آنچه از مجموع معارف اسلام استفاده مىشود این است كه مهمترین و بهترین كارها نزد خداى متعال و براى نیل به مراتب قرب الهى «نماز» است. در قرآن و روایات اسلامى ویژگىها و آثارى براى نماز بیان گردیده كه آن را در مرتبه عالىترین كارها قرار مىدهد و «خیرالعمل» بودن نماز چیزى است كه در شریعت مقدس بدان تصریح شده و ما خود هر روز در اذان و اقامه نمازهاى پنجگانه به این مطلب اعتراف مىكنیم.
با این همه، متأسفانه ما از نمازهاى خود چندان بهرهاى نمىبریم. بسیارى از ما نه از نمازهاى خود لذت مىبریم و نه آثار و نتایج آن را در وجود خود احساس مىكنیم. به عكس، نماز غالباً براى ما سنگین است و با كراهت به سراغ آن مىرویم. وقتى هم نمازمان تمام مىشود، حالمان به گونهاى است كه گویا بارى سنگین را كه موجب زحمت و رنج ما بوده از دوش افكندهایم! البته همین نمازهاى ما هرقدر هم كمرنگ و كمخاصیت باشد نسبت به بىنمازى بسیار بسیار ارزشمند است. همین كه انسان براى انجام وظیفه، دقایقى را در پیشگاه الهى بایستد و سر به خاك بساید، بسیار قیمت دارد. اما
بحث این است كه قدر و ارزش نماز و بهرهاى كه ما مىتوانیم از آن ببریم بسیار فراتر از اینها است.
ما با آن افق اعلاى نماز و ملكوتى آن بسیار فاصله داریم و متأسفانه از آثار فوقالعاده آن محروم هستیم. سرّ این محرومیت نیز این است كه ما نماز را در همین ظواهر الفاظ و اذكار و حركات و سكناتش خلاصه كردهایم و از روح و حقیقت آن غافلیم. از نمازى كه حاصلش لقلقه زبان و خم و راست شدنى بیش نیست، نمىتوان انتظار داشت كه انسان را به معراج ببرد! نمازهاى بسیارى از ما شبیه نماز است و ما فقط اداى نماز را در مىآوریم!
لازم نیست حتماً نماز طولانى باشد؛ نماز اگر كوتاه و مختصر هم باشد اما روح داشته باشد، مىتواند معجزه بیافریند و انسان را از پستترین مراحل به اوج شرف و عظمت برساند. اگر نماز روح داشته باشد، قرآن كریم مىفرماید اثرش این است: از كار زشت و ناپسند باز مىدارد. با این حال ما بسیارى از نمازخوانها را دیدهایم كه به محض خارج شدن از مسجد به دنبال گناه مىروند و نماز تأثیرى در بازداشتن آنان از گناه و زشتكارى نداشته است.
در روایتى، امیرالمؤمنین على(علیه السلام) از پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نقل مىكنندكه آن حضرت مىفرمایند، كسى كه پنج نوبت نماز مىخواند، مثل آن است كه نهرى جلوى خانهاش باشد و روزى پنج بار بدنش را در آن بشوید؛ آیا چرك و كثافتى در بدنش باقى خواهد ماند(1)؟! با این همه، ما پنج نوبت نماز مىخوانیم، اما هنوز هم آلوده به چرك و كثافت انواع گناهان هستیم! همه
1. بحار الانوار، ج 82، باب 1، روایت 41. انما منزلة الصلوات الخمس لامتى كنهر جار على باب احدكم فما ظن احدكم لو كان فى جسده درن ثم اغتسل فى ذلك النهر خمس مرات فى الیوم ا كان یبقى فى جسده درن فكذلك و اللّه الصلوات الخمس لامتى.
اینها به سبب آن است كه نمازهاى ما «نماز» نیست، بلكه شبیه نماز و اداى نماز را در آوردن است.
