یكی از ضروریترین آموزههای اسلامی این است که سعادت حقیقی انسان در پرتو ایمان حاصل میشود. لازمه ایمان انجام اعمال صالح است و هرقدر ایمان انسان قویتر و راسختر شود، اعمال او صالحتر و شایستهتر خواهد بود. دربرابر، هرقدر ایمان انسان ضعیفتر شود، كمتر اعمال صالح انجام میدهد و بیشتر دچار گناه میشود. ما در مباحث گذشته درباره این مطلب سخن گفتهایم و با استفاده از آیههای قرآن چیستی ایمان و مراتب و لوازم آن را تبیین كردهایم. مجموعهای از آن مباحث كه با عنوان شرح «اوصاف عبادالرحمن» در سوره فرقان سامان گرفت، در كتاب رستگاران گرد آمده است. از آن آیههای نورانی برداشت كردیم كه اگر انسان ایمان داشته باشد، اعمالش پذیرفته میشود و به سعادت ابدی دست مییابد؛ اما اگر كسی ایمان نداشته باشد، هرچند كارهای خیر و بهظاهر مهم انجام دهد، در همین دنیا به پاداش خود میرسد. او دربرابر كارهای خیری كه انجام داده، نعمتهای دنیوی دریافت میكند، اما در حیات ابدی كه حیات حقیقی انسان است، از سعادت محروم خواهد بود. بنابر آیات فراوانی از قرآن، انسان در پرتو ایمان و عمل صالح به سعادت دست مییابد. در یكی از آن آیهها، خداوند
میفرماید: إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُون؛(1) «مگر آنان كه ایمان آورده و كارهای نیك و شایسته كردهاند، كه ایشان را مزد بیپایان [یا بیمنت] است».
درمقابل، برخی از آیهها دلالت دارند كه اگر انسان ایمان نداشت و كفر ورزید، در آخرت نتیجهای از اعمال خوبی كه انجام میدهد به دست نخواهد آورد؛ مانند:
مَّثَلُ الَّذِینَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عَاصِفٍ لاَّ یَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُواْ عَلَى شَیْءٍ ذَلِكَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِید؛(2) داستان آنان كه به پروردگارشان كافر شدند [این است كه] كردارشان چون خاكستری است كه بادی سخت در روزی تندباد بر آن بوزد كه به هیچچیز از آنچه كردهاند دست نتوانند یافت. این است آن گمراهی دور [از حق].
در آیات دیگر خداوند میفرماید:
وَالَّذِینَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاء حَتَّى إِذَا جَاءهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ * أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُّجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَكَدْ یَرَاهَا وَمَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ؛(3) و كسانی كه كافر شدند، كردارهایشان [كه به پندارشان نیكوست] چون سرابی است در بیابانی هموار كه تشنه، آن
1. انشقاق (84)، 25.
2. ابراهیم (14)، 18.
3. نور (24)، 39ـ40.
را آب پندارد، تا چون بدانجا رسد، چیزی نیابد و خدای را نزد آن یابد كه حسابِ [كیفر] او را تمام بدهد و خداوندْ شتابنده در حساب است؛ یا مانند تاریكیهایی است در دریایی ژرف كه پیوسته موجی آن را بپوشاند و بالای آن موجی دیگر است و بر فراز آن ابری [تیره]؛ تاریكیهایی است روی یكدیگر (تاریكی شب و تاریكی دریا و تاریكی ابر). گاهی كه دست خویش بیرون آرد، نتواند كه ببیندش و هركه را خدا نوری نداده، او را هیچ نوری نیست.
در این دو آیه نورانی، دو تشبیه درباره اعمال نافرجام كافر آمده است. در آیة نخست، كافر به تشنهای تشبیه شده كه در بیابانی گرفتار گشته و در پی آب میگردد. از دور سرابی میبیند و بهخیال آن باشتاب بهسویش میرود تا آبی برگیرد و بنوشد؛ اما وقتی به آنجا میرسد، آبی نمییابد. دربرابر، خداوند را حاضر مییابد كه به اعمالش رسیدگی میكند و او را كیفر میدهد. آیه یادشده از آن حكایت دارد كه كافران و كسانی كه به مخالفت با دستورهای خداوند برخاستهاند، در زندگی بهدنبال سعادتی موهوم میگردند، اما در پایان زندگی درمییابند كه بهرهای از سعادت و نیكفرجامی ندارند و دستشان از اعمال شایسته خالی است. دربرابر، توشهای از اعمال زشت و پلید فراهم آوردهاند كه بهسبب آن باید كیفر و عذاب الهی دریافت كنند.
