمل کنی و دعوتش را استجابت نمایی و هنگام بیماری به عیادتش روی و زمان مرگ تشییعش کنی و زمانی که از نیازش آگاه شدی، قبل از آنکه او ناگزیر شود از تو یاری بخواهد، در اولین فرصت، نیازش را برآوری. وقتی حقوق او را به این صورت ادا کردی، ولایت و دوستی خود را به ولایت وی و ولایت او را به ولایت خود خواهی رساند.(1)
1. عَنْ مُعَلَّى بن خُنَیْسٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّه(علیه السلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ: مَا حَقُّ الْمُسْلِمِ عَلَى الْمُسْلِمِ؟ قَال(علیه السلام): لَهُ سَبْعُ حُقُوقٍ وَاجِبَاتٍ مَا مِنْهُنَّ حَقٌّ إلاَّ وَهُوَ عَلَیْهِ وَاجِبٌ إِنْ ضَیَّعَ مِنْهَا شَیْئاً خَرَجَ مِنْ وِلَآیه اللَّهِ وَطَاعَتِهِ وَلَمْ یَكُنْ لِلَّهِ فِیهِ مِنْ نَصِیبٍ. قُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ وَمَا هِیَ؟ قَال(علیه السلام): یَا مُعَلَّى! إِنِّی عَلَیْكَ شَفِیقٌ. أَخَافُ أَنْ تُضَیِّعَ وَلَا تَحْفَظَ وَتَعْلَمَ وَلَا تَعْمَلَ. قَالَ: قُلْتُ لَهُ: لَا قُوَّةَ إلاَّ بِاللَّهِ. قَال(علیه السلام): أَیْسَرُ حَقٍّ مِنْهَا أَنْ تُحِبَّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَتَكْرَهَ لَهُ مَا تَكْرَهُ لِنَفْسِكَ، وَالْحَقُّ الثَّانِی أَنْ تَجْتَنِبَ سَخَطَهُ وَتَتَّبِعَ مَرْضَاتَهُ وَتُطِیعَ أَمْرَهُ، وَالْحَقُّ الثَّالِثُ أَنْ تُعِینَهُ بِنَفْسِكَ وَمَالِكَ وَلِسَانِكَ وَیَدِكَ وَرِجْلِكَ، وَالْحَقُّ الرَّابِعُ أَنْ تَكُونَ عَیْنَهُ وَدَلِیلَهُ وَمِرْآتَهُ، وَالْحَقُّ الْخَامِسُ أَنْ لَا تَشْبَعَ وَیَجُوعُ وَلَا تَرْوَى وَیَظْمَأُ وَلَا تَلْبَسَ وَیَعْرَى، وَالْحَقُّ السَّادِسُ أَنْ یَكُونَ لَكَ خَادِمٌ وَلَیْسَ لِأَخِیكَ خَادِمٌ فَوَاجِبٌ أَنْ تَبْعَثَ خَادِمَكَ فَیَغْسِلَ ثِیَابَهُ وَیَصْنَعَ طَعَامَهُ وَیُمَهِّدَ فِرَاشَهُ، وَالْحَقُّ السَّابِعُ أَنْ تُبِرَّ قَسَمَهُ وَتُجِیبَ دَعْوَتَهُ وَتَعُودَ مَرِیضَهُ وَتَشْهَدَ جَنَازَتَهُ وَإِذَا عَلِمْتَ أَنَّ لَهُ حَاجَةً تُبَادِرُهُ إِلَى قَضَائِهَا وَلَا تُلْجِئُهُ أَنْ یَسْأَلَكَهَا وَلَكِنْ تُبَادِرُهُ مُبَادَرَةً. فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ وَصَلْتَ وَلَایَتَكَ بِوَلَایَتِهِ وَوَلَایَتَهُ بِوَلَایَتِكَ (ابیجعفر محمدبنیعقوببناسحاق الکلینی الرازی، اصول كافی، ج2، ص169).
