ثُمَّ خَلِّصْ ذَلِكَ كُلَّهُ مِنْ رِئَاءِ الْمُرَآئِینَ وَسُمْعَةِ الْمُسْمِعِینَ، لا نُشْرِكُ فِیهِ أَحَداً دُونَكَ وَلا نَبْتَغِی فِیهِ مُرَاداً سِوَاك؛ خداوندا، تمام آنچه را از تو تقاضا کردم، از هر نوع ریا، سمعه و شرک خالص گردان، بهگونهایکه در آن و در مراد و خواستهام جز تو نباشد.
حضرت(علیه السلام)، در این فراز از دعا باز هم همان بحث را مطرح فرمودند که پیشازاین، با عنوان حسن فاعلی و خلوص در نیت، اشاره شده بود. به نظر ایشان صِرف انجام عمل، گو اینکه عمل خوب و نیکو باشد، کفایت نمیکند؛ چراکه رضایت خداوند متعال در انجام اعمال صالحی است که با حسن فاعلی نیز همراه است؛ یعنی بنده خدا، برای اینكه از این اعمال نیکویش بهرهمند شود و از فضیلتهای ماه مبارک رمضان حداكثر استفاده را ببرد، باید نیت او نیز در آن عمل، صحیح باشد. عمل آمیخته با ریا و سمعه، هرچند در ظاهر عملی نیکو و پسندیده به نظر آید، مذموم و در پیشگاه خداوند متعال، بیارزش و مردود است. به همین دلیل در پیشگاه خداوند عرضه میدارد: خداوندا! به ما توفیق بده و حافظ عباداتمان باش تا چون ریاكاران و اهل سُمعه نباشیم و قصد و نیتمان در اعمال و عبادات این ماه مبارک، باخبر شدن و خوشامد دیگران و بهرههای دنیوی و غیرخدایی نباشد؛ چراکه این امور، عمل را بیارزش خواهد ساخت.
مقصود از ریا انجام عمل برای غیرخدا و مقصود از سمعه انجام عمل بهقصد باخبر شدن دیگران است.
چنین نیاتی با قصد قربت و عبادی بودن عمل منافات دارد و عمل را باطل میکند. البته این نوع قصد و نیت گاه صرفاً موجب بطلان عمل است؛ یعنی ارزش عمل صفر است، اما گاهی اثرش بالاتر از این است؛ یعنی نهتنها عمل بیارزش میشود، بلكه ارزش منفی پیدا میکند و عقاب هم خواهد داشت؛ مثلاً نمازگزاری که به این قصد نماز بخواند که دیگران از نمازش خوششان بیاید و از آن تعریف کنند، نهتنها نمازش باطل میشود، بلکه مرتكب گناه شده است و معاقب خواهد بود.
نکته دقیقتر آنکه ریا در عبادتِ واجب، خودْ گناه و نوعی شرك است؛ گو اینكه شرك به معنای بتپرستی نیست، ولی درهرحال ما در قصد و نیتمان برای خداوند شریک قرار دادهایم؛ در کنار خدا که برایش عبادت کردهایم، سهمی نیز برای دیگران قایل شدهایم تا آنها هم خوششان بیاید و از ما تعریف كنند. البته در اعمال توصّلی كه قصد قربت در آنها شرط نیست، صرفاً عمل بیارزش میشود؛ مثلاً کارهای عامالمنفعه، از قبیل مدرسه و بیمارستانسازی و...، اگر با قصد ریایی و سمعهای انجام شود یا برای به دست آوردن موقعیتهای سیاسی یا اجتماعی و... انجام شود، باعث میشود که عمل از ارزش بیفتد؛ اما فرد در هیچکدام از این موارد، گناهی مرتکب نشده است.(1)
1. حتی در عبادات هم گاهی قصد و نیتی غیرعبادی، البته از نوع منافع عقلایی شرعی و شخصی، با عمل همراه است، ولی چون ریا نیست باعث بطلان عبادت نمیشود؛ مثلاً وضو گرفتن برای نماز با آب خنك در هواى گرم تابستان تا هم برای نماز وضو گرفته باشد و هم خنکتر شود؛ وضو گرفتن برای نماز با آب گرم یا در حمام در زمستان تا ضمناً بدنش هم گرم بشود؛ در روزه، علاوه بر عبادت و قصد تقرب به خداوند، سلامت جسمی و روحی خود را نیز در ضمن آن در نظر داشته باشد؛ در چنین مواردی فقهای بزرگوار فرمودهاند: اگر نیت اصلی، انجام آن عبادت باشد و در کنارش قصد خنکی یا گرم شدن هم داشته باشد، چون نیت ریایی نیست، مانعی ندارد و موجب بطلان عبادت نمیگردد و اگر نیت اصلی اموری غیرعبادی باشد و انجام عبادت در نیتش ضمیمه شود، یا نیت در هر دو طرف مساوی باشد، موجب بطلان عبادت خواهد شد. ولی برخی از فقهای قدیم، حتی در این موارد نیز به بطلان فتوا دادهاند.
