فهرست مطالب

درس هشتم: خروج از غفلت

درس هشتم

خروج از غفلت

گام اول براى خروج از غفلت: طرح صورت مسأله

براى درآمدن از غفلت نسبت به هر چیزى، اولین مرحله این است كه انسان نسبت به خودِ «صورت مسأله» توجه پیدا كند. تا ما نسبت به اصل یك موضوعْ تصورى نداشته باشیم، سؤالى هم پیرامون آن نخواهیم داشت.

اقتضاى وجود ما انسان‌هاى عادى این است كه از بدو وجودمان در دوران جنینى و پس از آن از تولد تا دورانى از سنین طفولیت و كودكى، نسبت به بسیارى از مسایل غافلیم. در برخى از این مراحل، حتى اگر هم بخواهیم صورت بعضى از مسایل را تصور كنیم، نمى‌توانیم؛ چون هنوز به آن درجه از رشد و بلوغ عقلى نرسیده‌ایم. بسیارى از مفاهیم عقلى و انتزاعى از این سنخ هستند.

اصول سه گانه اعتقادى، یعنى توحید، معاد و نبوت از آن سنخ مسایلى هستند كه تا سنینى تصور آنها هم براى ما حاصل نمى‌شود و از این رو نسبت به آنها غفلت محض داریم. در سنین خاصى است كه تازه تصور این مطالب و مفاهیم براى ما میسّر مى‌شود؛ این جا است كه مى‌توان اولین كلید را براى در آمدن انسان از غفلت نسبت به این مسایل، به كار برد و پس از آن است كه

مى‌توان به طرح پرسش‌هایى پیرامون این مفاهیم و تحقیق براى یافتن پاسخ آنها پرداخت.

گاهى براى برخى از افراد، این سؤال كه از كجا آمده‌ام و روى در كجا دارم، در مرحله‌اى از رشد ذهنى به صورت فطرى مطرح مى‌شود. براى برخى نیز در شرایط عادى این پرسش مطرح نمى‌شود، اما حوادث و مسایلى در زندگى آنان پیش مى‌آید كه این مسأله را به ذهن آنها مى‌آورد. برخى نیز با تلقین معلم و مربى و توجهى كه وى به آنها مى‌دهد ذهنشان معطوف این مسأله مى‌گردد. در قرآن كریم براى هر سه مورد نمونه‌هایى وجود دارد.

حضرت ابراهیم(علیه السلام) از نمونه‌هایى است كه به صورت فطرى، این پرسش برایش مطرح شد. هنگامى كه به آسمان نگاه مى‌كرد این سؤال در ذهنش تداعى شد كه آیا خداى این جهان و آسمان كیست؟ آیا خورشید است؟ آیا ماه است؟ آیا ستاره است؟ برخى كودكان نیز در سنین كودكى، بدون این‌كه كسى به آنها یاد داده باشد، نظیر این سؤالات را مى‌پرسند؛ ما كجا بودیم؟ چه طور به این دنیا آمدیم و سؤالاتى از این قبیل.

نمونه مواردى كه در اثر گرفتارى و پیش آمدن شرایط بحرانى، توجه كسى به این مسأله جلب شود این آیه شریفه است: فَإِذا رَكِبُوا فِی الْفُلْكِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمّا نَجّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِكُون؛(1) و هنگامى كه بر كشتى سوار مى‌شوند، خدا را پاك‌دلانه مى‌خوانند، و [لى] چون به خشكى رساند و نجاتشان داد، به ناگاه شرك مىورزند. در گذشته، سفرهاى طولانى معمولا با كشتى انجام مى‌شد؛ آن هم كشتى‌هایى ساده كه امكانات و تجهیزاتى


1. عنكبوت (29)، 65.

نداشتند. از این رو خطرات زیادى در سفرهاى دریایى وجود داشت. قرآن مى‌فرماید، آنان وقتى در میان دریا و اقیانوس، به محاصره طوفان و امواج سهمگین در مى‌آمدند توجهشان به خدا جلب مى‌شد با تضرع و زارى دست به دعا بر مى‌داشتند كه: «خدایا ما را نجات ده».

