در نهج البلاغه خطبهای به نام «خطبه متقین» وجود دارد كه بهطور مرسل نقل شده است. در طلیعه این خطبه آمده است كه یكی از اصحاب امیر مؤمنان علیه السلام به نام همام نزد آن حضرت رفت و درخواست كرد كه ایشان ویژگیهای پرهیزگاران را برای او برشمارند. حضرت از این كار سر باز زدند و از همام خواستند كه پرهیزگاری پیشه كند و كار نیكو انجام دهد. اما همام بر درخواست خود اصرار ورزید. درنتیجه حضرت خطبهای را در وصف پرهیزگاران انشا فرمودند.
این خطبه با اضافات و اختلافات جزئی در بسیاری از روایات دیگر نیز نقل شده است. در برخی از منابع روایی، آن را امام باقر علیه السلام و در برخی دیگر، امام صادق علیه السلام روایت كردهاند. ازجمله ابوحمزه ثمالی از یحییبنامالطویل و او از نوف بكالی آن خطبه را نقل كرده است. منبعی كه ما در نظر داریم، روایت ابوحمزه ثمالی است كه در كتابهای گوناگونی چون الامالی مرحوم صدوق و كنز الفوائد كراجكی و نیز در بحار الانوار (ج68، ص191199) وارد شده است. در این
روایت، مقدمهای وجود دارد كه در خطبه همامِ نهج البلاغه نیست. همچنین در این روایت همام درباره ویژگیهای شیعیان از حضرت پرسش میكند و حضرت به تبیین ویژگیهای شیعیان میپردازند. اما در خطبه همام در نهج البلاغه، همام از حضرت درخواست میكند كه به تبیین ویژگیهای پرهیزگاران بپردازند و حضرت در پاسخ، ویژگیهای متقین را برمیشمارند. بیتردید نقل پیاپی و متواتر آن خطبه، از اعتبار روایت حكایت دارد و موجب میگردد كه ما به مضامین آن خطبه اعتماد كامل داشته باشیم. همچنین نقل آن خطبه از طرق گوناگون، ازجمله نقل از امام باقر و امام صادق علیهم السلام نشانِ اهمیت آن خطبه و اهتمامی است كه بزرگان دین بدان داشتهاند.
ابهامی كه درباره سند روایت وجود دارد این است كه ابنابیالحدید در شرح نهجالبلاغه، همام را فرزند شریحبنیزید معرفی میكند كه نسب او با چند واسطه به رئیس عشیره وی میرسد، و او را مردی عابد و از دوستان و شیعیان امیر مؤمنان علیه السلام معرفی میكند.(1) اما در روایت نوف بكالی، او برادرزاده ربیعبنخثیم معرفی شده و ربیعبنخثیم، بهگفته برخی، همان خواجهربیع مدفون در مشهد مقدس است. او به زهد و عبادت معروف بوده و از زهاد هشتگانه زمان خود به شمار میآمده و ارادتی ویژه به امیر مؤمنان علیه السلام داشته است. مضامین این روایت به آنچه در خطبه نهج البلاغه نقل شده، بسیار نزدیك است و اختلاف در دو نقل بسیار اندك است. پس بسیار بعید مینماید كه دو شخص به نام همام وجود داشتهاند و حضرت متن روایت را دو بار و در دو مجلس انشا فرمودهاند و آن دو نیز پس از شنیدن فضایل شیعیان، بیهوش شده و از دنیا رفتهاند. گویا این روایات از یك ماجرا خبر میدهند و همام نیز یك نفر بیش نبوده است. همچنین
1. عبدالحمیدبنهبةاللهبنابیالحدید، شرح نهج البلاغة، ج9، ص134.
نسبی كه ابنابیالحدید برای همام نقل میكند معتبر نیست و نسب درست همان است كه در روایت نوف بكالی آمده است.