هرچه دریا ژرفتر باشد، نور كمتری به اعماقش نفوذ میكند. حال اگر امواجی متراكم در سطح دریا پدید آید، تاریكی محض اعماق آن را فرامیگیرد. خداوند متعال در آیه دوم، كافر را به كسی تشبیه میكند كه در اعماق دریایی ژرف قرار گرفته و در سطح آن دریا نیز طبقاتی از امواج سهمگین پدید آمده است. درنتیجه، او در تاریكی مطلق قرار گرفته و هیچ بهرهای از نور و روشنایی
ندارد؛ چنانكه حتی دستش را نمیبیند. در پایان آیه خداوند در تعلیل اینكه كافر در تاریكی محض گرفتار است میفرماید: وَمَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّور؛ «و هركه را خدا نوری نداده، او را هیچ نوری نیست»؛ یعنی مبدأ نور هدایت، خداوند است كه انسان در سایه ایمان به او از هدایتش بهرهمند میشود. اما كفر، تاریكی محض است و كسی كه به خداوند كافر است و بهرهای از ایمان ندارد، به تاریكی شقاوت و كفر گرفتار گردیده و همه روزنههای نور هدایت و سعادت بهروی او بسته شده است.
یكی از محكمات قرآن و از ضروریات همه ادیان الهی این است كه سعادت حقیقی انسان در آخرت به دست میآید و این سعادت، در گرو ایمان به خدا و اعمال صالحی حاصل میشود كه در ایمان به خداوند ریشه دارد. اگر انسان بیایمانی كار پسندیده و خیری انجام دهد، در همین دنیا پاداش آن را دریافت میكند و در جهان آخرت چیزی به دست نمیآورد؛ چنانكه خداوند میفرماید: مَن كَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَمَن كَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُؤتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِی الآخِرَةِ مِن نَّصِیب؛(1) «هركه كشت (ثواب) آن جهان خواهد، برای او در كشتش میافزاییم، و هر كه كشت این جهان خواهد به وی از آن میدهیم و در آن جهان هیچ بهرهای ندارد».
بسیار بجا و بایسته است كه ما جایگاه ایمان و عمل صالح و صفات ارزشمند انسانی را در روایات بشناسیم. مراجعه به روایات و مرور آنها برای شناخت این مفاهیم متعالی چند فایده دارد: نخست آنكه شكر نعمت ولایت به شمار میآید؛ چون
1. شوری (42)، 20.
