فهرست مطالب

درس دوم: نفس و تزكیه آن

درس دوم

نفس و تزكیه آن

نفس و انواع آن (امّاره، لوّامه، مطمئنّه)

آیا «نفس» با «عقل» تفاوت دارد؟ آیا در ما دو وجود مستقل، یكى به نام «نفس» و دیگرى به نام «عقل» وجود دارد؟ جنگ بین «نفس» و «عقل» به چه معنا است؟

آیا ما یك نفس داریم یا چند نفس؟ «نفس امّاره به سوء» یعنى چه؟ «نفس لوّامه» چیست؟ «نفس مطمئنّه» كدام است؟ آیا اینها سه وجود مستقل و هر سه نیز غیر از «عقل» هستند؟ جنگ «عقل» با كدام یك از این سه «نفس» است؟

اصولا خود «نفس» چیست؟ آیا «نفس» غیر از «خود» است؟ آیا «ما» وجودى داریم و «نفس»مان وجودى دیگر؟ آیا ما یك «خودِ» الهى داریم و یك «خودِ» شیطانى؟ «خودِ» الهى با «خودِ» طبیعى چه تفاوتى دارد؟

اینها و برخى مباحث دیگر در همین زمینه، مسایلى هستند كه به آنها مى‌پردازیم.

كلمه «نفس» نیز مانند «تزكیه» واژه‌اى عربى است كه معادل آن در فارسى، «خود» و گاهى «من» به كار مى‌رود. این واژه در قرآن به صورت‌هاى

مختلفى استعمال شده است. چیزى كه به آن «نفس» گفته مى‌شود همان «هویت» انسان است و چیزى جداى از آن نیست. ما چند موجود نیستیم، بلكه «یك» انسان هستیم و «یك هویت» بیشتر نداریم. آنچه كه هست «ابعاد مختلف» همین «یك» نفس و خود واحد است. نفس انسان قوه‌اى دارد به نام «عقل» كه ادراكات انسان و تشخیص خوب و بد به آن مربوط مى‌شود. همین نفس خواسته‌ها و گرایش‌هایى نیز دارد. اینها «دو بُعد» از «هویت» و «منِ واحد» هر انسانى هستند.

بُعد «خواسته‌ها و گرایش‌ها»ى انسان همان‌طور كه از نامش نیز پیدا است، فقط خواستن و میل داشتن است و حد و مرز «نمى‌شناسد»؛ امّا «شناخت» و «ادراك» مربوط به بعد دیگر وجود انسان، یعنى «عقل» است. بنابراین «تعارض عقل و نفس» چیزى جز رویارویى «دو بعد» از «هویت واحد» انسان نیست.

مسأله در مورد «نفس امّاره به سوء»، «نفس لوّامه» و «نفس مطمئنّه» نیز از همین قبیل است. ما بیش از «یك نفس» نداریم. آنچه تغییر مى‌كند، زاویه دید و لحاظى است كه براى نفس در نظر مى‌گیریم؛ حالات مختلف همین نفس واحد است. نفس انسان فطرتاً طالب كمال است و گرایش به كمال دارد.

اما كمال انسان مسیر مشخصى دارد كه اگر انسان از آن مسیر تخلف و تخطّى كند به كمال نمى‌رسد. انسان اگر در طىّ مسیر تكامل اشتباه كرد و به اشتباه خود نیز واقف شد، پشیمان مى‌گردد و خود را ملامت مى‌كند كه چرا چنین كرده است. این ملامت گرى، وصف و حالت جدیدى است كه براى نفس انسان حاصل مى‌شود، نه آن كه نفس دیگرى غیر از آن نفسى كه طالب كمال بود در او پیدا شود. نفس لوّامه كه در قرآن كریم آمده است،(1) چیزى بیش از این نیست.


1. قیامه (75)، 2.