براى نزدیك شدن به روح نماز و بهرهمند شدن از حقیقت آن، اولین گام این است كه در حین نماز «توجه» به نماز داشته باشیم. البته در انجام فعل اختیارى و ارادى، حتماً نوعى توجه وجود دارد و محال است بدون توجه، فعل اختیارى از او صادر شود؛ اما براى حصول این شرط، وجود مرتبهاى ضعیف از توجه نیز كافى است. در مورد نماز هم گاه توجه آنچنان ضعیف است كه اگر انسان، مثلا، در ركعت سوم باز گردد و بخواهد به یاد بیاورد كه تشهد ركعت دومش را چگونه خوانده، به خاطر نمىآورد! این همان نمازى است كه روح ندارد و براى انسان تعالى ایجاد نمىكند.
اولین گام براى نایل شدن به حقیقت و روح نماز این است كه توجه كنیم براى چه اینجا ایستادهایم و مىخواهیم چه بكنیم. حتى جلوتر از آن، از همان اولین كلمه و جملهاى كه شروع به اذان و اقامه مىكنیم، توجه داشته باشیم كه این جملات براى چیست. لااقل در این حد باشد كه گویى متنى را حفظ كرده و مىخواهیم براى كسى بخوانیم؛ در این حال مراقبیم كه حروف و كلمات را درست ادا كنیم و جملهها و عبارتها را پس و پیش نخوانیم.
گام دوم این است كه هر جمله و ذكرى را كه مىگوییم به معنا و مفاد آن توجه داشته باشیم. اگر در یك نماز، موفق به این كار نشدیم، در نماز بعدى حتماً
سعى كنیم كه این كار را انجام دهیم. اگر در نماز بعدى هم موفق نبودیم، در نماز پس از آن سعى كنیم، قبل از اداى هر جملهاى، ابتدا معناى آن را در ذهن حاضر كنیم و سپس آن جمله را ادا كنیم؛ مثلا اگر مىخواهیم «اللّه اكبر» بگوییم، ابتدا این مفهوم را كه خدا از همه چیز و همه كس بزرگتر است در ذهن حاضر كنیم و سپس «اللّه اكبر» بگوییم. این مسألهاى بسیار مهم و اساسى است و اگر كسى بدان موفق شود گامى بلند در راستاى نیل به مقصود برداشته است.
اما با این دو گام، هنوز نماز ما «عبادت» نشده است. حتى اگر موفق شویم از ابتدا تا انتهاى نماز حضور قلب و توجهى كامل داشته باشیم و در اداى آگاهانه تك تك كلمات و نیز توجه به معانى آنها توفیق صد در صد داشته باشیم، براى نیل به حقیقت نماز، دست كم یك گام دیگر لازم است.
مرحله سوم در این مسیر آن است كه سعى كنیم حال و باور قلبى ما نیز متناسب با همان چیزى باشد كه به زبان مىآوریم. اگر در نماز مىگوییم: «إِیّاكَ نَعْبُدُ وَ إِیّاكَ نَسْتَعِین»، باید حالمان نیز به گونهاى باشد كه واقعاً جز خدا از هیچكس دیگرى یارى نخواهیم و امید و اعتمادمان به كسى جز او نباشد. وقتى تكبیرة الاحرام و «اللّه اكبر» مىگوییم، باید باور قلبىمان نیز این باشد كه خدا را «بزرگترین» بدانیم.
