فهرست مطالب

درس بیست و دوم: نماز، سرّ تكامل

 

درس بیست و دوم

نماز، سرّ تكامل

سرّ مكتوم؟!

اشاره كردیم كه آنچه موجب تكامل انسان و رشد معنوى او مى‌شود، در سه بخش قابل دسته‌بندى است: دسته اول، امورى است كه مستقیماً به خداى متعال ارتباط دارد. دسته دوم، كارها و وظایفى است كه به خود انسان بازمى‌گردد. بخش سوم نیز مسایلى است كه مربوط به دیگر انسان‌ها و حتى گاه حیوانات و چیزهاى دیگر است.

در بخش افعالى كه مستقیماً مخاطب و متعلَّق آنها خود خداى متعال است، مشخص‌تر، مؤثرتر و مفیدتر از همه، «نماز» است. بعضى مى‌پندارند براى این منظور، پیمودن راه كمال، نسخه‌هایى سرّى و رمزآلود وجود دارد كه فقط برخى افراد از آن اطلاع دارند و بقیه از آن محرومند! شاید این تصور از فریبنده‌ترین دام‌هایى باشد كه شیطان بر سر راه طالبان كمال انسانى و معنویت مى‌گستراند. چنین گمانى نابخردانه و ناصحیح است. به عكس، آنچه در تكامل انسان بیشتر از سایر امور تأثیر دارد، در كتاب‌هاى آسمانى و معارف وحیانى نیز بیشتر بر آن تأكید شده است. براین اساس ما باید در معارف وحیانى دقت كنیم و ببینیم بر كدام امور تأكید بیشترى شده، تا همت و توجه بیشترى به آنها معطوف داریم.

اهمیت نماز در قرآن

براساس تحلیل مذكور، اگر ما قرآن كریم را مرور كنیم، خواهیم دید كه در آن به هیچ چیز به اندازه نماز اهمیت داده نشده است. این فریضه بر همه پیروان شرایع پیشین نیز واجب بوده و تمامى انبیا بر آن تأكید كرده‌اند. در این‌جا مناسب است برخى از این آیات را با هم مرور كنیم:

ـ دعاى حضرت ابراهیم(علیه السلام) به پیشگاه خداى متعال این است كه: رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی؛(1) پروردگارا، مرا برپادارنده نماز قرار ده و از فرزندان من نیز.

ـ در آیه‌اى دیگر از قول حضرت ابراهیم(علیه السلام) چنین مى‌فرماید: رَبَّنا إِنِّی أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِواد غَیْرِ ذِی زَرْع عِنْدَ بَیْتِكَ الُْمحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاة؛(2) پروردگارا، من [یكى] از فرزندانم را در درّه‌اى بى‌كِشت، نزد خانه محترم تو سكونت دادم؛ پروردگارا، تا نماز را به پا دارند.

ـ در اولین وحیى كه به حضرت موسى(علیه السلام) مى‌شود، نماز مورد تأكید قرار مى‌گیرد: إِنَّنِی أَنَا اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدْنِی وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِی؛(3) منم، من، خدایى كه جز من خدایى نیست، پس مرا پرستش كن و به یاد من نماز برپا دار.

ـ حضرت عیسى(علیه السلام) در حالى كه هنوز چیزى از تولدش نگذشته، در گهواره سخن از نماز مى‌گوید: إِنِّی عَبْدُ اللّهِ آتانِیَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا. وَ جَعَلَنِی مُبارَكاً أَیْنَ ما كُنْتُ وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَیًّا؛(4) منم بنده


1. ابراهیم (14)، 40.

2. همان، 37.

3. طه (20)، 13ـ14.

4. مریم (19)، 30ـ31.

خدا، به من كتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است؛ و هرجا كه باشم مرا با بركت ساخته، و تا زنده‌ام به نماز و زكات سفارش كرده است.

ـ از جمله سفارش‌هاى حضرت لقمان به پسرش، «نماز» است: یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاة؛(1) اى پسرم! نماز را بر پا دار.