«نفس امّاره» چیزى غیر از این نیست كه انسان خواسته‌هایى دارد كه اگر تعدیل و كنترل نشود به طغیان و فساد مى‌انجامد. اصل آن خواسته ممكن است چیز بدى نباشد، اما اگر جلوى آن باز گذاشته شود موجب تباهى انسان مى‌شود.

براى مثال، میل به غذا خوردن به خودى خود چیز بدى نیست، اما اگر كنترل نشود سر از افراط و طغیان در مى‌آورد. اگر چنین شد، مى‌گوییم نفس، امّاره به سوء شده است. همه افعال انسان همین طور است. غذا خوردن، آمیزش كردن، سخن گفتن، تفریح كردن و... وقتى از مرز معقول خود تجاوز كند، با خواسته‌هاى الهى و معنوى و كمال نهایى انسان تضاد پیدا مى‌كند.

نفس آن‌گاه امّاره به سوء مى‌شود كه حد و مرز را رعایت نكند. تعیین حد و مرز نیز با تشخیص و حكم عقل و شرع انجام مى‌شود.

این‌كه انسان گاهى بر خلاف حكم و تشخیص عقل خود رفتار مى‌كند نشانه آن است كه «اراده» و «اختیار» دارد و مى‌فهمد خوب و بد كدام است، انتخاب هر یك از آن دو، بسته به اراده و اختیار خود او است. صرف تشخیص خوب، انسان را مجبور به اقدام نمى‌كند، چنان‌كه صرف تشخیص بد او را به دورى و اجتناب وا نمى‌دارد.

كمال انسان در گرو آن است كه خواهش‌ها و میلهاى آن تحت رهبرى و راهنمایى نور عقل در آید. اگر بتواند حالت توجه به تشخیص عقل و تمكین در برابر آن و مهار خواسته نفس را در خود تقویت كند، آن‌گاه مى‌تواند به كمال مطلوب خود، كه همان قرب به خداى متعال است، دست پیدا كند. اگر این حالت در اثر تكرار و استمرار در انسان به صورت «ملكه» در آید و ثبات پیدا كند، آن‌گاه نفس به اطمینان و آرامش مى‌رسد و انسان بدون هیچ اضطرابى، با قلبى مطمئن آماده سفر آخرت مى‌گردد. این همان «نفس مطمئنّه» است.

نفس مطمئنّه چیزى غیر از همان من و روح انسانى نیست كه این مراتب را گذرانده، خطرها را پشت سر گذارده و با رسیدن به درجات عالى تكامل، ملكات فاضله در آن راسخ گردیده و حالت ثبات و اطمینان پیدا كرده و پیوسته ملازم و تابع عقل است.

نفس طبیعى (حیوانى) و نفس قدسى (الهى)

مطلب دیگر این است كه مى‌گویند، دو نوع نفس وجود دارد: نفس طبیعى و حیوانى، و نفس قدسى و الهى. نفس طبیعى و حیوانىِ انسان گرایش به مادیات، گناه و چیزهاى پست و منفى دارد. در مقابل، نفس قدسى و الهى همان است كه گرایش‌هاى متعالى، نظیر میل تقرب به خدا، حس نوع دوستى، ایثار و فداكارى و... به آن نسبت داده مى‌شود. این نفس همان روح پاك الهى است كه در كالبد انسان دمیده شده است؛ آن‌جا كه فرمود: وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی.(1) این دو نفس پیوسته در درون انسان در تضاد و ستیزند.

استعمال نفس در «نفس حیوانى» و «نفس الهى» ضرورتاً به این معنا نیست كه ما در وجود خود دو نفس داریم كه مدام با یكدیگر در ستیزند و هركدام گاهى بر دیگرى غلبه مى‌یابد. همان طور كه گفتیم، ما یك موجود بیشتر نیستیم و یك روح، یك نفس و یك «من» بیشتر نداریم. آنچه كه هست این است كه این «من واحد» تمایلات، گرایش‌ها، ابعاد و نیازهاى مختلفى دارد. از آن‌جا كه انسان مركّب از جسم و روح است، این تمایلات و نیازها نیز برخى مربوط به جسم و برخى مربوط به روح هستند. آن‌گاه خود این نیازها گاه با هم تزاحم پیدا مى‌كنند. انسانى را فرض كنید كه هم گرسنه


1. حجر (15)، 29.

