یكى از آیاتى كه در قرآن كریم وجود دارد و مىتوان آن را با بحث ما مرتبط دانست این آیه شریفه است: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا یَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُم؛(1) اى كسانى كه ایمان آوردهاید، به خودتان بپردازید. هرگاه شما هدایت یافتید، آن كس كه گمراه شده است به شما زیانى نمىرساند.
مرحوم علامه طباطبایى در جلد ششم تفسیر المیزان در ذیل این آیه شریفه، بحثى بسیار مفصل و پرمایه را درباره معرفت نفس، مراتب آن و اینكه نتیجه این معرفت به معرفت اللّه و معرفت حقیقى الهى مىانجامد، مطرح فرمودهاند كه شایان توجه و استفاده است. «عَلَیْكُمْ اَنْفُسَكُم»، مىتواند چند معنا یا چند مرتبه از توجه را متضمن باشد. البته برخى از این معانى، «ظاهر» آیه محسوب مىشود و برخى دیگر را مىتوان از «بطون» آیه تلقى كرد.
یكى از معانىاى كه مىتوان به ظاهر آیه نسبت داد این است كه بگوییم مقصود آیه این است كه: به عیبها و اشكالات خودتان بپردازید و به دنبال عیوب و اشكالات دیگران نباشید؛ اگر شما خودتان را اصلاح كنید، گمراهىها
1. مائده (5)، 105.
و ناهنجاریهاى دیگران به شما ضررى نمىزند. گاهى انسان تمام توجه و حواسش به محیط اطراف، جامعه و افراد دیگر است به طورى كه كاملا از خودش غافل مىشود. گاهى در خانه، مدرسه، محل كار، اداره، جاهایى كه با دیگران معاشرت داریم، با انگیزههاى مختلفى توجهمان به عیوب افراد جلب مىشود. در این حالت، انسان معمولا از حُسنها و خوبىهاى افراد غافل مىشود، به طورى كه اگر درباره افرادى كه با آنها معاشرت داریم از ما سؤال كنند اول چیزى كه در مورد آنها به ذهنمان مىآید نواقص و عیبهاى آنها است! این حالت اگر ادامه پیدا كند «ملكه عیبجویى» در انسان شكل مىگیرد و چون تمام حواسش به دیگران، آن هم عیبهاى آنان است از خود و اشكالات خود كاملا غافل است.
مىتوان گفت كه این آیه شریفه ناظر به این مسأله است. مىفرماید، به جاى پرداختن به دیگران، به خودتان بپردازید و در صدد رفع اشكالات و عیبها و نواقص خود باشید. اگر انسان این حالت را پیدا كند، دیگر اصلا فرصت فكر كردن به اشكالات دیگران و پیدا كردن عیوب آنان را پیدا نمىكند.
اما معناى آیه فقط این نیست، بلكه مطالب و معارف بسیار عمیقترى را نیز مىتوان با تأمل و دقت در آیه شریفه به دست آورد. مرحوم علامه در تفسیر المیزان به برخى از این معانى و نكتهها توجه دادهاند.
از جمله نكاتى كه در آیه قابل توجه است این جمله است كه مىفرماید: لا یَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُم؛ هنگامى كه شما هدایت شوید گمراهى دیگران به شما ضررى نمىزند. یعنى بین پرداختن به خود و هدایت و ضلالت رابطه وجود دارد. عَلَیْكُمْ اَنْفُسَكُم؛ به خودتان توجه كنید؛ لا یَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُم؛ هنگامى كه شما هدایت شوید گمراهى دیگران ضررى به شما نمىزند؛
یعنى به خود پرداختن، راهى براى هدایت شدن است. مرحوم علامه از همینجا این مطلب را استفاده مىكنند كه «معرفت نفس» طریق «معرفت اللّه» است.
گاهى آنچنان غرق محیط اطراف و جستجوى لذتهاى حاصل از مسایل و اشیاى دور و برمان مىشویم كه به كلى از خود و اینكه كیستیم و كجاییم و به دنبال چه هستیم، غافل مىشویم. هنگامى كه انسان این گونه غرق در محیط و دنیاى اطراف خود مىشود، حالت «از خود بیگانگى» و خود فراموشى به انسان دست مىدهد. گاهى كه تنها مىشود و فرصتى دارد كه بیندیشد كیست، از كجا آمده، چه باید بكند و روى در كجا دارد؛ مضطرب و نگران مىشود و دوست دارد خود را در جایى قرار دهد كه دیگران هم در كنارش باشند؛ گویى از خود مىترسد! انسانى كه خودش براى خود از همه كس عزیزتر است و باید خود را به خویش نزدیكتر از همه احساس كند، كارش به جایى مىرسد كه از بودن با خود وحشت مىكند! این حالت در اثر عادتى است كه فرد به پرداختن به بیرون از خود و محیط اطراف و دیگران پیدا كرده است. همین حالت، زمینه بسیارى از انحرافها و سقوطهاى انسان است.