عَنْ أَبِِی حَمْزَةَ الثُّمَالِی عَنْ رَجُلٍ مِنْ قَوْمِهِ یَعْنِی یَحْیَی ابْنَ أُمِّ الطَّوِیل أَنَّهُ أَخْبَرَهُ عْنَ نَوْفِ الْبِكاَلی قَالَ: عَرَضَتْ لی إِلَی أَمِیر اْلمُؤْمِنینَ عَلِیِ بْنِ أَبِی طَالِب علیه السلام حَاجَةٌ، فاسْتتْبَعتُ إِلَیْهِ جُنْدَبَ بْنَ زُهَیْر وَالرَّبِیعَ بْنَ خُثَیم وَابْنَ أَخِْیهِ هَمَّامَ بْنَ عُبَادَةَ بْنَ خُثَیْم وَكَانَ مِنْ أَصْحَابِ الْبَرَانِس(1) فَأَقْبَلْنَا مُعْتَمِدِینَ لِقَاءَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنیِن علیه السلام فَأَلْفَینَاهُ حِینَ خَرَجَ یؤُمُّ الْمَسْجِد؛ ابوحمزه ثمالی از یكی از خویشان خود (بنابر تفسیر كراجكی در كنز الفوائد) یحییبنامطویل نقل میكند كه وی به او خبر داد كه نوف بكالی گفت: كاری برایم پیش آمد كه باید نزد امیر مؤمنان علیه السلام میرفتم. جندببنزهیر و ربیعبنخثیم و برادرزادهاش، همامبنعبادة را نیز كه كلاه بلندی داشت، با خود همراه كردم و بهقصد دیدار آن حضرت روان شدیم. ما وقتی به آن حضرت رسیدیم كه ایشان بهقصد نماز گزاردن در مسجد، از خانه خارج شدند.
فَأَفْضَی وَنَحْنُ مَعَهُ إِلَی نَفَرٍ مُبَدَّنِینَ قَدْ أَفَاضُوا فِی الأُحْدُوثَاتِ تَفَكُّهاً وَبَعْضُهمْ یُلْهِی بَعْضاً. فَلَمَّا أَشْرَفَ لَهُمْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنین علیه السلام أَسْرَعُوا إِلَیْهِ قِیَاماً، فَسَلَّمُوا فَرَدَّ التَّحِیةَ ثُمَّ قَالَ مَنِ اْلقَوْمُ؟ قَالُوا أُنَاسٌ مِنْ شِیعَتِكَ یَا
1. «بَرانِس» جمع «بَرنس» کلاه درازی است که در صدر اسلام، زهاد و عباد که همواره به عبادت سرگرم بودند بر سر مینهادند و بدینوسیله از دیگران بازشناخته میشدند و با عنوان «اصحاب البرانس» معرفی میشوند. همام که از زهاد و عباد معروف بود نیز چنان کلاهی بر سر مینهاد (محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج68، ص196).
أَمِیرالْمُؤْمِنین، فَقَالَ لَهُمْ: خَیْراً. ثُمَّ قَالَ: یا هَؤُلاَءِ، مَالِی لاَ أَرَی فِیكُمْ سِمَةَ شِیعَتِنَا وَحِلْیَةَ أَحِبَّتنَِا أَهْلَ الْبَیْتِِ؟ فَأَمْسَك الْقَومُ حَیَاء؛ ما [چهار تن] بههمراه حضرت بهسوی مسجد حركت كردیم و در راه به چند مرد چاق و فربه برخوردیم كه باهم سخن میگفتند و با گفتن قصههای خندهدار و لطیفه، یكدیگر را سرگرم كرده بودند و میخنداندند. وقتی امیر مؤمنان علیه السلام به آنها رسید، ایشان از جای برخاستند و بهسوی آن حضرت شتافتند و سلام كردند. حضرت به سلام ایشان پاسخ داد. سپس فرمود: «این گروه كیاناند؟» عرض كردند: «ما گروهی از شیعیان شما هستیم، ای امیر مؤمنان». فرمود: «خوب است». سپس فرمود: «پس چه شده كه نشانه شیعیان ما و زیور دوستانمان را در شما نمیبینیم؟» آنها از شرمندگی خاموش ماندند.