است و غذا مى‌خواهد، و هم پولى براى تهیه غذا ندارد، در عین حال مى‌خواهد شخصیتش هم محفوظ بماند و پیش كسى دست نیاز دراز نكند. اگر بخواهد شكمش را سیر كند، چون پول ندارد مجبور است اظهار حاجت كند و شخصیت خود را بشكند. اگر بخواهد شخصیتش را حفظ كند، باید گرسنگى را متحمل شود. این تعارضِ میان یك نیاز جسمى و یك خواسته روحى است.

اما این تعارض‌ها دالّ بر وجود دو «من» و دو «روحِ» حیوانى و الهى در انسان نیست؛ بلكه یك «من» و یك «روح» است كه دو نوع گرایش، خواسته و نیاز دارد.

منظور از دشمنى نفس و عقل تضادى است كه بین تشخیص عقل و گرایش‌هاى كنترل نشده و كاملا رها گردیده انسان وجود دارد. تمایلات انسان حد و مرز نمى‌شناسد و فقط به دنبال این است كه هرچه بیشتر و سریع‌تر اشباع و ارضا شود؛ اما اقتضاى تشخیص و راهنمایى عقل، رعایت برخى محدودیت‌ها و نگاه داشتن جانب احتیاط و سرعت نگرفتن است. این‌جا است كه مى‌گوییم عقل و نفس با هم مى‌ستیزند.

مراد از تزكیه نفس

تزكیه نفس یعنى مراقب آفت‌هاى نفس بودن. نفس به مانند نهالى است كه باغبان آن را مى‌كارد. او وقتى نهالى را غرس كرد، شب و روز از آن مراقبت مى‌كند. نفس نیز همین‌گونه است. انسان باید از نفس خویش آفت‌زدایى كند. علماى اخلاق به این كار «تخلیه» مى‌گویند؛ یعنى انسان باید خود را از آفات تخلیه كند و آنها را از صفحه ضمیر و نفس خود بیرون بریزد.

در مرحله بعد و پس از تخلیه، باید مراقب باشد آن‌چه را كه براى سلامت نفس و رشد آن مفید است جذب كند.

مَركب روح، جسم است. روح تا در این دنیا است، باید با كمك این جسم به سوى مقصد حركت كند. از این رو، از باب مقدمه، بحث آفت‌زدایى و هم‌چنین جذب نیرو و انرژى در مورد جسم هم مطرح است. باید مراقب جسم هم بود تا سالم بماند. مركب بیمار و بى‌حال نمى‌تواند راكب را به مقصد برساند. در این‌جا روح راكب است و جسم مركب. براى به مقصد رسیدن راكب باید مراقب بهداشت و سلامت و انرژى جسم هم باشیم. اگر سوار بر ماشین به سوى مقصدى حركت مى‌كنید، باید مراقب سلامت ماشین هم باشید، و گرنه از رفتن باز خواهید ماند. اگر نیاز به تعمیر پیدا كرد باید آن را تعمیر كنید. اگر بنزین مى‌خواهد باید در باك آن بنزین بریزید. اگر چرخ آن پنچر شده، باید آن را تعویض كنید. اگر این كارها را انجام ندهید خود نیز نمى‌توانید به مقصد برسید.

