فهرست مطالب

درس اول: مفهوم و جایگاه تزكیه

درس اول

مفهوم و جایگاه تزكیه

تزكیه و تعلیم، دو هدف اساسى انبیا

در قرآن كریم هدف از بعثت انبیا، به خصوص پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) تعلیم و تزكیه بیان شده است.(1) این دو واژه را در زبان فارسى مى‌توان به «آموزش و پرورش» ترجمه كرد؛ كه «تعلیم» را معادل «آموزش» و «تزكیه» را معادل «پرورش» قرار دهیم. البته در مورد تعلیم و آموزش باید توجه داشت كه در این بخش آنچه هدف و وظیفه اصلى پیامبران و جانشینان ایشان است، تعلیم مطالبى است كه در سعادت انسان نقش اساسى دارند و بشر خود به تنهایى به آنها دسترسى ندارد، یا به طور معمول، با وجود اهمیت فوق‌العاده‌شان، از آنها غفلت مىورزد. به عبارت دیگر، آنچه وظیفه انبیا است «آموزش معارف دینى» است. سایر علوم و فنون نیز اگرچه ممكن است اهمیت فراوانى در زندگى بشر داشته باشند، اما از چیزهایى هستند كه اولا، دست‌رسى به آنها با عقل و تجربه بشرى ممكن است و ثانیاً، نقش چندانى در سعادت واقعى انسان ندارند و بشر با ندانستن آنها چندان ضرر نمى‌كند.

با توجه به آیات قرآن، هدف بعثت انبیا را مى‌توان در دو بعد اساسى


1. بقره (2)، آیه 129 و آل عمران (3)، آیه 164.

خلاصه كرد: 1. آموزش معارف دین؛ 2. پرورش و تربیت انسان. این دو وظیفه در وهله اول بر عهده انبیا و بعد از ایشان بر دوش اوصیاى آنان مى‌باشد؛ از جمله، ائمه اطهار(علیهم السلام) كه اوصیاى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) هستند به انجام این وظیفه قیام كرده‌اند. پس از ائمه(علیهم السلام) نیز علما و تربیت یافتگان مكتب اهل بیت(علیهم السلام) این وظیفه را بر عهده دارند.

وظیفه اصلى انبیا، تربیت انسان براى ترقى و تكامل معنوى و روحى، و رسیدن به هدف نهایى است كه از خلقت انسان در نظر بوده است؛ یعنى نزدیكى و قرب به خداى متعال.

علما، متولیان امر تزكیه و تعلیم، پس از انبیا

نیاز به «تعلیم و تربیت»، این دو هدف اساسى بعثت انبیا نه تنها امروزه مرتفع نشده است، كه با پیچیده‌تر شدن زندگى و تمدن بشرى افزون‌تر نیز گردیده است. پیش از این اگر كسى مى‌خواست آنچه را كه در زمینه معارف دینى براى او لازم است و او را از انحراف فكرى و عقیدتى مصون مى‌دارد فرا بگیرد، كافى بود چند صباحى به مكتب‌خانه‌اى برود و قرآن و اصول و فروع دین را در سطحى ساده بیاموزد. اما امروزه نیاز ما به آموزش مسایل دینى تا بدان حد وسعت یافته، كه اگر تمام عمر خود را صرف آموختن این مسایل كنیم، باز هم به فراگیرى تمام آنچه براى سعادت لازم است، قادر نخواهیم بود.

امروزه همان‌گونه كه علوم مادى گسترش یافته و به رشته‌هاى گوناگون تخصصى تقسیم گردیده، علوم و معارف دینى نیز رشد و گسترشى چشم‌گیر داشته و به رشته‌هاى مختلفى تقسیم گردیده است. امروزه شاخه‌هاى علوم اسلامى آن قدر متنوع و گسترده است كه براى متخصص شدن در هر یك از

رشته‌هاى علوم اسلامى و حوزوى باید سال‌ها زحمت كشید.