هم چنین قرآن در دو جا اشاره دارد كه ما وقتى پیامبران را به سوى مردم فرستادیم، مردم را در فشار و سختى قرار دادیم تا شاید در اثر آن به خدا توجه پیدا كنند. وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَم مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُون؛(1) و به یقین، ما به سوى امت‌هایى كه پیش از تو بودند [پیامبرانى ]فرستادیم، و آنان را به تنگى معیشت و بیمارى دچار ساختیم، تا به زارى و خاكسارى [در پیشگاه ما] در آیند. و نیز مى‌فرماید: وَ ما أَرْسَلْنا فِی
قَرْیَة مِنْ نَبِیّ إِلاّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُون
؛(2) و در هیچ شهرى، پیامبرى نفرستادیم مگر آن كه مردمش را به سختى و رنج دچار كردیم تا مگر به زارى [به درگاه ما] در آیند.

قرار گرفتن انسان در فشار و سختى موجب مى‌شود تا فطرت خفته‌اش بیدار گردد و توجه به قدرتى پیدا كند كه مى‌تواند مشكل او را چاره سازد. انسان تا وقتى به اسباب ظاهرى امید دارد از غیب عالَمْ غافل است؛ اما وقتى از اسباب ظاهرى و مادى ناامید گشت فطرتش بیدار شده و به نیروى غیبى توجه پیدا مى‌كند.

اگر براى كسى نه به صورت فطرى و نه در اثر مشكلات و گرفتارى‌ها،


1. انعام (6)، 42.

2. اعراف (7)، 94.

توجه به خدا پیدا نشد، معلمان و در صدر آنها انبیاى الهى هستند كه انسان را نسبت به این مسأله توجه مى‌دهند. در نهج‌البلاغه، یكى از اسرار یا حكمت‌هاى ارسال رسل، همین بیدار كردن فطرت خداجوى بشر دانسته شده است: فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ واتَرَ اِلَیْهِمْ اَنْبِیاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ میثاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَكِّروهُمْ مَنْسِىَّ نِعْمَتِه؛ پس پیامبران خود را در میان آنان برانگیخت و انبیایش را پى در پى به سوى ایشان فرستاد تا عهد و پیمان فطرى خدا را از آنان طلب كنند و به نعمت فراموش شده (توحید فطرى) یادآوریشان كنند. انبیا كارشان «یادآورى» و «تذكر» است. تذكر در جایى به كار مى‌رود كه فرد از قبل در جریان مسأله‌اى قرار گرفته است اما به آن توجه نمى‌كند و غفلت مى‌ورزد.

در هر حال، اطلاق «مذكِّر» و «ذكر» به انبیا و كتاب‌هاى آسمانى از این باب است كه كارشان غفلت‌زدایى و ایجاد توجه است.

اولین كار براى آغاز حركت تكاملى انسان این است كه او را از «غفلت» بیرون بیاورند. براى بیرون آوردن او از غفلت نیز اولین مرحله این است كه در ذهنش ایجاد سؤال كنند: آیا تو خدا و آفریدگارى ندارى؟! آیا قیامتى در كار نیست؟! آیا حساب و كتابى وجود ندارد؟! از این رو قرآن و پیامبر(صلى الله علیه وآله) كه براى غفلت‌زدایى آمده‌اند همین كار را انجام مى‌دهند و براى ما طرح سؤال مى‌كنند: أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُون؛(1) آیا پنداشتید كه شما را بیهوده آفریده‌ایم و این‌كه شما به سوى ما بازگردانیده نمى‌شوید؟

انبیا مى‌آیند تا در درجه اول سؤال را در ذهن بشر ایجاد كنند و سپس در صدد پاسخ آن بر مى‌آیند.


1. مؤمنون (23)، 115.

گام‌هاى بعدى

پس از ایجاد سؤال دو حالت متصور است. حالت اول این است كه كسانى این سؤال را جدّى و مهم تلقى مى‌كنند و این آمادگى در آنها به وجود مى‌آید كه در پى یافتن پاسخى براى آن برآیند. صورت دوم این است كه به آن بى‌توجهى كنند و با چشم‌پوشى از آن بگویند، ما فعلا كار و زندگى و بسیارى مسایل مهم‌تر داریم!

اگر كسانى این سؤال را جدى گرفته و در صدد یافتن پاسخ آن به تكاپو و تلاش افتادند، این خود زمینه‌اى است كه مشمول رحمت خداوند شوند و در مرحله بعد بیشتر هدایت گردند. فرستادن انبیا و طرح این سؤال از جانب آنها براى ما، یك نعمت الهى است. اگر ما این نعمت را جدى گرفتیم و به دنبال پاسخ رفتیم، خداوند رحمت و هدایت خود را نسبت به ما بیشتر مى‌كند.