نوف بكالی میگوید كه ما حضرت را در مسیر مسجد همراهی كردیم. گویا ماجرا در كوفه رخ داده و آنان بهسوی مسجد كوفه میرفتند. در بین راه به افرادی چاق و فربه برخوردیم كه با شوخی و داستانهای خندهآور همدیگر را سرگرم میكردند و با گفتن سخنان نكوهیده یا بیفایده وقت میگذراندند و میخندیدند. وقتی چشم آنان به حضرت افتاد، سراسیمه از جای برخاستند و به حضرت سلام كردند و احترام بهجای آوردند. حضرت به سلام آنها پاسخ دادند و از هویتشان پرسیدند. آنان خود را از شیعیان آن حضرت خواندند. حضرت از ادعای واهی آنها در شگفت شدند و گفتند كه شما ادعای پیروی مرا دارید، اما من نشانه شیعیان واقعی و زیور اهلبیت را در شما نمیبینم. آنان از شرم سر به زیر افكندند و سخن نگفتند. این سخن حضرت از آن حكایت دارد كه شیعه اخص از دوستداران اهلبیت علیهم السلام است و چنان نیست كه هركس دوستدار اهلبیت علیهم السلام باشد، شیعه آنها
نیز به شمار آید، بلكه شیعیان اهلبیت علیهم السلام ، افزون بر محبت و ولای آن حضرات باید از ویژگیهای برجستهای كه ویژه شیعیان است نیز برخوردار باشند.
قَالَ نَوْف فَأَقْبَلَ عَلَیْهِ جُنْدَب وَالرَّبِیع فَقَالاَ مَا سِمَةُ شِیعَتِكمْ وَصِفَتُهُمْ یَا أمِیرَ الْمُؤْمِنِین؟ فَتَثَاقَلَ عَنْ جَوَابِهِمَا وَقَالَ: اتَّقِیَا اللهَ أیَّهُا الرَّجُلانِ وَأحْسِنَا «فَإِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَواْ وَّالَّذِینَ هُم مُّحْسِنُون»؛(1) نوف گوید: در این هنگام جندب و ربیع رو به حضرت كردند و گفتند: «نشانه شیعیان شما و ویژگی آنها چیست؟» امام از پاسخ دادن به آنها خودداری كردند و فرمودند: «ای دو مرد، از خداوند بترسید و پرهیزگاری پیشه كنید و كارهای نیك انجام دهید. "خداوند با كسانی است كه اهل تقوا و نیکوکاری هستند"».
در نهج البلاغه آمده است كه همام از حضرت درخواست كرد كه ویژگی و سیمای پارسایان و پرهیزگاران را برای او ترسیم كنند و حضرت از پاسخ دادن خودداری فرمودند و همام را به اطاعت از خدا و پرهیزگاری و نیكوكاری سفارش كردند.(2) اما در این روایت كه نوف بكالی ناقل آن است، آمده جندب و ربیع از حضرت درخواست كردند كه نشانه و ویژگی شیعیان را بیان كنند، ولی حضرت از پاسخ به آنها خودداری كردند.
فَقَالَ هَمَّامُ بْنُ عُبَادَة وَكَانَ عَابِداً مُجْتَهِداً: أَسْأَلُكَ بِالَّذِی أَكْرَمَكمْ أَهْلَ الْبَیتِ وَخَصَّكمْ وَحَبَاكمْ وفَضَّلَكُمْ تَفْضِیلاً إِلاَّ أَنْبَأْتَنَا بِصِفَةِ شِیعَتِكمْ. فَقَالَ: لاَ تُقْسِمْ فَسَأُنَبِّئُكمْ جَمِیعاً وَأَخَذَ بِیدِ هَمَّام فَدَخَلَ اْلمَسْجِدَ فَسَبَّحَ رَكْعَتَینِ أَوْجَزَهُمَا وَأَكمَلََهُمَا وَجَلَسَ وَأَقْبَلَ عَلَیْنَا وَحَفَّ اْلقَوْمُ بِه؛ همام
1. نحل (16)، 128.
2. نهج البلاغه، خطبة متقین.