نخستین مرتبه شكر هر نعمت، استفاده از آن است و برای ما كه ولایت و معارف اهلبیت علیهم السلام را نعمتی بزرگ برای خود میدانیم، نخستین مرحله قدردانی از این نعمت بزرگ، آشنایی با آن است. استفاده نكردن از سخنان نورانی اهلبیت علیهم السلام ، درحالیكه بدانها دسترس داریم، جفا به ایشان است. موجب شرمندگی است كه اهل مطالعه، اغلب اوقاتشان را برای خواندن گفتار دیگران و حتی سخنان دشمنان اهلبیت علیهم السلام صرف میكنند و به مآثر و معارف اهلبیت علیهم السلام نمیپردازند؛
دوم، در این دوران كه امواج انحرافات فكری ازطریق اینترنت، تلویزیون، امواج رادیویی و دیگر رسانهها به جوامع اسلامی هجوم آوردهاند و باورها، معارف و ارزشهای ما در معرض هجمه شیاطیناند، انسان باید پناهگاهی داشته باشد تا در سایه آن از خطر انحرافات مصون بماند؛ سلاحی كه بهوسیله آن با شیاطین فكری مقابله كند، و چه عروةالوثقی و سلاحی محكمتر و قویتر از سخنان اهلبیت علیهم السلام ؟! بیشك ما در پرتو معارف اهلبیت علیهم السلام و شناخت آنها میتوانیم از آسیبها و انحرافات فكری و فرهنگی مصون بمانیم؛
سوم، عوامل گوناگونی چون جاذبههای طبیعی، عوامل اجتماعی و شیاطین جن و انس، همواره انسان را بهسوی لذایذ و جاذبههای مادی مانند خوراك، مسكن، همسر و پست و مقام میخوانند و به وی القا میكنند كه مطلوب حقیقی، این امورند. ازاینرو، گاهی انسان باور نمیكند كه ورای این ارزشهای مادی، ارزشهای دیگری نیز وجود دارد. حتی هنگامیكه از ارزشهای معنوی سخن میگوید، در دل، به پول و دیگر امكانات مادی وابسته است. ازاینرو، خداوند متعال فرمود:
زُیِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَناطِیرِ الْمُقَنْطَرَه مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعامِ وَالْحَرْثِ ذلِكَ مَتاعُ الْحَیاة
الدُّنْیا وَاللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآب؛(1) دوستی خواستنیها[ی گوناگون]، از زنان و پسران و مالهای گردآورده و برهمنهاده از زر و سیم و اسبانِ نشاندار و چهارپایان [از شتران و گاوان و گوسفندان] و كشت (كشتزار و باغ و بوستان)، در نظر مردم آراسته شده. اینها برخورداریِ زندگی این جهان است و سرانجام نیك نزد خداست.
دلبستگی به مادیات و لذایذ دنیوی موجب میشود كه انسان دادههای خدا را به نعمتهای مادی، محدود بداند. ازاینرو، وقتی مال و ثروت و دیگر امكانات مادی در اختیارش قرار میگیرد، میپندارد كه خدا به او عنایت داشته و وقتی از آنها محروم میشود، میپندارد كه خداوند به او بیمهری كرده است:
فَأَمَّا الإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَكْرَمَن * وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَن؛(2) اما آدمی، آنگاه كه پروردگارش او را بیازماید و گرامی دارد و نعمتش دهد، گوید: پروردگارم مرا گرامی داشت؛ اما چون او را بیازماید و روزیاش را بر او تنگ سازد، گوید: پروردگارم مرا خوار و زبون كرد.
انسانِ دلباخته دنیا دادههای مادی را نعمتهای خدا میداند، اما ایمان، ولایت، معرفت و محبت به خداوند و اهلبیت علیهم السلام را نعمت نمیداند. درحالیكه نعمتهای اصلی خداوند آنهایند و با نعمتهای مادی قیاسپذیر نیستند. اگر همه نعمتهای مادی را كه از آغاز آفرینش تا پایان آن در اختیار آدمیان قرار گرفته در
1. آلعمران (3)، 14.
2. فجر (89)، 15ـ16.
یك كفه ترازو قرار دهند و اندكی از معرفت خدا و محبت به اهلبیت علیهم السلام را در كفه دیگر آن، كفه معرفت خدا و محبت به اهلبیت علیهم السلام سنگینتر خواهد بود. ارزش امور معنوی، بسیار بیشتر و فراتر از امور مادی است. اگر انسانِ برخوردار از ایمان بداند كه خداوند چه گوهر بیهمتایی به او عنایت كرده، از دست دادن همه نعمتهای دنیا نیز او را ناراحت نمیكند.
