عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أََنْفُسِهِمْ وَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِم؛ «خداوند در عمق جانشان بزرگ و جز او در چشمشان كوچك است».
یكی از ویژگیهای شیعیان واقعی و پرهیزگاران در كلام نورانی امیر مؤمنان علیه السلام این است كه خداوند نزد آنان، بزرگ، و جز او، كوچك است. اكنون این پرسش مطرح میشود كه مفهوم بزرگی خداوند در نظر انسان و كوچك بودن غیر خدا چیست. اغلب مفاهیمی که در مورد خدای متعال به کار میرود برگرفته از اوصاف امور حسیاند. وقتی عقل با تجزیهوتحلیل دریافت كه آن اوصاف و مفاهیم، مصادیق و موصوفهای غیرحسی و مجرد نیز دارند، پس از تجرید آن اوصاف از حیثیتهای مادی و حسی، آنها را به امور مجرد و معنوی، ازجمله خداوند نسبت میدهد. بزرگی و كوچكی، دو مفهوم اضافی است كه ابتدا درباره اجسام دارای حجم به كار میرود و با مقایسة دو جسم با یكدیگر، جسمی كه حجم بیشتری دارد بزرگتر و جسمی كه حجمش كمتر است كوچكتر معرفی
میشود. پس ملاك بزرگی و كوچكی در محسوسات حجم اشیاست و در مقام مقایسة دو شیء با یكدیگر، آنكه حجم بیشتری دارد از جسم كمحجمتر بزرگتر خواهد بود. پس از آنكه انسان ویژگیهایی چون بزرگی و كوچكی را درباره محسوسات به كار برد، ناگزیر شد آن مفاهیم و ویژگیها را گسترش دهد و از آنها درباره امور اعتباری و مجرد استفاده كند. مقام و جایگاه اشخاص در اجتماع امری اعتباری است و وقتی كسی در جامعه جایگاه و مقامی مهم دارد، میگویند او شخصی بزرگ است. این بزرگی به مقام و جایگاه اعتباری او در جامعه مربوط است و بدان معنا نیست كه هیكل او از دیگران بزرگتر است. پس اینگونه مفاهیم، ابتدائاً در امور مادی استفاده میشوند. سپس با تعیین مصادیق غیرمادی برای آنها با گسترش آن مفاهیم و صفات بر امور اعتباری، امور معنوی عقلی و نیز بر مجردات و فرشتگان و خداوند متعال اطلاق میشوند.
ما چون علم و آگاهی را كمال میدانیم و جهل را نقص میشماریم، خداوند را به علم متصف میدانیم، ولی حقیقت علم خداوند با علم ما متفاوت است. علم ما ازطریق چشم و گوش و دیگر قوای حسی پدید میآید، اما خداوند مجرد است و مانند انسان جسم و قوای حسی ندارد، پس علم او با علم ما متفاوت است. ازاینرو گفته میشود خداوند علم دارد، اما علم او همچون علم ما نیست. همچنین انسان از ویژگی قدرت برخوردار است و این ویژگی برگرفته از وجود نیرو در اندام و اعضایش است. ما این مفهوم را گسترش میدهیم و بر خداوند نیز اطلاق میكنیم. اما چون خداوند مجرد است، قدرت او مادی نیست. پس گفته میشود كه خداوند قدرت دارد، اما قدرت او چون قدرت ما نیست. ما همچنین با گسترش مفهوم حیات، آن را به خداوند نیز نسبت میدهیم، ولی حیات برای انسان و هر موجود زندة مادی، بهمعنای داشتن روح است و وقتی
روح از كالبد آن موجود خارج شد، حیات از آن موجود گرفته میشود. آنگاه چون حیات صفت كمالی است، آن را به خداوند نیز نسبت میدهیم، ولی چون خداوند مجرد است و حیات او بهمعنای برخورداریاش از روح نیست، با گسترش مفهوم حیات و تنزیه و تجرید آن از جنبههای مادی و نقص، آن را بر خداوند اطلاق میكنیم.