مسئله دیگری که مورد بحث قرار گرفته، این است که درجه خلوص نیت در عبادات چه تأثیری در قبولی و عدم قبولی یا بطلان عبادت دارد. از آیات شریفه قرآن و روایات معصومین(علیهم السلام) استفاده میشود که اگر در کنار عبادتی که برای خداوند انجام میشود، رغبت به تنعمات الهی در بهشت و نجات از عذاب الهی در جهنم نیز در قصد و نیت انسان دخیل باشد، نهتنها ضرری به عبادت نخواهد زد، بلکه امری پسندیده است. در این آیات شریفه و مانند آن به این مهم تصریح شده است: ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْیَةً إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِین؛(1) «پروردگارتان را به زاری و نهانی بخوانید که او متجاوزان را دوست ندارد». إِنَّهُمْ كَانُوا یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَیَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا وَكَانُوا لَنَا خَاشِعِین؛(2) «آنان (زکریا و خانوادهاش(علیهم السلام)) در کارهای نیک شتاب میکردند و ما را از روی رغبت و بیم میخواندند و در برابر ما فروتن بودند».
بعضی از مفسران اهل تسنن، مانند فخر رازی، مدعیاند که متكلمان مسلمان اجماعاً چنین عبادتی را باطل میدانند؛ زیرا عبادت باید خالص برای خدا و با نیت اطاعت از او انجام گیرد. غالب علمای اسلام، بهخصوص متكلمین و دیگر علمای شیعه چنین عبادتی را باطل نمیدانند، ولی معتقدند چنین نیتی از ارزش عبادت خواهد كاست؛ یعنی خضوع و خشوعش برای خداست تا هم به او تقرب جوید و هم خداوند او را از تنعمات بهشتش بهرهمند کند و از عذاب جهنمش برهاند.
1. اعراف (7)، 55.
2. فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ یَحْیَى وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كَانُوا یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَیَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا وَكَانُوا لَنَا خَاشِعِینَ (انبیاء، 90).
البته اگر انسان براثر کسب معارف الهی، مراقبات و تمرینات عملی بسیار، به جایی برسد که عبادت را تنها برای خداوند انجام دهد و در قبال آن حتی بهشت و جهنم هم در نظرش نباشد، مرتبهای بسیار عالی و توفیقی بس گرانبهاست که نصیب هرکس نمیشود. توفیق برتر آن است که انسان به مرتبهای صعود کند که اگر بداند خداوند در برابر عباداتش او را به جهنم میبرد، باز هم عبادت کند. این مراتب، مراتب بسیار بلندی برای امثال حضرت مولیالموحدین امیرالمؤمنین(علیه السلام) است که حتی فرضش نیز برای افراد عادی آسان نیست. فقط از چنان انسان برجستهای ساخته است که به خداوند عرضه بدارد: إِلَهِی مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ عِقَابِكَ وَلاَطَمَعاً فِی ثَوَابِكَ وَلَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُك؛(1) «بارپروردگارا، من نه به دلیل ترس از عقاب و عذاب تو و نجات از آن، تو را عبادت كردهام و نه به دلیل طمع در ثوابی که برای عبادت مقرر داشتهای، بلكه چون تو را سزاوار پرستش و عبادت یافتم، تو را عبادت میكنم».