گاهی انسان با دلیل عقلی یا دلیلهای مبتنیبر برخی آیات و روایات میپذیرد كه هدایت الهی و ایمان از شمار نعمتهای خداست، اما در عمل، آنها را جدی نمیگیرد. تنها امكانات مادی مانند ثروت، مسكن و همسر را نعمتهای اصلی خدا میداند و هدایت و ایمان را در زمره امور فرعی میشمارد. درحالیكه آنها از اساسیترین و مهمترین نعمتهای خداوندند و ما همانگونه كه درقبال سلامت و نعمتهای مادی، خداوند را شكر میگوییم، باید بهپاس هدایت و ایمانی كه خداوند به ما بخشیده نیز خداوند را سپاس گزاریم. گرچه باور عظمت نعمت هدایت و محبت و ولایت اهلبیت علیهم السلام عصمت و طهارت علیهم السلام دشوار و التزام عملی به چنین باوری دشوارتر است، ما باید در دستیابی به چنین باوری بكوشیم و با مطالعه آیات و روایات، ارزش و عظمت ایمان، تقوا، محبت و ولایت اهلبیت علیهم السلام را درك كنیم. در روایت آمده است:
إِنَّ رَجُلاً جَاءَ إِلَی سَیِّدِنَا الصَّادِق علیه السلام فَشَكا إِلَیْهِ الْفَقْرَ. فَقَالَ: لَیْسَ الأَمْرُ كمَا ذَكَرْتَ وَمَا أعْرِفُكَ فَقِیراً. قَالَ: وَاللَّهِ یَا سَیِّدِی مَا اسْتَبَنْتَ وَذَكَرَ مِنَ الْفَقْرِ قِطْعَةً وَالصَّادِق علیه السلام یُكَذِّبُهُ إِلَی أَنْ قَالَ: خَبِّرْنِی لَوْ أُعْطِیتَ بِالْبَرَاءَةِ مِنَّا مِائَةَ دِینَارٍ كُنْتَ تَأْخُذُ؟ قَالَ: لا. إِلَی أَنْ ذَكرَ أُلُوفَ دَنَانِیرَ وَالرَّجُلُ یَحْلِفُ أَنَّهُ لَا یَفْعَلُ. فَقَالَ لَهُ: مَنْ مَعَهُ سِلْعَةٌ یُعْطَی هَذَا الْمَالَ لا یَبِیعُهَا هُوَ فَقِیرٌ؟؛(1) مردی
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج67، باب 7، ص147، ح1.
نزد امام صادق علیه السلام آمد و از فقر نزد آن حضرت شكایت كرد. پس حضرت فرمود: مطلب چنان نیست كه تو گفتی و من تو را فقیر نمیشناسم. گفت: ای آقای من، به خدا سوگند كه امر بر شما آشكار نگشته و شمهای از فقر خود را بازگفت. اما امام صادق علیه السلام او را تكذیب میكردند تا آنكه به او فرمودند: به من بگو آیا حاضری صد دینار بگیری تا از ما برائت بجویی؟ آن مرد سوگند خورد، نه. حضرت تا هزاران دینار فرمود و آن شخص سوگند میخورد، نه. حضرت فرمود: آیا كسی كه متاعی با خود دارد كه با اینهمه پول مبادله نمیکند، فقیر است؟
ما باید خداوند را شكر گوییم كه نعمت ایمان و ولایت را در پرتو تربیت پدر و مادر به ما ارزانی داشت. سپس آن را با آموزههای معلمان و استادان والامقام تقویت كرد و مستحكم ساخت. ما باید قدردان زحمات آن بزرگواران باشیم و از خداوند بخواهیم كه به آنان جزای خیر دهد؛ زیرا با تعلیم و تربیت خود موجب شدند ما از چنین سرمایه عظیمی برخوردار شویم؛ سرمایهای كه برای دست یافتن به آن كوشش چشمگیری نكردیم و بهآسانی در اختیار ما قرار گرفت. البته ما باید بدانیم كه همهكس لیاقت برخورداری از ایمان را ندارد و معلوم نیست هركس ادعای ایمان دارد، از آن برخوردار باشد؛ چه آنكه در صدر اسلام نیز برخی ادعای ایمان داشتند، اما از آن بهرهمند نبودند:
قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الإِیمَانُ فِی قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لا یَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَیْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیم؛(1) بادیهنشینان گفتند: ایمان آوردیم. بگو ایمان
1. حجرات (49)، 14.
نیاوردهاید، بلكه بگویید اسلام آوردیم (به زبان تسلیم شدیم) و هنوز ایمان در دلهایتان درنیامده است؛ و اگر خدا و پیامبرش را فرمان برید، از [پاداشِ] كردارهای شما چیزی نكاهد. همانا خدا آمرزگار و مهربان است.