كه مردی عابد و كوشا در بندگی خدا بود گفت: «شما را به آن كسی كه خاندانتان را گرامی داشت و شما را ویژه خود قرار داد و به شما بخشش كرد و بر دیگران برتریتان داد، سوگند میدهم كه ما را از ویژگیهای شیعیان خود باخبر ساز». حضرت فرمود: «سوگند مده، بهزودی همه شما را از نشانههای شیعیان باخبر میسازم». پسازآن دست همام را گرفت و داخل مسجد شد و دو ركعت نماز نافله كوتاه بهجای آورد. پس از نماز نشست و به ما رو كرد؛ درحالیكه مردم گردش را گرفته بودند.
این مقدمه در خطبه متقین در نهج البلاغه نیامده، اما در برخی روایات، مقدمه مفصلتری ذكر شده است. بههرحال، تفصیلات و جزئیاتی كه در روایت نوف بكالی و در طلیعه خطبه حضرت آمده، نشانِ آن است كه در این روایت و دیگر روایاتی كه دربرگیرنده این تفصیلات و جزئیاتاند، خطبه امیر مؤمنان علیه السلام با دقت بیشتری نقل شده است.
در ادامه، حضرت پس از سپاس خداوند و فرستادن درود و صلوات بر رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ وَتَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُه ُخَلَقَ خَلْقَهُ فَأَلْزَمَهُمْ عِبَادَتَهُ وَكلَّفَهُمْ طَاعَتَهُ وَقَسَمَ بَینَهُمْ مَعَایشَهُمْ وَوَضَعَهُمْ فی الدُّنْیَا بِحَیْثُ وَضَعَهُمْ وَهُوَ فی ذَلِك غَنِیٌّ عَنْهُمْ لاَ تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ وَلاَ تَضُرُّهُ مَعْصِیةُ مَنْ عَصَاهُ مِنْهُم؛ اما بعد، خدایی كه ستایشش بزرگ و نامهایش پاك و منزه است مخلوقات خود را آفرید و عبادت خویش را بر آنها
لازم گردانید و آنان را به طاعت خود مكلف ساخت و وسایل زندگی را بین آنان تقسیم فرمود و آنها را در دنیا در محل و مقام خود قرار داد، درحالیكه خود از آنها بینیاز است و طاعت مردم او را سودی نرساند و نافرمانی آنها نیز زیانی به او نرساند.
حضرت در طلیعه خطبه خود به فلسفه آفرینش انسان كه عبادت خدا و انجام تكلیف الهی است اشاره میكنند و میفرمایند: خداوند انسان را آفرید و عبادت خود را بر او واجب ساخت و اطاعت و بندگی خود را بر او تكلیف گرداند. همچنین روزیِ هركسی را معیّن فرمود و هركس از همان رزقی كه خداوند برای او معیّن ساخته بهرهمند میشود. اگر كسی خواست از راه حلال به روزی خود برسد، روزی حلال در اختیارش قرار میگیرد، اما اگر راه حرام و نامشروع را برای تأمین روزی خود برگزید، از روزی حلال محروم میشود و بهسبب كسب روزی حرام، كیفر و مجازات میگردد. بههرروی، روزیِ همه بندگان مقدّر است و هیچكس بدون روزی نمیماند.
ازجمله تقدیرهای الهی برای انسانها این است كه آنها از موقعیتهای جغرافیایی، اجتماعی و تكوینی ویژه خود برخوردارند. برخی مرد آفریده میشوند و برخی زن و بنابر تقدیر الهی، هركس در مكانی ویژه متولد میشود و سرنوشتی خاص دارد. بنابر تقدیر الهی است كه كسی در ایران و از پدر و مادری مسلمان متولد میشود و دیگری در كشوری چون ژاپن به دنیا میآید. اگر خداوند بندگان خود را به اطاعت و عبادت خویش فراخوانده، ازآنروی نیست كه به عبادت ما نیازمند است؛ زیرا خداوند غنی مطلق است و نقص و نیازی به غیر خود ندارد. همچنین هیچكس نمیتواند به خداوند زیانی برساند و عصیان بندگان، آسیبی به او نمیرساند. پس تكلیف بندگان به بندگی خدا و ترك گناه
ازآنروست كه مشمول رحمت ویژه خداوند قرار گیرند و بدینوسیله به معبود خود نزدیك شوند.