آنچه گفتیم، در حوزه «تعلیم» و «آموزش» قابل فهم و تصدیق است، اما آیا در زمینه «تزكیه» و «پرورش» نیز مسأله به همین صورت است؟ وضعیتى كه در حال حاضر در جامعه بشرى شاهدیم، افت اخلاقیات و معنویت آن‌چنان بارز و چشم‌گیر است كه بسیارى از اندیشمندان در شرق و غرب عالم معتقدند بشر امروز از «بحران معنویت» رنج مى‌برد. از این رو مى‌توان گفت در این عصر، نیاز بشر به تزكیه و پرورش، به مراتب بیش از نیاز او به تعلیم و آموزش است.

خداوند انبیا را با هدف «تعلیم» و «تزكیه» بشر به رسالت مبعوث كرد: هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَكِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَة؛(1) او است آن كس كه در میان بى‌سوادان فرستاده‌اى از خودشان برانگیخت تا آیات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت بدیشان بیاموزد. انبیا و اوصیاى آنان نیز با تحمل رنج‌ها و مصایب، این رسالت را انجام دادند و رفتند. آخرین آنان نیز پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) بودند.

اما امروزه كه مردم از حضور انبیا و اوصیاى آنان بى‌بهره‌اند، چه كسى باید این بار سنگین را به دوش بكشد؟ آیا خدا و پیامبر براى این مسأله تدبیرى اندیشیده‌اند؟ این وظیفه بر دوش علماى دین است. پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) فرمودند: رَحِمَ اللّهُ خُلَفائى. فَقیلَ: یا رسولَ اللّهِ و مَنْ خُلَفاؤكَ؟ قالَ الَّذینَ یُحْیُوْنَ سُنَّتى وَ یُعَلِّمونَها عِبادَ اللّه؛(2) خدا رحمت كند جانشینان مرا. عرض شد: یا رسول اللّه، جانشینان شما چه كسانى هستند؟ فرمودند: كسانى كه


1. جمعه (62)، 2.

2. بحار الانوار، ج 2، باب 8، روایت 83.

سنّت مرا زنده مى‌كنند و آن را به بندگان خدا مى‌آموزند. گرچه در این روایت صریحاً به مسأله «تزكیه» اشاره نشده و فقط «تعلیم» ذكر گردیده، اما با توجه به این‌كه تزكیه باید براساس تعالیم دینى و وحیانى باشد، این علماى دین هستند كه باید متكفّل این امر گردند. به علاوه، «سنّت پیامبر» فقط تعلیم نبوده، بلكه به تصریح آیه، تعلیم و تزكیه در سنّت پیامبر دوشادوش یكدیگرند. بنابراین احیاى سنّت پیامبر در قیام به امر تعلیم و تزكیه، هردو، است. عملا نیز در طول تاریخ اسلام نهاد یا گروه دیگرى غیر از «روحانیت» و «حوزه»ها متصدّى امر تزكیه نبوده‌اند.

همان گونه كه در مورد خود پیامبر(صلى الله علیه وآله) مرزى بین «تعلیم» و «تزكیه» وجود ندارد، طبیعى است كه در مورد «خلفا»ى آن حضرت نیز همین‌گونه باشد.

لزوم توجه بیشتر به امر تزكیه در حوزه

در كار علما و حوزه‌هاى علمیه تعلیم و تزكیه باید همواره در كنار هم باشند و اهمیت لازم و كافى به هر دو داده شود. یكى از امورى كه آفت غفلت به آن سرایت كرده، مسایل مربوط به تزكیه و مسایل اخلاقى و معنوى است. آنچه بیشتر مایه تأسف است جاى خالى تزكیه و برنامه‌هاى تربیت اخلاقى و معنوى در حوزه است. غفلت نسبت به این مسأله، تا حدود زیادى هم‌چنان استمرار یافته و تا كنون تلاشى قانون‌مند و منظم در این زمینه در حوزه انجام نشده است.