درهرحال، ما حقیقت اوصاف خداوند را درك نمیكنیم. تنها با دیدن ویژگیهای متعالی خود و تشبیه صفات و كمالات خداوند به آنها و البته با تنزیه صفات خداوند از جنبههای نقص موجود در صفات و كمالات خود، آن ویژگیها را به خداوند نسبت میدهیم و خداوند را دارای علم، قدرت، حیات و دیگر ویژگیها میدانیم.
ازجمله ویژگیهایی كه به خداوند نسبت میدهیم، بزرگی است. این ویژگی، پس از گسترش در مفهوم مادی بزرگی، به خداوند نسبت داده میشود؛ چه اینكه در نسبت صفت بزرگ به شخصی كه شأن و موقعیت برتر اجتماعی دارد، همین گسترش مفهومی صورت پذیرفته است؛ زیرا نسبت صفت بزرگ به آن شخص، بهدلیل مقام والای او و نافذ بودن امر و فرمانش است، نه داشتن هیكل بزرگ و چاق. آن شخص، حتی اگر لاغر و نحیف باشد، بهدلیل مقام و جایگاهش بزرگ به شمار میآید.
بهاجمال ما میدانیم كه خداوند متعال بزرگ است و در این ویژگی، هیچ موجودی را نمیتوان با او قیاس كرد، اما هرچه میكوشیم نمیتوانیم حقیقت عظمت خداوند را درك كنیم و مفهوم دقیقی را از بزرگی و عظمت تصور كنیم
كه شایسته مقام خداوند باشد؛ چنانکه ما درك كامل و جامعی از دیگر صفات خداوند مانند صفت حیات نداریم. تنها چون قرآن و روایات این صفات را به خداوند نسبت دادهاند، ما خداوند را بدانها متصف میدانیم.
برخی متكلمان در تنزیه صفات خداوند افراط كرده و گفتهاند ما هیچ شناخت و دركی از معانی و حقیقت صفات خداوند نداریم و چون او خود آن صفات را در قرآن برشمرده و به ما اجازه داده آنها را به وی نسبت دهیم، ما بدون درك مفهوم آن صفات، بر خداوند اطلاقشان میكنیم. برخی نیز گفتهاند: صفات خداوند معانی سلبی دارد. برای مثال، خداوند عالم است، یعنی جاهل نیست. در این مجال، ما در پی ارائه بحث كلامی و نقد و بررسی دیدگاهها نیستیم. ما میخواهیم در حد امكان، عظمت خداوند را تصور كنیم و فهم و درك خود را از عظمت الهی تاحدی به درك و فهم اولیائش نزدیك كنیم.
خداوند چنان عظمت و شكوهی دارد كه وقتی امیر مؤمنان علیه السلام در پیشگاه او به نماز میایستاد، بدن مباركش میلرزید. یا امام مجتبی علیه السلام هنگام وضو گرفتن، رنگ رخسارهاش دگرگون و زرد میشد. یا فاطمه زهرا علیهاالسلام در نماز بندبند وجودش میلرزید. برخی میپندارند كه این ترس و خشیت بهسبب آن است كه ایشان احساس گناه میكردند و از ترس عذاب خداوند بدنشان میلرزید، اما این توجیه درباره پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و دیگر معصومان علیهم السلام صادق نیست و حالت خشیت و خضوعشان بهسبب ترس از عذاب نیست. كسی كه فرمود: مَا عَبَدْتُك خَوْفاً مِِنْ نَارِك،(1) ترسش دربرابر خداوند از درك هیبت و عظمت او ناشی میشود، نه از عذابش. آنها به دركی از عظمت خداوند دست یافته بودند كه هنگام عبادت مضطرب میشدند و رنگ چهرهشان دگرگون میگشت؛ حتی گاهی بیهوش
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج70، باب 53، ص186، ح1.