افزون بر قرآن، در كتابهای روایی نیز روایتهای فراوانی درباره ماهیت ایمان و ویژگیهای مؤمن و شیعه آمده و این روایات در اصول كافی كه بهحق كتابی متقن و معتمد است و چینش مباحث و مطالب آن از نظمی دقیق و عالمانه برخوردار است، در بحث ایمان و كفر مطرح شده است. همچنین برخی از جلدهای بحار الانوار كه به موضوع ایمان و كفر اختصاص یافته است، درباره ایمان و مؤمن و ویژگیهای شیعه سخن میگوید. همچنین از هزار سال پیش تاكنون، علمای بزرگ كتابهای فراوانی دراینزمینه نگاشتهاند و به بررسی روایات مرتبط با این موضوع همت گماشتهاند. در برخی روایات آمده كه ایمان از چنان عظمتی برخوردار است كه كنه و حقیقت آن را نمیتوان شناسایی كرد؛ چنانكه كنه و ذات خداوند را نمیتوان شناخت و همگان در این مسئله همنظرند كه كنه و ارزش واقعی ایمان و مؤمن را نیز نمیتوان شناسایی كرد. ازجمله در روایتی آمده است كه امام صادق علیه السلام فرمودند:
لا یَقْدِرُ الْخَلائِقُ عَلَی كُنْهِ صِفَةِ الله عزوجل فَكَمَا لا یَقْدِرُ عَلَی كُنْهِ صِفَةِ الله عزوجل فَكَذَلِكَ لا یَقْدِرُ عَلَی كُنْهِ صِفَةِ رَسُولِ اللَّه صلی الله علیه و آله ، وَكَمَا لا یَقْدِرُ عَلَی كُنْهِ صِفَةِ رَسُولِ اللَّه عزوجل ، فَكَذَلِكَ لا یَقْدِرُ عَلَی كُنْهِ صِفَةِ الإِمَام علیه السلام ، وَكمَا لا یَقْدِرُ عَلَی كُنْهِ صِفَةِ الإِمَام علیه السلام ، كَذَلِكَ لا یَقْدِرُ عَلَی كُنْهِ صِفَة
الْمُؤْمِن؛(1) بندگان نمیتوانند به ژرفای صفات خداوند راه یابند؛ و همانگونهكه نمیتوانند از ژرفای صفات خداوند آگاهی یابند، نمیتوانند به ژرفای وصف رسول خدا صلی الله علیه و آله راه یابند؛ و همچنانكه نمیتوانند به ژرفای وصف رسول خدا صلی الله علیه و آله دست یابند، نمیتوانند از ژرفای وصف امام آگاه شوند؛ و چنانكه نمیتوانند به ژرفای وصف امام برسند، نمیتوانند ژرفای وصف مؤمن را بشناسند.
همچنین در روایتی دیگر، امام صادق علیه السلام درباره عظمت و مقام عالی مؤمن میفرمایند: أَلْمُؤْمِنُ أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنَ الْكعْبَة؛(2) «حرمت مؤمن، بزرگتر از حرمت كعبه است».
در روایتی دیگر آمده است كه رسول خداˆ به كعبه نگریست و فرمود:
مَرْحَباً بِالْبَیْتِ مَا أَعْظَمَكَ وَأَعْظَمَ حُرْمَتَكَ عَلَی اللَّهِ وَاللَّهِ لَلْمُؤْمِنُ أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنْكَ لأَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ مِنْكَ وَاحِدَةً وَمِنَ الْمُؤْمِنِ ثَلاثَةً مَالَهُ وَ دَمَهُ وَأَنْ یُظَنَّ بِهِ ظَنَّ السَّوْء؛(3) مرحبا به خانه خدا، وه كه چه بزرگواری و بزرگ است حرمتت نزد خدا. به خدا سوگند كه حرمت مؤمن از حرمت تو بزرگتر است؛ زیرا خداوند به تو یك حرمت داده و به مؤمن سه حرمت ارزانی داشته است: در مالش و خونش و در اینكه به او گمان بد ببرند.