لَكِنَّهُ عَلِمَ تَعَالَی قُصُورَهُمْ عَمَّا تَصْلُحُ عَلَیْهِ شُئُونُهُمْ وَتَسْتَقِیمُ بِهِ دَهْمَاؤُهُمْ فِی عَاجِلِهِمْ وَآجِلِهِمْ فَارْتَبَطَهُمْ بِإِذْنِهِ فِی أمْرِهِ وَنَهْیِهِ فَأمَرَهُمْ تَخْیِیراًً وَكلَّفَهُمْ یَسِیراً وَأثَابَهُمْ كثِیراً وَأمَازَ سُبْحَانَهُ بِعَدْلِ حُكْمِهِ وَحِكْمَتِهِ بَیْنَ الْمُوجِفِ مِنْ أنَامِهِ إِلَی مَرْضَاتِهِ وَمَحَبَّتِهِ وَبَیْنَ الْمُبْطِئ عَنْهَا وَالْمُسْتَظْهِرِ عَلَی نِعْمَتِهِ مِنْهُمْ بِمَعْصِیَتِهِ فَذَلِك قَوْلُ الله عزوجل : «أًمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئَاتِ اَن نَّجْعَلَهُمْ كَالّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاء مَّحْیَاهُم وَمَمَاتُهُمْ سَاء مَا یَحْكُمُون»؛(1) ولی خداوند چون میدانست كوتاهی آنها را در آنچه مصلحتشان و مایه قوام اجتماع و زندگی امروز و فردای آنهاست، آنان را به فرمان خویش در امرونهی مربوط ساخت و آنها را فرمان داد؛ اما آنگونهكه به اختیار خود باشند و تكلیف آسانی بر آنها قرار داد و پاداش فراوانی به ایشان وعده داد. با دادگری و فرزانگی خود، مردمی را كه در جلب خواست و دوستی او یكهتاز شدند از آنهایی كه در این مسیر كندی ورزیدهاند و نعمتهای خدا را در نافرمانی او صرف كردهاند، ممتاز كرد و در قرآن نیز فرمود: «آیا كسانی كه به كارهای بد دست یازیدهاند، پنداشتهاند كه آنان را همانند كسانی كه ایمان آوردهاند و كارهای نیك و شایسته كردهاند قرار میدهیم كه زندگی و مرگشان یكسان و برابر باشد؟ بد داوری میكنند».
1. جاثیه (45)، 21.
ازآنجاكه عقل بشر نمیتواند در همه زمینهها او را راهنمایی كند و مصالح واقعی را به وی بنمایاند و آدمی را بهطوركامل درزمینه سعادت دنیوی و اخروی هدایت كند و نیز بدان دلیل كه بشر در تأمین آنچه به مصلحت اوست و قوام زندگی دنیوی و اخروی بدان است كوتاهی میكند، خداوند قوانین و دستورهایی را در اختیار بشر قرار داد. البته بشر در عمل به این تكالیف و امرونهیهای الهی كه فراهمآورنده سعادت دنیوی و اخروی اوست مختار است و كسی مجبورش نمیكند كه به تكالیف الهی گردن نهد. در تشریع این قوانین و دستورها كه برای انجامشان پاداشهایی عظیم مقرر گردیده و عمل انسان دربرابر آن بسیار ناچیز است، بر انسانها و مكلفان سختگیری نشده است. بلكه این تكالیف با توجه به ثمره و نتیجهای كه دارند بسیار آساناند و بههیچروی خداوند تكلیفی شاق و سنگین بر دوش بندگان خود ننهاده است؛ چنان كه خود فرمود: یُرِیدُ اللّه بِكُمُ الْیُسْرَ وَلاَ یُرِیدُ بِكُمُ الْعُسْر؛(1) «خدا برای شما آسانی میخواهد و برای شما دشواری نمیخواهد».