میشدند. ما كه درك كاملی از عظمت خداوند نداریم، وقتی دربرابر او میایستیم، احساس و حالت خاصی نمییابیم. اما با توجه به روایات گوناگونی كه درباره حالات اولیای خدا و خوف و خشیتشان از خداوند و درك خاصشان از عظمت او وارد شده، نمیتوانیم آن حالات و ویژگیها را سرسری بگیریم؛ گرچه خود دركی از آنها نداریم. ما باید در پی راهی باشیم كه فضای ذهن و دركمان را به فضای ذهن و درك دوستان خدا از حقایق هستی نزدیك سازیم. اولیای خدا آمدند تا ما را تربیت كنند و دستمان را بگیرند و بهسوی ترقی و تعالی پیش ببرند.
یكی از راههای شایع و عمومی برای درك عظمت خداوند كه در روایات نیز بدان اشاره شده است، تفكر درباره آثار عظمت خداوند است. در روایتی از امام باقر علیه السلام آمده است: إِیَّاكمْ وَالتَّفَكُرَ فِی اللهِ وَلَكِنْ إِذَا أَرَدْتُمْ أَنْ تَنْظُرُوا إِلَی عَظَمَتِهِ فَانْظُرُوا إِلَی عَظِیمِ خَلْقِه؛(1) «از تفكر درباره خدا بپرهیزید، ولی اگر خواستید در عظمت خدا بیندیشید، به عظمت آفریدگانش بنگرید».
ما بهسبب درك و فهم محدودمان نمیتوانیم به كُنه عظمت نامحدود و نامتناهی خداوند دست یابیم، اما دیدن آفریدگان خداوند و اندیشیدن در عظمت و اسرارشان، قلب را دربرابر آفریدگار هستی خاشع میسازد و با تداوم خضوع و خشوع دربرابر خداوند، حجاب از برابر دلمان برداشته میشود، و آنگاه دل شمه و گوشهای از عظمت الهی را درك میكند.
با لحاظ آنكه یكی از راههای درك عظمت خداوند، اندیشیدن درباره آثار عظمت الهی، یعنی آفریدگان است، هركس درباره آفریدگان خداوند آگاهی
1. محمدبنیعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص93، ح7.
بیشتری داشته باشد و بیشتر به سیر در آفاق و زمین پرداخته باشد، بهتر و بیشتر به عظمت پروردگار پی میبرد. كسی كه از شهر و دیار خود خارج نشده، شناختش از پدیدههای طبیعی هم بسیار محدود است. اما كسی كه بتواند به سرزمینهای گوناگون سفر كند؛ از دریاها و اقیانوسها بگذرد؛ و رشتهكوهها و قلههایی چون هیمالیا را درنوردد، افقهایی تازه بهروی دیدگانش گشوده میشود. شناختی که چنین فردی از پدیدهها و آفریدگان خداوند دارد از شناخت كسی كه توفیق نیافته این مخلوقات و آثار عظیم قدرت الهی را ببیند، بسیار فراتر خواهد بود. بااینحال، كره زمین با همه گستردگی و عظمت و آفریدگان خارقالعادهاش، دربرابر منظومه شمسی بسیار كوچك است.
اگر ما از عظمت و شكوه ستارگان منظومه شمسی آگاه شویم و به عظمت خورشید كه بسیار بزرگتر از كره خاكی است پی ببریم، بیشتر به عظمت آفرینش واقف میشویم. جا دارد كه ما به فاصله طولانی بین خورشید و زمین بیندیشیم. این فاصله آنقدر طولانی است كه نور خورشید كه در هر ثانیه سیصدهزار كیلومتر را طی میكند، پس از حدود نه دقیقه به زمین میرسد. آنگاه با توجه به سرعت نور، اگر ستارهای آنقدر از ما دور باشد كه نور آن پس از یك روز به ما برسد، آیا ما میتوانیم این فاصله طولانی را تصور كنیم؟ گذشته از این، فاصله برخی ستارگان از ما بسیار بیش از فواصل یادشده است. بنابر آنچه علم بشر بدان دست یافته و ستارهشناسان با پژوهشهای گسترده خود ثابت كردهاند، فاصله برخی از ستارگان با ما آنقدر زیاد و خارج از تصور است كه نور آن پس از دهمیلیارد سال به ما میرسد؛ تاآنجاكه وقتی نور آن ستاره به زمین میرسد، خودش نابود شده و اثری از آن باقی نمانده است. عظمت و گستردگی عالم و كهكشانها تا آنجاست كه كیهانشناسان درباره محدود یا نامحدود بودن عالم،
بهتعبیردیگر دراینباره كه آیا عالم و كهكشانها به نقطهای ختم میشوند یا نقطه پایانی برای آنها تصورپذیر نیست، دچار اختلاف شدهاند. بسیاری از فیلسوفان قدیم بر این باور بودند كه ابعاد متناهیاند و ما بعد نامتناهی نداریم، و در نتیجه، عالم نیز متناهی است و ازنظر گستره جغرافیایی در نقطهای پایان مییابد. اما براهین آنها مخدوش است و ما بر متناهی بودن عالم دلیلی نداریم.