ـ به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نیز این گونه خطاب مى‌شود: اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْكَ مِنَ الْكِتابِ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللّهِ أَكْبَر؛(2) آنچه از كتاب به سوى تو وحى شده است بخوان، و نماز را بر پا دار، كه نماز از كار زشت و ناپسند باز مى‌دارد، و قطعاً یاد خدا بالاتر است.

نماز در آینه روایات

در روایات اسلامى نیز بر این فریضه بزرگ بسیار تأكید گردیده و آثار و ثمراتى بسیار مهمّى براى آن برشمرده شده است. از باب تذكر و براى تیمّن و تبرك، برخى از این روایات را مرور مى‌كنیم:

ـ روایت مشهورى است كه حضرت مى‌فرمایند: اَلصَّلوةُ عَمُودُ الدّین؛(3)نماز ستون دین است. عمود در عربى به آن چوب یا آهنى گفته مى‌شود كه هنگام برپا كردن خیمه و چادر، در وسط آن قرار داده مى‌شود. بدیهى است كه اگر عمود خیمه را بردارند تمامى خیمه بر روى زمین خواهد افتاد. در این روایت نیز حضرت از باب تشبیه مى‌فرماید، نسبت دین و نماز نیز به همین صورت است كه اگر نماز را از دین بردارند دیگر دینى باقى نخواهد ماند!


1. لقمان (31)، 17.

2. عنكبوت (29)، 45.

3. بحار الانوار، ج 82، باب 1، روایت 36.

ـ امام صادق(علیه السلام) مى‌فرمایند: اَوَّلُ ما یُحاسَبُ عَلَیْهِ الْعَبْدُ الصَّلوةُ فَاِذا قُبِلَتْ قُبِلَ سائِرُ عَمَلِهِ وَ اِذا رُدَّتْ عَلَیْهِ رُدَّ عَلَیْهِ سائِرُ عَمَلِه.(1) مى‌فرماید، اولین چیزى كه روز قیامت از پرونده بندگان مورد محاسبه قرار مى‌گیرد نماز است؛ اگر مورد قبول واقع شود سایر اعمالش نیز قبول مى‌شود، و اگر نمازش قبول نشود سایر اعمال او نیز پذیرفته نخواهد شد.

ـ روایت مشهور دیگرى است كه امام صادق(علیه السلام)به هنگام وفاتشان فرمودند خویشان و آشنایان را خبر كنند. هنگامى كه آنان جمع شدند، حضرت فرمودند: اِنَّ شَفاعَتَنا لَنْ تَنالَ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلوة؛(2) به راستى، شفاعت ما هرگز شامل نخواهد شد آن كسى را كه نماز را سبك بشمارد.

آیات و روایات بسیار فراوانى در این زمینه وجود دارد كه همگى آنها بیان‌گر اهمیت فوق‌العاده و ممتاز و بى‌بدیل نماز هستند. مهم‌ترین عملى كه مى‌تواند انسان را به خداى متعال نزدیك كند نماز است.

سرّ «خیرالعمل» بودن نماز

چگونه است كه از بین همه اعمال، نماز «خیرالعمل» و بهترین وسیله براى تقرب و تكامل و فلاح است؟ با آنكه نماز در مقایسه با آنها بسیار ساده‌تر و آسان‌تر است؛ پس چرا اهمیتش از همه آنها بیشتر است؟ «نماز» را در مقایسه با «جهاد» در نظر بگیرید. جهاد كارى است بسیار مشكل كه با رنجها و خطرهاى فراوان از قبیل: تشنگى، گرسنگى، خستگى، مجروحیت، قطع عضو و كشته شدن همراه است. در مقابل، نماز كارى ساده است كه حداكثر چند لفظ


1. همان، روایت 64.

2. همان، روایت 63.

را بر زبان جارى مى‌كنیم و خم و راست مى‌شویم! با این حال، نماز «خیرالعمل» دانسته شده است!