اینكه انسان در حین نماز، حالش نیز با آنچه بر زبان مىآورد متناسب باشد مراتب مختلفى دارد. مرتبه یا مراتبى از آن، كم و بیش، از راه تمرین براى همه قابل دسترسى است. مراتبى از آن ویژه اولیاءاللّه و كسانى است كه
به درجات بسیار عالى معرفت و كمال دست یافتهاند. ائمه معصومین(علیهم السلام) حالاتى بسیار عجیب در نمازشان داشتهاند. آنان در حین نماز به هیچ چیز جز خدا توجه نداشتند. این داستان در مورد حضرت امیرالمؤمنین على(علیه السلام) معروف است كه تیرى به پاى آن حضرت فرورفته بود و نمىتوانستند آن را از پاى ایشان بیرون بیاورند. صبر كردند تا زمانى كه امیرالمؤمنین(علیه السلام) به نماز ایستادند و در آن حال تیر را از پاى ایشان بیرون كشیدند بدون آن كه آن حضرت متوجه این امر شوند و دردى را احساس كنند.(1)
قضیهاى را خود من از افراد موثق درباره مرحوم آیت اللّه العظمى حاج سید احمد خوانسارى شنیدهام. نقل مىكنند كه ایشان كسالتى داشتند و باید معده ایشان را عمل جراحى مىكردند. طبیعتاً باید بیهوشى انجام مىگرفت تا بتوانند عمل جراحى را انجام دهند. مرحوم آیت اللّه خوانسارى بر اساس احتیاطى ابا داشتند كه بیهوش شوند. از این رو گفته بودند كه بدون بیهوشى عمل جراحى را انجام دهند! هرچه گفته بودند، نمىشود، مىخواهند شكم را پاره كنند و بعد هم دوباره بدوزند، حتماً باید بیهوش شوید؛ ایشان فرموده بودند، شما كارى نداشته باشید و بدون بیهوشى عمل را انجام دهید! سرانجام پزشكان بدون بیهوشى ایشان را عمل مىكنند، شكم را پاره مىكنند و قسمتى از معده را بیرون مىآورند و دوباره شكم را بخیه مىكنند! در طول این مدت، حضرت آیت اللّه خوانسارى هیچ عكسالعملى كه كوچكترین نشانى از درد و ناراحتى باشد از خود نشان نمىدهند! پزشكان باور نمىكردهاند كه چنین چیزى واقعاً ممكن باشد.
1. ر. ك: ارشاد القلوب، ج 2، ص 217.
نقل مىكنند كه آن بزرگوار در تمام طول عمل جراحى، توجهش را به ساحت مقدس پروردگار معطوف مىكند، به گونهاى كه كاملا از خودش و دنیاى پیرامونش غافل مىشود!
اگر مراحلى را كه ذكر شد دنبال كنیم، به تدریج مىتوانیم به مراتبى از روح و واقعیت نماز دست یابیم. ابتدا باید به خودِ الفاظى كه مىگوییم و حركاتى كه انجام مىدهیم توجه كنیم. سپس به معنا و مفهوم آنچه مىگوییم توجه نماییم. در نهایت نیز باید سعى كنیم حالت درونى و قلبى خود را با آنچه به ظاهر انجام مىدهیم و بر زبان جارى مىكنیم متناسب سازیم.
حضرت امام(رحمه الله) و سایر علماى اخلاق این توصیه را دارند كه مىفرمایند «سعى كنید این مطالب را وارد قلب كنید». باید سعى كنیم به مرور، حقایق مطالبى را كه در نماز مىگوییم یا به صورت عملى در ظاهر نشان مىدهیم، به قلبمان وارد كنیم. اگر «اللّهاكبر» مىگوییم حقیقتاً به این مطلب برسیم كه خداوند از هركس و هر چیز بزرگتر است. اگر به ظاهر در مقابل خدا خاكسارى نشان مىدهیم و به سجده مىافتیم، به قلب و باطن نیز منیتها و انانیتهاى خود را به دور بریزیم و واقعاً بنده و تسلیم محض خداى متعال باشیم.
متأسفانه ما از بس نسبت به این مطالب فاصله داریم، گاهى حتى فكر مىكنیم این حرفها افسانه و رؤیایى بیش نیست! قرآن كریم در وصف مؤمنان مىفرماید: إِذا یُتْلى عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً. وَ یَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا
إِنْ كانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً. وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْكُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعا؛(1) چون [قرآن] بر آنان خوانده شود سجدهكنان به روى، در مىافتند؛ و مىگویند: «منزه است پروردگار ما، كه وعده پروردگار ما قطعاً انجام شدنى است.» و بر روى زمین مىافتند و مىگریند و بر فروتنى آنها مىافزاید. مؤمنان حقیقى و آنانى كه ایمان در قلبشان راه یافته، وقتى كه قرآن بر ایشان تلاوت مىشود با صورت بر روى زمین مىافتند و مىگریند. كسى به آنان یاد نداده كه این كار را بكنند، بلكه این واكنش طبیعى آنها نسبت به تأثیر قرآن است! و هرچه بیشتر قرآن براى آنان خوانده شود بر خشوعشان افزوده مىشود. بنده در تمام عمر شصت و چند سالهام حتى یك نفر را ندیدهام كه به هنگام شنیدن قرآن چنین حالتى برایش ایجاد شود. البته كسانى را دیدهام كه به هنگام شنیدن قرآن اشك از چشمانشان جارى شده، ولى اینكه بر روى زمین بیفتند و صورت بر خاك بگذارند و بگریند؛ من تا به حال مشاهده نكردهام.