پس از آنكه ما در حد فهم و آگاهی خود به عظمت عالم پی بردیم و زوایا و گستردگی آن را كه تاكنون علم بشر از آن پرده برداشته بازشناختیم، جا دارد با خود بیندیشیم كه آیا دربرابر عظمت عالم، ما چیزی به شمار میآییم. آیا سزاوار است دربرابر عظمت آفرینش برای خود شأن و ارزشی قایل شویم؟ ما دربرابر عظمت عالم بهاندازه یك الكترون در برابر یک کوه نیز به شمار نمیآییم. افزون بر این، وجود ناچیز و حقیر ما روزگاری نطفهای بیش نبوده است؛ چنانكه خداوند میفرماید: هَلْ أَتی عَلَی الإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَكُنْ شَیْئاً مَذْكُورا * إِنّا خَلَقْنَا الإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْناهُ سَمِیعاً بَصِیرا؛(1) «آیا بر انسان روزگاری گذشت كه چیزی قابل ذكر نبود؟ ما انسان را از نطفهای آمیخته [نطفه زن و مرد] بیافریدیم تا او را بیازماییم و ازاینرو شنوا و بینایش ساختیم».
مبدأ آفرینش انسان اسپرمی است كه میلیونها عدد از آن در یك قطره آب گندیده جمع میشود. آنگاه خداوند آن اسپرم را به مرحلهای از رشد رساند و به آن موجود پست عزت و كرامتی بخشید كه شایسته دریافت روح الهی گردید و او را بر دیگر موجودات برتری بخشید و مقام خلافت خود را به وی عطا فرمود:
1. انسان (76)، 1ـ2.
وَإِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَه إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُون * فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِین؛(1) «و [یاد كن] آنگاه كه پروردگار تو فرشتگان را گفت: من میخواهم بشری را از گِلی خشك برآمده از لجنی بویناك بیافرینم؛ پس چون اندام او را درست و آراسته كردم و از روح خویش در او دمیدم، پیش او به سجده درافتید».
در برخی روایات به مقامات و درجات والایی كه خداوند به انسان در پرتو خودسازی و اطاعت او از خودش كرامت و عنایت میكند اشاره شده است. ازجمله در روایتی آمده است كه خداوند به انسان میفرماید:
یَا ابْنَ آدَمَ، أَنَا حَیٌّ لاَ أَمُوتُ أَطِِعْنِِی فِیمَا أَمَرْتُكَ أَجْعَلْكَ حَیّاً لاَ تَمُوتُ. یَا ابْنَ آدَمَ، أَنَا أَقُولُ لِلشَّیْءِ كنْ فَیَكُونُ، أَطِعْنِی فِیمَا أَمَرْتُكَ أَجْعَلْكَ تَقُولَُ لِلشَّیْءِ كُنْ فَیَكون؛(2) ای پسر آدم، من زندهای هستم كه نمیمیرم؛ از من درباره آنچه به تو فرمان دادهام اطاعت كن تا اینكه تو را زندهای قرار دهم كه هرگز نمیری. ای پسر آدم، من به هرچه بگویم باش، موجود میشود؛ از من درباره آنچه به تو فرمان دادهام اطاعت كن تا تو را چنان قرار دهم كه به چیزی بگویی باش، پس موجود شود.