از دیدگاه معارف اسلامى، اگر توجه به «خود» به شكلى صحیح انجام گیرد و تقویت شود، سرانجام به «معرفتاللّه» مىانجامد: مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه؛(1) آن كه «خود» را شناخت، محققاً خداى خویش را شناخته است. معانى و مطالب دیگرى نیز در مورد این آیه مطرح است كه چون ما فعلا در صدد تفسیر این آیه نیستیم از ذكر آنها خوددارى مىورزیم.
1. بحار الانوار، ج 2، باب 9، روایت 22.
غفلت از خودِ انسانى خویش، غفلت از هویت انسانى و حقیقت انسانیت خود است كه همه این مفاسد را به بار مىآورد. آنگاه كه انسان به «خود» توجه مىكند، ارتباط وجودى خویش را با آن كس كه دم به دم به او هستى مىبخشد، مىشناسد و مىیابد. آنجا است كه مىیابد، بىخدا هیچ است و خود او و هرچه كه دارد، نمىتواند كه مستقل و از اراده حضرت حق وجود داشته باشد.
براى آن كه به عارضه «غفلت» و «خودفراموشى» و «از خود بیگانگى» گرفتار نیاییم، لازم است دقایقى از شبانهروز را براى توجه به خود اختصاص دهیم. لحظاتى با خود خلوت كنیم و از خود بپرسیم كه: من كیستم، چیستم، كجایم، به دنبال چه مىگردم و چه سرنوشتى در انتظار من است؟ اگر این توجه تمرین و تكرار شود آثارى بسیار مثبت و ارزنده به همراه خواهد داشت.
یكى از مطالبى كه در قرآن و روایات و سیره عملى اهل بیت و ائمه اطهار(علیهم السلام) بسیار مورد تأكید و عنایت واقع شده مسأله «یاد خدا» است. صِرف به یاد خدا بودن چه نقشى مىتواند در تكامل انسان داشته باشد؟
اگر انسان به یاد خدا باشد گناه نمىكند و وظایفش را بهتر انجام مىدهد. اگر انسان توجه كند به فرمایش رهبر كبیر انقلاب، امام راحل(رحمه الله)، كه انسان همواره در محضر خدا است طبیعتاً به گناه روى نمىآورد. همچنین اگر مثلا هنگامى كه نماز مىخواند به حضور خدا توجه داشته باشد طبیعتاً وظیفهاش را بهتر انجام خواهد داد و نماز بهترى خواهد خواند.
این فایده براى یاد خدا نظیر فایدهاى است كه از غذا خوردن براى فكّ انسان حاصل مىشود. البته غذا خوردن ورزشى براى فكها هم هست و
موجب تقویت ماهیچههاى فك مىشود؛ اما آیا هدف غذا خوردن و فایده اصلى آن همین است؟!
در بحث ما هم اگر گفتهاند به یاد خدا باشید كه موجب دورى از گناه و انجام بهتر وظایف مىگردد، براى آن است كه ما هرچه بیشتر به این عمل ترغیب شویم؛ وگرنه فایده و اثر یاد خدا بسیار بیشتر و بالاتر از اینها است. البته براى كسانى كه مبتلا به گناه هستند و در انجام وظایف الهى خود اهمال مىورزند، یكى از بهترین راهها، تمرین یاد خدا است؛ اما این فقط یكى از آثار یاد خدا است و فواید بسیار مهمتر و ارزشمندترى نیز دارد. اولا، انسان براى «تكامل» آفریده شده است؛ و ثانیاً، تكامل او ارتباط كامل با خدا دارد و راه ارتباط با خدا هم دل و قلب انسان است؛ پس ابزار تكامل انسان چیزى جز یاد خدا نیست. روح انسان اگر بخواهد بزرگ بشود و تكامل یابد راهش این است كه با یاد خدا، تجلّى نور ذات اقدس حق را بر وجود خویش بیشتر و بیشتر نماید.
شعاع نور اگر بخواهد حقیقت وجود خودش را درك كند راهى ندارد جز آن كه نور و منبع خود را درك كند و به آن توجه نماید. ما پرتوى از خورشید ذات اقدس الهى هستیم، حقیقت ما كه همان روح ما است شعاعى است از آن خورشید لایزال و اگر لحظهاى و آنى و كمتر از آنى خورشید نباشد كجا نورى خواهد بود؟!