در توضیح این امر باید به این مسأله توجه كرد كه «حقیقت عبادت این است كه انسان در مقابل معبود حقیقى، همه چیز خود را تسلیم كند». اشكال بزرگ و مانع اساسى تكامل بسیارى از ما این است كه ما در مقابل خدا، براى خودمان نوعى «ربوبیت» و «صاحب‌اختیارى» قایل هستیم. فكر مى‌كنیم خودمان كسى هستیم، قدرت و هوش و استعدادى داریم و صاحب مال و ثروتى هستیم. به خصوص اگر مقام و موقعیت اجتماعى نیز داشته باشیم، احساس «انانیت» و «استقلال» به اوج خود مى‌رسد. بسیارى از ما به جاى «خداپرستى» به «خودپرستى» مشغولیم و به جاى آن كه «تسلیم خدا» باشیم، «تسلیم خود» و هواى نفس خویش هستیم!

اكنون مى‌گوییم، فلسفه اساسى نماز این است كه ما این «خودپرستى»ها را كنار بگذاریم و همه وجودمان را تسلیم خدا كنیم و از «خود» و هر چیز دیگرى، رویمان را تنها به سوى «خدا» بگردانیم: وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِین؛(1) من از روى اخلاص، پاك دلانه روى خود را به سوى كسى گردانیدم كه آسمان‌ها و زمین را پدید آورده است؛ و من از مشركان نیستم. نماز وسیله‌اى است براى آن كه انسان متواضعانه در برابر خداى متعال بایستد و بر آستان او سر بر خاك بگذارد و تسلیم محض خدا شدن را تمرین كند. نماز میدان تمرین و سكّوى پرشى است براى آن كه انسان همه چیز خود و زندگى و مرگ خویش را براى خدا قرار دهد و تسلیم او كند. نماز تمرین تسلیم است. نماز براى آن است كه حقیقت عبودیت كه همان


1. انعام (6)، 79.

تسلیم است در انسان پرورش یابد و به آن‌جا برسد كه نه به زبان، بلكه به دل و با تمام وجود بگوید: أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلّه؛(1) من خود را تسلیم خدا نموده‌ام.

این كه انسان همه هستى خود و متعلّقات خویش را به خدا بازگرداند و اعتراف كند كه هیچ‌یك از اینها از آنِ من نیست و همه متعلّق به تو است و باید در اختیار تو باشد و در راه تو صرف شود، حقیقتى است كه در نماز تمثّل و تجسّم پیدا مى‌كند. نماز این حالت را در انسان تقویت كرده و پرورش مى‌دهد. بسیارى از حركات ظاهرى كه رنگ و بوى بندگى در آنها كاملا مشهود است، در نماز پیش‌بینى شده است؛ ایستادن با احترام عبد در برابر مولا، خم شدن و تعظیم كردن، بر خاك افتادن و سجده كردن، دست‌ها را براى عرض حاجت بلند كردن (قنوت) و همه چیز را پشت سر انداختن به هنگام گفتن تكبیرة‌الاحرام. اذكار و قرائت‌هاى نماز نیز یا عرض حاجت و نیاز بنده به مولا است یا شكر و سپاس بنده در برابر مولا و یا مدح و ثناى بنده از مولا. از این رو ظواهر نماز، از افعال و اذكار، طورى طراحى شده كه اظهار عبودیت محض و تسلیم كامل در برابر خدا باشد.

سرّ آن كه تا این حد به نماز اهمیت داده شده، این است كه نماز بهترین وسیله‌اى است كه مى‌تواند هدف آفرینش، یعنى رفع انانیت و ایجاد روحیه بندگى را به منصه ظهور برساند. هیچ یك از اعمال عبادى دیگر، ظرفیت‌هایى را كه نماز در این زمینه دارد، دارا نیستند. نماز عبادتى جامع است كه مى‌تواند تمام وجود انسان، از جهات بدنى و ظاهرى گرفته تا جهات ذهنى و قلبى و باطنى، همه و همه را در خدمت عبودیت قرار دهد؛ و این است سرّ این‌كه در بین همه اعمال، نماز است كه «خیر العمل» نام گرفته است.