در سابق افراد متعددى بودهاند كه چنین حالى داشتهاند؛ اما در این زمانها كه زرق و برق دنیا بیشتر شده و مسابقه در هجوم به سوى مادیات تشدید گردیده است، این حالات كمتر دیده مىشود. امروزه حتى اگر كسى در حال نماز گریه كند یا با شنیدن آیات قرآن اشك بریزد آن را بدعت در دین تلقى كرده و كارى بىوجه و بىمعنا مىدانند! آیا چیزى كه صریحاً در خود قرآن آمده است بدعت در دین است؟! دلهاى برخى (و بلكه بسیارى) از انسانها به قدرى سخت است كه آیات قرآن هیچ حركت و تحولى در آن ایجاد نمىكند و سر سوزنى بر آن تأثیر ندارد! به راستى ما را چه مىشود كه در مقابل آیات
1. اسراء (17)، 107ـ109.
الهى اینگونه سرد و بىروح بر جاى مىمانیم؟ آیا وقت آن نرسیده كه در وضع دل و روح خود تجدید نظرى كنیم و كمى هم با خدا و آیات الهى انس پیدا كنیم؟ آیاوقت آن نشده كه مؤمنان حالت خشوع پیدا كنند و مانند كسانى نباشند كه به مرور زمان آنچنان سنگدل شدهاند كه حتى قطرهاى اشك در چشمانشان ظاهر نمىشود؟ چه بسیار كسانى كه در اثر حرارت آیات قرآن، یخهاى قلب و روحشان آب شده و به دامان خدا بازگشتهاند. چرا ما یكى از آنان نباشیم؟ داستان فضیل بن عیاض معروف است. فضیل راهزن بود. شبى در حین دزدى و بالا رفتن از دیوار خانه مردم، شنید كه صاحبخانه آیه (اَلَمْ یَأْنِ...) را تلاوت مىكند. این آیه به یكباره فضیل را تكان داد و انقلابى در او پدید آورد. همانجا توبه كرد و گفت: «چرا، وقتش رسیده است»! او با همین یك آیه آنچنان عوض شد كه از اولیاء اللّه گردید. آیا وقت آن نرسیده كه در نماز حضور قلبى بیشتر داشته باشیم و تا این حد نماز را سرسرى نگیریم؟!
یكى از راههایى كه براى درمان این مشكل وجود دارد تفكر و تأمل درباره فواید توجه و حضور قلب در نماز، و ضررهاى ناشى از غفلت و بىتوجهى در نماز است؛ ما به فواید اهتمام به نماز و ضررهاى ناشى از عدم توجه به آن «باور» و «ایمان» نداریم. «علم» داریم اما «ایمان» نداریم. منكر این فواید و ضررها نیستیم و اگر از ما در باره آنها سؤال كنند، به آنها معترفیم، اما مراتب ایمان و باورمان نسبت به آنها بسیار ضعیف و كمرنگ است. به همین سبب است كه از علممان نتیجه عملى نمىگیریم. از این رو مناسب است در فرصتهایى، چند دقیقه قبل از نماز در باره اهمیت نماز و این كه توجه و
حضور قلب در نماز تا چه حد مىتواند ارزش عمل ما را بالا ببرد تأمل كنیم. تفاوت نمازِ باتوجه با نمازِ بىتوجه از زمین تا آسمان است. حتّى فاصله نماز كم توجه با نمازى كه توجه آن بیشتر است از تصور بیرون است.