شاید یكى از عواملى كه به این مسأله دامن زده و باعث مهجوریت اخلاق و مباحث مربوط به تزكیه و تربیت معنوى در حوزه‌ها گردیده، استنكاف بزرگان و علما و تواضع بیش از حد آنان در این زمینه است. آنان نگرانند كه مبادا به خودستایى یا مطرح كردن خویش و شهرت مبتلا شوند، و به همین روى، از

انجام این وظیفه مهم پرهیز مى‌كنند. به تعبیر دیگر، تصور مى‌شود كسى كه در صدد تربیت اخلاقى دیگران برمى‌آید، خود را تزكیه شده و بى‌نیاز از تربیت مى‌داند و بر همین اساس این شایستگى را براى خود قایل است كه براى دیگران درس اخلاق بگوید و آنان را تربیت كند. كسانى كه در صدد تهذیب نفس هستند از چنین خودستایى‌هایى گریزانند و تا حد ممكن سعى مى‌كنند خود را در معرض شهرت و تعریف و تمجید دیگران قرار ندهند.

به نظر مى‌رسد یك مسأله در این‌جا از نظر دور مى‌ماند. اگر همه بخواهند با این توجیهات از وظیفه‌اى كه در مورد تزكیه جامعه دارند طفره بروند، این مسؤولیت مهم اجتماعى بر زمین خواهد ماند. چه كسى باید این وظیفه را عهده‌دار شود؟ اگر كسانى كه مهذب‌تر از دیگران هستند از انجام این وظیفه پرهیز كنند، آن‌گاه كسانى كه صلاحیت ندارند وارد این عرصه خواهند شد؛ كه اگر زیان نداشته باشند، نتیجه مثبتى از كار آنان انتظار نمى‌رود.

اگر همه علما براى پرهیز از شهرت و ریا و... از تدریس و اظهار علم خوددارى كنند، پس چه كسى باید عهده‌دار امر تدریس و تعلیم گردد؟! مسأله تزكیه نیز به همین صورت است. اگر همه افراد وارسته، به منظور پرهیز از خودنمایى و خودستایى، از نصیحت و راهنمایى دیگران و گفتن درس اخلاق خوددارى كنند، این تكلیف خطیر بر زمین خواهد ماند؛ هم‌چنان كه متأسفانه تا كنون بر زمین مانده و اقداماتى كه انجام شده و مى‌شود به هیچ وجه كافى نبوده و نیست. حتماً كسانى باید از باب واجب كفایى به این مهم اقدام كنند تا جایى كه احساس شود به قدر كفایت رسیده است.

بنده نیز صلاحیت انجام این كار را براى خود قایل نیستم و خود را به تربیت محتاج‌تر از دیگران مى‌بینم؛ اما از خود مى‌پرسم، اگر براى انجام این

تكلیف اقدامى نكنم آیا فرداى قیامت مؤاخذه نخواهم شد؟ گرچه بزرگانى در حوزه درس اخلاق دارند، ولى به نظر مى‌رسد نیاز حوزه‌اى با این عظمت، با این تعداد جلسات برطرف نمى‌شود. از این رو امثال بنده، با همه ضعف‌ها و نقص‌هایى كه در خود سراغ داریم، به ناچار و از سر انجام تكلیف وارد این عرصه مى‌شویم و در حد وسع و توان خود به انجام این وظیفه اقدام مى‌كنیم.

مفهوم تزكیه

«تزكیه» واژه‌اى عربى است و در زبان فارسى، لفظ واحدى كه دقیقاً معناى آن را برساند و معادل آن باشد، سراغ نداریم. مفاهیمى از قبیل: شكوفایى استعدادها، بالندگى، و رشد و كمال یافتن، در معناى «تزكیه» مندرج است. قرآن این مفهوم را در مقابل «تدسیه» به كار برده است؛ آن‌جا كه مى‌فرماید: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكّاها. وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها.(1)

مورد اصلى استعمال این كلمه در پرورش درخت است؛ زمانى كه باغبانى به درخت رسیدگى مى‌كند، آن را هرس نموده، آب و خاك و نور مناسب آن را تأمین مى‌كند تا درخت رشد كرده و به ثمر برسد. در این كارِ باغبان، هم جهت اثباتى هست و هم جهت سلبى. براى رشد درخت، از یك سو دادن آب و كود و فراهم كردن نور و حرارت كافى لازم است و از سوى دیگر، قطع شاخه‌هاى اضافه و هرس كردن آن نیز ضرورى است.