درواقع، شخصیتی چون علی مرتضی(علیه السلام) خداوند متعال را چنان موجودی یافته است که در برابر او چیزی جز عبادت شایسته نیست. دسترسی به آن مراتب عالیه برای ما میسور نیست، اما خوب است همین مقدار بدانیم که چنین مراتبی نیز برای انسان متصور است! این دانایی باعث ایجاد انگیزه در انسان میشود، و طی مسیر را آسانتر خواهد ساخت. درنتیجه او به دنبال ازدیاد معرفت و سپس محبت نسبت به خداوند خواهد رفت. اگر در انسان محبت به خدا زنده شود و افزایش یابد، دیگر بهشرط مزد، عبادت نخواهد کرد. محب برای کسب رضای محبوب میکوشد نه برای دریافت مزد از او؛ تلاش میکند که تمام آنچه در اختیار دارد، برای محبوب
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج41، باب 101، ص14.
صرف كند تا او فقط یك لبخند بزند، اظهار خشنودی كند، نه چیز دیگر. اگر انسان به این مرتبه از معرفت و محبت به خداوند برسد، نهتنها به دنبال مزد عبادت نیست، بلکه از خدا خجالت میكشد كه از او طلب مزد کند.
اساساً ما چرا خدا را دوست نداشته باشیم؟ مگر او چه كم دارد؟ مگر او برای ما چه چیزی را کم گذاشته است؟ مگر هرچه خوبی وجود دارد از او نیست؟ مگر همه گذشتها و بخششها از او نیست؟ مگر همه داشتههای ما از ابتدای موجودیتمان تا قیام قیامت و پسازآن، عطایای او نیست؟ آیا چنین كسی دوستداشتنی نیست؟ اگر قرار بر دوست داشتن باشد، چهکسی سزاوارتر از اوست؟ آیا در قبال چنین موجودی نباید خود را بدهکار همیشگی بدانیم؟ مگر انسان بدهکار از طلبکار، جز رضایت و خشنودی میخواهد؟
اگر خداوند به انسان چنین توفیق دهد و معرفتی اینچنین پیدا کند، آن وقت مانند امام سجاد(علیه السلام) در پیشگاه باعظمت خداوند عرضه خواهد داشت: خداوندا! مرا در طول ماه مبارک رمضان توفیق دادی تا از هر گناهی اجتناب كنم، هر كار خیری را كه در توانم بود، انجام بدهم، تمام جوارح و اندامهایم را برای خدمت در راه رضای تو به كار گیرم. بهعلاوه، تمام این ترک گناهها و انجام اعمال خیر، زمانی برای من نتیجهبخش است که خالص و به دور از ریا و سمعه باشد؛ پس مرا توفیق ده تا اعمالم را تنها برای تو انجام دهم.
در این بخش از بحث دو نكته قابل توجه است: یکی آنکه خداوند متعال در برابر انجام تکالیف، برای ما پاداشی در نظر گرفته است: یا گناهان ما را میبخشد، یا از نعمات خود در دنیا و آخرت ما را بهرهمند خواهد ساخت؛ درحالیکه نه از قِبَل عبادات ما بهرهای میبرد و نه از گناهان ما زیانی به او میرسد. اگر چنین است، که
هست، پس فلسفه این همه تكالیف شاق و پررنج چیست؟ چرا باید بسیاری از بندگان مخلص خداوند در راستای انجام وظایفشان، این همه خود را در زحمت و رنج بیندازند؟ اگر خداوند همه ما را، بدون انجام تکالیف بیامرزد، چیزی از او کم نخواهد شد؛ پس چرا رسیدن به مغفرت و رضایت خود را مشروط به انجام این همه تکلیف کرده است تا بزرگوارانی چون پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نیز چنان خود را به مشقت بیندازند که خداوند به ایشان تذکر دهد که خود را به رنج مینداز؟ در ابتدای سوره «طه»، خطاب به ایشان میفرماید: طه * ما أَنْزَلْنا عَلَیْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی؛(1) «ای پیامبر، ما قرآن را نازل نکردهایم(2) تا تو خود را براثر انجام عبادات بسیار به مشقت و تنگی دچار کنی».