بنابر مضمون برخی روایات خداوند میفرماید: من در انجام افعالم تردید ندارم،
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج67، باب 1، ص65، ح13.
2. همان، ص71، ح35.
3. همان، ح39.
اما در قبض روح بنده مؤمن خود تردید دارم. در یكی از این روایات، ابوحمزه ثمالی از امام صادق علیه السلام نقل میكند:
قَالَ اللَّهُ تَبَارَك وَتَعَالَی: مَا تَرَدَّدْتُ فِی شَیْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كتَرَدُّدِی عَلَی الْمُؤْمِنِ لأَنِّی أُحِبُّ لِقَاءَهُ وَیَكرَهُ الْمَوْتَ فَأَزْوِیهِ عَنْهُ وَلَوْ لَمْ یَكنْ فِی الأَرْضِ إِلاَّ مُؤْمِنٌ وَاحِدٌ لاكتَفَیْتُ بِهِ عَنْ جَمِیعِ خَلْقِی وَجَعَلْتُ لَهُ مِنْ ایمانِهِ أُنْساً لا یَحْتَاجُ مَعَهُ إِلَی أَحَد؛(1) خداوند تباركوتعالی فرمود: در هیچ كاری كه انجامش بهدست من است مردد نشدم؛ مانند تردیدی كه در مرگ بنده مؤمنم دارم. من دیدار او را دوست دارم و او مرگ را نمیخواهد، پس مرگ را از او برمیگردانم. بهراستی كه اگر در زمین، جز یك بنده مؤمن نبود، به همو بسنده میكردم و از ایمانش برای او همدمی قرار میدادم كه با وجود آن به هیچكس نیازمند نباشد.
در یكی از دعاهایی كه مستحب است پس از هر نماز خوانده شود نیز آمده است:
أَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ اللَّهُمَّ إِنَّ رَسُولِكَ الصَّادِقَ الْمُصَدَّقَ صَلَوَاتُكَ عَلَیْهِ وَءَالِهِ قَالَ: إِنَّكَ قُلْتَ مَا تَرَدَّدْتُ فِی شَیْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كتَرَدُّدِی فِی قَبْضِ رُوحِ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ یَكْرَهُ الْمَوْتَ وَأَنَا أَكْرَهُ مَسَاءَتَه؛(2) خداوندا، بر محمد و آل او درود فرست. خداوندا، رسول راستگویت خبر داده كه تو فرمودهای: در هیچ كاری كه انجامش تنها بهدست من است مردد نشدم، مانند تردیدی كه در مرگ بنده مؤمنم دارم. او مرگ را نمیخواهد و من نیز آزرده شدنش را نمیخواهم.
1. همان، ص66، ح23.
2. میرزاحسین نوری طبرسی، مستدرک الوسائل، ج5، باب 22، ص78، ح11.
«تردد» بهمعنای شك و دودلی است و محال است كه خداوند به چیزی شك و تردید داشته باشد. ازاینرو، باید تردد خداوند در روایت و دعا بهگونهای توجیه شود كه معنای دودلی و شك ندهد. بزرگان درباره تردد خداوند در برخی از روایات توجیههایی كردهاند. حاصل آنكه تردد خداوند در جایی متصور است كه مصلحت فعل با مصلحت ترك مساوی است. ازاینجهت، هیچیك از فعل و ترك بر دیگری برتری ندارد. تردید خداوند درباره قبض روح مؤمن بدین معناست كه مصلحت قبض روح مؤمن و لقای او با خداوند، مساوی با مصلحت زنده داشتن و تداوم زندگی اوست. البته مؤمن ازآنروی دوست دارد زنده بماند كه بیشتر به خداوند تقرب جوید و مراحل تعالی و كمال بیشتری را طی كند؛ وگرنه مرگ را نیز از آن جنبه كه دیدار با خداست دوست میدارد. اما سرانجام خداوند میل و خواست بنده مؤمن را بر خواست خود مقدم میدارد و مرگ را از او دور میسازد. بنابر برخی روایات، دچار شدن به بیماریها و ضعف در دوران پیری برای آن است كه انسان كمكم از دنیا دل بكند و بفهمد كه دنیا ماندگار نیست و نباید به آن دل بست و به مرگ راضی شود.