از این رو تكامل روح ما در پرتو توجه به خدا است؛ هم او كه روح و نفس ما چیزى نیست جز رشحهاى از انوار وجودش.
در قرآن كریم، هم از «ذكر كثیر» یاد شده و هم از «ذكر شدید»، گاهى مىفرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللّهَ ذِكْراً كَثِیراً. وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ
أَصِیلا؛(1) اى كسانى كه ایمان آوردهاید، خدا را یاد كنید، یادى بسیار؛ و صبح و شام او را به پاكى بستایید. اما گاه نیز مثلا مىفرماید: فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللّهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرا؛(2) و چون اعمال حج خود را به جا آوردید، همانگونه كه پدران خود را به یاد مىآورید، یا با یاد كردنى شدیدتر، خدا را به یاد آورید. در این آیه توصیه به «شدت» ذكر است. قطعاً مراد از شدت ذكر این نیست كه مثلا «سبحان اللّه» یا «اللّه اكبر» را محكمتر یا با صدایى بلندتر بگوییم! بلكه منظور «كیفیت» ذكر است. مىفرماید پس از اتمام اعمال حج، همانگونه كه پدرانتان را یاد مىكنید و یا حتى «بهتر» از آن، خدا را یاد كنید. مگر قبل و بعد از اعمال حج چه تفاوتى در حال انسان پیدا مىشود؟
توضیح این مطلب این است كه: یكى از جاهایى كه زمینه خوبى فراهم است كه شیطان بتواند انسان را فریب دهد، زمانى است كه انسان وظیفه و تكلیفى را انجام داده باشد، به خصوص اگر آن تكلیف، نیرو و توان ویژهاى را هم از انسان گرفته باشد. در چنین حالى انسان مایل است دمى بیاساید و به اصطلاح، نفسى بكشد. این زمانِ فترت، فرصت خوبى است براى شیطان كه
به وسوسه انسان بپردازد. تصور كنید كسى را كه طىّ چند روز، اعمال نسبتاً سنگین حج را انجام داده و كارهاى خاصى نیز بر او حرام بوده و از انجام آنها منع داشته است؛ اكنون كه اعمال حج تمام مىشود و از احرام بیرون مىآید، عجله دارد كه به سرعت سراغ كارهایى برود كه در حال احرام بر او حرام بوده است؛ آمادگى روحى در انسان هست و شیطان هم فرصت را مغتنم مىشمرد و به سراغ انسان مىآید. از این رو آیه شریفه به حاجیان توصیه مىكند كه پس
1. احزاب (33) 41ـ42.
2. بقره (2)، 201.
از اتمام اعمال حج یاد خدا را فراموش نكنند بلكه با قوّت و شدت بیشتر به آن اهتمام ورزند.
هم كثرت یاد خدا مطلوب و مورد تأكید است و هم به این مطلب عنایت هست كه این یاد، عمیق و تأثیرگذار باشد نه سطحى و زودگذر. البته همان یادهاى سطحى هم تأثیرگذار است. توصیه این نیست كه آنها را كنار بگذارید، بلكه تأكید بر این است كه به آنها اكتفا نكنید و سعى كنید ذكرهایى داشته باشید كه تمام وجود و قلب و روحتان عمیقاً از آن تأثیر بپذیرد.
به هر حال مراتب توجه و ذكر خدا بسیار متفاوت است و ما باید سعى كنیم از این مراتب پایینِ ذكرْ كمى خود را تعالى بخشیم.
برخى از ما مرتبه توجه و ذكرمان به حدى پایین است كه مثلا در نماز از اول اللّه اكبر تا آخر السلام علیكم و رحمةاللّه و بركاته اصلا حواسمان نیست كه نماز مىخوانیم و تازه وقتى السلام علیكم را مىگوییم یادمان مىآید كه نماز مىخواندیم! آنهایى كه كمى بهترند از اول تا آخر نماز توجهشان به الفاظ است، و دقت در قرائت و مسایل تجوید و این امور دارند. كمى بالاتر آنهایى هستند كه افزون بر لفظ به معانى الفاظ هم توجه دارند. بالاتر از آن، كسانى هستند كه ابتدا معنا را در قلبشان حاضر مىكنند و بعد لفظ را مىگویند. به هر حال اینها نمونههاى مراتب مختلف ذكر است كه انسان باید با تمرین، خود را در این مراتب بالا بكشد.