مرحوم علامه طباطبایی(رحمه الله) در تفسیر آیات اولیه سوره مبارکه «طه» آوردهاند: وقتی سوره مبارکه «مزمل» بر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نازل شد و دستور به تهجد و شبزندهداری به ایشان داده شد، حضرت چندان برپا ایستادند و اقامه نماز کردند که کف پاهای مبارکشان زخم شد، و بهناچار بر روی پنجه پا یا بر کنارههای پا میایستادند و اقامه نماز میکردند.(3) همچنین درباره حضرت مولیالموحدین امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل است که حضرت ده سال بر روی پنجههای مبارکشان میایستادند و اقامه نماز میکردند تا جایی که تمام قدمهایشان متورم و رخسار مبارکشان زرد شد.(4)
1. طه (20)، 1ـ2.
2. عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَر(علیه السلام) قَالَ: «كَانَ رَسُولُ اللَّه(صلى الله علیه وآله) عِنْدَ عَائِشَةَ لَیْلَتَهَا فَقَالَتْ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! لِمَ تُتْعِبُ نَفْسَكَ وَقَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَكَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ؟ فَقَال(صلى الله علیه وآله): یَا عَائِشَةُ، أَ لَا أَكُونُ عَبْداً شَكُوراً؟ قَال(علیه السلام): وَكَانَ رَسُولُ اللَّه(صلى الله علیه وآله) یَقُومُ عَلَی أَطْرَافِ أَصَابِعِ رِجْلَیْهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی "طه * مَا أَنْزَلْنَا عَلَیْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى"» (ابیجعفر محمدبنیعقوببناسحاق الکلینی الرازی، اصول کافی، ج2، ص95).
3. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ذیل آیات اولیه سوره مبارکه طه.
4. میرزاحسینبنمحمدتقی النوری الطبرسی، مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل، ج4، ص118.
داستان شبزندهداریها، گریهها و نالههای شبانه و دائم بسیاری از انبیا و اولیای الهی(علیهم السلام) در آیات قرآن، روایات معصومان(علیهم السلام) و منابع تاریخی بارها بیان شده است؛ و داستان مناجاتها و گریههای طولانی حضرت امیرالمؤمنین و امام سجاد(علیه السلام) و انبیای عظام چون حضرت یحیی،(1) حضرت شعیب،(2) حضرت داوود،(3) حضرت موسی،(4)
1. حضرت یحیىبنزکریا(علیه السلام) آنقدر گریه كرده بود كه پاى چشمانش زخم شد. مادرش تكههاى کوچکی از نمد درست كرده بود تا با قرار دادن آن بر روی صورت ایشان، اشک چشمش جذب نمد شود و پوست صورتش بیشازاین لطمه نبیند (محمدباقر مجلسی، بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج14، ص166، «قصص زكریا و یحیى(علیه السلام)»).
2. حضرت شعیب(علیه السلام) که بنا بر نقلهای تاریخی بیش از سیصدسال از خداوند عمر گرفت، در طول سالهاى طولانى، آنقدر گریه كرد كه چشمهای مبارکش سه بار نابینا شد. خداوند بیناییاش را به ایشان بازگردانید، مجدداً باز گریه كرد تا چشمهایش نابینا شد. دفعه سوم جبرئیل از طرف خداى متعال نازل شد و عرضه داشت: خداوند میفرماید: ای شعیب! اگر گریههایت از ترس عذاب است، من عذاب را بر تو حرام كردم؛ اگر از شوق بهشت است، من بهشت را در اختیار تو قرار مىدهم، چرا اینقدر گریه مىكنى؟ شعیب(علیه السلام) عرض كرد: خدایا! تو مىدانى این گریهها نه براى ترس از عذاب است و نه براى شوق به بهشت؛ این گریهها به جهت شوق لقای توست. خطاب شد: پس من كلیم خودم (حضرت موسى(علیه السلام)) را خدمتكار تو قرار دادم (همان، ج12، ص380، «قصص شعیب»). بنابراین، احتمالاً یکی از حکمتهای حوادثی که برای حضرت موسی(علیه السلام) پیش آمد، مانند زدوخورد با قبطیان مصر و درنتیجه فرار از مصر، ورود به مدین و سقایى كردن براى دختران حضرت شعیب(علیه السلام)، همهوهمه، آن بود تا موسای کلیم(علیه السلام) خدمتکار شعیب نابینا(علیه السلام) شود.
3. وَاذْكُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوّابٌ (ص، 17). حضرت مولیالموحدین امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره سیره حضرت داوود نبی(علیه السلام) چنین میفرمایند: ... وَإِنْ شِئْتَ ثَلَّثْتُ بِدَاوُد(علیه السلام) صَاحِبِ الْمَزَامِیرِ وَقَارِئِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَلَقَدْ كَانَ یَعْمَلُ سَفَائِفَ الْخُوصِ بِیَدِهِ وَیَقُولُ لِجُلَسَائِهِ أَیُّكُمْ یَكْفِینِی بَیْعَهَا وَیَأْكُلُ قُرْصَ الشَّعِیرِ مِنْ ثَمَنِهَا ... (نهج البلاغه، خطبه 160).
4. حضرت مولیالموحدین امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره زندگی ساده، بیآلایش و زهد حضرت موسی کلیم(علیه السلام) میفرمایند: ... وَاللَّهِ مَا سَأَلَهُ إلاَّ خُبْزاً یَأْكُلُهُ لِأَنَّهُ كَانَ یَأْكُلُ بَقْلَةَ الْأَرْضِ وَلَقَدْ كَانَتْ خُضْرَةُ الْبَقْلِ تُرَی مِنْ شَفِیفِ صِفَاقِ بَطْنِهِ لِهُزَالِهِ وَتَشَذُّبِ لَحْمِه (همان).
حضرت عیسی(1) و مادر گرامیاش و...(علیهم السلام)، بسیار شنیدنی و عبرتآموز است. حال پرسش این است که چرا خداوند متعال، برای بندگانش، آن هم بندگانی عظیمالشأن چون انبیا و اولیای الهی(علیهم السلام) چنین زندگی مشقتباری را میپسندد؟
حقیقت و سرِّ این مسئله آن است كه انسان، زمانی به درجه والای خلیفةاللهی میرسد كه همهچیزش را در مقابل خدا ببازد؛ یعنی عبد حقیقی باشد. ما هرچه برای خودمان و دیگران موجودیتی مستقل در نظر داشته باشیم، درواقع گرفتار یك جهالت شدهایم. ما از خود هیچچیز نداریم؛ هرچه داریم مال اوست. عبودیت حقیقی به این است كه انسان این نداری، فقر، بیچارگی و ذلت ذاتی خود را درك کند و باور داشته باشد. تنها در این صورتْ لایق مقام خلیفةاللهی خواهد بود.
پس سرِّ تحمل این سختیها، بلایا، امتحانها، تکالیف، وظایف و... آن است که ما بنده بودن و هیچ بودن خودمان را خوب درک کنیم. در فرایند تبعیت و انجام تکالیف نشان خواهیم داد که آیا بنده حقیقی هستیم و تكالیف را درست و دقیق و
1. حضرت مولیالموحدین امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره سیرة مبارکه حضرت عیسیبنمریم(علیه السلام) میفرمایند: وَإِنْ شِئْتَ قُلْتُ فِی عِیسَی ابن مَرْیَم(علیه السلام)، فَلَقَدْ كَانَ یَتَوَسَّدُ الْحَجَرَ وَیَلْبَسُ الْخَشِنَ ویأکُلُ الجَسْبَ وَكَانَ إِدَامُهُ الْجُوعَ وَسِرَاجُهُ بِاللَّیْلِ الْقَمَرَ وَظِلَالُهُ فِی الشِّتَاءِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا وَفَاكِهَتُهُ وَرَیْحَانُهُ مَا تُنْبِتُ الْأَرْضُ لِلْبَهَائِمِ وَلَمْ تَكُنْ لَهُ زَوْجَةٌ تَفْتِنُهُ وَلَا وَلَدٌ یَحْزُنُهُ وَلَا مَالٌ یَلْفِتُهُ وَلَا طَمَعٌ یُذِلُّهُ دَابَّتُهُ رِجْلَاهُ وَخَادِمُهُ یَدَاه (همان). همچنین ایشان(علیه السلام) درباره زهد و دنیاگریزی حضرت عیسی(علیه السلام) میفرمایند: یَا نَوْفُ طُوبَیٰ لِلزَّاهِدِینَ فِی الدُّنْیَا الرَّاغِبِینَ فِی الْآخِرَةِ أُولَئِكَ قَوْمٌ اتَّخَذُوا الْأَرْضَ بِسَاطاً وَتُرَابَهَا فِرَاشاً وَمَاءَهَا طِیباً وَالْقُرْآنَ شِعَاراً وَالدُّعَاءَ دِثَاراً ثُمَّ قَرَضُوا الدُّنْیَا قَرْضاً عَلَی مِنْهَاجِ الْمَسِیح(علیه السلام) (همان، حکمت 104).