1. آل عمران (3)، 20.

نمازهاى بى‌روح!

اما اگر حقیقتاً نماز بهترینِ اعمال است و این همه در رشد و تعالى معنوى انسان تأثیر دارد، پس چرا ما با وجود این‌كه نماز مى‌خوانیم، آثار آن را در وجود خود مشاهده نمى‌كنیم؟! در روایات ما آمده است كه: اَلصَّلوةُ معراج المؤمن؛(1) نماز معراج مؤمن است؛ پس چرا ما سال‌ها نماز مى‌خوانیم و حتى یك بار نیز احساس نمى‌كنیم به معراج رفته باشیم؟! قرآن مى‌فرماید: إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر؛(2) همانا نماز از كار زشت و ناپسند باز مى‌دارد؛ پس چرا ما نماز مى‌خوانیم، ولى این همه مرتكب گناه و اعمال زشت مى‌شویم؟!

پاسخ این است كه ما «نماز» نمى‌خوانیم. آنچه ما به جا مى‌آوریم صورت ظاهرش شبیه نماز است و ما تنها اداى نماز را در مى‌آوریم! بسیارى از ما مسایلى را كه در فرصت‌هاى دیگر نمى‌توانیم به آنها فكر كنیم به وقت نماز موكول مى‌كنیم تا در حین نماز به تحلیل و بررسى آنها بپردازیم! كسانى كه اهل معامله و كسب و كار هستند، در حین نماز به حساب طلب‌كارى‌ها و بدهكارى‌ها و چك و سفته‌هایشان رسیدگى مى‌كنند! آیا به راستى اینها نماز است كه ما مى‌خوانیم؟!!

نمازهایى كه ما مى‌خوانیم نه تنها موجب تكامل ما نمى‌شود، كه ما باید از آنها توبه كنیم! گناهانمان كه جاى خود دارد، ما باید از عبادت‌ها و نمازهاى خودمان به درگاه خداى متعال توبه و استغفار كنیم!

اگر انسان در حالى كه در نماز به زبان «اللّه اكبر» مى‌گوید و به بزرگ‌تر بودن خداوند از هر چیز دیگرى گواهى مى‌دهد، در ذهن و قلبش به كسى و


1. بحار الانوار، ج 82، باب 2، روایت 1.

2. عنكبوت (29)، 45.

چیزى دیگر امید دوخته؛ این بدان معنى است كه آن كس یا چیز را مهم‌تر و بزرگ‌تر از خدا مى‌داند. آن‌گاه آیا این ـ نعوذ بالله ـ به بازى گرفتن و مسخره كردن خدا نیست؟!! آیا ـ نعوذ بالله ـ خداى متعال به اندازه یك انسان معمولى ارزش ندارد كه ما به هنگام نماز و در حالى كه با او سخن مى‌گوییم، روى دلمان به هر سمت و سویى هست جز خدا؟!!

این‌كه ما از نمازهایمان بهره‌اى نمى‌بریم و رشد و تكاملى از ناحیه آن در خود احساس نمى‌كنیم علتش این است كه نمازهاى ما واقعاً نماز نیست. آنچه كه حقیقتاً انسان را به خدا نزدیك مى‌كند این است كه دل و قلبش با خدا مرتبط شود. این ظواهر بایستى در واقع نمودى از آن توجه و ارتباط قلبى باشد. حقیقت و روح نماز همان توجهات قلبى است و بدون آن، نماز كالبدى مرده است. آیا از كالبد مرده امید حركت و تأثیرى هست؟!

ما به ارزش و اهمیت نماز پى نبرده‌ایم، وگرنه چیزى و عملى بهتر از نماز نمى‌تواند انسان را به خدا نزدیك كند. اشكال نمازهاى ما این است كه «نماز» نیست؛ اگر «نماز» حقیقى شد آن‌گاه خواهیم دید كه چه آثار و بركاتى هم براى زندگى دنیایمان و هم براى ترقى و تكامل معنوى و روحیمان دارد.