تزكیه در مورد انسان نیز همین دو بعد را دارد؛ هم لازم است چیزهایى را در نفسْ ایجاد كنیم و هم لازم است چیزهایى را بزداییم و از بین ببریم. این، جهت تشابه تزكیه درخت و تزكیه انسان است؛ اما این دو، تفاوت‌هایى نیز دارند.


1. شمس (91)، 9ـ10.

ویژگى‌هاى تزكیه در مورد انسان

1. ارادى و اختیارى بودن: یكى از تفاوت‌هاى اساسى تزكیه درخت و تزكیه انسان در مورد اراده و اختیار است. درختى كه باغبان تربیت مى‌كند از خود اراده‌اى ندارد. این باغبان است كه مطابق خواست و اراده خود به درخت رسیدگى مى‌كند؛ به آن آب و كود مى‌دهد و شاخ و برگ زاید آن را قطع مى‌كند.

اما تزكیه انسان این گونه نیست، بلكه با اراده و اختیار خودِ او انجام مى‌گیرد. كسى نمى‌تواند انسان را با اجبار و تحمیل به سوى رشد و خوبى‌ها رهنمون شود و بى آن‌كه خود بخواهد او را بهشتى كند. قرآن كریم در مورد هدایت، خطاب به پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله)مى‌فرماید: إِنَّكَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاء؛(1) در حقیقت، تو هركس را دوست دارى نمى‌توانى راهنمایى كنى، لیكن خدا است كه هر كه را بخواهد راهنمایى مى‌كند. آرى، حتى پیامبر(صلى الله علیه وآله) با آن مقام عظیم و ولایت معنوى خود بر انسان‌ها، نمى‌تواند هركس را كه خود خواست هدایت كند. هدایت كار خدا است و هركه را او بخواهد، هدایت مى‌كند. در مورد تزكیه نیز قرآن این‌چنین مى‌فرماید: بَلِ اللّهُ یُزَكِّی مَنْ یَشاء؛(2) بلكه خدا است كه هركه را بخواهد پاك مى‌گرداند. براساس این آیه، تزكیه نیز مانند هدایت كار خدا است.

مؤمن باید متوجه باشد كه اختیار همه امور در دست خدا است و هیچ‌كارى، فعلى و حركت و سكونى بدون اذن او انجام نمى‌گیرد.

در مورد تزكیه انسان هم گرچه مى‌گوییم به اراده خود او است، اما نباید تصور كنیم كه ما مستقل از تأثیر و اراده خداوند مى‌توانیم این كار را انجام دهیم.


1. قصص (28)، 56.

2. نساء (4)، 49.

قرآن كریم گاهى تزكیه را به خدا، گاهى به پیامبر و گاهى به خود انسان نسبت مى‌دهد. در جایى مى‌فرماید: بَلِ اللّهُ یُزَكِّی مَنْ یَشاء؛(1) بلكه خدا هر كه را بخواهد پاك مى‌گرداند. در این آیه تزكیه به خدا نسبت داده شده است. در جایى دیگر مى‌فرماید: یُزَكِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَة؛(2)[ پیامبر] آنان را پاك مى‌گرداند و كتاب و حكمت بدیشان مى‌آموزد. در این آیه تزكیه را كار پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى‌داند. در جاى دیگر نیز تزكیه را به خود انسان نسبت داده، مى‌فرماید: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكّاها؛(3) به تحقیق رستگار شد كسى كه آن [نفس] را پاك گرداند. فاعل مستقل خدا است و فاعلیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و انسان با اجازه خداوند و در طول فاعلیت خداى متعال است؛ و این همان معناى توحید افعالى است.