و اما اگر كسانى به این طرح سؤال از جانب انبیا بى‌توجهى و اعراض نمودند، در این صورت مستحق عقوبت مى‌شوند. در این‌جا كسانى ممكن است گناهشان فقط در این حد باشد كه متذكر مى‌شوند ولى مسأله را جدّى نمى‌گیرند. برخى گناهشان از این حد بالاتر است؛ آنها متذكر و متوجه هم مى‌شوند كه مسأله بسیار جدّى و حیاتى است، اما با این حال اعراض مى‌كنند. گناه برخى حتى از این هم بالاتر است؛ آنها هم متذكر مى‌شوند، هم اهمیت مسأله برایشان روشن مى‌شود، و هم به پاسخ صحیح مسأله مى‌رسند، اما در عین حال خود را به بى‌خبرى مى‌زنند و طورى زندگى مى‌كنند كه گویى نمى‌دانند خدایى و قیامتى در كار است: وَ إِذا ذُكِّرُوا لا یَذْكُرُون؛(1) و چون تذكر


1. صافات (37)، 13.

داده شوند متذكر نمى‌گردند. چنین مرحله‌اى بالاترین مرتبه كفران نعمت الهى است و عذاب ابدى الهى را در پى دارد.

هشدار!

در مسأله مورد بحث، یعنى توجه به خدا و قیامت و نبوت، این خطرها بر سر راه ما وجود دارد. ممكن است نسبت به اصل موضوع غافل باشیم یا آن را جدى نگیریم، یا حتى خداى ناكرده، پس از آن كه پاسخ صحیح برایمان روشن شده، عناد بورزیم و دانسته، انكار كنیم. امروزه هم در جامعه خودمان كسانى را مى‌بینیم كه خود را روشن‌فكر مسلمان و ملى مذهبى و گاه مجاهد اسلام(!) مى‌نامند، اما ابا دارند كه سخنرانى خود را با نام خدا شروع كنند! كتاب چاپ مى‌كنند، ولى دریغ دارند در ابتداى آن نام خدا و «بسم اللّه الرحمن الرحیم» بیاورند! این درجه از سقوط، به علت آن انكارهایى است كه در مراحل قبل، از روى علم و عمد داشته‌اند و دانسته، حق را انكار كرده‌اند. كسانى كه این چنین انحراف پیدا كنند خدا هم انحرافشان را بیشتر مى‌كند: فَلَمّا زاغُوا أَزاغَ اللّهُ قُلُوبَهُم؛(1) پس چون [از حق] برگشتند، خدا دل‌هاشان را برگردانید. وقتى با وجود دلایل روشن، باز هم عناد مىورزند، خداوند بر قلب و دلشان مُهر مى‌زند: خَتَمَ اللّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَة؛(2) خداوند بر دل‌هاى آنان و بر شنوایى ایشان مُهر نهاده؛ و بر دیدگانشان پرده‌اى است. چنین كسانى كه در اثر خودپرستى و دنیا پرستى خداوند بر قلب‌هاشان


1. صف (61)، 5.

2. بقره (2)، 7.

مُهر مى‌زند، كارشان به جایى مى‌رسد كه به جهل و شك خود افتخار مى‌كنند و دیگران را نیز به شك در همه چیز دعوت مى‌كنند! در نزد اینان شكاكیت نه یك منقصت، كه یك هنر است!

به راستى چه خطرى از این بالاتر كه انسان نه تنها از راه و رسم خدا، كه حتى از اسم خدا هم نفرت پیدا كند در حدى كه حتى تحمل شنیدن نام خدا را نیز نداشته باشد؟! همه ما در معرضیم و باید كاملا مراقب باشیم و از خدا بخواهیم تا در چنین ورطه‌هاى سقوطى نیفتیم.

چگونه خود را از این خطرها مصون بداریم. ما كه بحمداللّه به صورت مسأله توجه كرده‌ایم و پس از طرح مسأله، آن را حل كرده و به پاسخ صحیح نیز رسیده‌ایم و قلباً هم آن را پذیرفته و به آن ایمان آورده‌ایم، چه غفلت‌هاى دیگرى ممكن است در مسیرمان باشد؟ باید با یك بحث آسیب‌شناسانه، عواملى را كه ممكن است موجب غفلت ما شوند، بشناسیم تا مراقب آنها باشیم و از آنها اجتناب كنیم. هم‌چنین شناسایى عواملى كه مانع ایجاد غفلت مى‌شوند یا غفلت را رفع مى‌كنند، مى‌تواند در این راه براى ما بسیار مفید و مؤثر باشد.