آری، انسان در آغاز اسپرمی بیش نبود كه آن را نیز خداوند آفرید. انسان از خود هیچ نداشت و آنچه اكنون دارد، از لطف و عنایت الهی ناشی میشود. حال چگونه این انسان كه دربرابر عظمت خداوند، صفر دربرابر بینهایت است، خود را درمقابل پروردگارش كسی به شمار میآورد؟ چگونه وقتی خداوند به او فرمان
1. حجر (15)، 28ـ29.
2. حسن دیلمی، ارشاد القلوب الی الصواب، ج1، ص75.
میدهد نماز بخواند و روزه بگیرد، نافرمانی میكند و از اجرای احكام خدا در جامعه جلوگیری میكند؟ عصیان و طغیان انسان دربرابر خداوند از درك نكردن عظمت او ناشی میشود. اگر آدمی عظمت پروردگار را درك میكرد و باور داشت كه از خود هیچ ندارد و زمانی حتی آبی گندیده نیز نبوده و همه داشتههایش بهسبب لطف و عنایت الهی است، دربرابر قدرت و عظمت نامتناهی خداوند سر تسلیم فرود میآورد؛ خداوندی كه جلوه و شمهای از عظمت خود را در جهان مادی ما و ستارگان و كهكشانها نمایانده و این عالم باشكوه را با اراده خودش به وجود آورده است: إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ كُنْ فَیَكُون * فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَیْءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُون؛(1) «جز این نیست كه كار و فرمان او، چون چیزی را بخواهد، این است كه گویدش: باش، پس به وجود میآید. پس پاك و منزه است آن [خدایی] كه پادشاهی (مالكیت و حاكمیت) همهچیز بهدست اوست و بهسوی او بازگردانده میشوید».
برای خداوند، آفرینش آفریدگان، هرچند بزرگ و عظیم باشد، هیچ زحمتی ندارد. برای او آفریدن پشهای بسیار ریز و كوچك با آفرینش ستارهای عظیم كه میلیاردها سال نوری از ما فاصله دارد، یكسان است. خداوند میتواند همه موجودات را در یك لحظه به وجود آورد. البته برپایه اراده و خواست او و حكمت و مصالحی كه معین فرموده، باید آفرینش موجودات تدریجی باشد و با فراهم آمدن زمینهها و موقعیت لازم، آن موجودات آفریده شوند.
آثار عظمت خداوند تنها در امور مادی مانند كوه و ستارگان منحصر نمیگردد،
1. یس (36)، 82ـ83.
بلكه امور معنوی مانند علم و دانش انسانها نیز از آثار عظمت خداوند است. حال اگر ما به شخصیتهای علمی مانند ابنسینا مینگریم كه از رجال علمی و شخصیتهای برجسته تاریخ بشر است و ازنظر كمیت و كیفیتِ آموختهها و دانش سرآمد است، اندیشیدن به گستره آموختههای او ما را به عظمت خداوندی كه بنده خود را از چنین ظرفیت علمیای برخوردار ساخته، رهنمون میشود. اما دانش و گستره آموختههای این شخصیت علمی، كه بهجرئت میتوان گفت در تاریخ بشر افراد انگشتشماری در ردیف او قرار میگیرند، دربرابر دانش خداوند ناچیز است. هرقدر دانش انسانها رشد كند، باز هم محدود است. تنها دانش خداوند نامحدود است و محدود با نامحدود قیاسپذیر نیست.
علم خداوند نامتناهی است. او به همه آنچه تاكنون رخ داده، آنچه آفریده شده و آنچه تا پایان عالم و تا ابد رخ خواهد داد، آگاه است. او اسرار نهفته در هستی را نیز میداند:
وَعِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ وَیَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ یَعْلَمُها وَلا حَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الأَرْضِ وَلا رَطْبٍ وَلا یابِسٍ إِلاّ فِی كِتابٍ مُبِین؛(1) و كلیدهای غیب نزد اوست، جز او كسی آنها را نمیداند و آنچه را در خشكی و در دریاست میداند و هیچ برگی [از درخت] نیفتد، مگر آنكه آن را میداند و هیچ دانهای در تاریكیهای [درون] زمین و هیچ تروخشكی نیست، مگر آنكه در كتابی روشن [و در لوح محفوظ ثبت] است.