دقت در فرازهای این کلام نورانی روشن میکند که خواسته خداوند متعال از مسلمانان، صمیمیت، یگانگی و پرهیز از هر نوع جدایی و خودخواهی است. چنان صمیمیت و یگانگیای که او را از خود بداند و هرچه از دستش برمیآید، درحق برادر مؤمنش مضایقه نکند. آیا در عصر حاضر، مسلمانان نسبت به همدیگر اینگونهاند؟ مثلاً کمک مالی و قرضالحسنه، عبادتی است که در قرآن و روایات به آن بسیار سفارش، و آثار و برکات فوقالعادهای نیز برای آن مقرر شده است. آیا اگر کسی پول اضافهای داشته باشد، برطرف کردن نیاز برادر مسلمان خود را به گذاشتن آن در بانک و دریافت سود ترجیح خواهد داد؟ آیا در برابر نیاز و احتیاج برادر مسلمانش، نیاز خود را نادیده خواهد گرفت؟
به بیان امام صادق(علیه السلام) در روایتی دیگر، ترجیح دادن احتیاجات برادر مسلمان بر احتیاجات خود، زکات باطنی است و باید ادا شود. وقتی راوی از ایشان درباره مقدار وجوب زکات سؤال کرد، حضرت ابتدا فرمودند: «سؤالت درباره کدام زکات است؛ زکات ظاهر یا زکات باطن؟ اگر مقصودت، زکات ظاهری است، از هر هزار واحد، 25 واحد زکات دارد. اگر منظورت، زكات باطن است، زكات باطن عبارت است از مقدم داشتن احتیاج و نیاز برادرت بر نیاز خود، زمانی که او از تو محتاجتر است».(1)
1. عَنِ الْمُفَضَّل قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّه(علیه السلام). فَسَأَلَهُ رَجُلٌ: فِی كَمْ تَجِبُ الزَّكَاةُ مِنَ الْمَالِ؟ فَقَالَ(علیه السلام) لَهُ: الزَّكَاةُ الظَّاهِرَةُ أَمِ الْبَاطِنَةُ تُرِیدُ؟ فَقَالَ: أُرِیدُهُمَا جَمِیعاً. فَقَال(علیه السلام): أَمَّا الظَّاهِرَةُ فَفِی كُلِّ أَلْفٍ خَمْسَةٌ وَعِشْرُونَ وَأَمَّا الْبَاطِنَةُ فَلَا تَسْتَأْثِرْ عَلَى أَخِیكَ بِمَا هُوَ أَحْوَجُ إِلَیْهِ مِنْك (ابیجعفر محمدبنیعقوببناسحاق الکلینی الرازی، اصول كافی، ج3، ص500).
هر دو زکات، به یك معنا واجب است، اما مقصود حضرت از زکات ظاهر همان زکات واجب در فقه است که گرفتن و به مصرف رساندن آن بر عهدة حکومت اسلامی گذاشته شده است. اگر این زکات بر انسان واجب شود و نپردازد، در ردیف کفار و مشرکین قرار میگیرد: وَوَیْلٌ لِلْمُشْرِكِینَ * الَّذِینَ لا یُؤتُونَ الزَّكاةَ وَهُمْ بِالآخِرَةِ هُمْ كافِرُون.
زکات باطن، وجوب اخلاقی دارد و دارای آثار و برکات بسیاری است. به بیان دیگر، خداوند با این تکالیف و ارجاع دادن احتیاج بندگانش به ما، طریقی برای رسیدن ما به ثواب گشوده است. درواقع، با اقدام ما، هم احتیاج انسان مؤمنی رفع میشود و هم ما از برکاتش بهره خواهیم برد. اگر تنها به درصدی از این احکام فقهی و اخلاقی و اندکی از این تعالیم مترقی اهلبیت(علیهم السلام) عمل شود، جامعه اسلامی نمونه و بهشتی سرزنده، بانشاط و مملوّ از صفا، صمیمیت و محبت خواهد شد.
به بیان امام صادق(علیه السلام) در چنین جامعه نمونهای، به نیازمند، مهلت داده نخواهد شد که نیازش را بیان کند و درنتیجه، عرق خجلت و سرافکندگی بر جبینش بنشیند، بلکه با تأسی از سیره رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و اهلبیت(علیهم السلام)، مخفیانه و ناشناس، نیازهای مادی و معنویشان برآورده خواهد شد. خواسته دین مقدس اسلام و اولیای عظیمالشأن نیز همین است تا مؤمنان در کنار هم با عزت و سربلندی زندگی کنند. تنها در این صورت، مورد توجه خداوند متعال و حضرت ولی عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف خواهیم بود، نه با ارتباطی چون رابطه گرگ و میش. چنین رابطهای خاص حیوانات و به بیان قرآن کریم، از مشخصههای کفار و مشرکین است. قرآن کریم در ابتدای نزول، آنگاه که مخاطبش کفار و مشرکین بودند، صفات مذموم آنها را به رخشان کشیده و به آنها یادآور شده است که این همه، نتیجه عملکرد خودتان است. خداوند دراینباره در مقام نكوهش كفار و مشركین میفرماید:
اما انسان بهگونهای است که وقتی خداوند، وی را با دادن نعمت و تکریم و بزرگداشت در بوته امتحان قرار میدهد، خواهد گفت: خداوند ما را دوست داشته و تکریم کرده است. وقتی خداوند با سختگیری و گرفتار کردنش در تنگدستی، او را میآزماید، میگوید: خداوند به ما اهانت کرده است. حال آنکه چنین نیست. آنچه باعث تنگی روزی و سختی معیشت شما شده است، [عملکرد بد شما یعنی] اکرام نکردن، بیتوجهی و رسیدگی نکردن به امور یتیمان و تشویق نکردن همدیگر به توجه به حال نیازمندان و فقراست.(1)
علت مشکلات و گرفتاری اقتصادی، تنگی در معیشت و گرانی، بیتوجهی به امور نیازمندان جامعه است. مسئله توجه مؤمنان به امور اقتصادی یكدیگر در قرآن بسیار اهمیت دارد و در آیات فراوانی بر آن تأکید شده است. خداوند در سوره مبارکه بلد درباره حال کسانی که نمیتوانند از گردنههای سخت بگذرند و گرفتار عذاب الهی میشوند، میفرماید:
آیا میدانید آن گردنه و عقبهای که در آن مانده و گرفتار عذاب الهی شدهاند، چیست؟ آن، آزاد کردن اسیر است که اگر اسیری را از بند برهانید، از آن گردنه خواهید گذشت. یا اگر در روزگار قحطی و تنگدستی به نیازمند و فقیری یاری رسانید، از آن رها خواهید شد. یا اگر به یتیمی بیسرپرست از خویشان و نزدیکانتان توجه کنید و یاری برسانید، گرفتار آن نخواهید بود. یا اگر
1. فَأَمَّا الإنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَكْرَمَنِ * وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ * كَلا بَل لا تُكْرِمُونَ الْیَتِیمَ * وَلا تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِینِ (فجر، 15ـ18).
به گدا و ندار خاکنشینی مسکن دهید و او را از آوارگی درآورید، از آن نجات خواهید یافت.(1)
این نوع بیان، شیوه بسیار عالی تربیتی در قرآن است. قرآن در مسیر تربیت انسان، در همان مرتبه اول، به بیان مراتب توحید نمیپردازد، بلكه ابتدا آنها را با مجموعهای از اخلاقیات فردی، خانوادگی و اجتماعی که مطابق فطرت انسان و وجه مشترک همه ادیان است، آشنا میسازد و آنها را به توجه به آن امور دعوت میکند. به آنها گوشزد میکند که اگر به دنبال راه چارهای برای رهایی از سختیها و شداید زندگی فردی و اجتماعی خود هستید، بدانید مسیری که برای زندگی برگزیدهاید، به شهادت فطرت، عقل، وجدان، عواطف و ارزشهای انسانیتان، نادرست است. عقل، فطرت و وجدانتان حکم میکند که باید به امور فردی و اجتماعی، مانند نیاز فقرا و مساکین توجه کرد و به فکر آنها هم بود. عافیت و راحتی ما در جامعه به عافیت و راحتی آنها بسته است.
بنابراین، سرّ خداپرستی و تقرب به خدا در این است كه انسان، فقر و نداری مطلق خود را در برابر خداوند بهخوبی دریابد تا بتواند دیگران را نیز در آنچه ملک خداست و ملک مطلق او نیست و خداوند چند صباحی در اختیارش قرار داده است، شریک کند. گو اینكه ما برای تحصیل بعضی از این امور، زحمت كشیدهایم، اما باز هم از آنِ ما نیست و فقط امانتی الهی در دست ماست. همان زحمتی هم كه كشیدهایم، با قدرت اندیشه، تدبیر، بازو، سلامتی و نیرویی بوده که خداوند به ما عطا کرده است. آنچه با این شرایط به دست ما رسیده است، از ما نیست. ادعای مالکیت،
1. فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ * وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ * فَكُّ رَقَبَةٍ * أَوْ إِطْعَامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ * یَتِیمًا ذَا مَقْرَبَةٍ * أَوْ مِسْكِینًا ذَا مَتْرَبَةٍ (بلد، 11ـ16).
با بندگی خداوند سازگار نیست. طبیعی است حرص در جمعآوری و بخل ورزیدن در هزینه کردن آن نیز معقول نیست و با بندگی، ناسازگار است. قرآن کریم، انصار، یعنی کسانی از مردم مؤمن و ایثارگر مدینه را که از این صفات ناپسند به دور بوده و در صدر اسلام، با سخاوتمندی، مهاجران به مدینه را در زندگی خویش شریک کردند و از اموال خود به آنها بخشیدند، درحالیکه خود بدانها نیازمند بودند، چنین میستاید: وَالَّذِینَ تَبَوَّؤا الدّارَ وَالإِیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ وَلا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمّا أُوتُوا وَیُؤثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون.(1)
این، همان مقام فلاح و رستگاری است.
1. حشر (59)، 9.