حكمت آفرینش عالم، ازجمله انسان، ظهور رحمت الهی است و مرتبه اتمّ و اكمل رحمت الهی در بهشت و قیامت ظهور مییابد. ظرف آن نیز انسان مؤمن است و تا انسان آفریده نشود و به صفت ایمان آراسته نگردد، زمینهای برای ظهور رحمت ویژه الهی فراهم نمیشود. آنگاه با وجود تنها یك انسان مؤمن ظرفیت برای دریافت آن رحمت متعالی الهی فراهم آمده و نیز هدف از آفرینش انسان كه ظهور رحمت ویژه خداوند است حاصل گشته است. ازاینرو خداوند میفرماید: «اگر در زمین جز یك بنده مؤمن نبود، به او از همه آفریدگانم بینیاز بودم»؛ چون با وجود این بنده مؤمن، هدف از آفرینش حاصل شده است. ممكن است این
شبهه به ذهن ما راه یابد كه اگر تنها یك بنده مؤمن روی زمین وجود میداشت، او از تنهایی و نبود كسی كه با او انس گیرد رنج میبرد و دچار وحشت میشد. این شبهه ازآنروی رخ مینمایاند كه ما حال بنده مؤمن خدا را با حال خودمان مقایسه میكنیم كه وقتی در خانه و یا در بیابان و جایی دیگر تنهاییم و كسی نیست كه با او انس بگیریم و با وجود او آرامش یابیم، ناراحت و وحشتزده میشویم. پس میپنداریم كه اگر بنده مؤمن خدا نیز روی زمین تنها میماند، چنین حالی داشت. خداوند برای دفع این شبهه میفرماید: من ایمان آن بنده را مونسش قرار میدهم تا در جوارش آرامش یابد و با آن انس پیدا كند و احساس تنهایی و وحشت نكند و با وجود آن ایمان، به دیگر انسانها نیازی نداشته باشد: وَجَعَلْتُ لَهُ مِنْ إِیمَانِهِ أُنْساً لا یَحْتَاجُ مَعَهُ إِلَی أَحَد.
در روایتی دیگر اسحاقبنجعفر از برادرش، امام موسی كاظم علیه السلام و آن حضرت از پدرانشان و آنان از رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره عظمت و منزلت انسان مؤمن نقل میكنند:
یُعَیِّرُ الله عزوجل عَبْداً مِنْ عِبَادِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَیَقُولُ عَبْدِی مَا مَنَعَكَ إِذْ مَرِضْتُ أَنْ تَعُودَنِی؟ فَیَقُولُ: سُبْحَانَكَ سُبْحَانَكَ أَنْتَ رَبُّ الْعِبَادِ لا تَأْلَمُ وَلا تَمْرَضُ. فَیَقُولُ: مَرِضَ أَخُوكَ الْمُؤْمِنُ فَلَمْ تَعُدْهُ وَعِزَّتِی وجَلالِی لَوْ عُدْتَهُ لَوَجَدْتَنِی عِنْدَهُ ثُمَّ لَتَكفَّلْتُ بِحَوَائِجِكَ فَقَضَیْتُهَا لَكَ وَذَلِكَ مِنْ كرَامَةِ عَبْدِی الْمُؤْمِنِ وَأَنَا الرَّحْمَانُ الرَّحِیمُ؛(1) خداوند متعالی در روز رستاخیز، بندهای از بندگان خود را سرزنش میكند و میگوید: وقتیكه من بیمار شدم، چرا به عیادتم نیامدی؟ میگوید: خداوندا، تو پروردگار
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج67، باب 1، ص69ـ70، ح28.
بندگان هستی و بیمار و دردمند نمیشوی. خداوند میفرماید: برادر مؤمنت بیمار شد و تو از او عیادت نكردی. به عزت و جلالم سوگند، اگر به عیادت او میرفتی، مرا در آنجا مییافتی و سپس نیازمندیهای تو را برطرف میکردم، و این بهسبب شرافت و اعتبار بنده مؤمن نزد من است و من بخشنده و مهربانم.