در كلاس درس، وقتی یكی از شاگردان پرسشی را مطرح كند، استاد بهوضوح پرسش او را میشنود و بدان پاسخ میگوید. اما وقتی دو شاگرد
1. انعام (6)، 59.
همزمان سخن بگویند، از تمركز استاد كاسته میشود و او بهسختی سخنان هردو را متوجه میشود. اما اگر سه نفر یا بیشتر سخن بگویند، شنیدن سخن همه آنها بسیار دشوار خواهد بود. این ازآنروست كه ادراك انسان محدود است و انسان همزمان نمیتواند بر چند چیز تمركز داشته باشد. بعضی از روانشناسان گفتهاند كه ذهن انسان حداكثر میتواند در یك آن هفت ادراك داشته باشد. اما خداوند متعال همه حركاتی را كه میلیاردها انسان و دیگر موجودات زنده انجام میدهند میداند و به آنها توجه تام دارد. او حتی پیش از آنكه ما كاری را انجام دهیم، از آن آگاه است. او صدای همه بندگان را با هر زبانی كه بخوانندش، میشنود.
وقتی ما به حرم امام رضا علیه السلام مشرف میشویم، خوب است به این مسئله فكر كنیم كه آن حضرت صدای زائران فراوان خود را كه درهم پیچیده و بهصورت همهمهای نامفهوم درآمده، بهوضوح میشنود. آن حضرت نهتنها صداها و فریادهای ایشان را میشنود، بلكه از خواطر و مكنونات قلبیشان آگاه است. یا چگونه وقتی كسی در دریای طوفانی غرق شده و در اعماق دریا فریادِ «یا اباصالح المهدی عجل الله تعالی فرج الشرف » میزند، آن حضرت صدای او را میشنود و به فریادش میشتابد. حتی اگر هزاران نفر همزمان آن حضرت را صدا بزنند، او میشنود و از خواستههایشان آگاه میشود و آنها را برمیآورد. این قدرت و علم و ادراك وصفناپذیر از آنِ اولیای خداست كه بنده اویند و علم و قدرتشان با علم و قدرت نامتناهی خداوند قیاسناپذیر است. خداوندی كه به همه آنچه در جهان هستی وجود دارد عالم است و بر همهچیز احاطه دارد: أَلا إِنَّهُ بِكُلِّ شَیْءٍ مُحِیط؛(1) «آگاه باشید كه همانا او به هرچیزی احاطه دارد».
1. فصلت (41)، 54.
پس از اشاره به كمیت و گستردگی آفریدگان خداوند و عظمت و شكوه آنها ازنظر حجم و اندازه، جا دارد به كیفیت و پیچیدگیها و ظرافتهای هریك از آنها نیز نظری كنیم؛ برای مثال پشه بسیار كوچكی كه ساختمان وجودش قابلیتها، ظرافتها، امكانات و پیچیدگیهایی شگفتانگیز دارد؛ یا نظری بیفكنیم به ساختمان وجود یك زنبور، عقرب یا مار. این همان روشی است كه خداوند در قرآن معرفی كرده تا ما را از عظمت خویش آگاه كند و در آیاتی از قرآن میفرماید: أَفَلا یَنظُرُونَ إِلَى الإِبِلِ كَیْفَ خُلِقَت * وَإِلَى السَّمَاء كَیْفَ رُفِعَت * وَإِلَى الْجِبَالِ كَیْفَ نُصِبَت * وَإِلَى الأَرْضِ كَیْفَ سُطِحَت؛(1) «آیا به شتر نمینگرند كه چگونه آفریده شده؟ و به آسمان كه چگونه برافراشته شده؟ و به كوهها كه چگونه برپا داشته شده؟ و به زمین كه چگونه گسترده شده است؟»
اگر ما اهل بصیرت باشیم، وقتی با دقت گلی را مینگریم، باید از عظمت و ظرافت و زیبایی آن مدهوش گردیم. بوتهای كه تخم كوچك آن در باغچه افشانده میشود و پس از مدتی گیاهی سبز از زمینی كه با كود متعفن و بدبو تغذیه شده، سر برمیآورد و پس از مدتی رشد میكند و گل میدهد؛ گلهایی زیبا و رنگارنگ و معطر كه دیدن آنها لذتبخش و چشمنواز و برای اهل بصیرت حكمتآموز و شگفتانگیز است.