گرچه تكالیف الهی آساناند، چون انسان از نیروی اختیار برخوردار است و ممكن است عوامل شیطانی و نفسانی، او را از عمل به این تكالیف بازدارند، برخی در انجام همین تكالیف آسان و برخوردار از پاداش بینهایت نیز كوتاهی میكنند. ازاینرو، كسانی كه ازسر عشق به خداوند و با رغبت در انجام دستورهای الهی پیشگاماند، با كسانی كه در اطاعت از خداوند كوتاهی میكنند و درحق نعمتهای الهی ناسپاساند و آنها را برای رضای خداوند به كار نمیبندند، یكسان و برابر نخواهند بود. بیتردید آنها كه مطیع دستورهای خداوندند برترند و نزد او از جایگاهی عالی برخوردارند كه اهل معصیت و نافرمانان از دستورهای
1. بقره (2)، 185.
الهی از آن محروماند. اگر كسانی انتظار داشته باشند كه خداوند با اهل معصیت و كسانی كه فرمانبردار اویند یكسان رفتار كند و در دنیا و آخرت میان آنها تفاوتی در نظر نگیرد، انتظارشان نابجا و قضاوتشان ناعادلانه و ناصواب است.
بههرحال، آنچه از سخنان گهربار امیر مؤمنان علیه السلام بیان شد، و در برخی از روایات، مقدمه و سخنان آن حضرت مفصلتر آمده است، به فلسفه آفرینش انسان و فلسفه تكلیف بازمیگردد؛ به اینكه چرا انسان موظف و مكلف شده است که خدا را اطاعت و عبادت كند. با توجه به اهمیت طرح این مسئله و تبیین آن، جا دارد كه فضلا و دانشمندان و نویسندگان، به زبانهای گوناگون و در سطوح مختلف به تبیین آن بپردازند؛ چراكه امروزه یكی از دامهای شیاطین و شبهههایی كه دشمنان و منحرفان با تبلیغات گسترده و با شگردهای گوناگون به ذهن جوانان القا میكنند، این است كه خداوند به عبادت ما چه نیازی دارد كه به انجام آن مكلفمان كرده است؟ چرا خداوند ما را به انجام تكالیفی مجبور كرده كه برخی از آنها، مانند سی روز روزه گرفتن در هوای گرم تابستان، سخت و طاقتفرساست؟ آنچه عرض كردم تنها احتمال و تصوری خام نیست، بلكه شبههای است كه شیاطین با تبلیغات گسترده در پی القای آن به ذهنها برآمدهاند.
برای نمونه، چند روز پیش استاد دانشگاهی از یكی از شهرستانهای دور برای دیدار با من آمده بود. گرچه من بیمار بودم، پس از اصرار او و همسرش زمانی در اختیارش قرار گرفت و نزد من آمد. اساس حرف او این بود كه ما به خداوند اعتقاد داریم و این عالم بدون آفریننده نیست، اما اینکه شما میگویید خداوند هركس را كه از دستورهایش سرپیچی كند به جهنم میبرد و عذاب میكند و
اینگونه مردم را از عذاب خدا میترسانید، برای ما پذیرفته نیست. خداوند به عذاب كردن و كیفر ما چه نیازی دارد؟ اگر ما گناهی مرتكب شویم، چرا باید با عذابهای سخت كیفر شویم؟ خداوند ما را آفریده و با ما مهربان است و از رحمتش بهرهمندمان ساخته است. ما نیز سپاسگزار نعمتهایش هستیم و او را دوست میداریم. در این جهت میكوشیم آنچه را عقلمان درك میكند انجام دهیم. اما چرا ما به انجام دادن تكالیف ملزم شدهایم و چرا او ما را تهدید كرده كه اگر آن تكالیف را ترك كنیم، عذاب و كیفر میشویم؟ اصلاً این تكالیف برای چیست؟ ما چند صباحی زندگی میكنیم و هرچه عقلمان تشخیص داد انجام میدهیم و بعد میمیریم و كارمان به انجام میرسد. او گفت كه به جبهه نیز رفته است و گاهی نماز میخواند. البته چون از نماز خوشش میآید آن را بهجا میآورد، نه از ترس جهنم یا برای رفتن به بهشت. هر وقت هم خسته باشد نماز نمیخواند. میگفت: گاهی با دوستانم به مسجد میروم و نماز میخوانم و با خواندن آن به آرامش میرسم. او بااینكه خود را مسلمان میدانست، نمیتوانست درك كند كه چرا خداوند عبادات و تكالیفی را برای ما واجب كرده است و چرا با سرپیچی از قوانین و دستورهای الهی، خداوند ما را به جهنم میبرد و عذاب میكند. از این نمونه، میان مردم و جوانان، بهویژه قشر تحصیلكرده فراواناند كه متأثر از شبهات شیطانی، تكالیف الهی را به چالش میكشند.