اما آفت نفس چیست و غذا و انرژى لازم براى حركت آن كدام است؟

«عامل» و «مانع» رشد نفس

آفت نفس «گناه» و مایه حیات و رشد و تغذیه آن «یاد خدا» و توجه به معنویات است. قرآن مى‌فرماید خدا و پیامبر شما را به چیزى مى‌خوانند كه حیات شما در آن است: اِسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما یُحْیِیكُم؛(1) اجابت كنید خدا و رسول را آن هنگام كه شما را به چیزى مى‌خوانند كه شما را زنده مى‌گرداند. انذار پیامبر براى كسى مفید است كه قلب و دلش حیات داشته باشد؛ چرا كه فرمود: لِیُنْذِرَ مَنْ كانَ حَیًّا؛(2) تا بیم دهد آن را كه زنده است. انذار براى كسى است كه زنده باشد؛ نه زنده جسم، كه زنده روح و جان.


1. انفال (8)، 24.

2. یس (36)، 70.

تزكیه نفس كه موجب حیات نفس و صفاى باطن مى‌گردد به اندازه‌اى اهمیت دارد كه خداوند قبل از بیان آن، یازده قسم یاد مى‌كند. در هیچ كجاى قرآن نداریم كه براى بیان مطلبى یازده قسم خورده باشد. جز در همین یك مورد و این نشان از اهمیت بالاى این مسأله دارد: بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها. وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها. وَ النَّهارِ إِذا جَلاّها. وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشاها. وَ السَّماءِ وَ ما بَناها. وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها. وَ نَفْس وَ ما سَوّاها. فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها. قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكّاها؛(1) قسم به خورشید و روشنى آن؛ و قسم به ماه آن‌گاه كه به دنبال آن آید؛ و قسم به روز آن‌گاه كه زمین را روشن سازد؛ و قسم به شب وقتى كه عالم را در پرده سیاهى كشد؛ و قسم به آسمان و آن كه آن را بنا كرد؛ و قسم به زمین و آن كه آن را گستراند؛ و قسم به نفس و آن كه آن را نیكو ساخت؛ پس خیر و شرّش را به آن الهام كرد؛ [كه ]هر كس آن [نفس ]را پاكیزه ساخت قطعاً رستگار شد.

اگر طالب رستگارى و نجات هستى، راه آن «تزكیه نفس» است. تزكیه نفس به چه حاصل مى‌شود؟ به این‌كه آفت‌ها را از آن جدا كنى، وسایل تغذیه‌اش را فراهم سازى و با تمرین و تكرار، آن را قوى و توانا نمایى. تمرین نفس چیست؟ ذكر خدا؛ كه فرمود: اُذْكُرُوا اللّهَ ذِكْراً كَثِیراً. وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ عَشِیّا؛(2) خدا را یاد كنید، یادى بسیار؛ و صبح و شام او را به پاكى بستایید.

چرا در یك شبانه روز به یك نماز بسنده نكرد و فرمود پنج نماز بخوانید؟ چون مى‌خواست ذكر خدا تمرین و تكرار شود؛ و نماز ذكر خدا است.

هركس در هر كار و زمینه‌اى بخواهد به جایى برسد و مهارت و مقامى


1. شمس (91)، 1ـ9.

2. احزاب (33)، 41ـ42.

كسب كند، باید تمرین و تكرار داشته باشد. اگر كسى بخواهد در یك رشته ورزشى قهرمان شود، باید به تمرین‌هاى سخت و فشرده بپردازد. هر قدر آرزوى مقامى بالاتر را داشته باشد به همان میزان باید بر تلاش و تمرین خود بیفزاید. تزكیه نفس و نیل به كمالات انسانى نیز از این قاعده كلى مستثنا نیست.

جان آدمى به تزكیه زنده مى‌گردد؛ و تزكیه نیز با یاد خدا و دورى از گناه حاصل مى‌شود؛ و آن نیز نیاز به تمرین و تكرار دارد؛ و مسیر خاص تزكیه نفس و تكامل روح انسانى را خداى متعال به فضل خودش از طریق انبیا در اختیار ما قرار داده است.