در دوران تحصیل كه ما در مدرسه حجتیه زندگی میكردیم، گاهی مرحوم آیتالله الهی قمشهای كه پسرشان در آن مدرسه درس میخواند، به مدرسه ما میآمدند. آن استاد برجسته كه مقامات و مراتب علمی و معنوی، و شخصیت اجتماعی ارزندهای داشت، گاهی کنار باغچه مینشست و به گلی نگاه میكرد و
1. غاشیه (88)، 17ـ20.
اشك میریخت. آری، اگر انسان اهل معرفت و بصیرت باشد، باید با دیدن یك گل كه جلوهای از عظمت و زیبایی خداست اشك بریزد و قلبش دربرابر او خاشع شود. نگاه اهل بصیرت به همه پدیدهها و آفریدگان و آثار صنع الهی با تأمل و دقت در عظمت خداوند همراه است. اما ما غافلیم و به عظمت، ظرافت و زیبایی نهفته در آفریدههای پروردگار توجهی نداریم و عادت كردهایم بدون تأمل و سرسری به پدیدهای چون یك گل زیبا بنگریم. ما باید این عادت را از خود دور كنیم و بكوشیم با تأمل و تمركز و نگاه متفكرانه در آیات الهی به عظمت خداوند پی ببریم. خداوند این عادت زشت را نكوهش میكند و میفرماید: وَكَأَیِّنْ مِنْ آیَةٍ فِی السَّماواتِ وَالأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْها وَهُمْ عَنْها مُعْرِضُون؛(1) «و چه بسیار نشانهها در آسمانها و زمین است كه بر آنها میگذرند؛ درحالیكه از آنها روی برمیگردانند».
سراسر عالم از آثار و آیات الهی آكنده است، اما ما چشمانمان را بر آنها میبندیم. اگر با دقت به تكوّن و پیدایش یك گیاه از دانه كوچك یا آفرینش یك پشه و نیز مراحل تكون و پیدایش انسان كه خلیفه خداوند است بنگریم، درمییابیم كه او كیست و چه عظمتی دارد و به حقارت خود در برابر پروردگار پی میبریم. آیا جا دارد كه انسان، این موجود حقیر و ضعیف، دربرابر خداوندی كه از قدرت و عظمت بینهایت برخوردار است و در سراسر هستی نشانههای عظمتش گسترده شده، قد علم كند و به مخالفت با او بپردازد و گناه كند؟ ما با چه قدرت و نیرویی و با چه چشمی گناه میكنیم؟ آیا با چشمی كه از میلیونها سلول گوناگون تركیب یافته و بهصورت اندامی ظریف روی صورت ما قرار گرفته كه اگر آفتی به آن برسد نابینا یا كمبینا میگردد، گناه میكنیم؟ چگونه
1. یوسف (12)، 105.
چشمی را كه اگر نابینا شود، حاضریم همه داراییمان را برای سلامت آن خرج كنیم، در مسیر مخالفت با خداوند به كار میبندیم؟ بهراستی شرمآور است كه انسان از اندامی كه خداوند در اختیارش نهاده، برای انجام گناه استفاده كند. نهتنها معصومان علیهم السلام ، بلكه بندگان شایسته خدا نیز وقتی به زشتی گناهان میاندیشیدند، ازخودبیخود و مدهوش میشدند. درباره مرحوم آخوند كاشی كه در مدرسه اصفهان زندگی میكرد، آمده كه وقتی ایشان ذكر و تسبیح میگفت، در و دیوار و درختها نیز بههمراه ایشان ذكر میگفتند و نوای سبوح قدوس سر میدادند. همچنین نقل شده كه هنگام نماز چنان رعشه به بدنشان میافتاد و میلرزید كه بهزحمت میتوانست حد واجب استقرار در نماز را رعایت كند.