با توجّه به محدودیت ذهن، با تشبیه به معاملههاى دنیایى، این مطلب تا حدّى براى ما روشن مىشود. فرض كنید شخص تاجرى با سرمایه معیّنى مىتواند یكى از دو معامله را انجام دهد. در یك معامله، مثلا، سودش یك میلیون تومان خواهد بود و در معامله دیگر یك میلیارد تومان سود خواهد برد. اگر این تاجر، معامله بایك میلیون تومان سود را انتخاب كند، چه ضرر بزرگى به خود زده و بعداً چقدر حسرت خواهد خورد؟ اگر فرضاً بخواهیم با عدد و رقم بیان كنیم، مثل ایناست كه ما مىتوانیم در مقابل 5 دقیقه نماز صد میلیارد تومان سود به دست آوریم، اما به صد تومان قانع مىشویم! آیا خسارت بالاتر از این مىشود؟ یا مثل ایناست كه مىتوانیم در مقابل یك نماز 5 دقیقهاى، مروارید یا برلیانى با صدها میلیون تومان قیمت را به كف آوریم، اما دلمان را به یك تكه شیشه كاملا بىارزش خوش مىكنیم! الآن كه مىخواهیم «الله اكبر» بگوییم هر دو راه براى ما باز است و ما هر روز و روزى چند بار با اختیار خود، نمازمان را با شیشه و پول سیاه بىارزش عوض مىكنیم!
الان ما متوجه نیستیم كه هر روز چه ضرر هنگفتى از ناحیه نمازهاى بى توجه خود متحمل مىشویم، اما روزى قطعاً به این مسأله پى خواهیم برد. آن روز انگشت تأسف به دندان خواهیم گزید و آه «حسرت» سر خواهیم داد.
از دیگر چیزهایى كه مىتواند به حضور قلبِ بیشترِ ما در نماز كمك كند و در
روایات هم به آن اشاره شده است، توجه به این نكته است كه احتمال دارد این نماز آخرین نمازى باشد كه مىخوانیم! پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) در ضمن نصایحى به یكى از اصحاب به نام «ابوایوب خالد بن زید»، فرمودند: فَصَلِّها صَلاةَ مَوَدِّع؛(1) یعنى به هنگام نماز طورى نماز بخوان كه گویا این آخرین نمازى است كه مىخوانى؛ نماز خداحافظى تو است.
به راستى از كجا معلوم كه پس از این نماز آنقدر زنده بمانیم كه به نماز دیگرى هم برسیم؟! ما وقتى وارد نماز مىشویم حتى نمىتوانیم یقین داشته باشیم كه همین نماز را به پایان خواهیم برد! تا چه رسد به این كه بخواهیم به نمازهاى دیگر امید داشته باشیم. اگر بداند واقعاً این آخرین نماز او است، آن نماز را با حالت توبه و انابه و تضرع به درگاه خداوند بهجا خواهد آورد. در هر نمازى چنین احتمالى هست كه واقعاً آخرین نماز ما باشد، پس شایسته است در آن نماز رو به خدا كنیم و آن نماز را نماز توبه و استغفار و استغاثه قرار دهیم.
اگر انسان این احساس را داشته باشد كه این آخرین بارى است كه در پیشگاه الهى سر به سجده مىگذارد، قطعاً طورى دیگر نماز خواهد خواند؛ نمازى وداعگونه با چشمانى اشكبار و صفایى ملكوتى، همچون وداع رزمندگان در شبهاى عملیات. اگر اینگونه شود انسان تلاش خواهد كرد بیشترین و بهترین بهره را از این نمازش بگیرد.
از دیگر جهاتى كه مىتواند كمك كند به این كه انسان توجهش در نماز بیشتر
1. بحارالانوار، ج 73، باب 129، روایت 4.