یكى از تفاوت‌هاى اساسى تزكیه انسان و تزكیه درخت، در داشتن و نداشتن اختیار است. درخت از خود اختیارى ندارد و نمى‌تواند در مقابل عمل باغبان كه در صدد تزكیه آن برمى‌آید، مقاومتى نشان دهد و یا انتخابى داشته باشد. اما تزكیه انسان امرى ارادى و اختیارى است. كسى نمى‌تواند بر انسان تأثیر قهرى و جبرى داشته باشد و انسان بخواهد و نخواهد او را به سمت و سویى خاص ببرد. كمال انسان در آن است كه با «اراده و اختیار خود» راه صحیح را انتخاب كند و در مسیر خوبى و صلاح طى طریق نماید.

از همین رو كسى كه به امر تزكیه انسان‌ها مبادرت مىورزد، باید زمینه‌اى فراهم آورد كه آنان با اراده و اختیار خود در جهتِ نیل به كمالات انسانى


1. نساء (4)، 49.

2. آل عمران (3)، 164.

3. شمس (91)، 9.

تلاش كنند. «اراده» فعل خود انسان است و كسى نمى‌تواند آن را در انسان ایجاد كند، اما مربى مى‌تواند مقدماتى را فراهم كند كه توجه متربّى به خوبى‌ها و كمالات معطوف گردد و به اراده كردن آنها تشویق شود.

بنابراین معناى تزكیه انسان این است كه كسانى در صدد برآیند و براى دیگران زمینه‌اى فراهم كنند كه آنان با اراده خود به سوى خوبى‌ها و كمال سوق داده شوند؛ برخلاف تزكیه درخت، كه امرى قهرى است و بى هیچ‌گونه دخالتى از ناحیه خود درخت، اتفاق مى‌افتد.

2. امكان «خودتزكیه‌گى»: تفاوت مهم دیگر بین تزكیه انسان و تزكیه درخت این است كه انسان برخلاف درخت مى‌تواند «خودتزكیه» باشد. درخت خود نمى‌تواند زمینه رشد و نمو و تكامل خود را فراهم كند، اما چنین امكانى براى انسان وجود دارد. براى تزكیه، درخت راهى ندارد جز این‌كه چشم به راه باغبانى باشد، اما انسان همان‌گونه كه مى‌تواند «خودآموز» و «خودتعلیم» باشد، مى‌تواند «خودپرور» و «خودتزكیه» نیز باشد. البته تأثیر و كمك «معلم» و «مربى» در امر «تعلیم» و «تربیت» غیرقابل انكار است؛ اما انسان همیشه و ضرورتاً نباید در هر مرحله و هر زمینه‌اى منتظر معلم و مربى باشد. در بسیارى از موارد و مراحل، امكان «خودآموزى» و «خودپرورى» براى انسان وجود دارد و در بسیارى از مراحل و مراتب تزكیه و تكامل، نمى‌توان نایل نشدن به آنها را به گردن نبود استاد و مربى انداخت. اگر شنیده‌ایم، بى‌استاد و مراد نباید راه طریقت و سیر و سلوك را در پیش گرفت.

بى پیر مرو تو در خرابات *** هر چند سكندر زمانى

باید بدانیم كه این امر مربوط به مراتب عالى خودسازى و تزكیه نفس است. بسیارى از مراحل و مراتب سیر و سلوك و تزكیه نفس، بى‌استاد و مربى

نیز قابل دست‌رسى است. كمبودها، نقص‌ها و ضعف‌ها در این مراتب و مراحل را نباید ناشى از نبود استاد و مربى دانست؛ كه این، نوعى فرافكنى و عذرى غیرموجه است. در این مراحل؛ آیات قرآن، احادیث و معارف اهل بیت(علیهم السلام) و كتاب‌هاى علما و بزرگان اخلاق و سیر و سلوك مى‌توانند جاى خالى استاد را پر كرده و سالك را كفایت كنند.