بدون هیچ چشمداشتی انجام میدهیم که درنتیجه لایق مقام خلیفةاللهی شویم، یا برای خودْ وجود و اراده مستقلی در برابر خداوند قایلیم که درنتیجه، بر تکالیف و کمّوکیف آن خرده میگیریم و از انجام درست و دقیق آن سر باز میزنیم. بنابراین لیاقت چنان مقام والایی را نخواهیم داشت. البته مقام خلیفةاللهی، خود دارای مراتب بیشماری است که حضرات معصوم یعنی رسول خدا و اهلبیت گرانقدرشان(علیهم السلام) در بالاترین مرتبه آن قرار دارند.
تعبد به شریعت الهی و تدین به احکام دین و دستورهای نبی مکرم اسلام(صلى الله علیه وآله) و انجام دادن دقیق و بدون چشمداشت آن، قدمبهقدم ما را در مسیر صحیح قرار خواهد داد تا راه درست تقرب را طی کنیم. این متابعتهای محدود در واجبات، ما را رام و مطیع بار میآورد؛ آرامآرام گام فراتر خواهیم گذاشت و در مستحبات و نوافل نیز مطیع خواهیم شد و عاشقانه به امر عبودیت مشغول خواهیم شد. اگر انسان اینگونه بار بیاید، دیگر عبدی سرکش و چموش نخواهد بود. عبد حقیقی باید در برابر خدا، تابع محض باشد نه طاغی و عاصی. به قول مرحوم آخوند کاشی، عبادت و نماز خواندن ما باید دستکم طوری باشد که بگوییم: «خدایا ما در برابر تو طاغی نیستیم».
مرحوم آخوند كاشی(رحمه الله) در مدرسه علمیه صدر، در اصفهان، سكونت داشتند. یك روز فردی از عشایر اطراف اصفهان آمده بود تا دم غروب نمازی بخواند. سر حوض آمد و آبی به دستوصورتش زد؛ سپس خموراستی شد که مثلاً نماز خوانده باشد. مرحوم آخوند نزد او رفت و پرسید: «تو چهكار كردی؟ این نماز بود که خواندی؟» او پاسخ داد: «نه». دوباره پرسید: «پس چهكار میكردی؟» پاسخ داد: «من فقط خواستم به خدا بگویم كه من یاغی نیستم!» مرحوم آخوند کاشی با شنیدن این کلام به گریه افتاد و فرمود: «نماز همین است!»
ما كه نماز نمیخوانیم! اگر نماز ما بهاندازهای باشد که پیامش این باشد كه بگوییم ما یاغی نیستیم و نمیخواهیم مخالفت كنیم، خودْکار بزرگی است؛ اما هواهای نفسانی، شیطان و فریبهای شیطانی نمیگذارد انسان در این کار موفق شود؛ مگر لطف و عنایت خدا به یاری انسان بیاید. خدایا تو را به حق دوستانت، آن كسانی كه عبادت خالص انجام میدهند، به ما هم توفیق ده تا گاهی عبادت خالصی انجام بدهیم و شیرینی این عبادت را بچشیم تا همیشه خواستار اینگونه عبادتها باشیم. انشاءالله.