در تعبیر سرزنش و نكوهش كردن خداوند نكته لطیفی نهفته است: بندگان مؤمن خدا بیش از نگرانی از عذاب خداوند و جهنم، نگران سرزنش و بیمهری اویند. برای آنان حرمان از مهر الهی، از تحمل عذاب الهی سختتر است. چنانكه شخصی، یكی از بزرگان را پس از مرگش در خواب میبیند و از آن بزرگ میپرسد: پس از مرگت با تو چه معاملهای كردند؟ او كه با كولهباری سرشار از عمل صالح به دیار باقی رفته بود و در برزخ از رحمت الهی بهرهمند بود، تنها ناراحتیاش این بود كه از او گله كردهاند: چرا در فلان مجلس فلان سخن را گفتی. در روایت بالا نیز، آن بنده گناهی مرتكب نشده بود كه به او وعده عذاب دهند، اما چون فضیلت و عمل مستحبی را ترك كرده و به عیادت بنده مؤمنی نرفته بود، خداوند او را سرزنش میكند و این سرزنش خداوند، او را سخت نگران و ناراحت میكند. شاید عذر او این بوده كه مشغلهها و گرفتاریها مرا از عیادت برادر مؤمنی بازداشت. ازاینجهت خداوند میفرماید: اگر به عیادت آن بیمار میرفتی، من خود نیازهای تو را برطرف میكردم و دربرابر عیادت تو از او، من در پی رفع گرفتاریهایت برمیآمدم. پس نباید گرفتاریهای دنیوی، ما را از انجام فضیلتهای بزرگ بازدارد.
همچنین در روایتی رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره اهمیت زیارت و سركشی به برادران ایمانی میفرماید:
إِنَّ مَلِكاً لَقِیَ رَجُلاً قَائِماً عَلَی بَابِ دَارٍ. فَقَالَ لَهُ: یَا عَبْدَ اللَّهِ مَا حَاجَتُكَ فِی هَذِهِ الدَّارِ؟ فَقَالَ: أَخٌ لِی فیهَا أَرَدْتُ أَنْ أُسَلِّمَ عَلَیْهِ. فَقَالَ: بَیْنَكَ وَبَیْنَهُ رَحِمٌ مَاسَّه أوْ نَزَعَتْك إِلَیْهِ حَاجَه؟ فَقَالَ: مَا لِی إِلَیْهِ حَاجَةٌ غَیْرَ أَنِّی أَتَعََهَّدُهُ فِی اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَلا بَیْنِی وبَیْنَهُ رَحِمٌ مَاسَّةٌ أَقْرَبُ مِنَ الإِسْلَامِ. فَقَالَ لَهُ الْمَلِكُ: إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْك وَهُوَ یُقْرِئُكَ السَّلامَ وَیَقُولُ لَكَ إِیَّایَ زُرْتَ فَقَدْ أَوْجَبْتُ لَكَ الْجَنَّةَ وَقَدْ عَافَیْتُكَ مِِنْ غَضَبِی وَ مِنَ النَّارِ لِحُبِّكَ إِیَّاهُ فِی؛(1) فرشتهای مردی را دید كه كنار درِ منزلی ایستاده است. پرسید: ای بنده خدا، برای چه اینجا ایستادهای؟ گفت: برادری در این منزل دارم و منتظرم او را ببینم و به وی سلام كنم. گفت: آیا با او نسبت خویشاوندی داری یا حاجتی تو را بهسویش كشانیده است؟ گفت: حاجتی ندارم جز اینكه به خاطر پروردگار جهان به او سرکشی میکنم، و با او خویشاوندی و نسبتی نزدیكتر از رابطه مسلمانی ندارم. فرشته به او گفت: من فرستاده خدا بهسویت هستم. او به تو سلام میرساند و میفرماید: تو [درواقع] به زیارت من آمدهای و اینك بهشت را ارزانیات كردم و تو را بهسبب این پیوند و دوستی با او كه برای من است، از آتش دوزخ آسوده ساختم.
1. فضلبنحسن طبرسی، مشکه الانوار فی غرر الاخبار، ص208.