باشد این است كه فكر كند در نماز مىخواهد به درگاه چه كسى برود و با كدام بزرگ مىخواهد روبرو شود. هر قدر انسان این معنا را بیشتر مورد توجّه قرار دهد خشوع و خضوع و توجهش در نماز بیشتر خواهد شد. انسان باید توجه كند كه در نماز با كسى سخن مىگوید كه از باطن او آگاه است و كوچكترین خطورات ذهنى و قلبىاش از او مخفى نیست.
براى آنكه این باور در ما پیدا شود، مىتوانیم در اتاقى كه پردهاى بر در آن آویخته و كسى غیر از ما در آنجا نیست، بنشینیم و تصور كنیم كه كسى از پشت آن پرده مراقب اعمال و رفتار ما است؛ بهطورى كه ما او را نمىبینیم ولى او ما را كاملا مىبیند و مراقب ما است. آیا اعمال و رفتار شما در این حالت با آن حالتى كه چنین تصورى ندارید یكسان است؟ قطعاً یكسان نیست. یقین كه جاى خود دارد، انسان اگر احتمال هم بدهد كه كسى از پشت آن پرده، مراقب او است دست و پایش را جمع مىكند و دست به هر كار و حركتى نخواهد زد.
در نماز نیز باید این حالت را تمرین كنیم. اگر ما به هنگام نماز حضور خدا را دستكم در حد یك انسان معمولى هم احساس كنیم، نمازمان با آنچه كه فعلا هست بسیار متفاوت خواهد شد؛ چه رسد به اینكه حضور خدا را با مقام خدایىاش احساس كنیم!
حضور خدا را با همه وجود درك كنیم و ببینیم كه خدا حاضر است. وقتى «ایاك نعبد و ایاك نستعین» مىگوییم، بدین معنا است كه گویى خداوند مقابل ما ایستاده و ما در حضور او هستیم و رو به حضرتش كرده، عرضه مىداریم: ما فقط تو را مىپرستیم و فقط از تو یارى مىطلبیم. پیامبراكرم(صلى الله علیه وآله) به ابوذر مىفرمایند، اگر خودت را در این حد نمىیابى كه با خدایى كه مىبینى حرف
بزنى، دستكم این حال را داشته باش كه باور دارى در حین عبادت، خداوند تو را مىبیند و شاهد و ناظر تو است: فَاِنْ لَمْ تَكُنْ تَراهُ فَاِنَّهُ یَراك.(1) البته خود رسول الله(صلى الله علیه وآله) و حضرات ائمه معصومین(علیهم السلام) از این كه «گویا» خدا را مىبینند فراتر رفتهاند و «حقیقتاً» خدا را مىبینند و عبادت مىكنند.
آنچه كه بیشتر و در درجه اول براى ما ممكن است همین است كه در حین عبادت و نماز این حال را براى خود مجسّم كنیم كه خداوند ما را مىبیند و صداى ما را مىشنود و كاملا شاهد و ناظر ما است. نماز خواندن به معناى مواجهه رو در رو و سخن گفتن از نزدیك با خداى متعال است. باید یقین داشته باشیم خداوند سخن ما را مىشنود و به آن توجه دارد و بالاتر از آن، از قلب و دل ما نیز آگاه است. مهم این است كه ما دلمان را رو به سوى خدا كنیم. اگر در نماز دلمان جاى دیگرى باشد، مثل آن است كه در حال صحبت كردن با كسى، پشت خود را به او بكنیم! اینكارى بسیار زشت و كمال بىادبى است! در نماز نیز ما در حال صحبت با خدا هستیم و اگر دلمان رو به سویى دیگر باشد دقیقاً مثل آن است كه پشتمان را به خدا كرده باشیم و حرف بزنیم! كسى كه ادب مصاحبت با خدا را نگاه نمىدارد و هنگام سخن گفتن با خدا پشتش را به خدا مىكند، این نشان از خوى و خصلت حیوانى او است؛ چرا كه این حیوان است كه ادب حضور و مصاحبت را نمىفهمد و هنگامى كه با او سخن مىگویند همچنان در عالم خویش است و سر در آخور خود دارد!
1. بحارالانوار، ج 70، باب 54، روایت 7.