اینكه امیر مؤمنان علیه السلام پیش از تبیین ویژگیهای شیعیان، به فلسفه آفرینش انسان و فلسفه تكلیف میپردازند، شاید ازآنرو باشد كه انسان پیش از انجام عمل مؤمنانه باید معرفت و ایمانش را به خداوند تقویت كند و بهدلیل ارتباطش با خداوند
پی ببرد. باید بداند كه همه هستی ملك خدا و از آنِ اوست و هیچكس حقی بر خداوند ندارد، بلكه این خداست كه بر ما حق دارد. همچنین باید بداند كه خداوند غنی محض است و سود و فایده تكالیف الهی به خود ما بازمیگردد و پروردگار از آنها سودی نمیبرد. همچنین كسی نمیتواند به خداوند زیانی برساند تا خداوند برای انتقام و جبران زیانی كه بهسبب مخالفت با دستورها و تكالیفش دیده، سرپیچیكنندگان و گناهكاران را به جهنم ببرد و در آتش بسوزاند. بلكه جهنم و عذاب الهی نتیجه عملی مخالفت با قوانین و دستورهای الهی است. چنانكه ثواب و پاداش الهی نیز نتیجه عملی و واقعی رفتار مؤمنانه است كه در قیامت بهصورت نعمتهای بهشتی در اختیار بهشتیان قرار میگیرد.
در ارتباط ما با خداوند، آنچه از او به ما میرسد، رحمت و لطف است. همه خسارتها و بدبختیها نیز به رفتار خودمان بازمیگردد و ما با رفتار نادرست، خود را از نعمتهای بیشمار الهی محروم میسازیم؛ نعمتهایی كه ما نه كمیت آنها را درك میكنیم و نه میتوانیم كیفیتشان را بفهمیم. راه دستیابی به این نعمتهای بیشمار و بینهایت كه در عالم ابدی و جاودانه قیامت از آنِ بهشتیان میشود، عبادت و اطاعت خداست. عصیان و غفلت از خدا تنها به انسان خسارت میرساند و خداوند زیان نمیبیند. بزرگترین خسارت نافرمانی از دستورهای خدا، حسرتِ حرمان از رضوان الهی است كه در قیامت از آنِ گنهكاران میشود و عذاب ناشی از این حسرت و پشیمانی از هر عذاب دیگری سختتر خواهد بود؛ حسرت از اینكه چرا انسان براثر نفهمیها، غفلتها و انحراف از صراط مستقیم خداوند، خود را از نعمتهای الهی محروم ساخت و فرجام ننگین و شومی را برای خود رقم زد كه در سرای قیامت راهی برای جبران آن وجود ندارد.
بسیاری از دینداران و مسلمانان با عبادت و نمازشان بر خداوند منت میگذارند؛ یا اگر به زیات امام رضا علیه السلام میروند، بر آن حضرت منت میگذارند؛ و یا اگر هفتهای یكبار برای عرض ارادت به زیارت حضرت معصومه علیهاالسلام میروند، بر ایشان منت میگذارند؛ حالآنكه ما حقی بر خداوند و اولیای او نداریم و چیزی از ما به آنان نمیرسد تا بر آنها منت بگذاریم. دربرابر، خداوند كه توفیق عبادت و بندگی خود را از آنِ ما ساخته، بر ما منت دارد. همچنین اولیای خدا و معصومان علیهم السلام كه افتخار زیارت خود را به ما بخشیدهاند، بر ما منت دارند و ما باید سپاسگزار نعمتها و توفیقهایی باشیم كه به دست میآوریم؛ بهویژه اگر نعمتهای الهی را در راه گناه صرف نكردیم، باید شكر خداوند را بهجا آوریم.